جلسه سوم؛ چیستی ملاقات با خداوند و حرکت به‌سوی او (3)

تاریخ: 
يكشنبه, 1 آبان, 1384

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

آن‌چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1384/08/01 مصادف با شب 20 رمضان المبارک 1426 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

تا ملاقات خدا

(3)

چیستی ملاقات با خداوند و حرکت به‌سوی او (3)

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِیهِ

همان گونه كه در جلسات قبل گفته شد: این عالم یكپارچه حركت است و انسان هم به عنوان جزئى از این عالم پیش مى رود؛ پس انسان هم همیشه در حركت است. این حركت به سوى یك حقیقت جریان دارد و آن خداى متعال است.وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى1.إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ2؛ اما این سؤال باقى مى ماند كه حركت به سوى خدا یعنى چه؟! مگر خدا همه جا حضور ندارد: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ3؛ در پاسخ باید گفت: قرآن، این جهان را عالم حجاب و ظاهر مى داند كه بسیارى از حقایق در آن كامل و شفاف درك نمى شود ولى در جهان دیگر پرده ها برداشته مى شود. یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ4؛ در آن روز دیگر هیچ كس شكى درباره هیچ حقیقتى ندارد در نتیجه حضور خدا را همه آشكارا درك مى كنند و مى فهمند كه سر و كارشان فقط با خدا است. هیچ كس بى اذن خدا نمى تواند كارى انجام دهد و حتى سخن بگوید: لا یَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً5؛ حتى كسانى جرأت مى یابند و از شدت رنج و عذاب مى خواهند سخن بگویند، ولى به آن ها گفته مى شود: اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُكَلِّمُونِ6آن جا عالمى است كه سلطنت فقط از آن خدا است الْمُلْكُ یَوْمَئِذ لِلّهِ7؛ در آن روز مانند كسى هستیم كه از جایى حركت كرده و در آن جا با خدا ملاقات نموده است. ملاقات با خدا به این اعتبار است. پس بنابر یك احتمال منظور از حركت همراه با رنج و زحمت به سوى خدا كه در آیه شریفه اشاره شده این است كه این جهان، عالَم حركت است و در این جا انسان، حضور خدا را درك نمى كند و باید با برهان و یا ادله تعبدى بپذیرد كه خدا همه جا حضور دارد. در حالى كه در جهان دیگر، خدا را شهود مى كند. ولى این احتمال با تعبیر «كادحٌ»؛ چندان سازگار نیست؛ زیرا حركت جوهرى، رنج و زحمتى ندارد و حتى انسان متوجه نمى شود كه چنین حركتى هست؛ بلكه باید با دقت و برهان ثابت كرد كه چنین حركتى وجود دارد. از دیدگاه برخى عارفان بلند مرتبه، منظور آیه مورد نظر این است كه انسان با یك سیر معنوى به سوى خدا در حركت است و مى تواند به لقاى الهى نایل شود. غیر از حركت جبرى راسم زمان حركت هاى دیگرى هم وجود دارد كه ارادى است. یك سلسله حركت هاى ارادى نفسانى داریم كه براى خود روح انسان است. منظور این عارفان حركت طبیعى و تكوینى راسم زمان نیست كه همه موجودات در آن شریك هستند؛ بلكه حركتى است مخصوص اولیاى خدا كه نخست مقصد خود را تعیین مى كنند و با دل كندن از همه چیز فقط به او دل مى سپرند و هر روز از عمر خود را گامى به سوى محبوب خویش تلقى مى كنند؛ روزى هم به لقاى او نایل خواهند شد. اما این احتمال هم با ظاهر آیه سازگار نیست؛ زیرا تعبیر یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ همه انسان ها را در بر مى گیرد و شامل كفار و معاندین و گردنكشان هم مى شوددر حالى كه آنان حتى از شنیدن اسم خدا بیزار هستند. اگر دلیل قطعى داشتیم، مى توانستیم بگوییم: مراد از انسان در این آیه شخص یا اشخاص خاصى ـ مانند امیرمؤمنان(علیه السلام)، یا سایر اولیاى خدا است: ولى ظاهر لفظ چنین چیزى را نمى رساند. به ویژه سیاق سوره و آیات بعد چندان با این معنا سازگار نیست. فَأَمّا مَنْ أُوتِیَ كِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً وَ أَمّا مَنْ أُوتِیَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلى سَعِیراً إِنَّهُ كانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِیراً8؛ پس از ورود به آن عالم و ملاقات با خدا، مردم دو دسته مى شوند و نامه هاى اعمال به آن ها داده مى شود؛ نامه هاى اعمال برخى به دست راست آنان و بعضى دیگر از پشت سر به آن ها داده مى شود ـ بر اساس بعضى آیات به دست چپشان داده مى شود ـ و با نامه اعمال روشن مى كند كه سمت و سوى حركت این ها كجا است. آنان كه نامه اعمال به دست راستشان داده شده، به آسانى به حسابشان رسیدگى مى شود و با شادمانى نزد كسان خود برمى گردند، ولى كسانى كه كتاب خود را از پشت سر و یا با دست چپ دریافت مى كنند، با دیدن آن فریاد برمى آورند كه: واى بر ما، اما انسانى كه نامه عملش را به دست راست او مى دهند، در دنیا به لذت و شادمانى مشغول نبوده و در اندیشه رسیدن به هدف بوده است و پس از رسیدن به آن احساس شادمانى مى كند، در حالى كه آن دیگرى در دنیا خیلى شاد و خرم زندگى مى كرد: إِنَّهُ كانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛ و نگران نبوده كه چه خواهد شد، مكافات سوء استفاده از بیت المال و دست اندازى به حقوق مردم و ایتام چه خواهد شد. إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ او گمان مى كرد كه حساب و كتابى در كار نیست، ولى هنگامى كه مى بیند حساب و كتاب جدى است، صدایش بلند مى شود كه: هلاك شدم، سپس هلاكت را به رأى العین مى بیند و او را در آتش شعلهور مى اندازند. پس انسان ها دو گونه اند: گروه اول كسانى هستند كه در دنیا هدفشان شادى و شادمانى است و گروه دوم كسانى هستند كه همّشان در دنیا انجام وظیفه است. شادى، غم، راحتى و سختى، براى آن ها چندان تفاوتى نمى كند. فقط از سرانجام كار و حساب قیامت نگران هستند و در قیامت، به حساب این ها به آسانى رسیدگى مى شود. یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً چنین كسى نامه اعمالش را به دیگران نشان مى دهد: و مى گوید: هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِیَهْ9؛ بیایید ببینید نامه اعمال من چه قدر درخشان و افتخارآمیز است و یَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً تازه شادمانى اش آغاز مى شود و الى الابد در میان دوستان و خانواده اش مسرور زندگى خواهد كرد. بنابراین، ملاقات مذكور در عالم قیامت است كه بعد از آن ملاقات، نامه هاى اعمال به افراد داده مى شود. این ملاقات به مؤمنین هم اختصاص ندارد؛ احتمال سوم این است كه منظور از رنج و زحمتى كه از تعبیر كدح استفاده مى شود، رنجى است كه در حركات اختیارى وجود دارد، تلاش هایى كه براى رفع نیازهاى مادى، روحى و روانى، به دست آوردن مصالح و پرهیز از مفاسد انجام مى دهیم، همه حركاتى است كه انسان با اراده و اختیار خود انجام مى دهد و در هر مقطعى هدفى دارد. هیچ كدام از این ها هم بى زحمت نیست. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی كَبَد10. انسان این زحمت ها را تحمل مى كند غافل از این كه حركت هاى او در یك بستر زمانى صورت مى پذیرد كه از آن حركت اصلى و تكوینى طبیعت سرچشمه مى گیرد. در قافله اى كه به سوى هدفى از پیش تعیین شده حركت مى كند و او از آن هدف غافل است. كس دیگرى این قافله را به حركت درآورده است و او نمى تواند از آن خارج شود این اختیاراتش هم باید در بستر همان حركت طبیعى انجام بگیرد. باید در جهانى زندگى كند كه ثبات ندارد؛ اگر عالم ثابت بود، مؤمن براى همیشه مؤمن و كافر تا پایان عمر كافر مى ماند. این عالم به گزاف آفریده نشده است، بلكه آن را دیگرى تدبیر مى كند و به سوى مقصد خاصى حركت مى دهد. خدا از این آفرینش هدفى دارد. انسان ها باید به نزد خدا باز گردند و در سایه كمالاتى كه با اختیار خود كسب كرده اند، فیض بیش ترى از پروردگار دریافت كنند؛ پس منظور از كدح انسان حركت جوهرى اصل طبیعت نیست؛ زیرا لفظ «كادحٌ»؛ به این معنا است كه تو براى رسیدن به اهداف ویژه اى در حال تلاش هستى، رنج و زحمت براى این حركت هاى ارادى است. حركت طبیعى و تكوینى كه رنج و زحمتى ندارد، خود به خود پیش مى رود و هیچ كس هم نمى تواند جلوى آن را بگیرد. اما حركت هاى ارادى بر بستر حركت طبیعى شكل مى گیرد كه یك هدف نهایى دارد و آن رسیدن به عالمى است كه در آن جا حضور خدا درك مى شود و این یعنى ملاقات با پروردگار. پس بنابر احتمال سوم، منظور از كدح نه آن حركت یكنواخت طبیعت است و نه آن حركتى كه ویژه اولیاى خدا است، بلكه حركت هاى اختیارى انسان ها براى تحقق اهداف خاص خودشان است، البته این حركت ها در بسترى انجام مى گیرد كه در مجموع به صورت قافله اى در حال حركت، به سوى هدفى ویژه طراحى شده است و به قطارى مى ماند كه به سوى مقصدى در حركت است، در درون آن ممكن است كسى از این سو به آن سو برود، یا برخلاف جهت قطار حركت كند، ولى در هر صورت این قطار دارد او را مى برد، او در حال تلاش است و قطار هم راه خودش را به سوى هدف مشخص پى مى گیرد. این احتمال از آن دو احتمال قوى تر به نظر مى رسد، پس این آیه مانند بیشتر آیه هاى كوچك مكى، درصدد توجه دادن انسان به جهان آخرت و توجه دادن به این نكته است كه زندگى دنیوى چندان اصالت ندارد؛ و انسان باید ببیند مقصدى كه همیشه در آن جا خواهد بود كجا است؟ این آیات به ما این حقیقت را گوشزد مى كند كه زندگى ما در این جهان گذرا و برگشت ناپذیر است. هیچ لحظه اى از عمر آدمى برگشت پذیر نیست؛ بنابراین وجود این عمر بسیار ارزشمند است. اگر یك لحظه پیش از رسیدن اجل، به انسان فرصت دهند، ممكن است از گناهانش توبه كند و از كفر به ایمان برگردد، التماس هم مى كند، ولى ملك الموت به او مى گوید: «گذشت! تمام شد. من اجازه ندارم حتى یك لحظه دیگر به تو مهلت دهم.»؛ اگر انسان بیندیشد كه هر لحظه ممكن است جناب عزرائیل تشریف بیاورند، ارزش عمر خود را خواهد دانست. عمرى كه مى تواند از هر لحظه اش بهره ببرد و سعادت ابدى را بدست آورد؛ دراین صورت عمر خویش را صرف چیزهاى بیهوده اى نمى كند كه هیچ فایده اى ندارد، چه رسد به این كه عذاب ابدى را نیز در پى داشته باشد!

 


1؛ نجم، 42

2؛ بقره، 156

3؛ بقره، 115

4؛ طارق، 9 و 10

5؛ نباء، 38

6؛ مومنون، 108

7؛ حج، 56

8؛ انشقاق، 7 تا15

9؛ حاقّه، 19

10؛ بلد، 4