بسم الله الرحمن الرحیم
تکامل در انسانیت و رسیدن به قرب الهی، همان پیشرفت حقیقی است
گفتوگوی غیرحضوری نشریه پویا با آیتالله مصباح یزدی
اشاره:
در بیشتر شمارههای پیشین، این افتخار نصیب نشریه فرهنگ پویا شده بود تا به محضر حضرت آیتالله مصباح یزدی رسیده، و از محضر این استاد فرزانه بهرهمند شود. لطف ایشان به دستاندرکاران نشریه و قبول متواضعانه گفتگو با فرهنگ پویا، به رسم مألوف نشریه تبدیل شده و به عنوان وجه امتیاز آن به شمار میآید. اما در شماره پیشِ رو این توفیق نصیب ما نشد. به همین دلیل برای اینکه نشریه ما کماکان مزین به گفتگو با معظمله باشد، برخی از بیانات ایشان در سالهای گذشته را جمعآوری، و در قالب پرسش و پاسخ آماده کردیم، و این مصاحبه غیرحضوری با حضرت استاد را تقدیم حضورتان میکنیم.
نشریه فرهنگ پویا: ابتدا ضمن بیان توضیحاتی در باره تعریف «پیشرفت»، بفرمایید به اعتقاد حضرتعالی پیشرفت به چه معنا است؟
علامه مصباح: معنای لغوی پیشرفت این است که کسی که در حال حرکت در مسیری به سمت مقصد مشخصی است، وقتی موقعیت فعلیاش نسبت به مقصد را با موقعیت قبلی میسنجد، و میبیند به مقصد نزدیکتر شده میگوید «پیش رفتم». در واقع، برای رسیدن به هدف راهی را باید طی کرد؛ گاهی فرد در این راه پیش میرود؛ گاهی توقف میکند؛ گاهی هم ممکن است به عقب برگردد. حال، چه زمانی پیش رفته؟ زمانی که با سنجیدن موقعیتش نسبت به هدف و مقصد ببیند به مقصد نزدیکتر شده است. در این صورت میگویند پیشرفت کرده است. این معنای اصلی پیشرفت است. این وضعیت گاهی نسبت به کارهای فردی است؛ اما در اینجا بحث ما در باره جامعه است؛ یک جامعه چه زمانی پیشرفت میکند؟ زمانی که اعضای آن هدفی را برای خود در نظر گرفته باشند، و در حال حرکت به سوی آن باشند.
گاهی هم یک جامعه را با جامعه دیگر که هر دو در یک مسیر و به سوی یک هدف حرکت میکنند، مقایسه میکنیم. ممکن است یکی از آنها سرعت بیشتری داشته باشد و زودتر از دیگری به هدف نزدیک شده باشد؛ در اینجا میگوییم این جامعه نسبت به جامعه دیگر «پیشرفته» است. این یک معنای قیاسی و اضافی است که از مقایسه بین موقعیت دو جامعه نسبت به هدف حاصل میشود. این معنا اساس تقسیمبندی کشورها به «پیشرفته» و «غیرپیشرفته» یا به عبارتی دیگر، «عقبمانده» است. بنا بر این، مفروض این است که همه جوامع در مسیری در حال حرکت به سوی یک هدف هستند؛ هر جامعهای که سرعتش نسبت به دیگران بیشتر باشد در این مسیر از سایرین سبقت میگیرد و پیشتر میرود، و جامعهای که همتش کمتر است یا توان و امکانات کمتری داشته باشد، سرعتش کمتر است و عقب میماند. در این میان برخی کشورها نسبت به حالت قبلی خودشان اندکی سرعتشان بیشتر شده، و به اصطلاح ریاضی شتاب مثبت دارند؛ به این کشورها «در حال پیشرفت» گفته میشود.
در این معانی لغوی، فرض بر این است که ما در حال حرکت به سوی مقصد مطلوبی هستیم؛ چون حرکت، فی حد نفسه و ذاتاً مطلوبیت ندارد. هر چند برخی گفتهاند: تو حرکت کن، راه، خودش پیدا میشود؛ ولی این، بازی با الفاظ است. حرکت، ممکن است به سوی عقب باشد، و چنین حرکتی مطلوب نیست؛ چون «السَّائِرِ عَلَى غَیرِ الطَّرِیقِ، لَا یزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ إِلَّا بُعْداً»[1]؛ زمانی که حرکت به سوی مقصد نباشد، نه تنها پیشرفت حاصل نشده، بلکه از مسیر هم دور شده است. پس، پیشرفت در جایی فرض میشود که هدف مشخصی مورد نظر است، و برای رسیدن به آن راهی وجود دارد که باید آن راه را شناخت، و با همت، عزم و اراده در مسیر آن، به سوی هدف حرکت کرد. در این صورت میگوییم فرد یا جامعه در حال پیشرفت است، و در مقام مقایسه با دیگران هم میتوانیم بگوییم برخی پیشرفت کردهاند، و بعضی دیگر عقب ماندهاند. این یک تحلیل لغوی از واژه «پیشرفت» است، که تصور میکنم درباره آن اختلافی نباشد.
نشریه فرهنگ پویا: با توجه به تحلیلی که از واژه پیشرفت ارائه فرمودید، آیا تلقی همه از پیشرفت یکسان است؟
علامه مصباح: برای اصطلاح «پیشرفت» در ادبیات سیاسی ـ اجتماعی امروز، تعریفهای خاصی ارایه شده است. در اقتصاد، معنای خاصی برای «توسعه» و «پیشرفت» وجود دارد؛ جامعهشناسان برای این اصطلاح ابعاد گستردهتری قائل شدهاند. اما آنچه در باره این اصطلاح، قطعی به نظر میرسد، این است که «پیشرفت»، صرف نظر از واژههای معادل آن در زبانهای دیگر، متضمن این معنا است که ما راهی داریم که باید در مسیر آن به پیش برویم؛ و طبعاً راه، مقصدی دارد که باید به آن منتهی شود. اختلافی که در محافل آکادمیک دنیا درباره «پیشرفت» و مؤلفهها، عوامل و موانع آن وجود دارد، به این برمیگردد که هدفی که برای پیشرفت در نظر گرفته شده، چیست؟ ما به سوی چه مقصدی باید حرکت کنیم، و راه رسیدن به این مقصد چیست؟ با روشن شدن پاسخ این سؤالات است که میتوانیم بفهمیم چگونه باید در مسیر «پیشرفت» حرکت کنیم.
در فرهنگ امروزی دنیا، غالباً اهداف و آرمانها، بر محورهای مادی دور میزند؛ چه در پیشرفت اقتصادی، که کاملاً اهداف مادی را پیشِ رو دارد؛ چه در پیشرفت اجتماعی، که عمدتاً ابعاد فرهنگی را در برمیگیرد. تمامی راههای ترسیم شده در فرهنگهای رایج دنیا در زمینههای مختلف نهایتاً به اغراض و اهداف مادی منتهی میشود. بر این اساس، جامعهای پیشرفته است که تولید بیشتری داشته باشد؛ از تکنولوژی برتری برخوردار باشد؛ با صرف وقت و هزینه کمتر، محصول بیشتری برداشت کند؛ درآمد سرانه بالاتری داشته باشد؛ و شاخصههای دیگری از این قبیل که برای پیشرفت در اقتصاد، یا مشابه آنها در سایر علوم اجتماعی تعریف شده است.
نشریه فرهنگ پویا: در این میان نظر اسلام در باره «پیشرفت» چیست، و اساساً از دیدگاه اسلام، ملاک «پیشرفت» چیست؟
علامه مصباح: ما به عنوان مسلمان، یک اختلاف اساسی با تفکر رایج در دنیا داریم و آن، این است که بر اساس بینش اسلامی، اهداف ما منحصر در اهداف مادی و دنیوی نیست. ما در مسیر حرکت زندگیمان مقصدی داریم که در اغراض مادی خلاصه نمیشود؛ بلکه اغراض مادی یا آرمانهای دنیوی، اهدافی میانی، و واسطهای برای رسیدن به هدف نهایی تلقی میشوند. البته ما براساس بینش اسلامی، طالب استفاده بیشتر از نعمتهای خدا در این عالم نیز هستیم، که لازمهاش پیشرفت در علم، صنعت و تکنولوژی است؛ ما طالب این هستیم که اقشار مختلف جامعه در زندگی خود از رفاه و آسایش بیشتری بهرهمند باشند، و بتوانند از نعمتهای خدا بیشتر استفاده کنند؛ اما این، هدف نهایی نیست. ما معتقدیم که هدف از حرکت و سیر انسان که تمامی زندگی او را در برمیگیرد، تکامل انسانیت اوست.
«پیشرفت» برای ما، بر اساس منطق اسلام، پیشرفت انسانیت است، نه پیشرفت شکم، نه پیشرفت حیوانیت؛ پیشرفت واقعی زمانی است که انسانیت جامعه رشد کند؛ البته بدن مادی ابزاری برای این پیشرفت است که نباید از آن غافل شد؛ ولی به میزان لازم و در حدی که ضرری به پیشرفت معنوی وارد نکند. به نظر میرسد واژه مناسبتتری که برای بیان این مفهوم میتوان از آن استفاده کرد واژه «تکامل» یا «استکمال» است. اسلام میگوید خداوند شما را آفریده، تا از دنیا و شرایط متغیر آن استفاده کنید و خود را به «کمال» برسانید؛ اما کمال نهایی چیست؟ این است که به خدا نزدیک بشویم؛ اما نزدیک شدن به خدا یعنی چه؟ این یک مفهوم نمادین است.
مگر نه اینکه همه ما به دنبال سعادت هستیم؛ قرآن کریم در این باره میفرماید: «فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ»[2]؛ در آیات بعد نتیجه شقاوت و سعادت هر فرد را، که در پایان کار مشخص میشود، اینگونه توصیف میفرماید: «فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِی النَّارِ»[3]؛ «وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ»[4]. حال، کسی که به سعادت رسیده و به خدا نزدیک شده، همه خواستههایش به نحو احسن تأمین میشود؛ «لَهُم مَّا یشَاؤُونَ فیها وَلَدَینَا مَزِیدٌ»[5]؛ هر چه بخواهند، برایشان فراهم است؛ بالاتر از آن را هم به آنها میدهند. این مقام قرب الهی است که تمام شدنی نیست؛ «خالِدینَ فیها أَبَداً» [6].
از نظر اسلام ملاک پیشرفت آن است که حرکت انسان در این عالم در زمینه امور فردی، معنوی، علمی، صنعتی، اقتصادی، سیاسی و... به گونهای باشد که ما را به قرب الهی برساند؛ این، پیشرفت اسلامی است، نه پیشرفت مادی تنها که موجب توقف یا عقبگرد از لحاظ معنوی باشد. اگر ما هدف را درست بشناسیم، راه را هم به خوبی تشخیص بدهیم، و در این مسیر به ارزشهایی دل ببندیم که ما را به آن هدف نزدیک کند، این پیشرفت انسانی بر اساس فرهنگ اسلامی است.
نشریه فرهنگ پویا: با توجه به اینکه در «پیشرفت» از منظر اسلام نیز پیشرفت در امور مادی و دنیوی در نظر گرفته میشود، پس چه تفاوتی میان پیشرفت مبتنی بر اسلام با پیشرفت غیر مبتنی بر اسلام وجود دارد؟
علامه مصباح: گفتیم که پیشرفت به این معنا است که انسان یا جامعه هدفی دارد، و برای رسیدن به آن هدف در حال حرکت است، اگر فاصله فعلی او با مقصد، کمتر از قبل شده باشد، میگوییم پیشرفت کرده است؛ و نیز گفتیم که هدفی که اسلام برای ما تعیین کرده قرب الهی است؛ پس، اگر ما در مسیر حرکت خود، در زمینه علمی، اقتصادی، سیاسی و... رشدی به دست آوریم که ما را به کمال الهی نزدیک کند، این، پیشرفت است؛ و در مقابل، اگر رشد حاصله در یکی از زمینهها ما را از کمال معنوی و قرب خدا دور کند، اصلاً پیشرفت نیست. بنا بر این، آنچه همیشه باید نسبت به آن توجه داشته باشیم این است که آیا تلاش ما برای رشد در زمینههای گوناگون، با هدف رسیدن به قرب الهی است، یا صرفاً تأمین منافع مادی مد نظر ما است؟ به عبارت دیگر، باید روشن شود که آیا ما دین را برای دنیا میخواهیم، یا دنیا را برای دین؟ اگر دین را برای دنیا بخواهیم، هر جا دین با مادیات تزاحم پیدا کرد، دین کنار گذاشته میشود.
نشریه فرهنگ پویا: آیا شاخصهای پیشرفت همان شاخصهایی که دیگران تعیین کردهاند نیست؟
علامه مصباح: اصلاً چنین نیست. همانند سایر جوامع که از لحاظ پیشرفت اختلافاتی با هم دارند، در داخل جامعه ما نیز در خصوص اینکه آیا ما در حال پیشرفت هستیم، درجا میزنیم، یا به عقب برگشتهایم، نظرات متفاوتی وجود دارد. مگر نه اینکه مفهوم «پیشرفت» روشن است؛ پس، این اختلاف نظر ناشی از چیست؟ همه به دنبال پیشرفت هستند؛ حتی برخی، شعار اصلی انقلاب را پیشرفت میدانند. البته من مدرکی برای این ادعا سراغ ندارم؛ ولی به فرض این که چنین باشد، چه پیشرفتی مد نظر بوده، و آیا ما به آن هدف نزدیک شدهایم؟
بر اساس تعریفی که از «پیشرفت» ارایه شد، برای پاسخ به این سؤال، ابتدا باید هدف مورد نظر تعیین شده باشد. شاید تصور اغلب مردم جامعه این باشد که کسب توانمندی در زمینه علوم و فناوری، و توانایی ساخت هواپیما و موشک، بینیازی از کشورهای پیشرفته برای معالجه بیماران و اموری از این قبیل، نشانه پیشرفت است. جامعهشناسان و اقتصاددانها هم شاخصهایی مانند افزایش ثروت ملی، بالا رفتن میزان اشتغال را به عنوان شاخصهای پیشرفت معرفی کردهاند. با دقت در این امور میبینیم که همه آنها حول محور منافع مادی و دنیوی دور میزند. با پیشرفت در زمینه پزشکی امکان درمان بیماران، و زندگی بیشتر و راحتتر فراهم میشود؛ پیشرفت اقتصادی نیز موجب افزایش سطح درآمد و قدرت خرید، اشتغال افراد و دسترسی بیشتر به بهرههای مادی میشود؛ اما در این میان جای مسایل انسانی، امور معنوی و دین کجاست؟
نشریه فرهنگ پویا: در دوران پیش از انقلاب هم ادعای پیشرفت از سوی افراد و گروههای مختلف وجود داشت. تفاوت پیشرفت مورد ادعای احزاب و گروهها در آن زمان با پیشرفت در اندیشه علمای مجاهد چه بود؟
علامه مصباح: پیش از پیروزی انقلاب، مضمون اصلی شعارهای احزاب و تشکیلات مختلف، عمدتاً خدمت به مردم، پیشرفت، امنیت، صلح، آرامش و مسایلی از این قبیل بود؛ من از ابتدای نوجوانی تا کنون حزب یا تشکل سیاسی را به خاطر ندارم که یک ارزش دینی یا انسانی را به عنوان شعار مطرح کرده باشد. سالیان طولانی افکار مارکسیستی در ایران و بسیاری از کشورهای دنیا رواج داشت و اغلب فعالان سیاسی در این کشورها تحت تأثیر اندیشههای مارکسیستی، شعارشان حمایت از رنجدیدگان و زحمتکشان در برابر سرمایهداران بود. در مقابل آنها هم گروههایی بودند که شعارهای مارکسیستی را رد میکردند، و حق را به لیبرالها میدادند؛ اما آنها هم خود را مدافع آزادی و پیشرفت معرفی میکردند. تا جایی که بنده به خاطر دارم، فقط یک حرکت بر خلاف این جریان از سوی مرحوم مدرس شروع شد که شعار جدیدی با محتوای دینی را در میان مردم مطرح کرد، و این رفتار برای سایر سیاستمداران خیلی تعجببرانگیز بود. البته خود ایشان نتوانست به آن شعارها جامه عمل بپوشاند، تا اینکه امام راحل(ره) توانست با نهضت خود، اندیشههای مدرس را عملی کند.
نشریه فرهنگ پویا: گاهی این شبهه از زبان برخی افراد شنیده میشود که انقلابهای فراوانی در کشورهای مختلف دنیا رخ داده، که موجب پیشرفتهای زیادی در آن کشورها شده است؛ اما انقلاب اسلامی ایران زمینه هیچ پیشرفتی را فراهم نکرده است. چه پاسخی به این شبهه میتوان داد؟
علامه مصباح: بله! انقلابهای زیادی در دنیا اتفاق افتاده است؛ در نیمه اول قرن اخیر، هر از چندی در یکی از کشورهای دنیا انقلابی رخ داده؛ مثل انقلاب چین، انقلاب اکتبر شوروی، و بعد از آنها در کشورهای کوچک آفریقایی، آمریکای لاتین و حتی در کشورهای شرق اروپا. اغلب این انقلابها کمابیش متاثر از مارکسیسم، و در مقابل امپریالیسم بود، و در برخی از این کشورها رسماً نظام مارکسیستی حاکم شد. این انقلابها در این قرن اخیر جلوه زیادی داشت و در بسیاری از کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین هنوز نظام حاصل از انقلابشان حاکم است. البته در بعضی از این کشورها کمابیش تحولاتی ایجاد شده است. یکی از انقلابهای این قرن، انقلاب اسلامی ایران بود. اما آیا واقعاً انقلاب کشور ما شبیه انقلاب سایر کشورها بود، و میتوان آن را در عداد آنها ارزیابی کرد، یا اینکه ماهیت این انقلاب با سایر انقلابها متفاوت است؟
با دقت در زمینه و سوابق این انقلابها میتوان دریافت که روح همه آنها، حتی انقلابهایی که رسماً جنبه ایدئولوژیک داشتند، پیشرفت مادی بوده است. چون تاریخ آن کشورها حاکی از این است که اکثریت مردم آنها مبتلا به فقر، عقبماندگی، انحرافات و فساد بودند، و اقلیتی بر اکثریت حکومت میکردند، و مردم این کشورها انقلاب کردند تا از سلطه اقلیت رها شوند و بتوانند سهم خودشان از درآمدها و امکانات کشور را بگیرند. روح همه این انقلابها همین است. شما در کجا سراغ دارید که یک انقلاب برای هدفی غیر این اتفاق افتاده باشد؟ حتی در انقلابهایی که به عنوان تغییر سیاسی رخ داده، از سیاست به عنوان ابزاری برای تأمین رفاه بیشتر مردم استفاده شده، و تحول سیاسی فی حد نفسه برای همه انقلابیون مطلوبیت نداشته است.
اما در انقلاب ایران، از ابتدا که این نهضت به دست مبارک حضرت امام(ره) شروع شد، تکیه کلام و کلید واژه اصلی «اسلام» بود و بیشترین واژهای که امام راحل(ره) در کلماتش به کار برده، «اسلام» است. ایشان وقتی میخواستند مردم را تحریک کنند، میگفتند: من برای اسلام احساس خطر میکنم. این بالاترین خطری بود که امام نسبت به آن هشدار میدادند. آیا در دنیا انقلاب دیگری را سراغ دارید که این چنین باشد؟ البته همه مردم در ابتدا چنین دیدگاهی نداشتند؛ اما امام، با بیانات و تعالیمش حرکت مردم را به این جهت هدایت کرد، و در ادامه نهضت کسانی را تربیت کرد و به کار گرفت که اندیشهشان سمت و سوی دینی، اخلاقی معنوی داشت، و مسایل دیگر برایشان جنبه ثانوی داشت. البته در میان کسانی که با رژیم پهلوی مبارزه میکردند، افرادی با تفکرات دیگر، از جمله مارکسیستها هم بودند؛ اما آنچه توانست بیش از همه در جهت پیروزی انقلاب مؤثر باشد و به آن جهت بدهد، حرکت امام با محوریت اسلام بود.
از اینجا میتوان فهمید که انقلاب اسلامی ایران با انقلابهای دیگر تفاوتی اساسی دارد. این تفاوت در بینش انسان نسبت به حیات و عالم هستی است. کسی که از اسلام، به معنای دین حقی که حاکم است و باید آن را پذیرفت، بیبهره باشد، فقط به دنبال ارضای غرایز و رفع نیازهای مادی است. اما در انقلاب دینیِ ما عنصری وجود دارد که بر اساس آن، باید رشد معنوی و روحی، تقرب به خدا، و عدالت اجتماعی به عنوان مظهر این رشد، در جامعه محقق شود. قطع نظر از این اهداف، پیشرفت در زمینه امور مادی، به خصوص برای افراد، نیازی به انقلاب ندارد، و کافی است هر کسی به فکر منافع خودش باشد؛ همچنانکه در جوامع لیبرال اینگونه است.
نشریه فرهنگ پویا:به نظر شما، آیا ما نسبت به دوران قبل از انقلاب پیشرفت کردهایم؟
علامه مصباح: با مقایسه وضعیت کنونی جامعه نسبت به قبل از انقلاب میبینیم که در همه ابعاد، از جمله بعد معنوی پیشرفت کردهایم. پیش از انقلاب، کشور ما در میان سایر کشورها و مجامع بین المللی چندان مورد اعتنا نبود؛ اما امروز عزت و اقتدار سیاسی ما به حدی افزایش یافته که گاهی بیگانگان هم تصریح میکنند که برخی مشکلات منطقهای و بینالمللی بدون مشارکت ایران حل نمیشود؛ در زمینه فناوریهای گوناگون، از جمله تولید انواع داروها، ماشینآلات، هواپیما و موشک نه تنها از وابستگی رها شدهایم، بلکه به رتبههای بالا رسیدهایم؛ در بعد اقتصادی هم گفته میشود درآمد ملی افزایش پیدا کرده است. اینها همه، پیشرفت است؛ البته توجه دارید که شاخصهای پیشرفت در مقیاس کل جامعه سنجیده میشود، و ممکن است در سطح جامعه کسانی باشند که نسبت به قبل عقبگرد کرده باشند.
نشریه فرهنگ پویا: چرا مقام معظم رهبری در کنار پیشرفت، مسئله عدالت را نیز مطرح کردهاند؟ چه حکمتی در این کار نهفته است؟
علامه مصباح: سرّ این که مقام معظم رهبری در کنار «پیشرفت»، «عدالت» را هم اضافه کردند، در این است که هر پیشرفتی برای ما مطلوب نیست؛ پیشرفتی مطلوب است که توأم با عدالت باشد، و هر یک از افراد جامعه به نسبت خودشان از آن بهرهمند شوند؛ نه این که کسانی تصاعدی پیشرفت کنند و بر ثروتشان افزوده شود، و عده دیگری روز به روز فقیرتر شوند. این پیشرفت مطلوب نیست؛ حتی اگر مقیاسهای جهانی و آمارهای اقتصادی حاکی از افزایش درآمد ملی و سایر شاخصهای پیشرفت کشور باشد. بنا بر این، حتی اگر پیشرفت در امور مادی هم هدف ما باشد، باید توأم با عدالت باشد.
نشریه فرهنگ پویا: مفهوم عدالت و رابطه آن با مسئله پیشرفت را چگونه ارزیابی میفرمایید؟
علامه مصباح: «عدالت» واژه مبهمی است که برای آن تعریفهای مختلفی ذکر شده، و ما برای پرهیز از طولانی شدن بحث، همانند مفهوم پیشرفت، بدون در نظر گرفتن تعریف این واژه در مکاتب دیگر، آن را بررسی میکنیم تا به یک تعریف تحلیلی از آن برسیم.
«عدالت» به معنای توزیع متناسب حقوق و تکالیف بین افراد است. برخی مکاتب بر «تساوی» تکیه کرده، و گمان میکنند عدالت یعنی مساوات. ولی ما از کلمه «متناسب» استفاده میکنیم. این، تعریفی اجمالی از عدالت در فرهنگ ما است. «عدالت» و «قسط» دو لفظ مترادف، یا متقاربالمعنی هستند که در قرآن نسبت به آنها تأکید زیادی شده است. برخی خواستهاند بین این دو واژه تفاوتی قائل شوند؛ امّا به نظر میرسد فرقی بین آنها نیست.
قرآن درباره هدف از بعثت انبیاء میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزیز»[7]؛ ما انبیای خود را با دلایل روشن فرستادیم، و کتاب و میزان و معیار شناسایى حقّ از باطل را در اختیارشان قرار دادیم، تا مردم قیام به عدالت کنند. در ادامه این آیه به مطلبی اشاره شده که حاکی از این است که اجرای عدالت لوازمی دارد؛ «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ»؛ یعنی با توجه به این واقعیت که در زندگی انسانی، همیشه افرادی افزونطلب و ستمگر یافت میشوند، باید قدرت سلاح وجود داشته باشد، تا عدالت برقرار شود. آن عدل الهی هم که به دست مبارک ولی عصر(عج) برقرار خواهد شد، با استفاده از سلاح خواهد بود.
بنا بر آنچه گفته شد، پیشرفت مورد نظر ما، به مفهوم اقتصادی، و حتی به معنای جامعهشناختی آن نیست؛ بلکه مراد ما پیشرفتی انسانی است که موجب تکامل در انسانیت و رسیدن به قرب الهی شود. این، پیشرفت حقیقی است که بدون برقراری یک نظام عادلانه برای همه انسانها، میسّر نمیشود. توزیع عادلانه و متناسب حقوق و تکالیف، موجب میشود که زمینه پیشرفت برای همه انسانها فراهم شود، تا «فَمَنْ شاءَ فَلْیؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیکفُر»[8].
نشریه فرهنگ پویا: این نظام عادلانه چگونه تحقق مییابد؟
علامه مصباح: برقراری یک نظام عادلانه بدون ناظم و بدون مجری ضوابط و مقررات، عملی نیست. از دیرباز این نظریه وجود داشته که ممکن است ارزشهای اخلاقی، آنچنان در جامعه گسترش پیدا کند که نیازی به دستگاهی برای تأمین ضمانت اجرای قوانین نباشد. پیروان گرایش آنارشیستی فکر میکردند که ممکن است جامعه، تحت تربیت اخلاقی به فضایلی دست یابد، و این فضایل آنچنان گسترش پیدا کند که همه، به دلخواه خود و داوطلبانه حق را رعایت کنند و کسی به حقوق دیگری تجاوز نکند. اما تاریخ بشریت نشان میدهد که این فرضیه واقعبینانه نیست؛ بلکه یک فرضیه ایدهآلی است که تا به حال تحقق پیدا نکرده، و با شرایط و روحیات انسانها که در عصر حاضر بعضی از جهات آن غلیظتر، شدیدتر و ناهنجارتر شده، امیدی نیست که جامعه بشری به سطحی از رشد اخلاقی برسد که همه انسانها، داوطلبانه اخلاق را رعایت کنند و بدون ترس از هیچ قدرت حاکمی، به دیگری ظلم نکنند. از این جهت است که گرایشهای آنارشیستی در میان اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان منقرض و مطرود شده است. در مکتب مارکسیسم نیز نظریهای شبیه این وجود داشت. مارکسیستها معتقد بودند که همه اختلافات و ظلمها در اثر مشکلات اقتصادی است و با حذف مالکیت خصوصی زمینه ظلم از بین میرود و همه، به هر چه نیاز دارند، میرسند، و اخلاق، جای حقوق را میگیرد. این هم نظریهای ایدهآلی، شبیه مکتب آنارشیسم است.
اما واقعبینی اقتضاء میکند که برای اجرای عادلانه ضوابط در جامعه، وجود یک دستگاه حاکمه ضروری است؛ دستگاهی که قدرت جلوگیری از تجاوز و تعدی برخی افراد به حقوق، جان، مال و ناموس مظلومان و محرومان را داشته باشد. این، وظیفه اصلی دستگاه حاکمه است.
نشریه فرهنگ پویا: نتیجه فرمایشات شما این است که منظور از پیشرفت واقعی همان قرب الهی است. در مورد این اصطلاح توضیحاتی ارائه بفرمایید.
علامه مصباح: قرب الهی از شایعترین اصطلاحاتی است که در معارف اسلامی به کار رفته است. البته از این اصطلاح در سایر ادیان، حتی ادیانی که خاستگاه توحیدی نیز نداشتهاند، استفاده شده است؛ برای نمونه، بتپرستها که با این اصطلاح آشنا بودند، در توجیه پرستش بتها سخنی داشتند که در این آیه شریفه نقل شده است: أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أوْلِیاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یحْکمُ بَینَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کفَّار؛[9] «آگاه باشید، دین پاک از آن خدا است، و آنان که جز او دوستان و سرپرستانی گرفتند، میگویند: ما بتها را نمیپرستیم، مگر برای اینکه ما را به خدا نزدیک کنند؛ همانا خدا میان آنان (مشرکان و موحدان) درباره آنچه اختلاف دارند (شرک و توحید) داوری میکند. خدا کسی را که دروغگو و کافر و ناسپاس است، راهنمایی نمیکند.»
مفهوم قرب، مثل بسیاری از مفاهیم دیگر، از امور حسی و روابطی که بین آنها وجود دارد، انتزاع میشود. وقتی فاصله بین دو چیز کم باشد، گفته میشود که آن دو شیء به هم نزدیک هستند و زمانی که فاصله آن دو از هم زیاد باشد، گفته میشود که از هم دور هستند. بعد از استعمال واژه «قرب» برای قرب مکانی، مفهوم آن به قرب زمانی هم توسعه داده شد؛ یعنی اگر فاصله زمانی دو چیز کم باشد، گفته میشود که به هم نزدیک هستند، و اگر فاصله زمانی آنها از یکدیگر زیاد باشد، گفته میشود که از هم دورند.
اما در باره ماهیت قرب به خداوند، مسلّماً با توجه به آنچه ما از تعالیم انبیای الهی و پیشوایان معصوممان فراگرفتهایم، که خداوند مجرد است و جسمانی نیست، قرب به خداوند نمیتواند به معنای قرب جسمانی، مثل قرب مکانی و زمانی باشد. البته درک حقیقت این معنا دشوار است، و برخی در صدد تبیین آن برآمدهاند.
یکی از توجیهاتی که در این راستا ارائه شده، این است که در روابط انسانها هم، گاهی قرب بهمعنای جسمانی که همان قرب مکانی و زمانی است، به کار نمیرود؛ بلکه معنایی فراتر از آن، که قرب معنوی است، مورد نظر است. این معنا در جایی است که دو نفر ارتباط صمیمی و تنگاتنگی با یکدیگر داشته باشند، به نحوی که اگر یکی از آن دو از دیگری درخواستی داشته باشد، به آن ترتیب اثر میدهد و به خاطر محبت و احترام نسبت به هم، درخواستهای یکدیگر را اجابت میکنند. بر این اساس، وقتی کسی نزد دیگری دارای جایگاه و احترام خاصی است، گفته میشود او از مقربان فلان شخصیت است. مسلّماً این، قرب و نزدیکی جسمانی نیست و بهمعنای داشتن جایگاه خاصی نزد دیگران است. در مقابل، اگر کسی نسبت به دیگری بیمهری و بیاعتنایی کند، گفته میشود که قرب و ارتباطی بین آن دو وجود ندارد. طبق این معنا، اگر از قرب به خداوند سخن گفته میشود، منظور نزدیکی و قرب معنوی به خداوند است، و هر چند این قرب قابل مقایسه با قرب روحی و معنوی بین انسانها نیست و ما از فهم حقیقت آن عاجزیم، اما بدون شک این قرب در نتیجه اطاعت از خدا و انجام رفتاری که مورد رضایت و خشنودی اوست، حاصل میشود، و در نتیجهی این قرب، عنایت و توجه خداوند به بنده جلب میگردد و دعا و درخواست او را اجابت میکند. پس این یک توجیه از قرب به خداوند است، که طبق آن، قربْ امری معنوی و اعتباری است.
اما تفسیر و توجیه دومی نیز از قرب الهی ارائه شده که در آن قرب به خدا امری معنوی و واقعی (نه اعتباری) است. این معنا در بسیاری از آیات تأیید شده است؛ ازجمله، خداوند درباره مقام و منزلت شهدا در پیشگاهش میفرماید: وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُون؛[10] «کسانی را که در راه خدا کشته شدند، مرده مپندار؛ بلکه آنها زندگاناند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.»
این آیه شریفه در باره کسانی نیست که از خداوند تقاضایی دارند و او به سبب رضایت از آنان درخواستشان را اجابت میکند؛ بلکه سخن از این است که شهدا در نزد خداوند به سر میبرند و در محضر او از روزیهای بهشتی بهرهمند میشوند. بنا بر این، از آیه شریفه استظهار میشود که قرب به خداوند، نائل گشتن به محضر الهی است. در آیه دیگری نیز درباره قرب واقعی به خداوند چنین آمده است :وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَک بَیتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین؛[11] «خدا برای کسانی که ایمان آوردهاند زن فرعون را مثال زده، آنگاه که گفت: پروردگارا، برای من نزد خویش در بهشت خانهای بساز و مرا از فرعون و کردار او نجات بده، و مرا از گروه ستمکاران خلاص کن.»
همسر فرعون بعد از ایمان به خداوند و حضرت موسی(علیه السلام)، در زیر شکنجههای سهمگین فرعون از خداوند درخواست میکرد که او را در بهشت و جوار خود جای دهد و از نعمتهای ابدی بهشت، بهخصوص نعمت وصفناپذیر مقام قرب الهی بهرهمند کند. همسر فرعون که به عنوان الگوی همه مؤمنان عالم معرفی شده، با این سخن، حرف جاهلانهای نگفته، بلکه از حقیقت و واقعیت مقام قرب الهی خبر میدهد. تعبیر خانه یا کاخ بهشتی در این آیه و سایر آیات قرآن و نیز کاربرد اسامی و واژگان دیگری که وجود نعمتهایی را در بهشت تداعی میکند که مشابه آنها در دنیا وجود دارد، به منظور تسهیل در فهم نعمتهای ابدی و بینهایت بهشتی و نزدیک ساختن آن حقایق متعالی و توصیفناپذیر، به افق ذهن ما که گرفتار به عالم ماده و حس است، انجام شده است؛ وگرنه خداوند جسم نیست که جوار و قرب او جسمانی و مادی باشد و آنچه کاخ یا سایر نعمتهای بهشتی معرفی شدهاند، مانند نعمتها و امکانات دنیوی محدود نیستند؛ بلکه بهشت و همه نعمتهایش حقایقی گسترده و زوالناپذیرند.
در هر صورت این آیه شریفه از مقامی نزد خدا خبر داده که واقعی، و دارای حقیقت خارجی است، نه قرب اعتباری، نظیر آنچه در منزلت یافتن نزد حاکم تصویر میشود. همچنین خداوند درباره قرب واقعی عام و فراگیر خود نسبت به انسانها میفرماید: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِید؛[12] «و همانا ما آدمی را آفریدهایم و آنچه را نفس او وسوسه میکند، میدانیم و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.»
نشریه فرهنگ پویا: این قرب برای همه انسانهاست یا مخصوص انسانهای خاصی است که به این مقام دست یافتهاند؟
علامه مصباح: قرب خداوند به بندگان در این آیه شریفه، تکوینی است که شامل همه بندگان میشود، و با قرب اختیاری که اولیای خدا در مناجاتهای خود از خداوند درخواست میکنند، متفاوت است. این قرب، همیشگی است و شامل همه انسانها میشود. خداوند لحظهبهلحظه، هستی و حیات را به انسان افاضه میکند، نزد او حضور دارد و افاضه هستی و حیاتْ متوقف بر این حضور و قرب است. اگر ما باور داشته باشیم که هستیمان را دائماً از خداوند دریافت میکنیم و او پیوسته از شئون هستی، قدرت و حیاتش به ما افاضه میکند و نیز پس از رسیدن اجل، او جانمان را میگیرد، فهم این معنا که انسان و همه موجودات، به خداوند قرب دارند، دشوار نخواهد بود. چراکه فعل خلق و افاضه حیات و سایر شئون هستی که مستقیماً و بیواسطه از سوی خداوند انجام میپذیرد، متوقف بر آن قرب است. اما فهم آن قربی که بهاختیار و در پرتو اعمال ارادی و عبادت خدا، برای انبیا، ائمه اطهار (علیهم السلام) و تربیتشدگان مکتب آنان حاصل میشود، دشوار است. ما همانطور که از درک حقیقت صفات و افعال خداوند عاجزیم، از درک حقیقت قرب افراد به خداوند نیز عاجزیم. اما عقل ما، پس از تنزیه و تجرید این مفاهیم از جنبههای مادی و حسی، بهگونهایکه با مقام و شأن الهی سازگار شود، آنچه درک میکند این است که وجود موجودات مجرد و غیرمادی از سنخ موجودات علمی و ادراکی است. حتی هویت انسان که با لفظ «من» به آن اشاره میکنیم، بدن و دست و پا نیست؛ چون آنچه هویت او را تشکیل میدهد و با «من» از آن خبر میدهیم، دارای شعور است؛ در حالیکه دست و پا، شعور ندارند. گاهی در میدان جنگ یا در صحنه تصادف دست و پای کسی قطع شده است؛ ولی او در ابتدا متوجه نشده، و پس از چند لحظه که به خود میآید و احساس درد میکند، متوجه میشود که دست یا پایش قطع شده است. اگر بدن، هویت ما باشد، ممکن نیست قسمتی از آن قطع شود یا آسیب ببیند و انسان متوجه نشود. پس هویت ما و آن «من» که هر یک از ما آن را درک میکنیم، یعنی روح ما، از سنخ علم، بلکه عین علم است که اراده میکند، تصمیم میگیرد و اعضای بدن را به استخدام خود درمیآورد. وقتی روح انسان که هویت اوست از سنخ علم بود، تکامل آن نیز با علم حضوری، که عین نفس است، حاصل میشود و هر قدر علم حضوری نفس قویتر گردد، نفس کاملتر میشود، و درنتیجه، هر قدر نفس قویتر باشد، علم حضوری و شهود آن وسیعتر، شدیدتر و کاملتر است. پس طبق این تفسیر، کسانی که با اختیار خود به مقام قرب میرسند، علم حضوری و شهودی قویتر و کاملتری نسبت به خداوند پیدا میکنند.
نشریه فرهنگ پویا: برخی معتقدند که باید برای رسیدن به مقوله پیشرفت، همان راهی را برویم که غربیها رفتهاند. نظر حضرتعالی در این زمینه چیست؟
علامه مصباح: امروز تقریباً همه جامعهشناسان دنیا کمابیش در این جهت توافق دارند که اگر ما مدرنیته را بپذیریم و بخواهیم جامعه ما متجدد، نوین و در حال پیشرفت باشد، بهترین نمونه و الگو همان است که در اروپا اتفاق افتاده، و کشورهای دیگر هم برای مدرن شدن باید همین راه را بروند. بنا براین باید تمدن و فرهنگ غربی در همه دنیا رواج پیدا کند. برای زیبا جلوه دادن این نظریه هم تعبیر «جهانیسازی» را جعل کردهاند؛ یعنی همه کشورهای جهان باید مثل اعضای خانواده واحدی بشوند که یک فرهنگ واحد بر همه آنها حاکم است، و از این طریق، تمدن پیشرفته غربی در همه کشورهای دنیا گسترش پیدا کند. مبنای چنین نظریهای این مغالطه است که تمدن و فرهنگ ملازم یکدیگر هستند، و نمیتوان تمدنی بدون فرهنگ ملازم آن داشت؛ پس، چون تمدن پیشرفته غربی با فرهنگ آن، ملازم با هم هستند، اگر کشوری این پیشرفت را میخواهد، باید فرهنگش را هم قبول کند.
صاحبان این اعتقاد برای تقویت نظر خود بعضی شواهد تاریخی را هم ذکر میکنند؛ مثل اینکه انقلاب صنعتی و پیشرفت مادی و اقتصادی از زمانی در اروپا رخ داد که زنان دوشادوش مردان در فعالیتهای اقتصادی مشارکت پیدا کردند؛ یعنی حضور زنها که نیمی از اعضای جامعه هستند، در کارخانجات و مزارع در کنار مردان برای فعال کردن تمامی ظرفیت جامعه لازم دانسته شده، و یکی از عوامل پیشرفت معرفی میشود! پس شما هم اگر میخواهید به مزایای تمدن پیشرفته غربی برسید، باید از همین فرهنگ تبعیت کنید. فعال کردن تمام ظرفیت جامعه در زمینه صنعت، مقدمه تمدن پیشرفته است، و این امر مستلزم پذیرش این ارزش فرهنگی است. برخی روشنفکران مسلمان هم کمابیش همین سخنان را در لفافه مطرح میکنند. گرایشهای فمنیستی و موارد مشابه آن که هر از گاهی در جامعه مطرح میشود، ریشه در همین مسأله دارد.
امروز در جامعه خودمان شاهد هستیم که در مشاغل مختلفی زن و مرد در کنار هم مشغول به کار هستند، قطع نظر از اینکه آن کار تناسبی با جنسیت آنها دارد، یا نه، و آیا ضرورتی برای آن وجود دارد، یا خیر. این وضعیت در اغلب بیمارستانها و بسیاری از ادارات و کارخانجات دیده میشود. اغلب دانشگاهها هم همینطور است. زمانی بحث تفکیک جنسیت در دانشگاهها مطرح شد، که البته مخالفتهایی را به دنبال داشت، و اکنون هم یکی از بحثهایی که در وزرات علوم مطرح است، همین مسأله است.
ریشه این مسئله اجتماعی و نظایر آن، از جمله مقابله با حجاب و عفاف، در این اندیشه است که اگر ما به دنبال پیشرفت حاصل از تمدن غرب هستیم، باید فرهنگ آنها را هم بپذیریم، و در مقابل، پایبندی به اخلاق، ارزشهای الهی و مانند آن نتیجهای جز زندگی عقبمانده فعلی ندارد. در اقتصاد هم این چنین مسایلی وجود دارد. به عنوان مثال، از ابتدای انقلاب تا کنون دلسوزان فراوانی، از جمله حضرت امام رضوانالله علیه، مقام معظم رهبری و مراجع عظام تقلید ادامالله ظلهم، همگی نسبت به مسأله ربا در سیستم بانکی کشور حساسیت نشان دادهاند؛ ولی کار به جایی رسیده که معاملات ربوی که در بعضی تجارتخانهها با سود پنج یا شش درصد انجام میگرفت، به حدود سی درصد در بانکها رسیده، که رسماً با عناوین مختلفی آن را تبلیغ میکنند و فقط اسم آن را تغییر دادهاند؛ یا بر وامهای ربوی عنوان عقود شرعی گذاشته میشود، در حالی که بسیاری از کسانی که وام را دریافت میکنند، معنای عقد شرعی را نفهمیدهاند! توجیهشان این است که اگر بخواهیم به اقتصاد پیشرفته غرب برسیم، بدون ربا نمیشود؛ در تعاملات اقتصادی با کشورهای غربی هم چارهای جز پرداخت یا دریافت سود نداریم و بدون ربا اقتصاد ما پیش نمیرود! یعنی اگر این پیشرفت را میخواهید، باید فرهنگ آن را هم بپذیرید؛ اگر هم حاضر به پذیرش این فرهنگ نیستید، به همان زندگی درویشی سابق خودتان قناعت کنید!
نشریه فرهنگ پویا: همچنانکه فرمودید، متأسفانه در جامعه امروز، به ویژه در لایههای مدیریتی جامعه، رفتارهایی دیده میشود که حاکی از رسوخ این تفکر است که پیشرفت کشور، جز با تأسی به فرهنگ و اندیشه غرب امکانپذیر نیست. حضرتعالی علت این امر را چه میدانید؟
علامه مصباح: چنین تفکری به این دلیل است که هر چند فلان مسئول دین اسلام را پذیرفته، اما آن را وسیلهای برای رسیدن به منافع دنیوی میداند، و تا زمانی که این وسیله بتواند آن هدف را تأمین کند، بهکار گرفته میشود؛ اما اگر در جایی دین با امر مادی دیگری تزاحم پیدا کند، امر مادی مقدم میشود!
اگر ما جهت پیشرفت را به سوی خدا بدانیم، همه پیشرفتها در این جهت معنا مییاید، اما اگر هدف مادیات باشد، منفعت دنیوی، ولو در سایه سازش با دشمنان ، ارزشمند خواهد بود. از همین رو ست که برخی از دولتمردان ما، با وجود آنکه دشمن ایران نیستند، اما چون سمت و سو و هدفشان متفاوت است، و اسلام را هم برای رفاه، ثروت، پیشرفت صنعتی و سایر منافع مادی میخواهند، گاهی رفتارهایی دارند که مغایر با اهداف نظام و اسلام به نظر میرسد.
نشریه فرهنگ پویا: متأسفانه این تفکر در ذهن بخشی از مدیران جامعه ما ریشه دوانده و باور کردهاند که بدون آمریکا، مشکلات جامعه ما حل نخواهد شد. به عنوان سخن پایانی، چه توصیهای به این افراد دارید؟
علامه مصباح: وجود چنین تفکر و گرایشی در کشورهای دیگر قابل توجیه است، اما آنچه جای تعجب دارد این است که ما به عنوان یک کشور اسلامی و انقلابی، که امام راحل(ره) نظام آن را پایهگذاری کرد، در پی آن باشیم که برای حل مشکلاتمان از کسانی نسخه بگیریم که خود آنها در کار خودشان ماندهاند، و نمیدانند چه کنند! کشوری که فرهنگ اسلامی دارد، از قرآن و سیره اهل بیت علیهمالسلام بهرهمند است، و صدها هزار شهید داده تا ارزشهای اسلامی و احکام اسلام در جامعه پیاده و اجرا شود، چنین کشوری چرا باید برای اصلاح اقتصاد، سامان دادن به مسائل سیاسی، روابط بینالملل، و حل مشکلات و معضلات اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی خود، به سوی کسانی دست دراز کند که نه فقط خودشان راه حلی برای مشکلات خود ندارند، بلکه کمر همت به ریشهکن کردن نظام ما هم بستهاند؟
جا دارد اندکی تأمل کنیم و ببینیم آیا اسلام، که مبنای انقلاب و نظام ما است، مسیری غیر از آن چه لیبرالها و تربیتشدگان این مکتب ارایه میکنند، پیشنهاد میکند، و آیا در فرهنگ خود ما راهی برای حل این مشکلات وجود ندارد؟ اگر چنین کنیم، قطعاً به نتایج مطلوبی خواهیم رسید.
[1] . الأمالی للصدوق؛ ص 421، مجلس 705، حدیث 18.
[2] . هود / 105.
[3] . هود / 106.
[4] . هود / 108.
[5] . ق / 35.
[6] . نساء / 57.
[7] . حدید / 25.
[8] . کهف / 29.
[9] . زمر / 3.
[10] . آل عمران /169.
[11] . تحریم /11.
[12] . ق /6.