صوت و فیلم

صوت:
19

ولایت؛ جوهر دین

در همایش علامه امینی در تبریز
تاریخ: 
پنجشنبه, 18 اسفند, 1379

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا بفرمایید.

خدا را شکر می‌‌کنم که این سعادت نصیبم شد که در مراسم بزرگداشت یکی از مخلص‌‌ترین دوستان امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليه شرکت کنم، کسی که عمری را به عشق‌‌ورزی به علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام گذراند و به ما آموخت که چگونه باید در راه دفاع از راه حق تلاش کرد.

اگر ما در پیشگاه امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليه به عنوان یک غلام پذیرفته نمی‌‌شویم، افتخار می‌‌کنیم که غلامی از غلامان این دوست مخلِص او باشیم و با شرکت خودمان در این‌گونه مجالس و محافل، عرض ارادتی به پیشگاه دوستان امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليه بکنیم. اگر این اندازه هم از ما بپذیرند کلاهمان را به عرش می‌‌اندازیم.

علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه؛ شخصیتی ممتاز در عالم تشیع

علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه شخصیت ممتاز عالم تشیع بودند که مردم غیرتمند و حق‌‌شناس آذربایجان با مجالس متعددی که به نام ایشان برگزار کردند حق ایشان را ادا کردند و ان‌‌شاءالله جوانان عزیز دانشجو و طلبه سعی می‌‌کنند که راه ایشان را ادامه بدهند و افتخارات دیگری بر افتخارات این استان بیفزایند. درباره این شخصیت، بحث‌های زیادی شده است. در همین دو روز هم گو اینکه ما توفیق استفاده نداشته‌ایم ولی قاعدتاً سخنرانی‌ها و مقالاتی ارائه شده و خواهد شد و ان‌‌شاءالله این مقالات جمع‌‌آوری و چاپ خواهد شد و مورد استفاده قرار خواهد گرفت. ما هم برای اینکه خوشه‌‌ای از این خرمن بچینیم چند دقیقه‌‌ای وقت شما برادران و خواهران عزیز را می‌‌گیریم.

بحمدالله ما در عالَم تشیع، عالِم، محقق، مجاهد، نویسنده، ادیب، شاعر و سایر اوصاف و القابی که برای فرهیختگان گفته می‌‌شود فراوان داشته‌ایم و داریم اما همه علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه نمی‌‌شوند. مگر علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه چه داشتند که دیگران نداشتند؟!

وقتی در زندگی این مرد بزرگوار مطالعه کنیم و ویژگی‌های ایشان را بررسی کنیم به نقاط درخشانی می‌‌رسیم که دل‌ها را به خود جذب می‌‌کند و همچون ستارگانی در آسمان زندگی عالِمان و فقیهان و نویسندگان می‌‌درخشد. علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه عالِمی از میان صدها و هزاران عالِم دیگر بودند اما کمتر عالِمی مثل ایشان در تحصیل علم و به ثمر رساندن زحمت‌هایش و ارائه خدمات به جامعه، به جامعه‌‌ای که تشنه خدمات ایشان بود، موفق شد.

ویژگی‌های شخصیتی علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه

علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه ایمانی بسیار والا، عشقی سوزان، همتی به بلندی آسمان، تلاشی کم‌نظیر یا در بین آنچه من می‌‌شناسم بی‌‌نظیر و اخلاصی به پاکی باران داشتند. ایشان آنگاه که وارد حرم مولا امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليه می‌‌شدند قطرات اشک از چشمانشان فرومی‌ریخت و ناله‌‌ای که از عمق دلشان برمی‌خاست همه را متوجه خودش می‌‌کرد و همه را منقلب می‌‌کرد. ایشان با آن ابهت و عظمتی که در سیمای ایشان ظاهر بود، چنان خاضعانه و خاکسار در پیشگاه امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليه سر به آستان می‌‌ساییدند که گویی خاشاکی هستند که باد آورده است! ویژگی‌های علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه را که بررسی می‌‌کنیم می‌توان آن‌ها را در چند بخش دسته‌‌بندی کرد.

یک دسته از ویژگی‌های ایشان مربوط به معرفت، ایمان و شناخت ایشان نسبت به مبانی اسلام و تشیع و به‌خصوص مکتب ولایت می‌‌شود، ایمانی که همچون کوه قابل خدشه نبود. همان‌گونه که در روایت آمده که کوه‌ها از جا کنده می‌‌شوند، فرومی‌ریزند و تزلزل پیدا می‌‌کنند اما ایمان مؤمن، تزلزل پیدا نمی‌‌کند، مصداق بارز آن، ایمان علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه بود.

بخش دیگری از ویژگی‌های ایشان، عواطف، شور و عشق وصف‌ناشدنی‌ای بود که نسبت به اهل‌‌بیت‌‌سلام‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین، به‌‌ویژه نسبت به امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌الله‌‌علیه داشتند. کسانی که برخی حالات علامه امینی‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را دیده‌‌اند می‌‌توانند حدس بزنند که در دل این مرد، چه شعله فروزانی وجود داشت.

ویژگی دیگر ایشان به تلاش‌‌های علمی، فرهنگی و تحقیقاتی ایشان مربوط می‌‌شود. سایر ویژگی‌های ایشان را باید در این مجموعه مورد توجه قرار داد. باید راه ایمانی که ایشان به دست آوردند و راه عشق‌‌ورزی به اهل بیت‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليهم‌‌‌‌اجمعين را بشناسیم تا نمونه‌‌ای از ایمان ایشان را پیدا کنیم و اندکی به کاروان عاشقان نزدیک شویم.

آنچه بیشتر قصد دارم در این جلسه خدمت شما عزیزان عرض کنم، مربوط به فعالیت‌‌های علمی این مرد بزرگ است. حضار جلسه نیز از میان فضلا، محققین، دانشجویان و طلاب گرامی هستند. امیدواریم که این سخنان برای ما درس‌‌آموز باشد و ثواب آن به روح این مرد بزرگ برسد، کسی که حق عظیمی بر گردن همه ما و بر سراسر عالم تشیع دارد.

فعالیت‌های علمی و آثار برجسته علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه

علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه آثار علمی زیادی از خود به جای گذاشته‌اند اما دو تا از آثار ایشان از همه چشمگیرتر است. یکی اولین کتابی که ایشان نوشت به نام شهداءالفضیلة، یکی هم همین کتاب الغدیر است که بارها نام و اوصاف آن را شنیده‌اید و یکی از افتخارات کتابخانه شیعه است. جای این سؤال هست که این مرد بزرگ که سالیان درازی در حوزه مقدسه نجف تحصیل کرده بودند، چرا برای تحقیقشان این دو موضوع را انتخاب کردند؟! چرا یک درس خارج فقه نگفتند که تقریراتش نوشته شود و بین فضلا و طلاب دست‌به‌دست بگردد؟! ایشان با اینکه مرد جامعی بودند و از رشته‌‌های مختلفی از علوم اسلامی بهره‌‌مند بودند چرا در زمینه تاریخ، تفسیر، حدیث، فلسفه، کلام و رشته‌‌های دیگر علوم اسلامی قلم نزدند؟! و چرا اولین اثر خود را به نام شهداءالفضیلة نوشتند؟!

علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه و رسالت معرفی شهدای شیعه

اگر آن ویژگی‌های شخصیت علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه را در نظر بگیریم، آن ایمان، آن معرفت، آن عشق و آن زمان‌‌شناسی و درک خلأ‌‌های فکری و فرهنگی جامعه، آن‌وقت می‌‌فهمیم که ایشان چرا این موضوع را برای تحقیقشان انتخاب کردند. ایشان در مقدمه این کتاب می‌‌فرمایند که تا قرن چهارم هجری، یعنی در سه قرن نخست، مدارک فراوانی درباره‌‌ شهدای شیعه موجود بوده و کتاب‌‌های متعددی در این زمینه نگاشته شده است اما پس از قرن چهارم، برای معرفی شهدای شیعه تلاش چندانی صورت نگرفته است. این است که ایشان از همین دوره آغاز می‌‌کنند، زندگی و تاریخچه ۱۳۰ تن از شهدای برجسته‌‌ شیعه را بررسی می‌‌کنند و با زحمات فراوان و گردآوری اطلاعات از منابع مختلف، این کتاب ارزشمند را فراهم می‌‌کنند؛ چرا؟! برای اینکه ایشان از مکتب اهل بیت‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليهم‌‌‌‌اجمعين آموخته بودند که بیت‌‌الغزل این چکامه، شهادت است. اگر شهادت را از مکتب اهل بیت‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليهم‌‌‌‌اجمعين حذف کنیم، نمی‌‌دانم چه بماند؟! و اگر شهادت را از تاریخ اسلام و تشیع حذف می‌‌کردیم آیا اسمی از اسلام هم باقی می‌‌ماند؟!

شهادت؛ راز بقای اسلام و تشیع

علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه معتقد بودند که راز بقاء اسلام و تشیع، شهادت است و برای اینکه این فرهنگ زنده بماند و نسل‌های آینده این راه را گم نکنند باید همواره یاد شهیدان زنده باشد. این بود که یک مجتهد بزرگی که ده‌ها سال تحصیل و تحقیق کرده بودند، قلم به دست گرفتند و کتاب شهداءالفضیلة را نوشتند تا یاد شهیدان را زنده کنند؛ یعنی ایشان به ما آموختند که اگر علاقه‌مند به بقای اسلام و تشیع هستید باید مکتب شهادت را رواج بدهید و این مکتب از رونق نیفتد. نام شهیدان باید همواره بلندآوازه باشد نه اینکه روزگاری بیاید - خدا چنین روزی را نیاورد! - که شهادت به عنوان خشونت‌طلبی محکوم شود و بزرگترین مفاخر جهان انسانیت یعنی حسین ابن علی‌‌صلوات‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليه از قدر و منزلتشان کاسته شود و رفتارشان عکس‌‌العمل خشونت جدشان معرفی شود! علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه کتاب شهداءالفضیلة را نوشت تا خفاشانی پیدا نشوند که از تاریکی فضای فرهنگی سوءاستفاده کنند و از قدر و منزلت شهادت بکاهند.

بازخوانی انگیزه‌های علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه از تألیف کتاب ارزشمند الغدیر

دومین محور تحقیق علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه کتاب الغدیر است. این کتاب، کتابی با آهنگ تاریخی و ادبی است. آن‌گونه که شنیده‌ام انگیزه اولیه ایشان این بوده که درباره شعرایی که درباره غدیر شعر سروده‌اند کتاب بنویسند. البته آن هم نه به عنوان تاریخ ادبیات بلکه در نوشتن این کتاب هم هدف ایشان این بود که با استفاده از ابزار هنر و شعر، یک حقیقت عظیم تاریخی، دینی، اعتقادی را زنده کنند. همانند کاری که مرحوم سید رضی‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه انجام دادند و گزیده‌‌هایی از قطعات ادبیِ سخنان امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌الله‌‌علیه را در نهج‌‌البلاغه گردآوری کردند. ایشان نیامدند بگویند من همه خطبه‌‌هایی را که امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليه انشاء نموده‌اند آن‌ها را جمع‌‌آوری می‌‌کنم یا مُسنَد امام علی‌‌‌‌علیه‌‌‌‌السلام می‌‌نویسم و همه روایات آن حضرت را جمع می‌‌کنم. ایشان فرمودند من یک قطعات منتخبی که نمونه‌‌های برجسته بلاغت است را از سخنان امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليه گرد می‌‌آورم و با این کارشان خواستند توجه ادیبان و هنرمندان را جلب کنند و به این وسیله، آن‌ها را با مکتب علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام آشنا کنند.

ملاحظه می‌‌فرمایید که بسیاری از بخش‌های نهج‌‌البلاغه، قطعات منتخبی از سخنان امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليه است که با و من کلام له یا و منها شروع می‌شود. به‌‌ندرت پیش آمده که ایشان یک خطبه را به‌‌طور کامل نقل کنند، مگر آن‌‌که تمام جملات آن از نمونه‌‌های برجسته بلاغت باشند؛ در این صورت، قلم ایشان نتوانسته چیزی از آن را حذف کند و لذا کل خطبه را آورده‌‌اند.

علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه نیز درصدد انجام کاری مشابه بودند که با ارائه اشعار زیبایی که درباره غدیر سروده شده، توجه ادیبان و شاعران را به این مسئله جلب کنند و از این راه آن‌ها را با حقیقت مکتب علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام آشنا سازند. این شیوه‌ای بود که ایشان انتخاب کردند. البته بعد با توصیه برخی از مراجع و علما، دامنه‌‌ پژوهش‌‌هایشان را توسعه دادند و از حد گردآوری آثار شاعران فراتر رفتند تا مجموعه‌‌ای جامع و دایرةالمعارفی ارزشمند را فراهم آورند. اکنون سؤال این است که در میان این همه موضوعات علمی که بسیاری از آن‌ها هنوز به‌‌طور کافی مورد تحقیق قرار نگرفته‌‌اند، ایشان چگونه این موضوع را انتخاب کردند؟!

همه ما می‌‌دانیم که از همان قرن‌های اولیه ظهور اسلام، مسئله امامت و ولایت، مسئله روز جامعه اسلامی بود و این مسئله همیشه به صورت زنده، در مجامع علمی مورد بحث و تحقیق بود. اگر ما از کتاب‌هایی که بزرگان شیعه در مورد مسائل مختلف نوشته‌اند آمار بگیریم شاید درصد کتاب‌هایی که در مورد امامت و آنچه مربوط به این مسئله است نوشته شده، از همه بخش‌های معارف شیعه بیشتر باشد. یک موضوعی که این همه در مورد آن تحقیق شده، کتاب نوشته شده، بحث‌ها شده، مناظراتی انجام گرفته، کسانی از علمای اهل تسنن کتاب‌هایی نوشته‌اند، علمای شیعه جواب داده‌اند، باز به آن‌ها اشکال شده، باز جواب داده شده و بحث‌هایی که بین شیعه و سنی درباره امامت مطرح است مجلدات ضخیمی از بحث‌ها را تشکیل داده، بااینکه این همه تحقیق در مورد این موضوع شده بود چطور علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه آمدند چند دهه از عمر شریفشان را برای تحقیق در موضوع غدیر اختصاص دادند؟!

اگر همه چیز را فراموش کنیم اما هرگز فراموش نخواهیم کرد که مرحوم میر حامد حسین هندی، کتاب عبقات‌الأنوار را با تلاش‌‌های فراوان فراهم کردند، با این‌‌که متأسفانه قدر و جایگاه ایشان در میان ما همچنان ناشناخته مانده است. ایشان الگویی برای علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه بودند تا الغدیر را به همان سبک، هم‌‌تراز با اثر ایشان اما متناسب با شرایط روزگار خود، به رشته‌‌ تحریر درآورند. منظورم این است که در این زمینه، کارهای بسیاری انجام شده بود و این موضوع، یک بحث کاملاً جدید و بکر نبود.

علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه چه انگیزه‌‌ای داشتند که با وجود این همه تحقیقاتی که در این زمینه شده بود، باز هم تقریباً عمده عمرش را وقف این کار کردند؟!

الغدیر؛ شاهکار پژوهش و دایرةالمعارف تشیع

ایشان برای نوشتن هر صفحه از کتاب الغدیر، شاید به طور متوسط دویست صفحه مطالعه کرده باشند! کتاب الغدیر کتابی نیست که صرفاً ایشان کتاب‌هایی را برداشته باشند و جلوی خودشان گذاشته باشند و از روی آن‌ها استنتاخ کرده باشند، یک بخش از یک کتاب، یک بخش از یک کتاب دیگر و درنهایت مطالب جمع‌آوری‌شده را مونتاژ و چاپ کرده باشند بلکه کتابی است که ایشان برای نوشتن هر صفحه‌اش شاید به طور متوسط دویست صفحه مطالعه کرده باشند! اگر مجموع صفحات چاپ‌‌شده‌‌ الغدیر را حدود پنج هزار صفحه و شامل یازده جلد در نظر بگیریم، می‌‌توان با حدس قوی گفت که علامه امینی‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه برای تألیف آن، حدود یک میلیون صفحه کتاب مطالعه کرده‌‌اند.

علاوه بر این، منابع مورد استفاده‌‌ ایشان در یک کتابخانه‌‌ در دسترس و آماده نبوده است بلکه ایشان با تلاش بسیار، این منابع را از نقاط مختلف گردآوری و بررسی کرده‌اند.

الغدیر؛ یادگار تلاش بی‌وقفه برای احیای معارف تشیع

علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه برای یافتن منابع مورد نیاز خود، گاهی از نجف تا هندوستان سفر می‌‌کردند تا به نسخه‌‌ای منحصر‌‌به‌‌فرد دست یابند. در برخی موارد، اجازه یک ماه مطالعه در یک کتابخانه را با دشواری فراوان به دست می‌‌آورند و طی آن مدت، جز زمان‌‌های ضروری برای نماز، خوراک و استراحت، تمام وقت خود را صرف مطالعه، یادداشت‌‌برداری و استنساخ می‌‌کردند. این پژوهش گسترده نه‌‌تنها در هندوستان، بلکه در کتابخانه‌‌های حلب، سوریه و مناطق دیگر نیز ادامه یافت.

در برخی موارد، کتاب‌‌های مورد نیاز ایشان در هیچ کتابخانه‌‌ای یافت نمی‌‌شد و نسخه‌‌ای منحصر‌‌به‌‌فرد تنها در اختیار فردی خاص بود که اجازه‌‌ دسترسی به آن را نمی‌‌داد. در چنین شرایطی، علامه امینی آن‌قدر به امام علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام متوسل می‌‌شد تا راهی برای دستیابی به آن منابع پیدا کند.

الغدیر؛ ثمره عشق به ولایت و توسل به حضرت علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام

داستان‌های متعددی درباره‌‌ی تلاش‌‌های ایشان برای جمع‌‌آوری منابع وجود دارد و شاید برای شما هم نقل کرده باشند. یکی از این داستان‌‌ها که استاد ادبیات عربی، دکتر حسینعلی محفوظ، نقل کرده، مربوط به سفر وی به آذربایجان شوروی است. من این داستان را از زبان خود ایشان شنیدم. ایشان طی این سفر، از طریق روابط فرهنگی عراق موفق شدند به کتابخانه‌‌های شوروی دسترسی پیدا کنند. ایشان فرمودند در حین بازگشت، پیرزنی در یکی از کوچه‌‌ها به من مراجعه کرد و با التماس خواست کتابی که در خانه‌‌اش داشت را به فروش برساند. دکتر محفوظ پس از بررسی، دریافت که این همان کتابی است که علامه امینی مدت‌‌ها در جستجوی آن بود اما نسخه‌‌ای از آن یافت نمی‌‌شد! خدا مقدر فرموده بود که ایشان یک سفر به آن جا برود، این نسخه به دست ایشان برسد و درنهایت، این نسخه‌‌ ارزشمند را به علامه امینی تقدیم کنند.

نمونه‌‌های مشابه این داستان زیاد اتفاق افتاد که به برکت توسل به مولا امیرالمؤمنین‌‌‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليه آن کتاب‌ها برای ایشان فراهم می‌شد. ایشان پس از این تلاش‌‌های طاقت‌‌فرسا، تازه باید می‌نشستند به مطالعه‌‌ منابع دست‌‌یافته می‌‌پرداختند و آن‌ها را سطر به سطر و کلمه به کلمه بررسی می‌‌کردند، از آن‌ها مطلب استخراج می‌‌نمودند، تحلیل و نقد انجام می‌‌دادند و مباحث عمیق تاریخی و حدیثی را در الغدیر ثبت می‌‌کردند. ایشان این کتاب را با چنین زحماتی نوشتند.

شما ببینید که نوشتن کتاب الغدیر چه حجم کاری را از این مرد طلبیده و چقدر انرژی را از این مرد نیرومند گرفته است! ایشان بسیار قوی بودند، از عکس ایشان پیداست. ایشان قامتی بسیار بلند و رشید و قوی داشتند. ایشان این نیرو را صرف خدمت به امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليه کردند؛ چرا؟!

الغدیر؛ ادای وظیفه‌ای شرعی برای حفظ حقیقت ولایت

 ممکن است بگویید عشق است دیگر، وقتی کسی عاشق علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام شد همه چیزش را فدای علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام می‌‌کند، اینکه تعجبی ندارد، از عشق خیلی کارها ساخته است؛ اما این عشق بیخود پیدا نشده بود و یک عشق کور نبود بلکه شوری برخاسته از شعور بود. ایشان این کار را به عنوان یک وظیفه شرعی خودشان انجام دادند. ایشان چرا چنین وظیفه‌ای را برای خودشان احساس کردند؟!

علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه می‌‌دانستند - تعبیری می‌‌خواهم بکنم ولی مطمئنم بسیاری از اشخاصی که این تعبیر می‌‌شنوند در دلشان این را مبالغه‌‌آمیز تلقی خواهند کرد ولی اجازه بدهید عرض کنم، دلیلش را هم بعد برای شما می‌‌آورم - علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه می‌‌دانستند که جوهر دین، ولایت است. ایشان این را باور کرده بودند و چون می‌‌دیدند که این جوهر در معرض خطر و نابودی است این بود که وظیفه خودشان می‌‌دانستند که این درخت را با تمام وجودشان آبیاری کنند و عصاره وجودشان را به پای این درخت بریزند تا مبادا شاخ و برگ این درخت بخشکد؛ اما این ادعای بزرگی است. دین ابعاد گسترده‌‌ای دارد و از توحید و نبوت آغاز می‌‌شود. هنگام پذیرش اسلام، از فرد خواسته می‌‌شود شهادتین را بر زبان جاری کند؛ شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر‌صلی‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه‌‌‌‌و‌‌آله؛ اما شهادت به ولایت در ارکان دین مطرح نمی‌‌شود؛ حتی اگر کسی صریحاً آن را انکار کند، فقها او را از دین خارج نمی‌‌دانند. پس چگونه می‌‌توان گفت که جوهر دین، ولایت است؟! برای بررسی دقیق این مسئله، نیازمند تحلیل گسترده هستیم اما به‌‌صورت خلاصه چند جمله‌‌ای در این زمینه عرض می‌‌کنم به شرطی که کسانی که مشتاق هستند صلواتی بفرستند.

نگرش‌های مختلف نسبت به هستی و وجود انسان

ما به‌طورکلی دو نوع نگرش درباره هستی و ازجمله درباره انسان داریم؛

الف) انسان‌مداری؛ محور فرهنگ غرب

یک نگرش این است که انسان موجودی مستقل است، گذشته‌‌اش هر چه بوده گذشته، فعلاً یک موجودی است که سر پای خودش ایستاده، فکر می‌‌کند، تصمیم می‌‌گیرد، اراده می‌‌کند، سرنوشت خودش را تعیین می‌‌کند، به هیچ کس وامدار نیست، در برابر هیچ کس هم تسلیم و انقیاد ندارد، اگر یک وقت خواست از کسی پیروی و اطاعت کند چون دلش خواسته مانعی ندارد اما هیچ ضرورتی ندارد که انسان در مقابل یک انسان یا یک موجود دیگر، خضوع کند، سر تسلیم فرود بیاورد، بندگی کند؛ انسان موجودی آزاد است، شأن انسان نیست که بندگی کند بلکه همه چیز باید در مقابل انسان بندگی کنند. این یک گرایشی است که لااقل در یک شکل خاصش اومانیسم یا هیومنیسم یا انسان‌مداری نامیده می‌‌شود و چندین قرن است که محور فرهنگ غرب را تشکیل می‌‌دهد.

البته این دیدگاه به ‌‌معنای انکار خدا و دین نیست بلکه ممکن است آن‌‌ها را به‌‌عنوان جنبه‌‌های ثانویه تلقی کند. اصل این تفکر بر استقلال فردی است؛ اینکه انسان خود بیندیشد، اراده کند، تصمیم بگیرد و بدون وابستگی به قدرتی بالاتر، مسیر خود را تعیین کند. البته اگر فرد آزادانه بخواهد از کسی پیروی کند یا سخن کسی را بپذیرد، از آن جهت که انتخابی آگاهانه است، قابل قبول خواهد بود اما ضرورتی برای چنین کاری وجود ندارد.

این طرز فکر دارای شاخه‌‌های متعددی است؛ از حالات افراطی و تفریطی گرفته تا دیدگاه‌‌های معتدل و مکاتب فلسفی مانند الحاد، انکار خدا، بی‌‌تفاوتی نسبت به دین، لاایسیزم، سکولاریسم و دیگر جریان‌‌های فکری. هدف از بیان این بحث، بررسی اجمالی یک جبهه‌‌ فرهنگی گسترده به نام اومانیسم یا انسان‌‌مداری است که در طول تاریخ تأثیرات مختلفی بر اندیشه‌‌ها و جوامع داشته است.

ب) بندگی؛ راه رسیدن به کمال

در مقابل این دیدگاه، جبهه‌‌ای دیگر با گرایش‌‌ها، مکاتب، ادیان و مذاهب و فرقه‌های مختلف وجود دارد که شعار کلی آن این است که انسان، بنده است. در این تفکر، مسیر تکامل انسان از طریق بندگی خداوند متعال است و بدون آن، انسان به هدف حقیقی خود دست نمی‌‌یابد. به تعبیر قرآن کریم انسان اصلاً برای بندگی کردن آفریده شده است؛ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ.[1]

این بندگی به هیچ عنوان به دلیل نیاز خداوند به پرستش انسان نیست بلکه راهی برای دستیابی به کمال وجودی و رحمت بی‌‌پایان الهی است. انسان وقتی شایستگی دریافت این رحمت را پیدا می‌‌کند که از مسیر بندگی عبور کند. آن هم نه به این معناست که خدا بخل ورزیده و یک مسیر تنگ و محدود برای ما درست کرده است بلکه این یک راه تکوینی است و جز از طریق بندگی، رسیدن به کمال انسانی ممکن نمی‌‌شود.

بندگی خداوند؛ راه رسیدن به حقیقت انسانیت

خداوند بر انسان منت نهاده که راه بندگی را به او نشان داده و آداب بندگی را به او آموخته است. در حقیقت، انسان زمانی به هویت حقیقی خود می‌‌رسد که با خداوند رابطه بندگی برقرار کند، در غیر این صورت یک حیوان بیش نیست؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ.[2]

 

این دو نگرش، دو مکتب فکری متفاوت را شکل می‌‌دهند. برخی آزادی فردی را مقدم می‌‌دانند و معتقدند که انسان باید مستقل باشد، بدون وابستگی تصمیم بگیرد، سرنوشت خود و حتی جهان را تعیین کند. در مقابل، گروهی بر این باورند که هستی انسان با بندگی خداوند متعال پیوند خورده است و خروج از این مسیر به معنای از دست دادن هویت واقعی اوست؛ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ.[3]

انسان اگر خدا را فراموش کند، خود حقیقی و هویت انسانی خود را نیز از دست خواهد داد و دچار ازخودبیگانگی خواهد شد. حقیقت انسان در بندگی خداوند نهفته است. اگر این دیدگاه را بپذیریم باید توجه داشته باشیم که پذیرش اسلام، یعنی تسلیم شدن در برابر حقیقت الهی؛ الإسلامُ هُو التَّسليمُ.[4] همان‌‌گونه که قرآن کریم می‌‌فرماید إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛[5] قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.[6]

مراتب پذیرش ربوبیت الهی

اما پذیرش ربوبیت الهی دارای مراتب و شئون مختلفی است. تنها این نیست که بپذیریم خدا ما را خلق کرده، بلکه باید قبول کنیم که مدبّر امور ما نیز هست؛ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.[7] خدا لحظه‌‌ای از تدبیر عالم هستی و انسان‌‌ها غافل نیست؛ این‌گونه نیست که آفریده‌‌هایش را رها کند، بلکه هر لحظه در کار تدبیر و هدایت است؛ اگر نازی کند، از هم فروریزند قالب‌‌ها!

پس بعد از پذیرش خالقیت خداوند، باید ربوبیت الهی را پذیرفت؛ و پس از آن، باید ربوبیت تشریعی را نیز قبول داشت. نزدیکی به خدا و رسیدن به مقام قرب الهی و  مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[8] تنها با فرمان‌‌پذیری از او ممکن است.

دین؛ حقیقتی فراتر از راهنمایی زندگی

در این میان، گرایشی انحرافی دیده می‌‌شود که متأسفانه برخی دین‌داران یا مدعیان دین‌داری دچار آن شده‌‌اند. برخی از روی ناآگاهی و برخی از روی غرض‌‌ورزی چنین مطرح می‌‌کنند که دین آمده تا راه زندگی را به ما نشان دهد. حال اگر خودمان راه زندگی را پیدا کنیم، دیگر نیازی به دین نخواهیم داشت!

این تفکر، با اصول اساسی دین در تعارض است. برخی از گروه‌‌ها، گویندگان و نویسندگان بر این باورند که احکام دین تنها برای بهبود زندگی دنیوی است اما وقتی به متون دینی مراجعه می‌‌کنیم، متوجه می‌‌شویم که این نگرش قابل توجیه نیست. همین مسئله باعث می‌‌شود که کج‌‌راهه‌‌هایی ایجاد شود تا این تناقض را حل کنند.

تجلّی روح بندگی در اسلام

همه‌‌ شما داستان قربانی حج، تأسیس خانه کعبه و دعوت حضرت ابراهیم‌‌علیه‌‌‌‌السلام به برگزاری مراسم حج را شنیده‌‌اید. این داستان از آنجا آغاز می‌‌شود که حضرت ابراهیم‌‌علیه‌‌‌‌السلام پیامبری که نزدیک به یک قرن بدون فرزند زندگی کرده بود، در سن قریب به صد سالگی از سوی خداوند فرزندی نمونه دریافت کرد، فرزندی که سرآمد زیبایی، درایت و ادب بود. اگر بخواهیم در میان مسلمانان شخصیتی مشابه ایشان را نام ببریم، باید به علی‌‌اکبر، فرزند سیدالشهداصلوات‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليه اشاره کنیم؛ اما ابتدا دستور رسید که این زن و فرزند را در بیابانی خشک و بی‌آب‌وعلف رها کند؛ رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ.[9]

سال‌‌ها گذشت و این نوجوان به سن جوانی و شکوفایی رسید، زمانی که زیبایی و آراستگی او به اوج خود رسیده بود؛ اما حضرت ابراهیم در خواب نبوت که خود نوعی وحی است دید که باید فرزندش را قربانی کند. ایشان دانست که این رؤیا یک فرمان الهی است و باید به آن عمل کند.

آیا این دستور برای این بود که راه زندگی را بهتر پیدا کند؟! نان بهتری بخورد؟! لباس بهتری بپوشد؟! خانه بهتری بسازد؟! در درون خانواده رفتارش با زن و بچه‌اش بهتر باشد؟! خیر! پس از سال‌‌ها انتظار برای داشتن فرزند، خداوند به او جوانی رشید عطا کرد اما اکنون فرمان داد که او را قربانی کند! این دستور با چه منطقی توجیه می‌‌شود؟!

یک نکته‌‌ مهم در اینجا مطرح است و آن این است که چرا این فرمان به ‌‌صورت وحی لفظی نازل نشد؟ چرا به‌‌ جای آن، حضرت ابراهیم در خواب دید که فرزندش را قربانی می‌‌کند؟ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ.[10] این نشان می‌‌دهد که دستور واقعی، کشتن نبود بلکه حضرت ابراهیم باید تا آخرین مرحله آماده شود و اگر خدا بخواهد، فرزند خود را قربانی کند. این همان روح بندگی است!

اسلام یعنی این؛ یعنی اینکه انسان حاضر باشد همه‌‌ هستی خود را برای خداوند فدا کند و اگر او فرمانی دهد، بگوید چشم!

ببینید که این فرزند چه ادبی دارد و خدا چه فرزندی به ابراهیم داده بود! وقتی پدرش به او می‌‌گوید که چنین فرمانی دریافت کرده، پاسخ می‌‌دهد يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ![11] او اعتراض نمی‌‌کند و نمی‌‌گوید چرا باید کشته شوم؟! بلکه با کمال اطمینان و ادب می‌‌گوید ستَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ! ان‌‌شاءالله مرا در شمار صابران خواهی یافت! این بندگی واقعی است.

ولایت؛ جوهر دین

این مسئله یعنی اینکه انسان معتقد باشد اگر خداوند فرمان دهد باید بی‌‌چون‌‌وچرا اطاعت کند، بیانگر چند اصل بنیادین است؛

الف) ربوبیت تشریعی: همان‌گونه که خداوند امور تکوینی را تدبیر می‌‌کند، قوانین و دستورات را نیز او باید تعیین کند. انسان بنده‌‌ اوست و حق ندارد برای خود، مستقل از فرمان الهی، قانونی وضع کند؛ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ؛[12] حکم، تنها از آنِ خداست.

ب) هدایت: مسیر تکامل انسان تنها با هدایت الهی امکان‌‌پذیر است.

ج) ولایت: رابطه‌‌ عبد و خداوند مبتنی بر اطاعت و فرمان‌‌برداری است.

از این جهت می‌توانیم بگوییم که جوهر دین ولایت است. ولایت یعنی چه؟ یعنی انسان در اداره‌‌ زندگی اجتماعی و برنامه‌ریزی برای زندگی فردی خود، مطیع امر خداوند باشد و منتظر دستور الهی بماند.

پذیرش ولایت؛ معیار ایمان حقیقی

اگر قانون را خودمان وضع کنیم، ربوبیت تشریعی را انکار کرده‌‌ایم. اگر حاکم را خودمان انتخاب کنیم و بگوییم خداوند در این امر نقشی ندارد، ولایت را انکار کرده‌‌ایم. قرآن کریم می‌‌فرماید: وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ؛[13] هیچ مرد و زن مؤمنی حق ندارد پس از حکم خدا و پیامبر، نظر و اراده‌‌ شخصی خود را مقدم بدارد. همچنین تأکید فرماید که فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا؛[14] دقت کنید که نمی‌فرماید به خدا قسم! می‌فرماید به پروردگار تو سوگند! مردم ایمان نخواهند آورد مگر آنکه زمانی که میانشان اختلافی ایجاد شود و آن‌ها برای قضاوت و دادرسی به حاکم الهی مراجعه کنند و حاکم بر اساس احکام خداوند حکم کند، آن‌ها نه‌‌تنها حکم را بپذیرند بلکه حتی در دلشان نیز نسبت به آن احساس ناراحتی نکنند؛ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا! این یعنی ایمان واقعی. در غیر این صورت ایمان حقیقی وجود ندارد! فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ!

پس غدیر برای چه بود؟!

پذیرفتن ولایت خداوند و ولایت کسی که از طرف او تعیین شده، جوهر دین است؛ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ.[15] اگر اطاعت پیامبر وابسته به رأی مردم باشد پس أَطِيعُوا الرَّسُولَ چه معنایی دارد؟! اگر مشروعیت حکومت تنها در گرو انتخاب مردم باشد، پس أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ چگونه توجیه می‌‌شود؟!

برخی نادانان می‌‌گویند مشروعیت حکومت علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام زمانی تحقق پیدا کرد که مردم با او بیعت کردند و تا مردم بیعت نکردند، حکومتش مشروع نبود! بیچاره‌های نادان! پس واقعه‌‌ غدیر خم برای چه رخ داد؟! پس مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ چه معنایی داشت؟! اگر مشروعیت حکومت علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام تنها متوقف بر این بود که بعد از بیست و پنج سال مردم بیایند با علی بیعت کنند پس مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ برای چه بود؟! پس غدیر برای چه بود؟!

غدیر؛ رمز بقای حقیقت اسلام!

علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه الغدیر را نوشتند تا این شبهه در دل شیعیان ایجاد نشود. آن‌‌هایی که از مکتب اهل‌‌بیت‌‌صلوات‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليهم‌‌‌‌اجمعين دور مانده‌‌اند، خداوند هدایتشان کند؛ اما شیعه چرا؟!

علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه بی‌‌جهت موضوع الغدیر را انتخاب نکردند. اگر غدیر خم تحقق نمی‌‌یافت و حقیقت آن به ما نمی‌‌رسید، امروز در عالم، نامی از تشیع، یعنی حقیقت اسلام باقی نمی‌‌ماند! این نام باید با تحقیقات علمی زنده بماند. هر زمان شبهه‌‌ای مطرح شود، باید افرادی همچون امینی‌‌ها مردانه بایستند و از حقیقت دفاع کنند تا حتی کمترین خدشه‌‌ای به این بنیان محکم وارد نشود.

بی‌‌دلیل نبود که علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه عمر خودشان را صرف نوشتن الغدیر کردند. ایشان می‌‌خواستند دل‌‌های مردم را متوجه این حقیقت کنند که دین بدون ولایت معنا ندارد!

حقیقت دین، تسلیم در برابر امر الهی در همه چیز است؛ چه قوانینی که خود خداوند متعال تشریع فرموده یعنی احکام اولیه، چه ثانویه و چه احکام ولایی و حکومتی که ولی امر مسلمین، با اجازه‌‌ خداوند متعال صادر می‌‌کند. تمام این امور، شئون ولایت الهی هستند؛ اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا.[16]

اهمیت ولایت

انسان بدون ولایت معنا ندارد. تفاوت میان افراد به این است که برخی ولایت الهی را می‌‌پذیرند، در حالی که دیگران، اگر ولایت الهی را نپذیرند، ولایت طاغوت را قبول کرده‌‌اند. از این دو حال خارج نیست. ما در زندگی، تنها دو مسیر داریم؛ یا عبادت خداوند، یا عبادت شیطان. أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ.[17] راه راست و مستقیم، همان خداپرستی است. اگر انسان خداپرست نباشد، به عبادت شیطان گرفتار شده است. بسیاری نمی‌‌فهمند که اگر خدا را نپرستند، ناگزیر بنده‌‌ چیز دیگری خواهند شد.

انسان بدون پرستش نمی‌‌تواند زندگی کند؛ یا خدا را می‌‌پرستد یا هوای نفس خود را؛ أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؟![18] آن‌‌هایی که می‌‌گویند رأی من یا خواست من، در حقیقت هوای نفس خود را می‌‌پرستند. اگر رأی خدا نشد یا رأی نفس است یا رأی شیطان! اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ؛[19] خداوند، مؤمنان را از ظلمت‌‌های گوناگون و از پلورالیزم نجات می‌‌دهد و آنان را به نور واحد هدایت می‌‌کند. نور، واحد است، کثرت ندارد. وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ؛[20] در مقابل، کافران، اولیای طاغوت را به جای خدا برمی‌‌گزینند.

کسانی که ولایت الهی را می‌‌پذیرند فقط یک ولیّ دارند، آن هم خداست. کسانی هم که ولایت علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام را پذیرفته‌اند ولیّ‌‌شان الله است. ولایت اصلی مال اوست. این شعاعی از ولایت اوست؛ اما آن‌هایی که ولایت علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام را نپذیرفته‌اند هزار تا ولیّ دارند! همه خلق‌الله ولیّ آن‌ها هستند چون آن‌ها باید رأی بدهند تا این‌ها بتوانند حکومت کنند؛ به‌این‌ترتیب آن‌ها را هر روز به یک طرف می‌‌کشند.

راه خدا یکی است. اگر خداپرستی نبود خودپرستی است، شیطان‌پرستی است، طاغوت پرستی است. وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ.... نمی‌‌فرماید وَلیُّهُم؛ اگر خدا را کنار گذاشتی، به خیال خودت آزاد شدی، درصورتی‌که هزار تا خدا پیدا کرده‌ای! وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ؛ هر کدام از آن‌ها تو را از نور به یک ظلمتی خارج می‌‌کنند. نمی‌‌فرماید إِلَى الظُّلُمَة؛ می‌‌فرماید إِلَى الظُّلُمَاتِ! وقتی از مرکز دایره خارج شدی، به هر طرف که بروی، شما می‌‌توانید بی‌نهایت شعاع به طرف محیط دایره رسم کنید که همه به سوی ظلمت است. نور، همان نقطه واحد مرکز دایره است. اگر از این خارج شدی هزارها راه هست که همه‌‌اش ضلالت است؛ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ؟![21] حق یکی است، بعد از حق جز گمراهی چیست؟!

پس جوهر دین پذیرفتن ولایتِ الله است؛ یعنی ما باید مطیع او باشیم، آقای ما خداست. اگر او آقایی تعیین کرد یعنی پیغمبر را تعیین کرد او هم بر سر ماست. اگر ایشان علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام را تعیین کرد او هم بر سر و چشم ما. اگر علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام مالک اشتر را تعیین کرد چه در زمان خودشان و چه امام زمان‌‌عجل‌‌‌‌الله‌‌‌‌فرجه‌‌‌‌الشریف برای دوران غیبت، اگر ایشان تعیین کرد و فرمود: الرّادُّ عليه كالراد علينا، رد کردن ولی فقیه مثل رد کردن امام معصوم است، اگر ایشان فرمود، او هم بر سر و چشم ما! چه فرقی می‌‌کند؟! اطاعت امام است.

اگر می‌‌فرمود از مالک اشتر اطاعت کنید آیا می‌‌بایست اطاعت کنیم یا نه؟! می‌‌گویند مگر ولی‌فقیه معصوم است که هر چه می‌‌گوید عمل کنیم؟! می‌‌گویم اگر زمان خود علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام بودید و ایشان فردی مثل مالک اشتر را می‌‌فرستادند و می‌‌فرمودند از او اطاعت کنید، آیا می‌‌بایست از او اطاعت کنید یا نه؟! اگر تخلفی می‌‌کردید تخلف از امام معصوم نبود؟! اینکه علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام بفرمایند یا کسی که مثل علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام است چه فرقی می‌کند؟! مگر ائمه با همدیگر فرق دارند؟! وقتی فرمودند: الرّادُّ عليه كالراد علينا کسی که فقیه را رد کند مثل این است که ما را رد کرده است! و بالاتر از آن اینکه وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ! رد ولایت فقیه در حد شرک است؛ چرا؟! مگر چه شده؟!

مگر حقیقت توحید این نبود که باید در مقابل ربوبیت تشریعی الهی تسلیم باشیم و هر چه او می‌‌گوید بگوییم چشم؟! وقتی فقیه از طرف خدا حکم می‌‌کند رد حکم او یعنی رد حکم خدا! انکار ولایت او در حد شرک می‌‌شود! پس حالا پذیرفتید که جوهر دین، ولایت است.

علامه امینی! روحت شاد! خدا تو را با معشوقت علی‌‌علیه‌‌‌‌السلام محشور کند! معرفتی که به تو داد را به ما هم بدهد!

پروردگارا! تو را به حق امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليه و به حق خدمتگزارش، به حق علامه امینی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه قسم می‌‌دهیم بر ایمان ما بیفزا!

ما را از شرور آخرالزمان و از شکوک و شبهات حفظ بفرما!

جوانان ما را از شر شیاطین انس و جن محفوظ بدار!

روح امام و شهدای عزیز ما را با انبیا و اولیا محشور فرما!

سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدار!

عاقبت ما ختم به خیر بفرما!

کسانی که به این نظام مقدس اسلامی خدمت می‌‌کنند آن‌ها را موفق بدار!

کسانی که در جهت تضعیف باورها و ارزش‌های اسلامی قدم برمی‌‌دارند آن‌ها را رسوا فرما!

والسلام علیکم ورحمة الله


[1]. ذاریات، 56.

[2]. انفال، 55.

[3]. حشر، 19.

[4]. نهج‌البلاغه، حکمت 125.

[5]. انعام، 79.

[6]. انعام، 162.

[7]. رحمن، 29.

[8]. قمر، 55.

[9]. ابراهیم، 37.

[10]. صافات، 102.

[11]. همان.

[12]. انعام، 57.

[13]. احزاب، 36.

[14]. نساء، 65.

[15]. نساء، 59.

[16]. بقره، 257.

[17]. یس، 60.

[18]. جاثیه، 23.

[19]. بقره، 257.

[20]. همان.

[21]. یونس، 32.