بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
فرارسیدن ایام عزاداری سیدالشهداعلیهالسلام که امشب طبق یک روایت با شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام مقارن شده است را به پیشگاه مقدس ولیعصرارواحنافداه تسلیت عرض میکنیم؛ امیدواریم که با لطف و عنایتی که به دوستان و خدمتگزارانشان و کسانی که خودشان را منسوب به ایشان میدانند، با لطفی که دارند گوشه چشمی به مجلس ما و دلهای ما و وضع اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ما بفرمایند و با یک عنایت، از خداوند متعال همهچیز را برای بهبود این اوضاعمان بخواهند و هیچ بعید ندانیم که با یک گوشه چشمشان همه مسائل قابل حل است. بههرحال امیدواریم انشاءالله باز هم به برکت نام سیدالشهدا و عزاداری امام حسن مجتبیصلواتاللهعليهما مشمول عنایات این بزرگواران قرار بگیریم و امورمان، چه دنیوی و چه اخروی، اصلاح شود.
این ایام که به فرمایش امامرضواناللهعلیه منشأ همه برکاتی است که ما از آن برخوردار هستیم و اگر محرم و صفر نبود ما بهره قابلتوجهی از اسلام نمیداشتیم. این تعبیر معروف ایشان است که هر چه داریم از محرم و صفر است. انشاءالله خدا معرفت این مطلب را به ما بیشتر بدهد و توفیق شکرگزاری این نعمت عظیم معرفت به اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين و محبت اهلبیت و توفیق برای شرکت در مجالس بزرگداشتی که به نام این بزرگواران تشکیل میشود که کمتر نعمتی است که با این نعمت قابل مقایسه باشد را به همه ما عنایت بفرماید.
محور همه این مراسمی که بهخصوص در این دو ماه انجام میگیرد و برگزار میشود، البته خیلی از شهرهاست که در طول ایام سال مراسم عزاداری هست و اختصاص به محرم و صفر ندارد ولی کثرت و وفور اینها بیشتر در این دو ماه انجام میگیرد. من یادم است بچه بودم در یزد، در طول ایام سال شاید روزی نبود که در شهر مجلس عزاداری که مجلس معروفی است تشکیل نشود. شاید در خیلی از شهرهای دیگر هم باشد و ما خبر نداریم، ما از زادگاه خودمان خبر داریم. بههرحال خدا این نعمت عظیم را به ما مرحمت کرده، یک سرمایه مفت و مجانی که محبت اهلبیت در دلهای ما قرار داده شده و خیلی هم برای کسبش زحمت نکشیدیم. این یک موهبت الهی است؛ خدایا! این را از ما نگیر!
بنده، تنها چیزی که امید دارم به اینکه مایه نجاتم باشد همین محبت محدود و ناقصی است که به پیشگاه اهلبیت دارم. بقیهاش چون غالباً با اعمال خودم کسب شده معلوم نیست چه اندازه اخلاص داشته باشد اما چون این موهبت خدایی است بیشتر به آن امیدوار هستم.
محور همه این بحثها مسئله شهادت در راه خداست که تا آن جایی که ما میشناسیم در عالم خلقت مصداق اتمّ آن سیدالشهداصلواتاللهعليه است. آیا از این مصداق اتمّ هم ممکن است یا نه، شاید اگر کسی ادعا بکند که امکان وقوعی ندارد خیلی حرف بیجایی نگفته باشد.
ما از وقتیکه خودمان را شناختیم و اسم امام حسینعلیهالسلام را شنیدیم، با مسئله شهادت و اهمیت آن و اینکه قهرمان این میدان، سیدالشهدا و خاندانشان بودند آشنا شدیم و از این مسائل گوشمان پر است و برایمان تازگی ندارد اما علیرغم اینکه حالا بنده بیش از هفتاد سال است که این طور مسائل را شنیدم، خواندم و کتابهای متعددی مطالعه کردم اما هنوز بعضی از مسائل هست که آن چنانکه بایدوشاید شاید برای خودم هم حل نیست یعنی سؤال دارم و باید تحقیق کرد که جواب کامل و اطمینان بخشی بدهم. اگر کسی همینجوری از من سؤال کند در خصوص بعضی ابعادش شاید جواب حاضر و آمادهای نداشته باشم. چون جلسه علما و فضلا است سعی میکنم به بعضی از این مسائل که بیشتر جنبه علمی داشته باشد و دقت بخواهد اشارهای بکنم، حالا اگر بلد بودم جوابش را هم عرض میکنم وگرنه خود طرح سؤال هم میتواند انگیزهای باشد برای اینکه علما و محققان بیشتر دربارهاش تحقیق کنند و بیان کنند تا دیگران استفاده کنند.
اصل اینکه در فرهنگ اسلام و بهخصوص در فرهنگ شیعه، مسئله شهادت یک چیز بسیار ممتازی است؛ حتی وقتی بخواهند ثواب اعمال دیگر را بگویند که خیلی ثواب دارد، آن را با شهادت میسنجند. مثلاً گاهی گفته میشود مثل ثواب شهید در راه خدا است، یعنی این یک مثال و یک نماد برای بالاترین ارزشها است. آیات قرآن هم که متعدد داریم، روایات هم که الی ماشاءالله داریم. طبعاً این سؤال برای آدم مطرح میشود که این مسئله شهادت چه خصوصیتی دارد که اینقدر پیش خدا ارزش دارد و اینقدر در فرهنگ اسلامی روی آن تکیه شده و به آن استناد شده و ضربالمثل شده، یعنی خدا مثلاً این عالم را خلق کرده تا چند نفر مثل امام حسینعلیهالسلام پیدا بشوند و شهید بشوند که چه طور بشود؟ چی بشود؟ این چه سرّی در آن هست که مقام شهادت اینقدر مهم است... وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا،[1] إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ[2]... خدا جان و مال شما را خریده، با این تعبیر که در میدان شهادت با شما معامله میکنم و جان شما را میخرم! درباره نماز اینطور چیزی نیست، بنده سراغ ندارم. در خصوص سایر عبادات هم چنین تعبیری را یادم نمیآید. این چه خصوصیتی دارد؟
به گمان بنده برای حل این مسئله باید یک مسئله بنیادیتر را حل کرد و آن مسئلهای است که خود قرآن مطرح کرده، جواب صریح هم داده اما باز هم ما درست قانع نمیشویم و نمیفهمیم. در قرآن با تعبیر حصر فرموده وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛[3] مَا خَلَقْتُ... إِلَّا، حالا اگر فرموده بود خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ لِيَعْبُدُونِ یک برداشت میشد، اما با این تصریح و با این حصر کامل، فرموده مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ. این سؤال از این هم شاید عامتر یا قویتر هم باشد که خدا چه احتیاجی به نماز و عبادت ما دارد که اصلاً این عالم را خلق کرده برای انسان، انسان را خلق کرده برای عبادت، که حالا چه بشود؟ حالا ما نماز بخوانیم یا نخوانیم، برای خدا چه فایدهای دارد؟ نخوانیم از خدا چه کم میآید؟ بخوانیم چه به ایشان اضافه میشود؟ و اصلاً این یعنی چه که ما را آفریدند برای اینکه بندگی کنیم؟ این چه طور بیان حکمتی است، چطور بیان غایتی است، علت غایی به یک معنا، غایت، حالا از این تعبیراتی که شاید خودم هم خیلی بلد نیستم از اینطور مقولات، خدا برای چه خلق کرده است؟ اگر آن را حل کنیم جواب این سؤال که چرا جهاد مهمترین است شاید آسانتر حل بشود یعنی چون جهاد کاملترین مصداق بندگی است. حالا مفهومی که همه از بندگی میفهمند و قبول دارند این است که آدم کارش را مملوک دیگری بداند. بردگی چه طور است؟ یک کسی پول میدهد، برده میخرد، این در واقع مالک چه چیز آن میشود؟ مالک جوانیاش؟ خب میتواند جوانیاش را حفظ کند و پیر نشود؟ این چه برده باشد و چه آقا باشد بالاخره یک مدتی جوان است و بعد هم پیر میشود. هیچ انسانی اختیار عمر او را ندارد، پس مالک وجود او نیست، مالک جوانیاش هم نیست، مالک سلامتیاش هم نیست چون مثل مریضهای دیگر مریض هم میشود، فقط اعتباراً مالک کارش است یعنی کار کند و مزدش را بگیرد یا بگوید این کار را بکن، او بگوید چشم. بردگی اصلاً یعنی این. بردگی معنای دیگری هم دارد؟ بعد هم هر کس که آن را میفروشد در واقع دارد همین حق استفاده از کار او را به دیگری میفروشد والا چشم و ابرویش را که نمیشود بفروشند، بدنش هم که هست چه من باشم و چه هر کس دیگری، چه برده باشد و چه آقا. مالکیتی که ما میگوییم همین مالکیت اعتباری است، اثرش هم در استفاده از کار طرف ظاهر میشود. پس بندگی یعنی اینکه هر چه آقا میگوید من عمل کنم و بگویم چشم. اگر بنده بگوید که آقا اگر بگویی فلان کاری را بکن، میگویم چشم اما به شرطی که هزار تومان بدهی! خواهد گفت تو بندهای! این فضولیها چیست؟! تو بندهای، میگویم بکن! بگو چشم! کار تو همین است.
اگر آدم در دلش این باشد که من وقتی حرف آقا را گوش میکنم که مزد قابلی به من بدهد، امروز یک غذای چربتری، یک لباس بهتری، یک مسکن بهتری به من بدهد آن وقت حرفش را گوش میکنم، این در واقع وظیفه بندگیاش را عمل نکرده است. پس سادهترین معنایی که از بندگی میفهمیم، وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ، یعنی هر چه من میگویم بگو چشم! همه چیز تو، کار تو، درآمدهای تو، بهرههای زندگی تو و لذتهای تو مال من است و باید بر طبق اراده من کار بکنی، این معنی بندگی است. حالا اینکه بندگی همین است یا معنای عمیقتری هم دارد آن بماند، این معنای عمومیاش است که همه میفهمند.
بنده، مصداقش غلام سیاه است. مالک غلام سیاه پول میدهد و او را میخرد. حالا که خرید و فروش غلام نیست البته شکل دیگرش هست و شاید هم بدترش، اما آن بساط ارباب رعیتی که مرسوم بود حالا نیست. به کسی نمیشود بگویند رسماً در بازار پول بدهد و انسانی بخرد، ولی آن وقتی که بود معنای بردگی همین بود که یعنی من اختیار کار تو را دارم، میگویم این کار را بکن باید بکنی.
اکنون این سؤال مطرح میشود که خدا چه احتیاجی به کار ما دارد؟ ما را خلق کرده برای اینکه هر چه او میگوید عمل کنیم، اگر عمل نکنیم چه طور میشود؟ به او برمیخورد؟ از او کم میآید؟ ضرری متوجه او میشود؟ قطعاً این طور نیست؛ خدایی که ما میشناسیم و به ما معرفی کردند و خودش هم خودش را معرفی کرده به هیچ چیز احتیاجی ندارد. پس اگر این را بهعنوان یک غایت فعلش ذکر میکند باز هم نفعش به خود ما برمیگردد؛ من شما را خلق کردم تا بندگی کنید تا خودتان بیشتر بهره ببرید. البته بعد سؤال میشود که حالا بهره بردن ما، باز ما که بهره میبریم برای خدا چه فایدهای دارد؟ حالا این بحثهایی است که بزرگانی در فلسفه الهی بحث کردند و به یک جوابهایی هم رسیدند. میخواستم اشارهای بکنم که ببینیم اصلاً اینکه خدا ما را برای بندگی آفریده چه معنای قابلفهمی برای خودمان میتواند داشته باشد، یعنی اگر این تفسیر را کنارش بگذاریم کأنه این جا فرموده من شما را خلق کردم برای اینکه به بهترین خوبیها برسید و چون شما موجود مختاری هستید، ویژگی انسان در مقابل سایر مخلوقات این است که او با اختیار خودش باید کسب بکند، چون این طور هستید باید با اختیار خودتان کاری کنید که به بهترین خوبیها برسید. من میدهم اما مسیرش این است. برای اینکه اختیار بکنید باید بدانید که چه کاری بهتر است تا آن را انجام بدهید. پس یکی برای شناختن بهترینها احتیاج دارید به اینکه حرف من را گوش کنید چون هیچکس بهتر از من نمیداند، یکی دیگر هم یک مطلب بالاتری است که بهترین خوبیها در سایه این پیدا میشود که شما حقیقتاً بنده بشوید، آنوقت اصلاً میتوانید خوبی را درک کنید. حالا اگر نمیفهمید اجمالاً بپذیرید، معرفتتان که کمکم زیاد بشود خواهید فهمید که اصلاً بالاترین خوبیها آن وقتی برای انسان حاصل میشود که مزه بندگی خدا را بچشد و تا آن را نچشد اصلاً نمیفهمد که بندگی چه خوبی و چه لذتی دارد. امثال ما این را باید تعبداً بپذیریم ولی اشخاصی بزرگتر از ما هستند که این لذت را چشیدند.
اگر چنین چیزی باشد راهش این میشود که ما از اول شروع کنیم هر کاری برایمان پیش میآید بگوییم چون خدا گفته باید انجام بدهیم، بنا بر این است که ما بنده خالص بشویم تا بهترینها را دریافت کنیم و آن، آن وقتی میشود که من شروع کنم تمرین کنم و اینطوری بشوم که واقعاً هر چه دارم برای خدا قرار بدهم؛ بهعنوانمثال وقت نماز است میخواهم استراحت کنم یا میخواهم بنشینم جک بگویم یا میخواهم فیلم تماشا کنم، خدا میگوید بلند شو نماز بخوان! اگر بنده باشم میگویم چشم، الله اکبر؛ این میشود بندگی، اما اگر دنبال لذتهای مادی خودم باشم و اینها، این دیگر بندگی نیست، آن بندگی نفس است. پس باید این را در هر کاری که پیش میآید تمرین کنم. این هر کاری کمکم توسعه پیدا میکند تا غذا خوردن و حتی کارهای حیوانی آدم را هم شامل میشود. آن هم میشود که برای خدا باشد. حالا اگر کسی جرئت بکند و بگوید شامل نفس کشیدنش هم میشود، آن وقتی که بخواهد نفس بکشد اگر یادش باشد و آنهایی که این طوری تمرین کردند یادشان میماند، نفس هم میکشد برای خدا میکشد؛ قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي،[4] دیگر چه میماند؟ وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ... وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ.[5] آن وقتی من به بهترینها نائل میشوم که همه هستیام بشود بندگی. آنوقت آن مصداق و آن هدف مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ تحقق پیدا میکند و این طوری که بزرگان گفتند طوری میشود که از نفس کشیدنش برای خدا بهترین لذتها را میبرد. میگویند کسانی نیمهشب در هوای سرد از خواب بلند میشوند، آنوقتهایی که برق و گاز و اینها نبود اگر کسی میخواست نیمهشب بلند شود باید بلرزد، برود یخ حوض را بشکند، وضو بگیرد بیاید نماز بخواند؛ نیمهشب بلند شو، برو سر حوض، یخ یک وجبی را بشکن، وضو بگیر، بلرز، برو در مسجد دو رکعت نماز را بخوان و سر به سجده بگذار و گریه بکن، از آن گریه لذتی میبری که هیچ جوان عزبی از بهترین و زیباترین دخترهای عالم نمیبرد! گردن آنهایی که میگویند. حالا ما آنها را نگوییم اما حالا آن که خدا به زبان عامیانه امثال بنده برای همه فرموده این است که إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ،[6] ما در مقابل این عبادتتان بهشت را به شما میدهیم. آنوقت تعریف کرده که در آنجا حورالعین هستند، میوهها چه طور است، به درختها به راحتی دسترسی دارید و آن اندازه که میفهمیدیم آنهاست، اما اینطور چیزها را باید بگوییم آنهایی که به آنها اطمینان داریم وقتی میگویند ما هم تصدیق میکنیم والا خودمان به این زودیها معلوم نیست باور کنیم، بفهمیم و بیابیم.
بههرحال خداوند متعال گفته آن بهترینهایی که برای شما ممکن است در سایه بندگی کردن به شما میدهیم. کاملترین مصداقش آن است که جانتان را هم به خدا تسلیم کنید. کارهای دیگر بندگی که ما میکنیم کارمان را تسلیم میکنیم، خم شدن و راست شدن و با زبان حرف زدن و اینها را برای خدا انجام میدهیم اما اگر شد که جانمان را هم بدهیم، مگر چنین چیزی میشود؟! فقط در جهاد میشود. البته خود آن جهاد هم مراتبی دارد. شاید در عالم کاملترین کسی که همه چیزش را داد سیدالشهدا بود، قبل از خودش حتی تا طفل شیرخوارهاش را هم داد و گفت تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّا فی هَواکا وَاَیْتَمْتُ الْعِیالَ لِکَیْ اَراکا. تو را میخواهم و همه چیز برای تو. ابراهیم گفت إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي اما سیدالشهدا فرمود زن و بچه و طفل شیرخوارم هم برای تو! اگر آن معنا را درباره عبادت پذیرفتیم و معنایی که هدف خلقت، عبادت است یعنی چه، آن وقت جهاد هم بهعنوان کاملترین مصداق عبادت برای ما قابلفهم میشود که خدا چرا این را دوست دارد؟ او دوست دارد چون تو با این وسیله به بهترین فیضهای الهی نائل میشوی، او که چیزی کم ندارد، او از باب اینکه حسنش به قول آقایانی که مسائل عقلی و اینها را مینویسند فوق مالایتناهی بما لایتناهی است، لازمه این مرتبه وجودیاش این است که دوست دارد که دیگران هم بهرهمند بشوند. او دوست دارد که شما به کمال برسید، به بهترین لذتها برسید. ملائکه از اول که خدا خلقشان میکند این راهشان است و یک راه بیشتر ندارند، از اول که خلق میشوند در همان راهی هستند که هر روز دارند فیض الهی را دریافت میکنند، در همان مقام معلوم خودشان هستند که دیگر بالا و پایین و هم ندارند، وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ،[7] اما خدا یک موجودی آفریده که خودش بتواند مقامش را تعیین کند که تا کجا بروم یعنی همتت چه اندازه است؟ چه قدر حاضری بندگی کنی؟ اختیارش با خودت است، از یک الله گفتن شروع میشود بلکه از یک توجه قلبی به اسم الله تا به شهادت سیدالشهدا منتهی میشود. اگر شهادت اینقدر اهمیت دارد برای این است که کاملترین مصداق بندگی است و بندگی هدف اعلای خلقت انسان است و این نوع بندگی که انسان به آن میرسد بندگی اختیاری است والا فرشتگان غیر از این راهی ندارند... عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ*لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ،[8] راهشان یکسویه است و دیگر برگشتی ندارد؛ جبرئیل از اولی که خلق شده جبرئیل بوده و تا آخر نیز همین است اما این انسان اعجوبه خلقت است، کاملترین مخلوقات خداست که خودش میتواند مقام خودش را تعیین کند، به دست خودش حدش را تعیین کند که به کجا میخواهد برسد، تا کجا؟ تا آنجایی که آن ملائکه هم خادم تو میشوند و افتخار میکنند که خدمتگزار مؤمن باشند! سر آدم سوت میکشد که چه میگوید! آن فرشتگانی که اصلاً عصیان برای آنها معنا ندارد، عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ، بیایند دم درب بهشت به مؤمنین خوشآمد بگویند، طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ؛[9] خوش آمدید! کارشان این است که بیایند آن جا دم در نوکری کنند و خوشآمد بگویند. عالیترین مرتبه این بندگی آن است که با شهادت حاصل میشود.
سؤال دیگری که در اینجا شایسته است پاسخ داده شود این سؤال است که آیا همه آنهایی که جهاد کردند و به شهادت رسیدند همه اینها در یک ردیفند؟ إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، خدا جان اینها را خرید و در مقابلش بهشت میدهد؛ آیا خدا که این جان را خرید آن بهشتی که میدهد همه یک طورند یا فرق دارد؟ اگر فرق دارد چرا فرق دارد و فرقش به چیست؟
فرض کنید در یک جبهه جنگی صد نفر شهید شدند. از این نمونهها ما در جنگ فراوان داشتیم، صد نفر در یک جبههای شهید شدند، همه إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، خدا جان اینها را خرید و به همهشان هم بهشت خواهد داد، وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ؛[10] کیست که بهتر از خدا به عهدش وفا کند؟ عهد کرده، میدهد، حتماً خواهد داد، هیچ تخلف ندارد اما فرموده به همه به یک اندازه میدهم یا فرق دارد؟ چه قدر فرق دارد؟ یزدیها یک مَثَلی دارند و میگویند این تومانی دو عباسی گرانتر است. نمیدانم جای دیگر هم این مثل را میگویند یا نه؟ وقتی میخواهند بگویند یک چیزی قیمتش خیلی بیشتر از آن است میگویند این تومانی دو عباسی بیشتر میارزد. این مَثَل است. بعضی درجات بهشت است که تومانی دو عباسی گرانتر از درجات دیگر است! تومانی دو عباسی یعنی چه؟ یعنی شما نمیتوانید عددش را معین کنید که چه نسبتی بین این درجه با آن درجه هست. این بهشت برای این است و آن هم بهشت برای آن، اینها چه قدر فرق دارد؟ آنقدر فرق دارد که آنهایی که در درجه پایینتر هستند نمیتوانند لذتی که آن بالاییها میبرند را درک کنند. اصلاً نمیفهمند که آنها چه میفهمند و چه لذتی میبرند که اینها ندارند. همه کنار هم هستیم مثلاً، عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ،[11] روبهروی هم نشستند و یک غذا میخورند، چه فرقی با اینها دارند؟ بین اینها آنقدر تفاوت هست که آن بالاییها اصلاً نمیتوانند به اینها حالی کنند که ما چه میفهمیم و چه لذتی داریم! بین این درجات چه قدر فاصله هست فکر نمیکنم هیچ محاسبه معقول قابلفهم و قابلاثباتی وجود داشته باشد، شبیه بینهایت است؛ یعنی یک نفری که حالا فرض کنید برای سربازیاش در جبهه رفته و شهید شده درجهاش با سیدالشهدا یکی است؟! میشود بگویند این چند برابر آن است؟ این چند صدم آن است؟ اصلاً هیچ نسبتی میشود بین این دو تا ملاحظه کرد؟ اجمالاً باید بفهمیم که فهم امثال بنده قاصرتر از این است که درجات بهشت را بفهمیم که چند تاست و چه قدر باهم فرق دارد. اگر این است، حالا شما این را قبول نکنید و بگویید ده درجه هست، خب فرق درجه اول با دوم چیست و چه طور شده که آن، درجه دهم است و این، درجه اول است؟ این آمد جبهه، آنهم جبهه آمد، آن وقتها آن مثلاً شمشیر زد، این هم شمشیر زد، این آرپیجی زد آنهم آرپیجی زد، آن با فلان اسلحه کشته شد این هم همینطور، خب اینها باید یکی باشد. چه طور این درجه اول است و آن درجه دهم است؟ چه فرقی بین اینها وجود دارد؟
اجمالش این است که این فرقها به واسطه تفاوت نیت آدمها است. معرفت و محبتی که از آن نیت برمیخیزد باعث میشود ارزش کارها کم و زیاد بشود. بخواهیم و نخواهیم معرفت پیغمبر اکرم و سیدالشهدا نسبت به خدا قابل مقایسه با معرفت ما نیست، این است که مراتب درجاتشان هم خیلی با ما فرق دارد. حالا یکی از چیزهایی که همه ما قبول داریم و ممکن است دربارهاش زیاد فکر نکرده باشیم اما قبول داریم که همه کسانی که به بهشت میروند در یک مرتبهای با شفاعت پیغمبر اکرم میروند حتی انبیا، حالا شما انبیایش را کنار بگذارید، معصومینش را هم کنار بگذارید، همه گناهکاران که به بهشت میروند نهایتاً با شفاعت پیغمبر اکرم است، یعنی چه؟ یعنی یک کلمه پیش خدا میگویند خدایا! دوست دارم که اینها را بیامرزی و ببخشی، دستشان را بگیر و ببرشان. این چه مقامی است؟! در جهاد هم این نیتها فرق میکند. حالا آنهایی که نیتهایشان اصلاً در عبادتهای دیگر هم باعث کمبود ثواب یا بطلان عبادت و اینها میشود اینها هیچ، آن تقسیمی که همه ما شنیدیم و چند تا روایت هم دارد این است که عبادت چند مرحله دارد، سه مرحله کلی دارد؛ قوم عبدوا الله خوفا من النار فذلک عبادة الاجری، قوم عبد الله طمعا فی الجنه فذلک عبادة التجار، قوم وجد الله اهلا للعبادة فعبدوا، فتلک عبادة الاحرار. خب ما در همان چند مرتبه اولش هم، خوفاً من النار هم اگر شهادت نصیبمان بشود کلاهمان را به عرش میاندازیم، خود آنهم بسیار مقام عالی است؛ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا،[12] اما نسبت به آن مقامی که اولیای خدا، انبیا و مثل پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله به آن رسیدند ما با محاسبات کامپیوتری هم نمیتوانیم فرقش را بفهمیم که چیست. اگر بخواهیم باید سعی کنیم نیتمان را به آن مرتبه عالیتر نزدیک کنیم. چه قدر میشود؟ چه طور باید شروع کنیم که اینطوری بشود؟ مشکل این است که به صرف ادعا نمیپذیرند. بعضی خیال میکنند وقتی نیت میکنند که دو رکعت نماز میخوانم قربةً الی الله برای اینکه وجد الله اهل للعباده، این نیت دیگر درست است و تمام، اما نیت یک انگیزه واقعی است که در کار من اثر داشته، باید ببینیم این کار از چه انگیزهای به وجود آمده این میشود نیت. من واقعاً اگر ترس از جهنم نبود جبهه میرفتم؟! اگر به خاطر ثواب بهشت و حورالعین و اینها نبود میرفتم؟! اگر برای اینها نبود پس برای چه رفتم؟!
من تصور میکنم بهترین دعایی که علی الاجمال ما میتوانیم بکنیم به برکت سیدالشهدا، به برکت عزاداریهای سیدالشهدا و در این ایام آنهایی که موفق میشوند برای اربعین تشرف پیدا کنند بهترین دعایی که ما میتوانیم بکنیم این است که بگوییم خدایا! در این معرفت، چیزی هست یک جو به ما هم بده تا بفهمیم چه کار بکنیم که بشویم وَجَدتُكَ أهلًا لِلعِبادَةِ فَعَبَدتُك؟ عبادتمان فقط برای ترس از جهنم و طمع در بهشت نباشد.
یک راه سادهای است که آدم میتواند یک کمی سعی کند در آن قلهای که اولیای خدا در رأسش قرار گرفتند در دامنهاش حرکت کند به آن سمت، اقلاً از خدا بخواهیم، خدایا! چنین معرفتی، چنین نیتی ولو یک جو به ما هم بده! اگر این دعا مستجاب بشود فکر نمیکنم ما در عالم بردی بهتر از این و سودی بیشتر از این توانسته باشیم به دست بیاوریم که یک کمی معرفتشان را به ما بدهند، معرفت ما طوری بشود که بتوانیم عبادتی برای خدا، لاخوفا من النار ولاطمعا فی الجنه بل لأنه اهلاً للعباده انجام بدهیم.
این چیزی است که اصحاب سیدالشهدا در شب عاشورا به آن رسیدند. میشود یک جو از آن را هم به ما بدهند؟ اگر بشود راهش گدایی است، راهش همین است که برویم در خانه سیدالشهدا گدایی کنیم، همین زیارت السلام علیک یا اباعبدالله، آمدیم مهمان تو هستیم، چیزی که از شما میخواهیم این است که دعا کنید خدا یک جو این معرفت را به ما بدهد، هیچ چیز دیگری نمیخواهیم؛ اما به شرطی که راست بگوییم. اگر یک ضرر مادی به ما رسید نگوییم آقا! این چه کاری بود! ما مهمان شما بودیم، چه طور سرم درد گرفت، تب کردم یا فلان ضرر مالی به من رسید یا نمیدانم چه شد! بودونبود اینها باید برای آدم مساوی باشد.
تا حدی که مثل بنده هم حتی میفهمم این است که اگر ما کاری بکنیم که این عبادت زیارتهایمان فقط برای محبت سیدالشهدا بشود، همین بگوییم آقا چون تو را دوست داریم میخواهیم این زیارت را بکنیم، حالا بقیه عبادتها خوفا من النار نباشد آنها پیشکش. این نشده که ما برای یک دوستی یک کاری بکنیم چون دوستش داریم؟ فقط همین، هیچ چیز هم از او نمیخواهیم، نشده؟ کدامیک از آقایان در عمرتان چنین تجربهای نکردید که یک کسی را دوست داشته باشید، یک کاری بکنید بگویید چون او را دوست دارم، همین، هیچ چیزی هم از او نمیخواهم، نشده؟ پس میشود و این را میفهمیم که اگر آدم یک کسی را دوست داشته باشد اگر دوستی صادق باشد فقط میخواهد به او خدمت بکند و هیچ چیزی نمیخواهد. اگر بگوید یا سیدالشهدا! من این چند روز را زحمت میکشم بیایم این جا برای اربعین، چشمم به بارگاه شما بیافتد چون دوستتان میدارم، هیچ چیز هم از شما نمیخواهم، اگر این را بگوییم این یک راهی است برای اینکه ما بتوانیم آن مسیری را طی کنیم که به آن جایی برسد که وَجَدتُكَ أهلًا لِلعِبادَةِ فَعَبَدتُك.
در روایتی دارد که لكنّي أعبُدُهُ حُبّا لَهُ، اگر آدم یک جایی تجربه کرده باشد، چه طور میشود که آدم فقط به خاطر محبت، خدمتی برای کسی انجام بدهد و هیچ توقعی نداشته باشد؟ اگر این جا این را چشید آن وقت میتواند بگوید که کمی بالاتر از آن را برای خدمت کردن به سیدالشهدا میشود انجام داد.
بزرگانی از مراجع تقلید بودند که در خانهشان روضه هفتگی قرار میدادند و چند نفر میآمدند. مقید بودند خودشان کفش کسانی که شرکت میکنند را جلوی پایشان جفت کنند. به نظرم مرحوم آقای بهجت از آقاشیخ محمدحسین کمپانی نقل میکردند که ایشان روزهای پنجشنبه در منزلشان یک روضه هفتگی داشتند، مقید بودند چایی را خود ایشان بریزد و ببرد جلوی مهمان بگذارد، موقعی هم که مهمانها میخواهند بروند خودش برود کفشها را جفت بکند. این برای این بود که مثلاً یک میوه بهشتی بیشتر به او بدهند؟! اصلاً دوست داشت. اگر آدم یک محبت گیرش بیاید هیچ ضرر نمیکند هر چه هم از دستش برود ضرر نمیکند. این است که من تصور میکنم، حالا اگر شما چیزی بهتر از این سراغ دارید به من هم یاد بدهید، دست و پایتان را هم میبوسم اگر به من چیزی بهتر از این یاد بدهید اگرنه اقلاً سعی کنید تا میتوانیم این را از دست ندهیم، خالصانه از خدا و از اولیایش بخواهیم معرفت ما را زیاد کند، خدا و اولیایش را بهتر بشناسیم. این یک گوهر و یک کیمیایی است که چیزی از نعمتهای دنیا قابل مقایسه با آن نیست ولو همه لذتهای دنیا را یک لقمه کنند بگذارند در دهان شما، به اندازه یک جو معرفت ارزش ندارد.
پروردگارا! تو را به مقام سیدالشهدا و همه عزیزانی که مثل سیدالشهدا آنها را دوستشان میداری، یک جو از معرفت و محبت خودت و اولیای خودت را به ما افاضه بفرما!
پروردگارا! اسلام و مسلمین را عزیز بدار!
در ظهور ولیعصر تعجیل بفرما!
سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدار!
توفیق شکرگزاری از این نعمت را به همه ما عنایت بفرما!
عاقبت امر ما ختم به خیر بفرما!
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین