هجوم فرهنگی؛ تهاجمی آرام با پیامدهای عمیق

در دانشگاه علوم پزشکی تهران
تاریخ: 
دوشنبه, 28 ارديبهشت, 1371

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین لاسیَّما الْإِمَامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِی اَلْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ العَسکری عَجَّلَ الله تَعالَی فَرَجَه وَجَعَلْنا مِنْ اَعْوانِهِ وَ اَنْصارِهِ

أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ* وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ * وَلِتَصْغَىٰ إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ؛[1]

نثار روح پرفتوح امام بزرگوار و شهدای والامقام اسلام و نثار روح حضرت ثامن‌الحجج علی بن موسی الرضاعلیه آلافُ التَّحِیَّهِ وَ الثَّناءِ صلواتی ختم بفرمایید.

ابتدا فرارسیدن این عید سعید را به پیشگاه مقدس حضرت ولی‌عصر‌عجل‌الله‌فرجه‌الشریف، رهبر معظم انقلاب اسلامی و همه شیعیان و دوستداران آن حضرت، به‌ویژه خواهران و برادران حاضر در این جمع، تبریک و تهنیت عرض می‌کنم. امیدوارم خداوند متعال به برکت این میلاد مبارک، رحمت‌ها و فیوضات مادی و معنوی بیشتری را بر این جامعه اسلامی که تعلق خاطر بیشتری به آن حضرت دارد، نازل بفرماید و همه ما را از شیعیان راستین ایشان قرار دهد.

موضوعی که برای عرایض بنده تعیین شده مسئله تهاجم فرهنگی است؛ موضوعی که در سال‌های اخیر درباره آن بسیار بحث و گفت‌وگو شده است. در این جلسه تا آنجا که فرصت باشد و توان علمی و بیان بنده اجازه دهد و خواهران و برادران حاضر حوصله شنیدن داشته باشند مطالبی را تقدیم خواهم کرد. این مطالب در چند محور ارائه می‌شود؛ نخست اینکه «تهاجم فرهنگی» یا به تعبیر دقیق‌تر «هجوم فرهنگی» چیست؟! چراکه واژه «تهاجم» به‌نوعی، مشارکت دوطرفه را القا می‌کند درحالی‌که «هجوم» یک‌سویه است؛ بنابراین منظور از «هجوم فرهنگی» چیست؟! دوم اینکه انگیزه هجوم‌کنندگان چیست؟! آن کسانی که چنین هجومی را آغاز کرده‌اند و ادامه می‌دهند، با چه هدفی این اقدام را انجام داده‌اند؟! سوم اینکه این هجوم از چه زمانی آغاز شده و پیشینه آن چیست؟! چهارم اینکه از چه شیوه‌هایی برای این هجوم استفاده کرده‌اند و مظاهر و جلوه‌های آن کدام‌ هستند؟! و درنهایت، وظیفه ما در برابر این هجوم فرهنگی چیست و چگونه باید با آن مقابله کنیم؟!

مفهوم فرهنگ و هجوم فرهنگی

برای توضیح محور اول، لازم است اشاره‌ای به مفهوم فرهنگ داشته باشیم تا بتوانیم معنای هجوم فرهنگی را بهتر درک کنیم. واژه فرهنگ، مفهومی گسترده و پیچیده دارد که در حوزه‌های مختلف، به‌ویژه جامعه‌شناسی، بسیار مورد بحث قرار گرفته است. گفته شده که متخصصان، بیش از پانصد تعریف برای واژه فرهنگ ارائه کرده‌اند. پرداختن به همه این تعاریف در این بحث مقدماتی و کوتاه، ممکن نیست اما برای تفاهم ابتدایی، می‌توانیم فرهنگ را این‌گونه تعریف کنیم: فرهنگ عبارت است از مایه‌های انسانیِ رفتار انسان؛ آنچه رفتار انسان را از رفتار حیوانات و زندگی انسانی را از زندگی حیوانی متمایز می‌سازد، به‌ویژه در ابعاد معنوی و اجتماعی، مجموعه‌ای از آگاهی‌ها، شناخت‌ها، باورها و آثار آن‌هاست. این مجموعه را می‌توان فرهنگ جامعه نامید؛ از مایه‌های خدادادی گرفته تا دستاوردهای اجتماعی.

به‌طورکلی فرهنگ را می‌توان در سه بخش اساسی دسته‌بندی کرد:

الف) بخش شناخت‌ها و باورها

ب) بخش ارزش‌ها و گرایش‌ها

ج) بخش رفتارها و کردارها

منظور از هجوم فرهنگی، تلاش یک جامعه یا گروه با فرهنگ خاص برای تأثیرگذاری یا تحمیل فرهنگ خود بر جامعه‌ای دیگر یا ایجاد دگرگونی در فرهنگ آن است. این تلاش می‌تواند آگاهانه و هدفمند باشد و با ابزارهای مختلفی صورت بگیرد. چنین اقدامی را می‌توان تعریف عملی «هجوم فرهنگی» دانست.

آیا این هجوم فرهنگی همیشه نامطلوب است یا اینکه در برخی اَشکال، می‌تواند صحیح و به‌جا باشد؟! این‌ها بحث‌هایی است که تا حدی جنبه ارزشی دارد و باید مبانی آن بررسی شود. اجمالاً می‌توان گفت که هر هجوم فرهنگی‌ای لزوماً مذموم و نکوهیده نیست. اگر جامعه‌ای دارای فرهنگ منحط، ارزش‌های کاذب، باورهای غلط و شناخت‌های نادرست باشد و جامعه‌ای دیگر با انگیزه الهی و قصد اصلاح، تلاش کند آن باورهای غلط را از آن جامعه بگیرد و ارزش‌های کاذب را به ارزش‌های صحیح تبدیل کند، این کار بدی نیست؛ اما معمولاً هجوم فرهنگی، مخصوصاً با تعبیر «هجوم»، به معنای تصرف و تأثیر نابجا و ناحقی است که گروهی نسبت به جامعه‌ای دیگر انجام می‌دهند و می‌خواهند دگرگونی‌های نامطلوبی در آن جامعه به وجود بیاورند؛ دگرگونی‌هایی که دست‌کم از دید کسی که تعبیر «هجوم» را به کار می‌برد نامطلوب تلقی می‌شود.

به‌هرحال در این بخش به همین اندازه بسنده می‌کنیم که منظور از هجوم فرهنگی، تلاشی است که گروه‌ها یا جوامعی انجام می‌دهند برای اینکه فرهنگ جامعه‌ای دیگر را تغییر دهند و در آن دگرگونی ایجاد کنند.

این دگرگونی ممکن است در سه بخش اساسی ظهور کند:

الف) در بخش شناخت‌ها و باورها؛ یعنی بینش انسان‌ها نسبت به جهان، هستی و انسان، دگرگون شود. این یک بخش است.

ب) در بخش ارزش‌ها و گرایش‌ها؛ جدای از شناخت‌هایی که انسان‌ها دارند، زندگی انسانی بدون اعتقاد به مجموعه‌ای از ارزش‌ها شکل انسانی پیدا نمی‌کند. زندگی انسان زمانی از زندگی حیوانات ممتاز خواهد بود که مفاهیم خوب و بد در آن مطرح باشد. انسان‌ها کارهایی را به‌عنوان اینکه «کار خوبی است» انجام می‌دهند و کارهایی را به‌عنوان «کار بد» ترک می‌کنند. اگر در زندگی انسانی، خوب و بد مطرح نباشد، آن زندگی، انسانی نخواهد بود؛ اما جوامع در شناخت خوب و بدها، ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها با یکدیگر تفاوت دارند. اگر جامعه‌ای مجموعه‌ای از ارزش‌ها را پذیرفته و به آن‌ها دل بسته باشد و دیگران بخواهند آن ارزش‌ها را تغییر دهند، این می‌شود هجوم فرهنگی در بعد ارزش‌ها.

ج) در بخش رفتارها و کردارها؛ و بالاخره آنچه عینی‌تر است رفتارها و کردارهای مردم است که خواه‌ناخواه از همان باورها و ارزش‌ها سرچشمه می‌گیرد؛ یعنی آنچه شکل رفتار انسان را تعیین می‌کند باورها و ارزش‌های اوست. وقتی این دو تغییر کنند، رفتارها نیز به‌طور طبیعی دگرگون خواهند شد؛ ولی گاهی پیش می‌آید که کسانی که می‌خواهند هجوم کنند، میان‌بر می‌زنند؛ یعنی ابتدا سعی می‌کنند در رفتارها و کردارها تغییراتی ایجاد کنند. برای هجوم، شیوه‌های مختلفی وجود دارد و این هم یکی از آن شیوه‌هاست.

به‌هرحال مفهوم هجوم فرهنگی همین است. اگر امروز می‌گوییم جامعه ما در معرض هجوم فرهنگی بیگانگان قرار گرفته است یعنی کسانی هستند که با هر انگیزه‌ای که ممکن است بعداً به آن اشاره کنم می‌خواهند فرهنگ ما را تغییر دهند؛ یعنی شناخت ما نسبت به هستی، ارزش‌هایی که به آن دل بسته‌ایم و شیوه رفتار فردی و اجتماعی‌مان را دگرگون کنند و به شکلی دربیاورند که به نفع خودشان باشد. این پاسخ سؤال اول است که هجوم فرهنگی چیست؟!

هدف از هجوم فرهنگی

سؤال دوم این است که انگیزه هجوم فرهنگی چیست؟! آن‌هایی که می‌خواهند فرهنگ دیگران را تغییر دهند و دگرگون کنند چه منظوری دارند و چرا چنین کاری می‌کنند؟! با توجه به آنچه عرض کردم، گاهی هجوم فرهنگی ممکن است با انگیزه الهی انجام شود؛ البته این کار پیامبران و کسانی است که پیرو آن‌ها هستند. آن‌ها در جامعه‌ای که قیام کردند، خواستند فرهنگ جامعه را تغییر دهند و این تغییر با انگیزه الهی بود؛ وظیفه‌ای بود که از سوی خداوند بر دوش آن‌ها گذاشته شده بود تا مفاسد اجتماعی، اشتباهات و انحرافات را اصلاح کنند و این خواه‌ناخواه موجب تصرف در فرهنگ آن جامعه می‌شد. این کار، کار خوبی بود. اگر چنین انگیزه‌ای وجود داشته باشد ایرادی ندارد. ما از چنین هجوم فرهنگی‌ای استقبال می‌کنیم. اگر واقعاً جامعه ما ازنظر شناخت‌ها، باورها، ارزش‌ها و رفتارها دچار انحراف و فساد باشد و کسانی بیایند آن را اصلاح کنند، باید دستشان را هم ببوسیم؛ این ایرادی ندارد.

اما همان‌گونه که عرض کردم، معمولاً وقتی از هجوم فرهنگی سخن می‌گوییم منظور عکس آن است؛ یعنی ایجاد تغییرات نامطلوب؛ تبدیل ارزش‌ها به ضد ارزش‌ها؛ گرفتن باورهای صحیح یا ایجاد حالت تردید، وسوسه، شک، بی‌باوری، وارفتگی و وانهادگی در مردم؛ ایجاد حالت پوچی و پوچ‌گرایی یا تزریق باورهای کاذب و ارزش‌های غلط به جامعه. منظور از هجوم فرهنگی این نوع اقدامات است.

کسانی که چنین کارهایی می‌کنند یعنی در تلاش برای دگرگونی نامطلوب فرهنگ هستند، چه انگیزه‌ای دارند؟! این موضوع تا حد زیادی جنبه روان‌شناختی، به‌ویژه روان‌شناسی اجتماعی دارد و اگر بخواهیم حق مطلب را ادا کنیم باید مباحث مربوطه و اصول موضوعه آن را بررسی کنیم تا به نتیجه‌ای روشن برسیم. در اینجا نکاتی را به‌ طور مختصر و در حد رفع ضرورت عرض می‌کنم؛ انسان‌ها در زندگی خود انگیزه‌های گوناگونی دارند. طبیعی‌ترین انگیزه‌ها، انگیزه‌های حیوانی برای رفع نیازهای مادی، فیزیکی و فیزیولوژیکی است؛ مانند پر کردن شکم، ارضای دامن و هوس‌های جنسی و حیوانی. این‌ها ابتدایی‌ترین نیازهایی هستند که در انسان‌ها در همان بُعد حیوانی ظهور پیدا می‌کنند و تلاش می‌کنند این غرایز را هرچه بیشتر و بهتر ارضا کنند. برای چنین جوامعی سایر امور غالباً جنبه ابزاری دارد؛ یعنی هدف، مسائل مادی، اقتصادی و تبعات آن ازجمله مسائل جنسی است. اگر فعالیت‌های دیگری در ابعاد مختلف اجتماعی انجام می‌گیرد جنبه مقدماتی دارد. علم، صنعت، هنر و سایر امور، همه در خدمت همین غرایز حیوانی و ارضای این خواسته‌ها قرار می‌گیرند. حتی تلاش علما و دانشمندان در آزمایشگاه‌ها و مراکز علمی، برای چنین مردمی که در این سطح از فرهنگ هستند، درنهایت در خدمت پر کردن شکم و لذت‌های مادی و جنسی است و همه چیز دیگر وسیله خواهد بود.

این چیزی است که متأسفانه امروز در اکثر جوامع غربی مشاهده می‌شود. نمی‌گویم همه مردم آن سامان این‌گونه‌ هستند اما اکثریت کسانی که در آن جوامع زندگی می‌کنند و در مسائل اجتماعی دخیل‌ هستند غالباً اهداف مادی و اقتصادی دارند. برای آن‌ها سایر مسائل جنبه فرعی، مقدماتی، ابزاری و وسیله‌ای دارد. برای آن‌ها سیاست، وسیله‌ای برای اقتصاد است. اگر بخواهند بر کشوری تسلط سیاسی پیدا کنند برای این است که منابع اقتصادی آن را به دست بیاورند و بازار فروش ایجاد کنند. تسلط سیاسی مقدمه‌ای برای تسلط اقتصادی است. تسلط فرهنگی نیز به نوبه خود مقدمه‌ای برای تسلط اقتصادی است. آن‌ها می‌دانند تا زمانی که فرهنگ یک ملت با فرهنگ آن‌ها هماهنگ نشود و فرهنگ مصرفی نداشته باشند نمی‌توانند اجناسشان را به آن‌ها بفروشند. برای اینکه بتوانند روزبه‌روز کالاهای بیشتری صادر کنند و بفروشند، باید فرهنگ آن مردم را تغییر دهند و آن را به فرهنگ مصرفی تبدیل کنند.

اگر فرهنگی مبتنی بر قناعت، زهد، پارسایی، ساده‌زیستی و مانند آن باشد، بازاری برای آن‌ها ایجاد نمی‌کند که هرروز ابزار آرایش جدید، اسباب‌بازی تازه یا وسایل تزئینی نو عرضه کنند، هرروز دکور خانه را عوض کنند و هرروز وسایل منزل را نو کنند. اگر کسی وسیله‌ای بخرد و سی سال با آن زندگی کند این برای آن‌ها سودی ندارد. آن‌ها می‌خواهند تولیداتشان را سریع و مداوم به فروش برسانند. برای اینکه بازار مناسبی برای کالاهایشان پیدا کنند، باید فرهنگ مردم را تغییر دهند و آن را به فرهنگ مصرفی تبدیل کنند.

همه به خاطر داریم که در رژیم گذشته چه نوع فرهنگی ترویج می‌شد؛ چقدر در سطل‌های زباله، اشیای مفید یافت می‌شد درحالی‌که همان کشورهای سرمایه‌داری که این فرهنگ مصرف‌گرایی را بر ما تحمیل کردند، خودشان صرفه‌جویی می‌کنند! اگر به کشورهای خارجی سفر کرده باشید، دیده‌اید که حتی بطری‌های دارو، آب‌میوه و نوشابه را در محل‌های خاصی جمع‌آوری می‌کنند؛ شهرداری‌ها آن‌ها را بازیافت می‌کنند و دوباره مورد استفاده قرار می‌دهند؛ اما در زمان رژیم گذشته، این‌ها جزو دورریختنی‌ها بودند، خرد می‌شدند، کسی از این‌ها استفاده نمی‌کرد و این‌ها در بیابان‌ها دفن یا انبار می‌شدند. آن‌ها حتی از پوست میوه‌هایی مانند پرتقال و سیب‌زمینی هم استفاده می‌کنند. همان‌هایی که فرهنگ مصرف‌گرایی را به ما تحمیل کردند، خودشان صرفه‌جو هستند؛ اما ما این‌گونه تربیت نشده بودیم. این خود یک نوع فرهنگ است.

چرا این فرهنگ را بر ما تحمیل کردند؟! به خاطر منافع اقتصادی خودشان؛ پس انگیزه اصلی آن‌ها و هدف نهایی‌شان اقتصاد و منافع مادی بود. هجوم فرهنگی درواقع مقدمه‌ای برای هجوم اقتصادی بود. امروز هم این روند ادامه دارد، هرچند به شکل کلی و مطلق نیست.

فرهنگ؛ هدف یا وسیله؟!

برای برخی جوامع، خود فرهنگ اصالت دارد؛ نه اینکه فقط مسائل اقتصادی و رفاهی مطرح باشد و سایر امور صرفاً ابزار باشند. برای روشن‌تر شدن موضوع، اگرچه کمی از بحث اصلی فاصله می‌گیریم، توجه بفرمایید که همه ما در زندگی، ابتدا به دنبال رفع نیازهای طبیعی هستیم ازجمله تهیه غذا، لباس، مسکن و شرایط زندگی. برای تأمین این نیازها، افراد به فعالیت‌های کشاورزی، صنعتی و بازرگانی می‌پردازند؛ اما در جریان این فعالیت‌ها، برای برخی، پول اصالت پیدا می‌کند؛ یعنی خودِ پول مطلوب می‌شود. در ابتدا پول وسیله‌ای برای تهیه نیازها بود اما در مسیر تجارت و اقتصاد، خود پول، جمع‌کردن سرمایه و اندوختن ثروت در بانک‌ها، هدف می‌شود بدون توجه به اینکه این پول چه استفاده‌ای خواهد داشت.

افرادی هستند که اگر بهترین غذاها، لباس‌ها و کاخ‌ها را در اختیار داشته باشند، ثروتشان برای خود و چند نسل بعدشان کافی است اما باز هم قانع نمی‌شوند و به دنبال افزایش سرمایه‌ هستند. این نوعی جنون است؛ مخصوصاً در کسانی که در دام رباخواری افتاده‌اند؛ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ.[2] چنین افرادی حالتی روانی شبیه جنون پیدا می‌کنند؛ جنون پول‌اندوزی. اینکه این پول‌ها به چه درد می‌خورد، برای آن‌ها اهمیتی ندارد؛ صرفاً داشتن آن مهم است. این مثال را آوردم تا روشن شود که بسیاری از چیزهایی که ذاتاً وسیله‌ هستند، برای برخی هدف می‌شوند. پول وسیله‌ای برای تأمین نیازهاست اما برای پول‌پرستان، خودِ پول هدف است. حتی حاضر هستند از غذا، لباس، مسکن و رفت‌وآمد خود بزنند تا پول جمع کنند.

بسیاری از مسائل اجتماعی نیز همین‌گونه هستند؛ در برخی جوامع، هدف هستند و در برخی دیگر، وسیله؛ برای برخی مردم، فرهنگ اصالت دارد؛ برای برخی دیگر، ابزار است. هجوم فرهنگی نیز برای برخی اصالت دارد و برای برخی وسیله است.

پیامبران و مصلحان الهی تلاش می‌کنند فرهنگ مردم را تغییر دهند اما نه برای بهبود اقتصاد، بلکه چون فرهنگ صحیح برای آن‌ها اصالت دارد. اعتقاد درست و پایبندی به ارزش‌های صحیح برای انبیا و مصلحان، هدف است اما برای دیگران ممکن است وسیله باشد؛ بنابراین انگیزه‌های هجوم فرهنگی متفاوت‌ هستند؛ گاهی خودِ فرهنگ، هدف است و گاهی مقدمه‌ای برای اهداف دیگر است.

امروزه بیشتر مهاجمان فرهنگی از فرهنگ، استفاده ابزاری می‌کنند چون خودشان برای مسائل فرهنگی اصالتی قائل نیستند. برای آن‌ها جز ارضای شهوات و جنون پول‌اندوزی چیز دیگری مطرح نیست. به‌جز این‌ها همه چیز وسیله است؛ چه در کشور خودشان، چه در جوامع دیگر. اصالت برای آن‌ها اقتصاد، رفاه مادی، شهوات جنسی و امثال آن است. حتی تسلط سیاسی، نظامی، علمی و تکنولوژیک نیز برای آن‌ها ابزار است.

چنین مردمی وقتی به جوامع دیگر هجوم فرهنگی می‌کنند، فرهنگ را به‌عنوان ابزار به کار می‌گیرند. دلشان برای فرهنگ مردم نمی‌سوزد؛ برای اعتقادات، باورها و ارزش‌هایشان اهمیتی قائل نیستند. اگر واقعاً دلشان می‌سوخت، ابتدا باورها و ارزش‌های خودشان را اصلاح می‌کردند. پس اگر فرهنگ جامعه‌ای را تغییر می‌دهند، به خاطر منافع اقتصادی‌ای است که از آن حاصل می‌شود.

یکی از نخستین نتایج این هجوم، شکستن غرور مردم است. وقتی مردمی فرهنگ خود را رها کنند، هویت اجتماعی‌شان را از دست می‌دهند و به‌نوعی، برده می‌شوند. اگر بخواهیم این را به‌صورت

فیزیکی تجسم کنیم، یعنی بندی به گردنشان انداخته شده و دنبال دیگران کشیده می‌شوند. این همان تبعیت فرهنگی است. تحمیل فرهنگ بیگانه برای شکستن شخصیت و غرور مردم است؛ تا بگویند شما تابع ما هستید، شما روی پای خودتان بند نیستید، شما هویتی ندارید.

وقتی چنین شد، مردم آداب‌ورسوم تحمیلی را می‌پذیرند، رفتارشان تغییر می‌کند، ارزش‌های کاذب را می‌پذیرند و مدهای روز و تغییر دکورها برای آن‌ها ارزش می‌شود. آن‌گاه اهداف مهاجمان تأمین می‌شود؛ مردمی که مدپرست شدند، تابع هوس‌های دیگران شدند و مقلِّد شدند، هر چیزی را به‌راحتی به اسم مد می‌پذیرند. امروز چیزی مد است، فردا ضد آن، مد می‌شود. اینکه آن مد قبلی راحت‌تر، مفیدتر، بهداشتی‌تر یا سودآورتر بود، اهمیتی ندارد؛ باید عوض شود و چیز جدیدی بیاید. در این خصوص نیز کلی تبلیغ می‌شود تا اکثریت، به‌ویژه جوانان، آن را بپذیرند.

همه ما این را دیده‌ایم؛ یک روز شلوار تنگ مد بود، راه رفتن با آن سخت بود؛ امروز شلوار گشاد مد شده است. دیروز پاچه‌های گشاد مد بود، امروز پاچه‌های تنگ مد شده است. چه تفاوتی داشت؟! هیچ. فقط مدسازان این‌گونه طراحی کردند، تبلیغ کردند، چند هنرپیشه سینما در فیلم‌ها پوشیدند و مد شد. فردا هم مد دیگری می‌آید. لباس‌های قبلی کنار می‌روند، لباس‌های جدید وارد بازار می‌شوند. طراحان و تولیدکنندگان سود می‌برند و لباس‌های قبلی دور ریخته می‌شوند. این‌ها نمونه‌های ساده‌ هستند وگرنه زندگی ما از این موارد پر است.

بنابراین هجوم فرهنگی برای بیشتر مستکبران امروز جهان، ابزاری برای سلطه اقتصادی است. البته برای سلطه سیاسی و نظامی هم هست اما همه این‌ها مقدمه هستند. آنچه برای آن‌ها اصالت دارد و هدف نهایی است تسلط اقتصادی است. می‌بینید که امروز در دنیا آنچه مطرح است و محور گفت‌وگوهای سیاست‌مداران بزرگ جهان قرار دارد، پیشرفت اقتصادی و مسئله توسعه اقتصادی است؛ اینکه درآمد سرانه فلان کشور امسال افزایش یافته یا کاهش پیدا کرده است؟! صادراتش چقدر بیشتر شده است؟! مسائل عمدتاً حول همین محورها می‌چرخد.

امروز نگرانی آمریکا و امثال آن، این است که ژاپن در حال پیشی گرفتن است. مسائل دیگر چندان مطرح نیستند. علم و تکنولوژی نیز در این میان، بیشتر نقش ابزار را دارند. آمریکا اگر بتواند تکنولوژی را از ژاپن وارد کند اما کالای خود را بیشتر و بهتر بفروشد، هیچ نگرانی‌ای ندارد. دانشمندان در آنجا بنشینند، زحمت بکشند، اختراع کنند، بسازند، وارد کنند، مونتاژ کنند، بفروشند یا با نام کالای آمریکایی توسط شرکت‌های چندملیتی تولید شود و پولش به جیب سرمایه‌داران آمریکایی برود هیچ اشکالی ندارد. اگر صحبت از پیشرفت تکنولوژی است، بیشتر به خاطر تبلیغاتی است که بتوانند از آن بهره‌برداری اقتصادی کنند. به‌هرحال مسئله اینکه چرا هجوم فرهنگی صورت می‌گیرد، به انگیزه‌های مختلفی برمی‌گردد که درنهایت، برای سران استکبار جهانی، هدف اصلی تسلط اقتصادی است.

نقطه آغاز هجوم فرهنگی

سومین سؤال این است که این هجوم فرهنگی از چه زمانی آغاز شده است؟! آیا پدیده‌ای جدید است یا سابقه‌دار؟! برای پاسخ به این پرسش، گاهی لازم است مسائل را از منظر تاریخی بررسی کنیم و به اسناد و مدارک تاریخی مراجعه کنیم. این کاری تخصصی و طولانی است و نیازمند تحقیقات و تتبعات فراوان است؛ اما فعلاً برای اینکه بی‌پاسخ نمانیم، پاسخی مختصر از قرآن می‌گیریم.

آیه‌ای که در آغاز سخنانم تلاوت کردم، به این بحث مربوط می‌شود: وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ. این یک سنت الهی در ساختار جوامع انسانی و شکل‌گیری صفوف حق و باطل است. خداوند می‌فرماید که در هر جامعه‌ای، گروهی از انبیا و حق‌طلبان و مصلحان را قرار دادیم و در مقابل آن‌ها، گروهی از شیاطین صف‌آرایی کردند. شیاطین نه‌فقط ابلیس، بلکه انسان‌هایی هستند که در مسیر باطل قرار دارند؛ شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ. جالب اینکه ابتدا شیاطین انس را ذکر می‌فرماید.

انبیا و یارانشان از خدا الهام می‌گیرند و هدفشان رشد جامعه و رساندن انسان به کمال است. داستان آن‌ها در قرآن و تاریخ بسیار آمده و برای ما شناخته‌شده است. خداوند می‌فرماید این یک تدبیر الهی است که در برابر انبیا، شیاطینی نیز باشند؛ چرا؟! چون از دیدگاه قرآن، هدف آفرینش انسان این بوده که با اختیار خود راهی را انتخاب کند. برای رشد اختیاری انسان، باید همیشه دو راه پیش روی او باشد تا بتواند انتخاب کند. اگر فقط یک راه بود، انتخاب معنا نداشت.

بنابراین عوامل دعوت‌کننده به راه حق و باطل باید متوازن باشند. اگر خدا انبیا را فرستاده و کفه حق سنگین‌تر شده، در مقابل نیز شیاطینی قرار داده تا تعادل برقرار شود. ارزش انسان در انتخاب اوست. برای اینکه انتخابی واقعی و آگاهانه صورت گیرد، باید دعوت‌کنندگان به هر دو مسیر حضور داشته باشند. خداوند می‌فرماید: وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا؛ این تدبیر ماست که برای هر پیامبری دشمنی قرار دادیم؛ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا؛ دشمنانی از جنس شیاطین انس و جن؛ شَياطينَ الإِنسِ وَالجِنِّ.

امروز می‌گوییم شیطان بزرگ آمریکا؛ اما همیشه که آمریکا نبوده است. آمریکا کشوری بی‌هویت است که دو، سه قرن است در عرصه جهانی ظاهر شده است. پیش‌تر کشورهایی چون ایران، روم، چین، هند و دیگر جوامع انسانی وجود داشتند؛ اما مسئله استکبار و سلطه‌طلبی همیشه در انسان‌ها بوده است؛ از فرزندان نخستین حضرت آدم تا امروز. این خصلت سلطه‌طلبی، برتری‌جویی، تجاوزگری و نارضایتی از حق، همواره در برخی انسان‌ها وجود داشته و خواهد داشت.

این‌ها همان کسانی هستند که قرآن آن‌ها را شیاطین انس و جن می‌نامد؛ شَياطينَ الإِنسِ وَالجِنِّ. این‌ها در برابر انبیا تلاش می‌کنند تا کار آن‌ها را خنثی کنند. این طبیعت دشمنی میان حق و باطل است. هر دو در مسیر خود تلاش می‌کنند و سعی دارند دیگری را از میدان خارج کنند.

در این آیه شریفه، نوع فعالیت این شیاطین و مهم‌ترین روش آن‌ها بیان شده است؛ چون این بیان برای هدایت ماست تا بدانیم چه خطرهایی وجود دارد و چگونه باید موضع‌گیری کنیم. روش آن‌ها این است: يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا؛ یعنی سخنان زیبا و فریبنده را به یکدیگر الهام می‌کنند. استفاده از سخن خوش‌ظاهر و بی‌محتوا، برای فریب دیگران، این کار شیاطین است؛ چرا؟ غُرورًا؛ برای اینکه مردم را بفریبند.

و خداوند می‌فرماید: وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ؛ یعنی اگر پروردگارت می‌خواست، آن‌ها چنین نمی‌کردند؛ پس رهایشان کن و به افترائاتشان توجه نکن! این در پرانتز، خطاب به پیامبر است که بداند این بخشی از تدبیر تکوینی الهی است. همان‌گونه که پیامبران را با نیروهای معنوی تقویت کردیم، این‌ها را نیز قرار دادیم تا در جامعه باشند. البته نه پیامبر مجبور است و نه شیاطین؛ اما تدبیر الهی چنین است که هر دو گروه وجود داشته باشند و رشد کنند.

هدف این شیاطین چیست؟! وَلِتَصْغَىٰ إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ؛ هدف این تلاش‌ها این است که دل‌های کسانی که به آخرت ایمان ندارند، به آن سخنان زیبا و فریبنده متمایل شود، آن‌ها را بپذیرند و به اعمالی که انجام می‌دهند ادامه دهند. کسانی که هنوز ایمان به آخرت ندارند، یعنی زندگی‌شان در سطح حیوانی و مادی باقی مانده، فقط آنچه را می‌بینند و حس می‌کنند می‌پذیرند و هنوز نمی‌توانند ماورای محسوسات را درک کنند، این‌ها همان کسانی هستند که شیاطین جن و انس می‌خواهند به دام بیندازند.

اما کسانی که ایمان دارند و دلشان به عالم غیب و آخرت بسته است فریب نمی‌خورند. البته همه انسان‌ها در آغاز زندگی چنان‌ هستند جز اندکی افراد استثنایی و به‌تدریج باید به مسائل غیبی و الهی پی ببرند. شیاطین تلاش می‌کنند همین افراد را به دام بیندازند تا آن‌ها راضی شوند و به اعمالشان ادامه دهند؛ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ؛ و درنهایت بر خر مراد سوار شوند و هر کاری بخواهند انجام دهند.

پس پاسخ سؤال سوم که هجوم فرهنگی از چه زمانی آغاز شده، این است که از آغاز تاریخ اجتماعی بشر؛ از همان زمانی که دو گروه حق و باطل در جوامع انسانی شکل گرفتند، هجوم فرهنگی نیز وجود داشته است. دقت بفرمایید، قرآن نمی‌فرماید کار شیاطین انس و جن این است که ظلم کنند، بزنند، بکشند یا حق دیگران را ضایع کنند؛ بلکه آنچه مطرح می‌شود، هجوم فرهنگی است؛ یعنی تلاش برای تغییر فکر و اندیشه، جلوگیری از شکل‌گیری ایمان به آخرت، ممانعت از پیدایش بینش معنوی در مردم و حذف ارزش‌های والای انسانی و فوق مادی. هدف اصلی آن‌ها همین است و اگر این هدف محقق شود، سایر مفاسد نیز به دنبال آن خواهند آمد.

شیوه‌های هجوم فرهنگی

آنچه مانع اصلی در برابر مفاسد، انحرافات، اشتباهات و سوءاستفاده‌های مستکبران است، همین افکار صحیح، اعتقادات، باورها و ارزش‌هاست. تا زمانی که این‌ها در جامعه وجود داشته باشند مستکبران نمی‌توانند بر خر مراد سوار شوند. به همین دلیل تمام تلاششان را برای از بین بردن این پایه‌ها به کار می‌گیرند؛ بنابراین اصیل‌ترین کاری که دشمنان انبیا در هر جامعه‌ای انجام می‌دهند در درجه اول تأثیرگذاری بر اندیشه‌ها و در درجه دوم تأثیرگذاری بر ارزش‌ها است.

پس پاسخ سؤال دیگر نیز روشن شد که هجوم فرهنگی با چه شیوه‌ای انجام می‌گیرد و مظاهر آن چیست؟! مظاهر هجوم فرهنگی را می‌توان در هر دوره‌ای، متناسب با شرایط همان زمان، شناسایی کرد. البته آنچه در گذشته رخ داده، اکنون برای ما چندان مطرح نیست؛ آنچه مهم است، شناخت مظاهر هجوم فرهنگی در جامعه امروز ما و در شرایطی است که در آن زندگی می‌کنیم.

همان‌گونه که عرض شد محورهای اصلی فرهنگ سه بخش‌ هستند: بینش‌ها و باورها؛ گرایش‌ها و ارزش‌ها؛ و رفتارها و کردارها. حال ببینیم بیگانگان در هر بخش چه می‌کنند؛

الف) شیوه هجوم فرهنگی در بخش شناخت‌ها و باورها

در بخش باورها، چگونه دید ما را نسبت به هستی و انسان تغییر می‌دهند؟! اگر کسی بخواهد دیدگاه انسانی را که به خدا، آغاز و انجام، آخرت، معنویت، روح، فرشته، وحی، آسمان، کتاب و حساب‌وکتاب معتقد است تغییر دهد چه باید بکند؟! باید تلاش کند تا بگوید این‌ها افسانه‌ هستند، این‌ها خیال‌پردازی‌ هستند، انسان باید واقع‌گرا باشد، تجربی فکر کند، اثبات‌گرا باشد، پوزیتیویست باشد؛ این حرف‌های ایده‌آلیستی چیست؟! ماورای طبیعت! نامحسوس! این‌ها خیال‌بافی است!

اگر این نوع تبلیغات به‌درستی و باظرافت روی ذهن جوانان کار شود بسیار مؤثر خواهد بود. اگر بگویند: «این اعتقاداتی که شما بر آن‌ها پافشاری می‌کنید، مثل حق و باطل، مبارزه با کفر، همه بر اساس اعتقاد جزمی است، درحالی‌که انسان نمی‌تواند به چیزی یقین پیدا کند. دگماتیسم، محکوم است. امروز در فرهنگ غرب، اگر بخواهند به کسی توهین کنند، می‌گویند او دگماتیست است؛ یعنی به اعتقادات جزمی پایبند است و حاضر نیست از آن‌ها دست بردارد.» کسی که هنوز ارتباط قلبی و معنوی با عالم ماوراء پیدا نکرده، به‌راحتی می‌پذیرد که این‌ها خیالات‌ و ساخته ذهن انسان‌ها و دل‌خوشی‌های بی‌اساس هستند.

اما قرآن چه می‌فرماید؟! قرآن می‌فرماید: وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ.[3] وقتی می‌خواهد بدترین افراد را معرفی کند می‌فرماید: بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْهَا؛[4] یعنی درباره آخرت شک دارند. این بزرگ‌ترین نکوهش قرآن است. وقتی می‌خواهد بگوید مردمی سقوط کرده‌اند، می‌فرماید: بَلْ هُمْ مِنْهَا عَمُونَ؛[5] یعنی کور هستند و آخرت را نمی‌بینند.

اما فلسفه غرب، امروز می‌گوید: «اعتقاد به این امور خرافه است. چیزی که نمی‌بینی و حس نمی‌کنی را نپذیر! اگر پذیرفتی، خیالاتی هستی! ایده‌آلیست هستی! حالا اگر اعتقادی پیدا کردی، تعصب نورز! هر کسی اعتقاد خودش را دارد، تو هم اعتقاد خودت را داشته باش، دیگر اصرار نکن که حق با توست و دیگران باطل هستند! عیسی به دین خود، موسی به دین خود! تو چه کار به این کارها داری؟! تو دین خودت را داشته باش!»

اولاً می‌گویند اصلاً حق نداری به چیزی ایمان پیدا کنی، چون چیزی برای باور کردن وجود ندارد. ثانیاً اگر هم اعتقادی پیدا کردی آن را برای خودت نگه‌دار! چرا می‌خواهی آن را به دیگران تحمیل کنی؟! چرا دعوت می‌کنی که بیایند اسلام بیاورند؟! آن‌ها هم دین خودشان را دارند، حتی اگر بت‌پرست باشند.

این روح تساهل و تسامح و سهل‌انگاری در مسائل دینی و اعتقادی است؛ اما اگر کسی بگوید: «نه، این حق است و همه چیز دیگر باطل است، همه باید به این حق ایمان بیاورند وگرنه گمراه‌ هستند و سعادت ابدی‌شان به خطر می‌افتد و به عذاب آخرت گرفتار می‌شوند»؛ اگر این باورها جدی گرفته شود شکل زندگی اجتماعی کاملاً دگرگون خواهد شد.

شما ببینید در ده، پانزده سال اخیر که در برخی از اقشار جامعه ما، این باورها تا حدی جدی گرفته شد جوانان و نوجوانانی که این باورها را پذیرفتند در صحنه‌های نبرد چه کردند! جوان‌های پانزده، شانزده ساله‌ای که باور داشتند خدایی هست، آخرتی هست، امام زمانی هست، امداد غیبی‌ای هست دنیا را لرزاندند. هنوز جهان از حماسه‌هایی که این جوانان در جبهه‌ها آفریدند در حیرت است. این نتیجه این است که این باورها تا حدی جدی گرفته شد. حالا تصور کنید اگر همه ملت شصت میلیونی این باورها را جدی بگیرند دنیا دگرگون خواهد شد!

برای اینکه این باورها جدی گرفته نشود چه باید کرد؟! تبلیغات! باید گفت این‌ها خیالات‌ هستند، هر کسی آزاد است هرچه دلش خواست را باور داشته باشد، به اعتقاد دیگران چه کار دارید؟!

بعد از انقلاب، وقتی صحبت از صدور انقلاب شد، معنایش چه بود؟! یعنی ما باورهایی داریم که می‌خواهیم به دیگران هم منتقل و اثبات کنیم. نه بازور، بلکه با گفت‌وگو و استدلال؛ اما به ما می‌گویند: «اصلاً دلیل نیاورید! دلیل‌های عقلی اعتبار ندارد، استدلال عقلی و قیاسی هم بی‌فایده است و فقط حس و تجربه معتبر است. ثانیاً اینکه دنبال کشف حقیقت و معرفت یقینی باشید خیالی بیش نیست و تحقق نمی‌یابد. این چیزی است که شدنی نیست؛ بی‌خود دنبالش نروید! کشف حقیقت، رسیدن به اعتقاد یقینی نسبت به یک امر، شدنی نیست. آن‌هایی هم که چنین تصوری دارند، بی‌جهت دل‌خوش هستند، چراکه انسان اساساً نمی‌تواند از مرز شک فراتر رود.»

اگر بخواهند ایمان کسی را بگیرند، چه باید بکنند؟! همین کارها را باید انجام دهند. این در زمینه ایمان‌های ماست.

ب) شیوه هجوم فرهنگی در بخش ارزش‌ها و گرایش‌ها

در زمینه شناخت‌ها، جهان‌بینی و مسائل ارزشی نیز همین‌گونه است. عرض کردم نمونه‌اش را در همین چند سال اخیر در قشر محدودی از جامعه دیدیم. مگر ما چقدر رزمنده داشتیم؟! البته همه مردم کم‌وبیش کمک می‌کردند اما آن‌هایی که عملاً در جبهه‌ها حاضر بودند تعدادشان زیاد نبود. نه کل جمعیت مردم بود و نه حتی نصف آن.

جوان‌هایی که در جبهه‌ها جان‌فشانی می‌کردند، مردمی که آن‌ها را پشتیبانی می‌کردند، آن پیرزنی که تخم‌مرغ‌هایش را برای جبهه می‌فرستاد، آن کسی که مربا می‌پخت، قند می‌شکست و کارهای دیگر انجام می‌داد، همه این‌ها از باورهایی سرچشمه می‌گرفت که خدایی هست، قیامتی هست، روز جزایی هست، حساب‌وکتابی در کار است. افزون بر این‌ها، مجموعه‌ای از ارزش‌ها را باور داشتند؛ ارزش‌هایی ازجمله ایثار، فداکاری، گذشت، جانبازی. این‌ها برای آن‌ها بسیار مهم بود. حاضر بودند جان بدهند اما از این ارزش‌ها دست نکشند. نمی‌خواستند این ارزش‌ها مخدوش شود.

پایبندی به این ارزش‌هاست که چنین تلاش‌هایی را رقم می‌زند. اگر بخواهند این پایبندی را از مردم بگیرند، می‌گویند: «آقا! بی‌خود به این‌ها دل بسته‌اید! ارزش‌ها امور اعتباری‌اند. مردمی چیزی را می‌پسندند، برای آن‌ها می‌شود ارزش؛ مردمی دیگر چیز دیگری را می‌پسندند، آن هم می‌شود ارزش. امروز چیزی برای جامعه‌ای ارزش است، فردا چیز دیگری جای آن را می‌گیرد. این‌ها اولاً دلیلی ندارد و قابل اثبات عقلانی نیست. افزون بر این، اصلاً دلیل عقلانی اعتباری ندارد. این‌ها مسائل متافیزیکی‌اند و قابل اثبات نیستند. به‌ویژه در زمینه ارزش‌ها که حتی دلایل متافیزیکی هم در آن کاربرد ندارد؛ چون ارزش‌ها اعتباری هستند و اعتباریات برهان‌پذیر نیستند. عده‌ای دلشان خوش بوده، چیزی را برای خودشان ارزش کرده‌اند؛ فردا هم چیز دیگری را ارزش می‌کنند. امروز فداکاری، جانبازی و شهادت‌طلبی ارزش است، فردا پول‌پرستی، کاخ‌نشینی، صنعت و تکنولوژی می‌شود ارزش. هیچ دلیلی ندارد که بگویید این خوب است و آن بد. آن هم یک نوع ارزش است، این هم یک نوع ارزش. اگر این فکر رواج پیدا کند که ارزش‌ها امور اعتباری‌ هستند و پایه‌ای ندارند و تابع شرایط اجتماعی و فرهنگی‌ هستند و تأثیر فرهنگ‌ها در یکدیگر باعث تغییر نظام ارزشی می‌شود، این چیز عجیبی نیست؛ در طول تاریخ بوده و بعداً هم خواهد بود. ما تابه‌حال یک دستگاه ارزشی داشتیم، حالا کم‌کم تحت تأثیر فرهنگ‌های دیگر، در حال تغییر است؛ مهم نیست!»

اما اگر چنین شود، دیگر جوان‌های ما در آینده حاضر نمی‌شوند نارنجک به کمر ببندند و زیر تانک بروند. برای چه؟! چون زمانی این‌ها ارزش بود، حالا ارزش این است که هنرپیشه شود، خواننده شود، رقاص خوبی شود، یا مخترع برجسته‌ای در عرصه هنر، علم و تکنولوژی شود. این‌ها ارزش‌های روز شده‌اند. پس اگر بخواهند جامعه ما را از رفتارهایی که به نفع مستکبران نیست باز بدارند باید آن دستگاه ارزشی را هدف قرار دهند؛ همان دستگاهی که باعث شد تمام قدرت‌های جهان پشت به پشت هم بدهند و نتوانند این ملت را به زانو درآورند. چرا؟! چون ملت، پایبند به این اعتقادات و ارزش‌ها بود. برای جهان استکبار این چیز ارزانی نیست؛ به‌ویژه وقتی در مبارزه سیاسی، نظامی و اقتصادی شکست خورده باشد، دیگر راهی جز مبارزه فرهنگی ندارد و این همان چیزی است که برای ملت ما اتفاق افتاد.

دشمنان مبارزه سیاسی کردند، نتیجه‌ای نگرفتند. دیدید که گروهک‌ها، تشکیلات و احزاب ساختند، مبارزه نظامی کردند، جنگ تحمیلی به راه انداختند و فتنه‌های داخلی ایجاد کردند؛ اما بی‌نتیجه. محاصره اقتصادی کردند، پول‌ها را ندادند، کالاهای خریداری‌شده را تحویل ندادند، قطعات یدکی را ندادند؛ اما فایده‌ای نکرد. تنها راه باقی‌مانده، مبارزه فرهنگی است.

یکی از راه‌ها، دانشگاه‌هاست؛ تزریق افکار انحرافی، التقاطی، الحادی؛ یا به نام دین و یا بدون نام؛ اگر شرایط اجازه دهد، گاهی بی‌پرده، صریح و بدون ماسک وگرنه با پوشش دینی، با عنوان «تحقیقات جدید در اسلام»، «اسلام نوین». به هر شکل باید زیرآب این باورها و ارزش‌ها زده شود. این‌ها پدر غرب را درآورده‌اند. اگر باقی بمانند حیات آن‌ها به خطر می‌افتد؛ به‌ویژه حالا که درون جوامعشان نفوذ کرده‌اند.

انقلاب اسلامی؛ انقلابی فراتر از مرز

خیال نکنید انقلاب در چارچوب کشور ما محصور مانده است. ببینید در کشورهای اسلامی، در الجزایر و در شرق جهان چه اتفاقاتی افتاده است. گوش به زنگ باشید که امروز و فردا آثارش در آمریکا، در لس‌آنجلس و در شهرهای دیگر ظاهر خواهد شد. چه چیزی آن‌ها را متزلزل کرده است؟! یک بینش اسلامی، یک نگاه الهی و مجموعه‌ای از ارزش‌های خاص. لذا از نظر آن‌ها باید با این‌ها مبارزه شود و این افکار و اعتقادات نباید رواج پیدا کند. اگر بتوانند این افکار و اعتقادات را در نطفه، خفه می‌کنند و این‌ها را در زادگاهش، نابود می‌کنند تا همان ملتی که حامل این افکار است، خودش دست از آن‌ها بردارد و بگویند: آقا! ما اشتباه کردیم! ما هنوز رشد فکری و فرهنگی نداشتیم! حالا که فرهنگمان رشد کرده، علوممان پیشرفت کرده، فلسفه‌مان توسعه یافته، فهمیدیم که معرفت یقینی، شدنی نیست؛ دروغ است. فهمیدیم که دستگاه ارزشی، اصلاً ارزشی ندارد؛ پایه عقلانی ندارد.

آرزوی استکبار جهانی!

اگر چنین شود این نهایت آرزوی استکبار جهانی است. از این بالاتر چه می‌خواهند؟! چه چیزی می‌تواند بیشتر از این، چشم استکبار جهانی را روشن کند که روزی فرابرسد که مسلمانان اعتقاداتشان سست شود، به ارزش‌هایشان پایبند نباشند و یا این پایبندی کمرنگ گردد؟! این همان چیزی است که آن‌ها می‌خواهند. این همان چیزی است که نامش «هجوم فرهنگی» است؛ این چیز پیچیده‌ای نیست؛ ارائه مجموعه‌ای از نظریات فلسفی، معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی است تحت عنوان فلسفه نوین، با شعار «آزادی اندیشه»؛ می‌گویند نمی‌شود جلوی فکر را گرفت! مسائل فکری روز باید از مجامع فرهنگی دنیا مطرح شود. این‌ها شیوه‌هایی برای سست کردن اندیشه‌ها، افکار و باورها هستند.

در کنار آن، ارزش‌ها را کمرنگ می‌کنند. می‌گویند: «آقا! این‌قدر به عمل پایبند نباشید! این‌که این بد است، آن گناه است، این حرام است؛ این‌قدر حرام و حلال نکنید! اندکی گناه هم بد نیست! اندکی کجی هم راست است! این تقیدات عملی، این تعبد، این خشکی‌ها را کنار بگذارید!» این تهاجم فرهنگیِ اصیل است.

سپس از ابزارهای تبلیغاتی، فیلم، نمایش و سایر وسایل هنری کمک می‌گیرند. وقتی این ابزارها در همان جهت قرار بگیرند تأثیرشان چند برابر می‌شود. این مطالب به‌صورت صریح و بی‌پرده در محافل علمی و آکادمیک مطرح می‌شود. برای قشرهایی که قدرت تحلیل علمی ندارند که اتفاقاً اکثریت جامعه را تشکیل می‌دهند باید از ابزارهای هنری و حسی استفاده کرد. وقتی جهت فیلم‌ها تغییر می‌کند و به‌جای نمایش ایثار و فداکاری، مسائل عشقی، جنسی و امثال آن را در قالب‌های مختلف، تا حدی که جامعه کشش داشته باشد، ارائه می‌دهند؛ اگر مقاومت زیاد باشد، یک قدم عقب‌نشینی می‌کنند و سپس با جهشی بیشتر، دوباره پیش می‌آیند؛ این همان هجوم فرهنگی است.

لباس‌ها و ابزارهای زندگی را با مدهایی که با افکار آن‌ها سازگارتر است وارد می‌کنند و به‌زور می‌فروشند. خود من و دوستانم در بازار گشتیم تا برای بچه‌هایمان پیراهنی پیدا کنیم که روی آن انگلیسی نوشته نشده باشد ولی پیدا نکردیم! لباسی که عکس حیوان مثل خرس یا خوک نداشته باشد پیدا نمی‌شود. مگر ما خط نداریم؟! آیا خط فارسی از خط انگلیسی زشت‌تر است؟! چرا باید پارچه‌ای که در ایران تولید می‌شود، با پنبه و پشم ایرانی و توسط بافنده و دوزنده ایرانی، روی آن انگلیسی نوشته شده باشد؟! این در دوران انقلاب است، در جمهوری اسلامی، در پایگاه انقلاب اسلامی در دنیا؛ اما لباس بچه بدون آرم انگلیسی پیدا نمی‌شود! این یعنی هجوم فرهنگی. ما را از هویت خودمان تهی می‌کنند؛ انگار نه فرهنگ داریم، نه علم، نه زبان، نه خط. این همان هجوم فرهنگی است.

اصلی‌ترین وظیفه ما در برابر هجوم فرهنگی

حالا چه باید کرد؟! مسئله آخر این است که در برابر این هجوم فرهنگی، اصلی‌ترین وظیفه ما چیست؟! هرچند که وقت گذشته و این سؤال آخر که باید بیشتر درباره‌اش گفت‌وگو شود وقت کمتری دارد اما با توجه به ابعاد این هجوم، پاسخ دادن به این سؤال چندان دشوار نیست. وقتی روشن شد که هجوم فرهنگی از کجاها انجام می‌گیرد، انسان می‌فهمد که از کجا باید مراقب باشد؛ ولی وقتی غافل باشد، غافل‌گیر می‌شود و ناگهان در برابر چیزی قرار می‌گیرد که نمی‌داند چه باید بکند.

ما وقتی فهمیدیم که هجوم فرهنگی یعنی چه، چه کار دارند می‌کنند و از کجاها حمله می‌کنند، اولین وظیفه ما این است که خطر را درست درک کنیم، بفهمیم چه بلایی دارند سرمان می‌آورند و این مسئله، مسئله ساده‌ای نیست؛ این چیزی است که هویت ما را به‌عنوان یک ملت از بین می‌برد؛ دین ما را که باارزش‌ترین پدیده هستی برای انسان است از دستمان می‌گیرد؛ ارزش‌های اخلاقی ما را که باید جانمان را برای آن‌ها فدا کنیم سست می‌کند؛ تربیت‌های اجتماعی، خانوادگی و فردی ما، روابط پدر و مادر، زن و شوهر، دوست و دوست، همه تحت تأثیر این فرهنگ قرار می‌گیرد؛ اگر این روند ادامه پیدا کند، العیاذ بالله، نسل آینده ما نه ایمان محکمی خواهد داشت، نه شناخت یقینی‌ای، نه جهان‌بینی روشنی، نه دستگاه ارزشی قابل اعتماد و قابل دفاعی و نه رفتاری که از هویت فرهنگی خودش نشأت گرفته باشد. دیگر برای ما چه می‌ماند؟! فاتحه مع الصلوات! ما باید این خطر را خوب درک کنیم. اگر خطر را شناختیم، آن‌وقت می‌فهمیم چه باید بکنیم.

کاسبان ما! بافنده‌های ما! شما را به خدا اگر اسلام ندارید، به خاطر ملیتتان؛ اگر هیچ ندارید، به خاطر عاطفه پدر و مادری‌تان! این بچه‌ها بودند که رفتند و برای اسلام و ارزش‌های اسلامی شهید شدند؛ چرا باید مد را از خارج بگیرید؟! چرا باید روی لباس‌ها حروف خارجی بنویسید؟! چرا باید ادا و اطوار آن‌ها را دربیاورید؟!

فیلم‌سازان! هنرمندان! شما را به شرافتتان! به هنر قسم! بیایید این خطر را درک کنید، لمس کنید و این‌قدر خودتان را نبازید!

اما ما اینجا نه با هنرمندان سروکار داریم و نه با کاسبان و بازرگانان؛ ما اینجا در دانشگاه هستیم و با دانشمندان سخن می‌گوییم؛ عزیزان متعهد! شما گل سرسبد انسانیت هستید! شما بزرگ‌ترین امتیاز را بر حیوانات دارید! دیگران هنوز در سطح حیوانیت هستند و مغزشان رشد نکرده است. بیایید شناخت‌های خود را تصحیح کنید و برای ترویج شناخت‌های صحیح، باورهای صحیح و ارزش‌های صحیح تلاش کنید! این‌ها را ساده نگیرید! به خدا قسم این‌ها به اندازه شکم، به اندازه اتومبیل و به اندازه دکور اتاق ارزش دارند. کمی هم برای این‌ها بها بدهید؛ مطالعه کنید! بحث کنید! برای جوان‌ها مطرح کنید! نگذارید جوان‌ها از دست بروند! شما استاد هستید، بزرگ هستید، محترم هستید، قشر دانشمند هستید، مغز متفکر اجتماع هستید. حرف شما خریدار دارد. وظیفه شما سنگین‌تر است.

اگر این‌ها را سهل بگیریم و بگذاریم دشمن با دسیسه‌های مخفی خود که از حرکت مورچه در شب تاریک روی سنگ صاف مخفی‌تر است نفوذ کند، چه خواهد شد؟! ما اسلام را ارزان به دست نیاورده‌ایم! این ارزش‌ها به‌آسانی در دل جوانان ما رسوخ نکرده‌اند! خون‌های زیادی ریخته شده تا این نظام فکری، اعتقادی و ارزشی در جامعه ما حاکم شود. امروز این امانتی است در دست ما؛ به این آسانی نگذاریم از دست برود!

از اینکه وقت شما برادران و خواهران ارجمند را گرفتم پوزش می‌طلبم. امیدوارم خداوند متعال همه ما را به آنچه صلاحمان است که همان راه اسلام است آشناتر بفرماید و ما را در انجام وظایفمان موفق‌تر بدارد.

وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ


[1]. انعام، 112 و 113.

[2]. بقره، 275.

[3]. بقره، 4.

[4]. نمل، 66.

[5]. همان.

 

پرونده ویژه: