شاخص‌های یک برنامه تربیتی موفق و پایدار

در دیدار مسئولان امور تربیتی آموزش‌وپرورش شهرری
تاریخ: 
سه شنبه, 9 اسفند, 1367

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِین

تشریف‌فرمایی برادران و خواهران عزیز را به این مؤسسه فرهنگی و روحانی خوشامد عرض می‌کنم و از خداوند متعال درخواست می‌کنم که به همه شما عزیزان توفیق بیشتر برای خدمت به اسلام و مسلمین را مرحمت بفرماید.

معلمی؛ فرصتی کم‌نظیر برای رقم‌زدن سرنوشت جامعه اسلامی

در این فرصت کوتاهی که هست بحث درباره اهمیت کار شما را ضروری نمی‌بینم. این مطلبی است که همه شما بهتر از دیگران واقف هستید و فقط کافی است که به این نکته توجه کنیم که شما معماران جامعه اسلامی آینده هستید و دانش آموزان به‌منزله مصالح ساختمانی‌ای هستند که در اختیار شما قرار می‌گیرند تا با این مصالح یک جامعه صالح بنا کنید یا به‌منزله نهال‌هایی هستند که به دست شما باغبانان می‌سپارند تا آن‌ها را رشد و پرورش بدهید و باغی بارور و شکوفا بسازید؛ بنابراین سرنوشت آینده جامعه اسلامی در گرو فعالیت و تلاش شماست و آن‌چنان خواهد بود که شما و امثال شما می‌سازید و این کافی است که اهمیت کار خودتان را درک کنید و به مسئولیتی که در این زمینه به عهده گرفته‌اید درست توجه کنید.

معلمی؛ شغل‌ یا رسالت‌؟!

نکته‌ای که بنده می‌خواهم در این فرصت روی آن تأکید کنم این است که برخورد شما با این مسئولیتی که به عهده گرفته‌اید به دو صورت ممکن است تصور و تلقی شود که به نظر من یک صورت آن صحیح است و می‌بایست به آن صورت واقع شود. یک وقت هست که شما این کاری که به عهده گرفته‌اید را به عنوان یک شغل و حرفه در نظر می‌گیرید که در مقابل حقوقی که دریافت می‌کنید، مسئولیت دارید کاری انجام دهید و مسئولیت خودتان را حداکثر در این می‌بینید که به اندازه‌ای که از بیت‌المال جامعه استفاده می‌کنید به همان اندازه به جامعه نفع برسانید. این درواقع یک مسئولیتی است که هر نوع معامله‌ای برای طرفین ایجاد می‌کند؛ هر کارگری که در مقابل مزدی کار می‌کند چنین مسئولیتی را دارد که به اندازه مزدی که دریافت می‌کند کار کند و اگر کار نکند دزدی می‌شود. هر مزدبگیری در مقابل مزدی که دریافت می‌کند باید کاری معادل آن تحویل بدهد. این اختصاص به کار شما ندارد و امتیازی برای کار شما نمی‌شود. البته اگر کسانی باشند که مسئولیت خودشان را در این حد هم درک نکنند و از کارشان کم بگذارند مثل سایر کسانی هستند که در روابط اجتماعی‌شان حقوق مردم و جامعه را رعایت نمی‌کنند.

تلقی دوم این است که کاری که شما انجام می‌دهید قابل مقایسه و مقابله با امور مادی نیست. این‌گونه نیست که شما کارتان را می‌فروشید و در مقابلش پولی از دولت می‌گیرید. این کاری که شما انجام می‌دهید این در مقابل هیچ پولی مقابله پیدا نمی‌کند. هیچ مبلغی نمی‌تواند آن کار شما را تدارک و جبران کند؛ بلکه این کار یک مسئولیت الهی است که به عهده شما آمده و آن را تقبّل کرده‌اید، شبیه مسئولیتی که به عهده انبیا و ائمه اطهار‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين است؛ یک مسئولیت والای الهی است که با هیچ اجر و مزدی قابل مقابله نیست. درست است که دولت اسلامی موظف است که نیازمندی‌های ضروری شما را تأمین کند اما این به عنوان مزد کار شما نیست. آن‌ها موظف هستند در حدّ توان خودشان سعی کنند نیازمندی‌های شما را تأمین کنند تا بتوانید وظیفه خودتان را درست انجام دهید اما نه اینکه شما این وظیفه را یک کاری در مقابل مزد تلقی کنید.

جایگاه معلم در تراز فرهنگ اسلامی انقلابی

متأسفانه وضع ما در گذشته این‌گونه بود که مسئولان آموزش‌وپرورش و سایر نهادهای تربیتی و فرهنگی جامعه، خودشان را یک کارگری برای دولت می‌دانستند و مسئولیت خودشان را حداکثر این می‌دانستند که در مقابل حقوقی که دریافت می‌کنند چیزی که ارزش آن را داشته باشد را تحویل دهند. حالا اینکه آیا عمل می‌کرده‌اند یا نه آن یک حرف دیگری است اما مسئولیتشان را بیش از این حدّ نمی‌دانستند که مزدی بگیرند و در مقابلش کاری تحویل دهند. اگر آن مزد در مقابل هشت ساعت کار بود هشت ساعت سر کلاس ببودند و اگر در مقابل شش ساعت بود همین‌طور. دیگر بیش از این مسئولیتی برای خودشان قائل نبودند.

اما مقتضای فرهنگ اسلام و فرهنگ انقلابی که بر اساس اسلام واقع شده و انقلابی که در ارزش‌های جامعه ما پدید آمده این است که ما کار معلم و مدیر را به عنوان یک شغلی که در مقابل پول قرار می‌گیرد ندانیم. یک مدیر مسلمان در جامعه انقلابی اسلامی هیچ‌وقت حاضر نیست کار خودش را با پول، مقابله قرار دهد. یک مدیر مسلمان آن‌قدر برای این کار ارزش قائل است که اگر از دستش بربیاید از جیبش هم خرج می‌کند برای اینکه آن وظیفه درست انجام بگیرد.

روی بینش اسلامی و بر اساس فرهنگ اسلامی، ما خودمان را امانت‌دار خدا می‌دانیم. خدا یک عده امانت‌های پاکِ فطری و دارای استعدادهای خدادادی را به ما می‌سپارد و از ما می‌خواهد که این امانت‌ها را حفظ و نگهداری کنیم و وسایل پرورش آن‌ها را فراهم کنیم. ما هم موظف هستیم آن‌چنان‌که خواسته صاحب امانت است از این امانت نگهداری کنیم. البته چون انسان به امور مادی نیاز دارد این نیازمندی‌اش هم باید تأمین شود اما نه به عنوان مزد آن کارش. آن کار مزدبردار نیست. ارزش آن آن‌قدر بالاست که با هیچ امر مادی‌ای قابل مقایسه نیست.

ارزش بی‌نظیر هدایت انسان‌ها

این حدیث را همه شنیده‌اید و مضامین آن مکرر در روایات زیادی آمده است. پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در شرایطی که امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه را برای فرماندهی جنگ به یمن می‌فرستادند در یک چنین حالی این جمله را به حضرت علی فرمودند که لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ یا در جای دیگر می‌فرمایند خَيْرٌ لَكَ مِنْ مِلْءِ الأَرْضِ ذَهَبًا تُنْفِقُهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ؛ فرمودند یا علی! اگر در این سفر، خدا یک نفر را به وسیله تو هدایت کند ارزش آن از همه آنچه خورشید به آن می‌تابد برای تو بیشتر است. این جنگ برای این نیست که ما کشورگشایی کنیم؛ هدف هدایت انسان‌هاست. ما باید سعی کنیم حتی اگر شده یک نفر را هدایت کنیم.

یا به حسب روایت دیگری فرمودند اگر خدا یک نفر را به دست تو هدایت کند بهتر از این است که همه روی زمین طلا باشد، همه هم مال تو باشد و تو همه را در راه خدا انفاق کنی. تمام روی زمین پر از طلا باشد، ملک خالص تو باشد و تو همه را در راه خدا انفاق کنی، نه اینکه برای خودت مصرف کنی. انفاق در راه خدا که هر درهم آن را انفاق کنی چقدر ثواب دارد. اگر همه روی زمین طلا بود و همه را در راه خدا انفاق می‌کردی چقدر ثواب داشت؟! تو اگر یک نفر را هدایت کنی ارزش آن از ارزش این کار بهتر است چون انفاق‌ها باعث این می‌شود که شکم مردم سیر شود و زندگی مادی‌شان تأمین شود اما هدایت باعث این می‌شود که روح و انسانیتشان محفوظ بماند و رشد کند.

تربیت و تعالی بخشیدن به روح انسان‌ها؛ رسالتی الهی

کار شما این است که انسانیت انسان‌ها را رشد دهید. البته به کارهای بدنی هم می‌بایست پرداخت چون بدن هم مورد نیاز انسان است. انسان تا بدنش سالم نباشد و رشد نکند نیاز فکری و روحی او هم برآورده نمی‌شود؛ ولی آن مقدمه است. هدف اصلی شما تربیت و تعالی بخشیدن به روح انسان‌هاست. اگر شما در طول عمرتان بتوانید یک نفر را پرورش بدهید طبق همین روایت، ثواب هدایت آن یک نفر از اینکه تمام اموال روی زمین، تمام چاه‌های نفت، معادن طلا و الماس مال شما باشد و در راه خدا انفاق کنید، ثوابش بیشتر است.

پس تلقی ما باید این باشد که یک وظیفه الهی را بر عهده داریم؛ وظیفه‌ای برای رشد دادن و تربیت کردن انسان‌ها و ساختن جامعه‌ای مطلوب. این با پول گرفتن و مزدی در مقابل این کار در نظر گرفتن اصلاً تناسب ندارد. هیچ مزدی در مقابل این کار واقع نمی‌شود.

آدم با این تلقی یک مسئولیت دیگری در خودش احساس می‌کند و اگر کمبودهایی هم در مسائلی باشد این‌ها را به حساب نمی‌آورد. اگر همه عالم را به شما بدهند مزد کارتان نمی‌شود؛ آن‌وقت اگر یک گوشه آن سابیده شود آیا نگرانی دارد؟! اصلاً شما چشم‌داشتی به این‌ها ندارید و این‌ها چیزی نیست که قابل حساب باشد. این ازیک‌طرف.

از طرف دیگر فقط فکر این نیستید که چون قراردادی بسته‌اید که چند ساعت کار را در ازای دریافت چقدر مزد انجام دهد صرفاً به ساعاتی که در قانون آمده اکتفا کنید و به همان اندازه کار انجام دهید؛ مسئولیت شما در مقابل دولت نیست، مسئولیت شما در مقابل خداست که آن امانت‌های پاک را به دست شما سپرده تا مراقب باشید آلوده نشوند و زمینه رشد و تربیتشان را فراهم کنید. شما پاسخ کارتان را باید به او بدهید. با چنین نگاهی اینکه دولت از شما تقدیر و تشکر کند یا نکند یا مردم، حق‌شناس باشند یا نباشند برای شما مهم نخواهد بود چون سروکار شما با دیگری است. او مخلوقات پاک و پاکیزه خودش را به دست شما سپرده و از شما می‌خواهد از این‌ها مراقبت کنید. باید جواب او را داد. اینکه مردم خوششان بیاید یا بدشان بیاید، از معلم تشکر کنند یا نکنند این‌ها چه ارزشی دارد؟! توجه ما تنها باید به این معطوف باشد که کاری کنیم که خدا راضی باشد؛ ما امانت‌دار او شده‌ایم و باید او را راضی کنیم؛ بنابراین هرچه نیرو و وقت داشته باشیم و برای ما امکان داشته باشد، روز و شب و ایام تحصیلی و تعطیلی برای ما فرقی نمی‌کند، آدم با عشق و علاقه می‌خواهد تمام نیرویش را صرف کند تا این گل‌های پاک را بپروراند و رشد بدهد و شکوفا کند تا هرچه بهتر، زیباتر، معطرتر و بارورتر بشوند.

نهایت عشق یک معلم

نهایت عشق یک معلم این است که شاگرد خوبی تربیت کند. اینکه چقدر نیرو صرف کند اصلاً برای او مطرح نیست. اگر از خواب و خوراکش هم بزند، با کمال عشق حاضر است این کار را بکند. یک باغبان که عاشق کارش است چه کار می‌کند؟! او گرما و سرما و روز و شب نمی‌فهمد. وقتی درختان گل شکوفه می‌زنند و غنچه‌ها می‌شکفند او دیگر مزدش را گرفته است؛ حتی اگر یک سال شب و روز زحمت کشیده باشد، با دیدن آن شکوفه‌ها، گل‌ها و غنچه‌های بهاری، تمام خستگی از تنش بیرون می‌رود. او عاشق کارش است. آن‌قدر برای این کار ارزش قائل است که هرچه نیرو صرف کند را زیاد نمی‌داند.

آثار نگرش مادی و الهی به تعلیم و تربیت

ببینید این دوتا تلقی چقدر با هم فرق می‌کند. به حسب آن تلقی، معلم حداکثر مسئولیتش این است که سر کلاس بیاید و ساعاتش را برگزار کند و برود، حالا شاگرد درس بخواند یا نخواند به من چه؟! درست تربیت شود یا نشود به من چه؟! رفتارش در خانه چطور باشد به من چه؟! در کوچه و خیابان چطور باشد به من چه؟! من درسم را داده‌ام و پولم را گرفته‌ام! خیلی که آدم خوبی باشم از درسم کم نمی‌گذارم. این مقتضای آن تلقی است؛ اما مقتضای تلقی دوم این است که شب در خانه و در بسترش هم که خوابیده فکر شاگردش است. تا آنجایی که از دستش برمی‌آید سعی می‌کند شاگرد درست تربیت شود و رشد کند. هیچ فرقی بین بچه‌های خودش با شاگرد خودش نمی‌بیند. معتقد است که همه این‌ها بچه‌های او هستند و همه امانت‌های خدا هستند که به دست او سپرده شده‌اند.

شرط اثربخشی برنامه‌های تربیتی

آن چیزی که بنده می‌خواهم روی آن تأکید کنم این است که ما باید سعی کنیم این فرهنگ بر فرهنگیان ما حاکم شود. کار خودمان را یک کار اجرت آور و مزدگیرانه تلقی نکنیم بلکه یک وظیفه الهی بدانیم که بزرگترین ارزش‌ها را دارد. بر اساس این فرهنگ، شما عزیزان به عنوان مسئولان آموزشگاه‌ها می‌بایست لااقل سه نوع برنامه را در نظر بگیرید؛ یک برنامه‌ای که مستقیماً روی دانش آموزان پیاده می‌شود؛ یک برنامه‌ای که ابتدا روی آموزگاران و به وسیله آن‌ها روی دانش آموزان پیاده می‌شود؛ و سوم برنامه‌ای که روی اولیاء دانش آموزان باید پیاده کنید. اگر این سه کار در عرض هم، توأم با هم و هماهنگ با هم انجام بگیرد کار شما نتیجه مطلوبی خواهد داشت و شما به آرمان ارزنده خودتان می‌رسید اما اگر این سه کار انجام نگیرد ناهماهنگی در تربیت پیش می‌آید؛ بچه در منزل و خانواده یک نوع تربیت می‌بیند، در مدرسه یک نوع تربیت دیگر می‌بیند که این‌ها با هم تضاد دارند. در مقابل این تضاد، روح بچه دچار اضطراب می‌شود که کدام را بپذیرد و چگونه با دیگران رفتار کند و خودش را در خانه با پدر و مادر و در مدرسه با اولیاء مدرسه وفق بدهد. درنتیجه هیچ‌کدام از این تربیت‌ها تأثیر ثابتی در روح او نمی‌گذارد بلکه باعث اضطراب و دوگانگی روحی او می‌شود و حتی گاهی به بحران روحی مبتلا می‌شود.

همین‌طور اگر مدیر و مربی مدرسه، تربیتی را ارائه بدهد اما آموزگار سر کلاس رفتار دیگری داشته باشد، در برنامه‌های تربیتی چیزهایی به دانش‌آموز القا می‌شود اما معلمان سر کلاس به گونه دیگری رفتار می‌کنند که این‌ها با هم نمی‌خواند، باز این تربیت نتیجه خودش را نخواهد داد.

کار شما وقتی تأثیر مطلوب را خواهد داشت که رفتار آموزگار در مدرسه با ارزش‌هایی که مربیان ارائه می‌دهند هماهنگ باشد و همین‌طور تربیت خانواده با تربیت مدرسه هماهنگ باشد. این کار را می‌شود انجام داد. البته با آن تلقی اول که ما از انجام کار فقط به دنبال مزد باشیم هرگز این کار انجام نمی‌گیرد. با چنین تلقی‌ای معلم سر کلاس می‌آید و درس خودش را می‌گوید و می‌رود. دیگر نه به خانواده کار دارد، نه به محیط مدرسه و نه به سایر چیزها؛ اما اگر ما این احساس را داشتیم که ما مسئول تربیت این انسان هستیم و باید سعی کنیم این انسان درست رشد کند آن‌گونه که خدا خواسته، آن‌وقت خارج از برنامه هم سعی و تلاش می‌کنیم کارهایمان را هماهنگ کنیم. برای این هماهنگی، مسئولان آموزش‌وپرورش و مسئولان مدارس باید سه نوع برنامه را در نظر بگیرند؛

الف) رشد علمی و اخلاقی آموزگاران و مربیان

یکی اینکه مدیران سعی کنند لااقل هفته‌ای یک بار برنامه‌ای با همه آموزگاران داشته باشند. همه آموزگارها در یک جلسه دوستانه شرکت کنند و تجربیات خوب خودشان را در اختیار همکارانشان قرار دهند. اگر نقطه‌ضعف‌هایی در کارهای یک آموزگار هست مدیر مدرسه با کمال لطافت و بدون اینکه جنبه تعرض پیدا کند به او گوشزد کند بدون اینکه شخص خاصی را مخاطب قرار دهد تا به او بربخورد و حالت دفاع را در او به وجود بیاورد. به‌طورکلی بگوید که اگر چنین برخوردی سر کلاس شود این صحیح نیست و بهتر این است که به این صورت باشد. پس باید در طول هفته مواظب کار آموزگاران و کیفیت رفتارشان باشد تا نقطه‌های ضعف آن‌ها را بداند و در آخر هفته در یک جلسه‌ای خیلی صمیمانه و دوستانه و به یک صورت مطلوبی که عکس‌العمل منفی ایجاد نکند به آن‌ها گوشزد کند.

همین‌طور سعی کند سطح دانش و معنویات آموزگاران بالا بیاید، چون آن‌ها هرچه بهتر بدانند و هرچه مهذّب تر باشند بهتر می‌توانند روی شاگردان تأثیر بگذارند. مسئولان و مدیران مدارس باید تلاش کنند که هم سطح دانش آموزگاران بالا بیاید و هم سطح اخلاق و معنویاتشان. به هر اندازه که برای آن‌ها میسر است آن‌ها را تشویق کنند که کتاب‌هایی بخوانند، در جلسات شرکت کنند، با اشخاصی صالح نشست‌وبرخاست کنند تا رشد معنوی پیدا کنند و بتوانند شاگردان بهتری تربیت کنند. به‌هرحال این یک برنامه است که باید به صورت دوستانه و صمیمانه روی آموزگارها پیاده کرد و سعی کرد آن‌ها را از هر حدّی که هستند یک مقدار بالاتر آورد. اگر این سیر ادامه پیدا بکند آن‌ها خیلی ترقی می‌کنند. البته همه را یک‌دفعه نمی‌شود مثل سلمان و ابوذر ساخت اما می‌شود آن‌ها را آرام‌آرام، هر هفته یک قدم جلو آورد، یک عیب کوچک از آن‌ها را برطرف کرد و یک نقصی که در رفتارشان هست را به آن‌ها گوشزد کرد. توجه داشته باشند که سر کلاس تبعیض قائل نشوند؛ توجه داشته باشند رفتارشان با محرومان و مستمندان و فقیرزاده‌ها به‌گونه‌ای نباشد که آن‌ها احساس حقارت کنند؛ سعی کنند سر کلاس که می‌روند لباسشان لباس ساده باشد تا بچه‌های خانواده‌های فقیر هوس نکنند که ای‌کاش ما هم به جای این معلم بودیم و لباس‌های شیک می‌پوشیدیم!

وقتی امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه با لباس‌های وصله‌دار، آن هم وصله‌هایی که با لیف خرما زده شده بود می‌آمدند برای اجتماع سخنرانی می‌کردند هیچ فقیری احساس حقارت نمی‌کرد. با خودشان می‌گفتند این بزرگترین شخصیت کشور است و لباسش چند تا وصله دارد. این بود که دیگران از اینکه لباسشان پارگی و کهنگی داشته باشد احساس حقارت نمی‌کردند. البته این به معنای این نیست که معلم به صورت ژولیده سر کلاس برود و لباس چرک بپوشد و سرش را شانه نکند. این ربطی به سادگی ندارد. منظم بودن و آراسته بودن یک مطلب است، ساده بودن مطلب دیگری است؛ لباس کم‌قیمت و کهنه اما تمیز و آراسته.

همین‌طور در رفتارهای دیگر. معلم اگر متواضع باشد، اگر فروتنانه سخن بگوید و فروتنانه رفتار کند شاگرد هم متواضع بار می‌آید اما اگر معلم سر کلاس جبّارانه سخن بگوید، رفتارش گردن‌کلفتی باشد، برخوردش با شاگرد مستکبرانه باشد، شاگرد هم همین‌ها را یاد می‌گیرد.

به‌هرحال هرقدر ملکات فاضله در معلمان بیشتر باشد و اخلاقشان انسانی‌تر و اسلامی‌تر و رفتارشان متواضعانه‌تر و صمیمانه‌تر و از روی دلسوزی و محبت باشد شاگرد بهتر تربیت می‌شود و رشد می‌کند. اگر در اینجا یک نقطه‌ضعف‌هایی در معلم بود مدیران مدرسه و مسئولان می‌بایست این نقطه‌های ضعف را با کمال ظرافت گوشزد کنند و سعی کنند که برطرف شود نه اینکه به صورتی با معلم برخورد کنند که خود آن موجب لجاجت شود و در مقام دفاع بربیاید و بگوید نه، ابداً چنین نیست و شما اشتباه می‌کنید! این روش چندان نتیجه‌بخش نخواهد بود؛ اما اگر با ظرافت و ملاطفت باشد، مخصوصاً به‌گونه‌ای باشد که اصلاً معلوم نباشد که مخاطب گوینده کیست می‌تواند مؤثر واقع شد؛ مثلاً به این صورت که اگر احیاناً کسی چنین برخوردی سر کلاس داشته باشد خوب است در رفتارش تجدیدنظر کند. به‌هرحال این یک کاری است که مسئولان و مدیرها باید نسبت به معلمانشان داشته باشند، رفتار آن‌ها را زیر نظر داشته باشند، مراقبشان باشند و در صورت نیاز با دلسوزی و تدبیر در جهت اصلاح عملکردشان تلاش کنند.

ب) حفظ هماهنگی روش تربیت در مدرسه و خانواده

مشابه این در مورد اولیاء دانش آموزان هم صدق می‌کند. اگر معلم و مدیر هزاری در محیط مدرسه جان بکند و پدر و مادر روش غلطی در تربیت داشته باشند این تعارض‌های موجود در تربیت نمی‌گذارد بچه درست رشد کند. یا مثل دوتا نیرو که با هم اصطکاک پیدا می‌کنند همدیگر را خنثی می‌کنند و هردو بی‌اثر می‌شود و نه این اثر خودش را می‌بخشد و نه آن؛ و یا بدتر، علاوه بر اینکه اثر نمی‌کند اصلاً بچه را به بحران روحی مبتلا می‌کند که کدام درست است و کدام را بپذیرم؟! پدر می‌گوید این‌طور رفتار کن، معلم می‌گوید آن‌طور رفتار کن؛ مادر می‌گوید این‌طور رفتار کن، معلم می‌گوید آن‌طور رفتار کن. حالا اگر اظهار نکند و به زبان هم نیاورد ولی منشأ یک بحران روحی در درون طفل می‌شود.

برای حفظ هماهنگی روش تربیت در مدرسه و در خانواده باید با اولیاء اطفال همکاری کرد. مربیان باید سعی کنند از نحوه رفتار پدر و مادر در خانواده مطلع شوند و به دست بیاورند که کیفیت رفتار آن‌ها در خانه با بچه‌ها چگونه است. اگر نقطه‌ضعف‌هایی دارد در موقعیت‌های مناسب به آن‌ها گوشزد کنند. اگر مسئله‌ای خصوصی و سرّی هست حتماً به طور خصوصی با آن‌ها مطرح کنند اما اگر چیزهایی است که مشترکات زیادی دارد، اغلب خانواده‌ها رفتار صحیحی با بچه‌هایشان ندارند، روش‌های تربیتی در اکثر خانواده‌ها صحیح نیست، این است که این‌ها را در جلسات عمومی هم می‌شود مطرح کرد چون اکثراً مبتلا هستند. لذا اگر بتوانیم یک جلسه هفتگی هم با اولیاء دانش آموزان داشته باشیم مخصوصاً آن‌هایی که احتمال می‌دهیم یا احراز کرده‌ایم که روش تربیتی آن‌ها غلط است. سعی کنیم آن‌ها را دعوت کنیم و آرام‌آرام آن‌ها را بسازیم و روش تربیتی آن‌ها را تصحیح کنیم تا تربیت مدرسه با تربیت خانواده هماهنگ شود.

ج) بهره‌مندی از هنر تربیت در دل برنامه‌های ساده

اینکه معلم درست رفتار کند، پدر و مادر هم درست رفتار کنند این‌ها مقدمه سازی بود تا اینکه دانش‌آموز درست تربیت شود؛ اما کار اصلی روی خود دانش آموزان است. حالا خود بچه را ما چگونه تربیت کنیم؟! البته همه شما کم‌وبیش با روش‌های صحیح تربیتی آشنا هستید و حالا فرصت این جلسه برای بیان جزئیات، کافی نیست. بااین‌حال، در این زمینه پیشنهادی دارم که کم‌وبیش در اکثر مدارس قابل اجراست و بسیاری نیز آن را به‌کار گرفته‌اند، اگرچه بنده از وضعیت دقیقِ مدرسه به مدرسه شما اطلاع ندارم ولی این برنامه در بسیاری از مدارس هست که حالا یا هر روز یا یک روز در میان و یا هفته‌ای یک روز به اندازه امکاناتی که داشته باشند یک برنامه جالبی برای دانش آموزان اجرا شود که هم کیفیت اجرایش برای بچه‌ها جاذب باشد و هم محتوای مطلوبی داشته باشد و ضمناً مختصر هم باشد که بچه‌ها خسته نشوند. می‌توان برنامه‌ای ده‌دقیقه‌ای طراحی کرد، مانند یک نمایش‌نامه کوتاه که توسط خود دانش‌آموزان اجرا شود. این نمایش‌نامه می‌تواند بر پایه‌ داستانی آموزنده از زندگی یکی از پیامبران، امامان، اصحاب ائمه، علما یا یکی از الگوهای رفتاری تهیه شده باشد. خود دانش‌آموزان بیایند در اجرا مشارکت کنند و در ابتدا یا انتهای برنامه، یک حدیث کوتاه متناسب با موضوع نمایش‌نامه به آن‌ها آموزش داده شود آن را حفظ کنند. البته نه به صورت الزام بلکه به کسانی که یاد می‌گیرند جایزه داده شود و آن‌ها را تشویق کنند که یاد بگیرند.

اگر مربیان فرصت بیشتری داشته باشند یا از افراد توانمند خارج از مدرسه کمک بگیرند می‌توانند داستان‌های کوتاه و جذابی از زندگی پیامبران، ائمه اطهار، اصحاب ائمه، علما و شخصیت‌های برجسته مذهبی و اجتماعی انتخاب کنند، داستان‌هایی همانند «داستان راستان» تألیف مرحوم استاد مطهری‌رضوان‌‌الله‌‌علیه که نمونه‌های مشابه آن در تاریخ اسلام فراوان است. این داستان‌ها باید به‌گونه‌ای انتخاب شوند که متناسب با سطح فهم دانش‌آموزان باشد و پیچیدگی آن‌ها باعث سردرگمی و بی‌توجهی کودکان نشود. پس از آماده‌سازی، می‌توان آن‌ها را به‌صورت نمایش‌نامه‌ای ساده تنظیم کرد که توسط خود دانش‌آموزان اجرا شود. بهتر است پیش از اجرا، چند نفر از دانش‌آموزان متن را تمرین کرده و با زبان کودکانه خود، داستان را برای دیگران روایت کنند یا آن را به‌صورت نمایشی اجرا نمایند تا پیام تربیتی آن با زبان و فهم خودشان منتقل شود.

این‌ها آثار زیادی در بچه‌ها می‌تواند داشته باشد که از اثر ده‌ها ساعت درس هم می‌تواند بیشتر باشد. اگر چنین برنامه‌ای طراحی و اجرا شود و همان‌گونه که عرض کردم بسیاری از مدارس توان اجرای آن را دارند، لااقل به‌صورت یک سخنرانی کوتاه ده‌دقیقه‌ای باشد که شامل یک حدیث و یک داستان تربیتی ساده و گویا باشد. اگر امکان نمایش‌نامه فراهم نبود، بیان مستقیم داستان نیز کفایت می‌کند؛ داستانی که کودکان بتوانند با یک‌بار شنیدن، آن را به‌خوبی درک و به خاطر بسپارند. لازم است از انتخاب داستان‌های مفصل و پیچیده که برای سطح فکری دانش‌آموزان مناسب نیستند، پرهیز شود. متن داستان باید با زبان کودکانه و متناسب با فهم آن‌ها مطرح شود و در کنار آن، حدیثی کوتاه با مضمون هماهنگ با پیام داستان نیز ارائه گردد تا تأثیرگذاری برنامه دوچندان شود. وقتی چنین برنامه‌هایی تهیه شود، در سال‌های بعد در مدارس دیگر قابل تکرار است و این‌ها نتایج بسیار خوبی می‌تواند روی بچه‌ها داشته باشد.

به‌هرحال ما باید از خودمان مایه بگذاریم و مطالعه کنیم، فکر کنیم، تبادل‌نظر کنیم، با هم مشورت کنیم، برنامه‌های خوبی برای تربیت بچه‌ها انتخاب کنیم و به اجرا بگذاریم. کسانی که تجربه‌های مطلوب و موفقی داشته‌اند به دیگران منتقل کنند و از افکار همدیگر استفاده کنند. اگر نقطه‌های ضعفی در کار کسانی هست آن‌ها بازگو شود برای اینکه پند گرفته شود و از نتایج منفی آن احتراز شود تا ان‌شاء‌الله بتوانیم آینده مطلوبی برای کشور اسلامی خودمان فراهم کنیم و پیش خدا و اولیاء خدا و پیش شهدایی که جان‌های عزیزشان را برای برپایی نظام اسلامی نثار کرده‌اند سرفراز و سربلند باشیم. ان‌شاءالله خدا به همه ما توفیق عمل به وظایفمان را مرحمت فرماید.

اثر یک حرف در تغییر سرنوشت فرد و جامعه

درخواستی مطرح شده است مبنی بر این‌که درباره فعالیت‌ها و خاطرات دوران طلبگی، همچنین تلاش‌های صورت گرفته در دوران پیش و پس از انقلاب، مطالبی را خدمتتان ارائه کنم. هرکسی در زندگی یک خاطراتی دارد که کم‌یابیش برای دیگران هم می‌تواند مایه عبرت باشد یا آموزنده باشد. بنده هم به عنوان یک فردی از افراد طبعاً ممکن است خاطراتی داشته باشم ولی باید عرض کنم که در زندگی‌ام هیچ امتیازی که قابل این باشد که آن را یک رفتار ممتاز تلقی کنم و الگو قرار بدهم سراغ ندارم. یک طلبه خیلی عادی بوده‌ام که در یک خانواده بسیار متوسط، با شرایط بسیار متعارف درس خوانده‌ام.

من متولد یزد هستم. چهار، پنج سال اولیه دوران طلبگی را در آنجا سپری کرده‌ام. این نکته‌اش شاید برای شما آموزنده باشد. من در حالی طلبه شدم و در روزگاری که با صراحت عرض کنم طلبگی مایه ننگ خانواده بود! اگر یک فردی از یک خانواده، طلبه می‌شد هیچ افتخاری برای آن خانواده نبود بلکه مایه ننگ بود! من در حالی طلبه شدم که تمام معلمان و دوستانمان و کسانی که به ما لطفی داشتند، چون تقریباً من در چند تا مدرسه‌ای که در طول چند سال تحصیلم درس می‌خواندم غالباً شاگرد اول یا شاگرد دوم بودم و همه معلم‌ها و مدیران ما لطف خاصی به من داشتند، وقتی من طلبه شدم همه آن‌ها من را مورد سرزنش قرار دادند که ما انتظار داشتیم تو درس بخوانی بعد یک شخصیت سیاسی یا یک شخصیت اجتماعی مهمی بشوی! حالا رفتی طلبه شدی؟! این هم کار شد؟! برای چه؟! چه فکری کردی؟! من در چنین شرایطی طلبه شدم که جز افراد بسیار معدودی با کار من موافق نبودند.

باز نکته‌ای که در اینجا باید عرض کنم تا به اهمیت کار خودتان بهتر واقف شوید این است که طلبه شدن من در اثر تشویق یک فردی در خانواده ما بود که سابقه تحصیل علوم دینی داشت و به روحانیت علاقه‌مند بود. ایشان مدتی در نجف ساکن بود و به مناسبتی یک سفر به یزد آمده بود. ایشان چند روز در خانه ما بود و ما را تشویق کرد و همان تشویق باعث این شد که سرنوشت ما با سرنوشت افراد خانواده تفاوت کند؛ یعنی یک فرد در یک جلسه یا چند جلسه صحبت کردن می‌تواند سرنوشت یک انسان بلکه سرنوشت یک خانواده و گاهی البته دیگر بستگی دارد به اینکه آن فرد چه اندازه در اجتماع مؤثر باشد، نصیحت‌های خالصانه و صمیمانه یک فرد گاهی ممکن است بتواند سرنوشت جامعه‌ای را تغییر دهد. این است که ما در هیچ حالی از اینکه نصیحت خیری به یک کسی بکنیم نباید مضایقه کنیم. البته به زبان صحیحی که مؤثر واقع شود. آدم از اینکه یک چیزی که می‌داند و صلاح است را در اختیار دیگران قرار بدهد و آن‌ها را تشویق کند. نباید بخل کند. چه‌بسا یک کلمه باعث این شود که سرنوشت یک فرد یا یک گروه یا خانواده‌ای را عوض کند.

درسی از قوطی کبریت! حرکتی کوچک با هزاران معنا

از چیزهایی که باز برای شما آموزنده است نکته‌هایی است که ما از اساتیدمان آموخته‌ایم و تحت تأثیر قرار گرفته‌ایم مخصوصاً از مرحوم علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه که حق حیات به گردن ما و امثال ما دارند. نمی‌دانم برادران و خواهران، ایشان را زیارت کرده بودند یا نه. ایشان بسیار کم حرف می‌زدند. تا چیزی از ایشان سؤال نمی‌کردند هیچ حرفی نمی‌زدند. تازه وقتی هم سؤال می‌کردند با کوتاه‌ترین الفاظ جواب می‌دادند اما رفتار ایشان، ادب ایشان، وقار ایشان، خلوص و صمیمیت ایشان به قدری جاذب بود که بدون اینکه سخن بگویند افراد را تربیت می‌کردند. این داستان کوچک را نقل کنم ببینید این چه اندازه می‌تواند برای شاگردان مؤثر و آموزنده باشد بااینکه امر بسیار ساده‌ای بود.

ما شب‌های پنجشنبه و جمعه جلساتی داشتیم و خدمت ایشان درس خصوصی داشتیم. ایشان افزون بر درس‌های عمومی روزانه، جلسات خصوصی نیز برگزار می‌کردند. هر هفته شب‌های پنج‌شنبه و جمعه جلساتی در منازل یکی از برادران طلبه تشکیل می‌شد. در یکی از این شب‌ها که جلسه در منزل ما برگزار شد، ایشان هنگام خروج، یک قوطی کبریت را به‌گمان آن‌که متعلق به خودشان است در جیب گذاشتند درحالی‌که آن کبریت از وسایل منزل ما بود. در آن زمان قیمت یک قوطی کبریت حدود یک قران بود. البته امروز هم ارزش مادی قابل توجهی ندارد. هفته بعد که ایشان به جلسه آمدند اولین کارشان این بود که آن قوطی کبریت را درآوردند و به من دادند و گفتند من این قوطی کبریت را اشتباهی از خانه شما برده بودم. بااینکه ایشان قطع به یقین می‌دانستند که ما افتخار می‌کردیم تمام اموالمان را و حتی جانمان را در راه خدمت ایشان قرار بدهیم اما برای اینکه به ما بیاموزند که احترام به اموال دیگران، رعایت حق مردم و پرهیز از سهل‌انگاری نسبت به این موارد تا چه اندازه مهم است، همه این مفاهیم بزرگ را در یک رفتار کوچک و آموزنده خلاصه کردند؛ قوطی کبریت را درآوردند و گفتند آقا! این قوطی کبریت مال شماست و من از منزل شما برده‌ام. این یک حرکت کوچک بود اما هزارها معنا و هزارها تربیت در آن نهفته بود.

دو صد گفته چون نیم کردار نیست!

این است که مربیان و معلمان باید به رفتارهای خودشان خیلی بیش از گفتارشان اهمیت بدهند. یک نگاه تند می‌تواند هزار معنا در برداشته باشد. یک لبخند هم می‌تواند هزار معنا در برداشته باشد. هرکدام به جای خودش مطلوب است و درس است و آموزندگی دارد. اگر آنجایی که باید نگاه تند کرد لبخند بزنید می‌دانید چه تأثیری روی دانش‌آموز دارد؟! او کار بدی کرده، باید یک نگاه تند به او بکنید. اگر آنجا لبخند بزنید همان حکایت تخم‌مرغ دزد شترمرغ دزد می‌شود، تکرار می‌شود. اگر یک کاری کرد و شما به او خندیدید اگر شما هزاری با لفظ بگویید که آن کار بسیار کار بدی است اما آن لبخند کار خودش را کرده است. به رفتار بسیار بیش از گفتار باید اهمیت بدهیم و بدانیم که همه حرکات و سکنات ما روی دیگران می‌تواند مؤثر باشد یعنی ما نسبت به همه این‌ها مسئول هستیم.

وظیفه ما؛ پرورش ایمان کودکان نه انتقال رویکردهایی سیاسی به آنان

ما همواره باید مراقب گفتار و رفتار خود باشیم و رضایت خداوند را در نظر داشته باشیم؛ به‌گونه‌ای سخن بگوییم و رفتار کنیم که او می‌پسندد، نه آنچه دلخواه ماست، یا محیط می‌پسندد و یا مورد پسند گروه‌ها، حرکت‌ها و باندهای سیاسی‌ای است که به آن‌ها وابسته هستیم. انتقال چنین رویکردهایی به کودکان، حکم زهر کشنده را دارد.

برخی افراد با تصور داشتن افکار سیاسی خاص، تلاش می‌کنند با تمجید از برخی شخصیت‌های سیاسی کشور و مذمت برخی دیگر، سعی دارند ذهن پاک و بی‌تجربه کودک را به جهت خاصی متمایل کنند و دیدگاه‌های خود را در محیط مدرسه به کودکان القا کنند؛

اولاً، خودِ شما ممکن است امروز به شخصیتی علاقه داشته باشید و فردا علاقه شما برگردد. مگر تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است؟! پس چگونه به خود اجازه می‌دهد ذهن یک کودک بی‌گناه را به شکلی تربیت کنید که ممکن است فردا خود شما از آن پشیمان شوید؟!

ثانیاً کودک در آن سن و در آن سطح از درک، صلاحیت تشخیص مسائل سیاسی و اجتماعی را ندارد بلکه نیازمند تقویت پایه‌های ایمان، رشد عقلانی، شکوفایی خلاقیت و شناخت استعدادهای درونی خویش است. اگر ایمان و معرفت او به‌درستی شکل بگیرد، زمانی که به بلوغ فکری برسد با همان ایمان و معرفتی که شما سعی کرده‌اید در او رشد بدهید خودش راهش را تشخیص خواهد داد و عمل خواهد کرد. ما نباید تصور کنیم که اینکه بچه‌ها را از مدرسه نسبت به بعضی‌ها خوش‌بین و نسبت به بعضی‌ها بدبین کنیم کارهای صحیحی است. وظیفه ما رشد دادن ایمان، فکر، خلاقیت و ابتکار در کودکان است تا با رسیدن به بلوغ، مسیر خود را بر اساس فهم و بینش درست پیدا کنند.

به‌هرحال امیدواریم که خدا در همه مراحل زندگی، خودش راهنمای ما باشد و به ما توفیق دهد که آن‌چنان رفتار کنیم که هم موجب رضایت او باشد و هم موجب سربلندی جامعه‌مان.

الهی چنان کن سرانجام کار                                  تو خشنود باشی و ما رستگار

وَ صَلَّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین