بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباح یزدی(دامت بركاته) است كه در تاریخ 1384/11/26 در دفتر مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) در قم ایراد فرموده اند.
«وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»1 یكی از شیوههای قرآن كریم این است كه مجموعه؛ ای از صفات مطلوب را كه مورد امر و تأكید الهی است، با عنوانی خاص و به گونهای بیان میكند كه موجب ترغیب مردم برای كسب این صفات باشد. به عنوان مثال در ابتدای سوره بقره، میفرماید: الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ2، خداوند در این جا ابتدا عنوان «متقین»؛ را مطرح میكند و سپس اوصافی؛ را برای آنان برمیشمرد:؛ «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ»3؛ و در ادامه هدایت آنها را تضمین میكند و میفرماید: «أُولئِكَ عَلی؛ هُدی مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»4؛ با توجه به این آیات شریفه میتوان «مفلح»؛ و «رستگار»؛ را كسی دانست كه دارای این صفات باشد. در جای دیگری از سوره بقره نیز در برابر كسانی كه رفتارهای ابداعی یا سنتهای قومی، قبیلهای خود را نشانه نیكی میدانند، میفرماید: علامت «برّ»؛ نیكی این نیست كه روی خود را به این طرف یا آن طرف كنید؛ اگر میخواهید اهل نیكی باشید باید از كسانی باشید كه: «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِیِّینَ، و آتَی الْمالَ عَلی؛ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی؛ وَ الْیَتامی؛ وَ الْمَساكِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ»؛ در پایان هم میفرماید:؛ «أُولئِكَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»5؛ یعنی كسانی كه این صفات را كسب کردند در ادعای خود كه طالب «برّ»؛ هستند، صادقند.
از جمله آیاتی كه صفات مختلفی را تحت عنوان دیگری برای ترغیب مردم به آنها ذكر میكند آیات ابتدای سوره مؤمنون است كه در جلسات قبل در مورد آنها صحبت شد. در آیات پایانی سوره فرقان نیز از این روش استفاده شده است. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلام»6؛ در این جا مثل سایر موارد عنوان؛ «مفلحین»؛ ذكر نشده، بلكه عنوان ارزشی «عباد الرحمن»؛ آمده است.
قرآن در موارد زیادی از انسانها با لفظ «عباد»؛ یاد كرده است كه یا به «اللّه»؛ اضافه شده، مثل «عباد اللّه»؛ یا به «رحمن»، مثل «عباد الرحمن»؛ یا به «یای متكلم»؛ مثل «عبادی»؛ یا گاهی بدون اضافه و با الف و لام آمده است، مانند «وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ»7؛ در مقابل نیز قرآن خدا را نسبت به بندگان «مولا»؛ مینامد. این سخن كه همه مردم بنده خدا هستند و خدا مولای آنهاست، مثل این است كه بگوییم همه مردم مخلوقند و خدا هم خالق آنها است، و بار ارزشی خاصی ندارد؛ اما گاهی «عباد»؛ به یای متكلم یا به تناسب به یكی از اسامی خاص خداوند اضافه میشود كه به واسطه این اضافه بار ارزشی خاصی به آن افزوده میشود. بر همین اساس به جای این كه بفرماید: «الناس»؛ یا «بنیآدم»، برای رعایت نكتهای میگوید «عبادی».«؛ وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ»8؛ در این جا «عبادی»؛ با «الناس»؛ مساوی نیست؛ بلكه این نكته در آن لحاظ شده كه میخواهد مردم را به عرض حاجت در درگاه خدا تشویق كند. در آیات آخر سوره فجر هم میفرماید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی؛ رَبِّكِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی»9؛ یعنی ای كسی كه دارای نفس مطمئنه شدی و «راضی»؛ و «مرضی»؛ هستی، داخل بندگان من شو. مگر چنین كسی از ابتدا داخل بندگان نبود؟ همه مخلوقات خدا «عباد»؛ او هستند؛ ولی در این جا معنای عام آن مورد نظر نیست؛ بلكه نكته خاصی در آن لحاظ شده است.
به طور كلی بسیاری از واژهها در قرآن به دو صورت استعمال شده است. گاهی به صورت عام كه شامل همه افراد میشود و گاهی به صورت خاص كه فقط درباره یك دسته از مصادیق آن صدق میكند. به عنوان مثال هدایت خدا دو گونه است: یكی هدایت عام است كه همه مردم و حتی كافران را هم شامل میشود: «أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی؛ عَلَی الْهُدی»10. قسم دوم هدایت، یعنی هدایت خاص كه ویژه بندگان خاص یعنی انبیا و اولیا است:؛ «أُولئِكَ الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»11. «ولایت»؛ در قرآن نیز به دو معنا به كار رفته است: ولایت عام و خاص. ؛ «ولی»؛ و اختیاردار همه خلائق خداست. به این معنا ولایت الهی بر همه مخلوقات ثابت است و در روز قیامت هم این معنا ظهور میكند؛«؛ هُنالِكَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ»12. اما ولایت معنی خاص دیگری هم دارد كه شامل همه انسانها نمیشود؛ بلكه؛ مخصوص مؤمنین است: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»13؛ بر همین اساس گفته میشود، مؤمنین دارای «مولا»؛ هستند و كافران مولایی ندارند.؛ «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِینَ لا مَوْلی؛ لَهُمِْ»14؛ این ولایت خاص است كه لازمهاش عنایت خاص، تربیت خاص و نعمتهای خاصی است كه خدا به مؤمنین میدهد و اختصاص به آنها دارد.
واژه «عباد»؛ هم گاهی همه بندگان را شامل میشود؛ مثل: «وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِِ»؛ خدا نسبت به همه بندگان از مؤمن و كافر بصیر و خبیر است. گاهی نیز لفظ «عباد»؛ با اضافه به اسم یا ضمیر خاصی معنای محدودتری پیدا میكند. وقتی گفته میشود: فَادْخُلِی فِی عِبادِی، لفظ عباد در این جا با موارد دیگر تفاوت دارد. روشن است كه در آیه مورد بحث هم تعبیر «عباد الرحمن»؛ همه انسانها را شامل نمیشود، بلكه معنای خاصی مورد نظر است. اضافه «عباد»؛ به «الرحمن»؛ اضافه تشریفی است؛ یعنی بندگانی كه به حدی از شرافت رسیدهاند كه خدا آنها را به خودش نسبت دهد؛ كأنه با این تعبیر خداوند اعلان میكند كه چنین كسانی بنده من هستند، نه بنده دیگری. نكته دیگر این كه «عبد»؛ كه به معنای مملوكِ مطلق است، گاهی مفهوم تكوینی آن لحاظ میشود، یعنی عبودیتی كه تكویناً انسان نسبت به خدا دارد و خارج از اختیار انسان است، چه بخواهد و چه نخواهد؛ چرا كه هیچ كس نمیتواند از مملوكیت خدا خارج شود. هر موجودی، خواهناخواه «عبد»؛ است؛ یعنی سرتاپای وجودش متعلق به خداست. از خودش هیچ ندارد و هر چه دارد خدا به او داده است. این عبودیت تكوینی است كه همه موجودات این صفت را دارند؛ اما گاهی از عبودیت یك معنای اختیاری اراده میشود؛ یعنی كسی كه خودش را عبد قرار دهد و به لوازم آن ملتزم باشد. در این جا مردم دو دسته میشوند: یك دسته بنده خدا و دسته دیگر بنده نفس یا بنده شیطان. قرآن میفرماید:«؛ أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»15؛ بر اساس این آیه آدمیزاد در زندگی خود دو راه در پیش دارد، یك راه این كه در مقابل خدا تسلیم باشد، به مملوكیت خود نسبت به خدا اعتراف كند و به لوازم آن ملتزم باشد. راه دیگر هم راه طغیان است كه سردمدار آن ابلیس است كه بر اساس آیات قرآن و روایات اولین كسی بود كه در عالم بنای طغیان را گذاشت. تعبیرات قرآن حاكی از این است كه كسانی كه برخلاف راه خدا میروند، همگی تابع شیطانند. گاهی هم میفرماید: چنین كسانی بنده هوای نفس خودشان یا بنده خودشان هستند. «؛ أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَیْهِ وَكِیلاً أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیل»16؛ یعنی بعضی از آدمیزادها هستند كه معبود و خدایشان هوای نفسشان است. اینان كسانیاند كه تابع هوای نفسشان هستند. چنین كسانی از حیوان هم پستتر هستند و تصور میكنند عقلی دارند و چیزی میفهمند. در آیه دیگری نیز میفرماید:؛ «؛ أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی؛ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی؛ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی؛ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ»17؛ آن كسانی كه هوای نفس را معبود خود قرار میدهند، خدا بر چشم و گوششان پرده؛ میاندازد كه دیگر حقیقت را نمیبینند و حق را نمیشوند.
انسان در مسیر زندگی خود یا بنده خداست یا بنده هوای نفس و شیطان، و راه سومی وجود ندارد. كسانی كه از هیچ كس تبعیت نمیكنند و خودشان برای خود تصمیم میگیرند و برنامهریزی میكنند، در واقع همان نفس و شیطان است كه اختیار ایشان را بدست گرفته و آنان خیال میكنند كه خودشان تصمیم میگیرند و آزادند.
ما مسلمان هستیم و آگاهانه در مقام بندگی خدا و اطاعت از او بر میآییم و نماز میخوانیم. ما معتقدیم موجودی كامل و شریف وجود دارد كه تمام هستی ما از اوست و در مقابل او نهایت خضوع و احترام را داریم؛ این، بندگی و عبادت است. اما عبادت شیطان یا هوای نفس همیشه این گونه آگاهانه نیست. كسانی كه مرتكب گناه میشوند، نمیگویند چون جناب ابلیس گفته، ما «قربة الی ابلیس»؛ این كار را انجام میدهیم. با این وجود قرآن چنین كسانی را بندگان شیطان و هوای نفس میداند و معنای بندگی نسبت به شیطان یا هوای نفس با عبادت آگاهانهای كه در مقابل خدا انجام میشود مساوی نیست. بلكه عبد بودن نسبت به اللّه یا نسبت به هوای نفس یا شیطان به دو معنی است كه یكی عبادتی آگاهانه است كه نسبت به خدا انجام میشود و دیگری عبادتی ناآگاهانه یا نیمه آگاهانه است و خود شخص هم توجه ندارد كه عبادت شیطان یا عبادت هوای نفس است. بنابراین «عباد الرحمن»؛ كسانی هستند كه به جای اینكه اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ، آگاهانه و از روی اختیار «رحمان»؛ را مولا و اله خود گرفتهاند. روشن است كه این عبودیت خاص در اثر فعل اختیاری و آگاهانه انسان پیدا میشود و مولویت تشریعی یا تشریفی كه در این آیه خدا برای بعضی افراد قائل است، برای كسانی است كه با اختیار خودشان راه خدا و بندگی او را انتخاب كردند.
1؛ فرقان، 63
2؛ بقره، ؛ 1-2
3؛ بقره، 3-4
4؛ بقره، 5
5؛ بقره، 177
6؛ فرقان، 63
7؛ آلعمران، 15
8؛ بقره، 186
9؛ فجر، 27-30
10؛ فصلت، 17
11؛ انعام، 90
12؛ كهف، 44
13؛ بقره،257
14؛ محمد،11
15؛ یس، 60-61
16؛ فرقان،43-44
17؛ جاثیه،23