جلسه اول؛ چیستی ملاقات با خداوند و حرکت به‌سوی او (1)

تاریخ: 
جمعه, 29 مهر, 1384

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

آن‌چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1384/07/29 مصادف با شب 18 رمضان المبارک 1426 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

 

تا ملاقات خدا

(1)

چیستی ملاقات با خداوند و حرکت به‌سوی او (1)

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِیهِ1

اى انسان! تو به سوى خدا حركت مى كنى، حركتى همراه با رنج و دشوارى و سرانجام او را ملاقات خواهى كرد. آیا منظور حركت جسمانى است؟! اولا خدا مكان ویژه اى ندارد كه انسان به سوى او حركت كند وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ2؛ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ3؛ وانگهى حركت همه یكسان نیست. عمده اشكالش هم این است كه امكان ندارد مقصد حركت جسمانى، یك چیز غیرجسمانى باشد. این كه روزى او را ملاقات خواهى كرد یعنى چه؟ تعبیر ملاقات در قرآن زیاد آمده: الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ،4؛ إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا،5؛ فَمَنْ كانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً6؛ و ... یك ملاقاتى مخصوص اولیاى خدا است و بندگان شایسته خدا آرزو مى كنند كه به آن نایل شوند. در مناجات ها به ویژه مناجات خمسه عشر چند جا كلمه لقاء، رؤیت و مانند این ها به عنوان یك آرمان بلندى آمده كه شخصیتى هم چون امام زین العابدین(علیه السلام)آن را آرزو مى كند، در این صورت چگونه در این آیه به همه انسان ها مى گوید؟! چون لقائى كه مخصوص اولیاى خدا است، شامل همه انسان ها نمى شود. درباره این آیه بحث هاى فراوانى شده است؛ برخى كه گرایش هاى عرفانى دارند لقاء را به همین معناى عرفانى ـ كه مخصوص اولیاى خدا است مى دانند و معتقدند «یا ایها الانسان»7؛ در این آیه خطاب به همه انسان ها است، ولى همه به این لقاء نائل نمى شوند. همان طور كه گفته مى شود انسان خلیفه خدا است؛ در حالى كه همه انسان ها خلیفة الله نیستند، جانیان عالم مانند شمر و یزید كه خلیفة الله نمى شوند. البته این معنا، خلاف ظاهر است؛ پس منظور چیست ؟ باید درباره این دو مفهوم «كدح»؛ و «ملاقات با خدا»؛ تأمل كنیم. كدح، حركت و سیرى است كه با رنج و زحمت همراه باشد. مفهوم عرفى حركت، انتقال از مكانى به مكان دیگر است. اهل معقول با توسعه این اصطلاح، هر گونه تغییر تدریجى ـ كمى و كیفى را حركت مى نامند. بعد دیدند هرگاه موجود زنده اى را در نظر بگیریم، هر روز بخشى از عمرش از دست مى رود و دیگر برنمى گردد. این هم به واقع یك نوع حركت است. گفتند: عمر كه بخشى از زمان به شمار مى آید، همراه با حركت است و نتیجه گرفتند كه هر جا زمان باشد حركت هست؛ زیرا اجزاى زمان باید سپرى شود و آن چیزى كه اجزائش دائم مى گذرد، در حال حركت است. حال این پرسش پیش مى آید كه آیا براى موجودى كه هیچ حركتى ندارد، زمان فرض مى شود یا نه؟ از این جا یك بحث توحیدى را نتیجه گرفتند، گفتند: خدا خالق زمان است. خودش زمان ندارد؛ چرا؟ چون حركتى در خدا انجام نمى گیرد. فیلسوفان پیشین مى گفتند: اگر فلك حركت نكند، زمان پدید نمى آید. صدر المتألهین یك مطلب جدیدى را مطرح كرد، گفت: حركت، ویژه اعراض نیست، بلكه هر شیى مادى در ذات خود حركت مى كند؛ یعنى مرتب بخشى از عمرش را طى مى كند و این یك تغییر تدریجى است. بنابراین موجود مادى در ذاتش حركت مى كند، دائم نو مى شود و به همین دلیل در هر حال به خدا احتیاج دارد. این گونه نیست كه وقتى خدا موجودى را آفرید، این دیگر از خدا بى نیاز شود؛ زیرا براى وجودهاى بعد خود كه هنوز حاصل نشده باز به خدا احتیاج دارد. این بیان ملاصدرا در عالم فلسفه كم اهمیت تر از كشف اتم نیست. بر اساس دیدگاه ملاصدرا همه موجودات جهان در حال حركتند و هیچ موجودى ثبات ندارد. این حركت ها به كجا منتهى مى شود؟! فلسفه جوابى براى این سئوال ندارد، البته استدلالاتى كرده اند كه به نظر مى رسد برهانى نباشد. پس نمى توان جواب روشنى داد كه عالم ماده با این حركتش به كجا مى رود. قرآن تعبیرى دارد كه قابل انطباق بر این است؛ مى فرماید: أَلا إِلَى اللّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ.8؛ «تصیر»؛ صیرورت است، صیرورت همان توأم شدن با حركت است، وقتى تغییرْ تدریجى باشد، صیرورت مى شود حركت، صیرورت همه عالم به سوى خدا است. تعبیرات دیگرى هم داریم از قبیل وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى.9؛ منتهى همان است كه در فارسى هم مى گوییم؛ منتهاى جاده و ... قرآن مى فرماید: منتهى، به سوى خدا رفتن است. آیات دیگرى هم شبیه این ها وجود دارد، مرحوم صدرالمتألهین معتقد است از این آیه هم مى توان استفاده كرد: «وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ»10؛ به ویژه با آن ذیلش كه مى فرماید: «صُنْعَ اللّهِ الَّذِی أَتْقَنَ كُلَّ شَیْء»11؛ حال، آیا این حركت با رنج و زحمت است؟! عمرمان لحظه به لحظه مى گذرد و هر لحظه از وجودمان غیر از لحظه وجود قبلى است، ولى این رنج و زحمتى ندارد، دست كم هیچ كس احساس رنج و زحمتى نمى كند. پس چرا خداوند متعال تعبیر «كدح»؛ كرده است؟! اگر فرموده بود: «انك سائر سیراً یا صائر صیروره»؛ شاید این احتمال داده مى شد كه منظور، همان حركت جوهرى است، اما تعبیر «كدح»؛ ظاهراً با این معنا سازگار نیست، ولى فى حد نفسه این معناى غلطى نیست كه همه موجودات در حال حركتند و منتها الیه حركت ها هم خداى متعال است، اما به چه معنا؟ مفسرین باید توضیح بدهند. یك احتمال هم این است كه ما غیر از این حركت تكوینى و سپرى شدن عمر حركت دیگرى هم داریم كه اختیارى است و مى توانیم هدفش را با اختیار خودمان تعیین كنیم، متوقف كنیم، عقبگرد داشته باشیم و مدام از مقصد دور شویم و چه بسا گمان كنیم كه در حال پیشرفت هستیم چنان كه قرآن كریم در وصف گروهى مى فرماید: «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»12؛ این حركت در حقیقت متعلق به روح آدم است؛ چون اختیار از آنِ روح است، البته معمولاً حركت هاى روحى به كمك بدن انجام مى گیرد، فكر كردن هم با حركت مغز انجام مى گیرد، ولى تعیین كننده جهت حركت، روح است نه بدن. حركت اختیارى هم دو گونه است: گاه عامل حركت غیر عقلانى و ناآگاهانه است، براى نمونه نوزاد كه به دنیا مى آید گریه مى كند، ولى چنین نیست كه بیندیشد كه چرا گریه مى كند. این را حركت غریزى مى نامند. معمولاً حركت هاى حیوانات غریزى است. معمولاً حیوان هنگامى كه گرسنه مى شود به دنبال غذا مى رود، اگر بوى غذا را استشمام كند به آن سمت مى رود، دیگر فكر نمى كند چرا باید این كار را بكند، خوب است یا بد و ... این حركتْ حیوانى است و كم و در عین حال كه بیش اختیارى است. چه وقت ما انسان مى شویم؟! هرگاه بیندیشیم كه حركتمان براى چه انجام مى گیرد و چه نتیجه اى در دنیا و آخرت دارد و كار را براى رسیدن به نتیجه مطلوب انجام دهیم. هر وقت كارى از ما به این صورت انجام گرفت، به همین اندازه انسانیم وگرنه مصداق این آیات هستیم: «ذَرْهُمْ یَأْكُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ13؛ «یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ»14این ها مانند حیوانات مى خورند، مى خوابند و استراحت مى كنند. «وَ النّارُ مَثْوىً لَهُمْ»15؛ آتش جایگاه آن ها است. آن هایى كه خودشان را در حد حیوان پایین مى آورند و انگیزه رفتارهایشان فقط حیوانى است، حیوان هستند، البته حیوان گناه ندارد، ولى این ها گناه دارند؛ زیرا آن كرامتى را كه خدا به آنان داده، از خود سلب كرده و راضى شدند كه حیوان شوند.

پس ما یك حركت اختیارى داریم كه جهتش را خودمان تعیین مى كنیم؛ حال ممكن است به قعر جهنم باشد و مى تواند به سوى «قرب الهى»؛ باشد.

 


1؛ انشقاق، 6

2؛ زخرف، 84

3؛ بقره، 115

4؛ بقره، 46

5؛ یونس، 7

6؛ كهف، 110

7؛ انشقاق، 6

8؛ شورى، 53

9؛ نجم، 42

10؛ نمل، 88

11؛ همان

12؛ كهف، 104

13؛ حجر، 3

14چ محمد(صلى الله علیه وآله): 12

15؛ همان