المرفق | الحجم |
---|
در مناجات تائبین و سایر مناجاتها و دعاها و نیز در قرآن(1) تعابیری به کار رفته که از آنها استظهار میشود که معصومین(علیهم السلام) مرتکب گناه شدهاند. اکنون با توجه به اعتقاد ما به عصمت پیامبران الاهی و از جمله پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصومین و فاطمه زهرا(علیهم السلام) و با توجه به این باور که آنان از بدو تولد معصوم بودند و هیچ گناهی از آنها سرنزده و حتی بسیاری بر آنند که ترک اولی نیز نداشتهاند، این سؤال اساسی مطرح میشود که چرا در تعابیرِ مورد اشاره، گناه به آنها نسبت داده شده و در مواردی از آنها خواسته شده که استغفار کنند و یا خود درصدد توبه، تضرع و استغفار برآمدهاند و چگونه نسبت گناه و استغفار با مقام عصمت آنان سازگار میگردد؟
سؤال دیگر اینکه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصوم(علیهم السلام) در قیامت، پیروان خود را شفاعت میکنند و طبق برخی از روایات شب اول قبر و موقع جان کندن بر بالین آنها حاضر میشوند و سختیها و عذابهای لحظه جان دادن و شب اول قبر را از آنان برمیدارند.
1. به عنوان نمونه خداوند درباره حضرت موسی? میفرماید: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِک...؛ «پس صبر کن که وعده خدا حق است و برای گناهت آمرزش بخواه» (مؤمن، 55). همچنین خدا درباره پیامبر اکرم? میفرماید: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِک وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ...؛ «پس بدان که هیچ معبودی جز خدا نیست، و برای گناه خویش و برای مردان و زنان باایمان آمرزش بخواه» (محمد، 19).
حتی در برخی روایات امیر مؤمنان(علیه السلام)قسیم الجنه والنار(1) معرفی شدهاند و اختیار بهشت و جهنم به ایشان داده شده که هرکسی را شایسته یافتند به بهشت روانه کنند و هرکس ناشایست بود روانه جهنم کنند؛ با این وصف چگونه آن حضرت از شدت عذاب الاهی میگریستند و ناله میکردند؟ آیا نمیدانستند که خداوند در قیامت چه معاملهای با آنان میکند؟ و در این صورت چرا به دیگران وعده شفاعت دادند؟
سؤال سوم اینکه در برخی مناجاتهای معصومین(علیهم السلام) تعابیری به کار رفته که با یک گناهکار عادی نیز سازگار نیست، چه رسد به آن حضرات که دارای عالیترین مقامات بودند. بهعنوان نمونه امام سجاد(علیه السلام) در دعای ابوحمزه ثمالی میفرمایند: فَمَنْ یَکونُ أَسْوَءَ حالاً مِنّی إنْ أنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالی إلى قَبْری، لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتی وَلَمْ أَفْرُشْهُ بِالعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتی؛(2) «پس از من تیرهروزتر کیست اگر من با چنین حالی روانه شوم به قبری که آن را برای آرمیدن خود مهیا نساختهام و با عمل صالح آن را [برای استراحت خود] مفروش نگرداندهام».
یک گناهکار عادی هم، در هنگام استغفار نمیگوید که هیچکس از من بدحالتر نیست، پس چرا امام سجاد(علیه السلام) در مناجات خود چنین تعبیری را به کار میبرند؟ بالاخره برای این سؤالات باید پاسخ روشنی یافت. در این راستا، پاسخهایی ارائه کردهاند که برخی از آنها مناسب و قانع کننده به نظر میرسد و اما برخی از آنها قانع کننده نیست و درهرصورت ما به بیان برخی از آن پاسخها میپردازیم.
پاسخ اول
آن تعابیر بههیچوجه ناظر به احوال و رفتار آن بزرگواران که به مقام عصمت نایل
1. مجلسی، بحار الانوار، ج7، باب8، ص232، ح3.
2. مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
آمدهاند نیستند و متناسب با احوال معصیتکاران میباشند، پس درواقع، در راستای تعلیم دیگران ایراد شدهاند. در این دعاها و مناجاتها پیشوایان معصوم(علیهم السلام) به ما آموختهاند که در هنگام توبه از گناه، چگونه به تضرع و زاری به درگاه خداوند بپردازیم و چگونه گنهکاران با خداوند سخن گویند و زمینه مغفرت خود را فراهم آورند.
ارزیابی پاسخ اول
با بررسی دعاها درمییابیم که برخی از آنها صرفاً برای تعلیم دیگران ایراد شدهاند و ناظر به احوالات قائل و تعلیمدهنده آنها نیستند؛ نظیر دعاهایی که معصومین به پیروان خود فرمودهاند که در مناسبتها و شرایط خاصی بخوانند. اما بسیاری از دعاها و مناجاتها چنین نیستند و معصوم در آنها از حالات خود خبر میدهد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)و نیز سایر اولیا و انبیای الاهی، گاه به هنگام دعا و مناجات چنان میگریستند که بیهوش میشدند. مسلماً آن مناجاتها و دعاهای همراه با آن نالهها و گریهها نمیتوانند صرفاً برای تعلیم دیگران ایراد شده باشند و بیتردید برآمده از سودای دل آن بزرگواران و ناظر به حالات آنها میباشد. امیر مؤمنان(علیه السلام) در مناجات با خدا آنقدر گریه و زاری میکردند که بیهوش بر زمین میافتادند. بیتردید چنین حالتی نمیتواند تصنعی و برای تعلیم دیگران باشد. خداوند در قرآن صریحاً به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) امر میکند که از گناهت استغفار کن(1) و یا در حدیث قدسی آمده است که خداوند به حضرت موسی(علیه السلام) میفرماید: هَبْ لی مِنْ عَینِک الدُّموعَ، وَ مِنْ قَلْبِک الْخُشوعَ، وَ مِنْ بَدَنِک الْخُضوعَ؛(2) «به من از چشمانت اشکها و از قلبت خشوع و از بدنت فروتنی و خضوع عطا کن».
1. محمد (47)، همان.
2. دیلمی، ارشاد القلوب، ج1، باب22، ص93.
در برخی از روایات چنین آمده است که خداوند از پیامبر و فرستاده خود خواسته که در برابر او بر خاک بیفتند و صورت بر زمین بنهند و به تملق و خاکساری به درگاه او بپردازند، از جمله خطاب به حضرت عیسی(علیه السلام) میفرماید:وَاعْلَمْ اَنّ سُروری أَنْ تُبَصْبِصَ اِلَیّ؛(1) «بدان که خشنودی من در خاکساری و تملق تو در پیشگاه من است».
«تبصبص» به تکان دادن دم از سوی سگ برای صاحبش اطلاق میگردد که بهعنوان چاپلوسی و تملق برای صاحبش، صورتش را بر خاک میساید و پای صاحبش را میلیسد و برای جلبنظر و توجه او دمش را تکان میدهد. آنگاه خداوند از حضرت عیسی(علیه السلام) میخواهد چنانکه سگ نهایت خضوع و تملق را در برابر صاحبش دارد، او نیز در پیشگاه خداوند نهایت تملق و خضوع را نشان دهد.
همچنین در روایتی امیر مؤمنان(علیه السلام) از فرزندش امام حسن(علیه السلام) میخواهد که بر خطاهای خود بگرید.(2) یا خداوند، در قرآن، خطاب به پیامبرش میفرماید:إِنَّا فَتَحْنَا لَک فَتْحًا مُّبِینًا لِیَغْفِرَ لَک اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِک وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْک وَیَهْدِیَک صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا؛(3) «ما برای تو پیروزی نمایانی را گشودیم. تا خدا از گناه گذشته و آینده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست هدایت کند».(4)
1. کلینی، اصول کافی، ج2، ص502، ح3.
2. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج11، باب51، ص389، ح 25.
3. فتح (48)، 1، 2.
4. مرحوم علامه طباطبایی تناسبی بین فتح حاصل از صلح حدیبیه و آمرزش گناهان و نیز تعلیل آن فتح به مغفرت نمییابند و «ذنب» در آیه را به معنای گناه اصطلاحی و مخالفت با تکلیف مولوی الاهی نمیدانند و همچنین معتقدند که «مغفرت» در آیه به معنای معروفش که عبارت از ترک عذاب در مقابل مخالفت تکلیف الاهی است نمیباشد و از موارد استعمال کلمه «ذنب» در لغت استفاده میشود که عبارت است از عملی که آثار و تبعات ناگواری دارد و «مغفرت» نیز در لغت عبارت است از پرده افکندن بر روی هر چیز. بر این اساس مراد از کلمه «ذنب» در آیه آثار خطرناکی است که از ناحیه کفار و مشرکان متوجه دعوت رسول خدا? گردید و مغفرت خدا نسبت به آن حضرت عبارت است از پوشاندن آن عواقب و آثار خطرناک و از بین بردن مجازاتها و عقوبتهایی است که مشرکان درصدد اعمال آنها بودند (علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج18،ص253. 254).
روشن گردید که اعتراف به گناه و توبه و استغاثه معصومین(علیهم السلام) به درگاه خداوند صرفاً برای تعلیم دیگران صورت نپذیرفته و آنان به جد و حقیقتاً چنان حالات و سخنانی را در پیشگاه خداوند از خود بروز میدادند و بههیچوجه رفتار و سخنان آنان تصنعی و غیرمتناسب با مقام و شأن آنان تلقی نمیگردد.
پاسخ دوم
روشن است که انبیا و پیشوایان معصوم(علیهم السلام) مرتکب گناه و حرام شرعی که مستوجب عقاب است نمیشدهاند و هیچ مخالفتی با فرامین الاهی نداشتهاند تا درصدد توبه از آن برآیند. اما چون آن حضرت در بالاترین مراتب قرب الاهی و غرق در عظمت کبریایی حق و یاد او بودند و اقتضای معرفت و مقام متعالی آنان، توجه و اتصال دایم به حضرت حق بود، پس هرگاه از سر نیاز به لوازم و اقتضائات جسمانی نظیر خوردن و آشامیدن و معاشرت با مردم میپرداختند، آن را گناهی بزرگ برای خود میدانستند و درصدد توبه و استغفار برمیآمدند. در توجیه این معنا میتوان به سخن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) استناد کرد که فرمودند:وانّه لَیُغانُ عَلی قَلْبی فَأَسْتَغْفِرُ اللهَ فِی الْیَومِ سَبْعینَ مَرّه؛(1) «گاهی آینه دلم را غبار میگیرد، برای همین روزی هفتاد مرتبه استغفار میکنم».
همچنین در تبیین این حقیقت که استغفار و توبه حضرات معصومین، از رفتار معمولی بوده که خودداری از آنها شایسته آن مقربان درگاه الاهی است، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمودند: حَسَناتُ الاَبْرارِ سَیّئاتُ الْمُقَرّبین؛(2) «خوبیهای نیکان، بدیهای مقربان الاهی به شمار میآیند».
پس گرچه معصومین گناه و رفتاری که با عصمت آنان منافات داشته باشد انجام
1. مجلسی، بحار الانوار، ج6، باب3، ص182.
2. همان، ج25، باب6، ص205، ح16.
نمیدادند، اما آنان نیز متناسب با شأن و مقام متعالی خود کوتاهیهایی داشتهاند که برحسب ضرورت انجام میپذیرفت و در قبال آنها به توبه و استغفار و گریههای طولانی میپرداختند. برای توضیح فزونتر این مطلب تصور کنید که شخص بزرگی در مجلسی نشسته و بچه یا شخص سادهلوحی وارد مجلس میشود و حرکت سبکی انجام میدهد و یا سخن نامربوطی میگوید، اما حاضران در مجلس توجه نمیکنند و خود را به تغافل میزنند و آن رفتار را بهحساب عقل اندک آن بچه و شخص سادهلوح میگذارند. حال اگر در حضور آن شخصیت بزرگ یکی از مریدان و کسی که دارای شأن و اعتبار است، رفتاری انجام دهد که اندکی اهانت به ساحت آن شخصیت بهحساب آید، مثلاً پیشاپیش او حرکت کند یا در مقابل او بنشیند و یا پشت به او کند و یا سخن سبکی بر زبان براند که اهانت بهحساب نمیآید، اما متناسب با شأن شخصیت مزبور نیست، مورد مؤاخذه قرار میگیرد که چرا نهایت ادب را رعایت نکرده است. ازاینروی، کسانی که دارای مقامات عالی هستند گاهی نزدیکان خود را به جهت لغزش و اشتباه کوچک مورد مؤاخذه قرار میدهند که اگر افراد فروتر از آنان اشتباه و خطایی بهمراتب بزرگتر از آن انجام دهند مورد اغماض قرار میگیرند.
نمونه دیگر: گاهی انسان نماز میخواند و در طول نماز به مشکلات و گرفتاریهای خود میاندیشد. و با اینکه در برابر قدرت مطلق هستی ایستاده توجهی به خداوند ندارد، و دلش از او منصرف و منقطع است. اما بااینوجود مؤاخذه نمیشود و نماز او تنها نمایشگر آن است که او یاغی و طغیانگر نیست و قصد مخالفت با خداوند را ندارد. در این ارتباط داستانی از مرحوم آخوند کاشی ـ که از علمای بزرگ و اولیای خدا بود و در مدرسه صدر اصفهان حجره داشت و صاحب کرامات فراوانی بود ـ نقل شده که ذکر آن خالی از لطف نیست. نقل شده که روزی ایشان در صحن مدرسه نشسته بود و شاهد رفتوآمد عشایری بود که برای تأمین مایحتاج خود و فروش مواد
لبنی به اصفهان آمده بودند و برای استراحت و خواندن نماز ساعتی را در مدرسه صدر به سر میبردند. ایشان مشاهده کرد که یکی از آنها با عجله سر حوض مدرسه وضو گرفت و خیلی تند نمازش را خواند. ایشان به او فرمود: این نماز بود که خواندی؟ او گفت: نه. فرمود: پس چه بود؟ آن شخص گفت: میدانم که آنچه خواندم نماز نبود، فقط میخواهم به خدا بگویم که من یاغی نیستم. نقل کردهاند که مرحوم کاشی با شنیدن آن حرف به شدت گریست و به او فرمود: نماز تو از نمازهای ما بهتر است.
بههرروی ما در نماز احکام ظاهری را رعایت میکنیم تا به خدا بگوییم ما یاغی نیستیم و سر جنگ با تو نداریم و این نماز صرفاً برای اسقاط تکلیف انجام میگیرد و با نماز مقبول و نمازی که علاوه بر رعایت احکام ظاهری، با حضور قلب و توجه کامل به معبود خوانده میشود خیلی فاصله دارد. ازاینجهت اگر یکی از اولیای خدا چنین نمازی بخواند، از او نمیپذیرند و سخت او را مؤاخذه میکنند. این نمازی که ما بدان افتخار میکنیم و امید داریم که باعث نجات ما از عذاب الاهی گردد، برای اولیای خدا به جهت عدم رعایت شرایط کافی و عدم حضور قلب و توجه کامل به معبود، جسارت به خداوند به شمار میآید. بر این اساس، مضمون برخی از روایات این است: کسی که در نماز توجه به خدا نداشته باشد و نمازش فاقد حضور قلب باشد، خداوند را مورد استهزاء قرار داده است. چطور ممکن است کسی باور داشته باشد که خدا از همهکس و همه چیز بزرگتر است، اما حتی در حال نماز هم خدا را بهحساب نیاورد و دلش به هرکس و هر چیزی تعلق و توجه داشته باشد جز خدا! کارهای بسیار خوب و شایستهای هم که ما انجام میدهیم و بدانها افتخار میکنیم، اگر در همان حد از سوی اولیای خدا انجام گیرد، بابت آنها به درگاه خداوند استغفار و توبه میکنند و میگریند. انبیا و اولیای معصوم خدا، گرچه با تکالیف الاهی مخالفت نمیکنند و حتی میکوشند که ترک اولی نیز در پرونده اعمالشان ثبت نگردد، اما چون اشتغالات زندگی آنان را از
انجام وظیفه بندگی متناسب با معرفت آنان باز میدارد و نمیگذارد که پیوسته آنان به یاد خدا باشند و یا گاهی برحسب ضرورت و به اقتضای اینکه انساناند، به امور دونمایهای چون قضای حاجت میپردازند، درهرحال احساس شرمساری و گناه در درگاه خداوند دارند و پیوسته خود را مقصر میدانند و ازاینروی به توبه و انابه میپردازند. امام راحل(رحمه الله) در توجیه این احساس میفرمودند: کسی که مریض است و یا پایش شکسته است و به این دلیل نمیتواند از رختخواب بلند شود و یا پایش را جمع کند، وقتی شخص بزرگی به عیادت او میآید، او گرچه معذور است و نمیتواند بلند شود و نیز نمیتواند پایش را جمع کند، بااینحال احساس شرمندگی میکند که چرا نمیتواند در برابر آن شخص محترم بلند شود و از پیشگاه آن بزرگ عذرخواهی میکند. اولیای خدا نیز در برابر کارهایی که از یک سو ناچارند انجام دهند و از سوی دیگر حیا اجازه نمیدهد در منظر دیگران انجام دهند، از انجام آنها در حضور خداوند فوقالعاده شرمندهاند و احساس کوتاهی و گناه میکنند؛ با اینکه چارهای از انجام آن کارها ندارند چون آن کارها از ضروریات و لوازم زندگی مادی به حساب میآیند و گریزی از آنها نیست.
ارزیابی پاسخ دوم
حاصل این پاسخ آن است که درک عظمت و معرفت کامل به معبود در اولیای خدا، باعث میگردد که آنان همواره در پیشگاه باعظمت خداوند احساس تقصیر و گناه داشته باشند. با این پاسخ تا حدودی ما به فهم و درک علت توبه، استغفار و گریههای اولیای خدا رهنمون میگردیم، اما هنوز جای این سؤال باقی مانده که انجام کارهایی که لازمه زندگی دنیایی است و بههیچوجه تقصیر و کوتاهی بهحساب نمیآید، چگونه در چشم اولیای خدا آنقدر زشت و ناپسند جلوه میکند که از ترس عقوبت و زشتی آن، چنان
بگریند که بیهوش شوند یا این عبارت را به زبان میآورند: فَمَنْ یکونُ اَسوَءَ حالاً منّی اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلی مِثلِ حالی اِلی قَبری و یا بفرمایند:
اللهم إِنّی کلَّما قُلتُ قَدْ تَهَیأتُ و تَعَبّأتُ وقُمْتُ لِلصلاه بَیْنَ یَدَیْک وَناجَیْتُک أَلْقَیْتَ عَلَیََّ نُعاساً إذا أنا صَلّیتُ وسَلَبْتَنی مُناجاتَک إذا أنا ناجَیْتُ؛(1) «خدایا، من هرگاه با عزم و جزم با خود گفتم و خویش را مهیا و آماده طاعتت ساختم و در پیشگاه تو به نماز ایستادم و مشغول مناجات با تو گردیدم، در حال نماز مرا به خواب انداختی و گاه مناجات حال راز و نیاز از من بازگرفتی».
پاسخ سوم
امام خود را پدر امت میداند و همه پیروان خویش، اعم از نیکوکار و معصیتکار، را فرزندان خویش میداند و خود را مسئول آنان میداند. چه اینکه در قیامت نیز هر امتی و از جمله شیعیان به نام قافلهسالار و امام خویش فرا خوانده میشوند؛ چنانکه خداوند فرمود: یَوْمَ نَدْعُو کلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَـئِک یَقْرَؤُونَ کتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً؛(2) «[به یاد آر] روزی که هر گروه از مردم را به پیشوایشان بخوانیم، پس هرکه نامه او را به دست راستش دهند آنان نامه خویش را بخوانند و بهاندازه رشته باریک میان هسته خرما ستم نبینند».
همچنانکه پدر و مادر خیانت و بدی فرزند را به خود نسبت میدهند و با آنکه خود بیگناهند عذرخواهی میکنند، امام نیز که خود را مسئول پیروان خویش میداند شأن و مقام خود را در حد پیروان گنهکار خود تنزل میدهد و سخن آنان را سخن
1. مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
2. اسراء (17)، 71.
خود و رفتار آنان را رفتار خود میداند و با اینکه خود معصوم است، از جانب پیروان خویش، اما با زبان خود توبه و استغفار میکند.
ارزیابی پاسخ سوم
بررسی دعاها و مناجاتها حاکی از آن است که بهصورت جدی و واقعی حالت توبه، استغفار و احساس کوتاهی و قصور در پیشوایان معصوم(علیهم السلام) وجود داشته است و باوجودآن حالات واقعی و جدی با تعابیر حاکی از قصور و تقصیر و با قسم و التماس به درگاه خداوند درخواست عفو و بخشش دارند. و کسی که خود را مسئول دیگران میداند و از جانب آنان عذرخواهی میکند، بعید است چنین حالات و تعابیری را از خود بروز دهد.
پاسخ چهارم
انسان دارای مراتب وجودی است و کسانی که به مراتب عالی کمال و قرب الاهی رسیدهاند، مراتب وجودیشان افزونتر و شدیدتر هست و متناسب با هر مرتبه وجودی، خواستهها، نیازها و اقتضائاتی در انسان تحقق مییابد. یکی از مراتب وجودی انسان، مرتبه حیوانی است و متناسب با این مرتبه نیازهایی چون تغذیه و میل به غذا در انسان پدید میآید. این نیاز از بدو تولد در انسان به وجود میآید، اما برخی از نیازهای حیوانی در آغاز زندگی و دوران کودکی قابل درک نیستند و پس از آنکه انسان مراحلی از رشد را پشت سر گذاشت، در انسان پدید میآیند. مثل شهوت جنسی که در راستای نیاز به بقای نوع و تولید مثل شکل میگیرد، و وقتی انسان به بلوغ جنسی رسید این نیاز در او رخ مینمایاند. طبیعی است که همه انسانها و حتی پیامبران ازآنجهت که انساناند، بهرهمند از نیازهای حیوانی و نباتی و اقتضائات آنها هستند و این نیازها در بخشی از مرتبه وجود آنها ظهور و بروز پیدا میکند.
مرتبه وجودی دیگر انسان، مرتبه عقلانی است که فراتر از مرتبه حیوانی میباشد و با رسیدن به این مرتبه، انسان علاوه بر امیال حیوانی و نیاز به غذا، لباس و شهوت جنسی؛ خوبیها و بدیها و بایدها و نبایدهایی را درک میکند. در این مرتبه، با توسعه یافتن دریافتهای عقلانی و فکری، انسان به بلوغ عقلانی نایل میگردد. عالیتر از آن دو مرتبه، مرتبه روحانی خاصّی است که در پی تکامل معنوی و نیل به کمال مطلوب ظهور مییابد و عالیترین درجه این مرتبه در انبیا و حضرات معصومین(علیهم السلام) تجلی مییابد و در این مرتبه آنان به حقایق و معرفت کامل توحیدی نایل میگردند که دستیابی به آنها برای دیگران میسور نیست. در نتیجه آن مرتبه و معرفت متعالی، آنان اعتنایی به دنیا ندارند و همواره در پی انس با خدا و خلوت با معبود هستند و از اینکه برحسب ضرورت به اشتغالات روزمره دنیوی و ارتباط با مردم و سخن گفتن با آنان میپردازند و از توفیق گفتوگوی با معبود بازمیمانند در رنجاند و در پی آناند که از رنج اشتغال به ما سوی الله برهند و به لذت متعالی گفتوگوی با معبود بپردازند؛ ازاینروی رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پس از آنکه اشتغالات دنیوی و بازماندن از عبادت و درک حضور معبود ایشان را میرنجاند، به بلال میفرمودند: أَرِحْنَا یَا بَلالُ؛(1) «ای بلال، با گفتن اذان مرا راحت کن».
البته تربیتیافتگان راستین و شاگردان مخلص مکتب انبیا و امامان معصوم(علیهم السلام) به مراتب نازلی از مقامات و معرفت آن بزرگواران نایل آمدهاند و سرلوحه برنامهها و توجهات آنها یاد خدا و نیایش خالصانه به درگاه معبود میباشد و هیچچیز را بر لذت مناجات با خدا ترجیح نمیدهند. نمونه آن تربیتیافتگان مکتب انبیا مرحوم آیتالله شیخ محمدحسین اصفهانی(رضوان الله علیه) است که حضرت آیتالله بهجت(رضوان الله علیه)نقل میفرمودند آن مرحوم مقید بودند هر روز زیارت عاشورا و نماز جعفر طیار را بخوانند و روزانه برنامه
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج79، باب1، ص193.
عبادی خاصی داشتند. پس از انجام برنامه عبادی روزانه و بعد از انجام محاسبه اعمال، وقتی شب سر بر بالش مینهادند آنقدر میگریستند که بالش زیر سرشان از اشک چشمشان خیس میشد. این حاکی از مراتب عالی معرفت و نیل به مدارج کمال و ترقی معنوی است که حتی درک آن از افق فهم ما دور است، چه رسد به آنکه چنان حالاتی را ما تجربه کنیم.
از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده که حضرت شعیب(علیه السلام) از محبت خدا آنقدر گریست که نابینا شد، پس خداوند دیدهاش را به او بازگرداند، باز آنقدر گریست تا نابینا شد، باز خداوند دیدهاش را به او بازگرداند، اما باز او آنقدر گریست تا نابینا شد. در مرتبه چهارم خداوند به او وحی کرد: ای شعیب تا کی گریه میکنی؟ اگر از ترس جهنم گریه میکنی، تو را از آن امان دادم، و اگر از شوق بهشت میگریی، آن را بر تو مباح کردم. شعیب گفت: ای خداوند و سید من، تو نیک میدانی که گریه من از ترس جهنم و شوق بهشت نیست، ولیکن محبت تو در دلم قرار گرفته و از شوق لقای تو گریه میکنم. پس از آن حقتعالی به او وحی فرستاد: من به این سبب کلیم خود، موسی بن عمران(علیه السلام) را بهسوی تو میفرستم تا به تو خدمت کند.(1)
طبیعی است که رسیدن به آن مراتب عالی لوازمی دارد و از جمله آن لوازم این است که حتی توجه به غیرمحبوب از سر ناچاری نیز گناه بهحساب میآید. کسی که در آن مرتبه از تعالی و قرب الاهی قرار گرفته نمیتواند لحظهای از انس و خلوت با معبود خویش غافل گردد. او نظیر کسی است که پس از سالها فراق و دوری به وصال معشوق نایل میگردد و به خلوت انس او بار مییابد که اگر در آن مجلس انس به خود اندیشید و یا به اموری که ربط مستقیمی به معشوق نداشت پرداخت، مورد سرزنش قرار میگیرد که چرا قدر مجلس انس با معشوق را ندانستی و حداقل او پیش خود از
1. همان، ج12، باب11، ص380، ح1.
اینکه حتی ناخواسته و از سر ضرورت، به غیر از معبود و معشوق توجه یافته احساس شرمساری و گناه میکند و زبان به تضرع و زاری و استغفار میگشاید. با توجه به تفاوت افق معرفت و مراتب کمال اولیای خدا با ما، برخی از حالات و رفتاری را که ما بسیار ارزشمند و مایه سعادتمان میدانیم، برای اولیای خدا آن رفتار و حالات آمیخته با قصور و کوتاهی بهحساب میآیند و خود را در قبال آنها مستحق مؤاخذه میدانند و ازاینروی به توبه و استغفار میپردازند.
درباره حضرت داوود(علیه السلام) نقل شده که لحظهای به ذهنش خطور کرد که خداوند عالمتر از او نیافریده است، آنگاه خداوند او را در معرض امتحانی دشوار قرار داد و دو فرشته را بهصورت انسان بهسوی او فرستاد و آن دو از بام محراب نزد حضرت داوود(علیه السلام) فرود آمدند(1) و گفتند:
خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکم بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاء الصِّرَاطِ. إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَه وَلِیَ نَعْجَه وَاحِدَه فَقَالَ أَکفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ. قَالَ لَقَدْ ظَلَمَک بِسُؤَالِ نَعْجَتِک إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ کثِیرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکعًا وَأَنَابَ؛(2) «ما دو خصم [منازع] هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده است. پس میان ما بهراستی و درستی حکم کن و بیداد مکن و ما را به راه راست راهنمای. این برادر من است، او را نود و نه میش است، و مرا یک میش، میگوید: این یک را هم به من واگذار، و در گفتار بر من چیره گشته است [به من زور میگوید]. [داوود] گفت: بیگمان با خواستن میشِ تو [و افزودن آن] به میشان خویش
1. همان، ج14، باب2، ص24، ح3.
2. ص(38)،22ـ24.
بر تو ستم کرده است و هرآینه بسیاری از شریکان [که مال به هم میآمیزند] برخیشان بر برخی ستم میکنند، مگر آنان که ایمان آورده و کارهای نیک و شایسته کردهاند و ایشان اندکاند. و [در اینجا] داوود دانست که ما او را آزمایش کردهایم؛ پس از پروردگار خود آمرزش خواست و با فروتنی به رو در افتاد و [به دل به خدا] بازگشت[و توبه کرد]».
وقتی حضرت داوود(علیه السلام) در برابر آزمون الهی به خطا رفت و موازین قضاوت و داوری را رعایت نکرد و بدون اینکه از مدعی درخواست شاهد کند و از مدعیعلیه بخواهد که از خود دفاع کند، بین آنان حکم کرد، از کرده خود پشیمان شد و چهل روز به سجده سپری کرد و شب و روز میگریست و از سجده سر برنمیداشت مگر در موعد نماز، تا اینکه پیشانیاش زخم برداشت و خون از چشمش جاری شد.(1) تا آنکه مشمول عفو الهی قرار گرفت و خداوند او را حاکم و خلیفه روی زمین قرار داد:
فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِک وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاک خَلِیفَه فِی الْأَرْضِ فَاحْکم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّک عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ؛(2) «پس آن [لغزش] را برای او آمرزیدیم و بهراستی او را نزد ما نزدیکی و بازگشتی [سرانجامی] نیکوست. ای داوود، همانا تو را در زمین خلیفه [نماینده خود] ساختیم، پس میان مردم بهراستی و درستی حکم کن و خواهش نفس را پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه میگرداند. همانا کسانی که از راه خدا گمراه شوند بسزای آنکه روز حساب را فراموش کردهاند عذابی سخت دارند».
1. محمدباقر مجلسی، همان، ج14، باب2، ص21، ح1.
2. ص(38)، 25ـ26.
حاصل پاسخ چهارم این است که انسان دارای مراتب و ابعاد گوناگون وجودی است و از خصوصیات او این است که میتواند درهرحالی بر روی یکی از مراتب و ابعاد تمرکز یابد و توجهاش را به آن معطوف سازد. بهعنوان نمونه کسی که به کمال نهایی و عالیترین مراتب قرب الاهی نایل آمده، میتواند توجهاش را به مقام نبوت، امامت و مقام وساطت فیض که عالیترین موهبت الاهی است معطوف کند و در حال توجه به آن مرتبه متعالی بگوید: أنا قسیم الجنّه والنار(1) که در این صورت از موهبت و مرتبه متعالیای که خداوند به او تفضّل کرده خبر میدهد. امام وقتی به منشأ خود که نطفه حقیر و ناچیز و فاقد شعور است توجه میکند که با عنایت و لطف الاهی بارور شد و رشد یافت، میگوید: خدایا، من همان نطفه حقیر و ناچیزم و همه کمالات و زیباییها و نعمتها از توست. او همچنین وقتی توجهاش را معطوف به مقام حیوانیت میکند که بین همه انسانها مشترک است و خاستگاه غرایز، نفس امّاره و کششهای شیطانی میباشد، میگوید: خدایا، تو به من مقام عصمت دادی و مرا از گناه و طغیان حفظ کردی که اگر این لطف و تفضّل تو نبود من نیز چون دیگران اسیر وسوسههای شیطان و هوای نفس میشدم و در گرداب گناه گرفتار میگردیدم. او وقتی به فقر ذاتی خود مینگرد و خود را منشأ همه کمبودها، محدودیتها و ناداریها مییابد و در مقابل، خداوند را منشأ همه داراییها و کمالات مییابد، همه کاستیها را به خود نسبت میدهد و میگوید: خدایا، من جاهل و نادان و فقیرم. خدایا، تو به من حیات دادی و مرا عقل بخشیدی و از مقام عصمت بهرهمندم ساختی و از انحراف و گناه مرا حفظ کردی.
یکی از آموزهها و دستورات تربیتی به رهیافتگان به مقام قرب و کسانی که در هر مرتبهای از معرفت الاهی و کمال انسانی قرار گرفتهاند و رحمت الاهی را دریافت داشتهاند این است که خود را چیزی بهحساب نیاورند و همه خوبیها و کمالات را به
1. کلینی، اصول کافی، ج1، ص197، ح2.
خداوند نسبت دهند. چون وقتی انسان همه خوبیها و کمالات را از خداوند دید و خود را فقیر محض و در نهایتِ ذلت و پستی یافت، بر این باور است که چیزی ندارد که بدان ببالد و افتخار کند و هرچه دارد عاریه و امانت الاهی است. او با توجه به اینکه فقر ذاتی او منشأ جهل، بیخردی، گناه و فساد است، میگوید: خدایا، من در معرض گناه و فساد قرار دارم، مرا به لطف خود از گناه و انحراف حفظ کن. به این درجه از معرفت در آیات و روایات فراوان اشاره شده، از جمله خداوند در مقام تعلیم آن معرفت به پیامبر خویش میفرماید: مَا أَصَابَک مِنْ حَسَنَه فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَک مِن سَیِّئَه فَمِن نَّفْسِک وَأَرْسَلْنَاک لِلنَّاسِ رَسُولاً وَکفَى بِاللّهِ شَهِیداً؛(1) «هر نیکیای که به تو رسد از خداست و هر بدیای که به تو رسد از خود توست، و تو را پیامبری برای مردم فرستادیم و گواه بودن خدا بس است».
با این جوابها، شبههها و سؤالهای مربوط به توبه و استغفار معصومین(علیهم السلام) و اعتراف آنها به گناه و کوتاهی به درگاه خداوند مرتفع میگردد و روشن میشود که خوف انبیا و سایر معصومین(علیهم السلام) از عذاب الاهی، گریهها، توبه و انابه آنها به درگاه خداوند حالات و رفتار واقعی آنها بوده و آن رفتار و حالات، تصنعی و صرفاً برای تعلیم دیگران نبوده است.
1. نساء (4)، 79.