درس‌هفدهم:ارتباط با خدا (1)

 

درس هفدهم

 

 

ارتباط با خدا (1)

 

 

 

غفلت بى‌حد از نعمت بى‌حساب

نعمت شناخت و ایمان به خدا

نعمت ارتباط با خدا

نعمت بى‌پایان به توان بى‌پایان

 

 

 

 

ارتباط با خدا (1)

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

وَ أعْلَمْ أَنَّ الَّذى بِیَدِهِ خَزائِنُ مَلَكُوتِ الدُّنْیا وَ الاَْخِرَةِ قَدْ أَذَنِ لِدُعائِكَ(1)، وَ تَكَفَّلَ لإِجابَتِكَ، وَ أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِیُعْطیَكَ وَ هُوَ رَحیمٌ كَریمٌ، لَمْ یَجْعَلْ بَیْنَكَ وَ بَیْنَهُ مَنْ یَحْجُبُكَ عَنْهُ، وَ لَمْ یُلْجِئْكَ إِلى مَنْ یَشْفَعُ لَكَ إِلَیْهِ، وَ لَمْ یَمْنَعْكَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ وَ لَمْ یُعَیِّرْكَ بِالاْنابَةِ، وَ لَمْ یُعاجِلْكَ بِالنِّقْمَةِ، وَ لَمْ یَفْضَحْكَ حَیْثُ تَعَرَّضْتَ لِلْفَضیحَةِ وَ لَمْ یُناقِشْكَ بِالْجَریمَةِ، وَ لَمْ یُؤْیِسْكَ مِنَ الرَّحْمَةِ، وَ لَمْ یُشَدِّدْ عَلَیْكَ فِى التَّوْبَةِ، فَجَعَلَ تَوْبَتَكَ التَّوَرُّعَ عَنِ الذَّنْبِ، وَ حَسَبَ سَیِّئَتَكَ وَاحِدَةً وَ حَسَنَتَكَ عَشْراً، وَ فَتَحَ لَكَ بَابَ الْمَتَابِ وَالاِْسْتِعْتابِ، فَمَتى شِئْتَ سَمِعَ نِداءَكَ وَ نَجْواكَ فَأَفْضَیْتَ إِلَیْهِ بِحاجَتِكَ وَ أبْثَثْتَهُ ذاتَ نَفْسِكَ وَ شَكَوْتَ إِلَیْهِ هُمُومَكَ وَ اسْتَعَنْتَهُ عَلى اُمُورِكَ، ثُمَّ جَعَلَ فِى یَدِكَ مَفاتیحَ خَزائِنِهِ بِما أَذِنَ فِیهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ، فَمَتى شِئْتَ اِسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعاءِ أَبْوابَ خَزائِنِهِ.

و بدان، آن كسى كه گنجینه‌هاى آسمان و زمین در دست اوست تو را در دعا رخصت داده و اجابت دعاى تو را ضمانت نموده است. و تو را فرموده كه از او درخواست نمایى تا تو را عطا نماید و او بخشیده و بزرگوار است. بین تو و خود كسى را نگمارده تا تو را از وى باز دارد. و تو را ناچار نكرده كه نزد او شفیع و میانجى آورى و اگر گناه كردى تو را از توبه منع ننموده و سبب بازگشت [ به سوى خدا] سرزنش نكرده و در كیفر تو شتاب نفرموده و آن‌جا كه سزاوار رسواشدن بودى، رسوایت نكرده و حساب گناهت را نكشیده و تو را از بخشایش خود نومید نساخته و در ـ پذیرش ـ توبه بر تو سخت نگرفته است. پس توبه تو را پرهیز از گناه در نظر گرفت و كار بد و گناه تو را یك گناه شمرد و هر كار نیك تو را ده حسنه به حساب آورد. و


1. این قسمت وصیت در برخى نسخه‌ها اندكى تفاوت لفظى و جابجایى عبارت دارد.

درِ بازگشت و خشنود ساختن را گشود و هر زمان كه تو اراده نمودى صدایت را شنید و به راز دلت گوش داد. پس حاجت خود را به او مى‌رسانى و راز دل خود را نزد او مى‌گشایى و از اندوه خود به او شكایت مى‌كنى و در كارهایت از او استعانت مى‌جویى و سپس كلید گنجینه‌هایى كه درخواست آن را اجازه داده، در دست تو نهاده است. پس هرگاه كه خواستى، درِ گنجینه‌هاى او را با كلید دعا بگشایى!

 

در این فراز از وصیت، امیرالمؤمنین على(علیه السلام) از دعا و ارتباط انسان با خداوند سبحان و توبه و درخواست از خداى متعال سخن مى‌گویند و در لفافه‌اى از نور و زیبایى، نكته‌ها و گوهرهاى پرقیمتى را به بشر ارزانى مى‌فرمایند. براى این‌كه بهتر بتوانیم از این فرمایشات استفاده كنیم، چند جمله‌اى را به منظور آمادگى بیشتر عرضه مى‌داریم.

 

غفلت بى‌حد از نعمت بى‌حساب

به منظور درك عمیق و كامل یك نعمت و شىء ارزشمند، راه‌هاى متعددى وجود دارد. یكى از آن روش‌ها این است كه بین زمانى كه از این نعمت برخوردار هستیم و زمانى كه این نعمت را نداریم، مقایسه كنیم و ببینیم كه این دو حالت چقدر با هم فرق دارند. در آن وقت است كه ارزش وجود آن نعمت را نه تنها درك مى‌كنیم بلكه شاید با تمام وجود حس و لمس مى‌كنیم. همه نعمت‌هاى دنیایى، اعم از مادى و معنوى، همین‌طور هستند و به وسیله این محك، قابل ارزیابى مى‌باشند. به تعبیر معروف: «قدر نعمت كسى داند كه روزى به نبود آن، گرفتار آید.» تمام نعمت‌هایى كه از یكى از آن برخوردار هستیم در حد خود ارزشمند هستند و یكى از راه‌هاى پى نبردن به میزان ارزشمندى آن همانا مقایسه زمان وجود این نعمت با زمان نبود آن است. از بزرگ‌ترین نعمت‌هاى الهى كه اصلا آن را نعمت نمى‌شماریم، همین حیات و زندگى این دنیا است. آرى، زندگى در این عالم از بزرگ‌ترین نعمت‌هایى است كه خداوند به ما ارزانى داشته است، در حالى كه از شدّت غفلت شاید افراد زیادى فكر كنند كه مگر حیات هم نعمت است! انسان، آن گاه مى‌فهمد كه حیات نعمتى بس بزرگ است كه به مصیبتى دچار گردد و مشرف به مرگ شود و خود را در حال جان‌دادن ببیند و یا احساس كند كه جانش در خطر

است. در آن وقت مى‌فهمد كه چیزى به نام حیات هم وجود دارد كه بسیار ارزشمند است. البته مقصود از حیات غیر از سلامتى است كه در حالت بیمارى بیشتر پى به ارزش آن مى‌بریم. سلامت، خود نعمت دیگرى است در بین انبوه نِعَم الهى كه گاهى اوقات از وجود آن غفلت مىورزیم تا چه رسد كه به ارزش و اهمیّت آن پى ببریم. ما هرگز توجه نداریم و كمتر مى‌توانیم بفهمیم كه هر یك از اندام‌ها و اعضاى ظاهرى بدن، مانند چشم و گوش و پا و دست و... و اندام‌هاى ناپیداى دیگر مانند مغز و كلیه و شش و قلب و... چه ارزشى دارند. جالب‌تر آن كه گاهى اوقات از وجود آنها غافل هستیم و تنها زمانى كه وجود یكى از آنها به خطر مى‌افتد و از سلامت و كمال آنها محروم مى‌شویم، از وجود چنین نعمت بزرگى آگاه مى‌شویم؛ مثلا انسان وقتى به چشم‌درد و یا به كورى مبتلا مى‌شود، آن وقت مى‌فهمد كه نعمتى به نام چشم هم وجود داشته و چقدر ارزش دارد و ما بى‌خبرانیم! در آن هنگام، حاضر هستیم تمام ثروت خود را بدهیم تا سلامت به چشم‌هاى ما بازگردد و بینایى خود را بازیابیم. در این حالت است كه معلوم مى‌شود این دو بادامِ چشم كه در صورت ما چه ارزشى دارد! همین طور سایر نعمت‌ها، مانند زبان و گوش و دیگر اندام‌ها. وقتى شناخت ما و ارزش‌گذارى ما از نعمتهاى ظاهرى و مادى این‌گونه باشد نسبت به نِعَم معنوى چه بگوییم، در حالى كه یقیناً نعمت‌هاى معنوى ارزش بیشترى دارند و اگر خداى ناكرده از آنها محروم شویم به درد بى‌درمانى مبتلا شده‌ایم؛ چرا كه درمانِ نِعَم ظاهرى ممكن است، امّا درمان نعمت‌هاى معنوى سخت و گاه ناممكن است. یكى از ابتدایى‌ترین این نعمت‌ها نعمت حافظه است كه اگر انسان یك روز حافظه‌اش را از دست بدهد، آن گاه به وجود و ارزش بى‌حساب آن پى مى‌برد؛ چون همه چیز را فراموش مى‌كند و پدر، مادر، فرزند، همسر، و... را نمى‌شناسد و زندگى او فلج خواهد شد و حتى جرأت خارج شدن از منزل و یا دور شدن از وسایل ضرورى را ندارد؛ چون در این صورت هرگز چیزى به خاطرش نمى‌آید و حتى نمى‌داند كجا هست و چه كار مى‌كند و چه كار باید بكند؟ پس اگر چنین حالتى رخ بدهد، آن گاه مى‌فهمیم كه نعمتى به نام حافظه وجود دارد و چه قدر ارزشمند است. یا اگر روزى خدا ذرّه‌اى از عقل را از انسان بگیرد و اندكى حالت جنون به او دست بدهد، در این حالت مرگ برایش از ادامه حیات آسان‌تر و شیرین‌تر مى‌شود؛ چرا كه مى‌بیند مردم او را از حیوان پست‌تر مى‌دانند.

نعمت شناخت و ایمان به خدا

گویا ساختار وجودى و ذهنى انسان به گونه‌اى است كه تا از نعمتهاى الهى برخوردار است و آنها در معرض خطر واقع نشده و یا از او سلب نگردیده‌اند، هرگز پى به ارزش آنها نمى‌برد و براى وى ارزشمند تلقى نمى‌شوند. و آن گاه كه به فقدان آنها متبلا گردید مى‌فهمد كه چه قدر ارزش دارند. این روحیه انسان نسبت به تمام نعمت‌هاى الهى است. در میان تمام نعمت‌ها و قبل از همه، نعمت شناخت خداى متعال قرار دارد. ما نمى‌توانیم به ارزش نعمت شناخت خداى متعال پى ببریم. همین مقدار، ایمان ضعیفى كه داریم و همه هم اقرار مى‌كنیم كه ایمان و معرفتمان به خداوند سبحان خیلى ضعیف و ناقص است، وقتى به ارزش و ضرورت آن پى مى‌بریم كه به شك و شبهه‌اى مبتلا شویم. اگر این سوسوى ایمان خاموش گردد آن وقت مى‌فهمیم كه چه آتشى شعلهور گردیده كه جان ما را مى‌سوزاند و هیچ راه نجاتى نداریم. اگر خداى ناكرده رابطه ما با خداى متعال قطع شود، به گونه‌اى كه ذرّه‌اى ایمان در كف نداشته باشیم و در دل احساس نكنیم كه با جایى و با كسى ارتباط داریم كه حرفمان را بشنود و دردمان را درمان نهد، در این صورت جز گمراهى و حیرت و سردرگمى و بدبختى بهره‌اى نخواهیم داشت. به قول آن حكیم كه مى‌گفت: «بى خدایى نكشیدى تا بدانى چه دردى است». ما چون نمى‌دانیم آنهایى كه ایمان ندارند در چه پستى و گمراهى و بدبختى به سر مى‌برند، قدر ایمان ضعیف خود را نمى‌دانیم و به ارزش آن پى نمى‌بریم و غافلیم كه براى همین زندگى دنیا چه قدر مؤثر است. البته ثأثیر آن در آخرت و سعادت ابدى براى ما قابل اندازه‌گیرى و درك نیست و به یقین تأثیرش بیشتر از آن است كه عقل ما بفهمد.

 

نعمت ارتباط با خدا

بعد از نعمت ارتباط با خدا جل جلاله، نعمت شناخت و ایمان به خداوند سبحان برترین نِعَم الهى است. بسیار زیبا و بجاست كه به منظور درك این نعمت و پى‌بردن به ارزش والاى آن به یك تمثیل و مقایسه روى آوریم. تصور كنید اگر قرار بود متناسب با تشریفات متداول كه امروز براى ملاقات شخصیت‌هاى بزرگ به كار مى‌رود، براى ارتباط با خدا نیز همان تشریفات، اعمال شود، چه قدر نیرو و وقت صرف مى‌شد؟! شما اگر روزى بخواهید با رئیس اداره‌اى ملاقات كنید، سریع و راحت و بدون زحمت به ملاقات وى موفق نمى‌شوید. بلكه

چندین مسؤول و مأمور، همچون رئیس دفتر و مسؤول ملاقات و حفاظت و حراست و... وجود دارد كه هرگز به سهولت اجازه ملاقات با وى را به شما نمى‌دهند. حتى اگر آن مسؤول خیلى شخص مردمى و صادق و منصف و عادل و دوستدار خلق خدا و متواضع باشد و تدابیرى اندیشیده باشد كه به ترتیب و با رعایت نوبت بتوان وى را ملاقات نمود تا حق كسى تضییع نشود، باز هم به علت كثرت مراجعه كنندگان و محدودیت وقت، به طور دلخواه در هر زمان و مكانى كه تمایل داشته باشید، این دیدار و ملاقات مقدور و میسور نخواهد بود. مراجعه كنندگان زیاد و درخواست ملاقات فراوان است. او هم انسان است و وقت محدودى دارد. و از جانب دیگر بر اساس دایره مسؤولیت وى، میزان وقت او نیز محدود خواهد بود؛ چرا كه هر قدر قدرت و مسؤولیت او بیشتر باشد، دایره نفوذ آن نیز زیادتر و وسیع‌تر است، در نتیجه تعداد افراد مترصد ارتباط با وى نیز بیشتر مى‌گردد و وقت او ضیق‌تر مى‌شود. مثلا اگر مالك تمام زمین و آسمان‌ها باشد و اختیار اینها در دست او باشد، به همان میزان تقاضاى دیدار و مراجعات او بیشتر شده و وقت او محدودتر و امكان ملاقات با او كمتر مى‌گردد. این وضعیت ملاقات با فردى است كه در قدرت و مسؤولیت و عظمت محدود مى‌باشد، كه هر چه عظیم‌تر و پرقدرت‌تر مى‌شود و مسؤولیت او گسترده‌تر مى‌گردد، محدودیت وقت او نیز فزونى مى‌یابد و ملاقات با وى دشوارتر مى‌شود. اما اینك موجودى را در نظر بگیرید كه عظمت او نامتناهى است و اگر به همین روال بخواهد پیش رود، در عمر 100 ساله چند دقیقه از وقت وى سهم ما مى‌شود كه با او ملاقات كنیم؟! آیا بیش از یك لحظه سهم ما مى‌شود؟ مثلا اگر به این ترتیب از رئیس اداره، استاندار و رهبر كشور و مالك زمین و آسمان و كرات، و... پیش برویم؛ هر چه پیشتر و بیشتر كه مى‌رویم میزان وقت، كمتر و مراجعات، بیشتر و سهم هر یك، محدودتر مى‌شود. به یقین اگر عظمت و قدرت او نامتناهى باشد، سهم هر فرد به صفر مى‌رسد و تقریباً هیچ مى‌گردد. این سخن، طبق اندیشه معمولى و فكر بشرى است والاّ در مورد ملاقات با خداوند سبحان وضعیت كاملا برعكس است. در كنار آن عظمت نامتناهى، امكان دسترسى، آسان است و هیچ محدودیتى وجود ندارد. هر جا و هر وقت و در هر حالى شما بخواهید، ارتباط حاصل مى‌شود؛ فقط فشار یك دكمه لازم است و یك توجه قلبى كافى است. نه مسؤول و مأمورى وجود دارد و نه وقت قبلى لازم است و نه ثبت نام ضرورت دارد. حال خود قضاوت كنید كه این سهولت وصل به محبوب سرمدى چه قدر ارزش دارد؟! كسى مى‌تواند

زیبایى این معنا و ارزش این نعمت را درك كند كه براى ملاقات مدت‌ها پشت در صبر نموده و منتظر مانده باشد و به ملاقات محبوب خود نایل نشده باشد. به یقین چنین كسى مى‌فهمد كه امكان ملاقات سالم و راحت چه قدر ارزش دارد. اگر تمام نعمت‌هاى خدا نبود جز همین یك نعمت، در تنبّه كافى بود. ولى افسوس كه ما سرتاپا غرق نعمت هستیم ـ و در حالى كه ارزش هر كدام فراتر از عقل و بیشتر از درك ما است ـ پى به ارزش آنها نمى‌بریم و كفران نعمت مى‌كنیم.

نكته دیگرى در این جا در خور عنایت است این است كه حضرت حق، هیچ ملاقات كننده‌اى را بى‌جواب نمى‌گذارد و دست رد به سینه او نمى‌زند، در حالى كه ملاقات با دیگران این گونه نیست، كه بر هر ملاقات و ارتباطى مقصود نیز حاصل شودو به فرض اجازه ملاقات یافتن، هر حاجتى تأمین گردد. مگر كسى هست كه قدرت او وسعت و گسترش بى‌پایان داشته باشد تا همه خواسته‌هاى دیگران را اجابت كند؟! بدیهى است كه هر كسى قدرت محدودى دارد و اگر تمام خزاین روى زمین در اختیار او باشد، روزى تمام مى‌شود. اما خداست كه خزاین تمام نشدنى دارد. طبق این سخن مولا امیر مؤمنان على(علیه السلام) اگر به هر كسى آن قدر ببخشد كه همه انسان‌ها آن مقدار تمنا دارند، باز هم رحمت او به پایان نمى‌رسد. یك انسان چه قدر مى‌تواند تمنا داشته باشد؟ شش میلیارد انسان كه روى زمین زندگى مى‌كنند چه قدر مى‌توانند تمنا داشته باشند؟ اگر انسان‌هاى گذشته و آینده همه را حساب كنیم و میلیارد به توان میلیارد خواسته داشته باشند و خداوند منان به هر نفرى مجموع این خواسته‌ها را بدهد، باز یك سر سوزن از خزانه نعمت او كم نمى‌شود. كجا چنین عظمت و رحمت و كرم بى منتها و این گونه كیفیت سهل و راحت ارتباط را سراغ دارید؟!! به تعبیر دیگر، در رحمت او همیشه باز و گوش او همیشه آماده شنیدن حاجات ماست و نه تنها آماده، بلكه با اصرار ما را به خانه خود دعوت مى‌كند كه چرا نمى‌آیید؟! و لیك افسوس كه ما بى‌معرفت و ناسپاس هستیم و با سوء پیشینه و زشت‌رویى ناز هم مى‌كنیم. اگر كسى حسنى داشته باشد و ناز كند تناسب دارد، ولى كسى چون ما كه هیچ ندارد، به چه مى‌نازد؟! در حالى كه هیچ كمالى از خود نداریم و حتى فاقد اندك كمال هستیم. چنین مقام عظیم، این گونه ما را دعوت مى‌كند و ما ناز مى‌كنیم. این واقعیت زشتى است كه به آن مبتلا هستیم. عظمتى بى منتها و قدرتى زوال‌ناپذیر كه با وفور و بخشش، هیچ كاستى نمى‌پذیرد، ما را مى‌خواند اما ما نفهمیده، وقیحانه آن را رد مى‌كنیم. كسى كه قدرت نامحدود و نامتناهى دارد ـ و نمى‌توانیم حتى فكر خود را به گوشه‌اى از قدرت او برسانیم ـ به

ما اجازه داده است كه هر وقت مى‌خواهیم او را بخوانیم و به ملاقاتش برویم ولى ما ناسپاس هستیم. در حالى كه بار عام داده است: قَدْ اَذِنَ بِدُعَائِك، و هیچ واسطه‌اى نگمارده و شرط قبلى و ثبت‌نام و وقت گرفتن نمى‌خواهد و خود او اجابت ما را متكفل شده است، اما ما از این چشمه فیض محروم هستیم(1). اگر كسى درباره عظمت این نعمت فكر كند و ارزش آن را تصور نماید و از عظمت آن جان ببازد، جا دارد.

 

نعمت بى‌پایان به توان بى‌پایان

همان‌گونه كه گذشت خداوند متعال فرموده است: خواسته‌هاى خود را از من بخواهید تا بدهم؛ اُدْعُونِى اَسْتَجِبْ لَكُمْ.(2) در این فراخوان عمومى، خداوند سبحان بدون واسطه و دربان و رئیس دفتر و بازرسى ما را فراخوانده است. یعنى هرگز ما را نزد دیگرى نفرستاده و مجبور نكرده است كه به سراغ كسى دیگر برویم تا پارتى بازى و وساطت كند، بلكه ارتباط مستقیم است و احتیاجى به واسطه نیست. جالب‌تر این كه عظمت این نعمت، حدّ و مرز ندارد و نه تنها آن چه را كه درخواست نموده‌اید ضمانت مى‌كند، بلكه اگر خود را از فیض الهى محروم كرده و مرتكب گناه شدید باز هم خداوند نیاز شما را برآورده مى‌سازد. از این‌رو اگر با چنین پرونده تاریك و سابقه سوئى به در خانه خدا رفتید و سؤال كردید و از گذشته خود اعلام پشیمانى نمودید، خدا هم راه جبران گذشته را مى‌نمایاند و هم به نعمت بى‌پایان خود حاجت شما را برمى‌آورد. در واقع این خود نعمتى دیگر است كه علاوه بر تأمین حال و آینده، راه جبران گذشته را نیز معرفى مى‌فرماید. كسى كه یك عمر پشت به خدا كرده و هزاران بلا به سر خود آورده و فطرت خود را مسخ كرده، اگر بخواهد گذشته‌ها را جبران كند، راه جبران آن مشخص شده است. یعنى علاوه بر این كه دعا را مقرر كرده كه هر وقت اراده نمودید، ارتباط برقرار كنید و هر چه مى‌خواهید بگیرید، طریق جبران گذشته‌ها را هم باز كرده است. این نعمت، فوق تمام نعمت‌هاى دیگر است كه آن را نعمت بى‌نهایت به توان بى‌نهایت مى‌توان نامید. كسى كه بعد از 70 سال كفر و عصیان متنبه شده و به در خانه خدا آمده است علاوه بر این كه براى حال و آینده خود دعا مى‌كند و از خدا حاجت مى‌طلبد درصدد است تا گذشته تیره و تار چند


1. در آینده علت عدم اجابت برخى خواسته‌ها بیان خواهد شد.

2. غافر/ 60.

ساله‌اش را نیز جبران كند، كه خدا این راه را هم باز كرده و با یك عمل یك ساعته آن را هم جبران مى‌كند.

خداوند سبحان مى‌فرماید: هر وقت پشیمان شدید، بیایید كه در به روى شما باز است و نه تنها از این ساعت به بعد اصلاح مى‌شود، بلكه گذشته‌ها هم جبران مى‌گردد و آن آتشى كه افروختید و خود را در درونش انداختید خاموش مى‌گردد. و نه تنها خاموش بلكه به سلامت و طراوت بدل مى‌شود: اِلاّ مَنْ تابَ وَ ءامَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَاُولَئِكَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِئاتِهِمْ حَسَنات(1)؛ مگر آن كسى كه توبه نمود و ایمان آورد و عمل صالح انجام داد، كه خداوند گناهان این گروه را به حسنات تبدیل مى‌كند. اگر رفتار بدى داشتید و عصیان نموده‌اید، راه توبه به روى شما باز است. ممكن است دیگران به كسى اجازه توبه بدهند تا گذشته خود راجبران كند، ولى وقتى آمد و اظهار پشیمانى نمود او را توبیخ و سرزنش مى‌كنند؛ اما اگر كسى واقعاً توبه كند و به سوى خدا بازگردد، هرگز توبیخ نمى‌شود؛ حتى به او نمى‌گویند كه چرا گناه كردى؟! در این مورد امام صادق(علیه السلام) مى‌فرمایند: مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً اُجِّلَ فِیها سَبْعَ ساعات مِنَ النَّهارِ فَاِنْ قالَ اَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذى لا اِلَهَ اِلاّ هُوَ الحَىَّ القَیُّومُ ـ ثَلاثَ مَرّات ـ لَمْ تُكْتَبْ عَلَیْه(2)؛ كسى كه مرتكب گناهى مى‌شود، تا هفت ساعت به او مهلت داده مى‌شود، كه اگر سه‌بار استغفار نمود و گفت: اَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذىِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّوم، آن گناه ثبت نمى‌شود. نه تنها به محض گناه، مجازات نمى‌شود، بلكه به فرشتگان مأمور ثبت اعمال مى‌فرماید: مؤمن وقتى مرتكب گناه شد، تا هفت ساعت ثبت آن را به تأخیر بیندازید تا بلكه توبه كند. بنابراین نه تنها فوراً مجازات را ثبت نمى‌فرماید، بلكه با مهلت دادن، پرونده او را پاك نگه مى‌دارد. بنابراین اگر انسان كارى انجام داد و به دست خود خویش را رسوا كرد، راه جبران آن معین شده است. البته هر كسى خود مى‌داند كه در گذشته چه اعمال و رفتارى داشته كه اگر آشكار مى‌شد، در میان فامیل و خویش و قوم و اهل شهر و همكاران و دوستانش بى‌آبرو مى‌گردید ولى به خاطر توبه، خدا به فضل و كرمش آبروى او را حفظ كرد. در این‌جا امیرالمؤمنین على(علیه السلام)به امام حسن(علیه السلام)مى‌فرماید: ما چنین خدایى داریم. قدر باب گشوده دعا و توبه و جبران گذشته‌ها را بدان و هر چه مى‌توانى از خدا بخواه كه اگر نخواهى از دستت رفته است و دیگر جبران امكان ندارد!!


1. فرقان/ 70.

2. كافى: ج 2، ص 437.