راهکار نجات از فتنه‌های روزگار

در مراسم عزاداری حضرت سیدالشهداعلیه‌السلام؛ شب هفتم ماه محرم
تاریخ: 
يكشنبه, 12 فروردين, 1380

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

فرارسیدن ايام سوگوارى سيدالشهدا‌عليه‌‌السلام را به پيشگاه مقدس ولى عصر‌ارواحنافداه‌‌، مقام معظم رهبرى، مراجع تقليد و تمام علاقه‌مندان به امام حسين‌عليه‌‌السلام تسليت عرض مى‌‌كنم و از خداوند متعال درخواست دارم به همه ما توفيق عنايت فرمايد كه راه آن حضرت را ادامه دهيم و دست ما در دنيا و آخرت از دامان امام حسين‌عليه‌‌السلام كوتاه نشود.

عاشورا، حادثه‌ای تازه در هر زمان

بر اساس شواهد تاريخى، شايد در عالم انسانيت هيچ حادثه‌‌اى نبوده است كه پس از گذشت قرن‌‌ها همچنان ياد و خاطره آن در ميان مردم زنده باشد و گويا حادثه‌‌اى است كه به‌تازگی اتفاق افتاده و مردم تحت تأثير آثار آن هستند. ما نظير چنين واقعه‌‌اى را در تاريخ هيچ مذهب و ملتى و در هيچ كشور و جامعه‌‌اى سراغ نداريم. البته جرياناتى وجود دارند كه پس از هزاران سال يادى از آن‌ها باقى مانده است و براى بزرگداشت آن‌ها كارهايى انجام مى‌‌شود اما تنها خاطره‌‌اى بسيار كمرنگ از آن‌ها باقى مانده است كه تأثير چندانى در زندگى مردم ندارد؛ اما حادثه شهادت سيدالشهداعليه‌‌السلام به‌گونه‌ای است كه گويا هر سال تازه‌‌تر و تأثير آن در جامعه بيشتر مى‌‌شود.

پيرامون حادثه‌‌اى با چنين ويژگى كه داراى ابعاد مختلفى است سزاوار است بحث‌های فراوانى انجام شود و الحمدللّه در كشور ما، مردم عزيز، شريف، قدردان و علاقه‌‌مند به اهل‌‌بيت‌عليهم‌‌السلام از هيچ تلاشى در اين راه فروگزار نمى‌‌كنند و اين توفيق نصيب ايشان شده است كه هر سال در ايام محرم به بهترين صورت ممكن به عزادارى و اظهار ارادت به محضر سيدالشهداعليه‌‌السلام بپردازند. ما دعا مى‌‌كنيم خداوند متعال اين عزيزان و اين جوانان كه عاشق سيدالشهداعليه‌‌السلام هستند را از همه آفات و بليات حفظ فرمايد، بر ايمان و عشق آن‌ها نسبت به امام حسين‌عليه‌‌السلام بيفزايد و هیچ‌گاه اين افتخار را از ملت ما و به‌خصوص از جوانان عزيز ما سلب نفرمايد.

تاریخ؛ آینه عبرت

هر يك از مردم خوب ما به‌گونه‌ای در راه بزرگداشت قيام عاشورا زحمت‌هایی متحمل مى‌‌شوند. بعضى مرثيه‌‌خوانى مى‌‌كنند، بعضی ديگر به سينه‌‌زنى و زنجيرزنى مى‌‌پردازند، برخى نيز مراسم ديگرى از قبيل تعزيه برگزار مى‌‌كنند و هر يك به صورتى به اظهار ارادت به سيدالشهداعليه‌‌السلام مى‌‌پردازند. خداوند به همه آن‌ها اجرى كه لايق كَرم خود اوست مرحمت فرمايد. كسانى مانند بنده هم بايد به صورت ديگرى وظيفه خود را در قبال امام حسين‌عليه‌‌السلام انجام دهيم و مراتب ارادت خود را نسبت به سيدالشهدا‌عليه‌‌السلام ابراز كنيم. آنچه از ما ساخته است اين است كه واقعه عاشورا را بيشتر تحليل كنيم و سعى كنيم از جوانب مختلف اين داستان براى زندگى خود استفاده كنيم؛ چون هرچند حوادث تاريخى دقیقاً تكرار نمى‌‌شود اما همچنان که در جامعه‌‌شناسى ثابت شده است جهات مشترك زيادى ميان حوادث مشابه وجود دارد و از حوادث گذشته تاريخ به نحوى مى‌‌توان براى جوامع ديگر استفاده كرد. قرآن هم به اين مطلب اشاره فرموده و پس از نقل داستان اقوام گذشته، مى‌‌فرمايد: لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ.[1]

قرآن كريم پس از ذكر داستان‌‌هاى انبيا و اقوام گذشته، مى‌‌فرمايد ما اين داستان‌‌ها را به اين منظور نقل مى‌‌كنيم كه شما از آن‌ها براى زندگى خود استفاده كنيد و از آن‌ها عبرت بگيريد؛ يعنى بررسى كنيد كه چه نكات مثبتى در كار مردم آن زمان وجود داشته است، شما هم آن را ياد گرفته و در خود تقويت كنيد. همچنين نقاط ضعف آن‌ها را دريابيد و سعى كنيد شما آن‌ها را تكرار نكنيد.

عاشورا؛ میراثی برای اندیشه‌ورزی و تربیت اجتماعی

عظمت داستان عاشورا چنين اقتضا مى‌‌كند كه پيرامون آن، بررسى‌‌هاى فراوانى انجام شود زيرا با وجود این‌که خاطره اين واقعه طى 1400 سال به بهترين صورت زنده مانده و هنوز منشأ اثرات فراوانى است اما در مورد آن، سؤالات و نقاط ابهام زيادى مخصوصاً براى نوجوانان و جوانانی كه فرصت زيادى براى مطالعه تاريخ يا بحث‌های مربوطه به آن را ندارند وجود دارد. اين عزيزان اجمالاً مطالبى از اصل داستان را در مجالس عزادارى و يا در نوحه‌‌ها و مراثى شنيده‌‌اند اما در ذهن كاوشگر و پرسشگر جوانان ما سؤالاتى در مورد اين وقايع مطرح مى‌‌شود كه علاقه دارند آن‌ها را بيشتر تحليل كنند تا پاسخ سؤال خود را بيابند.

اتفاقاً اهميت چنين بحث‌‌هايى كمتر از اهميت اقامه مجالس عزادارى و اظهار ارادت و تقويت عواطف مذهبى نيست؛ چون درواقع شخصيت انسان از دو بخش متمايز تشكيل مى‌‌شود. بخشى مربوط به دانستنی‌ها، شناخت‌‌ها بينش‌‌ها و دانش‌‌هاست و بخش ديگر مربوط به احساس‌‌ها، عواطف، اميال، كشش‌‌ها و جاذبه‌‌هاست. مراسم عزادارى مى‌‌تواند عواطف و احساسات انسان را زنده نگه دارد و آن‌ها را ارضا و تقويت كند اما بايد با مطرح كردن مباحث پيرامون اين واقعه، بخش ديگر شخصيت انسان نيز كه مربوط به شناخت و بينش است تقويت شود.

اگر جزئيات حادثه كربلا بهتر شناخته شود علاوه بر اينكه ازنظر عاطفى تأثير خواهد داشت، مى‌‌توان براى زندگى هم بيشتر از آن استفاده كرد و از آن الگو گرفت. اگر انسان از حوادث گذشته تاريخ به‌درستی بهره‌برداری كند اين حوادث در جهت تكامل فردى او و همچنين تكامل جامعه نقش مهمى را ايفا خواهد كرد.

عبرت گرفتن از گذشته؛ راز پیروزی انقلاب اسلامی

اگر گفته شود كه انقلاب اسلامى ايران درواقع ثمره بهره‌‌گيرى صحيح از حوادث مشابه گذشته بوده است شايد سخن نابجايى نباشد. همچنان که مى‌‌دانيد طى صد سال اخير در عالم اسلام و همچنين در كشور ما نهضت‌‌ها و جنبش‌‌هايى مثل نهضت مشروطيت، نهضت ملى كردن صنعت نفت و مواردى از اين قبيل انجام گرفته است. در بسيارى از كشورهاى اسلامى مانند مصر، الجزاير و كشورهاى ديگر هم نهضت‌‌هاى اسلام‌خواهی به صورت‌‌هاى مختلف انجام گرفته است اما در هیچ‌کدام از اين حركت‌‌ها پیروزی‌ای مانند انقلاب اسلامى ايران حاصل نشده است و هیچ‌یک از اين حركت‌‌ها منجر به برقرارى نظامى اسلامى كه بتواند سال‌‌ها دوام بياورد نشده است.

بحمدالله نظام اسلامى ما تاكنون بيش از دو دهه دوام آورده است و ان‌شاءالله روزبه‌روز قدرتمندتر خواهد شد. اگر بگوييم راز چنين موفقيتى در استفاده حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه از ساير نهضت‌‌ها بود، سخن گزافى نگفته‌‌ايم. امام راحل‌قدس‌‌سره از تجربه نهضت‌‌هاى ديگر پند گرفت، آن‌‌ها را تحليل و بررسى كرد و نقاط ضعف آن‌ها را كشف و از آن‌ها اجتناب كرد. همچنين نقاط قوت آن‌ها را به دست آورد تا آن‌ها را در جامعه ايجاد و تقويت كند.

بهره‌‌گيرى از تاريخ موجب شد كه اين پيروزى نصيب مردم ما شود. اگر ما از همه حوادث تاريخ این‌گونه استفاده كنيم جامعه ما به‌تدریج آمادگى نهضت جهانى ديگرى را به رهبرى وجود مقدس ولى عصرارواحنافداه به دست خواهد آورد.

لزوم تحلیل وقایع تاریخ اسلام با نگاه آینده‌ساز

همه ما شنيده‌‌ايم كه بيش از هزار و چهار سال صد قبل در جزیرة‌العرب حادثه‌‌اى اتفاق افتاد و پس‌ازآن حوادث ديگرى اتفاق افتاد و همه ما شيعيان معتقديم كه روزى هم نهضتى جهانى به رهبرى امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف اتفاق خواهد افتاد؛ اما آيا گمان مى‌‌كنيد اين حوادث، معلول‌‌هايى بدون علت و امورى اتفاقى بوده‌‌اند يا اينكه هر حركتى در تاريخ، علل، اسباب، شرايط و موانعى دارد كه اگر انسان آن‌ها را به‌خوبی بشناسد مى‌‌تواند براى حوادث بعدى از آن‌ها استفاده كند؟! اگر مردم بعد از رحلت پيامبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله دچار انحراف شدند، حركت اسلامى از مسير صحيح خود خارج شد و آن‌گونه كه شايسته بود از دستورات اسلام بهره‌‌گيرى نشد، آيا اين امر بدون علت بود؟! بايد تحقيق كرد كه چگونه اين انحراف حاصل شد و چه عواملى در آن دخالت داشت تا ما سعى كنيم بعدازاین، از چنين عواملى اجتناب كنيم و اجازه ندهيم انقلاب اسلامى ايران به آفاتى كه نهضت پيامبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله به آن‌ها مبتلا شد، گرفتار شود.

ما مى‌‌شنويم كه اميرالمؤمنين‌عليه‌‌السلام پس از رسيدن به خلافت ظاهرى، يعنى بعد از بيعت مردم با آن حضرت، با مشكلات زيادى مواجه شدند به‌گونه‌ای كه حضرت علی‌عليه‌‌السلام طى قريب پنج سال حكومت، به سه جنگ مهم پرداختند. اگر اين جنگ‌‌ها اتفاق نيفتاده بود اميرالمؤمنين‌عليه‌‌السلام مى‌‌توانستند خدمات فراوانى به جامعه اسلامى ارائه كنند و اسباب ترقى و تكامل مردم را فراهم كنند اما گرفتار شدن در اين جنگ‌‌ها مانع شد كه جامعه اسلامى از رهبرى اميرالمؤمنين‌عليه‌‌السلام حداكثر استفاده را ببرد. اين امور بدون دليل و اتفاقى نبود. ما بايد با بررسى آن‌ها دريابيم علت وقوع اين حوادث چه بود كه موجب شد مسلمانان نتوانند به‌درستی از رهبرى اميرالمؤمنين‌عليه‌‌السلام استفاده كنند.

اين وقايع ادامه داشت تا درنهایت به زمان سيدالشهدا‌عليه‌‌السلام رسيد. چرا در ميان همه شهرهاى اسلامى فقط مردم كوفه از امام حسين‌عليه‌‌السلام دعوت كردند و نامه‌‌هاى عجیب‌وغریبی نوشتند كه بر اساس آنچه نقل شده است، از شهر كوفه دوازده هزار نامه دعوت براى سيدالشهداعليه‌‌السلام فرستاده شد؟! مملكت اسلامى در آن زمان صدها شهر داشت اما فقط از شهر كوفه دوازده هزار نامه براى سيدالشهدا ارسال شد كه در آن‌ها خطاب به امام حسين‌عليه‌‌السلام نوشته شده بود ما مى‌‌خواهيم امامت شما را بپذيريم، شما به كوفه تشريف بياوريد و در اين شهر، حكومت على‌عليه‌‌السلام را ادامه دهيد! چگونه اين مسئله اتفاق افتاد؟! ارسال دوازده هزار نامه جداگانه و يا حتى طومارهايى با دوازده هزار امضا براى ابی‌عبدالله از شهر كوفه مسئله ساده‌‌اى نيست. مدينه زادگاه سيدالشهداعليه‌‌السلام، زادگاه اسلام و زادگاه حكومت اسلامى بود. پيغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله، اميرالمؤمنين‌عليه‌‌السلام، امام حسن‌عليه‌‌السلام و همچنين امام حسين‌عليه‌‌السلام سال‌‌ها در آن شهر زندگى كرده بودند؛ اما مردم مدينه به اين صورت از امام حسين‌عليه‌‌السلام دعوت نكردند. آن حضرت از شهر ديگرى دعوت شدند اما اكثر كسانى كه آن بزرگوار را دعوت كردند از دعوت خود صرف نظر كردند تا جايى كه در روز عاشورا سيدالشهداعليه‌‌السلام چون در ميان لشكر عمر سعد نويسندگان بعضى از همان نامه‌‌ها حضور داشتند آن‌ها را مخاطب قرار دادند و به آن‌ها فرمودند شما از ما كمك خواستيد و ما را دعوت كرديد تا جامعه شما را رهبرى كنيم و شما را از گمراهى و از ظلم بنى‌‌اميه نجات دهيم؛ ما هم دعوت شما را پذيرفتيم، سختى‌‌ها را تحمل كرديم و به يارى شما آمديم؛ حال كه ما به اينجا آمده‌ایم آيا شما بايد شمشيرهاى خود را به روى ما بكشيد؟! شمشيرهايى كه خودِ ما براى نابود كردن دشمنان اسلام به دست شما داديم آيا امروز همان شمشيرها را به روى خود ما مى‌‌كشيد؟!

اين چه حادثه‌‌اى است؟! آيا این یک امر اتفاقى است؟! ما امروز اهل كوفه را سمبل بی‌وفایی مى‌‌دانيم زيرا اهل كوفه به اندازه‌‌اى بی‌وفا بودند كه على‌عليه‌‌السلام و امام حسين‌عليه‌‌السلام را تنها گذاشتند؛ آيا شما گمان مى‌‌كنيد اهل بصره يا اهل مدينه این‌گونه نبودند؟! آيا به تصور شما مردم شهرهاى ديگر باوفا بودند؟! درواقع اهل كوفه در دعوت از امام حسين‌عليه‌‌السلام جرئت و جسارت فراوانى از خود نشان دادند. حتى بعضى از ايشان مثل حبيب ابن مظاهر، مسلم بن عوسجه و افرادى ديگر براى حمايت از امام حسين‌عليه‌‌السلام به كربلا آمدند؛ اما اين سؤال مطرح است كه چگونه همان كسانى كه از امام‌عليه‌‌السلام دعوت كردند، از دعوت خود صرف نظر كردند و نه‌تنها عقب‌نشینی كردند، بلكه با امام حسين‌عليه‌‌السلام جنگيدند؟!

داستان به شهادت رساندن امام حسين‌عليه‌‌السلام زياد تكرار شده و عادى شده است لذا من ناچارم براى تبيين بهتر بحث، مثال ديگرى را مطرح كنم. فرض كنيد مردم ايران بعد از چند سال به جنگ با فرزندان امام راحل‌قدس‌‌سره بپردازند. البته بعضى افراد در صدد جنگ لفظى و ترور شخصيت اين عزيزان برآمده‌اند اما آيا چنين فرضى براى شما قابل تصور است كه جنگى واقع شود كه در يك سو خاندان بزرگوار امام‌قدس‌‌سره و در سوى ديگر هم مردم انقلابى قرار داشته باشند؟! چنين مسئله‌‌اى چگونه قابل تصور است؟! درحالی‌که هنوز قريب چهل سال بيشتر از وفات پيغمبرصلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله نگذشته بود همان مردمى كه سال‌‌ها از محضر على‌عليه‌‌السلام استفاده كرده بودند و بسيارى از ايشان در جنگ‌‌ها با على‌عليه‌‌السلام همراه بودند، همين مردم فرزند على‌عليه‌‌السلام و امام مفترض الطاعة را به فجيع‌‌ترين وضعيتى كه در تاريخ سابقه نداشت كشتند! اين چه حادثه عجيبى است؟! آيا اين حادثه امرى اتفاقى بود؟! آيا همين اندازه كه بگوييم حادثه‌‌اى بود كه به دست مردم بی‌وفای كوفه اتفاق افتاد كافى است؟! آيا در زمان ما مردم بی‌وفا وجود ندارند؟! آيا ازاین‌پس جنگى عليه حق تحقق نخواهد يافت؟! لذا شايسته است كه اين حوادث را تحليل كنيم، علت‌‌هاى آن را پيدا كنيم، آسيب‌‌شناسى كنيم و به دست آوريم كه چه عاملى موجب شد كسانى كه حضور على‌عليه‌‌السلام را درك كرده بودند و براى امام حسين‌عليه‌‌السلام نامه نوشتند، دست به چنين اقدامى بزنند؟!

در بين مردم كوفه منافقين، كفار و افراد ضعيف الايمانى بودند كه اهل بيت‌عليهم‌‌السلام را قبول نداشتند. ما با اين گروه كارى نداريم؛ اما عده زيادى از مردم كوفه به امام حسين‌عليه‌‌السلام نامه نوشتند و از آن حضرت درخواست كردند كه به كوفه بيايد و حكومت تشكيل دهد. يكى از اين نامه‌‌ها توسط تعداد زيادى از مردم كوفه امضا شده بود و در آن ابتدا حمد خدا را به جا آورده بودند به خاطر اينكه دشمن اهل بيت‌عليهم‌‌السلام كه حق ايشان را غصب كرده بود و به‌زور بر مردم حكومت مى‌‌كرد نابود شده بود. در اين نامه بعد از حمد و ثناى الهى به خاطر مرگ معاويه و كوتاه شدن دست او از سر مردم، اضافه شده بود که ما از شما خواهش مى‌‌كنيم به كوفه تشريف بياوريد، لَعَلَّ اللهَ أَنْ يَجْمَعَنا بِكَ عَلَى الْحَقِّ؛[2] شايد حضور شما در اين شهر موجب شود كه جامعه ما راه حق را بشناسد، آن را بپيمايد و مردم در مسير حق با يكديگر متحد شوند.

آيا كسانى كه چنين نامه‌‌اى مى‌‌نويسند، بايد بر امام حسين‌عليه‌‌السلام شمشير بكشند؟! علت اين تغيير چيست و چگونه چنين تحولى در انسان ايجاد مى‌‌شود؟! اگر ما اين حوادث را تحليل كنيم و عوامل آن را بشناسيم در اين صورت مى‌‌توانيم بعضى از تحولاتی كه در زمان خود ما، پس از پيروزى انقلاب رخ داده را تحليل كنيم و بفهميم چرا چنين اتفاقاتى پيش آمده است؟! چرا بعضى افراد از مسير صحيح منحرف شدند؟! چرا عده‌‌اى از پشت، به نظام اسلامى خنجر زدند و هنوز هم به اين كار خود ادامه مى‌‌دهند؟! چگونه ممكن است كسى که سال‌‌ها نماينده امام در چند نهاد انقلابى بوده است بزرگ‌‌ترين خيانت را به اين انقلاب انجام دهد؟! و حوادث ديگرى كه خود شما كم‌یابيش از آن‌ها مطلع هستيد.

اگر ما وقايع تاريخى را به‌درستی تحليل کرده بوديم و از آن‌ها عبرت لازم را گرفته بوديم چه‌بسا اين حوادث براى ما اتفاق نمى‌‌افتاد. امروز هم با انجام اين كار مى‌‌توانيم حداقل خود را از فريب خوردن و گمراهى نجات دهيم. اين وظيفه كسانى امثال بنده است كه توفيق خدمات ديگرى از قبيل فعاليت‌‌هاى هنرى، اقامه عزاداری و مرثيه‌‌خوانى را نداريم ولى مى‌‌توانيم با مطالعه، بحث و تحقيق، اين مسائل را بيشتر تحليل كنيم و پاسخ سؤالاتى كه در ذهن جوانان عزيز ما هست را بيان كنيم.

واکاوی یک تغییر هولناک

من طى فرصت كوتاهى كه در اختيار من گذاشته شده است قصد دارم مقدارى درباره اين موضوع صحبت كنم كه چگونه ممكن است عده‌‌اى با وجود این‌که مسلمان، مؤمن و اهل نماز و روزه بودند، همراه پيغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در جنگ‌‌ها شركت كرده بودند، حتى بعضى از ايشان هنوز معلول جنگى بودند، چگونه ممکن است چنين كسانى به نام پيروى از اسلام و براى اقامه خلافت اسلامى حسين‌عليه‌‌السلام، فرزند پيغمبرصلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را كه دشمنان و بيگانگان پس از هزار سال، با شنيدن اوصاف و خصايل ایشان عاشق ایشان مى‌‌شوند، ایشان را بكشند درحالی‌که همين افراد چندى قبل، ایشان را به حكومت بر خود دعوت كرده بودند؟! علت اين امر چيست و چگونه چنين تغييرى در انسان ايجاد می‌شود؟!

شناخت و انگیزه؛ عوامل مؤثر در رفتارهای انسان

ريشه‌‌يابى تحولاتى كه در انسان رخ مى‌‌دهد به عوامل مؤثر در شكل‌‌دهى رفتارهاى اختيارى انسان بازمى‌‌گردد. ‌‌در كارهاى اختيارى ما كه بر اساس اراده، نقشه و انگيزه انجام مى‌‌شود دو دسته از عوامل دخالت دارند. دسته اول عوامل فكرى و نظرى است. انسان براى انجام هر كارى، به‌خصوص امور پيچيده اجتماعى و سياسى، بايد از قبل در مورد آن فكر كند و مبانى، مبادى و غايت آن را تشخيص دهد. البته هر كس در حد سطح فكر خود مسائل را تجزیه‌وتحلیل مى‌‌كند. كسانى كه از انديشه عميق‌‌ترى برخوردار هستند مسائل را كاملاً بررسى مى‌‌كنند و به ريشه‌‌هاى اصلى آن مى‌‌رسند اما آن‌هایی كه سطحى‌‌نگر هستند، به ظواهر امور اكتفا مى‌‌كنند.

به‌هرحال اين افراد نيز براى انجام هر كارى دلايلى را ارائه مى‌‌كنند. بنابراین انسان زمانى كه قصد دارد انجام كارى را قبول كند، به‌خصوص اگر انجام آن با خطراتى همراه باشد، بايد كار او مبتنى بر تجزیه‌وتحلیل آن كار باشد. آيا كسانى كه در دفاع مقدس شركت كردند بدون مبنا به جبهه رفتند؟! آن‌ها هم براى كار خود دلايلى داشتند. كسانى كه چنين آمادگی‌ای را داشتند كه عاشقانه در جبهه‌‌ها شركت كنند، بر اساس تفكر و بينشى اقدام به اين كار كردند كه وصيت‌‌نامه‌‌ها و مصاحبه‌‌هايشان نشان‌دهنده آن است. مخالفان انقلاب هم براى كارهاى خود تفكر و دليلى دارند. اين دسته از عوامل مربوط به شناخت و بينش انسان از امور است و بايد به صورتى به اين نتيجه برسد كه كار او صحيح و ارزشمند است و شايسته است كه انسان براى آن، سرمایه‌گذاری كند و جان، مال و وقت خود را در راه آن هزينه كند.

اين افكار، مقدمات و ريشه‌‌هايى دارد كه به سلسله‌‌اى از اعتقادات كلى نسبت به انسان، هستى، اين جهان و جهان پس از مرگ بازمی‌گردد؛ آيا پس از مرگ عالم ديگرى نيز هست؟! اگر عالم ديگری هست چه رابطه‌‌اى بين اين زندگى، مرگ و عالم بعد از مرگ وجود دارد؟! ابتدا بايد مسائلى از اين قبيل و سلسله‌‌اى از مسائل اعتقادى براى انسان حل شود تا هر كس بتواند بر اساس باورهايى كه در زمينه اين مسائل دارد تصميم بگيرد.

دسته ديگرى از عوامل نيز در رفتار انسان دخيل است كه خارج از دايره اعتقاد، تفكر و بينش است. انسان نسبت به برخى از امور علاقه و تمايل دارد. حتى ممكن است گاهى خود شخص هم از نظر فكرى انجام كارى را قبول نداشته باشد و آن را زشت و ناپسند بداند ولى به انجام آن علاقه داشته باشد. به‌عنوان‌مثال غالباً كسانى كه به سيگار مبتلا هستند خود آن‌ها معتقدند استعمال دخانيات كار ناپسندى است و براى سلامت انسان زیان‌آور است اما بااین‌وجود از استعمال آن لذت مى‌‌برند و به آن عادت كرده‌‌اند! اين امر ارتباطى با عوامل شناختى ندارد بلكه عامل ديگرى غير از شناخت، تمايل و جاذبه‌ی انجام كارى را در انسان ايجاد مى‌‌كند.

ممكن است گفته شود عوامل دسته اول مربوط به عقل و عوامل ديگر مربوط به عشق است. چنين تعبيرى بی‌مورد نيست اما به عبارت علمى مى‌‌توان این‌گونه گفت که عوامل دسته اول مربوط به شناخت و عوامل دسته دوم مربوط به گرايش‌‌ها، اميال و انگيزه‌‌هاست. اين دو دسته عامل مى‌‌توانند در رفتارهاى صحيح يا اشتباه انسان مؤثر باشند.

ريشه تمام انحرافات فردى و اجتماعى

كسانى كه در گذشته از رژيم سابق حمايت مى‌‌كردند و هنوز هم بعضى از آن‌ها در داخل و خارج از کشور مشغول فعاليت هستند، اين افراد هم براى خود مبانى فکری‌ای دارند. بنابراین اگر تفكر و بينش بر اساس مبانى و استدلال صحيح استوار باشد مى‌‌تواند ما را به نتيجه مطلوبى برساند كه موجب سعادت شود اما اگر انحرافى در فكر ايجاد شد و انسان پايه و اساس تفكر خود را بر مقدمات اشتباه بنا نهاد، نتيجه آن مقدمات غلط، مانند بنايى است كه بر خشتى كج قرار گرفته باشد. اگر مقدمات اوليه تفكر و انديشه، خطا باشد تمام افكارى كه به دنبال آن مى‌‌آيد، چون بر زيربناى غلط استوار شده است، منحرف و غلط خواهد بود.

در زمينه كشش‌‌ها و تمايلات نيز اين امر صادق است. انگيزه‌‌ها و تمايلات انسان، جهت‌دار است و ممكن است به سمت صحيحى جهت داده شود، همچنان که مى‌‌توان آن‌ها را به سمت اشتباه منحرف كرد. به‌عنوان‌مثال انسان تمايل به غذا خوردن دارد اما آيا هر غذايى براى انسان مفيد است؟! مى‌‌توان ميل به غذا خوردن را به‌گونه‌ای جهت داد كه هميشه موجب سلامتى انسان باشد؛ يعنى اشتهاى به‌موقع نسبت به غذايى كه براى بدن مفيد است. همچنين مى‌‌توان در اثر عادات بدى كه در نتيجه تلقينات، تبليغات و عوامل خاصى از قبيل شرايط محيطى و خانوادگى كسب مى‌‌شود، شيوه تغذيه را به‌گونه‌ای جهت داد كه مثلاً به جاى گوشت لذيذ برّه، از گوشت بعضى حيوانات حرام‌گوشت كه حتى مزه لذيذى هم ندارد استفاده شود. ميل به خوردن در تمام انسان‌ها وجود دارد اما كيفيت جهت دادن به اين ميل تا حد زيادى در اختيار انسان است؛ بنابراین ممكن است در زمينه افكار، فكر، منحرف و غلط شود و نتيجه غلط به بار بياورد؛ همچنان که ممكن است در زمينه گرايش‌‌ها و انگيزه‌‌ها، تمايلات انسان، اشتباه جهت داده شود و نتايج ناگوارى به بار بياورد.

در تمام افعال فردى و اجتماعى انسان اين دو دسته عامل قابل شناخت، معرفى و بررسى است. شما اگر هر يك از فعاليت‌‌هاى شخصى خود را ملاحظه كنيد آن را مبتنى بر سلسله‌‌اى از مبانى فكرى و نظرى و متمايل به دسته‌‌اى از مبانى انگيزشى خواهيد يافت.

مسائل اجتماعى هم همین‌گونه است. هنگام ظهور خورشيد اسلام در جزیرة‌العرب و مبعوث شدن آخرين پيامبرى كه بايد حقايق را در اختيار بشر قرار دهد، مردمى كه با او مواجه بودند از دو منظر مختلف به اين مسئله نگاه مى‌‌كردند. در آن زمان، هم در زمينه مسائل فكرى و نظرى و هم ازلحاظ گرايش‌‌ها و انگيزه‌‌ها عوامل مختلفى وجود داشت. ابتدا گروهى كوچك و افرادی معدود افكار و انگيزه‌‌هاى خاصى پيدا كردند كه تركيب اين افكار و انگيزه‌‌ها موجب پيدايش گروهى به نام منافقين شد. بيان تاريخچه، مبدأ پيدايش و چگونگى شكل‌‌گيرى آن‌ها و تأثيراتى كه بر تاريخ اسلام گذاشتند بحث‌های مفصلى مى‌‌طلبد كه در اين جلسه فرصت مطرح كردن آن‌ها نيست. به‌هرحال عده‌‌اى بودند كه ازنظر فكرى باور نمى‌‌كردند که پيغمبر اسلام‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله واقعاً پيغمبر است. انگيزه‌‌اى هم براى تحقيق، بحث و گفتگو با آن حضرت و مطالبه دليل و معجزه براى روشن شدن مسئله نداشتند. اين افراد ازنظر فكرى، سطحى‌‌نگر و داراى مبانى فكرى نادرستى بودند. آن‌ها نه آن‌چنان در مسائل تعمق مى‌‌كردند كه قضيه را به اثبات برسانند و يقين پيدا كنند كه اين شخص، پيغمبر است يا نه و نه چنان همتى داشتند كه در صدد تحقيق و بررسى در مورد اين مسئله برآيند. تعجب نكنيد! من و شما چقدر همت داريم که براى اثبات عقايد خود در پى يافتن دلايل آن‌ها باشيم تا به يقين برسيم به‌خصوص در این زمانى که دائماً مورد هجوم شبهات قرار مى‌‌گيريم؟! هر كس كار و زندگى دارد و مى‌‌گويد وقت اين كارها را نداريم، حالا بگذريم تا ببينيم چه مى‌‌شود!

در آن زمان عده‌‌اى ازنظر فكرى ضعف‌هایی داشتند و باور نمى‌‌كردند كه اين شخص، پيغمبر است؛ بلكه حتى وجود خدا را هم باور نداشتند. پرستش بت‌‌ها هم براى آن‌ها به عنوان يك سنت، مطرح بود. هنوز در كشور ما بعضى از سنت‌‌ها وجود دارد. همان‌گونه كه مى‌‌دانيد بعضى از اقليت‌‌هاى مذهبى كارهاى را به عنوان سنت انجام مى‌‌دهند و متأسفانه بعضى افراد سعى مى‌‌كنند سنت‌هایی كه متعلق به اقليت‌‌هاى مذهبى است را در بين مسلمانان ترويج كنند. به‌عنوان‌مثال سنت چهارشنبه‌سوری كه متعلق به زرتشتى‌‌هاست و متأسفانه در سال‌های اخير كوشش‌‌هايى انجام شده است كه به صورت يك سنت ملى درآيد و مسلمانان هم آن را انجام دهند! چه عاملى موجب مى‌‌شود كه عده‌‌اى اين كار را انجام دهند؟! پريدن از روى آتش چه فايده‌‌اى دارد كه موجب شده آن‌ها اين كار را انجام دهند؟! اين كارى است که بچه‌‌اى انجام مى‌‌دهد، ديگرى هم از او ياد مى‌‌گيرد و به‌تدریج به سنت تبديل مى‌‌شود. اگر از كسانى كه آتش روشن مى‌‌كنند و از روى آن مى‌‌پرند بپرسيم اين كار در زندگى انسان چه تأثيرى دارد؟! مى‌‌گويند اين يك سنت قديمى است كه پدران ما انجام می‌داده‌اند، ما هم آن را انجام مى‌‌دهيم! اين مبناى فكرى اين كار است اما این‌ها در مورد صحت‌وسقم آن تحقيق نمى‌‌كنند. عامل انگيزشى اين كار هم تقليد است.

بعضى از روانشناسان معتقدند مهم‌‌ترين عاملى كه در زندگى اجتماعى همه انسان‌ها مؤثر است عامل تقليد است. مقصود من اين نيست كه اين فكر كاملاً صحيح است بلكه منظور من اين است كه اين عامل به اندازه‌‌اى اهميت دارد كه بعضى از بزرگان روانشناس اعتقاد دارند ريشه همه عوامل اجتماعى به تقليد برمى‌‌گردد. هنگامى كه چند نفر كارى را انجام دهند، به‌خصوص اگر افراد سرشناسى باشند، مخصوصاً اگر از امتيازى برخوردار باشند و تمام چشم‌‌ها متوجه آن‌ها باشد، هر كارى كه اين افراد انجام دهند، ديگران هم مى‌‌خواهند آن را تكرار كنند؛ چرا؟! چون معمولاً مردم عادى علاقه دارند هم‌رنگ جماعت باشند.

در صدر اسلام هم چنين عواملى بود. از سويى كسانى كه مسلمان مى‌‌شدند، اسلام آوردن همه آن‌ها بر اساس تحقيق نبود. اگر رئيس قبيله‌‌اى مسلمان مى‌‌شد، بقيه افراد قبيله هم به دنبال او مسلمان مى‌‌شدند. اگر روز بعد همين رئيس، كافر و مرتد مى‌‌شد، سايرين هم از اسلام برمی‌گشتند. عامل اين مسئله، تقليد بی‌منطق و بدون پشتوانه عقلى بود. البته هر تقليدى بد نيست. اگر تقليد از زندگى انسان حذف شود شيرازه زندگى اجتماعى پاره مى‌‌شود. آنچه اشتباه و ناپسند است، تقليد كور، بدون دليل و بی‌منطق است.

به‌هرحال ريشه تمام انحرافات فردى و اجتماعى به انحراف در دو دسته عامل مؤثر در رفتار انسان بازمى‌‌گردد؛ انحراف در تفكر، بينش و شناخت و انحراف در ميل، هوس، انگيزه و جاذبه اجتماعى. اگر تفكر انسان صحيح باشد، كشش‌‌هاى باطنى او هم در مسير درست باشد، دنيا به بهشت تبديل خواهد شد. تمام مشكلات زندگى اجتماعى كه به رفتار انسان‌ها مربوط مى‌‌شود، گاهى ثمره اشتباه در مبانى فكرى و به تعبير ديگر نادانى انسان است. به‌عبارت‌دیگر مسئله‌‌اى به‌درستی براى انسان حل نشده است اما او تصور مى‌‌كند آن را به‌خوبی فهميده است. اگر به خاطر داشته باشيد يكى از مواردى كه در فرمايشات امام‌قدس‌‌سره زياد تكرار مى‌‌شد تعبيراتى از اين قبيل بود كه «آقايان توجه ندارند». ايشان هنگامى كه در مورد كسى مى‌‌خواستند بگويند او مسئله‌‌اى را به‌درستی نفهميده است و اشتباه مى‌‌كند، اين تعبير را به كار مى‌‌بردند. گاهى نيز ممكن است انسان به‌درستی مسئله را فهميده باشد اما تمايلى به عمل بر طبق فهم خود نداشته باشد. گاهى باوجوداینکه انسان مى‌‌داند كارى بد است و مبناى عقلايى ندارد و براى اجتماع هم ضرر دارد اما به خاطر ارضاى هوى و هوس خود آن كار را انجام مى‌‌دهد. عواملى كه در صدر اسلام موجب چنين انحرافاتى شد از اين دو دسته خارج نيست.

ریشه فتنه‌های اجتماعی

در فرهنگ صدر اسلام براى انحرافات اجتماعى تعبير ادبى خاصی رايج بود. در آن زمان هنگامى كه مردم به رفتار ناهنجار اجتماعى مبتلا مى‌‌شدند كه موجب گمراهى و انحراف مى‌‌شد به چنين انحرافى «فتنه» مى‌‌گفتند. در قرآن هم از اين تعبير استفاده شده است. اميرالمؤمنين‌عليه‌‌السلام در مورد «فتنه» كلام زيبايى در نهج‌‌البلاغه دارند. از حضرت سؤال شد فتنه‌‌ها از كجا پيدا مى‌‌شوند؟! آن حضرت ضمن خطبه‌‌اى مى‌‌فرمايند: إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ وَ لَكِنْ يُؤخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى.[3] اميرالمؤمنين‌عليه‌‌السلام مى‌‌فرمايند: فتنه‌‌هاى اجتماعى دو منشأ دارد؛

منشأ اول هوس‌‌هايى است كه در افراد پيدا مى‌‌شود كه به دنبال آن‌ها مشكلاتى در اجتماع پديد مى‌‌آيد. اگر افراد مى‌‌توانستند آن هوس‌‌ها را كنترل كنند، آن‌ها را به مسير صحيحى سوق دهند و نخواهند در حد افراط به آن هوس‌‌ها عمل كنند، چنين فتنه‌‌هايى به وجود نمى‌‌آمد.

عامل دوم هم مسائلی است كه به نام دين مطرح مى‌‌شود درحالی‌که ارتباطى با دين ندارند. انتساب اين بدعت‌‌ها به دين به اين منظور است كه مردم ساده‌‌دل، باور مى‌‌كنند که اين امور جزو دين است درحالی‌که چنين نيست و اين امور، بدعت است. أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ؛ يعنى نوآورى‌‌هايى است كه جزو دين قرار داده مى‌‌شود درحالی‌که جزو دين نيست. عده‌‌اى از مردم هم در اشتباه افتاده و تصور مى‌‌كنند اين امور جزو دين است، از آن‌ها پيروى مى‌‌كنند و از دين منحرف مى‌‌شوند. به تصور آن‌ها اين امور جزو دين است و بايد به آن‌ها عمل كرد، درحالی‌که اين مسائل بدعت و خارج از دين است. در چنين مواردى است كه يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ؛ يعنى قرآن مورد مخالفت قرار مى‌‌گيرد.

زمانى كه آراء جديدى كه مخالف قرآن است به نام دين عرضه مى‌‌شود و قرآن متروك مى‌‌شود يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ؛ بين مردم روابطی برقرار مى‌‌شود كه بر اساس ملاك‌‌هاى دينى نيست و ارتباطات اجتماعى به صورت امرى ضد دينى و يا حداقل غير دينى درمى‌‌آيد.

سپس حضرت علی‌عليه‌‌السلام مى‌‌فرمايند: اگر شرايط به‌گونه‌ای بود كه حق به صورت كامل مشخص بود و با آراء بدعت‌آمیز مشتبه نمى‌‌شد و حق و باطل از يكديگر متمايز بودند حقيقت بر كسانى كه در پى حق بودند، مخفى نمى‌‌ماند و به فتنه مبتلا نمى‌‌شدند؛ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ؛ و اگر باطل كاملاً از حق جدا بود و با يكديگر اشتباه نمى‌‌شد، كسى به دنبال باطل نمى‌‌رفت؛ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ.

مردم فطرتاً حق‌طلب هستند. اگر عده‌‌اى به دنبال باطل مى‌‌روند به اين دليل است كه در مجموعه باطل، عناصر حقى را گنجانده‌‌اند كه مردم را فريفته و در پى آن به سوى باطل مى‌‌كشانند. وَ لَكِنْ يُؤخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ؛ كسانى كه قصد ايجاد فتنه دارند، باطل را با حق، ممزوج و به مردم ارائه مى‌‌كنند. هنگامى كه كسى قصد جمع‌کردن دسته‌گلی را داشته باشد، از هر گلى شاخه‌‌اى مى‌‌چيند و به يكديگر ضميمه مى‌‌كند. اگر تمام گل‌‌ها بد بو و مسموم باشد كسى به سراغ آن نمى‌‌رود اما اگر همراه با گل‌‌هاى معطر، چند شاخه گل مسموم نيز در اين دسته‌گل قرار داده شود، ممكن است عده‌‌اى فريفته گل‌‌هاى خوشبوى آن دسته‌گل شده و به تصور اينكه دسته‌گل خوشبويى را استشمام مى‌‌كنند، مسموم شوند. اگر فقط گل‌‌هاى مسموم و بد بو در اين دسته‌گل باشد كسى رغبت نمى‌‌كند آن را استشمام كند.

حضرت علی‌عليه‌‌السلام مى‌‌فرمايند وَ لَكِنْ يُؤخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ؛ حق و باطل را با يكديگر ممزوج مى‌‌كنند. فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ در چنين شرايطى كه حق و باطل با يكديگر ممزوج شده است شيطان مى‌‌تواند طعمه‌‌هاى خود را از ميان مردم پيدا كند و آن‌ها را شكار كند. چه كسانى طعمه‌‌هاى شيطان هستند؟! كسانى كه فريب امتزاج حق و باطل را خورده‌‌اند و آگاهى و تخصص كافى براى تمييز حق و باطل از يكديگر را ندارند؛ چشم آن‌ها به نقاط مثبتى دوخته شده و عناصر حق، آن‌ها را به خود جذب كرده است، غافل از اين كه در بين عناصر حق، عناصر مسموم و زهرآگينى وجود دارد كه آن‌ها را به نابودى مى‌‌كشاند.

بازی شیطانی با کلمات!

شيطان در پى چنين شرايطى است كه حق و باطل با يكديگر مشتبه شود تا طعمه‌‌هاى خود را از ميان جامعه صيد كند. فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى؛ در اين شرايط، كسانى نجات پيدا مى‌‌كنند كه بر اساس تقدير الهى و نظام محكم و حكمت‌‌آميزى كه خدا برقرار كرده است در پى يافتن حق رفته و آن را پيدا كرده‌‌اند. چنين كسانى از آفت‌‌هاى شيطانى مصون مانده‌‌اند اما بقيه افراد كم‌یابيش در دام شيطان مى‌‌افتند. بنابراین كسانى كه قصد ايجاد فتنه را دارند حق و باطل را با يكديگر مى‌‌آميزند تا زمينه تفكر و بينش اشتباه را در جامعه فراهم كنند. اين افراد شعارهاى جالب، زيبا و فريبنده‌‌اى را مطرح مى‌‌كنند و در كنار آن‌ها، شعارهاى ناحقى هم ضميمه مى‌‌كنند.

معمولاً در اين قبيل موارد، الفاظ متشابه، غير شفاف و قابل توسعه به چند معنا، به كار گرفته مى‌‌شود. همچنان که مى‌‌دانيد مفهوم برخى از الفاظ شفاف و روشن نيست، برخلاف الفاظى كه معناى آن‌ها روشن است و كسى در مورد آن‌ها به اشتباه مبتلا نمى‌‌شود. كسانى كه قصد ايجاد فتنه و گمراه كردن مردم را دارند از الفاظ غير شفاف و قابل توسعه به چند معنا، استفاده مى‌‌كنند و منظور خود را به‌صراحت بيان نمى‌‌كنند. اين افراد در سخنرانى‌‌ها، بحث‌‌ها، نوشته‌‌ها، كتاب‌‌ها و شعارهايشان از الفاظى استفاده مى‌‌كنند كه قابل حمل بر معانى مختلفى است یعنی همچنان که مى‌‌توان آن‌ها را حمل بر معناى حق كرد و مصاديق خوبى براى آن معرفى كرد، همچنان مى‌‌توان معناى باطلى براى آن‌ها تصور كرد كه شامل مصاديق باطل شود.

اگر ما در زمان حضرت علی‌‌عليه‌‌السلام نبوديم كه چنين اختلاطى را بين حق و باطل مشاهده كنيم امروز مصداق‌‌هاى خوبى از آن را به چشم خود مى‌‌بينيم. به‌عنوان‌مثال واژه «آزادى». آزادی چه لفظ زيبايى است! هر كس اين لفظ را بشنود دلش براى آن پر مى‌‌زند. مگر آزادى چيزى است كه كسى از آن تنفر داشته باشد؟! پرنده‌‌اى را تصور كنيد كه مدتى در قفس گرفتار است و دائماً براى رها شدن از قفس تلاش مى‌‌كند. چقدر زيباست اگر كسى در قفس را به روى او باز كرده و او را آزاد كند! چقدر آزادى خوب است! اما آزادى از چه و آزادى در چه؟! در مقام اختلاط حق و باطل، از اين مسئله صحبت نمى‌‌شود. آيا منظور از آزادى، آزادى از خدا، آزادى از عقل، آزادى از دين و آزادى از ارزش‌‌هاى انسانى است يا مقصود آزادى از جهل، آزادى از ظلم، آزادى از قيود اسارت‌‌بار انسانى و آزادى از اوهام شيطانى است؟! کدام‌یک از اين دو معنى منظور كسانى است كه اين شعار را سر مى‌‌دهند؟! اگر به‌صراحت گفته شود آزادى از اوهام شيطانى، چه كسى از اين شعار ناراحت خواهد شد؟! مگر آزادى از عادات انحرافى و مواد مخدر بد است؟! آيا شما نمى‌‌پسنديد كه ديگران بر ما حكومت نكنند، براى ما نقشه نكشند، در امور داخلى ما دخالت نكنند و ما از چنگال اجانب آزاد باشيم؟! مگر بد است كه جامعه‌‌اى بتواند خود تصميم بگيرد، بر سرنوشت خود حاكم باشد و ديگران در امور او دخالت نكنند؟! اما آزادى از خدا هم پسنديده است و ما بايد خود را از بندگى خدا رها كنيم؟! آزادى از ارزش‌ها و آزادى از عقل چه؟! لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ؛ اگر ممكن بود كه حق و باطل از يكديگر تفكيك شوند و بتوانيم هر يك را متمايز از ديگرى نشان دهيم ابهامى باقى نمى‌‌ماند.

امتزاج حق و باطل، عامل پيدايش فتنه‌‌ها

مولا اميرالمؤمنين‌عليه‌‌السلام در كلام ديگرى مى‌‌فرمايند: وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ؛[4] می‌فرمایند نام شبهه را شبهه گذاشته‌‌اند براى اين كه شباهت به حق دارد. لباس حق را بر تن باطل مى‌‌پوشانند تا شبيه آن و موجب انحراف شود. اگر باطل شباهت به حق نداشته باشد و مشخص باشد حق چيست و باطل كدام است فتنه ايجاد نمى‌‌شود. پيدايش فتنه‌‌ها درنتیجه امتزاج حق و باطل است.

اصلاح یا انحراف؟! بازخوانی گفتمان مبهم اصلاحات و اصلاح‌طلبی

بنابراین اگر كسانى قصد اصلاح دارند و واقعاً فتنه‌جو نيستند و نمى‌‌خواهند حتى از همين لفظ «اصلاح» سوءاستفاده كنند، بايد سعى كنند الفاظ را به صورت شفاف مطرح كنند و اگر راست مى‌‌گويند، حق و باطل را از يكديگر تفكيك كنند. حتى در همين مورد ادعاى «اصلاح‌‌طلبى» مقصود خود را از اصلاح به‌روشنی بيان كنند.

هنگامى كه به بعضى از ايشان گفته مى‌‌شود مقصود خود را از اين واژه‌‌ها مشخص كنيد، پاسخ مى‌‌دهند مردم معناى آن‌ها را خواهند فهميد! چگونه شما در پى ترويج امرى هستيد كه آن را نفهميده‌‌ايد؟! آن‌ها مى‌‌گويند حالا ما همين اصلاحات را ترويج می‌کنیم، بعدها خود مردم خواهند گفت اصلاحات چيست! اگر غرضى در كار نيست، بگوييد فساد در نظر شما چيست و امروز چه امرى فاسد است و شما قصد اصلاح چه مسئله‌‌اى را داريد؟! آيا قانون اساسى بايد اصلاح شود؟! كدام بخش از قانون اساسى نياز به اصلاح دارد؟! البته خود آن‌ها مى‌‌دانند مقصودشان چيست اما براى فريب دادن من و شما این‌گونه سخن مى‌‌گويند! ايرادى كه آن‌ها در قانون اساسى سراغ دارند اين است كه در آن قيد شده است قوانين ايران بايد اسلامى باشد! در كنفرانس برلين گفتند كه مشكل قانون اساسى در اين نكته است. مقصود آن‌ها از اصلاحات، حذف اسلام و ولایت‌فقیه از قانون اساسى است! از نظر آن‌ها اصلاحات يعنى اين! اگر مقصود ديگرى دارند، آن را صريح و شفاف بگويند.

تبیین شفاف اصلاحات از منظر مقام معظم رهبری

همچنان که مقام معظم رهبرى به‌صراحت مواردى را كه بايد اصلاح شود مشخص كردند و فرمودند: امروز براى ما اصلاحات بايد در زمينه فقر، تبعيض، رشوه‌خواری و فساد صورت گيرد. آيا كسى با چنين كلامى كه به‌صراحت و شفافى موارد حقى در آن عنوان شده است مخالفت مى‌‌كند؟! آيا كسى به واسطه اين سخنان گمراه مى‌‌شود؟! اين موارد خواسته فطرى همه انسان‌ها و خواسته همه انبيا و اولياست. همه مى‌‌خواهند با فقر، تبعيض، ظلم، نابرابرى، سوءاستفاده و رشوه‌خواری مبارزه شود. بايد هر چه موجب بروز اين امور مى‌‌شود اصلاح شود. البته که اين اصلاحات مطلوب است؛ اما آيا همه همین‌گونه سخن مى‌‌گويند و اصلاح در همين امور را در نظر دارند؟! چرا عده‌‌اى مقصود خود را به‌روشنی بيان نمى‌‌كنند؟! چون قصد در هم آميختن حق و باطل را دارند تا بتوانند از چنين شرايطى سوءاستفاده كنند.

پیامدهای ابهام‌گویی و مسئولیت افشاگری دینی

اگر كسانى واقعاً درد دين و درد اصلاح جامعه را دارند و به حال خود و جامعه دل مى‌‌سوزانند بايد شفاف سخن بگويند و سعى كنند ابهام‌‌ها برطرف شود تا مشخص شود حق چيست و باطل كدام است و مردم بتوانند حق را به‌درستی انتخاب كنند. بدانيد هر كس كه سعى در مطرح كردن تعبيرات همراه با ابهام دارد، سوءنیت دارد و در مقابل، هر كس سعى مى‌‌كند مطالب، آشكار، شفاف و بى‌‌پرده مطرح شود به‌گونه‌ای كه مصاديق آن به‌روشنی قابل شناخت باشد، چنين كسى غرضى ندارد چون مقصود خود را به‌صراحت بيان مى‌‌كند و ابهامى در كلام خود باقى نمى‌‌گذارد.

کسانى كه فريب بنى‌‌اميه را خوردند تحت تأثير تبليغات ابهام‌‌آلود واقع شدند. اگر فرصتى بود در جلسات آينده نمونه‌‌هايى از تبليغاتى كه موجب اختلاط حق و باطل و درنتیجه انحراف جامعه و پيدايش فتنه‌‌ها در بين مسلمانان از صدر اسلام شد را ارائه خواهم كرد.

بنابراین يكی از عوامل انحراف جامعه اين بود كه شياطين فتنه‌‌گر اجازه ندادند مردم به‌درستی حق و باطل را بشناسند. آن‌ها حق و باطل را با هم آميختند و از الفاظ مبهم و غيرشفاف استفاده كردند تا مردم در گمراهى و حيرت باقى بمانند و آن‌ها بتوانند در موقع مناسب از گمراهى جامعه سوءاستفاده كنند. وظيفه كسانى مانند بنده اين است که سعى كنيم حق و باطل را روشن كنيم.

پروردگارا! تو را به خون سيدالشهدا‌‌عليه‌‌السلام قسم مى‌‌دهيم ما را در شناختن حق يارى فرما!

عوامل گمراهى و انحراف را از جامعه ما بر طرف فرما!

انگيزه حقيقت‌‌طلبى را در جامعه تقويت فرما!

والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته


[1]. یوسف، 111.

[2]. بحارالانوار، ج 44، ص 332.

[3]. نهج‌البلاغه، خطبه 50.

[4]. نهج‌البلاغه، خطبه 38.