بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
موضوع امربهمعروف و نهیازمنکر یكی از عظیمترین وظایف اسلامی و فرایض مطرحشده در نص روایات است. برای اهمیت این موضوع از نظر عملی، همین بس که انقلاب اسلامی ما ثمره امربهمعروف بود؛ اگر نبود اینکه امام رضواناللهعلیه و یارانشان احساس وظیفه کرده بودند که در مقابل منکر باید قیام کرد، ما امروز چیزی به نام انقلاب اسلامی نداشتیم. این مسئله نشان میدهد که این موضوع چهقدر در زندگی انسان اهمیت دارد و نهتنها در کشور خودمان، بلکه در جهان نیز چه آثاری میتواند داشته باشد.
در اینجا یک سؤال معماگونه مطرح میشود و آن اینکه اگرچه این وظیفه الهی در متن قانون اساسی با تأکید بیان، و حتی به عرصههای مختلفش، مانند رابطه افراد با یكدیگر، رابطه مردم با دولت و دولت با مردم تصریح شده ـ البته تفصیل شرایط و حدود آن بر عهده قانون عرفی است که مجلس شورای اسلامی تصویب میکند، و بیش از 35 سال از پیروزی انقلاب و تصویب قانون اساسی گذشته است، چرا به این بند از قانون اساسی ـ با این همه اهمیت و صراحت ـ توجهی نشده است؟ البته گاه کارهایی خودجوش از طرف مردم، و گاهی به صورت نهادهای مورد حمایت دولت، و برخی کارهای پراکنده انجام شده و گاهی تلاش شده است بهصورت یک سیستم منظم قانونی درآید، ولی به جایی نرسیده است. چرا؟ مگر نظام ما جمهوری اسلامی نیست؟ مگر این موضوع، صریح قانون اساسی نیست؟ در طول بیش از 35 سال، چرا مجلس شورای اسلامی درصدد برنیامد بر اساس قانون اساسی، قوانینی را در این زمینه وضع كند؟ چندین مرتبه مطرح شد كه وزراتخانه یا سازمانی به نام امربهمعروف و نهیازمنكر تأسیس شود؛ ولی پس از مدتی این هم فراموش شد. بههرحال، این وظیفهای است که قانون اساسی بر عهده مجلس شورای اسلامی گذاشته است که باید قوانین، شرایط، حدود و کیفیت اجرای امربهمعروف را معین كند؛ اما وقتی پرسیده میشود چرا اینكارها انجام نشده است، در پاسخ میگویند اینها چیزی نیست که ما بخواهیم تعیین کنیم! اینها مسائلی است که در فقه بیان شده و مراجع آن را در رسالههای عملیه بیان كردهاند! ما نمیخواهیم در مقابل رساله عملیه، رساله بنویسیم و قانون وضع کنیم! بههرحال، مجلس در برابر این وظیفه خود كه در قانون اساسی بیان شده است، باید پاسخی داشته باشد.
البته یک سؤال فرعی هم میتوان فرض كرد و آن اینكه آیا اگر قانونی همان سال اول وضع شده بود، اجرا میشد؟! این سؤال هنگامی مطرح میشود که انسان مشاهده میكند در بعضی از مراکزی که اعتبار قانونگذاری دارند، مثل شورای انقلاب فرهنگی، طرحهایی درباره برخی از ناهنجاریهای اجتماعی تصویب، و بهصورت قانون درمیآید، ولی بعد از چندی و حتی پس از تعویض دولت، فراموش میشود، با اینكه مصوب شورای انقلاب فرهنگی است، و به فرموده امام و مقام معظم رهبری حکم قانون را دارد. این نشان میدهد که اگر مجلس هم قانون وضع کرده بود، به احتمال قوی اجرا نمیشد. اگر اینگونه است، حال یک سؤال جامعهشناختی مطرح میشود و اینكه چرا به این مسئله اینقدر بیمهری میشود؟ چرا حتی درصدد برنمیآیند که برای آن قانون وضع کنند؛ و اگر در گوشهوکنار نیز قوانینی درباره امربهمعروف و نهیازمنکر هست، چرا اجرا نمیشود؟ این یک پدیده اجتماعی است كه باید تجزیه و تحلیل، و آسیبشناسی شود كه چرا اینگونه شده است.
در مقام آسیبشناسی در اینباره، میتوان به چند نکته اشاره كرد؛ نخست اینکه، این مسئله با دیگر قوانین و بخشهای قانون اساسی یک تفاوت کلی دارد و آن اینكه، بسیاری از بخشهای قانون اساسی، وظایف قوای سهگانه را مشخص كرده است؛ یعنی هر یك از قوا موظفاند اموری را انجام دهند كه این امور ارتباطی با دیگر قوا ندارد. برای مثال، قوانینی که مربوط به قوه مقننه است، وظایف و اختیارات مجلس را تعیین میکند و دیگران با آن کاری ندارند؛ یعنی عده محدودی در مجلس مشمول این قوانین میشوند. یا اینكه قوه قضائیه قوانین مخصوص خود را دارد كه شامل قضات، کارمندان دادگستری و دیگر اعضای این قوه میشود و دیگران را شامل نمیشود. به همین ترتیب، سایر قوانین نیز مخاطب خاص خود را دارد و اگر زحمت یا عقوبتی داشته باشد، برای همانهاست و معمولاً به دیگران ارتباطی پیدا نمیکند. اما قانون امربه معروف و نهی از منكر اگر بهطور كامل تدوین و اجرا شود، هم اقشار مختلف مردم، و هم قوای سهگانه را دربرمیگیرد که ارکان دولت اسلامی، رابطه مردم با یكدیگر و نیز رابطه مردم با دولت را شامل میشود؛ یعنی دیگر چیزی و كسی نیست كه از این قانون مستثنا باشد.
بدیهی است هر قانونی در هر كجا وضع شود، محدودیتهایی برای عدهای بهوجود میآورد؛ زیرا باید قانون را رعایت كنند. وقتی قانون برای همه شد، همه را درگیر میکند و در نتیجه برای همه محدودیت یا مشكل ایجاد میكند. بالاخره هر کسی بهدنبال منافع خودش است و دوست دارد در حوزه کار خودش آزاد باشد؛ هر مدیری علاقه دارد كسی در حوزه مدیریت او دخالت نکند. آیا مردم مایلاند به دست خود یا نمایندگانشان در مجلس قانونی را وضع كنند كه برای همه آنها محدودیت ایجاد كند و یا اگر بدان عمل نكنند، مجازات شوند؟! این جنبه روانی این مسئله است که انسان میخواهد قیدوبندی نداشته باشد. طبیعی است صرفنظر از مسائل فرهنگی و فرهنگ جهانی، هیچکس دوست ندارد خود را محدود سازد. این یک نکته روانشناختی است كه چرا علاقه چندانی برای تهیه قوانین مشخص و مدون درباره امربهمعروف و نهیازمنکر وجود ندارد.
نكته دوم اینکه، غیر از این جنبه روانی که بیشتر جنبه شخصی دارد، یعنی هیچكس دوست ندارد محدود شود، با مسئلهای بهنام فرهنگ جهانی روبهروایم که جامعه ما تحت تأثیر فرهنگ عمومی آن است. امروز فرهنگ جهانی بر مبنای قداست آزادی است كه معنای کاملش شامل بیبند و باری میشود. پرچمدار این فرهنگ، در درجه اول امریکاییها هستند؛ ولی به آنها اختصاص ندارد. کمابیش کشورهای امریکایی مثل کانادا و کشورهای اروپایی غربی در درجه اول، و سپس اروپای شرقی و بهتدریج دیگر كشورها درگیر این مسئلهاند؛ یعنی بتی که در همه عالم پرستش میشود، بت آزادی است. آزادی به چه معناست؟ یعنی هر کاری را كه مایلید، انجام دهید، مگر اینكه به دیگران ضرر وارد سازد؛ زیرا دیگری نیز میخواهد آن كار را انجام دهد و این باعث تهدید یكدیگر میشود، وگرنه اصل بر این است که هر کس هر کاری میخواهد، انجام دهد. این موضوع منشأ اعلامیه حقوق بشر، حقوق شهروندی و برخی اصطلاحاتی است كه در ادبیات حقوقی و سیاسی شایع است. بههرحال، آزادی و دموکراسی، بتهایی است که در این زمان در فرهنگ عمومی جهان پرستیده میشود: أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؛ و دنیا نیز میگوید رأینا الهنا هوانا: همان که دلمان میخواهد، آن معبود ماست!
بههرحال، این فرهنگ، همه کشورهای غربی، بسیاری از کشورهای اسلامی و نیز كشور ما را در برگرفته است؛ بهویژه روشنفکران و دولتمردان ما بیش از همه از این فرهنگ متأثرند، در برابر این بت خضوع میکنند، و جرئت ندارند در مقابل این بت حرفی بزنند و اظهار مخالفتی کنند. از منظر اینان، مگر میتوان در برابر آزادی چیزی گفت؟! از وزیر ارشاد اسبق پرسیدند شما كه مسئول وزرات ارشاد اسلامی هستید، برای اسلام چه کردهاید، و کدام ارزش اسلامی را احیا کردید؟ او نیز گفته بود چه ارزشی بالاتر از آزادی؟! ما تلاش كردیم مردم آزاد باشند، و چه ارزشی بالاتر از این؟! این یعنی همان فرهنگ الحادی جهانی بر برخی وزرای ما نیز حاکم بود.
امروزه در فرهنگ جهانی، امربهمعروف و نهیازمنکر یک فضولی نابخشودنی است! یعنی اگر به كسی بگویید چرا چنین كاری را انجام دادید، میگوید به تو چه! تو چه کارهای؟! آزادی است و دلم میخواهد انجام دهم! ای کاش در همین حد باقی میماند. برای مثال، فردی میگفت در مكانی عمومی مرد و زنی رفتار نامناسبی داشتند و من آنها را نهی کردم؛ اما آن زن یقه ایشان را گرفته و گفته بود شما را به پلیس تحویل میدهم و میگویم قصد تجاوز به من را داشته است! این فرهنگ عمومی خواهناخواه در طبقات مختلف نفوذ پیدا كرده است؛ بهویژه افراد تصمیمگیر وقتی میخواهند در مجامع عمومی و بینالمللی صحبت كنند میگویند ما هم آزادی را قبول داریم و ریزهخوار خوان فرهنگ غربی هستیم، و از این موضوع دفاع میکنند. برای مثال، میگویند: «ما هم حقوق بشر را بهطور دقیق رعایت میکنیم؛ البته گاهی اشتباهاتی رخ داده كه اینها قابل اغماض است و چهبسا در همهجا پیش بیاید، وگرنه ما در برابر شما تسلیم هستیم!»
کسانی که قدرت قانونی و قدرت اجتماعی دارند ـ خواه از قوه مجریه باشند یا قوه مقننه یا قضائیه ـ وقتی به این مطلب مایل نباشند، بدان توجهی نخواهند كرد؛ زیرا بسیاری از آنها هم از همین روشنفکران و فرهیختگان تشكیل شدهاند و تحت تأثیر همین فرهنگاند. البته تصور نکنید این مسائل صرفاً مربوط به عدهای لامذهب، بیعلاقه به دین، و بینماز است؛ بسیاری از این افراد کسانی هستند كه نمازشان را اول وقت میخوانند، روزه واجبشان را میگیرند و حتی خمس مالشان را هم میدهند؛ اما میگویند این مسائل مربوط زمان و دوره دیگری بوده است، و امروز باید زمان و جامعه را بشناسیم! شاید از بعضی از مسئولان کشور شنیده باشید كه میگویند: کسانی باید انتقاد کنند که جامعه و سیاست را بشناسند، و بدانند ما در چه زمانی زندگی میکنیم؛ این زمان مانند 1400 سال پیش جزیرهالعرب نیست که به کسی بگویید چرا چنین میکنی! امروزه مردم احساس آزادی میکنند! دموکراسی وجود دارد و دیگر نمیتوان به هر کسی امر و نهی کرد! دین سر جای خودش باشد! برای شام عزاداری امام حسین علیهالسلام، ساختن مسجد و حسینه هم هر چه قدر پول بخواهید، دولت كمك میكند؛ اما باید درک کنید كه ما در چه جامعهای زندگی میکنیم! با چه کسانی در دنیا مواجه هستیم! دیگر همه چیز را نمیتوان بیان كرد و باید فهمید و درک داشت؛ نمیتوان به سخنان شما بیسوادها اعتنا کرد؛ شما چوب لای چرخ دولت میگذارید و نمیگذارید دولت کار کند!
این مسئله آسیبی جدی است كه حتی مانع قانونگذاری در این باره میشود، چه رسد به اینكه به دنبال اجرای آن باشیم.
مسئله سوم، موضوعی اجتماعی- سیاسی است که متأسفانه با گذشت نزدیك به چهار دهه از انقلاب، هنوز هم درگیر این مسائل هستیم و آن، اختلافهای عمیق سیاسی بین احزاب و گرایشهای مختلف جامعه است. تبیین اینكه این مسئله از کجا و در چه زمانی شروعی شد، مجال دیگری میطلبد. در كشور ما عدهای كوشیدند از بودجه دولت حزب تشكیل دهند. بدیهی است هر حزبی سعی میکند در انتخابات برنده شود. حزب را برای چه درست کردهاند؟ برای اینکه در انتخابات برنده شوند و برای تحقق این هدف فرمولهایی وجود دارد كه در همه دنیا شناختهشده و مورد عمل است؛ یعنی در هر جای دنیا كه مسئله انتخابات و دموکراسی مطرح باشد، این فرمولها را رعایت میکنند. یکی از بهترین راهها برای موفقیت در انتخابات، داشتن رأی اقلیتهاست. در قاره آسیا، شاید بتوان گفت قدیمیترین کشوری که مردانه پا به میدان گذاشت و آزادی را به دست آورد و از چنگال استعمار انگلیس خلاص شد، هندوستان بود. بیشتر جمعیت هندوستان هندو و بتپرست هستند. البته اقلیتهای مسلمان و مسیحی و بعضی مذاهب دیگر مانند زرتشتی نیز در بین آنها وجود دارند. در طول این مدت، حزب غالب در آنجا حزب کنگره بوده است. گاهی نیز حزبهای دیگر برای آزادی هندوستان و مبارزه با استعمار زحمات زیادی کشیدند و پیشرو بودند؛ اما همیشه این حزب قوی، که بیشتر در انتخابات برنده میشود، در هنگام انتخابات با مسلمانان آنجا لابی میکند تا آرای آنها را بهدست آورد. خودشان هندو و بتپرستند؛ اما موقع انتخابات میكوشند با مسلمانان خوشرفتاری کنند و آرای آنها را به دستآورند. این یک فرمول شناختهشده در همه دنیاست كه برای برنده شدن در انتخابات، باید اقلیتها را نگه داشت.
بررسی تاریخ انتخابات در کشور ما نیز نشان میدهد كه بهجز در دوره حضرت امام و ریاست جمهوری مقام معظم رهبری، از آن دوره به بعد، احزاب و گروههای مختلف تلاش كردهاند در جلب آرای اقلیتها با یكدیگر مسابقه بگذارند؛ قبل از انتخابات با آنها ملاقات میکردند و به آنها وعده و وعید میدادند که ما سعی میکنیم استاندار و فرماندار را ازمیان شما برگزینیم تا در انتخابات به آنها رأی بدهند. بههرحال، کسانی که اینطور انتخابات را پذیرفتهاند، این مسائل را نیز از لوازم آن میبینند. امروزه کسانی حتی برای اینکه در انتخابات چند سال بعد برنده شوند، با غیرمسلمانها لابی میکنند.
حال آیا چنین افرادی علاقه دارند قانونی وضع شود که بسیاری از مردم از آن رنجیده شوند؟ یا قانونی وضع كنند كه با زمینخواران مبارزه كند؟ بههرحال، با پول همین افراد باید انتخابات برگزار شود! همه مردم میدانند كه در چند دولت، سوءاستفادههای مالی و اختلاسهای چند هزار میلیاردی صورت گرفته است و عده زیادی هم میگویند اسامی آنها نزد ماست؛ یا عدهای معوقات بانکی فراوانی دارند، اما چرا هیچ اقدام جدی علیه آنها صورت نمیگیرد؟ یک دلیل آن این است که عدهای میبینند با پول و حمایت همین افراد کارشان پیش میرود! آنها فکر میکنند: اگر اینها را از خودمان ناراضی کنیم، دیگر خودشان، اتباعشان، رعایاشان و کارگران کارخانههایشان به ما رأی نمیدهند، و ما باید اینها را برای خودمان نگه داریم! در این شرایط، چه انگیزهای وجود دارد كه قانونی وضع شود که عموم مردم را از خودشان ناراضی کنند؟ افزون بر این، وقتی قانونی وضع شود، مردم میتوانند انجام دادن آن را از مسئولان مطالبه کنند. در شرایط فعلی میگویند كمبود و خلأ قانونی داریم و بهنوعی آن را توجیه میکنند. اگر این موضوع قانون مشخص و شفافی داشته باشد، مردم مطالبه میکنند و میگویند چرا این قانون را عمل نمیکنید. از طرف دیگر، اگر بخواهند بدان عمل کنند، بسیاری از اقشاری را که برای انتخابات به آنها احتیاج دارند، از خودشان ناراضی میکنند. چرا این کار را انجام دهند؟! بنابراین، تلاش میكنند فرصتسوزی كنند تا زمان بگذرد.
افزون بر این مسائل، باید یک انتقاد هم از خودمان داشته باشیم؛ اكنون كه بیش از سی سال از انقلاب اسلامی گذشته است، چهقدر درباره مسائل فقهی امربهمعروف و نهیازمنکر کار کردهایم؟ هرچند بسیاری از فضلا را میشناسم كه از همان اوایل نهضت و قبل از پیروزی انقلاب موضوع بحثشان را مسائل سیاسی- اجتماعی، و از جمله امربهمعروف و نهیازمنکر قرار داده بودند و كتابها و رسالههایی در اینباره نوشتهاند. حتی بعضی از مراجع فعلی کتابهایی در زمینه امربهمعروف و نهیازمنکر برای عموم مردم نوشته بودند و برخی درسهای خارج فقهواصول نیز با این موضوع برگزار شد؛ اما باید اعتراف کنیم که هنوز بسیاری از ابعاد فقهی این مسئله روشن نیست. برای مثال، در هر رساله عملیه آمده كه از شرایط امربهمعروف، نداشتن خوف ضرر است. پرسش این است كه خوف ضرر شامل چه مسائلی میشود؟ در چه مواردی به اعمال قدرت از طرف حکومت نیاز است و مردم مسئولیتی ندارند؟ همه این موارد مفروض است؛ اما اگر کسی بخواهد فردی را كه رفتار نادرستی دارد امربهمعروف كند، و او نیز این فرد را به كشتن و یا كتك زدن تهدید کند، باید باز هم امربهمعروف زبانی را ادامه دهد یا چون خوف ضرر وجود دارد، از او ساقط میشود؟
برخی از مسائل نیز درباره دولت است؛ برای مثال، اگر به فرض محال، دولتی در انجام دادن وظایفش برخلاف اسلام رفتار کرد، آیا مردم حق دارند اعتراض كنند، یا اینكه به علت ترس از زندان رفتن نباید چیزی بگویند؟ یا اگر كارمند ادارهای بخواهد مسئول مافوقش را امربهمعروف و نهیازمنكر كند و خوف اخراج از كار وجود داشته باشد، آیا باید این كار را انجام دهد؟ بهنظر میآید بسیاری از مسائل فقهی در اینباره درست تبیین نشده است. بههرحال، اگر بخواهیم این اعظم الفرائض در جامعه اسلامی انجام گیرد، باید ابعاد فقهی آن کاملاً روشن باشد و بدانیم هر کسی در هر جایی چه وظیفهای دارد و حد خوف و ضرر در مسائل مختلف چگونه است.
هنگامی كه امام خمینیره نهضت را شروع کرد، بسیاری از اقران ایشان میگفتند این کار شما صحیح نیست، اینجا خوف ضرر وجود دارد؛ زیرا طلبهها و دیگران را زندان میکنند و به آنها تهمت و کتک میزنند؛ ما در اینباره وظیفه نداریم! وظیفه ما تا حدی است که خوف ضرر نباشد، وقتی ضرر باشد، تکلیف ساقط است؛ چرا شما چنین رفتار میکنید، به شاه بد میگویید و مردم را به زحمت میاندازید؟! در آن ایام مساجد را خراب میکردند، در مدرسه فیضیه طلبهها را کشتند و زخمی کردند و این مسائل چیزهای رایجی بود؛ و برخی میگفتند جواب این خونها را چه کسی میدهد؟! چرا مردم را به زحمت میاندازید؟ ما در اینباره وظیفه نداریم! وظیفه ما نهیازمنکر است، آنهم تا زمانی كه ضرر و خوف از ضرر وجود نداشته باشد. در مقابل، امام خمینیره با صلابت و قاطعیت فرمود: «امروز تقیه حرام است، ولو بلغ ما بلغ». شاید در عصر ما چنین فتوایی از فقیهی صادر نشده بود. چنین قاطعیتی از امام برمیآمد که معتقد بود این شرایطی که برای امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است، در مسائل ساده است؛ ولی وقتی مهام امور مطرح است، نه تنها ضرر را باید تحمل کرد، باید جان هم داد. اگر خطری متوجه ضروریات اسلام و ارزشهای اصیل اسلامی شد، دیگر صحبت در این نیست که اگر یک سیلی خوردم، تکلیف ساقط است؛ بلكه باید تا پای جان پیش رفت و جان داد. ایشان بحث مهام امور را در فقه مطرح، و بر این تأکید کرد که تقیه فقط در امور عادی است؛ آنجایی که خطری برای اسلام و نظام اسلامی، و به تعبیر ایشان کیان اسلامی باشد، تقیه حرام است، ولو بلغ ما بلغ. «بلغ ما بلغ» یعنی حتی اگر هزاران نفر کشته شوند. امام چنین صلابت و شجاعتی در بیان فتوایش داشت و آن را گفت و انجام داد و این برکات را نصیب ما کرد که امروز بتوانیم این سخنان را بیان كنیم. اگر این انقلاب نشده بود، من و شما کجا بودیم؟ چه کسی جرأت میکرد درباره احکام اسلام سخنی مطرح كند؟
بنابراین، باید ابعاد مختلف فقهی این مسئله را بهدرستی تبیین كنیم و اینكه چه کسانی در چه حدی میتوانند و باید امربهمعروف و نهیازمنکر كنند. برای مثال، مجلس شورای اسلامی میخواهد قانون وضع کند، میگوید ابعاد فقهی این مسئله روشن نیست و شما آن را معین كنید تا ما بتوانیم قانون وضع کنیم؛ زیرا همه ما مجتهد نیستیم و اگر مجتهد هم میبودیم، فتوای هر مجتهدی قانون نمیشود. بههرحال، این مشكل مربوط به عالمان دینی است.
مشکل دیگری که به عالمان دینی مربوط میشود ـ هرچند منحصراً بر عهده ایشان نیست ـ مسئله فرهنگی است. امروزه فرهنگ جهانی بت آزادی را میپرستد و این موضوع همه دنیا و حتی جامعه ما را نیز فرا گرفته است. باید با این بت مبارزه، و بتشکنی کرد؛ باید گفت این همان است که قرآن میگوید: أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ. ما در مقابل این فرهنگ جهانی حالت انفعال به خود گرفتهایم، و فرهیختگان ما میكوشند بگویند کارهای ما خلاف آزادی نیست. چه کسی گفته هر آزادیای مطلوب است؟ اسلام میگوید عبودیت، عبادت و بندگی اصل است: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ. نقطه مقابل این مسئله این است كه: أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ. ما دو راه بیشتر نداریم: پرستش خدا یا پرستش بتها، نفس، شیطان و مردم. فرهنگ دنیا میگوید پرستش همه چیز، غیر از خدا؛ و اطاعت از هرچه جامعه، مردم و روشنفکران میگویند. بهترین حالت ممكنش این است كه با رأی مردم هر چیزی صورت گیرد، یعنی دمکراسی.
متأسفانه این مسئله در بین فرهیختگان و دولتمردان نیز رسوخ كرده است و باورشان نیست که حکم اسلامی مقدم بر رأی مردم است. گاهی هم به فرمایش امام استناد میكنند که «ملاک رأی مردم است». این طیف میپندارند اگر مردم رأی دادند که خدا نیست، خدا باید دستوپایش را جمع کند و برود! چون مردم رأی دادند. اگر مردم رأی دادند که امام زمان علیهالسلام هم تشریف ببرند یا تشریف نیاورند، ملاک تشخیص، همین رأی مردم است. اگر مردم رأی دادند كه ضروریترین احکام اسلام باید ترک شود، باید ترك شود؛ چون ملاک رأی مردم است. آیا امام همینها را میگفت؟!
این موضوع به کار فرهنگی نیاز دارد؛ همانطور که آن فرهنگ یک مرتبه بر دنیا حاکم نشده است و آنها صدها سال با مراحل مختلف، با شگردهای مختلف و با سیاستهای شیطانی پیچیده فرهنگ خودشان را بر دنیا حاکم کردند و همچنان تلاش بیشتری برای این كار میكنند؛ در مقابل، ما نیز باید برنامههای حسابشده، سنجیده و بر اساس منطق عقلانی ارائه دهیم.
باید کمی هم شجاعت داشته باشیم و از تهمتها و فحشهای دیگران نهراسیم. مگر وقتی به انبیا میگفتند سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ، آنها وظیفه خود را رها میكردند؟ قرآن میفرماید هیچ پیغمبری نیامد، مگر اینکه بزرگان مردم گفتند اینها سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ. در این شرایط، آیا پیغمبران از حرفهایشان دست برداشتند؟ بنابراین، ما روحانیان نیز كه خود را جانشین پیغمبر و امام میدانیم و میگوییم نقش ایشان را در جامعه ایفا میکنیم، باید حقایق را درست بفهمیم و در بیان آن شجاعت داشته باشیم: وَلاَ یَخَافُونَ فیالله لَوْمَةَ لآئِمٍ. درباره مبلغان دینی میخوانیم که اینها وظیفهشان ابلاغ رسالتهای الهی است: وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ.
ما باید در زمینههای علمی نیز مطالب محکم، تبیینشده، مستدل و قوی داشته باشیم، نه اینكه احتمالی باشد، احوط یا اقوی این است، یا لایخلو عن تأمل، و لایخلو عن وجه. با این نوع تبیین نمیتوان قانون درست كرد. باید مطالب قوی و محکم را در قانون آورد و هر آنچه را كه نمیتوان بدان استناد كرد، در قانون نیاورد. باید آنچه را كه دلیل محکم دارد، خوب بفهمیم و اثبات کنیم و در مقام بیان آن هم از كسی نترسیم. اگر فحش دادند یا گفتند اینها بیسوادند و جامعه را درک نمیکنند، نباید به آنها توجه كرد. بالاتر از آن این است كه بگویند اینها دیوانهاند؛ قرآن میگوید به انبیا و پیغمبران هم گفتند اینها دیوانهاند؛ اما آیا آنها دست از هدفشان برداشتند؟! ما ادعا داریم که جانشین آنها هستیم؛ بنابراین، باید خوی و منش آنها را داشته باشیم. البته انسان نباید بیدلیل کاری کند که برای خودش فحش بخرد؛ اما اگر ضرورت داشت و بیان حقایق جز با خریدن فحش امکان نداشت، باید آن را خرید و با جان از آن استقبال کرد. امام فرمود اگر کیان اسلام در خطر باشد، باید جان داد و تا کشته ندهیم، اسلام پیش نمیرود و باقی نمیماند. ایشان این دیدگاه را بیان، و بدان عمل كرد تا این انقلاب پیروز شد.
اینها آسیبهایی است که در این راه وجود دارد؛ اما در این شرایط باید چه کار کرد؟ راهحل این است كه باید یکییکی اینها را برطرف كرد؛ توقع اینکه یکروزه خواست جامعه عوض شود، شدنی نیست؛ ما باید آماده باشیم و برای تحقق هدفمان برنامهریزی کنیم؛ برای مثال، باید در سخنرانیها، منبرها، مقالهها، روزنامهها، مجلات، برنامههای رادیو و تلویزیون و هر جا كه زمینهای فراهم شود، بكوشیم فرهنگ اسلامی را رواج دهیم و با پرستش بت آزادی مبارزه کنیم. این آزادی بهمعنای بیبندوباری است؛ آزادیای که اسلام درباره آن سخن میگوید، چیز دیگری است؛ آزادی مورد نظر اسلام، رهایی از هوای نفس است؛ اما این آزادی بندگی هوای نفس است: أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ. پرستش هوای نفس را كه نامش را آزادی نهادهاند، زشتترین بندگی است. اسلام میخواهد از این بندگی آزاد شویم؛ ولی آنها اسم این بندگی را آزادی گذاشتند. ما باید جرئت کنیم با این بت مبارزه کنیم و خودمان را نبازیم که فوراً بگوییم ما هم حقوق شهروندی داریم و بهایی و یهودی و مسلمان هیچ فرقی با هم ندارند! ما كه مسلمانیم و ادعای طرفداری و حمایت از قرآن و احکام ضروری اسلام را داریم، چطور میتوانیم بگوییم همه اینها با هم مساویند و هیچ فرقی ندارند؟ پس احکام ذمه که در اسلام بیان شده، برای چه کسانی است؟ باید با این نوع حقوق شهروندی و اینكه همه شهروندان مساویاند، مبارزه کرد. البته این كار باید از راه معقول انجام گیرد و حتیالمقدور تنش و جنجال ایجاد نكرد؛ اما باید بدانیم چه کار کنیم. این مسئله نیازمند كار فرهنگی و نیز تبیین دقیق فقهی است، بهگونهای كه مسائل قطعی این موضوع اثبات شود، نهاینكه همیشه بخواهیم با تردید و تأمل این كار را به پیش ببریم؛ و این کار بر عهده روحانیان میباشد.
بعد از این مرحله، نوبت به وظایف دیگران میرسد؛ ولی با اندكی تأمل درمییابیم كه فعالیتهای سایر نهادهای مسئول نیز بهنوعی به همین مسئولیت ما بازمیگردد. امسال سال فرهنگ نامگذاری شده است؛ یعنی مؤثرترین نهاد در جامعه انسانی، نهاد فرهنگ است و همه حرکتهای اختیاری ما از فرهنگ ما متأثر است. اینكه كاری را باید انجام داد یا خیر، خوب است یا بد، زشت است یا زیبا، قانونی است یا غیرقانونی، مجموع اینها جزء فرهنگ ماست؛ تا زمانی كه خود ما در این جنبهها نقص داریم، نمیتوانیم توقع اصلاح دیگران را داشته باشیم. بنابراین، باید از نظر علمی این مسائل را بهطور کاملاً شفاف بیان کنیم، و حرفی برای گفتن داشته باشیم؛ آنهم حرفی که دلیل معقول و قابل استناد داشته، و در محافل علمی قابل دفاع باشد.
افزون بر این، در مقام عمل اینگونه نیاندیشیم كه مثلاً اگر كسی بیحجاب یا باحجاب باشد، به ما ربطی ندارد؛ بلكه باید بدانیم بعضی از مسائل امربهمعروف و نهیازمنکر به ما هم مربوط میشود و این موضوع همه را درگیر میکند؛ حتی اگر این موضوع درست و شفاف بیان شود، برای خود ما هم تکالیفی را معین خواهد کرد که چهبسا خیلی با مزاجمان سازگار نباشد. ما دوست داریم همه چیز را توجیه كنیم، با همه رفیق باشیم، وضعیت آرام باشد و سروصدایی ایجاد نشود و به كارمان برسیم؛ اما در برخی موارد امربهمعروف و نهیازمنکر با این مسائل سازگاری ندارد؛ بلكه باید به میدان آمد و مبارزه کرد و سختیها، محرومیتها، فحشها، و تهمتهایش را هم تحمل كرد.
یکی از دلایلی (که در ابتدا بیان کردم) که چرا این مسئله را جدی نمیگیرند، بدین خاطر است كه هیچ کس با رضایت قلبی كامل تمایل ندارد مسائل امربهمعروف و نهیازمنکر بهصورت درست و شفاف بیان، و تکالیف هر قشری تبیین شود؛ زیرا اگر روشن و وظیفه همه افراد مشخص شود، مردم از او مطالبه میكنند و او هیچ جوابی ندارد و مشکل ایجاد میشود. بنابراین، برخی نمیخواهند این مسئله انجام گیرد. در نتیجه ما اگر میخواهیم اصلاح کنیم، باید این شجاعت را داشته باشیم و خودمان را آماده سازیم که واقعاً به وظیفهمان عمل کنیم: أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ. اگر میخواهیم امربهمعروف احیا شود، آیا میشود خودمان احکام اسلام را درست اجرا نکنیم؟! برای مثال، حقوق همسر و فرزندان، همسایهها، شریكان و یا شاگردان خود را رعایت نکنیم؟ ما طالب امر به معروفیم، برای اینکه احکام اسلام اجرا شود. پس چرا خود ما آن را اجرا نمیکنیم: أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ.
پروردگارا! تو را به حقیقت محمد و آل محمد قسمت میدهیم دلهای ما را از خواب غفلت بیدار کن؛
نور ایمان و معرفت در دلهای ما بتابان؛
ما را به وظایفمان آشناتر بفرما؛
در انجام وظایف موفقتر بدار؛
ساعت به ساعت بر علو درجات امام بیافزا؛
مقام معظم رهبری را از همه آفات محفوظ بدار و ایشان را در هدایت این جامعه و جوامع اسلامی موفق بدار؛
در ظهور ولی عصر تعجیل بفرما؛
همه ما را از خدمتگزاران راستین آن حضرت محسوب بفرما؛
عاقبت امر همه ختم به خیر بفرما؛
و صل علی محمد و آلهالطاهرین