صوت و فیلم

صوت:

محبت به اهل‌بیت‌علیهم‌السلام؛ بهترین راه رسیدن به سعادت

در ديدار با خانواده مرحوم شيخ محمد اوجی و جمعی از فعالان فرهنگی آلمان
تاریخ: 
سه شنبه, 18 دى, 1397

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

خدمت آقایان خوش‌آمد عرض می‌کنم و برای تبرک و تیمن، به روایتی اشاره می‌کنم که از ائمه اطهار‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين نقل شده و برای همه ما مایه امید و خوشبختی است؛ شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا وَعُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا ویَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا.

فضایل دوستان اهل بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين

ترجمه تحت‌اللفظی روایت این است که شیعیان ما از اضافه‌مانده خلقت ما خلق شده‌اند. علامت‌شان این است که به خاطر شادی ما شاد می‌شوند و در اندوه و غم و غصه ما غصه‌دار می‌شوند.

در خصوص این مطلب که همه انسان‌ها ابتدا از یک ماده اولیه‌ای خلق شده‌اند که تا روز قیامت در فرزندان‌شان گسترش پیدا می‌کند روایات زیادی از شیعه و سنی نقل شده که به نام روایات طینت، یعنی گِل، معروف است. در قرآن آمده که ما حضرت آدم را از گِلی خلق کردیم. در روایات هم آمده که آن گِل، عصاره‌ای از گِل‌های مختلف اطراف زمین بود و لذا بعد، فرزندان حضرت آدم در اطراف زمین پراکنده شدند و هرکدام از یک منطقه‌ای ظهور کردند و در آن منطقه رشد کردند و فرزندانشان موجب پیدایش اقوام و نژادها و زبان‌های مختلف شدند.

به خاطر این اجزای گلی که حضرت آدم از آن خلق شده است یک نسبت و رابطه‌ای بین همه انسان‌ها تا روز قیامت برقرار است. سابقاً این‌ها قابل اثبات علمی نبود که بین پاره‌ای گل در این طرف زمین با آن طرف زمین چه رابطه‌ای می‌تواند باشد یا اینکه مقداری گل محدود، فرض کنید به اندازه یک گردو چطور می‌تواند منشأ گل‌های همه انسان‌ها باشد؟ اما پیشرفت علوم زیستی و ارتباطی که بین سلول‌ها و پیدایش موجودات تک‌یاخته‌ای و تک‌سلولی با نسل‌های قبلشان است این رابطه را از نظر علمی ثابت کرده که هر موجود زنده‌ای از یک موجود قبلی دیگری ناشی می‌شود و ریشه در آن دارد.

به‌هرحال به حسب این روایات، کسانی که از آن گلی آفریده شده‌اند که پیغمبر اکرم و اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين از آن آفریده شده‌اند این ارتباط تا روز قیامت تا نسل‌شان محفوظ است و این یک نشانه‌ای است از این‌که این‌ها در زندگی‌شان موفق خواهند شد و ارتباط‌شان باقی می‌ماند و از برکات اهل‌بیتصلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين استفاده خواهند کرد.

تجربه‌های عجیبی وجود دارد در اینکه در این عالم بین انسان‌هایی ارتباطاتی برقرار می‌شود که با هیچ ضابطه علمی قابل پیش‌بینی نیست. بنده خودم زمانی که طلبه بودم و در حجره مدرسه زندگی می‌کردم و هنوز ازدواج نکرده بودم به صورت اتفاقی با یک آقایی که از یک کشور دیگر آمده بود برخورد کردم. قیافه‌اش هم کمی عجیب بود و یک شکل خیلی درشت سیاه‌چهره‌ای داشت. من ابتدا که نگاهم به ایشان افتاد تعجب کردم که حضور چنین قیافه‌ای مثلاً این‌جا در مدرسه چه مناسبت دارد؟! من برای احترام، نزدیک ایشان رفتم و با ایشان مصافحه کردم. باور کنید آن‌چنان همدیگر را در آغوش گرفتیم و بوسیدیم و از ته دل اظهار محبت کردیم که احساس کردم انگار یک برادری است که سی سال است که ما با هم ارتباط داریم، با این‌که احساس محبت نسبت به ایشان هیچ دلیلی نداشت. بعد فهمیدم که ایشان یکی از اشخاصی است که در بغداد ساکن است و شغلش فروش ابزارهای برقی و الکتریکی است که هر هفته از بغداد برای زیارت سیدالشهدا‌علیه‌‌السلام به کربلا می‌رود و برمی‌گردد. این رابطه عشق به سیدالشهدا‌علیه‌‌السلام که هیچ اثر ظاهری نداشت، وقتی به هم نزدیک شدیم و با همدیگر مصافحه کردیم ناخودآگاه بروز کرد و همدیگر را در آغوش گرفتیم و اصلاً دلمان نمی‌خواست که از هم جدا بشویم.

رابطه محبت بین دل‌های مؤمنین

نظیر آن برای من مکرراً اتفاق افتاده است. من از چین تا شیلی در حدود چهل تا کشور مسافرت کردم و برایم اتفاق افتاده که با اشخاصی برخورد کردم که اصلاً هیچ سابقه برخوردی نداشتیم و هیچ‌وقت همدیگر را ندیده بودیم و امید این‌که مثلاً بعد هم با همدیگر ارتباطی برقرار بکنیم نداشتیم اما در یک لحظه آن‌چنان همدیگر را جذب کردیم و همدیگر را دوست داشتیم و به همدیگر علاقه داشتیم که انسان حتی از برادر خودش هم احساس نزدیکی بیشتری می‌کند. این‌ها نمونه‌های فراوانی دارد. این رابطه‌ای که بین دل‌های مؤمنین برقرار است و این محبت ناشناخته‌ای که بین آن‌ها پیدا می‌شود و زود رشد می‌کند و شکوفا می‌شود و به همدیگر خدمت می‌کنند و همدیگر را جذب می‌کنند این یکی از اسرار خلقت است که هنوز با علوم، کشف نشده است. در خصوص امکانش، عرض کردم که امکان ارتباطش هست. این ارتباط ژنتیک که بین اشخاص هست، ژن‌های یک فرد با یک فرد دیگری با هم مناسبت دارد. حتی ممکن است این رابطه بین پدر و فرزند نباشد اما بین این انسان با یک انسان دیگری این رابطه ژنتیک و مشابهت وجود داشته باشد. امکان این ثابت شده اما فرمولش ثابت نشده که این‌ها چگونه با هم ارتباط پیدا می‌کند؟ مثلاً بچه یک فرد سفیدپوستی سیاه‌پوست می‌شود یا برعکس و نظیر این‌ها.

این مایه امیدی است که ما وقتی در دل خودمان نسبت به کسی محبتی احساس می‌کنیم از خدا بخواهیم که خدایا! چنین ارتباطی را بین دل ما و انبیا و اولیای خودت برقرار کن! ما حالا پیغمبر اکرم را نمی‌بینیم اما شاید چنین ارتباط روحی باشد. اگر ایشان را یک روز در یک عرصه و در یک عالمی زیارت کنیم ببینیم این خیلی نزدیک به ماست، ما ارتباط روحی عجیبی داریم و اتفاقاً روایاتی که درباره عالم حشر و عالم قیامت است همین نکته‌ها در آن هست. از جمله مثلاً این روایت است که حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها در صحرای محشر مثل پرنده‌ای که دانه‌هایی را از زمین برمی‌چیند دوستان خودش را از صحنه محشر جمع می‌کند و این‌ها را وارد بهشت می‌کند.

منظورم از ذکر این حدیث بعد از تبرک و تیمن به کلمات اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين این بود که ما روابط عاطفی‌ای که ارتباطی با دین و ایمان و عقیده و رفتار و این‌ها داشته باشد را خیلی غنیمت بشماریم و برای این‌ها ارزش قائل باشیم. این‌ها را یکدستی نگیریم که حالا بود، بود؛ نبود، نبود. آن‌جایی که احساس می‌کنیم که یک ارتباط روحی با یک مؤمنی داریم، نزدیک هستیم، می‌توانیم خدمتی بکنیم، دوست داریم همراه او باشیم این ارتباطات روحی نشانه این است که یک سنخیت روحی بین ما و آن وجود دارد. توصیه من اینجاست که این زمینه‌ای بشود که در همان حال از خدا بخواهیم که خدایا! چنین رابطه‌ای را بین دل ما و دل آقا امام زمان برقرار کن! این رابطه را بین ما و انبیا و اولیا برقرار کن! ما خبر نداریم، حالا ایشان را نمی‌بینیم اما همه دل‌ها به دست توست، این رابطه را طوری درست کن که ما در صحرای محشر دل‌هایمان متوجه آن‌ها بشود، جاذبه روح آن‌ها ما را جذب کند و ما را از آلودگی‌ها نجات بدهد و به دار رحمت خودت وارد بکند ان شاءالله.

تأکید روایات به تقویت روابط عاطفی

در روایات ما نسبت به تقویت روابط عاطفی بین انسان‌ها بسیار تأکید شده است. مثلاً کار کوچکی که آدم با یک لبخند، با یک کلام خوش، دل کسی را شاد بکند، سلام و علیکی می‌کند، با یک لبخندی سلام بکند، دستش را بفشارد، اظهار محبت بکند، روایاتی دارد که این سروری که در دل این مؤمن ایجاد می‌شود باعث آمرزش همه گناهان این طرف می‌شود یعنی مثل نوری است که در یک تاریکی می‌افتد و این تاریکی‌ها را از بین می‌برد؛ مثل حرارتی است که مثلاً در یک مخزن آبی بیافتد و آب را جوش بیاورد و بخارش بکند. این قدرت را دارد.

آثار محبت به اهل بیت‌عليهم‌‌السلام

هیچ چیز مثل محبت، قدرت عوض کردن شخصیت، رفتار و سرنوشت انسان را ندارد. این‌که دائماً درباره محبت اهل‌بیت سفارش شده به این علت است. حالا نه‌تنها در روایات سفارش شده، صریح قرآن است که قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى....[1]

همه انبیا به قوم‌های‌شان گفتند که ما هیچ مزدی از شما مطالبه نمی‌کنیم. هر پیغمبری آمد به مردم گفت من مزدی از شما نمی‌خواهم، وظیفه‌ای دارم، از طرف خدا پیامی دارم آمدم به شما برسانم. فقط پیغمبر اسلام فرمود: قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى! محبت اهل‌بیت را از شما می‌خواهم. محبت اهل‌بیت مزد رسالت پیغمبر است، چرا؟ برای این‌که بهترین، نزدیک‌ترین و مؤثرترین چیز در سعادت انسان، محبت فرزندان پیغمبر و اهل‌بیت است. هیچ‌چیز به اندازه محبت، در سرنوشت انسان تأثیر ندارد. این است که این ‌همه اول به محبت خود پیغمبر اکرم و بعد به محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين سفارش شده است و این چیزی است که پیغمبر از آن نمی‌گذرد! چیزهای دیگر را می‌گوید من مزدی نمی‌خواهم اما این را از شما می‌خواهم. این را هم به خاطر خودش نمی‌خواست. این را هم به خاطر محبتی که به مردم داشت و به خاطر سعادت آن‌ها می‌خواست. می‌دانست بهترین راه سعادت مردم این است که به اهل‌بیتش محبت داشته باشند. این راه نجات ساده‌ای است که زود می‌تواند آن‌ها را از آلودگی‌ها نجات بدهد.

نتیجه‌ای که از این حدیث و توضیحی که عرض کردم می‌خواهم بگیرم این است که ما سعی کنیم نسبت به هر کسی که احساس می‌کنیم یک مرتبه‌ای از ایمان و مرتبه‌ای از محبت به اهل‌بیت را دارد، سعی کنیم این محبت را هر اندازه‌ای می‌توانیم تقویت کنیم ولو با یک زبان خوش، با یک کلام خوش، ولو با یک لبخند، ولو با یک احترام لحظه‌ای. اگر خدمتی از دست‌مان بربیاید که آن دیگر اوج سعادت ماست که می‌توانیم به یک مؤمن خدمت کنیم.

تلاش خستگی‌ناپذیر شیخ محمد اوجی (ره)

یکی از مصادیقی که بنده در این عمر 85 ساله‌ام دیدم که نسبت به کسی که هیچ رابطه ظاهری ایجاب نمی‌کرد، با بحث دیدن ایشان و ارتباط با ایشان احساس محبت کردم مرحوم آقای اوجی بود؛ من ایرانی، ایشان اصلاً نژاد ترک، بزرگ‌شده آلمان، اروپا. حالا داستان آشنا شدن‌شان با مذهب اهل‌بیت و علاقه‌شان به اهل‌بیت را شما بهتر از من می‌دانید اما بین ما هیچ نسبتی نبود؛ یکی ترک زبان و یکی فارسی زبان، آن ‌هم کسی که بزرگ‌شده محیط کفر اروپاست! خدا به این مرد چه قدر توفیق داد؛ یک نفر آدم غریب دیار اروپا که اصلاً و نژاداً اهل اروپا نبود، چه قدر توانست در آن‌جا آثار خیر به وجود بیاورد! اول اهل‌بیتش را، فرزندان و دامادهایش و این‌ها را، بعد دوستان و همشهری‌هایش را، سفرهایی که کرد از آلمان و هلند گرفته تا جاهای دیگر که من درست اطلاع ندارم، در هر جایی جلسه‌ای تشکیل بدهد، هیأتی را راهنمایی کند، این‌ها را به طرف مراکز دینی و علمی سوق بدهد، روح دینی را در آن‌ها تقویت بکند؛ شاید، شاید یک فرد به‌اصطلاح عامی مثل ایشان، خدمتش به اسلام و مسلمین از یک مرجع تقلید بالاتر بود! مرجع تقلید رساله‌ای می‌نویسد و به دست مردم می‌دهد تا فتوایش را عمل می‌کنند. خیلی تأثیر مستقیمی در ایمان مردم ندارند. مردم باید ایمانشان را باید جلوتر کسب کرده باشند تا بیایند از او تقلید کنند اما ایشان یک تحول فکری ایجاد کرد، کسانی را با اسلام و در درون اسلام با مذهب اهل‌بیت آشنا کرد. چه آثار نیکی در زندگی آن‌ها گذاشت، جلوی مفاسدی را گرفت، تربیت‌های صحیحی نسبت به بچه‌هایشان، نوه‌هایشان، بستگان‌شان انجام داد و این سرانجامی بود که ملاحظه فرمودید، چیزهایی که شاید خودش هم باور نمی‌کرد که زیارت همه اهل‌بیت به ترتیب برایش حاصل بشود، به مشهد مشرف بشود، در مشهد، در کنار مرقد امام رضا‌علیه‌‌السلام روحش پرواز کند. بعد چون دلش قم و مرقد حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها را دوست می‌داشت، وسیله‌ای فراهم می‌شود که جنازه ایشان به قم منتقل بشود و این‌جا در کنار بارگاه حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها دفن بشود.

کیمیای محبت

نه زادگاه ایشان چنین اقتضایی داشت، نه محل زندگی ایشان چنین اقتضایی داشت، نه کسب و کاری داشت که به این جا مربوط باشد که بگوییم به خاطر روابط تجاری و اقتصادی آمده، چیزی نبود جز یک کلمه؛ هَلِ الدِّينُ إلاّ الحُبُّ؟! آیا دین، چیزی جز محبت است؟!

ما سعی کنیم این کیمیایی که می‌تواند مس را به طلا تبدیل کند، می‌تواند یک آدم فاسد را به یکی از اولیای خدا تبدیل کند تقویت کنیم. این کیمیا چیست؟ محبت است. آدم خدا را دوست می‌دارد، اولیای خدا را دوست می‌دارد. هرچه می‌تواند سعی کند این را تقویت کند. وقتی آدم کسی را دوست می‌دارد طبعاً بچه‌هایش را هم دوست می‌دارد، اگر به خانه‌شان برود، با وجودی که بچه او هنوز کوچک است و هنوز چیزی هم از آن ندیده اما چون بچه اوست به طور طبیعی دوستش می‌دارد. حالا نمی‌خواهد ببیند که این بچه دوست‌داشتنی است یا نه؟ همین‌که این، بچه اوست، چون او را دوست می‌دارد بچه‌اش را هم دوست می‌دارد. این یک رابطه طبیعی است که بین آنان برقرار است.

روح مکتب اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين

وقتی آدم خدا را دوست داشت، مگر می‌شود عزیزترین بندگان خدا را دوست نداشته باشد؟! وقتی عزیزترین بندگان خدا را دوست داشت مگر می‌شود عزیزترین فرزندانش را دوست نداشته باشد؟! وقتی این‌ها را دوست داشت مگر می‌تواند در شادی‌شان شاد نباشد و در ایام سوگواری‌شان سوگوار و عزادار نباشد؟!

همه آنچه روح مکتب اهل‌بیت است همین دو کلمه است؛ محبت خدا و محبت اولیای خدا.

راه تقویت محبت

تقویت این محبت با رفتارهایی است که هم نشانه محبت است و هم به نوبه خودش محبت را زیاد می‌کند. همه ما تجربه کردیم که وقتی با یک دوستی آشنا می‌شویم ابتدا این دوستی دوستی ساده‌ای است. هرقدر به این دوست‌مان بیشتر خدمت کنیم محبت‌مان بیشتر می‌شود. من به او خدمت می‌کنم اما محبت خودم هم بیشتر می‌شود. هر چه بیشتر او را می‌بینم علاقه و محبتم بیشتر می‌شود. عین این رابطه، رابطه قلبی با اولیای خداست. حالا اینجا که نیستند تا ما برویم جمال‌شان را زیارت کنیم اما در دل که می‌توانیم یادشان بکنیم؛ سعی کنیم هر جا فراغتی داریم، حتی وقتی در بستر خوابیم، از محمد و آل محمد‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين یادی بکنیم. طوری بشود که با یاد آن‌ها خواب برویم و با یاد آن‌ها از خواب بیدار بشویم. چنین کسی حاشا و کلا در آخرت از آن‌ها جدا بشود.

اگر محبت ما آن‌چنان شد، در طول روز هر وقت کاری داریم از آن‌ها کمک می‌خواهیم؛ خدایا! به برکت آن‌ها کارمان را آسان کن! به برکت آن‌ها حوائج‌مان را برآورده کن! به برکت آن‌ها ایمان‌مان را حفظ کن! به برکت آن‌ها ما را از آفات و بلیات حفظ کن! روی زندگی‌مان با آن‌هاست. خواب‌مان با یاد آن‌ها شروع می‌شود و بیداری‌مان با یاد آن‌هاست. چه زندگی از این شیرین‌تر، پربارتر، پرثمرتر، هم برای خودمان و هم برای دیگران می‌شود؟!

ویژگی‌های برجسته شیخ محمد اوجی (ره)

در بین دوستانی که من داشتم و توفیق زیارت‌شان نصیبم شده بود آقای اوجی واقعاً یکی از افراد نمونه‌ای بود در محبت اهل‌بیت، صفا، اخلاص، صمیمیت، پاکی، بی‌غل و غش، یک‌رو، یک‌زبان، دنبال منفعت شخصی خودش یا منفعت برای خویشان خودش نبود. اینکه همه را دوست می‌داشت، همه را می‌خواست هدایت بشوند، هر جا بتواند یک کسی را یک قدم به خدا نزدیک کند، به سعادت نزدیک کند. این چیست جز ظهور یک رحمت الهی در انسان؟! کأنه آینه‌ای است که رحمت الهی در او دارد ظهور می‌کند. این است ‌که زندگی ایشان می‌تواند برای همه ما الگو باشد. ضمن این‌که برای ایشان طلب رحمت و ارتقای درجات می‌کنیم باید زندگی ایشان برای ما هم درسی باشد.

سعادت دنیا و آخرت در پرتو یاد خدا و اولیای خدا

یاد کردن مؤونه‌ای ندارد؛ سعی کنیم همواره، هر جا می‌توانیم، آدم ته دلش بگوید یا امام زمان! قربانت بروم. خدایا! به برکت امام زمان ما را حفظ کن! نه پولی می‌خواهد خرج کند، نه سفری باید برود، نه زحمتی بکشد، اصلاً شیرین هم است، لذت هم می‌برد، مگر یاد دوست کردن سختی دارد؟!

سعی کنیم این را تمرین کنیم که هر چه می‌توانیم یاد خدا و اولیای خدا باشیم. مخصوصاً حالا که امام حی‌مان، وجود مقدس ولی عصر هستند، هر چه می‌شود به یاد ایشان باشیم. اگر ما این محبت را با یاد و با رفتارهایی که آن‌ها دوست دارند تقویت کردیم سعادت دنیا و آخرت را برای خودمان تضمین کردیم و هر کس دیگر هم با ما ارتباط پیدا کند از این نور بهره‌مند خواهد شد، چه ما زحمتی بکشیم و چه نکشیم؛ همان دیدنش مؤثر است.

یک داستانی است که من در یکی از کشورهای خارجی شاهدش بودم، برایتان بگویم؛ در یکی از کشورهای آمریکایی، یک جلسه‌ای در دانشگاهی گذاشته بودند و از همه مذاهبی که معروف بود آن جا حضور داشتند، از بت‌پرست‌ها بودند، از هندوهای بت‌پرست و آتش‌پرست تا مسیحی، یهودی، زرتشتی، مسلمان، سنی، شیعه، همه این‌ها بودند. یک سالن بسیار بزرگی بود در یک دانشگاهی و از طوایف مختلفی حضور داشتند. این‌ها را دعوت کرده بودند و جاهای مشخصی هم نشسته بودند. از قیافه‌هایشان هم پیدا بود که برجستگان مذاهب مختلف بودند. از آن جلسه که درآمدیم یک فضای مهتابی بود. خیلی هوای لطیفی بود و مهتاب هم تابیده بود. خیلی شب روشنی بود و فضای دانشگاه هم یک فضای پردرخت و سبز و خرّم و تماشایی بود. یک آقایی همراه من بودند که ترجمه می‌کردند و این‌ها و با ایشان آشنا بودم. داشتیم قدم می‌زدیم، گفتیم کمی راه برویم این فضا و این هوا غنیمت است.

دو تا جوان نزدیکی‌هایی مسیری که ما می‌رفتیم ایستاده بودند. وقتی نگاه‌شان به ما افتاد نزدیک ما آمدند. یکی‌شان با ادب و احترام گفت اجازه می‌دهید یک سؤالی از شما بکنم و چیزی بپرسم؟ گفتم بپرسید. گفت من یهودی هستم، پدرم هم یهودی است. پدرم می‌گوید که داستان‌هایی که در تورات هست این داستان‌ها سمبلیک است، افسانه است، این‌ها را ساختند مثل داستان‌های مختلفی که در همه چیزها هست، آموزنده است، نکته‌های اخلاقی دارد اما واقعیتی ندارد. می‌خواستم ببینم نظر شما چیست؟ واقعاً این داستان‌هایی که از انبیا و این حرف‌ها در تورات آمده این‌ها سمبلیک است یا واقعیت دارد؟

حالا من هم هیچ وقت با چنین سؤالی مواجه نشده بودم و خسته هم بودم و نمی‌دانستم چه بگویم. یک‌مرتبه به ذهنم آمد گفتم ما عقیده‌مان این است که این توراتی که الآن در دست یهودی‌ها هست، این آن توراتی نیست که بر حضرت موسی نازل شده است. در آن تغییراتی داده شده است. اگر آن تورات پیدا بشود داستان‌هایش هم واقعی است اما ما نمی‌توانیم این را تضمین کنیم چون تغییرش داده‌اند. بعضی‌هایش را نمی‌دانیم. ممکن است یک چیزهایی گذاشته باشند که واقعیت ندارد؛ بنابراین راجع به این سؤال، من در خصوص این کتابی که موجود است نمی‌توانم اظهارنظری بکنم ولی اگر تورات اصلی حضرت موسی باشد این‌همه قصه‌هایش درست است.

منظورم این است که یک کسی که واقعاً آنچه خودش وظیفه‌اش را نسبت به خدا تشخیص می‌دهد عمل می‌کند ولو حالا هدایت نشده، یک جایی بوده نتوانسته دین حق را بشناسد اما آن اندازه که شناخته را عمل کرده ولو در کشور مکزیک باشد؛ این جریان برای کشور مکزیک بود، خدا او را رها نمی‌کند. یک چشم باطن‌بین به آن داده که اگر واقعاً همت بکند و وسیله‌ای برایش پیدا بشود، حتماً ولو آخرین لحظه حیاتش باشد ایمان خواهد آورد و خدا هدایتش می‌کند. آن وقت اگر کسانی در محیطی باشند که زادگاه پیغمبر است، محل رشد دوستان نزدیک اهل‌بیت است، از اولی که متولد شده با نام اهل‌بیت آشنا شده، مادر با دوستی اهل‌بیت به او شیر داده، در شادی‌های آن‌ها شریک بوده، در غم آن‌ها شریک بوده، خدا او را رها می‌کند؟! می‌گوید هر جایی می‌خواهی بروی؟! هر کاری می‌خواهی بکن؟!

این یک روی سکه است که خدا با چنین کسانی که این لطف‌ها را کرده حتماً این‌ها را رها نمی‌کند. هیچ سازنده‌ای نمی‌آید مواد خوبی را صرف یک چیز بی‌ارزشی بکند. مواد خوب ساختمانی را صرف یک چیزی می‌کنند که یک مصنوع ارزشمندی در بیاید. خدا این مواد را که ساخته بی‌جهت نساخته، حتماً یک ارزش خوبی دارد. این یک روی سکه است که ببینیم خدا چه قدر درباره یکایک مؤمنین، به‌خصوص آن‌هایی که با مکتب اهل‌بیت آشنا شدند، لطف دارد.

یک روی دیگر سکه هم این است که خصوصیت خلقت انسان در این است که یک موجودی است مختار و مکلف، یعنی در مقابل لطف‌هایی که خدا کرده وظایفی بر عهده‌اش است. ما سعی کنیم در مقابل این نعمت‌هایی که خدا داده و از همه بالاترش شناختن دین اسلام و مکتب اهل‌بیت است، یعنی آنچه رمز سعادت دنیا و آخرت است شکرگزار باشیم. خدا این نعمت‌ها را به ما مفت داده، مگر ما برای به دست آوردن این نعمت‌ها چه قدر زحمت کشیدیم؟!

بعد از این ما باید ببینیم وظیفه ما در مقابل این نعمتی که خدا داده چیست؟ اول خودمان خوب عمل کنیم، بعد سعی کنیم دیگران را هدایت کنیم.

توجه شیخ محمد اوجی (ره) به وظایف اجتماعی

آن کاری که آقای اوجی می‌کرد این بود که از وظیفه اجتماعی‌اش غافل نبود. فقط فکر این نبود که خودش وظیفه‌اش را درست انجام بدهد، نماز خودش درست باشد، رفتار خودش صحیح باشد بلکه می‌خواست حتی اگر شده یک نفر را با اسلام آشناتر کند، مانع هدایت را حتی از سر راه یک نفر بردارد. یک مسلمانی که با نعمت دین حق و راه حق آشنا شده این وظیفه و تکلیف به دوشش است که این چراغ را فراراه دیگران هم بگیرد و راه را برای دیگران هم روشن کند.

امیدواریم همه ما مشمول این عنایت الهی قرار بگیریم، خدا این توفیق را به ما بدهد که اول به آنچه از دین حق آموختیم عمل کنیم. دوم سعی کنیم تا آنجا که می‌توانیم دیگران را راهنمایی کنیم، بدون منت، با ادب، با احترام، با محبت، با دلسوزی، کاری کنیم که آن‌ها به دین حق جذب بشوند و دوست داشته باشند که آن رفتاری را انتخاب کنند، آن دینی را انتخاب کنند که این محبت‌ها و این مهربانی‌ها ثمره‌اش است. باز هم به اینجا رسیدیم که رمز خوشبختی در دنیا و آخرت، محبت پاک است. خدا دل‌های ما را پر از محبت خودش، محبت اولیای خودش و محبت دوستان و یارانشان قرار بدهد، به حق محمد و آله الطاهرین‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين.

بار دیگر برای شادی روح آقای اوجی از خداوند متعال درخواست ارتقای درجات می‌کنیم. اگر این جلسه ثوابی داشت، ثوابش را به روح ایشان اهدا می‌کنیم.

وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین