صوت و فیلم

صوت:

انقلاب اسلامی؛ انقلابی متفاوت

در جمع پاسداران به مناسبت سالروز تشکيل بسيج سازندگی
تاریخ: 
چهارشنبه, 16 ارديبهشت, 1394

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام، صلواتى اهدا می‌کنیم.

حضور شما عزیزان را به این مؤسسه که به نام مبارک امام مزین، و در واقع خانه همه شماست، خوش‌آمد می‌گویم. امیدواریم خدای متعال اولاً توفیق معرفت و شناخت نعمت‌هایش را به ما عنایت کند؛ ثانیاً توفیق شکرگزاری از همه نعمت‌ها، به ویژه نعمت برقراری نظام اسلامی و وجود رهبر عظیم‌الشأن این نظام را به ما مرحمت کند؛ ثالثاً در ظهور ولی عصر ـ عجل‌الله فرجه‌الشریف ـ تعجیل بفرماید و دست مبارک مقام معظم رهبری را در دست ایشان قرار دهد. ان‌شاءالله خداوند به ما توفیق دهد در سایه این نعمت‌های عظیم و غیر‌قابل ارزیابی، در حد توان خودمان به وظایف‌مان عمل کنیم.

ما در عصری زندگی می‌کنیم که پدیده‌ای کم‌نظیر یا بی‌نظیر در تاریخ بشریت در این کشور رخ داده است. شاید بیشتر شما در آن روزها حضور نداشتید یا به دنیا نیامده بودید. کسانی كه سن‌شان بیشتر است، از آن روزها خاطراتی دارند. از این‌رو، اشاره‌ای به آن روزها می‌کنم تا جوانانی که درست موقعیت این نظام و این کشور را به طور شایسته نشناخته‌اند، بکوشند بهتر آن را بشناسند.

نگاهی گذرا به پیشینه انقلاب‌ها در دنیا

تقریباً به یاد دارم که در زمان نوجوانی ما، زمان اوج انقلاب‌ها در دنیا بود و هر روز در یک کشوری، به خصوص در کشورهای افریقایی، امریکای لاتین و بعضی از کشورهای جنوب شرق آسیا تحولات و انقلاب‌هایی رخ می‌داد. بیشتر این کشورها پیش‌تر در تیول کشورهای استعمارگری، به‌ویژه انگلستان بودند. همان‌طور که می‌دانید، بعد از انقلاب صنعتی، در بین کشورهای غربی، انگستان به خاطر پیشرفتش در نیروی دریایی و صنایع نظامی توانست در گوشه و کنار دنیا کشورهایی را به بند کشد و به بهانه‌های مختلف از معادن، سرمایه‌های انسانی‌ و ذخایرشان بهره گیرد. مستعمرات انگلیس و بعضی از کشورهای دیگر مانند فرانسه، آلمان و ایتالیا، در کشورهای افریقایی فراوان بودند. تقریباً کل افریقا، به استثنای یک یا دو کشور، مستعمره بودند؛ نصف این کشورها تحت سیطره انگلیس‌ها و نصف دیگرش نیز در دست فرانسوی‌ها بود. اگر یک یا دو کشور هم به صورت اسمی آزاد بودند، تحت نفوذ آن‌ها بودند؛ مثل مصر که ابتدا تحت نفوذ فرانسوی‌ها بود و بعد برعکس شد. سایر کشورهای دنیا نیز این‌طور بودند. این استعمارگران در ابتدا گفتند ما برای آباد کردن کشورهای شما آمده‌ایم. خود واژه استعمار به معنای آباد کردن است؛ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِیهَا؛[1] یعنی خدای متعال شما انسان‌ها را به آبادانی زمین گماشت. به همین بهانه، بیمارستان‌ها و بانک‌ها تأسیس کردند؛ همچنین مستشاران سیاسی و نظامی خود را در بخش‌های مختلف و حساس این کشورها قرار دادند و هدف‌شان این بود که از همه اسرار و نهفته‌های آن‌ها آگاه شوند و از هر کدام به نحوی به نفع خودشان استفاده کنند.

نمونه ای از فریب‌های استعماری

لازم است به این نکته اشاره کنم که گاهی این کشورها کمک‌هایی، مانند آموزش و ایجاد برخی از صنایع، به کشورهای استعمارشده می‌کردند و از این طریق، افراد ساده‌لوح را به‌گونه‌ای فریب می‌دادند که گویا واقعا قصد سویی ندارند. این افراد نیز می‌پنداشتند این‌ها با کمک و سرمایه‌گذاری و ایجاد کارخانه‌ها و مانند اینها به پیشرفت آن‌ها کمک می‌کنند و قصد سویی ندارند. این مسئله باعث می‌شد که به آن‌ها بیشتر اعتماد کنند؛ درحالی‌که هدف آن‌ها چیز دیگری بود؛ آن‌ها در اثر پیشرفت صنایع، کالاهایی را ساخته بودند که کشورهای استعمارشده هم قدرت خرید آن‌ها را نداشتند. آن‌ها جنس‌هایی را تولید می‌کردند که در انبار‌ها می‌ماند و می‌خواستند آن‌ها را بفروشند. به اسم فروش، سودهای زیادی می‌بردند؛ درصورتی که کشورهای مستعمره مشتری‌اش نبودند؛ زیرا زیرساخت‌هایش در این کشورها وجود نداشت و مهم‌تر این‌که با نحوه کارکردن این صنایع آشنایی نداشتند. بر این اساس، عده‌ای از افراد این جوامع را در کشورهای خودشان آموزش دادند و آن‌ها نیز می‌پنداشتند این‌ها خدمت می‌کنند؛ به‌هر‌حال، آن‌ها افراد را آموزش می‌دادند تا بتوانند از اجناس این‌ها استفاده کنند و زمینه فروش آن‌ها را فراهم سازند. این سیاست استعماری هنوز هم در دنیا رواج دارد؛ بسیاری از افراد ساده و دل‌پاک هستند که از این شیطنت‌ها آگاهی ندارند و می‌پندارند این‌ها خیلی خاطرخواهشان هستند و این خدمت‌ها را برای خاطر آنها انجام می‌دهند.

به‌هر‌حال، در آن ایام بازار انقلاب‌های محلی علیه استعمارگران خیلی گرم بود و هر روز در یک کشوری تظاهرات و شورش می‌کردند. آن‌‌ها نیز مدتی مهلت می‌دادند و بالاخره انقلاب آن‌ها را مصادره می‌کردند؛ بدین شکل که در ظاهر می‌پذیرفتند که شما آزاد و کشوری مستقل هستید؛ اما برای این‌که منافعشان حفظ شود، شروطی می‌گذاشتند. این یک تاریخچة کلی از سدة اخیر در دنیاست. بعد هم تحولاتی رخ داد که کشورهایی که آزاد می‌شدند، بیشترشان برای نجات از غربی‌ها در دامن کمونیست‌ها می‌افتادند. بدین ترتیب، دنیا دوقطبی شد؛ یکی اردوی شرقی و مارکسیستی و سوسیالیستی، و دیگری هم اردوی کشورهای آزاد غربی بود. این قطب‌بندی شصت تا هفتاد سال ادامه داشت تا با سقوط اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و از هم پاشیدگی آن، این نظام دوقطبی از بین رفت. جمهوری‌های شوروی هر کدام مستقل شدند؛ به جز چند کشور که با هم متحد بودند که عمدة آنها روسیه بود.

به‌هر‌حال، انقلاب، قیام، شورش، عصیان و اعتصاب کردن علیه دولت در این شصت تا هفتاد سال خیلی رواج داشت و چیز تازه‌ای هم نبود؛ غالبا نیز به کمک اردوگاه شرق، در یک مدتی پیروزی‌های نسبی به‌دست می‌آوردند. به‌طور کلی طبقه‌های روشنفکر این کشورها چنین ذهنیتی پیدا کردند که برای پیشرفت‌شان باید از این راه‌کارها استفاده کنند و نوعی استقلال به‌دست آورند. در مقابل، ضمن این‌که از پیشرفت‌ها، علوم و تکنولوژی‌ آن‌ها استفاده می‌کنند، بتوانند کشور خودشان را هم با انگیزه‌های مختلف آباد کنند؛ ولی تقریباً یک انگیزه مشترک ـ البته به صورت اعلام‌نشده ـ بین بیشتر این انقلاب‌کنندگان وجود داشت و آن این‌که هر گروه تحت عنوان یک حزب یا جمعیتی و به اسم منافع ملت، آزاد کردن ملت، ارزش‌های انسانی، آزادی، دموکراسی و چیزهایی از این قبیل، دنبال منافع خودشان بودند؛ بیشتر آن‌ها نیز ثروتمندان و سرمایه‌داران بودند که تکنولوژی‌ها، اراضی کشاورزی، دانشگاه‌ها و وسایل تبلیغاتی را در اختیار داشتند و از آن‌ها استفاده می‌کردند. پشت پرده همة این‌ها نیز گروه‌های خاصی بودند که معمولاً ناشناخته بودند؛ در ظاهر عده‌ای بودند که به اسم رئیس جمهور، نخست‌وزیر و رئیس حزب و دبیر کل، بازیگر میدان بودند؛ اما همة این منافع برای طبقه سرمایه‌دار و زورمندی بود که آن‌ها را هدایت می‌کردند و این تشکیلات را راه می‌انداختند و عمدتاً بیشتر مردم را فریب می‌د‌ادند. البته این روش هنوز هم ادامه دارد. این موضوعی بود که در هفتاد تا هشتاد سال اخیر در همه دنیا کمابیش وجود داشت؛ بسیاری از کشورها آزاد شدند؛ تعداد کشورهای عضو سازمان ملل افزایش یافت؛ به‌گونه‌ای که الان حدود دویست کشور آزاد داریم که بیشتر آن ها مستعمره بودند.

وقوع انقلاب اسلامی، پدیده‌ای در میان انقلاب‌های دیگر

در این میان، پدیدة جدیدی به نام انقلاب اسلامی ایران رخ داد که مشترکات و تفاوت‌هایی با سایر پدیده‌های اجتماعی و سیاسی داشت؛ پدیده ای که مقدمات آن حدود پنجاه سال طول کشید و در طی این مدت، عدة زیادی از یاران امام به زندان و تبعید رفتند تا این‌که بالاخره این حرکت در 22بهمن 1357 به پیروزی رسید. به‌هر‌حال، پدیدة جدیدی در عالم مطرح شد که با پدیده‌های انقلابی دیگر تفاوت‌هایی داشت؛ ولی این‌که این هم یک انقلاب بود و مردم علیه قدرت حاکم قیام کردند و استقامت کردند تا آن را بیرون کردند و نهادهایش را از بین بردند و بعد نهادهای جدیدی تأسیس کردند، این‌ها با سایر انقلاب‌ها مشترک بود. روشنفکران دانشگاهی ما با رشته‌های مختلف علوم سیاسی، حقوق بین‌الملل، حقوق خصوصی، حقوق عمومی، مسائل مدیریت را از غرب فرا‌گرفته بودند؛ در کشور ما این موضوع ها اصالت نداشت؛ پیدایش دانشگاه و رشته‌های جدید، همه اقتباس از چیزهایی بود که در غرب وجود داشت که بسیاری از آن‌ها هم برای ما نعمت بود. خدای متعال وقتی بخواهد نعمتی به دست کسی بدهد، از راه دشمنانش هم می‌تواند آن نعمت را به آن‌ها برساند. برای مثال، برق، تکنولوژی‌ها و رسانه‌های جدید، کامپیوتر و اینترنت که این همه استفاده‌های صحیح و علمی از آن می‌شود، به وسیلة دشمنان ما تأسیس شده، ولی در اختیار ماست. این‌ها نعمت خداست و باید خدا را شکر کنیم: وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ؛[2] همه برای خداوند و تحت تدبیر او هستند. ارادة الهی این است که بعضی از نعمت‌ها را از طریق برخی به عده‌ای دیگر برساند؛ بسیاری از این‌ها نعمت‌های خوبی است و باید خدا را شکر کنیم و از آن هم استفاده کنیم. ما باید این ها را فراگیریم و از آن ها تشکر کنیم که بی‌منت این مسائل را به ما یاد می‌دهند. خدا دوست دارد انسان از وسایط نعمتش نیز قدردانی کند؛ اما به شرطی که واقعاً قصد خدمت داشته باشند، نه قصد فریب و سلطه.

لزوم توجه به تفاوت ماهوی انقلاب ایران با سایر انقلاب‌ها

با توجه به این‌که جوان‌ها کمتر به این مسائل توجه دارند و امروز مسائل زندگی‌شان آن‌قدر زیاد است که کمتر فرصت دارند به تاریخ انقلاب‌ها و مسائل این‌چنینی بیندیشند و مطالعه کنند، مگر این‌که رشته تحصیلی آن‌ها اقتصا کند، هدف از بیان مطالب این بود که این پرسش را مطرح سازم که آیا این انقلاب واقعا با انقلاب‌های دیگر که در هر جایی اتفاق افتاده است، اختلاف ماهوی دارد یا خیر؟ اگر به یاد داشته باشید، در برخی از کشورهای امریکای مرکزی، مانند گواتمالا، انقلابی رخ داد که در رأس آن کشیش‌ها بودند؛ در جاهای دیگر نیز عناصر مذهبی در بروز انقلاب‌ها موثر بودند و پیشرفت‌هایی هم کردند. پرسش این است که آیا در ایران نیز انقلابی شبیه انقلاب گواتمالا رخ داد و یک روحانی، به نام امام خمینی، بلاتشبیه مثل کشیش آن جا، به قدرت رسید، و البته با توجه به ویژگی‌های خاص کشور، از جهت شرایط اقلیمی، نوع فرهنگ و مذهب مردم، شکل خاص خودش را داشت؛ ولی انقلابی مانند سایر انقلاب‌ها بود که علیه قدرت‌ها و به انگیزه نفع رساندن به مردم و تأمین مصالح‌شان رخ داد؟ آیا واقعاً این‌گونه است، یا اینکه این انقلاب ماهیتاً با انقلاب‌های دیگر فرق می‌کند؟

نمی‌دانم چه جوابی در ذهن شما شکل‌گرفته است؛ ولی همه ما می‌دانیم این انقلاب شباهت‌هایی با انقلاب‌های دیگر دارد؛ مانند اعتصاب‌ها و زدوخوردها و زندان‌ها، تا در نهایت به سقوط یک رژیم می‌انجامد. و البته تفاوت‌هایی نیز وجود دارد؛ چه بسا برخی بگویند عده‌ای آخوند سر کار آمدند و مسائلی مانند نمایندگی ولی‌فقیه را مطرح کردند. اما آیا این‌ امور عرَضی است و به خاطر شرایط خاص فرهنگی و اقلیمی این انقلاب است، یا این انقلاب با انقلاب‌های دیگر تفاوت ماهوی و اختلاف‌های بنیادی و ریشه‌ای دارد؟ احتمالاً اکثریت روشنفکران دانشگاهی ما تصور کنند که این‌ها خیلی با هم فرقی ندارند؛ این انقلاب مانند انقلاب‌های دیگر، یک حرکت اجتماعی و اعتراض قشری علیه قشر دیگر بود که قدرت را در دست داشتند و ضعف‌هایی نیز داشتند؛ در نتیجه مردم خسته شدند و خواستند آن‌ها را بیرون کنند و عده‌ای دیگر جایشان بیایند. اختلافی که با انقلاب گواتمالا در این حالت فرض می‌شود این است که آن‌جا چون مسیحی بودند، بیشتر به کلیسا می‌رفتند و این‌جا چون مسلمان و شیعه‌اند، به مسجد و حسینیه می‌روند؛ یعنی این‌ها ویژگی‌های موردی است، وگرنه از نظر ماهیت یکی هستند!

به نظر می‌آید اینجا یک مسئله اساسی مطرح است و بسیاری از مشکلاتی که بعد از انقلاب داریم، و اختلاف‌هایی که بین احزاب و گروه‌ها و جناح‌ها و دولت‌های مختلف چپ و راست و میانه وجود دارد به این مسئله مربوط می‌شود که آیا انقلاب‌ ما ویژگی و ماهیت خاصی دارد که باید آن را دنبال کنیم یا این نیز مانند انقلاب‌های دیگر است و اختلاف احزاب هم مثل احزاب در جاهای دیگر است که رأی‌گیری و تظاهرات می‌کنند و در نهایت یک حزب یا گروه می‌برد و دیگری می‌بازد و این چیز تازه‌ای نیست! هر کسی هم باید بکوشد کلاه خودش را نگه دارد! عضو هر حزبی هم، چون منفعتش ایجاب می‌کند، به آن جا می‌رود و عضو می‌شود و از آن دفاع می‌کند تا به منافع خودش برسد؛ همان‌طور که همه دنیا این‌گونه‌اند! آیا مسئله این است، یا این انقلابی که در این‌جا واقع شد، با انقلاب‌های دیگر خیلی تفاوت دارد. برخی چنین القا می‌کنند که این انقلاب نیز مانند دیگر انقلاب‌هاست و اندکی تفاوت‌های ظاهری و شکلی دارد؛ وگرنه همه دنبال لحاف ملانصرالدین هستند! این حزب یا آن حزب، تفاوتی نمی کند؛ همه دنبال این هستند که به ریاست و قدرتی برسند و خودشان و قوم‌وخویش‌شان به نان و نوایی برسند یا برای نسل‌‌های آینده‌شان فکری کنند و کارخانه‌ها و سرمایه‌هایی بیندوزند؛ منتها شعارهایی می‌دهند که افراد را بیشتر جلب کنند و بیشتر به این‌ها رأی دهند؛ بلکه این‌ها قدرت بیشتری داشته باشند.

مشابهت‌های عرَضی و اختلاف‌‌های ذاتی

بسیاری از روشنفکران این‌گونه فکر می‌کنند که این‌ها نیز مثل هم هستند: کلٌّ یَطلُب صَیْدا اِنما الاختلاف فی الشَّبکات؛ هر دو دنبال یک صید و طعمه می‌گردند؛ فقط دام‌های آن‌ها با یکدیگر فرق می‌کنند. آیا این‌طور است یا این حرکت با حرکت‌های دیگر فرق دارد؟ مشابهت‌هایی که این انقلاب با انقلاب‌های دیگر دارد, از نوع عرَضی است؛ مانند این که دو خط مایل گاهی در یک نقطه به هم نزدیک می‌شوند؛ این نزدیک شدن‌شان به هم, عرضی است؛ وگرنه مبدأ و منتهای آن‌ها از هم جداست؛ فقط در مسیر گاهی به هم نزدیک می‌شوند؛ یعنی برخی حرکت ها در برخی موارد قریب الافق می‌شوند؛ اما این قربْ ذاتی‌ نیست؛ مسئله ذاتی‌، آن اختلاف‌هایی است که در مبدأ و منتها با هم دارند؛ اصل این است که از کجا آغاز می‌شود و به کجا می‌رسد؛ بنابراین نزدیک شدن آن ‌ها در بین راه عرضی است؛ یعنی شباهت‌های بین انقلاب اسلامی با انقلاب‌های مارکسیستی، سوسیالیستی و لیبرالیستی موجود در عالم، عرَضی است؛ اما از نظر ماهیت، به‌طور کامل با هم فرق دارند.

اولین پرسش بنیادین: تفاوت اساسی انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب‌ها در چیست؟

حال پرسشی را مطرح می‌کنم که جا دارد دربارة آن فکر کنید؛ یک فرض این است که این‌ها با هم فرق اساسی دارند. اگر کسی چنین ادعایی کرد، سؤال می‌شود که چه فرقی دارند. مردم می‌گویند برخی از سودهای کلان بانکی، رانت‌ها و بیت‌المال سوءاستفاده می‌کنند؛ دیگران نیز همین کارها را می‌کردند؛ پس چه فرقی بین اینهاست؟! در این‌جا به طبقه کارگر زور می‌گویند، در آن جا نیز همین است؛ اسلام می‌گوید به طبقه کارگر زور نگویید، سوسیالیست‌ها و مارکسیست‌ها نیز همین‌ را می‌گفتند؛ پس تفاوت اصلی‌ای میان آن‌ها نیست! فقط در اسلام یک یا علی، یا امام حسین علیهما‌السلام نیز می‌گویند؛ این اختلاف‌ها موردی است؛ وگرنه اصل همان‌هاست و همه دنبال رفاه و خوشی خودشان هستند؛ وقتی عده‌ای خیلی زور می‌گویند، علیه آن‌‌‌ها شورش می‌کنند و انقلاب به وجود می‌آید؛ در کشور ما نیز این‌چنین بوده است! شواهدی هم می‌آورند که برای مثال، کارگران در فلان‌جا چه شعار‌هایی دادند و این نشان می‌دهد که آن‌ها نیز دنبال همین‌ها می‌گشتند. من این گرایش را به اکثریت روشنفکران نسبت می‌دهم که این‌چنین فرض می‌‌کنند و لحن کلام‌شان نیز همین‌هاست؛ این افراد بیشتر بر رونق اقتصادی، رفع تحریم‌ها، بهداشت عمومی و ارائه خدمات به محرومان تأکید می‌کنند و این‌ امور با سایر انقلاب‌ها مشترک است و از نظر ماهیتی با هم تفاوتی ندارند.

آیا واقعا این گونه است یا این‌که اصل چیز دیگری است و گاهی از این عوامل به‌منزلة ابزار استفاده می‌شود؛ وگرنه هدف اصلی، تنها مسائل مادی نیست. شواهد فراوانی برای این مسئله وجود دارد. برای مثال، در کشور دیگری که هیچ مرز مشترکی نیز با ما ندارد، جوانی قوی که زندگی خوب و مرفهی دارد، همسر و فرزند دارد، اما برای حمایت از حرم حضرت زینب سلام‌الله علیها می‌ایستد تا شهید شود و بعد هم جنازه‌اش که پیدا نمی‌شود، خانمش می‌گوید دولت حق ندارد برای تحویل جنازة شوهر من یک ریال از بیت‌المال خرج کند! چون این پول مردم است و باید صرف مردم شود؛ شوهر من شهید شد و هر جا قسمتش باشد، آن جا دفنش می‌کنند! شما حق ندارید از بیت‌المال صرف کنید تا جنازة شوهر من را تحویل بگیرید؛ این یک مسئله شخصی است، اما آن یک ریال برای همه مردم است! آیا این یک حرکت مارکسیستی است؟! آیا این‌ها از گرسنگی به تنگ آمده بودند که برای جنگیدن به سوریه رفتند؟! آن نوجوان سیزده ساله‌ای که امام گفت رهبر ماست، به خاطر گرسنگی به جنگ رفته بود؟! یا یک انگیزه یا روح دیگری است؟! یکی می‌کوشد یک سیلی کمتر بخورد، و دیگری آرزوی شهادت دارد!

در دوران عملیات فتح المبین، جوانی از اقوام ما شب‌های جمعه به جمکران می‌آمد و تا صبح احیا می‌گرفت و بعد به تهران می‌رفت. مادربزرگش از او پرسیده بود وقتی جمکران می‌روی چه کار می‌کنی؟ برای من دعا می‌کنی؟ گفته بود بله، برای شما دعا می‌کنم. پرسیده بود چه دعایی می‌کنی؟ گفته بود دعا می‌کنم خدا صبرت دهد! نگفته بود دعا می‌کنم بیماری‌ات بهتر یا زندگی‌ات خوب شود؛ یعنی می‌دانم شهید می‌شوم و تو غصه‌دار می‌شوی! از حالا دعا می‌کنم که خدا به تو صبر دهد. آیا این انقلاب سوسیالیستی است؟ این برای رونق اقتصادی و رفع تحریم‌هاست؟ یا این‌که این روحیه موجب این شد که دشمنان چاره‌ای جز تحریم نداشته باشند. آن ها متوجه شدند که به هیچ قیمتی نمی‌توان با این مردم جنگید. اگر این‌طور است، این چه نوع انقلاب و چه نوع حرکتی است؟

کسانی که می‌گویند این انقلاب با انقلاب‌های دیگر خیلی فرق دارد، معتقدند برخی خود را محدود به این بدن و محدود به این دنیا می‌دانند؛ اما برخی باور دارند که این بخش محدودی از زندگی انسان است که هفتاد یا هشتاد و یا حداکثر صد سال طول می کشد؛ زندگی اصلی ما بی‌نهایت است و ما باید فکر سعادت بی‌نهایت در عالم آخرت باشیم. عمر دنیایی خیلی سریع می‌گذرد. انسان‌های مادی‌نگر چیزی جز لذت شکم و دامن نمی‌شناسند و برای این‌که بهتر بخورند و بپوشند، باید اقتصادشان بهتر باشد و امنیت بهتری داشته باشند. بر این اساس، با همه آشتی می کنند تا کسی متعرض آن‌ها نشود و راحت زندگی کنند. این یک نوع نگرش است. نگرش دیگر این است كه می‌گویند ما برای این‌ها نجنگیده‌ایم؛ اگر گاهی این‌ مسائل مطرح شد، جنبة ابزاری داشت؛ اصل هدف چیز دیگری بود؛ هدف این بود که در عالم، حکومت الهی مطرح باشد، حکم خدا حاکم باشد، نه حکم شیطان و طاغوت. ما باید از اولیای خدا باشیم یا اولیای طاغوت؟ وَالَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ؛[3] از این دو حالت هم خارج نیست؛ یک دسته اولیاءالله‌اند و یک دسته اولیاء الطاغوت. برای این‌که از اردوگاه اولیای طاغوت خارج شویم، باید بکوشیم قانون خدا حاکم شود که لازمة آن قانون، عدالت، پیشرفت اقتصادی، همگانی شدن بهداشت، حفظ عزت و احترام و کرامت جهانی انسان است؛ همه این‌ها هست، ولی همة این‌ها فرع است. همة این‌ها شاخه‌های ریشه‌ای است که آن ریشه حاکمیت الله است و باید جان‌مان را هم برای آن بدهیم. برای همین، ما برای شکم نمی‌جنگیم؛ حاضریم نه‌تنها جان فرزندان‌مان، که جان خودمان را هم فدا کنیم.

خانمی که سه فرزندش شهید شده بودند، به مقام معظم رهبری گفته بود آقا من چند فرزند دیگر هم دارم؛ اما دعا کنید اول خودم، و بعد هم سایر فرزندانم شهید شوند. آیا این برای شکم است؟ این خانم دنبال همسر می‌گشت؟ برای رفع تحریم‌ها مبارزه می‌کرد؟ این چه انگیزه‌ای است و از کجا ناشی می‌شود؟ انسان یعنی چه؟ انسان یعنی حیوان دوپایی که می‌خورد، می‌پوشد، غریزه جنسی اعمال می‌کند، یا انسان جانشین خدا در زمین است؟ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً؛[4] موجودی که خدای عالم همه چیز را به خدمت او می‌گمارد؛ یعنی حتی فرشتگان مقرب را نوکر او قرار می‌دهد.

این دو نوع بینش و دو نوع حرکت است؛ هرچند ظاهرش یکی است؛ برای مثال، این اعتصاب می‌کند، آن هم اعتصاب می‌کند؛ این سلاح برمی‌دارد، آن هم برمی‌دارد؛ این زندان می‌رود، آن هم می‌رود؛ ظاهرش یکی است، اما باطنش خیلی فرق می‌کند؛ انگیزه چیست، نیت چیست و این‌که برای چه می‌جنگند.

خداوند بیش از هشتاد سال به من عمر داده است و از ابتدا وارد مسائل سیاسی شدم و در این مدت خیلی چیزها دیدم و مطالعه کردم. اما باید اعتراف کنم که باور نمی‌کردم در میان این مردم چنین دل‌های پاک و عاشقان خدا، حقیقت، دین، سیدالشهدا و امیرالمومنین وجود داشته باشد؛ اگر این‌ها را ندیده و نشنیده بودم باور نمی‌کردم چنین کسانی هستند؛ زیرا آن چه در آن دوران می‌دیدیم، انواع فسادها و گناهان بود؛ ما می‌پنداشتیم همه مردم همین طورند؛ اما وقتی انسان این نمونه‌ها را می‌بیند, درمی‌یابد که باطن افراد چیزهای دیگری است و اگر این نیت‌ها و انگیزه‌ها نبود، نه انقلاب ما پیروز می‌شد و نه جنگ هشت ساله ما به ثمر می‌رسید؛ یعنی هم پیروزی انقلاب و هم پیروزی جنگ به برکت این روحیات بود.

باید به این نکته توجه داشته باشیم که هیچ‌گاه در هیچ زمانی و هیچ مکانی این‌طور نبوده است که همه مردم یک‌دست باشند و به یک شکل فکر کنند یا یک پایه‌ای از ایمان یا خواسته‌های همسان داشته باشند. خدا انسان را این‌گونه نیافریده است؛ اما موقعیت‌ها تفاوت دارد؛ گاهی حق و گاهی باطل غالب می‌شود؛ گاهی حکومت الله، و گاهی حکومت طاغوت ظهور می‌‌کند. در زمان طاغوت نیز انسان‌های خوب وجود داشتند و همین‌ها انقلاب کردند. این افراد همان جوانان و پرورش‌یافتگان زمان طاغوت‌اند؛ اما به خاطر داشتن ایمان با دیگران فرق داشتند. در همین زمان نیز کسانی هستند که با وجود این‌که انقلاب اسلامی است؛ اما فکرشان به گونه‌ای دیگر است؛ شب که خواب می‌روند، خواب لندن و نیویورک می‌بینند؛ دلشان پر می‌زند که بتوانند از تعطیلات استفاده کنند و چند روزی در پاریس باشند.

پس پاسخ پرسش پیشین تا حدودی روشن شد و آن این‌که این انقلاب با انقلاب دیگر تفاوت‌های اساسی دارد؛ ما برای شکم، بدن و لذت‌های مادی انقلاب نکردیم.

دومین پرسش بنیادین: آیا انقلاب باقی می‌ماند؟

پرسش دیگر این است که آیا این انقلاب با این ویژگی‌هایی که خداوند مرحمت کرد و به برکت خون شهیدان، پایداری و استقامت مردان آهنین و یاران خمینی به نتیجه رسید، صد درصد باقی خواهد ماند یا ممکن است آفت ببیند؟ به نظر شما این پرسش چه قدر ارزش دارد؟ مانند این است که انسان فکر کند آیا من همیشه سالم و نیرومندم و نیروی جوانی را دارم یا نه، چه بسا مریض شوم؛ اگر ممکن است مریض شوم، این مرض از کجا پیدا می‌شود تا از ابتدا از آن پیش‌گیری کنم و اگر سرایت کرده است، با آن مبارزه کنم. ما باید برای جامعة اسلامی و انقلابی خودمان این پرسش را در نظر داشته باشیم. حال که خدا بر ما منت گذاشته و این جامعه انقلابی تشکیل شده و در رأس آن رهبری بی‌نظیر را قرار داده است،‌ آیا باید خیال‌مان راحت باشد که دیگر آفتی نمی‌‌بیند یا این‌که ممکن است دچار آفت و بیماری شود؟ اگر بناست بیمار شود، از کجا بیمار می‌شود تا از آن پیش‌گیری کنیم، اگر بیماری کمابیش سرایت کرده است، چگونه باید آن را علاج کنیم؟

انقلاب ایران، شبیه انقلاب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

من این انقلاب را به انقلاب پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله تشبیه می‌کنم. با بعثت پیغمبر اسلام، خدای متعال مردمی را که از لحاظ تمدن، فرهنگ و زندگی مادی در پست‌ترین شرایط بودند، در مدت کوتاهی به عالی‌ترین شرایط رساند. امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه در نهج‌البلاغه در وصف این حالت می‌فرماید: شماها مالک کسانی شدید که آن‌ها مالک شما بودند؛ بر کسانی حاکم شدید که تا به حال آن‌ها بر شما حکومت می‌کردند. در زمان رژیم گذشته، ایران حیات خلوت امریکا بود؛ دولت ایران همان نقشی را داشت که امروز عربستان نسبت به امریکا دارد؛ معادنش را به کمترین قیمت می‌گیرند و بر آن‌ها منت می‌گذارند و می‌گویند عوض این پول به شما سلاح می‌دهیم؛ ما به هر کسی این سلاح‌ها را نمی‌دهیم! شما خیلی عزیزید که ما این سلاح‌ها را به شما می‌دهیم! همان پول نفتی را که باید به آن‌ها بدهند، در مقابلش به چند برابر قیمت به آن‌ها سلاح می‌فروشند. بعد از این‌که سلاح را به آن‌ها فروختند، می‌گویند باید با این سلاح مسلمان‌های کشور همسایه‌ات را بکشی! خیلی کار عجیبی است؛ نمی‌دانم در عالم انسانیت حماقتی از این بالاتر می‌شود که انسان سرمایه‌اش را به دشمن بدهد، شمشیر بگیرد و برادرش را به دستور دشمن بکشد و منت هم بر سرش بگذارند که ما به شما سلاح دادیم، به این شرط که مسلمان ها را بکشید. ملت ایران در زمان رژیم ستم‌شاهی چنین ذلتی را داشت؛ سربازان ایرانی باید به دستور امریکا به عمان می‌رفتند تا با خلق ظفار بجنگند و کشته بدهند و سلاح‌هایشان را آن جا صرف بکنند؛ چرا؟ چون امریکا می‌خواهد. این که در عمان کسانی بخواهند علیه رژیم‌شان انقلاب کنند، چه ارتباطی با کشور ایران دارد؟ از ایران برویم با آن‌ها بجنگیم, چون دستور ارباب است، چون امریکا گفته است ما نفت‌تان را می‌خریم و در مقابلش به شما فانتوم می‌دهیم؛ باید با این فانتوم خلق ظفار را بکشید تا خواسته‌های ما در آن جا عملی شود؛ این ذلتی بود که مردم ایران در آن زمان داشتند؛ اما امروز وضعیت ما چگونه است؟ مشکل‌ترین و پیچید‌ه‌ترین حوادث بین‌المللی بدون مشارکت ایران حل نمی‌شود؛ البته اگر قدر خودمان را بدانیم.

روی آوردن به آموزه‌های غیراسلامی و جاهلی، آفت انقلاب اسلامی

آفتی که ما را تهدید می‌کند، همان آفتی است که مسلمان‌ها را بعد از رحلت پیغمبر تهدید کرد. شایسته است در این قسمت چند جمله از نهج‌البلاغه برای شما بیان کنم و ان‌شاءالله آن را بطور کامل در نهج‌البلاغه مطالعه، و دربارة آن فکر کنید. خطبة قاصعه یکی از مفصل‌ترین خطبه‌های نهج‌البلاغه است که پیش‌تر دربارة آن سخنانی داشته‌‌ام که در کتاب زینهار از تکبر چاپ شده است. در این خطبه امیرالمؤمنین برای یارانش خطبه خوانده است، نه برای دشمنان: الا و انّکم قد نَفَضْتُم اَیْدِیَکم مِن حَبْلِ‌ الطّاعَه وَ ثَلَمْتُم حِصْنَ‌ اللهِ الْمَضْروبَ عَلیْکم بِاَحکامِ الْجاهلیّه. چند سال از ظهور پیغمبر گذشته بود؟ امیرالمؤمنین در حدود سال چهل به شهادت رسید؛ یعنی چهل سال بعد از هجرت؛ هنوز از عمر اسلام و از آن عزتی که خدا به مسلمان‌ها داده بود که توانستند امپراطوران روم و ایران را به زانو درآوردند، نیم‌قرن نگذشته بود. امام می‌فرماید: ای مسلمان‌ها! خدا این عزت‌ها را به شما داد؛ اما دست‌تان را از ریسمان طاعت تکان دادید. وقتی چیزی به دست انسان چسبیده باشد، آن را تکان می‌دهد تا بیفتد؛ عرب می‌گوید قَد نَفَضَ یَدَه، دستش را تکان داد تا چیزی را که به آن چسبیده است، بریزد. برای مثال، اگر دست انسان گرد‌و‌خاک داشته باشد، دستش را تکان می‌دهد تا گردو‌غبارها بریزد. می‌فرماید: خدا به شما این عزت را داد و تکلیف کرد که از خدا و پیشوایان الهی اطاعت کنید؛ اما شما دست‌تان را تکان دادید و گفتید نمی‌خواهیم. خدا دژ محکمی به نام اسلام برای جامعة شما به وجود آورد که هم دنیای شما و هم آخرت‌تان را حفظ می‌کند، ولی شما این دژ را سوراخ کردید.

اعتماد بر غیر خدا، لوزان و نیویورک, عامل سلطه کافران بر مسلمانان

 سابقا دور شهرها برج‌و‌بارو و دیوارهای خیلی بلندی می‌کشیدند تا اگر دشمن آمد، نتواند وارد شهر شود. اسلام مانند حصن و قلعه‌ای با دیوارهای بلند است که خدا برای شما درست کرده است. می‌فرماید: اما شما این دیوارها را سوراخ کردید؛ چگونه؟ ثلمتم حصن‌‌الله المضروب علیکم باحکام الجاهلیه؛ شما حکم‌های جاهلی را اجرا می‌کنید؛ این دیوار را سوراخ کردید و دشمن وارد می‌شود؛ آن‌چه باعث می‌شود که این عزت شما از بین برود، روی آوردن به احکام غیراسلامی است؛ و انَّکم اِن لَجَأْتُم اِلی غَیْرِه حارَبَکْم اَهْلُ الْکُفر؛ ای مسلمان‌ها! گوش‌تان را باز کنید! به شما هشدار می‌دهم! اگر به غیر از خدا پناه ببرید، به لوزان، نیویورک، ژنو و غیر خدا پناه ببرید، خدا کافران را بر شما مسلط خواهد کرد و در مذاکرات شکست می‌خورید و فریب‌تان می‌دهند. آن وقت چه می‌شود؟ ثُمَّ لا جَبْرائیلَ و لا میکائیلَ و لا ْمُهاجِرونَ و لا اَنْصارٌ یَنْصُرونَکم؛ اگر چنین شد دیگر جبرئیل و میکائیل هم برای شما کاری نمی‌توانند انجام دهند؛ کفار بر شما مسلط می‌شوند و پس از آن شما باید فقط با تمام توان‌تان با آن‌ها بجنگید تا ببینید چه کسی غالب می‌شود؛ ولی کسی به شما کمک نخواهد کرد. خدا که هیچ، جبرئیل و میکائیل که هیچ، حتی مهاجرین و انصار هم به شما کمکی نخواهند کرد: اِلا الْمُقارَعَةُ بِالسَّیْف؛ چیزی برای شما نمی‌ماند، جز این‌که می‌توانید بروید و بجنگید تا ببینید کار به کجا ختم می شود؛ چرا این‌طور می‌شوید؟ برای این‌که در اجرای احکام اسلامی سستی می‌ورزید و به احکام جاهلیت بازمی‌گردید. آن حصنی را که خدا برای شما قرار داده است، سوراخش می‌کنید؛ وقتی برج‌و‌بارو سوراخ شد، وجود و عدمش مساوی است؛ دشمن وارد می‌شود و وقتی دشمن وارد شد، بر شما مسلط می‌شود. وقتی مسلط شد، دیگر هیچ‌کس به کمک شما نخواهد آمد.

اعاذنا الله و ایاکم؛ برای این که پناه ببریم به خدا، به سوی مسجد و برپا کردن نماز می‌رویم تا این‌که ان‌شاءالله از این آفت‌ها محفوظ بمانیم.

و السلام علیکم و رحمت ‌الله

 

پرونده ویژه: