بهترین راه استفاده از نهج‌البلاغه

در دیدار با مجموعه اهالی نهج‌البلاغه
تاریخ: 
جمعه, 14 ارديبهشت, 1397

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَ‌صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح پرفتوح امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه، شهدای والا مقام اسلام و همه حق دارانمان صلواتی اهدا می کنیم.

خدا را شکر می‌کنم که امشب از نعمت‌های غیرمترقبه‌اش نصیب ما فرمود و در جمع نورانی شما عزیزان حضور پیدا کردم؛ جمعی که بر اساس موازینی که برای ما گفته‌اند، می‌توان حدس زد که فرشتگان در این فضا مشغول رفت‌وآمد هستند. الحمدلله که خداوند به ما توفیق داد که امشب، به برکت حدیث کساء و این مجلس نورانی، خدمت شما عزیزان شرفیاب شویم و از انفاس قدسیه‌تان استفاده کنیم. من بیش از همه، به محضر خانواده‌های شهدا، خاضعانه عرض ارادت می‌کنم. ای‌کاش فرصتی بود و می‌توانستم در جایی، حضوراً عرض ارادت و التماس دعا داشته باشم.

نهج‌البلاغه؛ گوهر ناب میراث اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين

همان‌گونه که فرمودید نهج‌البلاغه پس از قرآن کریم بالاترین کتابی است که برای هدایت انسان در همه ابعاد زندگی در اختیار ما قرار دارد. مرحوم سید شریف‌رضوان‌الله‌علیه در نهج‌البلاغه ابتکاری به خرج داد تا کلمات امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه را جهانی کند، به‌گونه‌ای که حتی غیرشیعه و حتی غیرمسلمانان نیز انگیزه پیدا کنند که آن را بخوانند.

ایشان اگر می‌گفت که امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه درباره اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين، درباره امامت یا درباره چه کسی چه فرمود، فقط شیعه‌ها می‌خواندند و سنی‌ها می‌گفتند ما این را قبول نداریم؛ اگر فقط مطالبی که درباره معارف عمیق فلسفی و عرفانی است را جمع‌آوری می‌کرد، باز دیگران می‌دیدند مبحث سنگینی است و از آن استفاده نمی‌کردند. این بود که ایشان هنر به خرج داد و گفت: ما کلماتی از امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه که جنبه هنری دارند را جمع‌آوری کنیم؛ جمله‌هایی از کلمات حضرت که زیبایی خاصی دارند و نمونه‌هایی از بلاغت هستند. اینکه اسم آن را نهج‌البلاغه گذاشته است نیز به همین دلیل است. ایشان این‌ها را انتخاب کرد و این کتاب از همان قرن‌های اولیه که در عالم اسلام درخشید مورد توجه خاص و عام، شیعه و سنی، مسلمان و یهودی و مسیحی قرار گرفت. حتی بسیاری از مسیحیان، قبل از مسلمان‌ها درباره نهج‌البلاغه کار کرده‌اند و بعضی از شرح‌های نهج‌البلاغه و فعالیت‌هایی که در اطراف این کتاب انجام گرفته، دستاورد زحمات آن‌هاست. به‌هرحال هیچ جای ابهامی وجود ندارد که اگر بخواهیم از میراث اهل‌بیت‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین استفاده کنیم کتابی بهتر از کتاب نهج‌البلاغه نداریم.

اما چگونه از این کتاب، بهتر استفاده کنیم؟ بلاتشبیه - البته اگر تشبیه هم بشود خیلی بی‌جا نیست، ما تأدباً می‌گوییم بلاتشبیه- پیداست که خود قرآن کریم کتابی است که خداوند متعال برای همه انسان‌ها نازل فرموده است؛ پیر و جوان، مرد و زن، روستایی و شهری، عالم و درس‌نخوانده و بی‌سواد، همه از قرآن استفاده می‌کنند؛ اما استفاده همه یکسان نیست. از طرفی مطالبی که در قرآن هست، به سبک مطالب درسی، دسته‌بندی و فصل‌بندی نشده است که مثلاً باب اول قرآن در این باب است، فصل اول این است، فصل دوم آن است؛ بلکه همه مطالب در هم آمیخته هستند. این یک روش تربیتی خاصی است زیرا کتابی که قرار است هزاران سال در میان مردم، حاکم باشد و قشرهای مختلف از آن استفاده کنند، خداوند متعال این روش را صحیح دانسته است؛ اما علمای ما از همان اوایل سعی کرده‌اند راه استفاده را برای قشرهای مختلف تعیین کنند.

سیر تکامل ساختار حکومت اسلامی از تمرکز به تقسیم وظایف

این معنا که ابتدا کاری به‌صورت فشرده انجام بگیرد و بعد کسانی بیایند آن را باز کنند، تفصیل بدهند، دسته‌بندی کنند و از این قبیل مسائل، در همه اجتماعات انسانی بوده است. در اسلام هم از صدر اسلام چنین بوده است. نمونه‌اش حکومت اسلامی است؛ وقتی جامعه اسلامی در مدینه تشکیل شد، پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله ابتدا یک چهاردیواری درست کردند و آن را با برگ‌ها و شاخه‌های خرما پوشاندند و اسم آن را مسجد گذاشتند. خود پیغمبر اکرم هم به آنجا تشریف می‌آوردند و هر کسی هر کاری داشت، اگر سؤال علمی داشت، اگر سؤال اعتقادی داشت، اگر احتیاج مادی داشت، اگر زن می‌خواست، اگر بچه می‌خواست، به آنجا می‌آمد.

بعدازآن، مسائل جنگ پیش آمد و هرکس هر مطلبی داشت، در همان مسجد با پیغمبر اکرم مطرح می‌کرد و ایشان هم با کمال سماحت پاسخ می‌فرمودند. عملاً شخص پیغمبر اکرم در جامعه اسلامی، هم رئیس بودند، هم قاضی بودند، هم حاکم، هم معلم و هم مسئولیت‌های دیگر را بر عهده داشتند.

وقتی حکومت اسلامی به‌تدریج گسترش یافت و از شهر مدینه فراتر رفت و عراق را دربر گرفت، در زمان امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه کوفه به‌عنوان یک شهر مرکزی برای اسلام مطرح شد. امیرالمؤمنین به آنجا تشریف آوردند و کوفه پایتخت اسلامی شد. در آغاز، زمانی که از امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه برای مدیریت شهر درخواست شد، حضرت چند نفر را اعزام کردند؛ یک قاری قرآن فرستادند تا مفاهیم قرآنی را به مردم منتقل کند که اگر بخواهیم به زبان امروز بیان کنیم، او وزیر علوم بود که مردم در مسائل علمی به او مراجعه می‌کردند. یک مسئول بیت‌المال تعیین کردند، یعنی وزیر اقتصاد برای امور مالی و اقتصادی. یک قاضی نیز معین شد، یعنی وزیر دادگستری که مسئولیت رسیدگی به اختلافات دادگاهی را بر عهده داشت. البته خود حضرت نیز به کوفه تشریف آوردند و شخصاً نظارت می‌کردند اما طبیعی بود که به‌تنهایی نمی‌توانستند همه امور را اداره کنند زیرا حکومت اسلامی در حال گسترش بود.

در ابتدا که یک شهر ده‌هزار نفری تشکیل شده بود، همه کار را یک نفر می‌توانست انجام دهد؛ اما وقتی جمعیت به ده میلیون رسید، دیگر نمی‌شد یک نفر همه‌کاره باشد و بنابراین باید تقسیم‌کار صورت بگیرد. آنچه در اصطلاحات ادبیات امروز به‌عنوان «تمدن یعنی تقسیم‌کار» شناخته می‌شود، معنایش همین است؛ وقتی کار گسترش پیدا می‌کند و روابط پیچیده می‌شود، یک نفر نمی‌تواند همه امور را به‌تنهایی انجام دهد و ناچار باید تقسیم وظایف صورت گیرد.

اینکه این تقسیم چگونه باید باشد، اصول و کلیات آن را هم قرآن کریم بیان فرموده است، هم امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه و هم سایر ائمه اطهارصلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین که چه اصولی باید در مدیریت جامعه رعایت شود؛ به‌اصطلاح استراتژی مدیریت اسلامی.

البته در هر زمان به مقتضای شرایط همان زمان، در همه زمینه‌ها تحولاتی صورت گرفته است؛ هم در کیفیت آموزش، هم در شیوه‌های جنگ، هم در رسیدگی اقتصادی به فقرا و هم در مسائل زکات و خمس و سایر نفقات. همه این‌ها دسته‌بندی شد، طومارهایی تهیه گردید و باید گفت کتاب‌هایی تدوین شد که اسامی همه کسانی که از بیت‌المال استفاده می‌کردند در آن ثبت بود. این کار عظیم، کم‌کم تا به امروز ادامه یافت و به آنچه امروز ملاحظه می‌فرمایید، رسیده است.

وجود طرح واحد؛ شرط کارآمدی ساختارها

اگر کشور کوچکی را در دنیا در نظر بگیریم، غیر از آن کسی که در رأس هرم قدرت قرار دارد و همه چیز باید به امضای او برسد، به‌تدریج ساختار هرم‌وار گسترش پیدا می‌کند، رو به قاعده می‌آید و پهن‌تر و گسترده‌تر می‌شود اما زمانی می‌توان از این مجموعه گسترده و متفرق به‌درستی استفاده کرد که یک برنامه واحد برای همه وجود داشته باشد؛ یعنی طرحی باشد که انسان بداند می‌خواهد چه کار کند، به کجا برسد و چگونه کارها باید تقسیم شود. حالا اینکه عملاً بشود یا نشود، بحث دیگری است؛ اما داشتن طرح و نقشه ضروری است تا انسان بداند به چه سمتی در حال حرکت است.

در کشور ما، به برکت رهبری امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و فداکاری شهدا و یاران امام که خدا ان‌شاءالله ساعت‌به‌ساعت بر علو درجات همه آن‌ها بیفزاید انقلابی به وقوع پیوست که زمینه‌هایی فراهم کرد تا مدیریت اجتماعی به‌صورت صحیح‌تر، کامل‌تر، پخته‌تر و سنجیده‌تر انجام گیرد. در بخش‌های مختلف ازجمله مدیریت نظامی و مدیریت اقتصادی اقدامات زیادی صورت گرفت. حتی در بخش مدیریت اداری، مانند اینکه رهبر چگونه باید تعیین شود، نمایندگان مجلس چگونه انتخاب شوند، این موارد در قانون اساسی گنجانده شد. این‌ها همه طرح‌هایی برای تشکیل حکومت اسلامی هستند. البته هنوز بخش‌های زیادی از آن باقی مانده که به‌درستی اجرا نشده‌اند اما طرح آن‌ها در همان قانون اساسی آمده و برخی تکمله‌ها نیز تا امروز به دست ما رسیده‌اند به‌گونه‌ای که امروز یکی از پیشرفته‌ترین قانون‌های اساسی دنیا، قانون اساسی‌ای است که ما داریم؛ هم ازلحاظ علمی، هم دینی و هم تجربه تاریخی. منظورم از این مقدمات این بود که ما باید همیشه برای مجموعه کارهایی که در مدیریت جامعه مشارکت دارند، طرح داشته باشیم و بدانیم چگونه باید تقسیم‌کار شود، کارها چگونه آغاز شوند و به کجا برسند.

فرهنگ دینی، ستون انقلاب اسلامی

آنچه مربوط به مدیریت مشترک میان کشورهای اسلامی و سایر کشورهاست، دولت‌ها از آن اقتباس کرده‌اند و می‌کنند و در حال اجرا هستند اما ما یک ویژگی اضافه داریم و آن این است که باید فرهنگ اسلامی را در کشورمان گسترش دهیم. این را نمی‌توان از آمریکا، سوئیس یا اسرائیل یاد گرفت چون آن‌ها طالب چنین چیزی نیستند. چیزی که ما آمدیم مطرح کردیم و انقلاب ما بر اساس آن شکل گرفت همین بود. در جاهای دیگر اگر انقلابی رخ داده، عوامل اقتصادی و سیاسی مؤثر بوده‌اند که البته این دو با هم پیوند دارند اما ما کسانی بودیم که حاضر شدیم از مزایای اقتصادی و سیاسی خودمان صرف‌نظر کنیم تا فرهنگ دینی‌مان رواج پیدا کند.

امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه از روز اول، محور سخنانش اسلام بود. هر جا احساس می‌کرد چیزی خلاف اسلام است می‌فرمود باید برای اسلام کار کرد؛ دشمنان از اسلام سیلی خورده‌اند. از نخستین روزی که ایشان سخن گفتند تا آخرین روز، محور همه فرمایشاتشان الهام‌بخش این معنا بود که ما همه چیز را در سایه اسلام می‌خواهیم؛ اول اسلام و سپس در سایه اسلام، چیزهای دیگر فراهم شود.

پیشرفت‌های راهبردی ایران در سایه تحریم‌ها

حقیقت این است که ما در ابعاد علمی، تکنولوژی، سیاسی، اقتصادی و سایر زمینه‌های اجتماعی پیشرفت‌های بسیار چشمگیری داشته‌ایم. شاهد آن همین بس که هر بی‌سوادی هم می‌فهمد امروز دشمنی قدرتمندترین کشورهای دنیا با ما از ترس همین توان موشکی و فناوری‌های پیشرفته‌ای است که می‌گویند می‌تواند موشک هواپرتاب تولید کند یا از انرژی هسته‌ای بهره ببرد. بهانه‌های آن‌ها درواقع ناشی از ترس از پیشرفت صنایع نظامی ماست و عملاً هم در این بخش در خاورمیانه شکست‌هایی خورده‌اند. این موضوع با کمک‌های نظامی‌ای که ما ارائه دادیم، ارتباط مستقیم دارد. حالا دیگر خود مسئولان داخلی ازجمله مقام معظم رهبری نیز به آن اشاره فرموده‌اند؛ یعنی دیگر یک مسئله پنهانی نیست. بله، قدرت نظامی ما بود که سوریه را حفظ کرد، لبنان و عراق را نگه داشت و ان‌شاءالله یمن را نیز نجات خواهد داد.

ما در این زمینه‌ها بسیار پیشرفت کرده‌ایم، پیشرفتی که اگر درست محاسبه شود آدم واقعاً اگر سرش را بر زمین بگذارد و از صبح تا شب و از شب تا صبح سجده کند باز هم نمی‌تواند شکر این عزتی که خدا به ما داده را به‌جا آورد. آن روزگار حتی سیم‌خارداری که در هیچ جای دنیا سلاح جنگی محسوب نمی‌شود را به بهانه اینکه در جنگ استفاده نشود به ما نمی‌فروختند و از فروش آن خودداری می‌کردند اما مردم ما با اعتماد به خدا، توکل بر او و اطاعت از رهبری شایسته دینی توانستند همه ضعف‌ها را جبران کنند و به یاری خدا به این عزت برسند. این‌ها حقیقت است و دشمن‌ها هم نمی‌توانند آن را کتمان کنند. یکی از روزنامه‌های آن‌ها نوشت: شما هر کاری که بکنید ایران این پیشرفت‌ها را در زمان تحریم‌ها به دست آورده است؛ شما با تحریم چه می‌خواهید؟! یکی دیگر از معروف‌ترین روزنامه‌های اسرائیل، علیه دولت خودشان نوشتند که این پیشرفت‌ها در زمان تحریم حاصل شده است. به‌هرحال الحمدلله این پیشرفت‌ها قابل توجه هستند و باید نسبت به یکایک آن‌ها تا آن‌جا که می‌توانیم شکر خدا را به‌جا بیاوریم و قدردان کسانی باشیم که این زحمت‌ها را کشیدند و این نتایج را به بار آوردند.

بازخوانی چالش‌های فرهنگی انقلاب اسلامی

اما در زمینه اصلی باید اعتراف کنیم که ضعف داریم. حالا درجه آن را نه عقل من می‌رسد و نه جای آن هست که در اینجا مطرح شود ولی باید اعتراف کنیم که ضعف داریم. ما نتوانستیم در این مدت چهل سال، اسلام را آن‌طور که بایدوشاید، حتی برای جوان‌های خودمان معرفی کنیم. اقشاری از جامعه ما، به‌خصوص دانشجویان، چیزهایی که برای ما از واضحات اسلام است و امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه از روزهای اول، آن‌ها را به ما القا فرمود و یاد داد را باور ندارند. حتی شاید بعضی از مسئولان هم باور نداشته باشند.

اصل مسئله، مسئله سکولاریسم است؛ اینکه دین حالا حکومت ندارد، حکومت باید راه خودش را برود و ما هم باید از حکومت‌های قوی یاد بگیریم؛ یعنی باید از آمریکا یاد بگیریم که چگونه کشور را اداره می‌کند؛ این‌ها کار به دین ندارد. شما دین می‌خواهید، بروید حوزه علمیه؛ نماز و روزه را به شما یاد می‌دهند. ما کاری به آخرت مردم نداریم، وظیفه ما فراهم کردن شرایط دنیای مردم است؛ یعنی در دل، به پیوند دین و سیاست باور ندارند. این فرهنگ انقلاب بود ولی ما نتوانستیم این کار را انجام دهیم که حتی در رده مسئولان عالی‌رتبه کشور، این باور کاملاً جا بیفتد؛ چه برسد به قشرهای پایین‌تر.

لزوم تلاش برای ترویج فرهنگ ناب اسلامی

اگر بخواهیم این کار را انجام دهیم چه باید کرد؟ یک طرح‌های کلی لازم است که تا آن خط بالا را بگیرد. این کار از اوایل انقلاب شروع شد؛ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه راه‌اندازی شد، مدتی کارهایی انجام دادند برای اینکه در این نظام، چگونه باید دانشگاه‌ها را اسلامی کرد و زندگی ما، زندگی اسلام‌پسند شود؛ ولی شرایط مختلفی ازجمله حمله صدامیان مجال نداد که نیروی کافی صرف آن شود. عوامل دیگر ازجمله عوامل خارجی هم نقش مؤثری داشتند و نگذاشتند این تلاش‌ها به ثمر برسد ولی به‌هرحال، تکلیف از دوش مسلمان‌ها برداشته نشده است. ما موظف هستیم به هر اندازه که می‌توانیم برای ترویج فرهنگ ناب اسلامی تلاش کنیم.

نهج‌البلاغه؛ منبعی راهبردی برای شناخت اسلام در عصر حاضر

حالا صحبت از نهج‌البلاغه است به‌عنوان یکی از بهترین کتاب‌ها یا دومین کتابی که منبع ما برای شناخت اسلام صحیح است و از جهتی برای آموزش، نزدیک‌تر است چون مخاطب مستقیم آن عمده مردم بوده‌اند. قرآن برای همه نازل شده است. خود پیغمبر هم باید از قرآن استفاده کند، ائمه هم از قرآن استفاده کردند، البته به همان معنای صحیحی که درباره آن‌ها باید تصور کرد. برای بزرگ‌ترین عالمان، نخبگان و نوابغ عالم هم هنوز جای استفاده‌های جدیدی از قرآن هست که باید استفاده کنند. البته نهج‌البلاغه هم همین ابعاد را دارد، هرچند نه مثل قرآن با آن باطن‌های متعدد؛ إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَهْراً وَ بَطْناً، وَ لِبَطْنِهِ بَطْنٌ، إِلَىٰ سَبْعَةِ أَبْطُنٍ،[1] و حتی سَبعِينَ بَطناً. ازاین‌جهت، آموختن نهج‌البلاغه آسان‌تر از فهم عمیق و نهایی قرآن است، مخصوصاً با توجه به همان جمله‌ای که مقام معظم رهبری‌أیده‌الله‌تعالی نقل کردند که دوران ما شبیه دوران امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ است و ما به بیانات نهج‌البلاغه بیشتر احتیاج داریم.

الفبای فهم نهج‌البلاغه

کلام در این است که حالا از این کتاب چگونه استفاده کنیم؟ یک راه ساده‌اش خدماتی است که در این راه انجام گرفته است. از خیلی وقت‌ها پیش، شاید چندین قرن باشد که ما حتی ترجمه نهج‌البلاغه داشته‌ایم. شرح‌های مختلفی بر نهج‌البلاغه نوشته شده است. در این دوران هم افراد مختلفی کار کرده‌اند. من یادم است وقتی بچه بودیم، اولین ترجمه معروف زمان ما، ترجمه جواد فاضل بود. بعد افراد دیگری ترجمه کردند تا اخیراً مرحوم آقای دشتی‌رضوان‌الله‌علیه که از دوستان صمیمی و مخلص بودند، ایشان زحمت کشیدند و این ترجمه ساده را در اختیار همه قرار دادند که در عین اتقان مطالب، عبارت‌های آن ساده و زودفهم است. بدون شک این یک راه خوب است برای اینکه استفاده از نهج‌البلاغه را گسترش دهیم.

اما آیا می‌شود به همین سطح اکتفا کرد؟! این مثل این است که ما از دنیا بخواهیم از قرآن استفاده کنند و به فهم قرآن برسند ولی فقط با ترجمه آن! اینکه یک ترجمه انگلیسی برای انگلیسی‌زبان‌ها و چند ترجمه دیگر برای زبان‌های مختلف شد دیگر تمام شد؟! آیا می‌شود بگوییم که این قرآن برای هدایت شما هست، این هم ترجمه‌اش، بخوانید و عمل کنید؟! می‌دانید که این کار نتیجه مطلوب نهایی نیست و وظیفه ما با این کار تمام نمی‌شود. این قدم اول است، این الفباست. بچه که به مدرسه می‌رود، الفبا یاد می‌گیرد؛ این هم الفبای کار است. اگر برای ملا شدن، درس‌خوان شدن، نخبه شدن، فرهیخته شدن کافی بود که فقط همان اندازه الفبا را در کلاس اول یاد بگیریم، این هم برای ما کافی بود؛ اما همه می‌دانیم که با کلاس اول خواندن، آدم فرهیخته نمی‌شود و خیلی چیزهای دیگر لازم است.

بهره‌مندی مؤثر از نهج‌البلاغه؛ نیازمند طرح جامع و هم‌افزایی جمعی

اگر بخواهیم که همه کارها را یک نفر یا یک مؤسسه یا یک مجموعه انجام بدهد این هم ساده‌انگاری در کار است. در زندگی اجتماعی امروز با این پیچیدگی روابط، امکان ندارد که همه کارها را یک نفر یا یک مجموعه بتوانند انجام دهند. این مثل این می‌ماند که ما از مقام معظم رهبری توقع داشته باشیم که غیر از درس فقه و اصولشان، یک درس فلسفه هم بگویند، یک درس مسائل نظامی هم بگویند، تحلیل‌های سیاسی هم داشته باشند، هرروز! این شدنی نیست؛ خدا انسان را این‌گونه نیافریده است. به همین دلیل است که اقتضای تمدن، تقسیم‌کار است؛ اما اگر یادتان باشد عرض کردم شرط استفاده از این‌ها این است که ما یک طرح جامع داشته باشیم. یک گوشه‌اش را ما انجام می‌دهیم اما در قالب آن طرح و با توجه به آن هدف. اگر این‌گونه باشد کمک بزرگی به اجرای آن طرح می‌کنیم. یکی دیگر هم گوشه‌ای دیگر را می‌گیرد، هماهنگ می‌شود و به نتیجه می‌رسد؛ اما اگر هر کسی برای خودش یک جزیره مستقل باشد، یکی این طرف کاری کند، دیگری آن طرف، بدون ارتباط و هماهنگی، معلوم نیست بتوانند به همدیگر کمکی بکنند و درنهایت به آن هدف نهایی برسند. بالاخره این هم یک استفاده‌ای است - ما لا یُدرَکُ کُلُّهُ لا یُترَکُ کُلُّهُ- اما این کافی نیست. تجربه اجتماعی بشر این را ثابت کرده که فعالیت‌های اجتماعی باید هرم‌وار تنظیم شود و هر بخش از آن، یک رویه‌ای از هرم است. حالا اینکه هرم مثلث‌القاعده باشد یا مربع‌القاعده یا کثیرالاضلاع و صدها قاعده و رویه‌های مختلف داشته باشد این مهم نیست. عمده این است که نقش‌ها از هم جدا شود، مسئولیت‌ها مشخص شود و همه جهت‌دار به سوی رأس هرم حرکت کنند.

ریشه‌های کمبود فرهنگی در جامعه انقلابی؛ از ضعف شناخت تا فقدان اراده

اگر بخواهیم این کار را بکنیم باید ببینیم اولاً بعد از تهیه طرح، در میان این بخش‌ها کدام بخش ضرورت بیشتری دارد. تازه آن‌وقت هم نیروی کافی برای همه بخش‌ها نداریم. فرض کنید طرحی تهیه کردیم و گفتیم یک هرم ده‌رویه داریم، ده بخش می‌شود، هر بخش باید چنین و چنان باشد اما حتی برای یک رویه‌اش هم نیروی کافی نداشته باشیم. حالا ما که می‌خواهیم برای اجرای این طرح و معجزه فرهنگی کمک کنیم باید ببینیم کدام بخش را عهده‌دار شویم که ضرورت بیشتری دارد. به این منظور راه‌های مختلفی می‌تواند وجود داشته باشد. یک پیشنهاد این است که ما تحلیل کنیم که وضع جامعه ما در این شرایط انقلابی، بعد از چهار دهه، چگونه است؟ کمبودهای آن چیست؟ و کدام بخش ضرورت بیشتری دارد؟

بزرگان، آن‌هایی که متخصص هستند، این کارها را کرده‌اند. بنده هم آن‌قدر که به عقلم رسیده و از تجربه‌ها استفاده کرده‌ام معتقدم ما برای پیشرفت فرهنگ اسلامی دو رکن اصلی داریم. البته اینکه فرهنگ یعنی چه، تفسیر آن چیست، شامل چه مسائلی می‌شود، آن‌ها بماند. به آن معنایی که ما قبول داریم، رکن آن دو چیز است: یکی شناخت و یکی اراده عمل و انگیزه برای انجام دادن. ما در هر دو بُعد ضعف داریم؛ هم در شناخت اسلام ضعف‌هایی داریم. نمی‌گویم هیچ‌کس کامل نیست، یعنی جامعه ما به‌طورکلی این‌گونه نیست که همه حد نصاب معرفت به اسلام ناب را داشته باشند. کمبود داریم؛ ولی این تنها نیست. کسانی را داریم که حتی اسلام را شاید خوب شناخته‌اند، از بنده هم شاید خیلی بهتر شناخته باشند، اما انگیزه عمل ندارند. به دلایلی شانه از زیر بار کار خالی می‌کنند. یکی می‌گوید نمی‌شود، یکی می‌گوید نمی‌توانم، یکی می‌گوید این مثلاً خلاف است و الی‌آخر.

حالا وارد بحث‌های مفصل این مقوله نشویم. اجمالاً یک کمبود ما ندانستن است و دومی نخواستن؛ اراده نداریم. می‌دانیم چه کار باید بکنیم، حالش را نداریم. ما در این دو جهت باید کار کنیم. به نظر بنده، آن‌که در بین این دوتا ضرورت بیشتری دارد، دومی است. ما نیروهای بالقوه‌ای که بتوانند هم خودشان را بسازند و هم به دیگران کمک کنند کم نداریم. الحمدلله همین جوان‌هایی که مقام معظم رهبری اشاره می‌فرمایند، باعث افتخار جامعه و انقلاب ما هستند. اگر اندکی یک مدت کوتاهی روی آن‌ها کار شود کارآمد می‌شوند و می‌توانند کارهای بزرگ انجام دهند. ما در این زمینه تجربه داریم؛ اما این را چه کار کنیم که تازه بعد از دانستن، اراده در آن‌ها نیست؟!

دنیازدگی؛ عامل اصلی ضعف اراده

حالا باز به حسب تجربه بنده و مطالعه‌هایی که داشته‌ام -که اعتراف می‌کنم در همه این‌ها نقص دارم- مهم‌ترین مانع از اینکه اراده قوی داشته باشیم، دنیازدگی و تعلق به لذت‌های دنیاست. این مسئله گاهی برای کسانی آن‌قدر پیش می‌رود که اصلاً فرصت فکر کردن درباره دین در آن‌ها پیدا نمی‌شود. صبح تا شب درگیر کار و سرگرمی هستند و اصلاً وقت نمی‌کنند فکر کنند. کسانی هم هستند که دلبستگی‌هایی به بخش‌هایی از لذت‌های دنیا دارند: یا پول، یا مقام، یا لذت‌های دیگر. به‌هرحال این‌ها مانع می‌شوند از اینکه با وجود دانستن وظیفه، عمل نکنند. دلبستگی‌ها نمی‌گذارد چون نیروها به آن طرف می‌رود.

بهترین راه استفاده از نهج‌البلاغه

اگر این تحلیل‌ها تا اینجا درست باشد، به نظر بنده بهترین راه استفاده از نهج‌البلاغه این است که بخشی از نهج‌البلاغه که جنبه بیانات اخلاقی دارد را جدا کنیم و بیشتر به آن تکیه کنیم یعنی جمله‌هایی که مرتبط است را انتخاب کنیم و ترجمه، شرح کوتاه آن‌ها که به‌اصطلاح تقسیم موضوعی مطالب و تفسیر موضوعی مطالب است را انجام دهیم.

اولین کسی که من سراغ دارم که این کار را کرده یک لبنانی بوده که مسلمان و شیعه هم بوده اما آدم گمنامی بوده است. ایشان در سوریه درس خوانده و بعداً استاد دانشگاه شده است. ایشان روی علاقه دینی و ملی خود و هم برای اینکه فرهنگ عربی، اسلامی و شیعی است زحمت کشیده و کتابی به نام تفسیر نهج‌البلاغه نوشته است خود ایشان می‌گوید من این را از یک مسیحی که درباره قرآن این کار را کرده بود الهام گرفتم. اولین کسی که دسته‌بندی آیات قرآن را انجام داد یک مسیحی بود. بعد کتاب او به عربی ترجمه شد. ایشان می‌گوید من این را از این کار مسیحی که درباره قرآن انجام داده بود و اسم آن تفسیر الآیات القرآن الحکیم است الهام گرفتم. این کتاب در کتابخانه‌ها هست؛ تفسیری است که یک مسیحی نوشته است. آن‌ها از آن الهام گرفتند و آمدند نهج‌البلاغه را این‌گونه دسته‌بندی کردند. این کتاب را ده باب کرده‌اند. البته این یک کار ابتدایی است و خیلی می‌شود آن را کامل‌تر کرد. این هم خودش یک پروژه است.

ولی همینی که هست، اگر آن بخش اخلاقش و مسائل ساده‌زیستی، زهد، بی‌اعتنایی به دنیا را از آن کتاب استخراج کنیم، انتخاب کنیم، آن‌هایی که بهتر هستند، اول یک ترجمه ساده، بعد یک شرح گویا که در عین اختصار، رسا باشد و در دل اثر بگذارد این کارها شدنی است. یک مقدار کار هنری هم لازم دارد. همان‌گونه که عرض کردم، اصل کار نهج‌البلاغه یک کار هنری است؛ یعنی ایشان رفته عبارت‌های زیبای کلام امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ را نقل کرده و به همین علت نهج‌البلاغه را نوشته است.

ما بیاییم آن‌هایی که بیشتر آموزندگی اخلاقی دارند، سازنده هستند، از آن‌ها انتخاب کنیم، ترجمه کنیم، به‌صورت زیبا چاپ شود، شرح‌های مختصری داده شود، بعد این کار را کامل‌تر کنیم. در ضمن این کار، خودمان توان این را پیدا می‌کنیم که مطلب بالاترش همین‌هاست و برای اینکه از این فرصت حداکثر استفاده شود، ببینیم چه کسان دیگری آمادگی این کار را دارند، علاقه دارند، هم‌افزایی کنیم و بتوانیم یک خدمت بزرگ انجام دهیم. اگر اولاً طرحی تهیه شد برای فعالیت پیشبرد فرهنگ اسلامی—ابتدا در جامعه خودمان، بعد در دنیا—اول طرح آن، بعد تشخیص دادیم که مهم‌ترین بخشی که به عهده ما می‌آید، بخش فرهنگی است. در بین بخش‌های فرعی فرهنگی، آنچه ضرورت بیشتری دارد و جامعه ما نیاز دارد، جنبه‌های تربیتی و سازنده آن است که دنیازدایی می‌کند و آدم را به زهد، به وابستگی به هدف‌های بلندتر علاقه‌مند می‌کند که آدم به‌جای اینکه وقتش را صرف خوردن و خوابیدن کند مثلاً درسی تهیه کند.

الآن شما می‌بینید بخش مهمی از دانشگاه‌های دنیا، دانشگاه‌هایی هستند که برای تغذیه فعالیت می‌کنند. البته این‌ها باید باشد؛ انسان بالاخره احتیاج به تغذیه دارد، تغذیه هم علم می‌خواهد، علم هم دانشگاه؛ اما چقدر نیرو باید صرف این شود؟! اگر بخشی از نیروهایی که فقط صرف دانشگاه‌های تغذیه در عالم می‌شود، در کشور خودمان هم دانشجوهایی هستند که دارند تغذیه کار می‌کنند، اگر شما این‌ها را ببینید، آن‌وقت می‌فهمید که برای تغذیه شکم این‌قدر باید کار کرد، برای روح انسان که الی‌الابد می‌خواهد به کمال برسد، چقدر باید کار کرد. آن‌وقت می‌فهمیم ما چه وظیفه‌ای داریم، خدا چه راه‌هایی برای ما باز کرده و ما غفلت می‌کنیم یا تغافل می‌کنیم و به‌واسطه دلبستگی‌های دنیا، خودمان را به نفهمی می‌زنیم، یا نه، واقعاً نمی‌دانیم و اشتباه می‌کنیم.

بنابراین من از این فرصت استفاده کردم و وقت جلسه بعد را گرفتم. از آقایان عذرخواهی می‌کنم. من به افتخار خانواده‌های شهدا و کسانی که می‌خواهند راه شهدا را ادامه بدهند وقت شما عزیزان را گرفتم. امیدوارم که با توسل به اولیای خدا و تا اینجا هستید با توسل به حضرت معصومه‌سلام‌الله‌علیها ان‌شاءالله این عیدی، این توفیق و این دعا را از ایشان بگیرید که در این کار موفق شوید. این یک کار بسیار ارزشمند، کم‌هزینه، بسیار مؤثر و پردرآمد است.

وَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ


[1]. عوالي اللئالي، ج 4، ص 107.