بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهاى از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدى (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاریخ 1387/06/17 مطابق با شب هفتم ماه مبارک رمضان 1429 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
حضرت امام سجاد(ع) برای شروع دعا، به حمد الهی پرداخته و در آغاز توجه نمودند به این نكته كه هدایت به حمد، خود نعمتی است كه احتیاج به شكر و حمد دارد. در مرتبه بعد خدا را شكر و سپاس میگویند به این كه ما را به دین خود راهنمایی فرمود و در سایه هدایت اسلام راههایی كه به رضوان الهی منتهی میشود را به ما آموخته و ما را در این راهها قرار داد. پس از آن اشاره فرمودند كه یكی از راههای رسیدن به رضوان الهی، ماه مبارك رمضان است كه دارای بركات بیشماری است. از مهمترین ویژگیهای این ماه كه در این دعا به آن اشاره شد، این نكته بود كه قرآن كریم در این ماه نازل شده است. «الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنّاسِ وَ بَیناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ»1؛ در آیات قرآن تصریح شده، كه قرآن در ماه رمضان نازل شده است. به همین دلیل ماه رمضان را بهار قرآن مینامند. اینكه قرآن، در ماه رمضان نازل شده است، به چه معناست؟ بیشتر مفسران اهل سنت و عده اندكی از مفسران شیعه گفتهاند منظور این آیه این است كه آغاز نزول قرآن در ماه رمضان بوده است. این امر عرفی است كه وقتی یك كار طولانی؛ و تدریجی، از یك روز یا ساعت و موقعیتی شروع میشود، گفته شود این كار در آن زمان انجام گرفت. البته این مطلب با تاریخ نزول قرآن هماهنگی ندارد. ما معتقدیم كه پیغمبر اكرم در 27 ماه رجب مبعوث شدند، و اولین نزول قرآن نیز سوره «علق»؛ بود كه در هنگام بعثت نازل شد. بنابراین آغاز نزول قرآن در ماه رمضان با تاریخ و روایات مشهور شیعه سازگار نیست. بعضی دیگر گفتهاند غیر از چند آیه كه در آغاز بعثت در ماه رجب نازل شد، پس از مدتی، نزول آیات قطع شد. اما از ماه رمضان بود كه آیات قرآن پشت سر هم و به صورت منظم نازل گشت و به همین دلیل آغاز نزول قرآن را از این ماه میدانند. البته برای این ادعا، دلیل محكمی وجود ندارد.
روایاتی وجود دارد كه به نزول قرآن در دو مرحله اشاره مینماید. براساس روایات یك نزول از عندالله یا از لوح محفوظ تا بیت المعمور وجود داشته است و یك نزول از بیت المعمور به قلب مقدس پیغمبر اكرم(ص)2. در توضیح بیت المعمور آمده است كه آنچنان كه كعبه در روی زمین به عنوان خانه خدا قرار داده شده و انسانها باید بر گرد آن طواف كنند، در آسمان نیز مكانی به نام بیت المعمور، به موازات كعبه قرار دارد كه فرشتگان بر گرد آن طواف میكنند. منظور از نزول قرآن در ماه رمضان به این معناست كه قرآن از لوح محفوظ، در این ماه به بیت المعمور، نازل شد، اما به زمین نرسید، بلكه به صورت تدریجی به زمین رسیده و طی بیست و سه سال بر پیغمبر خدا(ص) نازل گشت. در ارتباط با انواع نزول قرآن مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مطالبی را فرمودهاند كه به آن اشارهای می كنیم. وقتی میگوییم چیزی از جانب خدا بر پیغمبر یا به این عالم، نازل میشود، آنچه كه در آغاز تداعی میشود، آن است كه در آسمانها و عالم بالا یك چیزهایی وجود دارند كه آرام آرام پایین آمده و نازل میشوند. معنی حسّی و ظاهری نزول نیز همین است. اگر به آن چیزهایی كه خداوند میفرماید نازل شده دقت نموده و بنگریم كه این نزولات در كجا بوده؟ چگونه نازل شده؟ و بر چه نازل شده؟ متوجه میشویم این معنای حسی كه ما تصور میكنیم، صد در صد درست نیست.
خداوند در قرآن میفرماید هر چه در این عالم وجود دارد، ما از خزائنی كه داریم نازل میكنیم «وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»3؛ به تعبیر ساده خداوند انبارهایی دارد كه برای آن وسعت و اندازهای نمیتوان تصور نمود. به اندازهای كه خدا لازم بداند و مصلحت باشد، آنها را نازل میفرماید. درباره آهن نیز خداوند میفرماید «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ»4؛ و آهن را نازل كردیم. شاید تصور شود كه آهن در كره یا سیّاره دیگری بوده و از آن جا خدا آهن را بر كره زمین نازل فرموده است، اما اینگونه نیست. اینكه خدا میفرماید همه چیز نزد ما خزائنی دارد میتوان فهمید كه نازل كردن و پایین فرستادن آنها از نوع بالا و پایینهای مادی نیست. اینكه میفرماید «إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ»؛ خدا كه در فراز آسمانها نیست، خدا در همه جا حضور دارد و در نزد خدا، خزانه همه چیز و همه اشیاء وجود دارد. موجوداتی كه ما در این عالم میبینیم و در شرایط خاصی به نحوی وجود پیدا میكنند، در عالم دیگر نیز یك نحو از وجود را دارا هستند. آن عالم بسیار وسیعتر از این عالم ماست، به گونهای كه نسبت آن عالم به این عالم، نسبت خزائن است به شیء محدودی كه از انبار بیرون میآورند. این مطلب همچون اسما و صفات الهی است كه با تعبیرات و الفاظ قابل فهم برای انسان در قرآن آمده است. مثلا معنای لغوی «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی»5؛ این است كه خدا بر عرش نشست. «لِتَسْتَوُوا عَلی ظُهُورِهِ»6؛ یعنی سوار بر پشت مركبها میشوید. در این آیه منظور این نیست كه ـ العیاذبالله ـ خدا و عرش یك جسم است، و خدا نیز بر بالای آن، قرار دارد. این تصور ناقص و عامیانهای از خدای متعال است. حقیقت مطلب به گونهایست كه با این الفاظی كه ما انسانها با آن سر و كار داریم، نمیتوان آن را بیان نمود. البته اهل ادب و لغت میگویند ممكن است در جمله مضافی در تقدیر باشد یا استعاره و كنایه باشد، اما هیچ کدام از اینها حقیقت آن را بیان نمیکنند. در نزول اشیاء از خزائن الهی نیز خدا وقتی چیزی را نازل میكند از قبیل پایین آوردن شیء از بالای پشت بام بر زمین نیست. ما نمیتوانیم آن حقیقتی كه فوق عالم مادی است و نسبت به این عالم حكم خزائن دارد را بفهمیم. لوح محفوظ نیز اینگونه است «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»7؛ لوحی است كه نه تنها قرآن، بلكه همه امور از آغاز تا پایان عالم، در آنجا ثبت شده است. این لوح چگونه است؟ كجاست؟ به چه خط و زبانی نوشته شده است؟ حقیقت آن است كه ما نباید توقع داشته باشیم كه این حقیقت عظیم را درك كنیم.
دایره شناخت و معرفت ما محدود به مادیات است. با تلاش فراوان شاید بتوانیم اندكی آنها را تجرید و تلطیف كنیم، اما كنه و ذات قرآن را به آسانی نمیتوان درك نمود، مگر كسانی كه آن حقیقت را پیدا نمایند. قرآن میفرماید «فِی كِتابٍ مَكْنُونٍ لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»8؛ نمیفرماید «لا یعلمه»، «لا یفهمه»، یا «لا یعرفه الا المطهرون»؛ میفرماید قرآن كتاب پوشیده و پر رمز و راز و مستوری است كه فقط گروهی كه «مطهر»؛ هستند، میتوانند آن را «لمس»؛ كنند. مفسرین بزرگ «مطهرون»؛ را به معنی «معصومین»؛ میدانند. به فرمایش قرآن فقط معصومین هستند كه حقیقت عظیم قران را درك و لمس میكنند، آن هم نه لمس مادی با بدن. خود مسّ یعنی چه؟ آن را نیز ما نمیفهمیم.
درباره نزول قرآن نیز درك و فهم و معرفت ما بسیار اندك و محدود است. جبرئیل چگونه آن را نازل میكردهاند؟ آیا جبرئیل صدای خدا را شنیده و برای پیامبر خدا(ص) نقل میکردند؟ این كه در قرآن آمده «نَزَل بِه الروح الاَمین»؛ یعنی قرآن را روح الامین به همراه قرآن بر قلب پیغمبر(ص) نازل میشود؟ منظور از قلب پیامبر چیست؟ جبرئیل قرآن را چگونه بر قلب پیامبر خدا(ص) نازل میفرمود؟ باید اعتراف كنیم كه پاسخ هیچ كدام از این پرسشها را نمیدانیم. درك مقام عالی خدای متعال نیز به این آسانی نیست. خداوند «العلی العظیم»؛ است، «یا علی یا عظیم»، یعنی كسی كه علو دارد و مقام او بالاست، آیا این مقام بالا یعنی بالای آسمانها؟ خدا كه همه جا حضور دارد؟ منظور از این بالایی و مرتبه عالی، بالایی جسمانی كه نیست. خدا جسم نیست كه بالا باشد یا پایین، «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»9؛ این جا است كه متوجه میشویم به این آسانی نمیتوان به درك و فهم مفاهیم عالی قرآن نائل شویم. در قرآن ذكر شده «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْكِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَكِیمٌ»10؛ قرآن نزد ما مرتبه بسیار بلندی دارد؛ بعضی گفتهاند: «حكیم»؛ به معنای محكم است، یعنی بیدرز. ممكن است از ریشه حكمت نیز باشد. هرچه هست قرآن دارای مقام بالایی است. وقتی قرآن بر قلب پیامبر خدا(ص) نازل میشود حضرت آن را مییابد، درك میكند، صدای آن را میشنود، نوشته آن را میبیند، معنای آن در ذهن او منعكس میشود و حقیقت آن را مییابد. اما همه این امور برای ما مجهول است و حقیقت آنها را نمیفهمیم. همین اندازه میدانیم كه یك چنین چیزهایی وجود دارد. آن چه مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند این است كه مقام عالی كه قرآن «عنداللّه»؛ و «فِی أُمِّ الْكِتابِ»؛ یا در لوح محفوظ دارد، همچون خطهایی نیست كه روی كاغذ نوشته شده و با لحن و صوت كلمات آن ادا شوند، بلكه ما شبیه عكس و صوت آنچه خدا بر قلب شریف پیامبر خدا(ص) نازل فرموده را یاد میگیریم و در ذهن آن را تصور میكنیم و به زبان میآوریم و میخوانیم و همین كه میخوانیم یا آن را كه روی كاغذ مینویسیم، قداست و نورانیت پیدا میكند. نشانهاش این است كه ما حق نداریم بیوضو دست به قرآن بزنیم. شاید تصور كنیم برای احترام به قرآن اینها امور اعتباریست، اما مطلب از این بالاتر است.
داستان كربلایی كاظم را شاید شنیدهاید. پیكر پاك ایشان در قبرستان نو در قم مدفون است. ایشان یك پیرمرد كشاورز با لباس ساده روستایی و كلاه نمدی بود، كربلایی كاظم كاملاً بیسواد بود تا جایی كه اسم خود را نمیتوانست بنویسد، با این حال با لطف و عنایت خدا و به خاطر اخلاصی كه داشت به یكباره حافظ كل قرآن شد. به گونهای كه اگر هر آیه از قرآن را با خصوصیات آن از ایشان میپرسیدی پاسخ میداد. حتی نقطههای آیات و خواص آیات را نیز میدانست. مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری رضوان الله علیه، كه ما نیز افتخار شاگردی ایشان را داشتیم، میفرمودند: من خودم كتاب جواهر را در برابر كربلایی كاظم گذاشتم. گفتم اینجا چیزی از قرآن میبینی؟ چند سطر را دست گذاشت و گفت اینها قرآن است. درست بر روی آیات دست میگذاشت. گفتم از كجا میفهمی؟؛ این سطرها با دیگر سطرها چه فرقی دارد؟ گفت اینها نور دارد. من از نور آنها میفهمم كه آیات قرآن است. حضرت آیت الله خزعلی نیز نقل میكنند شخصی برای كربلایی كاظم بر روی كاغذ، دو تا «واو»؛ نوشت؛ یك «واو»؛ را به نیّت عادی، و یك «واو»؛ را به نیّت قرآن. وقتی هر دو «واوِ»؛ را كه به او نشان دادند، به «واو»؛ قرآنی اشاره کرد و گفت: این نور دارد. اگر چشم من و شما این نورها و این امور را نمیبیند نباید بگوییم این امور واقعیت ندارد و نیست. خیلی امور هست كه ما نمیبینیم. ای كاش مقداری، چشمانمان باز میشد «فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ»11.؛ وقتی كه میگویند به قرآن بیوضو دست نزنید، این فقط برای این نیست كه به قرآن احترام بگذاریم و به آن اهمیت بدهیم بلكه برای آن است كه وقتی كلمات و آیات به قصد قرآن نوشته شد قداست و نورانیت پیدا میكند. این نورانیت از كجا میآید؟ آیا شعاعی از آن نور اصلی كه عندالله است به آن میتابد؟ چرا چشم یك انسان این نور را میبیند و چشم دیگران نمیبیند؟ پاسخ هیچ كدام از اینها را نمیدانیم.
خدا به آن بندهای كه لیاقت دارد، چشم بینایی میدهد تا نورانیت قرآن را ببیند. در این امور شك نمیتوان كرد. از اینجا باید فهمید كه غیر از خطوطی كه ما میبینیم، قرآن باطن دیگری دارد. شگفتآور این است كه آن باطن هنگامی منعكس میشود كه با نیت شما توأم باشد. در حقیقت در این كه این كاغذ با حقیقت قرآن ارتباط برقرار كند؛ روح شما نقش دارد. به راستی چه عاملی باعث شد تا آن «واو»؛ حرف قرآنی شده و نور پیدا كند، جز نیت و اراده انسانی؟ خدا به انسان قدرتی را عنایت فرموده كه با آن اراده و قدرت میتواند، صفحه كاغذی را مظهر نور الهی كند. آیا انسان با این قدرت و توان نمیتواند خود را تغییر بدهد و نورانی کند؟
مرحوم آخوند ملاعلی همدانی رضوان الله علیه، میگفتند در همدان، فردی به نام آقا سید یوسف، حافظ قرآن بود. برای اولین بار كه به دیدن من آمد به او گفتم آقا سیدیوسف! اگر كسی قرآن را آتش بزند، چطور میشود؟ آقا سیدیوسف گفت: خدا نكند! مگر كسی میتواند جرأت و جسارت كند تا قرآن را آتش بزند؟ گفتم قرآن مگر غیر از این است كه خطی روی كاغذ نوشته شده؟ بعد ادامه دادم و گفتم:؛ درست است. كسی نباید قرآن را آتش بزند، این كاغذ به واسطه این كه خطی به قصد قرآن روی آن نوشته شده، احترام و نورانیت پیدا میكند. اما آیا تو فكر میكنی خدا قلبی را كه قرآن بر آن نوشته شده، آتش بزند؟ وقتی حروف قرآن بر روی كاغذ نوشته شود دیگر جرأت نداریم به آن بیاحترامی بكنیم و بیوضو به آن دست بزنیم؛ اگر قلبی حافظ قرآن شد آیا ارزش آن از كاغذ كمتر است؟ به ویژه آنكه علاوه بر حفظ قرآن، آثار آن نیز بر روی قلب حك شده و معنا و حقیقت آن نیز در دل ظهور پیدا كند. مرحوم آخوند ملا علی همدانی به آقا سیدیوسف حافظ قرآن، بشارت داده بود كه خدا تو را نمیسوزاند. برای اینكه خدا به تو توفیق داده كه حافظ قرآن باشی، بدان كه ارزش قلب تو که قرآن بر آن حك شده كمتر از كاغذ نیست كه روی آن خط قرآن نوشته شده است.
حقیقت اینكه قرآن از سوی خدا بر پیغمبر(ص) نازل میشود، چیست؟ میشود حدس زد كه روح پیامبر اكرم(ص) موجود ذو مراتبی است كه تحمل نورانیت بسیار شدید را نیز دارد. شاید جز اهل بیت كسی آن نور را نتواند تحمل كند. مرتبهای از وجود و روح پیغمبر اكرم(ص) میتواند حقیقت قرآن را بیابد. اینگونه نیست كه الفاظ گوناگونی كه ما میبینیم، همان حقیقت باشد، بلكه مرتبهای از آن نور است که گسترش یافته. خدا میفرماید «قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ»12؛ ما تعبیر به نور میكنم چون نور را میبینیم. چیز دیگری در این باره نمیتوانیم درك كنیم و ببینیم. به علاوه خداوند هم در قرآن همین تعبیر را به کار میبرد: «اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِیها مِصْباحٌ»؛ درباره حقیقتی كه خیلی بالاتر و عالیتر از فهم ماست، لفظی بهتر از نور نداریم. نور خورشید در هنگام ظهر وقتی میتابد، نمیتوان با چشم عادی به آن نگاه كرد اما در هنگام غروب میشود کمی به نور آن نگاه كرد. این مراتب نور است. حقیقت قرآن نیز نور است. اگر آن نور عظیم بخواهد با این عالم متناسب بشود، باید تنزل پیدا كند. كمرنگ بشود تا برای ما قابل درك شود. مثل نور شدیدی كه به منشور میتابد و سپس نورهایی ضعیف شده و رنگی در منشور پخش میشود. براساس این تشبیه، نور قرآن، حالت جمعی، فشردگی و بساطت دارد. «فِی كِتابٍ مَكْنُونٍ»مراتبی عالی دارد. به تدریج تنزل میكند و از فشردگی به گستردگی میرسد تا اینكه به صورت الفاظ و مفاهیمی كه ما در ذهن، امكان تصور آن را داریم، به ما ارایه میشود تا بتوانیم قرآن را بخوانیم. آنچه كه هست نور منبسط است. اما آنچه نزد خداست نه از نور آن و نه از مرتبه عندالله آن خبر نداریم. مثال ساده برای این نور عظیم، نور شدید و ضعیف، خورشید گرفتگی است. میگویند برای دیدن خورشید گرفتگی عینكهای مخصوص نیاز است تا چشم آسیب نبیند. از پشت چند لایه فیلتر میشود نور خورشید را، آن هم در حال خسوف دید؛ در غیر اینصورت چشم انسان نابینا میشود. آن نور عظیم قابل درك برای انسان عادی نیست، هنگامی كه تنزل پیدا كند مرتبه جسمانی و نفسانی پیغمبر خدا(ص) آن را مییابد. آن چه ما درك میكنیم صورتی است از آنچه بر قلب پیغمبر خدا(ص) نازل میشود. مرتبه نازلهای از آن نور است. آنچه ما درك میكنیم عكسی از آن نور است.
«الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»؛ شاید در شب قدر، در یك لحظه، قرآن در شب قدر، بر پیغمبر نازل شده است. پیغمبر در شب قدر عبادتهای دیگر نیز انجام میدادند. نزول قرآن در شب قدر این نبود كه جبرئیل تا طلوع فجر شش هزار و اندی آیه را برای پیامبر(ص) بخواند، بلكه منظور آن است كه قلب مقدس پیغمبر(ص) دارای نوری میشود كه آن نور وقتی گسترش مییابد، تبدیل به الفاظی میشود كه ما آن را در قالب قرآن میبینیم. این الفاظی كه ما میشنویم، انعكاس آن قرآن است. آن قرآن فقط بر قلب پیغمبر نازل شده است. این نزول از بالا به پائین نیست. خدا كه بالای آسمانها نیست. در همه جا حضور دارد. سپس پیغمبر خدا(ص) آن چه را دریافت كرده برای مردم میخواند. البته نباید تصور شود كه وقتی خود آن نور را پیغمبر دریافت میكند دیگر كلامش، كلام خدا نیست. بلكه آن عین آیات قرآن است كه «فِی صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ * مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ * بِأَیْدِی سَفَرَةٍ * كِرامٍ بَرَرَةٍ»13؛ آیات قرآن كه نازل میشود در صحیفههای نورانی است، خدا آن صحیفهها را نوشته و نازل كرده است. آنجا كه میگوید «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ »؛ این كلام الهی است كه در گوش پیامبر منعكس میشود. درست است كه مقام نورانی قرآن را فقط قلب او درك میكند، اما این را وقتی به صورت لفظ بیان میكند، ما نیز میتوانیم، این لفظ را بشنویم و سپس آن را منتقل كنیم و بخوانیم؛ اما آنچه میخوانیم كلام خداست كه میخوانیم نه آن كه تصور شود، در قرآن اشتباه یا تصرف شده است، آنگونه كه بعضی از كوردلان تصور میكنند. قرآن وقتی میفرماید «یَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ»14یعنی؛ «ما»؛ قرآن را آسان كردیم به زبان تو تا مردم بفهمند. مرتبهای از كلام خدا آن مرتبه؛ نورانی است كه فوق فهم ماست. برای اینكه برای ما قابل فهم بشود كه ما آن را بخوانیم، در شب قدر خدای متعال نور اصلی قرآن را بر قلب پیغمبر(ص) نازل فرمود. جز با تشبیه به محسوسات نمیتوانیم آن را تصور كنیم. فرض كنید قلب مقدس پیغمبر(ص) ظرفی است و جبرئیل نوری از آسمان را درون این قلب میگذارد. این نور همان قرآن است، تمام قرآن كه نازل شد. اما وقتی كه میخواهد آن را بیان كند تا ما آنرا بخوانیم، به این الفاظ و اصواتی كه ما میشنویم، تبدیل میشود. بحث ابعاد بسیار دارد و وقت ما کوتاه است.
1. بقره / 185.
2. ر.ك: بحارالأنوار، ج 94، ص 11، باب 53.
3. حجر / 21.
4. حدید / 25.
5. طه / 5.
6؛ . زخرف/ 14.
7. بروج /21-22.
8. واقعه / 78-79.
9. بقره / 11.
10. زخرف / 4.
11. حج / 46.
12. مائده / 15.
13. عبس / 13-16.
14. مریم / 97.