صوت و فیلم

صوت:

بالاترین امتیاز انسان

در جمع تعدادی از پزشکان مرتبط با دفتر پژوهش‌های فرهنگی
تاریخ: 
جمعه, 23 تير, 1391

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

خدای متعال را شاکریم که به برکت مجاهدت‌های حضرت امام (ره) و یاران وفادار و مردم با اخلاص این گونه زمینه‌ها فراهم می‌شود که کسانی بتوانند در جهت انجام وظایف مهم و سازنده، هم‌فکری و هم‌کاری داشته باشند. خدا ان‌شاءالله بر علو درجات امام و شهدای راه انقلاب و دفاع مقدس بیفزاید که این توفیقات مرهون فداکاری‌های آنان است.

انسان مظهر قدرت و اختیار خدا

خدای متعال در این عالم، نظام تکوینی برقرار کرده و بر اساس آن سلسله اسباب و مسببات بی‌شماری ایجاد فرموده که از راه آن‌ها پدیده‌های این عالم شکل می‌گیرد و به نتیجه می‌رسد؛ آفتاب می‌تابد و تأثیراتی روی دریاها می‌گذارد، بخاری بلند می‌شود و به صورت باران در جاهای دیگر می‌بارد و سپس گیاهانی می‌روید و میوه‌هایی به ثمر می‌نشیند. این همان نظام تکوینی است که خداوند مقرر فرموده و در آن سلسله بی‌شماری از اسباب و مسببات در کارند تا پدیده‌های این عالم به وجود بیایند. یک نوع از این پدیده‌ها نیز انسان است. پیدایش، حفظ، سلامتی‌، رشد و تکامل جسمی و روحی انسان نیز یک نظام تکوینی است. این نظام شامل همه مخلوقات از فرشتگان گرفته تا کوچک‌ترین موجودات جاندار و حتی بی‌جان می‌شود و تحولاتی که این موجودات پیدا می‌کنند همه تابع این نظام تکوینی است، اما در کنار نظام تکوین، نظام خاص دیگری برای انسان مطرح است که محورش رفتارهای اختیاری اوست. در نظام تکوین آن‌چه مربوط به علم پزشکی می‌شود این است که مثلا وقتی این دارو وارد بدن می‌شود یا وقتی این ماده غذایی اثر خودش را می‌بخشد یا همه پدیده‌های فیزیولوژیکی یا شیمیایی که تحقق پیدا می‌کند، تقریبا جبری است، اما قوام نظام دوم به رفتار اختیاری است و به انسان اختصاص دارد. در میان مخلوقات ـ تا ‌جایی که ما می‌شناسیم ـ انسان[1]تنها موجودی است که ویژگی‌ انتخاب را دارد. در نظامی که خداوند، برای انسان قرار داده تنها روابط تکوینی، طبیعی و فیزیکی حاکم نیست. این نظام امر، نهی و تکلیف دارد، و خود انسان است که باید با اختیار خود اقدام کند. بر اساس این نظام، خداوند افزون بر عقل، انبیا را نیز برای هدایت بشر می‌فرستد تا تکالیف انسان را ابلاغ کنند. آثار این تکلیف وقتی ظاهر می‌شود که انسان با اختیار کاری را انجام دهد یا ترک کند؛ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَكْفُرْ.[2] امتیاز انسان نیز به همین اختیار است؛ چون انسان با این ویژگی مظهر قدرت و اختیار خدا می‌شود.

بدترین جنبندگان

برای این که انسان بتواند این مسئولیت را به درستی بر عهده بگیرد ابتدا باید بفهمد خودش چیست و با موجودات دیگر چه تفاوتی دارد و جایگاهش در عالم هستی کجاست و چه تحولات، رشد و تنزلی ممکن است پیدا کند؟ اگر این مسایل را درک نکند به تعبیر قرآن با حیوانات تفاوتی ندارد و بلکه بدتر از حیوانات است؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ.[3] در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ.[4] از تطبیق این دو آیه به دست می‌آید که کفر در اثر جهل است و اگر انسان بینش صحیحی داشته باشد کافر نمی‌شود و می‌فهمد ایمان به خدا به نفع و صلاح اوست و آن را انتخاب می‌کند. این‌که کسانی ایمان نمی‌آورند بخاطر این‌ است که درست فکر نکرده‌اند و نفهمیده‌اند؛ البته ممکن است این نفهمیدن نیز با مسئولیت خودشان باشد و در این راه کوتاهی و تنبلی کرده باشند. خداوند درباره اینها می‌فرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛[5] خدا ابزار تعقل و فهم‌ به آن‌ها داده، اما از آن استفاده نمی‌کنند. اینان از چارپایان بدترند. چارپایان چون ابزارش را ندارند نمی‌فهمند، اما اینها ابزار فهم را دارند، ولی نمی‌فهمند؛ بنابراین این‌ها از آن‌ها بدترند. اولین شرط برای این‌که انسان بتواند از نعمت‌های مخصوص او که عالی‌ترین نعمت‌های خداست استفاده کند، این است که خودش را بشناسد؛ بداند که چه کسی است؟ کجاست؟ برای چه آفریده شده و چه نقشی می‌تواند در عالم داشته باشد؟

بالاترین امتیاز انسان

یکی از ویژگی‌هایی که انسان باید درک کند تا بفهمد چه موجود بزرگ و شریفی است، این‌ است که خدا موقعیتی به او می‌دهد که مجرای رحمت‌های بی‌پایان الهی نسبت به دیگران می‌شود، چنان که نه تنها خودش استفاده می‌کند، بلکه مجرای فیض الهی برای سایر مخلوقات نیز می‌شود و این یکی از بالاترین امتیازهای انسان است. نمونه کامل کسانی که از این موقعیت استفاده کردند، انبیا و اولیا هستند که نه تنها در این دنیا دیگران را هدایت می‌کنند بلکه در آخرت نیز آنان را شفاعت می‌کنند و به بهشت می‌رسانند. این مقام بسیار عالی است، اما ما درست آن‌ را تصور نکرده‌ایم. همه آرزو داریم فاطمه‌زهرا‌سلام‌الله‌علیها ما را شفاعت کند، اما درباره این مقام چه می‌دانیم؟ شفاعت مقامی است که خدا به انسان می‌دهد و انسان می‌تواند به وسیله آن میلیون‌ها انسان دیگر را از آتش نجات بدهد؛ البته این مقام نیز بی‌حساب و کتاب نیست و نظام خاص خودش را دارد، اما مقامی بسیار عالی است که می‌تواند این همه اثر بگذارد. این نوعی وساطت در فیض است که بالاترین مقام آن مخصوص چهارده معصوم‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین است، اما در روایات مراتب پایین‌تری از این مقام برای دیگران نیز ذکر شده است تا جایی که طبق روایات حتی مؤذن نیز می‌تواند شفاعت ‌کند؛ کسی که اذان می‌گوید تا مردم بیدار ‌شوند و نماز ‌بخوانند، در روز قیامت نیز می‌تواند آنها را شفاعت کند. او که در این‌ دنیا وسیله شده تا آنها نماز صبح خود را بخوانند، در آن عالم نیز دست آنها را می‌گیرد و به بهشت می‌برد. همچنین معلم هم می‌تواند شاگردش را شفاعت ‌کند و الی آخر. کسانی که در امور مادی و نعمت‌های دنیوی واسطه فیض می‌شوند و به انسان‌های دیگر کمک می‌کنند، در واقع واسطه‌ای برای رساندن نعمت‌های خدا به دیگران هستند و هرچند خودشان نیز بهره‌مند شده و استفاده کرده‌اند، اما این‌که توانسته‌اند واسطه فیض خدا به دیگران باشند، ارزشمند است.

منظور از بیان این دو مقدمه (نظام تکوین و تشریع و ارزشمندی جایگاه انسان در عالم) بیان ارزش انسان بود. این‌که بفهمیم که انسان می‌تواند ارزش خود را به حدی برساند که مجرای فیض الهی برای دیگران باشد. دادن نعمت‌های مادی حتی پول دادن به دیگران، تلاش برای حفظ سلامتی مردم یا معالجه و برگرداندن نعمت سلامتی به بیماران، همه نوعی مجرای فیض خدا بودن است. فهم صحیح، تکامل ایمان و شناخت وظیفه‌، یکی از نعمت‌های خداست، اما اگر کسانی واسطه شوند که دیگران از این نعمت بهره‌مند گردند و معرفت پیدا کنند، به نوعی در فیض الهی واسطه شده‌اند.

مراتب واسطه شدن برای فیض الهی

یکی از مراحل انسان‌شناسی این است که انسان بفهمد خداوند چنین موجود حقیری را که از یک اسپرم به وجود آمده به جایی می‌رساند که می‌تواند مجرای فیض او در امور مادی و معنوی شود. چه عظمتی خداوند به انسان می‌دهد؛ هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَكُن شَیْئًا مَّذْكُورًا،[6] چیز قابل ذکری نبود، ولی به کجا می‌رسد! ما برای این‌که موقعیت خود را در عالم بفهمیم و بتوانیم وظیفه خود را درست انجام دهیم، باید بفهمیم چه کارهایی می‌توانیم انجام دهیم. اگر بخواهیم مجرای فیض خدا برای دیگران باشیم، باید بفهمیم این توانایی چه قدر و در چه چیزهایی است؟ همان طور که عرض کردم ممکن است کسی زحمت کشیده، ثروتی به دست آورد و آن را به صورت وقف یا هبه صرف فقرا کرده یا به مصرف عموم برساند. این نوعی مجرای فیض بودن است و در واقع حاصل عمر او این می‌شود که برای سیر شدن شکم فقرا واسطه شده است. مرحله بالاتر این است که کسی، بیماری‌ انسانی را برطرف کند. بنابراین انسان می‌تواند یک عمر تلاش کند و حاصلش همین باشد؛ همچنانکه تجار و اهل خیری بوده و هستند که ثروت خود را صرف استفاده دیگران می‌کنند. این همه اوقاف که به‌خصوص در ایران وجود دارد نمونه آن است. شاید کمتر کشوری مثل ایران این همه اوقاف داشته باشد. پیشینیان ما با زحمت‌ فراوان، خون دل، عرق جبین و کد یمین پولی جمع می‌کردند و حاصل آن را برای فقرا و مصارف دیگر وقف می‌کردند، حتی برای مصارفی مانند علوفه چهارپایان و مرکب‌هایی که زوار سیدالشهدا را به کربلا می‌برند، وقف می‌کردند و همه این کارها بسیار بزرگ و ارزشمند است.

ضرورت توجه به اولویت‌ها

سؤالی که این‌جا مطرح می‌شود این است که آیا کسی می‌تواند در همه امور مجرای فیض الهی شود؟ آیا کسی می‌تواند هم ثروتی به دست آورد و صرف دیگران کند، هم علم و مهارتی برای معالجه دیگران پیدا ‌کند و هم در امور سیاسی و اجتماعی و همه اموری که ممکن است انسانی به انسان دیگر خدمت کند، انجام وظیفه کند؟ ظاهرا جمع همه اینها ممکن نیست. مثلاً یک نفر در چند رشته پزشکی می‌تواند متخصص باشد؟ امروزه شاید نزدیک به صد رشته پزشکی، اعم از تخصص و فوق تخصص، در جهان وجود دارد و هنوز نیز در حال گسترش است. در گذشته یک حکیم‌باشی همه بیماری‌ها را معالجه می‌کرد، اما اکنون انواع متعددی از پزشکان متخصص و غیرمتخصص داریم. با این حال، آیا یک نفر می‌تواند در همه این رشته‌ها تخصص پیدا کند؟ به تحقیق چنین چیزی ممکن نیست. این فقط در رشته پزشکی است، تا چه رسد به این‌که کسی بخواهد در همه امور جهان متخصص شده و واسطه فیض شود. این شدنی نیست. بنابر این در مرحله انتخاب، باید دید کدام بهتر از دیگری است و چگونه می‌توان بین بعضی از این امور جمع کرد.

انسان‌ها نیازهای فراوانی دارند که اگر کسی بتواند برای رفع آن نیازها تلاش کند، خدمت بزرگی کرده است. به طور کلی می‌‌توان این نیازها را به دو دسته تقسیم کرد؛ نیازهایی که مربوط به جسم انسان است و نیازهایی که مربوط به روح آدمیان است. آن‌چه مربوط به جسم است، با رفتن از این دنیا موضوعی ندارد. مثلاً اثر هر خدمت پزشکی فقط برای همین دنیاست و انسان‌ها تا زنده هستند می‌توانند از این خدمت استفاده کنند و بعد از مرگ، دیگر زمینه‌ای برای استفاده‌ از آن باقی نمی‌ماند، اما خدماتی که برای روح انسان می‌شود تا ابد باقی و اثر آن بی‌نهایت است. بنابراین فیض‌هایی‌ که مربوط به روح انسان است، بسیار مهم‌تر از فیض‌هایی است که مربوط به بدن اوست؛ البته این بهتر بودن باعث نمی‌شود که همه فقط به دنبال انجام خدمات معنوی باشند، زیرا در این صورت نیازهای دنیوی تأمین نمی‌شود و دیگر موضوعی برای تکامل روح انسان باقی نمی‌ماند. بنابراین در حد ضرورت باید به مسائل جسمی و نیازهای مادی نیز پرداخت؛ زیرا در غیر این صورت جایی برای رشد معنوی انسان باقی نمی‌ماند. نکته‌ای که باید به آن توجه کنیم این است که انسان در همان جایی که خدمات مادی انجام می‌دهد می‌تواند برای خودش رشد ابدی و معنوی با آثار بی‌نهایت فراهم بکند و آن وقتی است که این کار را برای خدا انجام بدهد. پزشکی که بیماری را معالجه می‌کند، به هر قصدی این‌کار را انجام دهد ولو فقط به قصد پول باشد، بیمار معالجه می‌شود و دستمزدش را می‌گیرد و آن را مصرف می‌کند و تمام می‌شود؛ «أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِكُمْ فِی حَیَاتِكُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا؛[7] کار را برای دنیا کردید، مزدش را نیز گرفتید. دیگر چه می‌خواهید؟» اما اگر این کار را فقط برای خدا انجام دهد؛ همین معالجه میلیون‌ها برابر ارزش، بلکه ارزش بی‌نهایت پیدا می‌کند؛ مَا عِندَكُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ.[8] این ارزش بر اثر همان نیتی است که در دل دارد و هیچ کسی نیز از آن خبر ندارد؛ می‌گوید: خدایا! چون تو دوست داری، این کار را انجام می‌دهم. اموری که مربوط به این زندگی دنیوی است تمام می‌شود، اما اگر کاری برای خدا انجام شد تا ابد باقی می‌ماند و ارزش هر کار، به نیت انسان، بستگی دارد و اختلاف ارزش‌ کارها در اختلاف نیت‌هاست.

واسطه فیض بودن در داشتن نیت الهی

پس از این‌که انسان تأثیر نیت را در ارزش کارها دانست، باید ابتدا خودش را این‌گونه بسازد که از این‌ نیت‌های متعالی داشته باشد و سپس دیگران را به داشتن این‌گونه نیت‌ها ترغیب کند. داشتن این نیت کار ساده‌ای نیست و به قول معروف نیت در آستین انسان نیست که هر وقت خواست، هر نیتی بکند. این کار مقدماتِ شناختی و انگیزشی بسیاری می‌خواهد تا این‌که این نیت از انسان بربیاید و هر کاری را نمی‌شود به هر نیتی انجام داد. اگر انسان بتواند این خدمت را برای مردم انجام بدهد که به آن‌ها بیاموزاند که در همه خدماتی که ارائه می‌دهند نیت خدایی داشته باشند، ‌این نیز نوعی وساطت است؛ مثلا هم پزشک است و برای خدا کار می‌کند و هم به دانشجویش یاد می‌دهد که این کار را برای خدا بکن.

اگر ما با دقت شخصیت خود را تحلیل کنیم، درمی‌یابیم که بیش از نود درصد از دانش و یافته‌های ما توسط دیگران به ما رسیده و آنها را عمدتا از معلمان یاد گرفته‌ایم. والدین نیز می‌توانند غیر از وظیفه پدری و مادری، نقش معلم را داشته باشند، ولی استاد می‌تواند بیشتر از دیگران مؤثر باشد؛ مخصوصا اگر در موضوعی غیر از اخلاق و معارف تدریس کند و بتواند برای دانشجو اثبات کند که نصایح او از روی دلسوزی و خیرخواهی است، نه وظیفه شغلی. مثلاً اگر استادی که در دانشگاه درس ریاضیات تدریس می‌کند و دانشجویان او نیز فقط در فکر یاد گرفتن فرمول‌ها و مسائل‌ ریاضی از او هستند، برای دانشجو توصیه‌های اخلاقی داشته باشد و بگوید چون شما را دوست ‌دارم و خیرتان را می‌خواهم این‌ها را به شما می‌گویم، دانشجو می‌فهمد که حرفه استادش در رشته ریاضی،‌ این اقتضا را ندارد وا ین مطلب را از او بهتر قبول می‌کند.

شهید بهشتی و تدریس زبان

شهید بهشتی با این‌که استاد حوزه بود و در مسجد امام درس مکاسب می‌گفت، مدتی در دبیرستان‌های قم دبیر زبان بود. اگر چه رشته‌اش این نبود، اما در انجمن ایران و آمریکا، زبان انگلیسی را خوب یاد گرفت و با لباس روحانی در دبیرستان حکمت، انگلیسی درس می‌داد. او می‌گفت: اگر من به عنوان دبیر زبان انگلیسی مطلبی درباره دین بگویم دانش‌آموزان بهتر می‌پذیرند. وقتی معلم شرعیات درباره دین چیزی می‌گوید، دانش‌آموزان می‌گویند به لحاظ حرفه‌اش گفته است و باید بگوید، اما من که برای تدریس زبان انگلیسی سر کلاس می‌روم و به آنها می‌گویم: بچه‌ها من درسم انگلیسی است و شما باید در این کلاس زبان یاد بگیرید، اما این مطلب دینی را نیز از روی دلسوزی به شما می‌گویم، آنها بهتر استقبال می‌کنند و اثر بیشتری دارد. بنابر این شهید بهشتی علاوه بر اینکه با تدریس زبان به آنها خدمت می‌کرد، خدمت دیگری هم در کنار آن داشت و آن این‌که به دانشجو درس دین و زندگی می‌داد. او بعدها با تلاش فراوان، دبیرستان دین و دانش را تأسیس کرد و خودش رئیس دبیرستان شد.

تأثیر عمل

بنابر این انسان می‌تواند در کنار این‌که مجرای فیض مادی و دنیوی برای مردم است و مثلا به دانشجویان، پزشکی یاد می‌دهد، بُعد دیگری را لحاظ کند و به دانشجو یاد بدهد که برای خدا کار کند. ارزش این تلاش، هزاران برابر از ارزش آن درسی که می‌دهد بیشتر است؛ مَا عِندَكُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ. آن مربوط به دنیایی است که از بین می‌رود و تمام می‌شود، ولی این مربوط به روحی است که تا ابد باقی است. خدا به انسان این هنر را داده که می‌تواند بین این دو را جمع کند، اما باید همان‌گونه که مثلا برای یادگیری و یاددادن علم پزشکی و زبان زحمت کشیده، این را نیز یاد گرفته باشد و برنامه‌ای هم برای این کار داشته باشد. باید ابتدا خودش را بسازد تا بتواند تأثیری در سازندگی دیگران داشته باشد. هر کسی نمی‌تواند به دیگران بگوید که برای خدا کار کنید و مثلا وقتی برای فلان عمل جراحی می‌گوید ابتدا ده میلیون به حساب من بریزید تا بیایم، نمی‌تواند به دانشجو بگوید کارت را برای خدا انجام بده. اول خودش را باید ساخته باشد. اگر خودش را ساخت، حتی لازم نیست بگوید، بدون آنکه بگوید در دیگران اثر می‌کند. بسیاری از بزرگان ما فقط در اثر دیدن رفتار اساتیدشان به مقامات عالی معنوی رسیدند، و این گونه نبوده که در این مورد درس و کتابی خوانده باشند، بلکه معاشرت با استاد و دیدن اعمال و رفتار او چنین تأثیری در آن‌ها داشته است.

لزوم داشتن برنامه، هدف و تلاش در راه ارتقای شناخت دین

همه ما کمابیش می‌توانیم چنین نقشی داشته باشیم. برای این کار، اول باید همان نیازهای مادی را که ضرورت‌های زندگی است و باید تأمین شود به عنوان وظیفه خودمان انجام بدهیم، دوم این‌که در این کار خودمان، قصد قربت داشته باشیم و سوم این‌که دیگران را تربیت کنیم که آن‌ها نیز قصد قربت داشته باشند. اهمیت این کار از همه بیشتر است، اما برای این‌ کار باید برنامه داشت؛ ما باید سطح معرفت خودمان را نسبت به اسلام و معارف دین بالا ببریم و به آن‌چه داریم قانع نباشیم. همان طور که معمولا بین همه پزشکان مرسوم است که گزارشات و مقالات پزشکی که نو به نو در نشریات معتبر دنیا منتشر می‌شود، مطالعه می‌کنند و در باره اکتشافات، داروها و روش‌های معالجه‌ جدید اطلاعات کسب می‌کنند، باید در زمینه دین نیز همین‌گونه باشیم. ما نباید به معرفتی که در مکتب‌خانه، یا از پدر و مادر یا از درس شرعیات دوره ابتدایی به دست آورده‌ایم، اکتفا کنیم؛ بلکه باید بکوشیم هر روز مطلبی بر معلومات دینی ما افزوده شود. اگر برای این‌کار برنامه‌ریزی داشته باشیم به راحتی می‌توانیم این کار را انجام دهیم. وقتی بیماری به پزشک مراجعه می‌کند، در حالی که برای او نسخه می‌نویسد و برای معالجه‌اش به او کمک می‌کند، می‌تواند برای تقویت دین و ایمان او هم تلاش کند. همین که بیمار می‌بیند که پزشک هنگام نوشتن نسخه «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌گوید، در بیمار مؤثر است و او نیز یاد می‌گیرد در رفتارش بسم الله بگوید. اگر هنگام توصیه به بیمار بگوید با توکل بر خدا این کار را بکن، هیچ برایش مؤونه‌ای ندارد، اما این کار می‌تواند اثری بهتر از معالجه، برای سعادت او داشته باشد؛ البته همه این آثار در صورتی است که آن پزشک، خود ساخته بوده و عمل خود را باور داشته باشد و کاملاً بداند چه بگوید و چگونه رفتار کند.

تأثیر کار گروهی

این کارها را هر کسی در حد خودش تحت تأثیر عوامل تربیتی که از پدر و مادر، خانواده‌، استاد، دوست یا همسرش یاد گرفته، می‌تواند انجام دهد، اما کارهای انسان در این عالم به صورت فعالیت‌های فردی سامان نمی‌پذیرد. کارهای عظیمی که در عالم انجام می‌گیرد به برکت زندگی اجتماعی است و هر قدر ارتباط انسان‌ها بیشتر و پیچیده‌تر باشد و بیشتر به هم کمک کنند، آثار کارها با تصاعد هندسی بالاتر می‌رود. بنابراین باید بکوشیم نهادی به وجود بیاوریم که این کار به صورت اجتماعی انجام بشود و در این صورت اثر این کار به صورت تصاعدی در جامعه بالا می‌رود و اصلا با اثر فعالیت فردی قابل مقایسه نیست. کارهای فردی و پراکنده نیز محدوده‌ای دارد، اما وقتی کار اجتماعی شد و تشکلی با برنامه‌ و هدف مشخص از نیروها و امکانات یک‌دیگر استفاده کردند، کار تأثیر عظیمی می‌بخشد و گاهی کشوری را عوض می‌‌کند.

اخلاص امام (ره)

نگاهی به نهضت امام (ره) بکنیم؛ عالمی با امکاناتی در حد صفر قیام کرد و زلزله‌ای در عالم ایجاد کرد. امام ابتدا آخوند ساده‌ای بود که برای تعدادی طلبه درسی می‌گفت و نه درآمد و پولی داشت و نه شهریه‌ای می‌داد، حتی زندگی خودش هم به سختی می‌گذشت. او فقط برای خدا قیام کرد. وقتی فهمید این وظیفه‌اش است، گفت جانم نیز برود، برود، همه عالم نیز با من مخالفت کنند، تکلیف من را ساقط نمی‌‌کند. عزم جدی و تصمیم قطعی بر کار گرفت و اقدام و استقامت کرد تا نهضت را به ثمر رساند و این حرکت عظیم را در عالم به وجود آورد. کاری که با هیچ نیروی مادی نمی‌توان انجام داد و قدرت‌های عالم با امکانات علمی، مالی و تبلیغاتی بسیار از پس آن برنمی‌آیند، یک آخوند بدون هیچ پشتوانه مادی به انجام رساند. او فقط یک چیز داشت و آن اخلاص بود. او با خدا عهد بسته بود که آن کاری که می‌فهمد خداوند راضی است در حدی که می‌تواند انجام ‌دهد. خدا نیز این‌گونه به او کمک کرد.

نه خدا مخصوص امام است و نه امام نبوغ عجیبی داشت که در عالم منحصر به فرد باشد؛ البته امام امتیازات بسیاری داشت اما این‌طور نبود ‌که بگوییم موجود برجسته‌ای بود که هیچ نظیر و شبیهی نداشت. در تدریس، دیگران نیز کمابیش مثل او درس می‌دادند، استادهای دیگری نیز بودند که شاید درس‌شان پرجمعیت‌تر و مطلوب‌تر نیز بود، ولی وقتی امام تصمیم گرفت که همه چیزش را صرف بندگی خدا بکند، خدا نیز چنین برکتی به او داد.

خداوند با امام خویشاوندی نداشت؛ لیس بین الله و بین احد قرابة؛ خدا با هیچ کس خویشاوندی ندارد. هر کس بندگی خدا کند، خدا کمکش می‌کند. ما باید بکوشیم راه بندگی خدا را یاد بگیریم و کارمان را خالص‌تر کنیم تا خدا به اندازه ظرفیت خود ما به ما نیز برکت و توفیق بدهد. فراموش نکنیم که اثر کارهای فردی به هیچ وجه قابل مقایسه با کارهای اجتماعی نیست و وقتی کارها به هم گره بخورد و به صورت یک کار تشکیلاتی با هدف و برنامه‌ای مشخص دربیاید و اشخاص خودشان را متعهد بدانند که تقسیم کار کنند و کار را به عهده بگیرند و کاری را در حد توا‌ن‌شان عمل بکنند، برکت کار صدها و هزاران برابر می‌شود. امیدواریم که خدای متعال به همه ما چنین توفیقاتی بدهد که معارف اسلامی را بهتر بشناسیم و بهتر عمل کنیم.

والسلام علیکم و رحمه‌الله

 



[1]. البته قرآن از جن نیز به عنوان موجودی مختار یاد می‌کند که ما درباره آن‌ها اطلاعات زیادی نداریم.

[2]. کهف، ‌29.

[3]. انفال، 22.

[4]. انفال، ‌55.

[5]. اعراف، 179.

[6]. انسان، 1.

[7]. احقاف، ‌20.

[8]. نحل، ‌96.