بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله علامه مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1387/07/08 مطابق با شب بیست و نهم ماه مبارک رمضان 1429 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، فِی كُلِّ وَقْتٍ وَ كُلِّ أَوَانٍ وَ عَلَی كُلِّ حَالٍ عَدَدَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی مَنْ صَلَّیْتَ عَلَیْهِ، وَ أَضْعَافَ ذَلِكَ كُلِّهِ بِالْأَضْعَافِ الَّتِی لا یُحْصِیهَا غَیْرُكَ، إِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تُرِیدُ.
این جملات، آخرین فراز از دعای حضرت سجادعلیهالسلام در ورود به ماه رمضان است. ترجمه تحتاللفظى آن این است كه خدایا! در هر وقتی، در هر فرصتی و در هر حالی بر محمد و آل محمد صلوات بفرست، به اندازه آنچه بر همه خلایق صلوات فرستادهای و بیش از آن، به اضعاف آنچه بر دیگران صلوات فرستادهای، اضعافی كه غیر از تو كسی نمىتواند آنها را شمارش كند؛ إِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تُرِیدُ، بهدرستی که تو هر كاری بخواهی، مىتوانی انجام دهی و انجام میدهی.
مضمون صلوات در دعا بسیار فراوان است. صحیفه سجادیه مالامال از صلوات است. در دعاهای دیگر نیز همینگونه است اما چنین تعبیری بسیار اندک یافت میشود. در این فراز، در مقام شمارش صلواتی كه از خدا طلب مىكند، اضعاف صلواتی است كه بر همه خلایق و چند برابر آن فرستاده شده است. اضعاف را كسی جز خدا نمىتواند شمارش كند. شبیه آن است كه گفته شود عددی به توان بىنهایت. با این وصف، اضعاف، عددی است كه به هیچ صورت دیگری نمىشود ترسیم و تصویر نمود كه چقدر است.
درباره صلوات بر اهل بیتعليهمالسلام پیش از این در شرح مناجات شعبانیه كه با صلوات شروع مىشود مطالبی گفته شده است.
فرستادن صلوات به این معنا است كه از خدا درخواست مىكنیم تا رحمت خاصی كه «صلوات» نامیده شده و ما نمىدانیم حقیقت آن چیست، برای پیغمبر مقرر بفرماید. بزرگان دین گفتهاند صلوات از خداوند متعال «رحمت»، از ملائكه «تزكیه» و از مؤمنین «دعا» است. وقتی دعا مىكنیم، از خداوند میخواهیم تا خدا آن رحمت را بر پیغمبر نازل كند. رحمت انواع گوناگونی دارد اما هر رحمتی «صلاة» نیست. «صلاة» تحیّت است، رحمتی همراه با احترام است، ادای احترام و تكریم خاصی است. رحمت شامل موجودات غیرانسانی و غیر ذىشعور نیز مىشود. همه چیز مشمول رحمت خداست. حیوانات نیز مشمول رحمتهای دیگری هستند، رحمتهایی كه درك مىكنند اما هیچکدام اینها «صلاة» نیست. «صلاة» بهعنوان تشبیه، یك سلام ویژه است. انسان وقتی به كسی سلام کند، به او احترام میگذارد. ادای احترام یك امر اعتباری است. در هر طایفه و قومی، مردم برای خودشان یك نوع ادای احترام دارند. بعضی كلاه خود را برمیدارند یا بعضی دست به سینه مىگذارند، یا به شكل دیگر. در زبانهای مختلف الفاظ مختلفی نیز به كار مىبرند.
اصل کلمه سلام به معنی سلامتی و امنیت است. اینکه میگوییم سلام بر شما، یعنی من به شما امنیت مىدهم. آنهایی كه مؤمن نیستند و ایمان به خدا ندارند، آنها هم مىتوانند بگویند سلام. منظورشان هم این است كه یعنی از ناحیه من به شما ضرری نمىرسد و شما در امان هستید. اما مؤمن وقتیکه سلام مىكند، معنای آن درواقع دعایی برای سلامتی دو طرف است؛ یعنی من از خدا مىخواهم كه شما را سلامت و در امنیت بدارد. بر همین اساس سلام را رحمت خاصی به شمار میآورند اما چون بهعنوان ادای احترام گفته مىشود، تحیت نیز به شمار میرود. تحیت یعنی «زنده باشید» و از ریشه حیات است. وقتی به شخصی مىگویند زنده باشی یعنی من زندگی تو را مىخواهم، دلم مىخواهد شما زنده باشید و حیات شما ادامه داشته باشد. سلام نیز یك نوع تحیت است.
سلامِ کاملتر، عمیقتر و پربارتر به نام «صلاة» نامیده شده است. در فارسی، معادل آن را نداریم و میگوییم درود بر تو. در عربی «صلاة» تحیت كاملتری از سلام است. هم دلالت بر دوام دارد و هم دلالت بر رتبه بالاتری از تحیت. خداوند متعال مىفرماید: إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ؛[1] هم خدا و هم فرشتگان بر پیغمبر اكرم صلوات مىفرستند. البته خدا در جای دیگر نیز فرموده بر مؤمنین نیز صلوات میفرستیم، یعنی مؤمنینی هستند كه لایق احترام خداوند هستند. خدا رحمتی كه توأم با احترام است را بر آنها نازل مىكند. بعد مىفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً؛ شما بر پیغمبر، هم صلوات بفرستید و هم سلام. در آغاز به نظر مىرسد كه یعنی در مقابل پیغمبر ادای احترام كنید و چون احترام مؤمنین درخواست رحمت از خداست، یعنی شما نیز برای پیغمبر درخواست رحمت بیشتری بكنید. این یك پیشفرضی دارد كه هر مؤمنی در هر جا، هر وقت و در هر زمانی، تا عالَمی هست و انسانی هست دعا بكند، ظرفیت این تحیت و این رحمت برای پیغمبر وجود دارد یعنی باز هم مىشود بر پیغمبر، رحمت فرستاد و برای او از خدا درخواست رحمت نمود.
پرسشی که مطرح میشود آن است که این درخواست رحمت چه جایگاهی و برای ما چه فایدهای دارد؟ چرا به ما دستور داده شده تا صلوات بفرستیم؟ یا پیامبر خدا فاقد رحمت الهی است که ما باید برای ایشان از خداوند رحمت را طلب کنیم؟ در این جا دو تا سؤال دیگر نیز مطرح مىشود: یكی اینكه واقعاً ما مىتوانیم برای پیغمبر خدمتی نموده و برای پیغمبر از خدا رحمت بخواهیم؟ یا این درخواست ما برای پیامبر یك نوع خلاف ادب، به شمار نمیآید؟
با توجه به اعتقاد ما شیعیان و بر اساس روایات گوناگونی که ما به آن معتقدیم، وجود مقدس پیغمبر اكرم و ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین و فاطمه زهراسلاماللهعلیها واسطه نزول فیض برای مخلوقات هستند. بهویژه تعبیراتی كه در زیارت جامعه كبیره است. البته منحصر به زیارت جامعه كبیره نیست. در زیارتهای دیگر نیز همچون در زیارت آل یاسین، مخصوصاً آل یاسین كبیر، مضامینی شبیه این مطلب و یا شاید فاخرتر از آن نیز یافت شود؛ فَمَا شَیْءٌ مِنَّا إِلَّا وَ أَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَیْهِ السَّبِیل؛[2] چیزی و خیری از ما به وجود نمىآید، مگر اینكه شما سبب آن هستید. در زیارت جامعه كبیره این موضوع فراوان ذکر شده است؛ بِكُمْ یُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ، بهواسطه شما (اهل بیتعليهمالسلام) است که خداوند متعال آسمان را نگه مىدارد تا روی زمین سقوط نكند؛ بِكُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ؛ بِكُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَكْشِفُ الضُّر؛ غصهها را بهواسطه شما اهل بیتعليهمالسلام برطرف مىكند، دعاها را بهواسطه شما مستجاب مىكند.
در بعضی روایات، تعبیرات بیشتر و آشکارتری وجود دارد در اینكه اهل بیتعليهمالسلام تنها برای زمان خود و مابعد خود نیستند بلکه آنها پیش از حیات مادی نیز وساطت داشتهاند. در اینباره در زیارت جامعه آمده است: خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّی مَنَّ عَلَیْنَا بِكُمْ؛ در ادامه این زیارت میفرماید: وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِكُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِیَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا.
پرسش دیگری که مطرح میشود این است كه اگر آنها واسطه فیض الهی هستند و دیگران بهواسطه آنها خلق شده و بهواسطه آنها روزی داده مىشوند، آنوقت چرا باید ما برای آنها دعا كنیم؟ اگر دعایی از ما برمىآید كار خیری است که سبب و علت این كار خیر آنها هستند، آنوقت ما برای خود آنها چگونه دعا كنیم؟ یا ما با دعا کردن واسطه فیض برای آنها میشویم؟
مؤمنین، همانگونه كه اهل بیتصلواتاللهعلیهماجمعین شیعیان را تعریف كردند، اهل تسلیم هستند و مىگویند: «وقتی پیغمبر اكرم و ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين مطلبی را فرمودهاند، بهیقین درست است و ما نیز تسلیم آن هستیم؛ اگرچه معنی آن مطلب را درست نمیدانیم اما مطمئن هستیم که حقیقت آن مطلب با خود آنان است.» قرآن نیز از چنین منطقی طرفداری مىكند: وَالرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا؛[3] هر چه خدا و پیغمبر گفتهاند، درست است. ما حقیقت آن را نمىفهمیم. آنان واسطه فیض هستند، هم آن سخنی كه گفتهاند درست است و هم سخنی كه گفتهاند برای آنان صلوات بفرستید.
فهم ما درباره انسان و وجود انسان، صرفنظر از آموزههای انبیاصلواتاللهعلیهماجمعین آن است كه انسان پدیدهای مادی است كه نطفه او منعقد شده و در رحم مادر رشد مىكند. سپس بهصورت جنین متولد شده و چندی در این فضا رشد مىكند. بعد از آن، دوران ضعف، پیری و فرسودگی شروع مىشود و سرانجام مىمیرد و نابود مىشود. ما وجود انسان را اینگونه مىدانیم؛ از نطفه، شروع و تا مرگ، ختم مىشود. وقتیکه بدن انسان در خاک متلاشی شده و اثری از آن نباشد، دیگر زندگی انسان تمام میشود. این درك ابتدایی ما از وجود یك انسان است. این معنا درباره همه انبیا و اولیا نیز صادق است. البته متلاشی شدن بدن، شامل همه انسانها نمىشود. گاهی دیده شده که بدن بعضی از مؤمنین، بعد از صدها سال سالم مانده و متلاشی نشده است.
این پرسش که سرآغاز و سرانجام خلقت و مبداء و مقصد انسان کجاست، برای اولین بار بهوسیله انبیا مطرح شده است. در حقیقت، نخستین استدلالها و براهین هدف خلقت را انبیا به بشر آموزش و تعلیم دادند و سپس حکیمان و فیلسوفان الهی آن را پرورانده و گسترانیدند. اگرچه ممکن است علاوه بر انبیا، انسانهای فهیمی نیز متوجه این مطلب شدند كه غیر از بدن، یك امر دیگری نیز در انسان وجود دارد و آن «روح» انسان است. هنوز بعد از هزاران سال بحثها و تحقیقات، كشمكشهای فراوانی درباره حقیقت روح وجود دارد. بشر ابتدا از كجا متوجه شده است كه چنین چیزی وجود دارد دقیقاً مشخص نیست اما با یقین میشود گفت که انبیا روی این مسئله تكیه كردهاند. بهویژه وقتی آنان مسئله معاد را مطرح نمودند، معاد مبتنی بر روح بوده و بر اساس آن پس از مرگ، روح دوباره به بدن انسان بازمیگردد. وقتی مىگوییم انسان در آخرت پاداش داده مىشود، چیزی باید وجود داشته باشد تا آن پاداش یا كیفر را درك كند.
با الهامی كه از دین گرفته میشود و نیز با براهین عقلی، اثبات مىشود كه در انسان یك امر دیگری به نام «روح» وجود دارد كه پس از مرگ باقی مىماند. خود این روح از چه وقت پیدا شده و چه ارتباطی با بدن دارد، هنوز بهطور قطعی معلوم نیست. در بین صاحبنظران نیز هنوز در این زمینه اختلاف وجود دارد كه روح از چه زمانی پیدا مىشود؟ قبل از وجود بدن، روح وجود دارد، یا روح و بدن با هم خلق مىشود؟ آیا بعد از اینكه چهار ماه از منعقد شدن نطفه گذشت، خدا روح را در او خلق مىكند یا به شکل دیگری است؟ آن چه همه ادیان و همه حكمای الهی بر آن اتفاقنظر دارند آن است كه با مرگ، روح نابود نمىشود و همه ادیان آسمانی مىگویند در روز قیامت روح به بدن بازمیگردد و انسان دوباره زنده شده و حیات ابدی خواهد داشت.
ما برای انسانهای عادی و سایر انسانهایی كه مىشناسیم، با معرفتی كه از دین و عقل سرچشمه مىگیرد، دو مرحله وجودی را پذیرفتهایم؛ همه ما معتقدیم كه عذاب شب اول قبر و سؤال نكیر و منكر و عذاب برزخ و در مقابل، روح و ریحان و نعمتهایی كه خداوند متعال در عالم برزخ به اولیا مىدهد وجود دارد؛ اما برای انسان، امر دیگری بیش از این دو نمىشناسیم. آن روح نیز چیزی است كه بدن را تدبیر مىكند و سپس به نحوی از بدن جدا مىشود؛ اللّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها؛[4] خدا روح را مىگیرد. تا این مرحله، برای همه انسانها دو نشئه، دو وجود، دو مرتبه، یا دو مرحله وجود دارد؛ یكی بدن و یكی روح. اما چیز دیگری برای انسانهای عادی سراغ نداریم. در روایات غیر از آنچه درباره ابدان انبیا و اولیا ذكر شده چیزهای دیگری وارد شده كه نامأنوستر از اینهاست. ما بدن را مىشناسیم، روح را نیز مىفهمیم. آنها شبیه روحی كه ما داریم را دارند بلکه كاملتر، عالىتر و شریفتر از آن. بدن آنان نیز از اول بهصورت طفلی متولد شده و شیر خورده و بزرگ شدند. اینگونه نیست كه روح پیغمبر از آغاز که به بدن تعلق مىگیرد، دارای همان مراتب و كمالاتی باشد که در هنگام نبوت آنها را داشته است. روح چون تعلق به بدن دارد، در سایه این تعلق، تكامل و تحول پیدا مىكند.
در روایات چیز دیگری هم گفته شده است كه با این دو نشئه حل نمىشود. این كه خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً یا أَوَّلُ شَیْءٍ خَلَقَ اللَّهُ... نُورُ نَبِیِّك، [5] این چیز دیگری است؛ یا این که وقتی حضرت آدمعلیهالسلام خلق شد، در كنگره عرش یا در ستونهای عرش، انوار و اسماء اهلبیتعليهمالسلام را دید. هنوز نه بدنی از آنها وجود پیدا كرده و نه روحی كه متعلق به بدن و مدبّر بدن است پدید آمده است. بعضی مىگویند این نور، همان روح است؛ و این از باب آن روایاتی است كه میفرماید روح قبل از بدن خلق شد. اینكه مىگویند: أَوَّلُ شَیْءٍ خَلَقَ اللَّهُ... نُورُ نَبِیِّك یعنی روح نَبِیِّك. ولی این مسئله با خصوصیاتی كه برای «نور» ذكر شده و درعینحال با خصوصیات روح، متفاوت است.
وقتی مىگوییم پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله در فلان زمان متولد شد و در فلان زمان از دنیا رفت، روح یا نور یا بدن ایشان را مىگوییم؟ مسلماً این عوارضی كه برای تولد و وفات و تحولات آن است، برای بدن است؛ خواب و بیداری و مرگ و حیات. روح ویژگیهایی دارد كه همه ارواح انسانها آن را دارند و آن این است كه بعد از بدن نیز باقی مىماند و تابع بدن نیست. روح یك نوع استقلال از بدن مىتواند پیدا كند، یا از اول نیز استقلال دارد. اما نور آنها یعنی چه؟
در روایاتی كه اهل سنت هم نقل كردهاند، ابتدا خداوند متعال از نور عظمت خود، نور پیغمبرصلیاللهعلیهوآله و علیعلیهالسلام را آفرید. در كتابهای اهل سنت نیز این روایت وجود دارد كه این دو، در آغاز خلقت با هم اتحاد داشتند، سپس انشقاق پیدا كرده و تا زمان پیدایش بدن و روح متعلق به ماده، این انشعابات و انشقاقات ادامه داشت.[6] آن چه که در بررسی این مسایل یافت میشود آن است که امور دیگری نیز وجود دارد كه از فهم ما دور است و آنهم مرتبه و نشئهای از وجود است که مخصوص كاملین و اولیاء خدا است.
این وساطتی كه ما به انبیا و معصومینصلواتاللهعلیهماجمعین نسبت مىدهیم این وساطت در بدن نیست؛ برای اینكه بدنشان در یك زمان خاصی متولد شد و در یك زمان خاصی نیز از دنیا رفت. این بدنی كه نطفه آن در یك زمان خاصی منعقد شده، چگونه واسطه فیض برای پدر و برای اجداد خود یا برای خود حضرت آدمعلیهالسلام بوده است؟! پس این وساطت مسلماً برای بدن نیست. یا برای روح است، اگر روح یك موجودی باشد كه قبل از بدن وجود دارد و با آن نوری كه در روایات ذكر شده وحدتی یا اتحادی دارد. اما اگر این را نپذیرفتیم و گفتیم روح، آن مرتبهای است كه تعلق به بدن دارد و تدبیر بدن مىكند و باز به بدن برمىگردد و چهبسا قبل از اینكه بدن مستعد بشود، روحی نبود و هنوز خدا روحی در انسان ندمیده بود، پیدایش آن با همان نفخ روح است و نفخ روح در جنینی است كه شكل گرفته و خدا در او روح را مىدمد، پس جلوتر از آن چیزی به نام روح نیست كه بگوییم واسطه در فیض برای سایر حقایق است. وساطت در فیض یعنی آن وساطتی كه به معنای واسطه در وجود است. به اصطلاح فلسفی، فاعل ما به الوجود، مجرای فیض است که این مخصوص انوار ائمه معصومین است؛ بر همین اساس مىفرماید از نور او بهشت را آفرید و از نور آن دیگری، ملائكه، لوح و قلم و فرشتگان را آفرید.[7] در این جا منظور این نیست که از بدن پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله یا از روح متعلق به بدن ایشان، فرشتگان را خلق كرد. در بعضی روایات آمده است که حتی فرشتگان در یك مقامی نسبت به اهلبیتعليهمالسلام نوعی شاگردی داشتند؛ رُوحُ الْقُدُسِ فِی جِنَانِ الصَّاقُورَةِ ذَاقَ مِنْ حَدَائِقِنَا الْبَاكُورَة؛[8] فرشته روحالامین خیلی پیش از انسانها و خلقت حضرت آدم وجود داشته و خدا آنچه را كه او باید بداند به او تعلیم كرده بود. بدن ائمه معصومینعليهمالسلام در آن زمان نبوده كه به جبرئیل چیزی یاد بدهند؛ آن روحی هم كه با بدن كار مىكند، آن نیز وجود نداشته یا فعالیت نداشته است. پس این یك تعلیم و تعلم دیگر و یك نوع دیگر آن است که برای مقام نورانیت اهلبیتعليهمالسلام است.
اگر ما این را تصویر صحیحی دانستیم كه ما انسانهای عادی، دو مرتبه و دو نشئه وجودی داریم، یك نشئه روحی و یك نشئه بدنی، و پذیرفتیم كه مىشود انسانهای كاملی وجود داشته باشند كه سه نشئه وجودی دارند، مشکل حل خواهد شد. اگر این سه نشئه را تصور كردیم، این وساطتهای تكوینی مربوط به آن مقام نورانیت است. دیگر چیزی از این عالم به آنجا اضافه نمىشود. هر چه در این عالم وجود دارد، از آنجا نازل مىشود. دیگر از اینجا چیزی به آنجا برنمىگردد که آنجا را اضافه كند. همه آنچه در این عالم است شعاعی از آن نور است. دیگر نمىتواند اینجا چیزی برای آن نور بیافزاید؛ خود، پرتویی از آن نور است، آن نوری كه واسطه در فیض برای همه موجودات است.
اما اینکه ما با دعا یا عبادات خود، كاری كنیم تا آن نور اضافه بشود یعنی ما در اضافه شدن نور برای پیغمبرصلیاللهعلیهوآله واسطه بشویم این فرض معقولی ندارد. این همان اشكال دوری است كه عرض كردم. حالا اگر دور حقیقی هم نباشد، شبیه دور است.
واسطه در فیض، معنای دیگری نیز دارد كه مقداری اعتبارىتر است و غیر از مرتبه تكوینی است كه عرض كردم. وقتی مؤمنی در میان جمعیتی دعا كند، خدا به بركت دعای او به دیگران هم رحم مىكند. مؤمنی، تائبی اگر در میان گروهی برای نزول باران دعا بكند، خدا بهواسطه دعای او بر دیگران نیز باران نازل مىكند. حتی اگر كسی برای خدا محزون باشد، حزن آخرتی و غم خدایی داشته باشد، خدا بهواسطه حزنِ او، بر دیگران ترحم مىكند. اینها در فرهنگ ما شناخته شده است. این نیز یك نوع واسطه است. البته این واسطه حقیقی ما به الوجود نیست. این شبیه اِعداد است. شبیه علت اعدادی است و الا علت ایجادی نیست. این معنا كه خدا به بركت و بهواسطه شخصی به دیگران رحمت كند، این در مرتبه روح نیز تصور دارد. آن مرتبه تكوینی كه واسطه در فیض برای همه موجودات باشد حقیقتاً، و به اصطلاح فلسفی فاعل ما به الوجود باشد، آن فقط در مرتبه نورانیت معنی دارد. اما اینكه خدا بهواسطه رحمتی كه بر اهل بیتعليهمالسلام نازل مىكند، دیگران را هم مشمول رحمت قرار مىدهد به خاطر ارتباطی است كه با آنها دارند. شعاعی از محبت آنها در دل اینها تابیده و بهواسطه این ارتباطات روحی كه با اهلبیتعليهمالسلام دارند، رحمتی بر آنها نازل مىشود. نوری كه بر قلب مقدس ولی عصرارواحناه لترابمقدمهالفداء مىتابد، از آنجا انعكاس پیدا مىكند و به قلب مؤمنین خالص میتابد. این تعجب ندارد.[9] آن نور اصالتاً به قلب مقدس امام زمانعجلاللهفرجهالشریف مىتابد اما همچون نوری كه به آینه مىتابد، انعكاس پیدا مىكند. آن كسانی كه با آن آینه ارتباط و سنخیت و اتصالی دارند به آنان نیز مىتابد. اگر سید ابن طاووسرضواناللهعلیه مىگوید: «من شب قدر را درك كردم و از آن عنایاتی كه به ولی امرسلاماللهعلیه نازل مىشد، بهرهای نصیب من شد» تكذیب نكنید. این محال نیست. آن كسی كه آنقدر پاك شد كه دیگر از خود هیچ ندارد و همه امور و آنچه برای خود بود را برای دین، خدا و اهل بیتعليهمالسلام تقدیم كرد و در همه هستی، شأنی برای خود قائل نشد این در حقیقت همچون آینه شده و هر نوری كه بر آن قلب مقدس بتابد در او نیز انعكاس پیدا مىكند.
نهتنها اهل بیتعليهمالسلام وساطت دارند، بعضی از اولیاء دیگر خدا نیز واسطه هستند و خدا به بركت آنان بلاها را از مردم دفع و رحمتهایی نازل مىكند. اگر گفتند كه قم در معرض زلزله بود و به بركت حضرت معصومهسلاماللهعليها زلزله از قم برداشته شد، تعجب نكنید، نگویید دروغ است. این بانوی بزرگوار آنقدر در نزد خدا عزیز است كه یك دعا و عنایت ایشان كافی است كه همه ما را آمرزیده و دعاهای همه ما را مستجاب كند. عقل ما نمىرسد كه اینها چه انواری هستند و چه مقامی پیش خدا دارند. به این معنا وساطت فیض درباره ارواح نیز صادق است. آن وساطت فیضی كه برای همه موجودات است و همه چیز از شعاع آنها آفریده شده است آن برای مقام نورانی آنان است كه ما درست نمىفهمیم یعنی چه؛ همین است كه مىگوییم «نور». كما اینكه خدا نیز وقتی مىخواهد خود را معرفی كند مىگوید: اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛[10] دیگر بیشتر از این عقل ما نمىرسد كه نور چیست؛ چیزی پاكتر، منزهتر، شریفتر، مقدستر از نور نمىشناسیم. آن «نور» كه خود خداست، بعد مىفرماید: مَثَلُ نُورِهِ. «نور» یك مضافی است به یك مضافالیه. مضافالیه آن «اللّه» است كه نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ در مورد خود قرآن و پیامبر اكرم و ائمه معصومینصلواتاللهعلیهماجمعین نیز تعبیر «نور» آمده است، خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً؛ ما نمىتوانیم بفهمیم آن چه وجود و چه سنخی است، نباید هم چنین توقعی داشته باشیم؛ اما همینکه به ما یاد دادهاند كه این اندازه را بگوییم ما تشكر مىكنیم و خدا را سپاس مىگزاریم كه این اندازه از معارف اهلبیتعليهمالسلام سهم ما شده تا بدانیم یک نوری است كه برای ذات خداوند متعال است و یک نور است که مخلوق خداست. آن نور، مراتب نازلتری دارد كه در وجود حضرات معصومینصلواتاللهعلیهماجمعین تكثر پیدا مىكند و از آن نور، شعاعی در دلهای مستعد و شیعیان خالص و راستین نیز مىتابد.
رزقنا الله و ایاكم انشاء الله
[1]. احزاب، 56.
[2]. بحارالأنوار، ج 99، ص 92، باب 7، «زیارة الإمام المستتر عن الأبصار».
[3]. آلعمران، 7.
[4]. زمر، 42.
[5]. بحارالأنوار، ج 15، ص 24، باب 1.
[6]. أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ص 205 المخطوط؛ «كُنْتُ أَنَا وَ عَلیٌّ نُورا بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عامٍ، فَلَمّا خَلَقَ اللّهُ تَعالی آدَمَ قَسَّمَ ذلِكَ النُّورَ جُزْئَیْنَ فَجُزْءٌ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلیّ».
[7]. ر.ك: بحارالأنوار، ج 36، ص 73، باب 37، «أنه علیهالسلام المؤذن بین الجنة و النار».
[8]. بحارالأنوار، ج 26، ص 264، باب 5، «جوامع مناقبهم و فضائلهم».
[9]. ر.ك: الكافی، ج 1، ص 194، باب «أن الأئمة علیهمالسلام نور الله عز و جل»؛ «لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤمِنِین».
[10]. نور، 35.