بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقديم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام، صلواتى اهدا مىكنيم.
فرارسیدن اين عيد عظيم را به پيشگاه مقام معظم رهبرى، مراجع تقليد و همه منتظران ظهور آن حضرت تبريك و تهنيت عرض مىكنيم و از خداوند متعال درخواست مىكنيم كه عيدى ما را در اين عيد بزرگ، تعجيل در ظهور آن حضرت قرار دهد.
خدا را شكر مىكنيم كه معرفت به اسلام و اهلبیت و مخصوصاً معرفت به وجود مقدس ولى عصرارواحنا فداه را به همه ما ارزانى داشت و ولايت و محبت اين خاندان را در اعماق دل ما ثابت كرد. تحقيقاً بخشى از اين نعمتى كه جامعه ما امروز از آن بهرهمند است مرهون فداکاریهای مردمى است كه در راه برقرارى نظام اسلامى از بذل جان، مال و آبروى خودشان مضايقه نكردند و اين گرايش عظيمى كه امروز در سراسر جهان و در همه اقطار كشور اسلامى خودمان نسبت به اهل بيتصلواتاللهعليهماجمعين و نسبت به اين مكان مقدس كه انتساب به وجود مقدس ولى عصرارواحنا فداه دارد شاهد هستیم از بركات پيروزى اين انقلابى است كه خداوند متعال به بركت عنايت خود آن حضرت و تلاشهای ياران او نصيب ما فرمود. همینجا جا دارد كه براى روح امام عزيزمان و شهدايى كه در راه برقرارى اين نظام تلاش كردند دعا كنيم و همچنين طول عمر، عزت، قدرت و شوكت مقام معظم رهبرى را از خداوند متعال درخواست كنيم.
بحمدللّه به بركت معارف اهلبيتصلواتاللهعليهماجمعين که با تلاشهای علما، بزرگان، مبلغان، نويسندگان و سخنرانها به ما رسيده و در اختيار همه ما قرار گرفته، ما نسبت به شخصيت امام زمانعجلاللهفرجهالشریف معلومات خيلى خوبى داريم و لذا جا ندارد كه من در اين فرصت كوتاه به تاريخ زندگانی آن حضرت و بحثهای شبه تاريخى بپردازم. بيشترين چيزى كه جوانهای ما امروز به آن نياز دارند تبيين معارف اسلامى است كه باعث تقويت ايمانشان شود و در سايه اين معارف بتوانند وظايف خودشان را بهتر بشناسند و به آن عمل كنند.
يكى از مفاهيمى كه ما از دوران طفوليت با آن انس گرفتهايم و از مفاهيم خاص مذهب شيعه تلقى مىشود مفهوم انتظار فرج است. همه ما اين روايت يا رواياتى كه به اين مضمون است را شنيدهايم كه اَفضَلُ اَعمالِ اُمّتی انِتِظارُ الفَرَج؛[1] «با فضیلتترین اعمال امت من، انتظار فرج است». بالاترين عبادت مردم، انتظار فرج است و مضامين ديگرى از اين قبيل كه همه شما بارها شنيدهايد و احتياجى به تذكر ندارد؛ اما به گمان من بسيارى از جوانهای ما يك مفهوم روشنى از انتظار فرج ندارند. یکوقت مىگويیم انتظار ظهور آن حضرت، خب اين روشن است و آدم مىفهمد يعنى چه؛ اما تكيه كردن روى عنوان فرج و اینکه انتظار فرج بالاترين عبادت است، چرا اين واژه انتخاب شده است؟ چرا اینهمه راجع به اين مفهوم تأكيد شده است؟ فرج يعنى چه؟ چگونه بايد انتظار فرج داشت؟ انتظار فرج چه ارتباطى با وجود مقدس امام زمانعجلاللهفرجهالشریف و وظيفه ما در زمان غيبت دارد؟ چرا انتظار فرج بالاترين عبادت است؟ اینها سؤالاتی است كه شايد در ذهن بسيارى از جوانهای ما باشد و گاهی مطرح كنند و يا به دلایلی از كنارش بگذرند و چون يك امر مسلّمهای است همینگونه دربسته و سربسته بپذيرند ولى از آن جایی كه دورانى كه ما در آن زندگى مىكنيم دوران تشكيكات و ايجاد شبهات است ما نبايد هيچ مفهوم و هيچ مطلبى را تمامشده تلقى كنيم و بگوييم اين ديگر احتياجى به بحث ندارد. البته كسانى كه چند دهه از عمرشان گذشته و در مكتب اهلبيتصلواتاللهعليهماجمعين پرورش پيدا كردهاند و از انواع معارف اسلامى بهرهمند شدهاند شايد اين مطالب براى آنها تكرارى يا زائد تلقى شود اما ما با نسلى مواجه هستيم كه در معرض آسيبهاى فراوان است و اگر آنها اين معارف را نياموزند و درست باور نكنند و نتوانند اثبات كنند آينده اسلام و نظام اسلامى در خطر خواهد بود؛ چون سالمندان، دير يا زود از اين عالم خواهند رفت. تعارف برنمیدارد. اين جوانها هستند كه جاى ما را خواهند گرفت و آنها هستند كه بايد از باورها و ارزشهای اسلام دفاع كنند. وقتى تعليمات عميقى دراینباره نديده باشند و مفاهيم و دلایل روشنى براى اثبات آنها نداشته باشند، با أدنى تشكيكى و با ايجاد شبههاى، ايمانشان را از دست مىدهند و مبتلا به شك مىشوند. شك هم كه آمد ديگر ايمان باقى نمىماند. اين است كه با اجازه شما مقدارى درباره اين مفهوم صحبت میکنم.
براى اینکه اين مفهوم روشن شود ناچاریم منظومه فكرى خودمان را درباره امامت، امامت ولى عصرارواحنا فداه و همچنین غيبت و ظهور آن حضرت مرور كنيم، چون ما چيزهاى پراكندهاى مىشنويم و مطمئن هم هستيم که این مطلبها درست است اما برقراری ارتباط بین این مفاهیم و ملاحظه كردن اینها بهصورت يك منظومه و يك سيستم، تلاش مضاعفى مىخواهد؛ اصلاً امام براى چه آمده است؟ چرا ائمه، دوازده تا هستند؟ چرا يازده تاى آنها پشت سر هم حيات داشتند و يكى از آنها غايب شد؟ چرا اين يكى هم مثل آنها در ميان مردم نبود؟ او بعد از اينكه غايب شد، چه ارتباطى با ما دارد؟ ما چگونه ارتباطى مىتوانيم با او برقرار كنيم؟ وظيفه ما در اين زمان چيست؟ آنوقت نوبت به اینجا مىرسد كه بگوييم ما در اين زمان بايد انتظار فرج داشته باشيم.
اگر بخواهيم بفهميم كه انتظار فرج يعنى چه و ما در اين زمان چه وظيفهاى داريم بايد به هدف امامت و هدف ظهور آن حضرت توجه كنيم كه اصلاً چرا خدا او را امام و امام غايب قرار داد و چرا بعد از زمانى ظهور خواهد كرد و هدف او از آن ظهور چيست؟ البته همه اینها فیالجمله جوابهای مجملى در ذهن ما دارد و من از كسانى كه سالها در مكتب اهلبيتصلواتاللهعليهماجمعين پرورش پيدا کردهاند و جواب همه اینها را تفصيلاً مىدانند معذرت مىخواهم اما من علاقه دارم كه در همه زمينهها تا آن جايى كه در توانم است جوانها را مخاطب قرار دهم و فرض كنم كه آنها در اين معارف، قدم راسخى ندارند و در معرض شبهات قرار دارند.
اصل فلسفه امامت براى اين است كه خداوند متعال بعد از فرستادن پيغمبر اسلام كه پيغمبر خاتم بود و بعد از او پيامبرى نخواهد آمد، براى اينكه مردم در ساليان دراز و قرون متوالى به كمال برسند، از فرط لطف و كرمش كسانى را بهعنوان وصى و جانشين پيغمبر قرار داد كه همه چيزشان منهاى دريافت وحى نبوت و رسالت، مثل پيغمبر است و آنها بتوانند همان هدف پيغمبر را تكميل كنند. اگر مسئله امامت نبود دين به كمال نمىرسيد. به همين دليل هم است در آيه ولايت (آیه اکمال دین) که در روز غدير نازل شده، اين تعبير به كار رفته است که الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ؛[2] «امروز دین شما را برای شما کامل کردم».
فلسفه اصلى امامت، به كمال رساندن دين است. خب در اراده و علم الهى گذشته بود كه براى به كمال رساندن دين، وجود دوازده معصوم ضرورت دارد و خدا دستگاه تكوين را آنچنان منظم فرموده بود. برای كسى كه قرار است به چنين مقام عصمتى برسد يك شرايط تكوينى لازم است. اینگونه نيست كه خدا یکدفعه به يك نفر مسئوليت بدهد كه تو پيغمبر باش يا امام باش. رسیدن به این مقام يك شرايط تكوينى مىخواهد؛ ازنظر طیب ولادت، ازنظر عوامل ارثى و همچنین دارا بودن شرايط بدنى و روحى جهت درك وحى يا درك علم نبوت. نائل شدن به مقام امامت كار هركسى نيست و خداوند متعال در نسل حضرت زهراسلاماللهعليها چنين استعدادى را قرار داد كه يازده نفر از فرزندان آن حضرت چنين استعدادى را داشته باشند كه به مقام امامت نائل شوند يعنى مقامى مثل مقام پيغمبر ولی بدون درك وحى نبوت، چون اراده الهى بر اين قرار گرفته بود كه پيغمبر اسلام، خاتم الانبياء باشد و بعد از او پيغمبرى نباشد.
بحمداللّه ما شيعيان واقف هستيم كه ائمه معصومينسلاماللهعليهماجمعين از اميرالمؤمنين گرفته تا امام يازدهم، در طول دو قرن چه خوندلهایی خوردند و چه تلاشهایی كردند تا اينكه بتوانند معارف حقه اسلام را فراگير كنند، معارف اسلام را از دستبرد راهزنان حفظ كنند و حقايق اسلام را به نسلهاى آينده در اقطار مختلف كشورهاى اسلامى برسانند. تدبيرهاى زيادى شده كه هنوز ما خيلىهايش را درست تحليل نكردهايم كه چه چارههايى انديشيده بودند تا معارف اسلامى در اقصی بلاد عالم منتشر شود. اين پخش شدن امامزادهها در شهرهاى مختلف، هرکدام در يك كوى و برزنى یا در يك كوهستانی، اینها بیبرنامه و بیهدف نبوده است. بههرحال با تدبيرهايى كه انديشيدند و زحماتى كه كشيدند كارى كردند كه معارف حقه اسلام كه در مكتب تشيع متبلور است تا آن جا كه ممكن است به همه بلاد برسد. اين كار انجام گرفت ولى هدف ديگرى كه برقرارى يك نظام حكومتى عادلانه به دست امام معصوم باشد اين مشروط به پذيرش مردم بود.
تا آن جا كه به وظايف خود ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين مربوط بود آنها با تمام تلاششان و در مواردى با اهدای خونهای پاك خودشان و عزيزانشان اين وظيفه را انجام دادند و معارف اسلام را منتشر كردند؛ اما برقرارى يك نظام حكومتی اسلام، فقط وظيفه شخص امام نبود بلکه يك شرايط اجتماعى و پذيرش مردمى را مىخواهد. امام يك نفر است، اگر بخواهد يك ملت چند صدمیلیونی را اداره بكند تنها به قدرت خودش كه نمىشود مگر اینکه قدرتش يك قدرت غيبىِ اعجازآميز باشد كه سنت الهى در هدايت مردم بر اِعمال چنين اعجازهايى در مقام عمل نيست. هر وقت مردم آمادگى پيدا كردند كه حكومت امام معصوم را بپذيرند او هم وظيفهاش اين است كه این وظيفه را عهدهدار بشود و در مقام تصدى بربیاید.
آن خطبه معروف اميرالمؤمنينصلواتاللهعليه را همه شنيدهايد كه میفرمایند: لَولا حُضُورُ الحاضِرِ، و قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ، و ما أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ، و لا سَغَبِ مَظلومٍ، لأَلقَيتُ حَبلَها على غاربِهِا...؛[3] مىفرمايد اينكه من متصدى حكومت شدم به خاطر اين است كه وقتى همه مردم هجوم آوردند و حاضر شدند با من بیعت کنند، با وجود ناصر و ياور، حجت بر من تمام شد و من ديگر حجتى نداشتم كه از قبول امامت سر باز بزنم؛ لَولا حُضُورُ الحاضِرِ، حاضرين در پيش من حاضر شدند.
بيعتى كه با اميرالمؤمنينصلواتاللهعليه شد، در طول تاريخ اسلام بینظیر بود. خود حضرت مىفرمايد نزديك بود حَسنينعلیهماالسلام زير دستوپا له شوند! مردم اینگونه حاضر شدند که با او بيعت كنند. و قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ؛ وقتى من ناصر داشتم ديگر حجت بر من تمام است و نمىتوانم خوددارى كنم؛ و ما أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ، و لا سَغَبِ مَظلومٍ؛ و اين وظيفه عالمان است، در درجه اول وظیفه عالمان اهلبیت یعنی حضرات ائمه معصومينصلواتاللهعليهماجمعين است كه در مقابل ظلم ستمگران آرام نگيرند. پس براى اينكه حق مظلومان گرفته شود بهوسیله كمكى كه مردم به من مىكنند بر من واجب شد که به اين امر قيام كنم. البته همه مىدانيم كه اين نصرت و یاریای كه مردم كردند و اين حمايتى كه از اميرالمؤمنينصلواتاللهعليه نمودند چقدر دوام داشت! بالاخره چهار سال و نه ماه آن به جنگها گذشت!
وقتی نوبت به ساير ائمه رسيد، همين اندازه بيعتى هم كه با اميرالمؤمنينصلواتاللهعليه كردند با سايرين نكردند! ما مسلمانها نكرديم! اینکه چرا، جاى خود بماند، حالا فرصت بحثش نيست. البته جا دارد كه ما دقیقاً فكر كنيم که اگر ما جاى اصحاب امام حسن، امام سجاد، امام باقر و امام صادق بودیم آيا ما آنچنانکه بايد با على بيعت كنند با آنها بيعت مىكرديم يا ما هم به همان دردها مبتلا هستيم و خودمان توجه نداريم! اين جاى تأمل دارد ولى حالا بحثش را مطرح نمىكنم، هركسى كلاه خودش را قاضى كند.
بالاخره يازده تا امام كه وجود هركدامشان به همه عالَم مىارزيد يكى پس از ديگرى به میان مردم آمدند؛ وجودشان به همه عالم مىارزيد چيست؟! يك تار مويشان به همه عالم مىارزيد! خداوند متعال چنين گوهرهاى گرانبهايى را در اختيار مردم قرار داد براى اينكه سعادت دنيا و آخرت مردم را تضمين كنند ولى مردم قدر ندانستند، گفتند دلمان مىخواهد خودمان انتخاب كنيم، مىخواهيم حكومتمان دموكراتيك باشد، نمىخواهيم خدا برايمان نصب كند!
بالاخره انتخاب مردم همين بود كه ملاحظه فرموديد و سرانجام به اين جا رسيده كه من و شما امروز داريم زندگى مىكنيم. ما هراندازه به معارف اهلبيتصلواتاللهعليهماجمعين بيشتر نزديك شويم بهتر مىتوانيم از بركات اين خانواده استفاده كنيم و خداینکرده هرقدر دور شويم، باز آن محروميتها افزايش خواهد داشت.
تا اینکه نوبت به امام دوازدهم رسيد. اگر امام دوازدهم هم مثل ساير ائمه در ميان مردم حضور پيدا مىكرد همان سرنوشتى را داشت كه پدرانش داشتند. زمان تفاوتى نكرده بود و شايد بدتر هم بود. اين بود كه خداوند متعال باز از باب رحمت واسعهاش، وجود او را براى روزگارى كه مردم صلاحيت امامت او را پيدا كنند ذخيره كرد و اين پيشبينى شده بود كه مردم در اثر سختیهایی كه در طول قرنها مىكشند به هر درى مىزنند و دنبال هر صدايى راه مىافتند ولى بالاخره همهجا سرشان به سنگ مىخورد و از همه راهها نااميد مىشوند، آنوقت است كه ديگر آمادگى پيدا مىكنند تا اينكه نداى داعى الهى را پاسخ بگويند و حكومت او را بپذيرند، آنوقت است كه حضرت تشريف خواهند آورد؛ اما كِى؟ خود اين رازى است كه هیچگاه افشا نشده و نخواهد شد. آنهم حکمتهایی دارد كه همه شما کمیابیش با آن آشنا هستيد؛ اگر تاريخ آن معين بود مردم آن اهتمامى كه بايد براى فعاليت اختيارى خودشان انجام دهند و در خودشان چنين آمادگیای را ايجاد كنند انجام نمىدادند، مىگفتند در آن زمان كه بناست بشود، ديگر كارها خودش درست مىشود. همینگونه كه بعضى از تنبلهای ما همين حرفها را مىزنند؛ مىگويند از ما كارى برنمیآید، آقا خودش مىآيد كارها را درست مىكند! اگر تاریخ ظهور تاريخ معينی بود، بهطریقاولی همين حرفها را مىزدند ولى اراده الهى بر اين بود كه مردم با اختيار و انتخاب خودشان راه صحيح را شناسايى كنند و بپيمايند و هركسى به اندازه توانش در اين راه قدمى بردارد تا به بركاتش نائل شود.
بههرحال، با توجه به اين فلسفه وجود امامت و غيبت امام، ما بايد بدانيم كه فرج يعنى چه و چه كار كنيم كه از اين فرج، بيشتر بهرهمند باشيم؟
فرج، گشايشى است كه بعد از تنگنا حاصل مىشود. گاهى که آدم در زندگى فردیاش در يك شرايط خاصی قرار مىگيرد، در يك تنگنايى كه احساس مىكند درها به روى او بسته شده و راه نجاتى ندارد، اگر يك روزنهاى باز شود و آدم بتواند از آن مخمصه نجات پيدا كند آن مىشود فرج. فرج يعنى گشايش. در زندگي همه ما کمیابیش چنين چيزهايى اتفاق افتاده است. گاهى در يك شرايط سخت، وسایل غمانگيز و گرفتاركننده آنچنان اطراف ما را گرفته که راه نجاتى براى خودمان نمىديديم، ولى خداوند متعال يك راهى باز كرده و فرجى رسانده است.
اين گرفتارىها گاهى گرفتارىهاى شخصى است که براى هركسى در هر زمانى پيش مىآيد. حتى در زمان حضور امام هم چنين گرفتاریهایی براى اشخاص پيش مىآيد و مىتوانند انتظار فرج داشته باشند. اين انتظار فرج يعنى اميد به رفع گرفتارىها و اميد به رحمت الهى كه بزرگترین عامل در سازندگى، حركت، فعاليت و نشاط انسان است. اگر انسان در زندگیاش اميدى به یک نتيجه مطلوب نداشته باشد تلاشى نخواهد كرد. آدم افسرده نااميد از همه چيز، يك گوشه مىنشيند و دست روى دست مىگذارد و زانوى غم در بغل مىگيرد و هيچ كارى نمىتواند انجام دهد. اگر روزنه اميدى به دلش باز شود آنوقت است كه حركتى در او پديد مىآيد و دنبال مىكند تا بلكه به نتيجهاى برسد. پس اصل اينكه انسان بايد اميدوار باشد و اميد به فرج داشته باشد يعنى اميد به گشايش بعد از شدت و سختى و واقع شدن در تنگناها داشته باشد، اين لازمه ايمان است و لذا يأس من روح اللّه و يأس من رحمة اللّه از گناهان كبيره است كه در آيات و روايات به آن اشاره شده است. يكى از بزرگترین گناهان، اين است كه آدم از رحمت خدا نااميد شود، بگويد ديگر كار از کار گذشته و فایدهای ندارد. اين از بدترين گناهان است. طبعاً در مقابلش، داشتن اميد به خدا از بهترين عبادتها خواهد بود چون نقطه مقابلش است.
البته اين فرج شخصى براى يك انسان بازهم بهوسیله امام حاصل مىشود و نتیجه توسلاتى است كه در زمان ظهور امام و همچنین در زمان حضور پيغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله ميسر بود. در گرفتارىهاى مادى و حتی در گرفتارىهاى معنوى هم که گرفتارىها و بلاهای بسیار سختى است و خدا نكند که كسى به شکهایی مبتلا شود كه آدم را احاطه مىكند و راه ايمان و نور ايمان را از انسان مىگيرد، يكى از بهترين راهها براى نجات از این تنگناها توسل به وجود مقدس پيغمبر اكرم و ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين است كه خودش يك باب مفصلى است و حالا نمىتوانيم وارد آن شويم.
توسل در حقيقت دعايى است كه پشتوانه مضاعف دارد. خدا يك امر و يك ضمانتى فرموده كه ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم؛[4] دعا كنيد تا مستجاب كنم. اين یک ضمانت است، اما وقتى ما دعا مىكنيم و به پيغمبر اكرم و ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين متوسل مىشويم، أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ، پيغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله بهخاطر اين توسل و درخواستى كه از ایشان مىكنيم براى ما دعا مىكنند چون حسن ظن ما اين است كه پيغمبر اكرم و ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين، کریمتر از اين هستند كه كسى در خانهشان به گدايى برود و به او توجه نكنند. ما وقتى به آنها توجه و تمسك پيدا مىكنيم آنها هم براى ما دعا خواهند كرد. اين است كه از راه توسل، دعايى میکنیم که پشتوانه مضاعف دارد؛ هم وعده الهى دارد كه ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم و هم وعده استجابت دعاى پيغمبرصلیاللهعلیهوآله را دارد كه ایشان مستجاب الدعوة هستند. اگر دعاهاى ما براى استجابت، شرط و شروطى دارد ولى دعاى پيغمبر و امام كه ديگر شرط و شروط ندارد و لذا وقتى به این بزرگواران متوسل مىشويم دعاى خودمان را با يك پشتوانه مهمتری تقويت مىكنيم.
كسانى فكر نكنند که توسل يك راهى است غير از دعا؛ توسل همان دعا است با تقويت پشتوانهاش. راهى غير از در خانه خدا رفتن نيست. پيغمبر اكرم و ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين كه يك بازار ديگرى غير از بازار خدا ندارند، مغازه ديگرى ندارند؛ كار آنها دعوت به خدا، آشنا كردن مردم با خدا، گرفتن رحمت از خدا و رساندن آن به بندگان است. راه، بيشتر از يكى نيست و آنهم راه در خانه خداست. منتها از اين راه كه برويم، با وجود توسل، ضمانت به نتيجه رسيدنش بيشتر مىشود؛ هم دعاى خودمان وعده اجابت دارد و هم وقتى توسل مىكنيم، پيغمبر و امام هم براى ما دعا مىكنند و به دعاى آنها قطعاً ارزش كار بيشتر مىشود.
بههرحال انتظار فرج شخصى از راه توسل است، چه در زمان ظهور پيغمبر و امام و چه در زمان غيبتشان. توسلاتى كه حتى به امامزادهها، به اولياء خدا و به بندگان صالح مىشود همه اینها براى اين است كه آن دعايى كه ما پيش خدا داريم يك دعاکننده ديگرى هم پيدا كند.
همینجا يك نكتهاى يادم آمد و دريغم مىآيد که نگويم، ممكن است بركاتى داشته باشد. يكى از مراجع بزرگحفظهماللّهتعالى مىفرمودند كه كسى از مقام حضرت معصومهسلاماللهعليها سؤال كرد كه آيا حضرت معصومهسلاماللهعليها براى همه مردم شفاعت مىكند يا فقط براى مردم قم شفاعت مىكنند؟ جواب دادند كه ميرزاى قمى براى مردم قم كافى است، حضرت معصومهسلاماللهعليها براى همه عالم شفاعت مىكنند!
میخواهم عرض کنم که حتی توسل به عالمان بزرگ و بندگان شايسته خدا هم مىتواند براى ما مفيد و كارساز باشد. از مقابر علما و بزرگان و همینگونه امامزادگان عزيزى كه در گوشهوكنار شهرتان هستند غافل نشويد. احترام به آنها و توسل به آنها باعث این مىشود كه دعاهاى شما پشتوانه معتبرترى پيدا كند.
اين انتظارِ فرج شخصى است، يعنى با توسل و دعا كردن منتظريم تا فرجى براى شخص خودمان پيدا شود؛ اما يك انتظار فرج عمومى و كلى هم داريم. آنکه بيشتر در زمان غيبت مورد توجه است و بالاترين عبادت در اين زمان شمرده مىشود انتظار فرج عمومى است. انتظار فرجهای شخصى را كه مؤمنان بايد هميشه داشته باشند و دارند.
در اين جا اجازه بدهيد يك اصطلاح ديگرى را هم عرض كنم. ما مىتوانيم بگوييم فرجى كه بهصورت عمومى براى جامعه اسلامى حاصل مىشود مراتب دارد يا بفرماييد يك فرج مطلق داريم و يك فرج نسبى. فرجى كه براى جامعه اسلامى حاصل مىشود يك فرجى است كه همه جهان را فرامیگیرد و هيچ منطقهاى از بركات آن فرج، محروم نمىماند و آن فرجى است كه به دست مبارك شخص حضرت بقية اللّهارواحنا فداه بعد از ظهورشان حاصل مىشود. ما بايد انتظار چنين فرجى را داشته باشيم. مقتضاى اين انتظار هم رفتارهاى خاصى است كه اگر فرصتى بود به بعضى از آنها اشاره مىكنم. آن فرج مطلق، مال همه جهان است که عالم پر از عدل و داد مىشود و حق هیچ مظلومى روى زمين نمىماند؛ اما غير از اين فرج مطلق، فرج نسبى هم داریم كه آنهم فرج اجتماعى است اما براى یک جامعه و کشور اسلامى و شيعى است. اين هم يك مرتبهاى از انتظار فرج است.
خداوند متعال در اين دوران، از يك ربع قرن پیش، اين فرج نسبى را براى جامعه ما رساند. بعد از اینکه مردم ما لااقل بيش از پانزده، شانزده سال بهطورجدی انتظار كشيدند، يعنى از آنوقتی كه نهضت روحانيت به دست مبارك امامرضواناللهعلیه شروع شد، با فريادى كه ايشان زد و پيامى كه به مردم داد دلها بيدار شد، قلبها متوجه شد، يك روح اميد در جامعه دميده شد، مردم اميد پيدا كردند كه مىشود احكام اسلام هم پياده شود و مىشود با كفر هم مبارزه كرد و مىشود دست اجانب را از مملكت كوتاه كرد. قبل از آن كسى به اینها توجهى نداشت و حتی باور نمىكرد؛ مىگفتند همه چيز از دست رفته و هيچ چارهاى جز ظهور ولى عصرعجلاللهفرجهالشریف نیست! هر چه تلاش كنيم بر باد خواهد رفت! اما وقتى يك مرجع تقليد، آنهم با آن ویژگیهایی كه در امام بود، آن صفا، آن ايمان، آن فداكارى، آن ازخودگذشتگی، آن پاكى زندگى، آن فداكارى، آن شجاعت و ساير صفاتى كه مجموع آنها كمتر در انسانى يافت مىشود، وقتى مردم از چنين شخصى كه از تبار پيغمبر بود و با اين ويژگىها چنين اميدى را دريافت كردند انتظار در آنها شكوفا شد. حرکتهایی كه در دوران نهضت، در كشور ما و در بعضى از كشورهاى اسلامى ديگر انجام گرفت اینها نمودهايى از انتظار فرج نسبى بود و چون اين انتظار و اين نمودها صادقانه بود خدا هم پاسخ مثبت داد.
براى تأييد عرايضم به يك فرمايش اميرالمؤمنينصلواتاللهعليه در نهجالبلاغه اشاره مىكنم؛ وقتى اميرالمؤمنينصلواتاللهعليه اين سخنان را بيان مىفرمود فكر مىكنيد چند سال از رحلت پيغمبرصلیاللهعلیهوآله گذشته بود؟! اين خطبههايى كه اميرالمؤمنينصلواتاللهعليه خواندند و در نهجالبلاغه ثبت شده، هنوز صد سال كه از وفات پيغمبرصلیاللهعلیهوآله نگذشته بود؛ هنوز در آن زمان بعضى از اصحاب پيغمبر بودند، هنوز سخنان پيغمبر در گوش مردم طنینانداز بود، سيره پيغمبر براى مردم سینهبهسینه نقل شده بود و از وفات پيغمبر که چيزى نگذشته بود. مىبينيد که اميرالمؤمنينصلواتاللهعليه در آن زمان با چه لحنى سخن مىگويد؛ میفرماید: كُنَّا على عهد رَسُولِ اللَّهِ؛ يعنى شرايط خيلى عوض شده! ما در زمان پيغمبر بهگونهای ديگر بوديم، حالا شما بهگونهای ديگر شديد! روحيه اجتماعى، زمين تا آسمان تفاوت كرده است؛ كُنَّا على عهد رَسُولِ اللَّهِ؛ حضرت علىعلیهالسلام مىفرمايد ما در زمان پيغمبر اینگونه بوديم كه براى حمايت از پيغمبر و براى احقاق حق و براى به كرسى نشاندن دين الهى و حاكم كردن احكام خدا، براى اينكه اسلام پياده شود، با پدرانمان، با عموهايمان، با برادرانمان و با نزديكانمان مىجنگيديم. براى ما مطرح نبود كه چه كسى طرف ما است، پدر است، برادر است، عموزاده است، داییزاده است؛ مىگفتيم مسلمانى يا دشمن اسلام؟ اگر دشمن اسلام بود و به روى مسلمانان شمشير كشيده بود با او مىجنگيديم. ديگر فكر نمىكرديم که اين فاميل ماست، با ما نسبتى دارد، خُردهحساب داريم، یکوقتی با هم زندگى مىكرديم و دادوستد داشتيم، همسايه هستيم و چشممان توی چشم هم مىافتد، اين حرفها نبود؛ ملاك اين بود كه اینها اسلام را دوست مىدارند يا ضد اسلام را؟ اینها را حضرت علىعلیهالسلام مىفرمايد. هنوز پنجاه سال از وفات پيغمبرصلیاللهعلیهوآله نگذشته، مىگويد آن زمانها ما اینگونه بوديم كه اگر وظيفهمان ايجاب مىكرد در جنگها با نزديكترين خويشاوندانمان مىجنگيديم، باكى نداشتيم، هركسى مىخواهد باشد.
منظور من اين جمله است؛ وقتى خدا صدق ما را ديد اسلام را پيروز كرد. اينكه پيغمبرصلیاللهعلیهوآله موفق شد که در زمان حيات خودش جامعه اسلامى تشكيل بدهد، حضرت علىعلیهالسلام رمزش را در نهجالبلاغه مىفرمايد.
پيغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله مدت سيزده سال در مكه آواره و در حصر بودند، مسلمانان زير شكنجه بودند. چه شد كه خدا بر مسلمانها منت گذاشت و آنها را بر دشمنانشان پيروز كرد و حكومت اسلامى تشكيل شد؟ حضرت علىعلیهالسلام مىفرمايد سرّش اين بود كه خدا صدق ما را ديد؛ ديد ما كه مىگوييم ايمان داريم راست مىگوييم و پايش ایستادهایم؛ ما كه مىگوييم دوستان خدا را دوست داريم و دشمنانش را دشمن مىداريم شوخى نداريم، استثنا هم نداريم. این يعنى چه؟ يعنى اگر جامعهاى بخواهد از مزاياى اسلام بهرهمند شود چنين مردمى مىخواهد؛ جدى، صاف، يكرنگ، مستقيم، باصلابت، قرص، ترديدناپذير، انعطافناپذير، دوست دوستان خدا و دشمن دشمنان خدا. اگر اين شرايط بود خدا همان خداست، همان خدايى است كه مسلمانها را در جنگ بدر پيروز كرد؛ مسلمانهای بیسلاح، آواره و فقير، در مقابل يلان قريش، بزرگترین قهرمانان قريش، با آن ثروتشان، با آن تجهيزات جنگیشان، با اسب و شمشيرهايشان! مسلمانهای پیادهای که فقط چند اسب و چند شمشير داشتند به جنگ اصحاب بدر رفتند. قرآن مىفرمايد به ياد بياوريد آن وقتى كه در بدر ذليل بوديد و خدا شما را عزت بخشيد؛ وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ.[5] چرا؟ چون همان چند نفرى كه بودند راست مىگفتند، شوخى نداشتند، تعارف نداشتند، ظاهرسازی نبود.
خدا آنقدر از دورويى و تظاهر بدش مىآيد که در سوره صف اشاره مىفرمايد: خدا كسانى را كه آن چه را كه عمل نمىكنند مىگويند، دشمن مىدارد و بر آنها غضب مىكند! ادعاى پوچ، طرفدارى از اسلام اما دل در گرو آمريكا داشتن، قسم خوردن بر اينكه من اسلام را حفظ میکنم، زمينه اخلاق و معارف اسلامى را فراهم میکنم اما محرمانه گفتن اینكه حكومت دينى امكان وجود ندارد و اين زمان ديگر حكومت دينى را برنمیتابد! خدا از اینگونه كارها بسيار بدش مىآيد. اگر مسلمانید صاف بگویيد مسلمانيم، اگر هم كافر هستید صاف بگويید كافريم. چرا نفاق؟! چرا دورويى؟! چرا فريبكارى؟! چرا ادعاى بى عمل؟!
اميرالمؤمنينصلواتاللهعليه مىفرمايد سرّ اينكه ما با عده كم و با فقرمان، بر كفار با همه قدرتشان پيروز شديم اين بود كه راست مىگفتيم؛ فَلَّما رَأى اللّه صِدَقْنا....[6] نمونهاش، بعد از اينكه امامرضواناللهعلیه نهضت روحانيت را شروع كرد گروههایی از اين مردم، صادقانه با او بيعت كردند، با خون خودشان، چيزى را در راه پيروزى او مضايقه نكردند، مادرهايى بودند كه مىگفتند ایکاش يك فرزند ديگرى هم داشتيم و در راه انقلاب مىداديم! جوانهایی بودند كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بودند، برای رفتن به جبهه مسابقه مىگذاشتند! مردمى كه خودشان به نان و لوازم زندگیشان محتاج بودند سراغ همسايههايشان رفتند و ايثار كردند! راست گفتند و لذا خدا چنين نعمت عظيمى را به آنها داد؛ چيزى كه بايد بگوييم در تاريخ، بینظیر است. اگر نگوييم بینظیر، لااقل بايد گفت خيلى کمنظیر است. ما هنوز درست درك نمىكنيم كه پيروزى اين انقلاب چه نعمت عظيمى است. بايد آن را در عداد معجزات شمرد. خدا چرا آن نعمت را به ما داد؟ بهخاطر اينكه يك عدهاى راست گفتند.
اما متأسفانه بعد از اين پيروزى، بعد از برقرارى اين نظام، بعد از به عزت رسيدن ذلیلها، كسانى خدا را فراموش كردند! گفتند ما چارهاى نداريم جز اینکه با آمريكا بسازيم! بين قدرتهای آمريكايى كه اطراف ما را احاطه كردند محصوريم! هيچ چارهاى نداريم، بايد تسليم شويم!
پس خدا چه كاره است؟! چه كسى بود که مسلمانها را در جنگ بدر پيروز كرد؟! چه كسى بود که از پانزده خرداد به بعد، یکمشت مردم پابرهنه فقير، آموزش نديده، بدون اسلحه، با سلاحهاى بسيار ساده اِم يك را بر پيشرفتهترين سلاحهاى روز پيروز كرد؟! چه كسى بود؟! كجا بود؟! آن يارى كننده، امروز نيست؟! امروز آمريكا جاى او را گرفته؟! امروز هم انتظار فرج اين است كه ما در حمايت از ولايت، صادق باشيم. اگر امام نيست جانشين شايسته او وجود دارد. این نعمتى است كه باز قدرش را نمىدانيم. كسانى كه صلاحيت دارند خوب است بنشينند و تفاوت اين شخصيت را با شخصیتهای مشابه و با نزديكانش بسنجند و ببينند که تفاوت از كجاست تا به كجا؟! و اگر خداوند متعال اين نعمت را به ما نداده بود، بيش از ده سال بود كه ما در چنگال آمريكا له شده بوديم! دولتمردان ما آماده تسليم بودند، كما اينكه امروز هم هستند! تنها قدرت الهى اوست كه با دعا و توسلش و با سخنان حكيمانهاش روحيه ايمان و اميد را در مردم ما نگه داشته، عزت اسلامى را در جامعه ما حفظ كرده، غيرت دينى را در جامعه ما برقرار كرده و جوانهای ما صادقانه براى حفظ اين اسلام و باورها و ارزشهای اسلامى فداكارى مىكنند؛ اما خدا نكند كه اين تعادل به هم بخورد! خدا هيچ ضمانتى نكرده كه اگر يك گروهى در يك زمانى صداقتى داشتند آنها را تا ابد به عزت برساند، این مادامى است كه آن صداقت را دارند. اندكى بعد هم خدا تفضل مىكند؛ اگر انحرافى هم پيدا كردند، يك مدتى به آنها مهلت مىدهد اما اگر مسير را عوض كردند خدا با كسى خويش و قومى ندارد.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ.[7] «ای کسانی که ایمان آوردید هر کدام از شما که از دین خود برگردد خداوند قومی را خواهد آورد که آنها را دوست دارد و آنها هم او را دوست دارند». اگر درست دقت كنيد این آیه زمانی نازل شده است که پيغمبر هنوز در ميان مردم است و مىخواهد مردم را به آينده اميدوار كند، آيه نازل میشود كه خدا باكى ندارد كه شما از دينتان برگرديد! آيا سياست چنين سخنى را اقتضا مىكند؟! در سياستِ دنيايى، اگر نقطههاى ضعفى هم هست بايد پوشاند؛ اما آيه نازل مىشود که اين حرفها نيست! اگر مىخواهيد از اسلام برگرديد، برويد! شما هيچ ضررى به خدا نمىزنيد! ضرر به خودتان مىزنيد! اگر شما رفتيد آبرويتان هم میرود اما خدا قوم ديگرى را خواهد آورد كه خدا آنها را دوست مىدارد، آنها هم خدا را دوست مىدارند. خدا دست از تدبيرش برنمیدارد اما نيازى هم به شما ندارد، بلکه شما هستید كه به او نياز داريد. اگر مىخواهيد عزتتان محفوظ باشد و اگر مىخواهيد نعمتتان روزافزون باشد بايد قدر نعمتهاى خدا را بدانيد، بايد با خدا روراست باشيد، نخواسته باشيد که سر خدا كلاه بگذاريد، خدا فريب نمىخورد. آن كسانى كه درصدد فريبكارى با خدا برمیآیند طولى نمىكشد که در همين دنيا رسوا مىشوند.
درسى كه مىخواهيم از اين مسئله بگيريم اين است كه ما غير از انتظارهاى فرج شخصى كه داريم و با توسلاتمان درصدد برمیآییم که نيازهاى مادى و معنویمان را از خداوند متعال بخواهيم و ائمه اطهار و وجود مقدس امام زمانصلواتاللهعليهماجمعين را واسطه قرار مىدهيم و اين سيل مردمى كه شبهای چهارشنبه و جمعه به اين جا مىآيند نمونهاش است، الحمدللّه كه خدا چنين معرفت و چنين ايمانى را به مردم ما مخصوصاً به جوانهای ما از دختر و پسر داده، بسيار نعمت ارزندهاى است كه بازهم سوراخ دعا را گم نكردهاند و مىدانند که براى رفع مشكلات كجا بايد بروند؛ اما براى فرج اجتماعى، براى اينكه حكومت اسلامى برقرار باشد و احكام نورانى اسلام اجرا گردد، براى اينكه عزت اسلامى براى مسلمانها ثابت بماند و پرچم اسلام در سراسر عالم، با عزت و افتخار برافراشته بماند ما احتياج به فرج اجتماعى داريم. فرج اجتماعى، انتظار فرج اجتماعى مىخواهد يعنى دستههای مردم بايد صادقانه در راه اسلام تلاش كنند، عملاً به ثبوت برسانند كه ما حاضريم جان، مال و آبرويمان را براى حفظ اسلام فدا کنیم؛ فَلَّما رَأى اللّه صِدَقْنا؛ وقتى خدا ببیند که اين جوانها راست مىگويند باز بركاتش را بيشتر نازل خواهد فرمود.
پروردگارا! تو را به همه انبيا و اوليا و همه ائمه اطهار، مخصوصاً به وجود مقدس حضرت بقية اللّه الاعظمارواحنا فداه قسم مىدهيم گناهان، خطاها و لغزشهای ما را ببخش!
به بركت آن حضرت، به همه ما توفيق توبه و انابه و بازگشت به اسلام مرحمت فرما!
معرفت و ولايت و ايمان ما را روزافزون فرما!
قلب مقدس ولى عصر از همه ما خشنود فرما!
ما را مشمول عنایتهای خاص و دعاهاى مستجاب آن حضرت قرار بده!
سايه مقام معظم رهبرى را بر سر ما مستدام بدار!
هركس براى اسلام دل مىسوزاند او را يارى كن!
آنهایی كه بر ضد اسلام قدم برمیدارند آنها را رسوا كن!
عاقبت امر ما ختم به خير فرما!
مرگ ما را شهادت در راه خودت و در ركاب امام زمانعجلاللهفرجهالشریف قرار بده!
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین
[1] . بحارالانوار، ج52،، ص122.
[2]. مائده، 3.
[3]. نهجالبلاغه، خطبه 3.
[4]. غافر، 60.
[5]. آلعمران، 123.
[6]. بحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۵۴۹.
[7]. مائده، 54.