بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیدِ الأنْبِیاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَینَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
خدا را شکر میکنم که توفیق شرکت در این جلسه نورانی و تشرف به حضور سروران و عزیزانی که افتخار احیای نماز را دارند، نصیب من شد و از فعالیتها و دلسوزیهای عزیزان بیشتر آگاه شدم. فیالجمله اطلاعاتی داشتم. همینجا فرصت را غنیمت میشمارم و از خداوند متعال، توفیق هرچه بیشتر برادر عزیزمان جناب آقای قرائتی و قبولی زحماتی را که در این راه کشیدهاند را درخواست میکنم. واقعاً این تلاشهایی که صورت میگیرد، همهجا نام آقای قرائتی در این برنامهها میدرخشد و این نشانه اخلاصی است که ایشان از پیش از انقلاب در فعالیتهایشان در این بخش داشتهاند و بعد هم سالیان طولانی ادامه دادند و هنوز هم خسته نشدهاند و باز هم هر جا که خدمتی از دستشان برمیآید، در این راه مضایقه نمیکنند. خداوند انشاءالله، هم خدمات ایشان را قبول کند، هم بر توفیقاتشان بیفزاید و هم طول عمر و سلامتی بیشتری برای ارائه خدمات به ایشان و امثال ایشان عنایت فرماید. ایشان نماد احیای نماز هستند.
موضوع نماز چیزی نیست که بنده بخواهم خدمت شما عزیزان حرف نو یا تازهای عرضه کنم یا به چیزی که مورد غفلت باشد توجه بدهم. الحمدلله خداوند آنقدر به نماز بها داده که هرکس با دین آشنا میشود، اولین چیزی که برای او مطرح میشود، نماز است. هر جا صحبت میشود از اینکه مردم دیندار هستند یا نه، اولین نمونه آن این است که نمازخوان هستند. همین چند روز پیش درباره یک کشور صحبت میشد؛ بعضی از اهل آن کشور گلههایی از وضعیت فرهنگی آنجا داشتند، اما گفتند: مسلمان هستند، نمازخوان هستند، نماز میخوانند. از همینجا به ذهنم آمد که نماز، علامت دین است. اگر بخواهیم بگوییم کسی مسلمان است، اقلاً باید نماز بخواند؛ اگر نماز نخواند، پیداست که اهتمامی به دین ندارد. این کار خداست. کما اینکه در خود قرآن، تضییع نماز بهعنوان یک خطای بزرگ و لغزش جبرانناپذیر بیان شده است؛ فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ.[1] نمیفرماید آدم کشتند یا جنایت کردند؛ بلکه میفرماید: أَضَاعُوا الصَّلَاةَ.
اینها کارهایی است که خود خدا انجام داده و بعد هم انبیاء، پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله، اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين و علما. برای امثال بنده چیزی باقی نگذاشتهاند که من عرض کنم.
برای احیای نماز در جامعه، از قدیمالایام راههای مختلفی اندیشیده شده و کتابهایی در سطوح مختلف نوشته شده است؛ از احکام و شکیات گرفته تا معارف بلند نماز و اسرار عرفانی آن؛ ازجمله اسرارالصلاة شهید ثانی، مرحوم آقای میرزا آقا جواد تبریزی و امامرضواناللهعلیه. اینها نشانه آن است که نماز چه جایگاهی در سیر الی الله دارد که این بزرگان اینهمه اهتمام داشتهاند و اسرار و آداب و معارف آن را بیان کردهاند. اگر ما همینها را هم احیا کنیم خدمت بزرگی به جامعه کردهایم.
ولی متأسفانه اینها بهتدریج فراموش میشوند و از آنها غفلت میشود؛ مخصوصاً آنهایی که به عربی نوشته شدهاند و همه نمیتوانند از آن استفاده کنند. البته کتابهای فارسی هم داریم؛ مرحوم شیخ غلامرضای یزدی، شاید اسم ایشان را آقایان شنیده باشند، یکی از اوتاد بودند. ایشان دو کتاب داشتند؛ یکی «مفتاح علوم القرآن» که درس تفسیر ایشان بود و دیگری کتابی درباره نماز که به زبان فارسی بود و همه استفاده میکردند. خود ایشان هم بسیار به نماز اهتمام داشتند.
ما اگر همینها را یاد بگیریم و عمل کنیم و به دیگران منتقل کنیم که چه گفتند، چه نوشتند، چه روشهایی به کار گرفتند این بسیار مهم است؛ یعنی آنقدر اهمیت دارد که ارزش دارد کسانی درصدد احیای همانها باشند.
ولی امروز ما با پدیدهای مواجه هستیم که همه آن مساعی بزرگان در طول چهارده قرن برای اهتمام به نماز، در مقابل آن رنگ میبازد. چیزی که پنجاه سال از عمر آن نمیگذرد اما آثار شوم آن آنقدر سریع گسترش یافته و همهجا را به ظلمت، آلوده کرده که میطلبد امثال شما، کسانی که دلسوز اسلام و انقلاب و نماز و عبادت و پرستش خدا هستند، به آن توجه خاص داشته باشند و آن مسئله فضای مجازی است.
این سکه دو رو دارد؛ یکی اینکه ما از راه فضای مجازی برای ترویج نماز استفاده کنیم. همین کتابها، همان مطالب، روشها را از راه مجازی برای تعلیم دادن به دیگران به کار بگیریم. این یک کار ایجابی است؛ ولی به نظر من، مسئلهای که باید بیشتر به آن توجه کرد و روی آن کار کرد و خطرات آن را بررسی کرد مسائل سلبی آن است. امروز در محیط خانوادهی دینی، چیزی جایگزین انواع تربیتها، وسایل تفریحی، بازیهای سنتی، تعلیمات دینی و آموزشها شده است. ابزارهایی که قرار بود بچهها را به دین گرایش دهند، یاد بگیرند، عمل کنند، همه اینها جای خود را به یک تلفن همراه یا یک تبلت دادهاند که جای همهچیز را گرفته و حتی ارتباطات نزدیک خواهر و برادر و پدر و مادر با بچهها را مغشوش کرده است.
خیلی ساده، آدم در هر خانوادهای میرود، میبیند بچهها پراکنده هستند؛ یکی اینجا، یکی آنجا. آن چیزهایی هم که احتمال میدهند مورد مؤاخذه قرار بگیرند، بهصورت خصوصی، در اتاق تنهایی، به بهانهای انجام میدهند. دیگر برای فعالیتهای ایجابی و مثبت جایی باقی نمانده است. در این خصوص چه باید کرد؟!
سابقاً، حالا ما خودمان بچه بودیم و یادمان هست؛ مثلاً در خانه، همین رفتار پدر و مادر را میدیدیم، دلمان میخواست مثل بزرگترها باشیم. باور کنید من در این سن هشتادوچندسالگی، هنوز اثر قرآن خواندن صبحهای پدرم یا لحن نمازی که میخواند در من هست. بعد از اینهمه طلبگی و درس خواندن و کتاب خواندن و بحث کردن، هنوز لحن نمازی که میخواند در گوش من هست. این نشانه آن است که خداوند متعال چه اثری در تربیت پدر و مادر در خانواده قرار داده است که بعد از هشتاد سال یادم هست پدرم چگونه نماز میخواند و با چه لحنی؛ انگار الآن صدای او در گوش من است.
قطعاً اینها اثر خود را میگذارد، حالا هر اندازهای، بستگی دارد به اینکه چه اندازه عوامل مخالف در برابر آن اثر بگذارند؛ ولی همه اینها جای خود را به همین تبلتها داده است! قبل از اینکه این ابزارها رایج شود، بچهها بهطور فطری دوست داشتند کار بزرگترها را تقلید کنند. حتی علاقه به تقلید از بزرگترها به جایی میرسید که کفش بزرگترها را میپوشیدند. میخواستند شبیه پدرشان شوند، کفش پدر را میپوشیدند. میدیدند این کفش به پایشان نمیخورد اما میگفتند: این کفش پدرم است، من میخواهم کفش پدرم را بپوشم.
امروز اصلاً این حرفها رنگ باخته است. ما بچه که بودیم دلمان میخواست وقتی به نماز میایستادند، ما هم پهلوی پدرمان بایستیم؛ همینکه کاری که بزرگترها میکنند را ما هم انجام بدهیم و این برای ما یک مزیت بود. بچههای کوچک، دختربچهها مثلاً، دلشان میخواست چادر سر کنند، التماس میکردند که چادر ما را ببندید، میخواهیم با شما نماز بخوانیم. هیچ انگیزهای هم نبود؛ تقلید از بزرگترها بود. بچه این را برای خودش یک مزیت میدانست. ولی حالا اصلاً نگاه نمیکند پدر چهکار میکند؛ فرصتی پیدا کند، مینشیند بازی میکند.
باید فکری کرد که از همین ابزارها برای همان اهداف استفاده کنیم. اینجا فقط تقلید از روشهای گذشتگان و ترجمه کتابهای آنها کافی نیست؛ آنها در فضای دیگری بودند. امروز باید درک کنیم چه فضایی حاکم است، بچه تحت تأثیر چه عواملی است، از چه راهی میشود علاقهاش را جلب کرد، چهکار باید کرد که آن علاقهی فطریِ دستنخورده، مسیر پیدا کند؛ از ابزاری استفاده شود که همان علاقهها را به سمت نماز، عبادت، دین و امثال آن جلب کند.
البته تشویق خیلی میتواند اثر داشته باشد اما در صورتی که بچه به امور تشویقی اهمیت بدهد. کار به جایی رسیده که ابزار تشویق هم دیگر بیاثر شده است! مثلاً بگوییم تو را گردش ببریم، او کاری ندارد، در باغ هم که برود، همانجا مینشیند با اسباببازی خودش بازی میکند. گل و باغ و درخت و آب برای او کششی ندارد؛ و این در آینده به جوانهای ما بیشتر سرایت خواهد کرد. هنوز جوانهای ما کمی تحت تأثیر تربیتهای قدیمی هستند ولی این نسل که سر کار بیاید، دیگر هیچ اثری از آن نخواهد بود، إلَّا أن یَشاءَالله. ما پیشبینی غیبی نمیکنیم اما اسباب، اقتضا دارد که این راههای تربیتی بهکلی مسدود شود. دیگر گوش بدهکاری نیست که نماز ثواب دارد، یا چه میشود، یا انواع چیزهایی از این قبیل.
بههرحال این یک پدیده شوم است. البته پدیدههای دنیا همه دو رو دارند و حتی از شومترین پدیدهها هم میشود نتیجه صحیح گرفت.
از جملههای جالبی که من از فرمایشات مقام معظم رهبری در جریان زلزله اخیر استفاده کردم این بود که ایشان فرمودند: میشود ما این بلای عظیم را تبدیل به فرصت کنیم. این یک حرف نویی بود. این حرف در دهانها نیست اما حقیقتی است؛ یعنی اسلام چنین ظرفیتی دارد که سختترین بلاها را هم میتواند وسیلهای برای ترقی قرار دهد، حتی ترقی مادی و دنیوی؛ یعنی این بلا میتواند به عاملی برای جلب توجه مردم به آباد کردن دوباره شهر، آنهم بهصورت بهتر و محکمتر تبدیل شود. اگر زلزلهای نیامده بود، شاید کسی به فکر ساختن ساختمانهای مقاومتر نمیافتاد یا اینکه شهر را از نو، بهتر و مستحکمتر بسازد. این یک اقدام مثبت است و درواقع، نتیجه همان زلزله است.
پیدا کردن اینکه از چه ابزاری، از چه راهی، با چه بیانی و با چه روشی میتوان استفاده کرد تا نسلهای مختلف را به نماز دعوت کنیم، با در نظر گرفتن مراتب نماز و سطوح عالیتر آن، نیازمند همان بینش و نگرشی است که مقام معظم رهبری در جریان زلزله به ما آموختند.
میشود حدس زد که با وجود افزایش عوامل فساد و ابزارهای انحراف، زمینه برای رشد معنوی نیز با سرعت بیشتری فراهم شده است. این یک تئوری است که حرکت جامعه، هم در مسیر ترقی و هم در مسیر سقوط، شتاب بیشتری گرفته است. پنجاه، شصت سال پیش، ما بچه بودیم و کمیابیش یادمان هست؛ اگر میخواستند بچهها را به فعالیتهای دینی تشویق کنند، باید مقدمات زیادی فراهم میکردند تا ما رغبت کنیم در کارهای دینی شرکت کنیم و تازه طوری بشود که مثلاً برای مسائل جهاد هم ارزش قائل شویم؛ اما اینکه عملاً یک پسر سیزدهساله کاری کند که امام بفرماید: این رهبر ماست! چنین چیزی را آن زمان حتی در خواب هم نمیدیدیم؛ نه ما، نه مربیان و نه بزرگترهای ما. اینکه یک طفل سیزدهساله جلوی تانک برود! این رشد با این سرعت، به برکت انقلاب اسلامی حاصل شد. البته خود انقلاب هم در شرایطی قرار گرفت که با توجه به وضعیت جامعه، حرکت آن با چنین شتابی پیش رفت.
پیشتر وقتی میخواستند سفر مکه بروند، از محرم امسال باید مقدمات آن را فراهم میکردند برای ذیالحجه آخر سال؛ یک سال طول میکشید تا یک سفر حج انجام شود ولی حالا در هواپیما مینشینند و سه ساعت بعد آنجا هستند. همانگونه که این حرکت تسریع شده، حرکتهای اجتماعی هم تسریع شده است؛ هم در جهت رشد، هم در جهت سقوط. اگر عوامل رشد یک جامعه درست شناخته شود و کسانی بتوانند برنامهریزی کنند ممکن است با همین سرعت جامعه را رشد دهند؛ و برعکس، اگر ندانند و دشمنان راه را یاد بگیرند و نفوذ کنند، با همان سرعت میتوانند جامعه را ساقط کنند. زمان ما این ویژگی را دارد.
این است که ما با توجه به اینکه در چنین زمانی هستیم و حرکتها خیلی سرعت گرفته، باید بدانیم که مسئولیت ما، بهخصوص نسبت به نسل آینده، به همین نسبت سنگینتر شده است. باید یاد بگیریم که از این سرعت حرکت زمان چگونه بهرهبرداری کنیم تا بتوانیم افراد را سریعتر پیش ببریم و از سقوط سریع آنها جلوگیری کنیم. اینها شدنی است. حکمت الهی اقتضا دارد که زمینه رشد و ترقی همیشه متعادل باشد، بلکه زمینه رشد بچربد، چون اصل همان است. جهت دیگر آن برای این است که فعل اختیاری اقتضا میکند اگر کسی خواست فاسد هم بشود، بشود؛ اما آنچه مطلوب است رشد است نه سقوط. این است که مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[2] اما وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا؛ راه سیئه باز است اما راه حسنه ده برابر کشش دارد.
اینها یعنی من و شما باید سعی کنیم آن راه را بهتر یاد بگیریم. چه کنیم که از این سرعت حرکتی که جامعه پیدا کرده برای رشد بیشتر بهرهبرداری کنیم تا هم ازنظر کمّیت، افراد بیشتری جذب شوند و هم ازنظر کیفیت، مراتب عالیتری را طی کنند؟!
همه ما کمیابیش تجربه کردهایم و در خانهمان، بچهها و نوههایمان را میبینیم که بچههای سه، چهارساله چیزهایی میفهمند که آن زمان که ما هفت، هشت، ده سال داشتیم نمیفهمیدیم. بچهها خیلی باهوش و تیز هستند و ذهنشان فعال است؛ نتیجهگیری میکنند، مقدمهسازی میکنند، برای کارهایشان نقشه میکشند. این نشانه آن است که حرکت انسانی رشد پیدا کرده و زمینه آن بسیار فراهم است.
ما باید اینها را بشناسیم و بدانیم اگر درست بهرهبرداری نشود سقوط آنها زیاد میشود و اگر درست بهرهبرداری شود رشدشان سرعت میگیرد. پس درست است که این یک بلای عظیم است اما اگر راه آن را یاد بگیریم از همین پدیده شوم میشود بهترین بهرهبرداری را کرد.
ما باید تلاش کنیم میراث گذشتگان را حفظ کنیم و آنها را به نسل امروز برسانیم و اگر این کار را نکنیم بسیار عقب هستیم. ما اگر کارهایی که هزار سال پیش علمای بزرگ ازجمله شیخ طوسی، شیخ مفید درباره نماز، اسرار نماز، آداب نماز و مانند آن انجام دادند را به مردم نرسانیم بسیار کوتاهی کردهایم ولی عرض بنده این است که به این نمیشود اکتفا کرد؛ امروز عالم سرعت گرفته و ما باید یاد بگیریم که چگونه میراث گذشتگان را سریعاً به نسل آینده برسانیم و چگونه به آن بیفزاییم. باید روشهایی متناسب با زمان اتخاذ کنیم که در مقابل عوامل فساد بتواند مقاومت کند و راه رشد را تسریع کند.
این است که باز هم من به شما تبریک میگویم که بخشی از کار خود را به فعالیتهای مجازی اختصاص دادهاید و از این راه استفاده میکنید؛ ولی توجه داشته باشید که این کار یک کار نویی است و خیلی زحمت میخواهد. آن را یکدستی نگیرید. این روشی است که جایگزین همه روشهای تبلیغی ما شده و عنقریب بیشتر هم خواهد شد. هیچ کاری هم نمیشود کرد، فقط باید کار اثباتی کرد. اینکه به بچه هزار بار بگوییم نکن! نکن! ولی گوش او عادت کرده است. بابا میگوید نکن! او میگوید ولش کن! برو کار خودت را بکن! خیلی وقتها قهر میکند و میرود در اتاق خودش قایم میشود که کسی نبیند.
این سیری است که دارد پیش میرود و نمیشود کاری هم کرد. وظیفه ماست که در مقابل اینها سعی کنیم از این ابزار برای فعالیت ایجابی و اثباتی استفاده کنیم. کار سنگینی میطلبد؛ هم ازلحاظ ابزاری و هنری باید یاد بگیریم، هم ازنظر محتوا؛ محتوای متناسب با فهم نسل امروز.
این یک مسئله است اما در مورد همان مسئله اول هم بنده خیال میکنم باید اعتراف کنیم که بههرحال، اکثریت نمازخوانهای ما از اولی که رو به قبله میایستند و «اللهاکبر» میگویند تا آخرش که «السلام علیکم» میگویند، خیلی کم توجه میکنند به اینکه این چه بود؟! چه گفتیم؟! با کی گفتیم؟! چرا اینگونه گفتیم؟! آیا همینطور باید بگویند؟! آیا کار را درست انجام دادیم؟! اینکه یکجا بایستیم و بگوییم «اللهاکبر»، «سبحان ربی العظیم وبحمده»، «اللهاکبر»... این چی شد؟! چه کاری است؟!
یکوقتی، شاید چهل سال پیش، من در یک جلسهای همینجا در قم صحبت میکردم. آنوقت گفتم این نمازخواندن ما مثل منتر خواندن جادوگرها میماند. اگر دیده باشید جادوگرها یک چیزهایی میخوانند که نه خودشان معنی آن را میدانند و نه کسی میفهمد اما یک الفاظی است که میگویند باید بخوانیم. ما هم میرویم نماز و نماز جماعت و وقت میگذاریم و میایستیم اما توجه نداریم که چه داریم میگوییم؟! به چه کسی داریم میگوییم؟! آیا کسی هست بشنود؟! آیا میشنود؟! آیا میفهمد؟! معنی آن چیست؟! اگر نمیگفتیم چطور میشد؟! حالا که میگوییم چطور میشود؟! ما همینطوری میخوانیم!
خیلی وقتها وقتی میگوییم «السلام علیکم و رحمة الله» تازه یادمان میآید که نماز میخواندیم، این نمازی که وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي[3] و إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ،[4] با آن چیزهایی که بزرگان فهمیدهاند و ما هم یک چیزهایی شنیدهایم. از مرحوم آقای قاضیرضواناللهعلیه استاد اخلاق آقای بهجترضواناللهعلیه و آقای طباطباییرضواناللهعلیه پرسیده بودند که آیا در بهشت هم نماز هست؟! ایشان فرموده بودند: «بهشتی که نماز نداشته باشد، من نمیروم!» یعنی لذتی که از نماز درک میکنم از همه لذتهای بهشت بالاتر است؛ اگر آن نباشد، من بهشت را برای چه میخواهم؟!
ما چقدر این لذت را چشیدهایم؟! آیا واقعاً از نمازخواندن لذت میبریم؟! آدم با دیدن و نشستن و برخاستن با یک رفیقی که شاید علاقه چندانی هم به او نداشته باشد لذت میبرد؛ آنوقت بنشیند با خدا صحبت کند، نباید هیچ اثری در روحش بگذارد؟! با یک رئیس ادارهای میخواهد صحبت کند، چند واسطه قرار میدهد، التماس میکند که اجازه بدهند دو دقیقه با او صحبت کند؛ اما خدای عالم اجازه داده که «بیا با من صحبت کن!» و انگارنهانگار! کأنه منت هم سر او میگذاریم!
و ما در اینجاها هم بسیار ضعف داریم. اینها را پیشینیان بهتر از ما میفهمیدند. در همین کتابهایشان، همین اسرارالصلاة مرحوم شهید، همان کسی که شرح لمعه ایشان کتاب درسی همگانی ماست، این اسرارالصلاة هم کتاب ایشان است اما شاید خیلی از ما ندانیم که ایشان چنین کتابی هم دارند و فرصتی هم نکرده باشیم که یکبار آن را بخوانیم و ببینیم در آن چه گفتهاند.
بههرحال امیدواریم که به برکت عنایت حضرت ولیعصرعجلاللهفرجهالشریف و به برکت میزبانی حضرت معصومهسلاماللهعليها که ولینعمت همه ما هستند و به برکت خونهای پاکی که در راه این انقلاب و احیای اسلام ریخته شد و زحمتهایی که کشیده شد خداوند متعال بر ما نیز منت بگذارد و توفیق بدهد که ما هم از این هدیه الهی، یعنی اجازه ورود به خانه او، ایستادن در برابر او و درخواست از او، بهتر استفاده کنیم و وظیفه خود را نسبت به جامعه خود و بهخصوص نسل آیندهای که در حال سرپا آمدن است بهتر بشناسیم و بهتر عمل کنیم.
برای این قسمت دوم، باید کارهای علمی، آموزشی، تربیتی و روانشناختی فراوانی انجام شود؛ روانشناسی نسل امروز و یافتن راهکارهایی برای نفوذ در دل و جان آنها، نیازمند کشف روشهای جدید است. خود ما نیز میتوانیم از تجربههای خود بهره بگیریم و نخستین بهرهبرداری آن هم باید در مسیر نشر تعالیم اسلامی و دستورات الهی باشد که در رأس همه آنها نماز قرار دارد.
وَفَّقَنَا اللهُ وَ إیَّاکُمْ انشاءالله
وَصَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرین