المرفق | الحجم |
---|
توجه به حالات اولیای خدا و دغدغههای آنان و درخواستهایشان از خداوند، این انگیزه را در انسان، پدید میآورد كه با تأسی به آنان از خداوند بخواهد به ما نیز چنین حالاتی را عنایت كند. ما در دعاهایمان چیزهایی را از خداوند درخواست میكنیم كه ارزش آنها را درك كرده باشیم و اگر به ارزش و والایی چیزی پی نبریم، در پی تحصیل آن برنمیآییم. اما وقتی به دعاهای اولیای خدا توجه میكنیم و درمییابیم كه چه اموری برای آنها والا و ارزشمند بوده است، میكوشیم كه درخواستهای آنها را محور دعاهای خود قرار دهیم. برخی از درخواستهای متعالی و ارزشمند اولیای خدا، درخواستهایی است كه امام سجاد(علیه السلام) در ادامة مناجات ذاكرین از خداوند دارند و میفرمایند:
وأَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَیْرِ ذِكْرِكَ، وَمِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَیْرِ أُنْسِكَ، وَمِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَیْرِ قُرْبِكَ، وَمِنْ كُلِّ شُغُلٍ بِغَیْرِ طَاعَتِك؛ «از تو استغفار میطلبم و آمرزش میجویم از هر لذتی غیر از یاد تو (كه لذت حقیقی روح است) و از هر راحتی و آسایشی بهجز انس با تو و از هر سرور و نشاطی بهجز مقام قرب تو و از هركاری بهجز اطاعت تو».
در جملة اول این فراز، امام از هر لذت غیرالهی و هر لذتی كه از غیر ذكر خدا حاصل شده است، استغفار میكند و از خداوند درخواست عفو و بخشش دارد. در تعریف لذت گفتهاند كه آن عبارت است از ادراك هر امر ملایم و سازگار با طبع و در مقابل، الم و رنج عبارت است از ادراك هرآنچه مخالف با طبع است. توضیح آنكه، انسان قوایی دارد كه هریك نیازهایی دارند و وقتی آن نیازها تأمین میشود، برای انسان حالت درونی خاصی پدید میآید كه به آن لذت گفته میشود؛ این حالت همان ادراك به دست آوردن چیزی است كه ما بدان میل داریم. این لذت درونی عامل تحرك و اقدام انسان برای دستیابی به نیازهای مادی و معنوی و كمالات خویش است. بهعبارتدیگر، لذت از یك نظر انگیزة فعالیت و تلاش در زندگی، و ازنظر دیگر نتیجه و ثمرة آن است ـ چون انگیزه علت غایی رفتار است و ازحیث تصور، علت غایی مقدم است و در تحقق خارجی، مؤخر و عبارت از نتیجه و ثمرهای است كه بر رفتار مترتب میگرددـ و ازنظر آخر میتوان لذت را كمال نسبی برای موجودات ذیشعور دانست؛ زیرا صفتی است وجودی كه آدمیان استعداد واجد شدن آن را دارند.(1)
لذت را به خداوند نیز نسبت میدهند؛ اما چون او كمال مطلق و نامتناهی است و از هر نقصی مبرّاست، آن لذت از نقایص مادی و امكانی تهی است؛ چون لذت همان كمال وجودی برای درككننده است و اگر از لوازم و نقایص امكانی تجرید شود، میتوان آن را به خداوند نیز نسبت داد. همچنین دربارة خداوند تعددی میان لذتبرنده و موجود لذتبخش نیست و آنچه خداوند از آن لذت میبرد ذات مقدس خودش است، نه چیزی بیرون از ذات او. البته در مورد خداوند بهجای واژه «لذت» از واژة
1. محمدتقی مصباح یزدی، بهسوی خودسازی، ص83ـ84.
«بهجت» و مشتقات آن استفاده میكنند و مثلاً میگویند خداوند از درك ذات خود مبتهج است. از ظاهر روایات و آیات استفاده میشود كه ملائكه نیز متناسب با وجود خود لذت دارند و از عبادت و پرستش خداوند حظ و لذت میبرند؛ یعنی خداوند آنان را چنان آفریده است كه همواره به عبادت و پرستش او مشغول باشند و از آن لذت ببرند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: وإِنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً رُكَّعاً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَإِنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً سُجَّداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة؛(1) «و خدا را فرشتههایی است كه در ركوعاند تا روز قیامت و فرشتههایی است كه در سجودند تا روز قیامت».
همچنین خداوند میفرماید: یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لا یَفْتُرُون؛(2)«فرشتگان شب و روز خدای را به پاكی میستایند و سستی نمیكنند».
حیوانات نیز لذتهایی شبیه لذتهای انسان دارند؛ ازاینرو، آنان هم هنگام برآورده شدن نیازهای طبیعیشان حالاتی شبیه حالات انسان از خود بروز میدهند. چنانكه ما از غذا خوردن و سیر شدن لذت میبریم، حیوانات نیز وقتی غذا میخورند و سیر میشوند، حالاتی شبیه حالات ما از خود بروز میدهند و ما از آن حالات و رفتار آنان حدس میزنیم كه لذت میبرند. ازسویدیگر وقتی كسی به آنها آزار برساند، با سروصدا و واكنشهای دفاعی خود، نشان میدهند كه احساس درد و رنج دارند.
اگر بپرسند كه چرا خداوند برای موجود مُدرِكْ لذت قرار داده است، در پاسخ باید گفت كه بیتردید لذتهایی كه عاید موجودات صاحب درك و شعور میشود، بدون علت و حكمت نیست. یكی از حكمتهای لذت بردن این است كه موجودات زنده و
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج59، باب23، ص174، ح4.
2. انبیاء (21)، 20.
صاحب درك و شعور، برای بقای خود نیازمند موادی هستند كه باید آنها را جذب كنند و اگر پس از جذب آن مواد و تأمین نیازهای خود لذت نبرند، انگیزهای برای تأمین آنها ندارند و درنتیجه نیازشان برطرف نمیشود. برای نمونه، اگر حیوان گرسنه احساس گرسنگی و كمبود نكند و از غذا خوردن نیز لذت نبرد، غذا نمیخورد و درنتیجه این نیاز او برطرف نمیشود. اگر وقتی ما گرسنه میشویم احساس گرسنگی نكنیم و پس از آنكه كمبود ناشی از گرسنگی برطرف شد، از غذا خوردن لذت نبریم، برای تأمین غذا و خوردن آن اقدام نمیكنیم. اگر احساس گرسنگی و كمبود و رنج ناشی از آن و نیز لذت ناشی از رفع گرسنگی در ما نبود، چهبسا بسیاری از افراد فراموش میكردند كه غذا بخورند و درنتیجه از بین میرفتند. اگر لذتهای حیوانی نبود، زندگی انسانها مختل میشد و آنان از فعالیت بازمیایستادند؛ چون بیشتر فعالیتهای انسانها برای تحصیل لذت شكم و دیگر لذتهای حیوانی انجام میشود. بههرحال حكمت الهی دربارة موجودی كه كمبودها و نیازهایی دارد و لازم است بهگونهای درصدد رفع آنها برآید، ایجاب میكند كه در آن موجود احساس كمبود و رنج و ناراحتی از آن كمبود پدید آید و آنگاه وقتی درصدد تأمین نیاز خود و آنچه ملایم با وجودش است برآمد، احساس لذت كند.
شكی نیست كه بهحسب قوای گوناگون انسان، لذتها متفاوت است و متناسب با هریك از قوا و ادراكات لذت خاصی به انسان دست میدهد. با لحاظ اینكه قوای ادراكی كمكم در انسان بروز مییابند و ممكن است قوهای در شخصی به فعلیت رسیده باشد و در دیگری به فعلیت نرسیده باشد، لذتها بهتدریج و همراه با به فعلیت رسیدن استعدادها و قوای انسان ادراك میشوند.(1) با مروری بر لذتهایی كه انسان در طول
1. محمدتقی مصباح یزدی، همان، ص86.
زندگی خود دارد، به این نتیجه میرسیم كه نخستین لذتی كه برای كودك از هنگام تولد بروز مییابد، لذت شیر خوردن است؛ چون نیاز به غذا جزو اولین و ضروریترین نیازهایی است كه برای انسان رخ مینماید. كودك از هنگام تولد برای اینكه زنده بماند نیازمند شیر است تا بتواند به زندگی ادامه دهد و ازاینرو تأمین غذا و رفع گرسنگی برای كودك لذتبخش است.
همچنین بر اساس تحقیقات روانشناسی كودك از اینكه در آغوش مادر قرار گیرد و نوازشهای او را احساس كند، لذت میبرد. وقتی كه كمكم كودك بزرگتر میشود و به بازی كردن، مخصوصاً با اسباب بازی، احساس نیاز میكند، از سرگرم شدن و بازی كردن با اسباببازیهای خود لذت میبرد و این لذت چندان در او قوی میشود كه چهبسا بههنگام سرگرم شدن با اسباببازیهایش، فراموش كند كه گرسنه است. درنتیجه در این مقطع عمر لذت بازی بر لذت خوردن و آشامیدن فائق میآید.
بر اساس تحقیقات، دلیل این تغییر این است كه رشد فكری و ذهنی كودك بیشتر از راه بازی كردن حاصل میشود و اگر كودك سرگرم بازی نشود، مغزش رشد كافی و بههنگام نخواهد داشت و قوای عقلیاش دیر شكوفا میشود. پس خداوند برای سرعت بخشیدن به رشد و شكوفایی فكری و ذهنی كودك، نیاز به بازی را در او قرار میدهد تا او از بازی كردن با اسباببازی و با همبازیهای خود لذت ببرد. اگر كودك در سن خاصی كه باید با اسباببازی سرگرم شود و بهطور طبیعی باید نیاز خود را از این طریق تأمین كند، این نیاز را فراموش كند و برحسب عادت گذشتة خود، بهجای بازی كردن، پستانك در دهانش قرار دهد و بمكد، و هرچند پدر و مادر او را از آن عادت زشت بازدارند، حاضر نشود آن عادت را كنار بگذارد و از آن كار لذت برد، بیتردید لذتی كه عاید او میشود، طبیعی و متناسب با نیاز او نیست؛ بلكه ناشی از عادتی است كه از گذشته در او باقی مانده است. درنتیجه وقتی بهتدریج عقل و فهم آن كودك رشد
یافت، متوجه عادت زشت خود میشود و از انجام آن خجالت میكشد و وقتی میبیند كه دیگران او را سرزنش و ریشخند میكنند، تضادی در درون او پدید میآید و درنتیجه آن عادت زشت را كنار میگذارد.
همچنانكه كودك رشد میكند، نیازهای جدیدی درخود مییابد كه از تأمین آنها لذت میبرد. یكی از این نیازها استقلالخواهی است. روانشناسان، و بهویژه روانشناسان رشد، به كشف و بررسی این نیاز روانی پرداختهاند. بر اساس این احساس، كودك دیگر اجازه نمیدهد كه غذا در دهانش بگذارند و خودش میكوشد كه بهتنهایی و بدون كمك دیگران غذا بخورد. او در این هنگام از اینكه قاشق را به دست میگیرد و با دست خود غذا را در دهانش میگذارد، لذت میبرد. با این احساس روحی و روانی، كودك به این باور میرسد كه باید مستقل باشد و نباید نگران آن باشد كه دیگران به او غذا بدهند؛ بلكه باید بدون كمك دیگران غذا بخورد؛ هرچند در ابتدا مقداری از غذا به لباس و اطراف او بریزد و محیط اطرافش را كثیف كند. به همین ترتیب وقتی پدر و یا مادر دست كودك چهارسالة خود را میگیرند تا او را از خیابان عبور دهند، آن كودك دست خود را از دست آنان رها میكند؛ زیرا نمیخواهد در هنگام راه رفتن كسی دست او را بگیرد و به او كمك كند. او از اینكه میتواند بدون كمك دیگران حركت كند و مسیری را بپیماید لذت میبرد.
یكی دیگر از نیازهای روانی كه از دوران كودكی خود را مینمایاند، نیاز به تشویق است. در جهت تأمین این نیاز، كودك میكوشد كه با رفتار خود و حتی با كارهای نامعقول و شلوغكاریهای نامعمول، توجه دیگران را به خود جلب كند تا او را تشویق كنند. حتی دلیل بسیاری از رفتارهای ناصواب و نامعقولی كه كودك از خود بروز میدهد، چهبسا جلب توجه دیگران و نیاز به تشویق است؛ اما چون قدرت تشخیص صواب از ناصواب در او ضعیف است، برای رسیدن به منظور خود تفاوتی بین رفتار صحیح از ناصحیح نمیبیند.
درهرصورت در مراحل رشد انسان نیازهای جدیدی رخ مینماید كه انسان با رفع آن نیازها و كمبودها احساس لذت میكند. بخشی از آن نیازها حسی و مادی هستند و كاملاً برای ما شناخته شدهاند. هرگاه این نیازها بهوسیلة قوا و اندام حسی انسان تأمین میشود، لذتی متناسب و ملایم با هریك از قوا به انسان دست میدهد.
مثلاً وقتی ما از صدای گوشنوازی لذت میبریم، بدینمعناست كه آن صدا با قوة شنوایی ما درك شده است و با آن تناسب و تلائم یافته است. به همین دلیل ما با چشممان از صدای خوب لذت نمیبریم؛ چون امواج صوتی توسط چشم درك نمیشوند؛ چه رسد كه تلائم و تناسبی بین آن دو رخ دهد. با این وصف، در ارتباط با هر لذتی، اگر كسی حس متناسب با آن لذت را نداشته باشد، از درك آن عاجز خواهد بود. اگر كسی چشم نداشته باشد، از دیدنیهای زیبا لذت نمیبرد.(1)
دستة دیگری از نیازهای انسان و لذتهایی كه پس از تأمین آنها حاصل میشود، روحی و روانی است. این نیازها در مكاتب گوناگون روانشناسی بررسی شدهاند. برخی از نیازهای انسان، نظیر نیاز به غذا، از هنگام تولد ظهور مییابند و برخی از نیازها بهتدریج و با پشت سر گذاشتن مراحلی از رشد انسان و شكوفا شدن استعدادها ظهور مییابند. برخی از نیازها موقتی و موسمی هستند و در دورة خاصی از حیات انسان پدید میآیند؛ اما بخشی از نیازهای انسان همیشگی است و تا پایان عمر تداوم دارد؛ چون غریزهای كه برانگیزانندة آن نیاز است تا پایان عمر فعال است؛ مانند نیاز به غذا كه تا پایان حیات انسان باقی است.
1. محمدتقی مصباح یزدی، بهسوی خودسازی، ص86ـ87.
چنانكه گفتیم بازی با اسباببازی و عروسك مربوط به دوران كودكی است و كودك تا حدود دهسالگی به آنها علاقه نشان میدهد و پس از آن به سراغ بازیهای دیگری میرود؛ مثلاً پسرها به بازی فوتبال علاقه نشان میدهند و بازیهای كودكانه را فروتر از شأن خود میدانند. اگر كسی پس از پشت سر گذاشتن دوران كودكی، باز به اسباببازی و عروسك علاقه نشان دهد، این رفتار ازروی عادت و برخلاف طبیعت و ناشی از نقص روانی و تربیتی است. چون بهطور طبیعی وقتی عقل انسان مراحلی از رشد را گذراند، به كارهایی كه متناسب با او نیست دست نمیزند و اگر برحسب عادت منفی به آنها دست زد، از كردة خود خجل میشود و عذرخواهی میكند. البته تشخیص لذتها و نیازهای فصلی و موسمی و تعیین دامنة زمانی آنها بر عهدة روانشناسان است؛ اما بههرروی مشخص است كه انسان با ارتقای موقعیت و شأن و رشد عقلانیاش، دیگر برخی از لذتها را فروتر از شأن خود میداند. چنانكه شخص صاحب شأن و موقعیت والای اجتماعی، در شأن خود نمیداند كه مشاغل نازل متناسب با طبقات فرودست جامعه را داشته باشد. البته ازنظر اسلام هر كاری محترم و ارزشمند است؛ اما در ارزشگذاری اجتماعی، مأمور نظافت كوچه و خیابان را در سطح فرماندار و سایر مقامات شهری قرار نمیدهند و كار او را پستتر تلقی میكنند.
چنانكه شخص برخوردار از شأن و اعتبار والای اجتماعی، حاضر نمیشود به كاری اشتغال یابد كه درخور افراد فرودست جامعه است و خجالت میكشد كه وقتش را صرف چنان كاری كند، كسی كه به مراتب عالی معرفت الهی دست یافته و لذت ارتباط با خداوند را چشیده است، در شأن خود نمیبیند كه كاری را برای لذت مادیاش انجام دهد. او برای اطاعت خدا و انجام وظیفه و در حد ضرورت، و نه برای لذتجویی، به
امور عادی زندگی میپردازد. چنانكه یك پزشك و هر انسان متشخصی حاضر نمیشود خود را به بازیهای بچگانه سرگرم كند و از بازی با عروسك شرم میكند، كسانی كه سطح معرفت و ایمانشان والاست، خجالت میكشند به كارهایی بپردازند كه ما آنها را برای خود مهم و ارزشمند میدانیم؛ زیرا آنان آن كارها و تلاش برای رسیدن به خیلی از خواستههایی را كه ما داریم، بچگانه و زشت میشمرند.
كسی كه خداشناس است و میتواند با خداوند همنشین گردد، حاضر نمیشود كه به خانه، ماشین و سایر امكانات زندگی دلبستگی داشته باشد و دلبستن به ماشین و یك مشت سنگ و آهن را بچگانه و فروتر از شأن خود میداند. چطور كسی كه باید دلش را كانون توجه به خدا و محبت او قرار دهد، حاضر میشود محبت مشتی آهنپاره و سنگ و آجر جامد را در دل جای دهد؟ بزرگی میگفت دلهای بیشتر ما اصطبل اسب و الاغ و یا پاركینگ ماشین است. در گذشته كه از اسب و الاغ استفاده میكردند، كسانی كه به آن حیوانات علاقه نشان میدادند و احساس دلبستگی میكردند، درواقع دلشان را اصطبل آن حیوانات قرار داده بودند و امروزه اگر كسی به ماشین نو و لوكس خود علاقه و دلبستگی نشان دهد و حاضر نشود كه خطی به آن بیفتد، مثل آن است كه دل خود را پاركینگ آن ماشین قرار داده باشد.
ما باید در خود بنگریم كه به چه چیز دل میببندیم و بدانیم ارزش و بهای ما در حد همان چیزی است كه بدان دل بستهایم. كسی كه به معرفت الهی نائل شود و حقایق را بشناسد و به شأن و مقام الهی و انسانی خود آگاه شود و دریابد كه كارهای فرومایة دنیوی متناسب با شأن و ارزشی كه خداوند به او بخشیده نیست و توجه یابد كه حیف است ذهن و فكر خود را صرف امور پوچ دنیایی كند، از اینكه وقت و عمر خود را
صرف كارهایی كرده كه متناسب با مقام انسانی او نیست، خجالت میكشد و بر خسارتی كه به خودش زده است، تأسف میخورد. كسی كه طعم یاد خدا و لذت همنشینی با خدا را بچشد، درمییابد كه همنشینی و دلبستگی به سنگ و آهن، و گاو و گوسفند و مانند آنها خجالتآور است و باید از آن استغفار كرد. بر این اساس، استغفار اولیای خدا از گناه نیست؛ چون ساحت آنها از معصیت و گناه پاك است؛ بلكه استغفار آنها از هر آن چیزی است كه انسان را از لذت یاد خدا بازمیدارد.
كسی كه به لذت یاد خدا پی نبرده است، وقتی به اكراه و با تحمیل بر خود تصمیم میگیرد ذكر «لا اله الا الله» را هزار بار بگوید، چون از آن اذكار لذت نمیبرد، پس از چندی خسته میشود و چندین بار خود را جابهجا میكند تا آنكه آن اذكار تمام شوند؛ یا وقتی میخواهد یك جزء قرآن را ختم كند، چندین بار صفحات باقیمانده را میشمارد تا آنكه آن جزء را ختم كند؛ نمازش را نیز با كسالت و احساس سنگینی میخواند و از آن لذت نمیبرد؛ ازاینرو، خداوند میفرماید: وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلاّ عَلَى الْخَاشِعِین؛(1)«و از شكیبایی و نماز یاری بخواهید؛ كه اینها گران و دشوار است، مگر بر فروتنان خداترس».
در مقابل، كسی كه دلش از زمزم زلال معرفت الهی سیراب شده و لذت یاد خدا، كه از هر لذتی فراتر است و لذتهای دیگر در مقابل آن رنگ میبازند، در جانش نشسته است، وقتی مشغول یاد خداست چنان لذت میبرد كه به هیچچیز دیگری توجه ندارد. او چنان از یاد خدا سرمست میشود كه حتی به بهترین امور لذتآفرینی كه در تصور ما میگنجد نیز توجه ندارد.
مرحوم حاجشیخغلامرضا یزدی(رحمه الله) روایتی را نقل میكرد كه مضمونش این است: در
1. بقره (2)، 45.
بهشت برخی از حوریان از بهشتیان نزد خداوند شكایت میكنند و میگویند: «خدایا؛ تو ما را برای این مؤمن بهشتی آفریدی؛ اما او هیچ توجهی به ما ندارد». چون آن بهشتیان چنان سرمست تجلیات الهی میشوند و از آنها لذت میبرند كه در آن حال حتی حاضر نمیشوند به حوریان بهشتی نیز نگاه كنند؛ چه رسد به اینكه در فكر كامجویی از آنها باشند. اگر همة زیباییهای زنان عالم در یك زن گرد آید، او در جمال و زیبایی بهپای یك حوری نمیرسد؛ آنوقت در بهشت كسی كه سرمست توجه به خدا و تجلیات اوست، به چنین حوری دلربایی، كه سرآمد جمال و زیبایی است، اعتنا نمیكند؛ چون او به لذت فراتری كه لذت انس با خداست دست یافته است؛ لذتی كه كامجویی از حوری در برابر آن بیمقدار است و برای او بسیار دشوار است كه از آن لذت متعالی صرفنظر كند و به لذت بردن از حوریان بهشتی سرگرم شود. كسی كه روحش از دلبستگیهای مادی برهد، در لطافت و صفا و تعالی به مرحلهای میرسد كه پیجویی هر لذتی را، جز لذت یاد خدا، برای خود خسران و گناه میداند و از آن استغفار میکند. چنین شخصی معنای سخن امام سجاد(علیه السلام) را درك میكند كه میفرماید: أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لِذَّةٍ بِغَیْرِ ذِكْرِك.
استفادة دیگری كه از این جمله میشود این است كه وقتی رابطة محبت و مودت بین دو شخص برقرار شود، محبت و عشق ایجاب میكند كه تمام توجه عاشق به محبوب باشد؛ پس اگر به شخص دیگری نیز توجه داشته باشد، در حق معشوق و محبوب خود جفا كرده است. توقع و انتظار محبوب نیز این است كه عاشق، تنها به او عشق بورزد. اگر توجه عاشق به غیر محبوب خود نیز جلب شود، او دلش را كاملاً وقف معشوق خود نكرده است. كسی كه به غیرخداوند نیز محبت داشته باشد و درنتیجه از كاری بهجز ذكر و یاد خدا نیز لذت ببرد، در حق خداوند خیانت كرده و در محبتش به خداوند موحد نیست. موحد باید دلش را به محبوب حقیقی اختصاص دهد و به غیرخداوند توجهی نداشته باشد؛ بهجز در مواردی كه خداوند فرمان داده است و مواردی كه وظیفه ایجاب میكند كه به
غیرخدا نیز توجه داشته باشد. درواقع در این موارد نیز كه انسان در جهت انجام وظیفه و تكلیف الهی، به امور دنیوی میپردازد و حتی از آنها لذت نیز میبرد، از توجه به خداوند غافل نشده است و لذتی نیز كه عاید او میشود الهی است و منافاتی با لذت یاد خدا ندارد. پس وقتی كسی عاشق خدا شد، باید با همة وجود وقف معشوق باشد و توجهی به غیرخدا نداشته باشد. در این هنگام اگر به دنبال لذتی جز لذت یاد خدا و انس با معبود رفت، باید از این خیانتی كه در حق معبودش روا داشته است، استغفار و توبه كند.