فصل دوم:فلسفه احكام زنان

 

فصل دوم

 

 

فلسفه احكام زنان

 

 

 

اختلاف‌هاى تشریعى و حقوقى زن و مرد

ارث زن

شهادت زن

 

 

 

 

اختلاف‌هاى تشریعى و حقوقى زن و مرد

اختلاف‌هاى قانونى و تشریعى زن و مرد چیست و كدام یك از این اختلاف‌ها در قرآن ذكر شده است؟

(1) همان‌طور كه در مسائل پیشین ذكر شد، زن و مرد اختلاف‌هاى جسمى و روانى دارند كه مقتضى اختلاف‌هاى قانونى و حقوقى است. حال مى‌گوییم كه زن و مرد در اسلام یك سرى اختلاف‌هاى تشریعى دارند كه این موارد را به سه گروه مى‌توان تقسیم كرد:

أ. اختلاف در احكام و حقوق فردى؛ ب. اختلاف در احكام و حقوق خانوادگى؛ ج. اختلاف در احكام و حقوق اجتماعى.

أ. اختلاف‌هاى فردى،(2) مانند این‌كه زن در هر ماه، چند روز (دوران عادت) نماز نمى‌گذارد و روزه نمى‌گیرد؛ حال آن‌كه براى مرد چنین معافیتى وجود ندارد. درباره اختلاف فردى در قرآن كریم آیه‌اى وارد نشده است؛ امّا با مطالعه و تحقیق در روایات معصومان(علیهم السلام) مى‌توان موارد اختلاف فردى میان زن و مرد را دریافت.

ب. درباره اختلاف‌هاى خانوادگى بیش از 80 آیه در قرآن مجید موجود است.(3) با توجّه به این‌كه در زمینه اختلاف‌هاى اجتماعى، در این كتاب شریف فقط دو آیه وجود دارد، به خوبى در مى‌یابیم كه اكثریّت قریب به اتّفاق اختلاف‌هاى تشریعى و حقوقى زن و مرد كه در قرآن كریم ذكر شده، متوجّه مسائل خانوادگى است و این خود از اهمّیّت این نهاد اجتماعى حكایت دارد.

ج. درباره اختلاف‌هاى اجتماعى زن و مرد فقط دو آیه در قرآن آمده است:

1. آیه‌اى كه نبوّت را مختصّ مردان مى‌داند:


1 ر.ك: محمّد تقى مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست در قرآن، درس 209.

2. اختلاف‌هاى فردى با عنوان اختلاف‌هاى تشریعى و قانونى مندرج مى‌شود؛ امّا با عنوان اختلاف حقوقى به معناى خاص كلمه (حقوق خانوادگى و اجتماعى) مطرح نمى‌شود.

3. حدود 20 آیه در سوره بقره و حدود 20 آیه در سوره نساء و تقریباً 40 آیه در دیگر سوره‌ها واقع شده است.

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى...؛(1) و ما نفرستادیم پیش از تو، جز مردانى از اهل آبادى‌ها كه به آن‌ها وحى مى‌كردیم.

2. آیه‌اى كه شهادت و گواهى دو زن را هم‌طِرازِ شهادت و گواهى یك مرد مى‌داند:

وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ یَكُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى...؛(2) و دو نفر از مردان[عادل ]خود را [بر این حق] شاهد بگیرید و اگر دو مرد نبودند، یك مرد و دو زن از كسانى كه مورد رضایت و اطمینان شما هستند، انتخاب كنید [و این دو زن، باید با هم شاهد قرار گیرند] تا اگر یكى انحرافى یافت، دیگرى به او یادآورى كند.

البتّه در روایات ما، مطالب دیگرى هم درباره اختلاف‌هاى حقوقى زن و مرد در جامعه به چشم مى‌خورد كه به برخى از آن‌ها اشاره مى‌كنیم:

1. اختصاص جهاد ابتدایى به مردان: زن به جهاد ابتدایى مكلّف نشده است؛ یعنى بر زنان واجب نیست.

2. تقدّم مردان بر زنان در جهاد دفاعى: مادامى كه مردان به اندازه كافى وجود دارند، جهاد دفاعى بر زنان واجب نیست و این جهاد فقط در صورتى بر زن واجب مى‌شود كه به شركت او در جنگ نیاز باشد؛ پس در مسؤولیتِ دفاع، اصل مردان هستند.

3. اختصاص حكومت به مردان: تقریباً مورد اتّفاق فقیهان شیعه است كه زن نمى‌تواند حاكم و امیر مردم باشد. بعید نیست رمز این‌كه قرآن كریم نبوّت را مختص مردان دانسته است نیز همین باشد؛ چرا كه نبوّت هم نوعى زعامت، تدبیر و اداره جامعه است.

4. اختصاص تصدّى وظیفه قضا به مردان: البتّه این مسأله اختلافى است؛ امّا مشهور فقیهان شیعه، قضا را مختص مردان مى‌دانند.

5. اختصاص مرجعیّت تقلید به مردان: این مسأله نیز بین فقیهان شیعه مشهور است؛ امّا برخى از آنان احتمال داده‌اند كه زن بتواند مرجع تقلید بشود؛ البتّه به این معنا كه فقط بیان كننده احكام الاهى باشد، نه محلّ رجوع مسائل شرعى و زعامت دینى جامعه.


1. همچنین ر.ك: یوسف (12)، 109؛ نحل (16)، 43؛ انبیاء (21)، 7 با این تفاوت كه در این آیات، به جاى «مِن قَبلِكَ»، «قَبْلَكَ» آمده است.

2. بقره (2)، 282.

ارث زن

چرا ارث مرد، دو برابر زن قرار داده شده است؟ آیا این، ستم بر زنان و تبعیضى در حقوق آنان نیست؟

(1)همان‌طور كه مى‌دانید و پیش‌تر هم اشاره شد، در نظام حقوقى اسلام، سهم‌الارث مرد دو برابر سهم زن است؛(2) البتّه در پاره‌اى از فروع و مشتقّات مواردِ میراث، سهم مرد و زن متفاوت مى‌شود؛ به گونه‌اى كه گاهى مساوى و حتّى در موارد نادرى، سهم زن بیش از مرد مى‌شود و به هرحال، سهم مرد همواره دو برابر سهم زن نیست. مزیتى اقتصادى كه در این‌جا به مرد تعلّق گرفته است، با توجّه به مزایاى اقتصادى كه نصیب زن شده (و در مباحث دیگر طرح شد) قابل توجیه است. در واقع، مال‌الارث سرمایه‌اى است كه مى‌تواند در زمینه‌هاى گوناگون اقتصادى به كار افتد و سبب گردش سریع‌تر چرخ‌هاى اقتصادى جامعه شود و براى صاحب خود نیز سودآور باشد؛ پس اگر سهم زن و مرد از آن مساوى باشد، همیشه (یا دست كم در موارد بسیارى) نیمى از سرمایه اقتصادى و مالى جامعه راكد خواهد ماند؛ چون زنان به طور معمول نمى‌توانند در امور اقتصادى همانند مردان فعّال باشند.

از این گذشته، مرد مخارجِ فراوانى بر عهده دارد: مهریّه همسر، هزینه زندگى اعضاى خانواده، پرداخت مزد كارهاى زن مانند شیردهى، پرستارى فرزند، خانه‌دارى (در صورتى كه مطالبه كند) و موارد دیگر؛ در حالى كه بر عهده زنان هیچ خرجى نیست. مرد براى تحصیل درآمدى كه بتواند پاسخگوى این همه مخارج باشد، باید سرمایه بیش‌ترى در اختیار داشته باشد تا با به كار انداختنِ آن، سودِ كافى به دست آورد. پیدا است كه سهم‌الارث بیش‌تر، مرد را در رسیدن به این مقصود كمك مى‌كند.

به طور خلاصه، براى آن‌كه اوّلا ثروت جامعه باقى بماند و روز به روز افزایش یابد، نه این‌كه به سبب ركود، هم بى‌بهره بماند و هم به تدریج از بین برود و ثانیاً مردان بتوانند از عهده مخارج اعضاى خانواده خود برآیند، باید سهم آنان بیش از سهم زنان باشد؛ البتّه چه بسا حكمت‌هاى دیگرى هم در این حكم وجود دارد كه ما از آن‌ها بى‌خبریم؛ پس در امر میراث بر زن، ستمى نشده است؛ بلكه برعكس، سودى كه از سرمایه بیش‌تر مرد حاصل مى‌آید، به طور


1 ر.ك: محمّد تقى مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست در قرآن، درس 211.

2. ر.ك، نساء (4)، 4.

عمده عاید زن مى‌شود؛ افزون بر این‌كه زن مى‌تواند سرمایه خود را نیز به كار اندازد و از آن سودى به دست آورد.

در این‌جا تذكّر یك نكته خالى از فایده نیست كه در بسیارى از جوامع بشرى (چه در گذشته، چه حال) زنان از ارث بى‌نصیب بوده‌اند و هستند. در پاره‌اى از جوامع، حتّى زنان، خود نیز مانند اموال به ارث مى‌رسیده‌اند؛ امّا در اسلام و قرآن تصریح شده است كه زن افزون بر این‌كه مال‌الارث نیست، مانند مرد ارث مى‌برد؛ البتّه در سهم آن‌ها به سبب مصالحى فرق گذاشته شده است.

در قرآن كریم آمده است:

لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً؛(1) براى مردان، از آن‌چه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جاى مى‌نهند، سهمى است، و براى زنان نیز از آن‌چه پدر و مادر و خویشاوندان مى‌گذارند، سهمى؛ خواه آن مال كم باشد یا زیاد. این سهمى تعیین شده و پرداختنى است.

در ادامه این سوره، صورت‌هایى چند از موارد ارث و تقسیم آن‌ها ذكر و سهم فرزندان پسر و دختر، خواهر و برادر، مادر و پدر و زن و شوهر تعیین شده است.

 

شهادت زن

چرا شهادت دو زن در اسلام معادل با شهادت یك مرد دانسته شده و چرا اصل بر این است كه مرد شاهد شود؟

(2)بر اساس برخى از آیه‌هاى قرآن، شهادت دو زن معادل با شهادتِ یك مرد است. در آیه 282، سوره بقره آمده است: وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ یَكُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى...؛ و دو نفر از مردان[عادل ]خود را [بر این حق ]شاهد بگیرید و اگر دو مرد نبودند، یك مرد و دو زن از كسانى كه مورد رضایت و اطمینان شما هستند، برگزینند [و این دو زن باید با هم شاهد قرار گیرند] تا اگر یكى انحرافى یافت، دیگرى به او یادآورى كند.


1. نساء(4)، 7.

2. محمّد تقى مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست در قرآن، درس 210.

در این زمینه، مسائل فراوانى مى‌تواند مطرح شود؛ از جمله این‌كه آیا در همه موارد، شهادت دو زن هم‌عرضِ شهادت یك مرد است یا مواردى نیز هست كه در آن‌ها شهادت مرد و زن مساوى باشد؟ طرح این‌گونه مسائل به حوزه فقه تعلّق دارد. پرسش‌هایى كه در این‌جا باید به آن‌ها پاسخ بدهیم، عبارت است از:

أ. چرا اصل بر این است كه مرد شاهد شود و گواهى دهد؟

ب. اگر مرد براى تحمّل و اداى شهادت، أولا و أصلح است، چرا شهادت زن را نیز پذیرفته؛ آن‌گاه آن را معادل نصف شهادت مرد دانسته‌اند؟

در پاسخ این پرسش‌ها باید گفت كه شاهد گرفتن، تحمّل شهادت و اداى آن، همه بدین منظور است كه حقّى ضایع و پایمال نشود؛ از این رو براى شاهد، وجودِ دو صفت، شرطِ لازم است:

1. در مقام تحمّل شهادت، هوشیار و زیرك باشد و وقایع را به دقّت ضبط كند.

2. در مقام اداى شهادت، تحت تأثیر احساسات واقع نشود و هرچه را شاهد و ناظر بوده، بى كم و كاست و بدون افزایش و پیرایش باز گوید. ممكن است شاهد در مقام اداى شهادت، تحث تأثیر احساسات خود قرار گیرد و حق را زیر پا گذاشته، به سود كسى گواهى دهد فقط به این سبب كه آن كس پدر یا مادر، خواهر یا برادر، شوهر یا زن یا فرزند یا یكى از خویشاوندان و دوستان او است یا به این علّت كه آن شخص، فقیر و درمانده است یا مانند این‌ها.

در این زمینه، خداوند متعالى مى‌فرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ إِنْ یَكُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیراً فَاللّهُ أَوْلى بِهِما...؛(1) اى كسانى كه ایمان آورده‌اید! كاملا به عدالت قیام كنید. براى خدا شهادت دهید؛ اگرچه [این گواهى] به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیكانِ شما بوده باشد؛ [زیرا] اگر آن‌ها غنى یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است كه از آنان حمایت كند.

اگر جنس مرد و زن، در داشتنِ دو وصفِ مذكور مقایسه شوند، روشن خواهد شد كه مردان در هر دو جهت از زنان برتر هستند؛ بنابراین، مردان براى تحمّل و اداى شهادت از زنان شایسته‌ترند؛ به همین جهت، اصل بر این است كه مرد شهادت دهد؛ همان‌گونه كه در كارِ قضا و داورى نیز امر بر همین روال است؛ افزون بر این‌كه حضور مردان در جامعه و هنگام وقوع حوادث بیش‌تر است.


1. نساء (4)، 135.

پاسخ قسمت دوم: در بسیارى از موارد، اگر شهادت زن مقبول و معتبر نباشد، حقوقِ فراوانى تضییع خواهد شد. به طور معمول از كسى مى‌خواهند تحمّل شهادت كند كه همواره در دسترس دو طرف مسأله باشد تا اگر اختلافى بین آن‌ها پیش آمد بتوانند او را حاضر كنند و از وى شهادت بخواهند. پیدا است كه در هر اوضاع و احوالى، همیشه یك یا دو مرد در دسترس نیست؛ بنابراین ناگزیر باید شهادت زن را هم معتبر دانست تا هرگاه مردى با آن اوصاف یافت نشد بتوان زنان را به تحمّل و اداى شهادت فراخواند. حال كه بسنده كردن به مرد، سبب از میان رفتن و لگدمال شدن بسیارى از حقوق مى‌شود، و از این جهت، شهادت زن نیز مقبول است؛ امّا این پرسش كه چرا شهادت زن هم‌عرض شهادتِ مرد نیست؟ در پاسخ مى‌توان گفت كه زن نه در مقامِ «تحمّلِ» شهادت، قدرت لازم را دارا است، نه در مقام اداى آن؛ در نتیجه، از آن‌جا كه ممكن است زنى واقعه را فراموش كند یا تحت تأثیر احساسات و عواطف خود قرار گیرد و به هرحال، از حق عدول كند و به گمراهى بیفتد ـ چنان‌كه در آیه نیز به حكمتِ این حكم اشاره شده است ـ احتیاط، حكم مى‌كند كه زن دیگرى را همراه وى سازیم تا احتمال حق‌كشى و خطا كاهش یابد.

بعض الأسئلة

كیف یمكن الحصول على ملكة التقوى و ما هی السبل العملیة للحصول علیها؟
اقرأ أكثر...
لا زال بعض المؤمنین یرى فی الأخباریة منهجاً فكریاً أصیلاً ومغایراً عن المنهجیة الأُصولیة، ویقول: «إنه لا یمتلك القناعة والحجة التامة بینه وبین الله عزّوجلّ فی سلامة وحجیة الاستنباط الأُصولی». ویفند رأی أحد الفقهاء العظام: «الأُصولیة المعاصرة أُصولیة نظریة فقط، ولكنها عملیاً...
اقرأ أكثر...
بعد سیاحة ممتعة فی رحاب رسائل بعض علمائنا الأعلام المتعلقة بتاثیر الزمان والمكان على الأحكام الشرعیة... اتسائل هل یسمى هذا التاثیر المطروح تاثیرا حقیقیا على الاحكام ام انه كنائی؟ واذا كان كنائیانخلص بذلك الى نتیجة واضحة هی أن ما كان كنائیا وعلى سبیل المجاز فهو لیس بحقیقی.. فما أطلق علیه تأثیر هو فی...
اقرأ أكثر...
السلام علیكم ورحمة الله وبركاته ما رأی سماحتكم بوجوب تقلید الأعلم ؟ وماالدلیل ؟ الرجاء التوضیح بشیء من التفصیل ﻋلاء حسن الجامعة العالمیة للعلوم الإسلامیة
اقرأ أكثر...
سماحة آیة الله مصباح الیزدی دام ظله الوارف السلام علیكم ورحمة الله وبركاته . السؤال: البعض یدعو إلی ترك ممارسة التطبیر بصورة علنیة أمام مرأی العالم لا لأنهم یعارضون حكم الفقیه ولكن من باب أن التطبیر لا یصلح أن یكون وسیلة دعویة إلی الإمام الحسین وإلی مذهب الحق . لذلك ینبغی علی من یمارس التطبیر...
اقرأ أكثر...
هل یقول سماحتكم دام ظلكم بإجتهاد السید علی الخامنئی دام ظله ؟
اقرأ أكثر...