بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
بیانات حضرت آیتالله مصباح (ره) در جمع دانشجويان دانشگاه علوم پزشکی گناباد و قم در تاریخ 1393/09/20
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَوةُ وَ السَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَ الْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَیْنَاً حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقديم به روح ملکوتي امام راحلرضوانالله علیه و شهداي والامقام اسلام، صلواتي اهدا ميکنيم.
فرارسيدن ايام اربعين سيدالشهداصلواتاللهعليهوعليآبائهوابنائهالطاهرين را به پيشگاه مقدس ولیعصرارواحنافداه مقام معظم رهبري و همه دوستداران اهلبيت تسليت عرض ميکنم.
پديده بينظير اربعین را بهانهای براي شروع بحثم قرار ميدهم که هرکسی از هر دين، هر مذهب، هر قوم، هر مليت، وقتي اين صحنه عجيب حرکت مردم را ببيند بهطور طبيعي اين سؤال در ذهنش مجسم ميشود که اين چه بساطي است؟ مردم از شهرهاي دور و نزديک، با پاي پياده، با اين مشکلات، بدون هيچ زاد و توشهاي، حتي بچههاي شيرخوار با يک کالسکه خالي، به طرف کربلا حرکت میکنند! يک کسي در 1400سال پيش، در يک حادثهاي، در یک برخوردي به شهادت رسيد، شهادتش هم خيلي سخت و دردناک بوده اما يک سال، دو سال، ده سال، هزار و چند صدسال ميگذرد و مردم این طور شيدا و از خود بيخبر راه ميافتند فقط براي اينکه بروند آنجا يک عرض سلامي کنند و برگردند! اين چه داستاني است؟!
خب قطعاً اين جواب اجمالي به ذهن انسان ميآيد که اين شهادت با شهادتهاي ديگر فرق داشته است. از اولياي خدا و انبيا افراد بسیاری بودهاند که به شهادت رسيدهاند آن هم شهادتهاي واقعاً دردناکي که حتی تصور آن هم براي ما مشکل است؛ فرض کنيد کسي را زنده در يک ديگ آب جوش بجوشانند. حتی تصورش هم خيلي دردناک است اما با بعضي از انبيا این گونه رفتار شد. یا کسي را زنده در يک چاهي حبس کنند و در چاه را هم ببندند. در طول تاريخ کمابيش چنین مسایلی بوده است. اين شهادت چه تفاوتی با آن شهادتها دارد که بعد از چندين قرن این طور برای مردم زنده است؛ انگار تازه يک مصيبتي اتفاق افتاده بلکه هرسال تازهتر ميشود؟ چه سرّي در کار است؟
باز يک جواب اجمالي به ذهن انسان ميآيد که اين الگوي بهتري براي زندگي است، نيتي که اين شهيد براي مبارزه و به شهادت رسيدن داشته است، خيلي مقدس بوده و ارزش آن رفتار که موجب این همه دلدادگي مردم شده به خاطر آن نيت پاکش بوده است؛ اینکه براي چه قيام کرده است؟ آن هدفي که از آن قيام داشته و منجر به شهادت شده آنقدر مقدس و ارزشمند است که اين حرکتها را تا روز قيامت توجيه ميکند، نه امسال و ده سال و صدسال، اگر هزاران سال هم بگذرد باز جا دارد که همين رفتارها تکرار بشود. اهميت این شهادت به خاطر ارزش آن فداکاري و آن نيتي است که آن شخص در عملش داشته است. روشن است که همه این جوابها درست است. آخرش ميرسد به اين سؤال که آن چه نيتي است؟
همه اجمالاً ميدانيم که آن نیت، نيتی مقدس بوده است که اين کار را اینقدر ارزشمند کرده است؛ اما درباره اینکه آن نیت چه بوده است، با اينکه بيش از هزار سال درباره آن بحث شده، باز جای بحث دارد. در طول این سالها مقالات و کتابهای بسیار توسط بزرگاني از مسلمان و غیرمسلمان نوشته شده است؛ کتابهايي که درباره سيدالشهدا و تحليل داستان عاشورا از غیرمسلمانها نوشته شده، شايد کمتر از کتابهاي ما شيعيان نباشد. بعضي کتابها را ديگران نوشتهاند بعد علماي مسلمان آن را ترجمه کردند.
احترامي که ساير مذاهب براي سيدالشهدا قائل هستند و رفتارهايي که انجام ميدهند از رفتارهاي ما شيعيان چشمگيرتر است. کساني هستند که اصلاً به اسلام، به پيغمبر اسلام، به امامت و به سيدالشهدا بهعنوان يک امام معتقد نيستند، اما برای سيدالشهدا آن قدر احترام قائلاند که براي روز عزاداري سيدالشهدا زمينها و درختهايي را وقف کردهاند که اين وقف الیالابد ادامه دارد؛ تا در روز تاسوعا آنها را آتش بزنند و برای عزاداري سيدالشهدا از آن استفاده کنند.
در هندوستان طوايف بتپرستی هستند، که از صدها سال پیش موقوفاتي دارند و جنگلهايي را برای عزاداری امام حسینعلیهالسلام وقف کردهاند. شاخههاي این درختان را میبرند، آنها را میگذارند خشک بشود. در روز تاسوعا این شاخهها را آتش میزنند مثل ذغالهايي که پیشترها در منقل ميگذاشتند شعلهور ميشد، وقتي خوب اين ذغالها گرفت آنوقت دم ميگيرند دستهجمعی روي اين ذغالها ميروند و قدم ميزنند، سينه ميزنند و برميگردند تا اين ذغالها خاموش بشود؛ فقط به احترام نام سيدالشهدا. اینها گروهي از برهمنهاي هندو هستند.
ميدانيد هندوها ايدئولوژيهاي مخصوصي دارند، آنها جامعه انساني را جامعهای طبقاتي ميدانند که اصلاً از ابتدا مادرزادي هر کسي در يک طبقهاي قرار ميگيرد؛ يک طبقه عاليشان طبقه برهمنها هستند، شخصيتهاي مهم کشور مخصوصاً علما و روحانيانشان از اين برهمنها هستند. يک طبقه متوسط دارند که تجار و بازرگانان و صنعتگران و اينها هستند. به يک طبقه ميگويند طبقه نجسها که اينها اکثريت هستند؛ کارگرها و اينها. همين الان هم در همين عصر، در همين زمان، اينها در جامعه هندوستان نجس هستند، نجسي که هيچ طوري پاک شدني نيست و کسي با اينها غذا نميخورد، باید ظرفي که اينها در آن غذا بخورند را دور بيندازند، اگر کسي اينها را مهمان کند در برگ درخت موز غذا ميريزند و پيش اينها ميگذارند که بعد برگش را دور بيندازند والا ظرفي که اينها در آن غذا بخورند ديگر نجس ميشود و پاک شدني نيست. اين اعتقاد هندوها درباره جامعه انساني است؛ جامعه طبقاتي؛ البته این اواخر این مسئله کمي تعديل شده است، ولي بههرحال اين مسئله اساس فکرشان است. منظورم اين است که عاليترين طبقهشان برهمنها هستند.
من چند سال پیش در کشور هندوستان بودم، يکي از دوستان که نماینده فرهنگی ایران در هند بود و با مسائل فرهنگی هند آشنا بود، ميگفت: گروهي از برهمنها هستند که اسمشان را «حسيني برهمن» گذاشتهاند. افتخار اینان اين است که دوستدار سيدالشهداعلیهالسلام هستند. کسانی از بالاترين طبقات هندوها، با اینکه بتپرست هستند، خود را به امام حسینعلیهالسلام نسبت میدهند و نام خود را حسینی برهمن گذاشتهاند! معلوم ميشود که آدميزادها براي کار امام حسینعلیهالسلام خيلي ارزش قائلاند. اکنون این سؤال مطرح میشود که این ارزش چه بوده است و از کجا پيدا شده است؟ روشن است که پاسخ این سؤال بستگی به اين دارد که ما اصلاً اساس ارزش را چه بدانيم تا بگوييم بالاترين ارزش براي کار سيدالشهدا بوده است. بههرحال بايد ما ببينيم ريشه ارزشها از کجاست و چه طور ميشود که يک انساني بالاترين ارزش را پيدا ميکند.
مکاتب مختلفي در زمينه فلسفه ارزشها و فلسفه اخلاق، وجود دارد. کليه اين مکتبها را میتوان به دو دسته تقسيم کرد؛ يک دسته ارزشها و ملاک ارزشها را مصلحتهاي زندگي دنيا ميدانند. ميگويند بالاترين ارزش براي کسي است که در جامعه بهترين خدمت را براي مردم انجام بدهد تا مردم راحت زندگي کنند. کسي اختراعي کرده، باعث اين شده که مردم راحت باشند، يا اموالي داشته وقف کرده و به مردم داده يا درمانگاه يا پرورشگاه ساخته، انواع خدماتي که باعث اين ميشود مردم راحت زندگي کنند، کار او چون زمينه را براي راحتي مردم فراهم کرده است خيلي ارزش دارد، اين را بالاترين ارزش ميدانند.
گروه ديگري هستند که ميگويند زندگی آدميزاد فقط همين زندگي دنيا نيست، سعادتش هم فقط بستگي به شکم و بدن و اينها ندارد؛ انسان موجودي است که زندگياش ابدي است. زندگی انسان دو مرحله دارد؛ يک مرحلهاش دنيا است، يک مرحلهاش ابديت است. ارزش براي آن رفتاري است که نهتنها برای راحتي زندگي دنيا بلکه براي آن ابديت انسان مؤثر باشد.
بههرحال همه طوايف تابع هر مکتبی که باشند براي سيدالشهداعلیهالسلام احترام قائلاند. آنهايي که فقط به ارزشهاي مادي و دنيوي اهميت ميدهند آخر حرفشان اين است که امام حسين باعث اين شد که آزادي و آزادگي ارزش پيدا بکند، آدم زير بار ذلت نرود تا در دنيا عزيز باشد، عزت انسانها حفظ بشود. چون اين خدمت را به انسانيت کرد که انسانها در زندگي عزيز باشند، ياد بگيرند براي عزتشان زير بار ذلت نروند، اين بالاترين خدمت است. اين منطق مادي و منطق دنياگرايانه است يعني ما همه ارزشها را با مصلحتهاي دنيوي ميسنجيم؛ در دنيا عزيز باشيم، آقا باشيم، روي پای خودمان بايستيم، براي کسي سر خم نکنيم، تابع نشويم، زير بار ذلت نرويم. ديگر همه اينها به زندگي دنيا برميگردد. بعد از اينکه او را در قبر گذاشتند ديگر اين حرفها معني ندارد، ميرود زير خاکها له ميشود، گاهي حيوانات هم از گوشت و پوست ما استفاده ميکنند و ديگر جاي اين ارزشها و اينها نيست؛ اما دسته دوم کساني هستند که ارزش حقيقي را فوق اين جهان ميدانند. ميگويند بالاترين ارزش براي آن انساني است که کاري بکند که انسانها سعادت ابدي پيدا بکنند. آنها ميگفتند ارزش براي اين است که کاري بکند که انسانها در اين دنيا راحت زندگي کنند، رفاه داشته باشند، آخرش هم آزاد باشند. اين ميگويد ارزش براي آن رفتاري است که کاري بکند که انسانها بينهايت سعادت داشته باشند. ارزش ابدي يعني چه؟ يعني هيچ زمان ندارد، تمام نميشود. آنهايي که معتقد به دين هستند و دين باورشان است ملاک ارزش را اين ميدانند. اگر صرف اين باشد که کساني براي آزادي اقدام کند، در دنيا ما قهرمانان آزادي زياد داريم، برای کدامشان هر سال ده روز عزاداري کردهاند؟ در آفريقا کساني داريم که همين الان هم شخصيتهاي معروفي هستند که عمرشان را براي آزادي سياهها صرف کردند، در همين راه هم کشته شدند، ولي حالا اسمشان را کسي نميداند. آن وقتی هم که کشتند و آنها را دار زدند و تيرباران کردند يک چند روزي در همان شهر خودشان مردم عزاداري کردند و تمام شد اما هزار و چهارصد سال، نه يک روز و يک ساعت، دو ماه مردم سياه ميپوشند، به سر و سينه ميزنند، گريه ميکنند، هر چه در توانشان است براي پذيرايي زوار و عزاداران صرف ميکنند، روشن است که اين تنها براي اين نیست که کسي براي آزادگي و اين حرفها خدمت کرده است.
سيدالشهداعلیهالسلام کاري کرد که هر انساني، در هر جايي، در هر پستياي باشد بتواند با ديدن او به ياد شرف بندگي خدا بيفتد و تحولي در روحش پيدا بشود که نگاهش را از زير پايش، از شکم و مادون شکم، به بالا تا بينهايت برگرداند. اين کاري است که عملاً سيدالشهداعلیهالسلام کرده است. چه قدر در عالم کساني بودهاند که با ديدن، خواندن و آگاه شدن از داستان سيدالشهدا تحولي در زندگيشان پيدا شده که همهچیز را عوض کردهاند. اگر در جامعه ايراني برخلاف کشورهاي اسلامي ديگر يک چنين روحيهاي ديده ميشود براي اين است که آشنايي بيشتري با مکتب سيدالشهدا دارند. انقلاب ایران را با انقلاب مصر مقایسه کنید! در ايران انقلابی اتفاق افتاد و بهراحتی دستگاه 2500 ساله شاه سرنگون شد، اما بعد از چهل، پنجاه سال در کشور ديگري که سابقه فرهنگي اسلاميشان بيشتر از ايران بود، اين عمل انجام گرفت و دوباره به کاسه اول بلکه بدتر برگشتند، مصر به همان دوران ديکتاتوري برگشت بلکه ديکتاتورتر از آن ديکتاتور سابق سر کار آمد و همه آن محکومان تبرئه و انقلابيان محکوم به اعدام شدند. فرق ايران با مصر چه بود؟ اينجا پرچم سيدالشهداعلیهالسلام بلند است، اينجا مردم با فرهنگ شهادت تربيت شدند. اين هم که در مصر ميبينيد يک عدهاي بالاخره استقامت کردند و سالها زحمت کشيدند براي اين است که آنجا هم يک مشهدالحسيني هست و نام سيدالشهدا در قاهره پایتخت مصر ميدرخشد. بنده خودم رفتم ديدم، نميدانم شماها ديديد يا نه؟ مسجد بسيار باعظمتي است جلوي دانشگاه الازهر مصر، در يک ميدان بزرگي است. مسجدي است که از بعضي از اين مشاهد مشرفه که ما ميرويم زيارت، مهمتر است؛ رواقهاي بزرگ، مساجد مختلف. اين قرائتهاي قرآني که گاهي از مصريها نقل ميکنند غالباً در رواقهاي آن مسجد برگزار ميشود. اسمش مشهد رأس الحسين است. مصريها معتقدند که روزي يا ايامي، نميدانم چه قدر وقت، سر سيدالشهدا را در آنجا بردهاند. به احترام اينکه آنجا نسبتي با سر سيدالشهداعلیهالسلام دارد آنجا يک بارگاه بسيار مفصل و خیلی مجلل ساختهاند. تمام مراسماتي که ميخواهند يک نوع قداست و برکتی داشته باشد ميآيند آنجا برگزار میکنند. در عروسيهايشان، وقتي عروسي کردند و مراسم عروسي برگزار شد زن و شوهر با اطرافيانشان به زيارت مشهد رأس الحسين ميآيند. من آنجا بودم اينها را ديدم. بعد از عروسي که عقد کردند اولين کاري که ميکنند آنجا ميآيند و دستهای با اطرافيان عروس و داماد راه ميافتد، البته سرود ميخوانند، سوت ميکشند، اظهار شادي ميکنند ولي براي تبرک دور حرم مشهدالحسين ميآيند، آنجا طواف ميکنند و آنجا مراسمي میگیرند که عروسيشان مبارک باشد. همين نام سيدالشهدا باعث اين شد که چنين انقلابي در مصر اتفاق بيفتد ولي به واسطه اينکه آن روحي که در ايران بود آن طور وجود نداشت اين دوامي نياورد. حالا انشاءالله باز اميدواريم که بار ديگر اين روح تجلي پيدا کند و اثر خودش را ببخشد. منظورم اين است که اول ما فکر کنيم چرا اين داستان اینقدر عظمت و شکوه پیدا کرده است؟ چه کسي به بتپرستها گفت بياييد اين کارها را بکنيد؟ حالا آنها روي عقايد و فرهنگ خودشان، بالاترين عزاداري اين است که روي آتش راه بروند. گاهي بچههايشان را ميآورند روي اين ذغالهاي افروختهشده قل ميدهند براي اينکه بچه تبرک بشود. خودشان پایبرهنه روي آتشها راه ميروند، سينهزني ميکنند. نشنيديم تا حالا کسي پايش سوخته باشد و احتياجي به بيمارستان پيدا کند، نشنيديم.
چه چیزی باعث شده است که مردم حتی غیر مسلمانان درباره سیدالشهدا اینگونه بشوند؟ دلیل آن این است که مردم با فطرت خود میفهمند که سيدالشهدا يک ذره نفع خودش را در نظر نداشت، فکر اين بود که ديگران هدايت بشوند. در زيارت اربعين انشاءالله خواهيد خواند که وَبَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ؛[1] امام حسين خون دلش را، يعني آخرين نشانه حياتش را بذل کرد تا بندگان خدا را از جهالت نجات بدهد. اين نيت او و اين فداکاریاش این چنین ارزشي به اين کارش بخشيد که همه انسانها در طول تاريخ به او احترام ميگذارند و خداي متعال براي اين عمل او آنچنان برکتي قرار داد و باب رحمتي گشود که هر کس در هر شرايطي باشد اگر يک نوع احترامي، کمترين احترام به سيدالشهدا بگذارد پاداشش را خواهد ديد ولو يک قطره اشکي باشد، يا یک روز يک لباس سياهي بپوشد. هيچ پيغمبر و هیچ امام ديگري يک چنين موقعيتي پيدا نکرد. خب اگر اين شد که البته همين است، آن چيزهاي ديگر که گفته میشود امام حسين براي چنين و چنان قیام کرد و به شهادت رسید، حرفهاي بچگانهاي است که براي بچهها ميگويند. آن که هدف سيدالشهدا بود اين است که امام در زيارتش براي سيدالشهدا ميگويد؛ وَبَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ. اگر اين شد، پس اگر ما براي سيدالشهدا ارزش قائليم، اگر ميخواهيم تقرب به او بجوييم، اگر ميخواهيم پيروي از او داشته باشيم بايد هدف او را دنبال کنيم. ميشود امام حسين چيزي را بيشتر از اين دوست بدارد که کسی براي هدايت ديگران تلاش کند؟ او هستياش را براي همين داد. پس بيشترين چيزي که سيدالشهدا دوست دارد اين است که ديگران هم همين کار را ياد بگيرند يعني هر چه ميتوانند، حالا زبان است، قلم است، بيان است، پول است، موقعيت اجتماعي است، آبروست و آخرش جان است، براي هدايت ديگران بدهند تا مردم از کفر و ضلالت نجات پيدا کنند. اگر اين را باور کرديم آنوقت بايد از عاشورا و اربعين درس بگيريم و دنبال چيزي برويم که او رفت.
اکنون این سؤال مطرح میشود که امام حسينعلیهالسلام ميخواست مردم را از چه چيزي نجات بدهد؟ خودش فرمود: من خروج کردم تا اينکه مردم را به سيره جدم مديريت کنم؛ امربهمعروف و نهي از منکر بکنم يعني احکام دين را پياده کنم. جدم براي دين مبعوث شد و زندگياش را صرف ترويج دين کرد، من ديدم اين دارد از بين ميرود، قيام کردم تا اينکه دين، احيا بشود و مردم به ارزشهايي که خدا براي بندگانش پسنديده بازگردند. در يک کلمه، سيدالشهدا براي دين به شهادت رسيد.
ما اگر بخواهيم پيرو سيدالشهدا باشيم اولين قدم اين است که به آنچه از دين ميدانيم عمل کنيم. او براي اين کشته شد، اگر ما او را دوست داريم خب براي آن چيزي که او کشته شده بايد ارزش قائل بشويم. اين اولين وظيفهمان است. دومين وظیفه هم اين است که ياد بگيريم که هر چه ميتوانيم براي نجات دادن ديگران از بيديني و از انحراف در دين تلاش بکنيم.
انحراف در دين چيست و ما چگونه بايد با آن مقابله کنيم؟ آنچه بعد از رحلت پيغمبر اکرمصلياللهعليهوآله منشأ انحراف شد چه بود؟ چه طور شد که مردم کارشان به اینجا رسيد که همان کساني که ديده بودند که حسين روي دوش پيغمبر و روي سينه پيغمبر جا دارد و از او شنيده بودند که حُسَيْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ؛ هر کس حسين را دوست بدارد، من را دوست داشته و هر کس من را دوست بدارد خدا را دوست داشته، اينها را از پيغمبر شنيده بودند، رفتارش را هم با حسين ديده بودند، همانها آمدند در کربلا و با آن وضع فجيع اين نور چشم پيغمبر را به شهادت رساندند! چه شد که این چنین شد؟
دو عامل وجود داشت؛ يک عامل، کار خواص جامعه و يک عامل کار عوام جامعه بود. عوام جامعه خب همهجا شناختهشده هستند يعني کارشان مبناي عقلاني قوياي ندارند، غالباً نگاه ميکنند ميبينند بزرگترها چهکار کردند؛ سرشناسها، ستارههاي سينما، ستارههاي ورزشي، اينها چهکار ميکنند اينها هم بکنند. غالباً همهجا در همه کشورها همینطور هستند.
گناه بزرگ براي خواص است. در قرآن هم این مسئله مطرح شده است؛ اين داستان معروف است و در قرآن چند جا بيان شده است، در يکي از سورهها به تفصيل ذکر شده که روز قيامت وقتي خدا همه جهنميها را در جهنم جمع ميکند و در جهنم بسته ميشود که ديگر کسي که در جهنم هست از آن بيرون نخواهد رفت و اليالابد در آنجا ميسوزد، جهنميها به جان هم ميافتند و با هم دعوا ميکنند؛ ضعفا يعني همين عوام به بزرگترهايشان ميگويند که شماها بوديد که ما را به اين روز انداختيد. ما براي شما ارزش قائل بوديم، از شما تبعيت کرديم، شما آمديد ما را کشانديد ما هم تبعيت از شما کرديم، مسئول اين کارها شما هستيد. بعد به خدا ميگويند که خدايا پس عذاب اينها را دو برابر کن؛ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ.[2] بزرگترها هم جوابشان را ميدهند که ما که بهزور شما را نياورديم و افسار گردنتان نينداختيم بکشيم بياوريم؛ گفتيم بياييد شما قبول کرديد. خب ميخواستيد نياييد.
بالاخره اين دعوا در جهنم هست و ادامه دارد. در انحرافي که در دين اسلام پيدا شد عیناً همين دو تا عامل وجود دارد؛ يک عده خواص به انگيزههاي خاص خودشان، مسئله را تحريف کردند و از مسير خودش، منحرف کردند، عوام که اکثريت بودند از اينها تبعيت کردند؛ رئيس قبيله بود يک کاري ميکرد همه برميگشتند، عالم يک شهري بود يک کاري ميکرد همه از او تبعيت ميکردند و گاهي در فاصله کوتاهي، از اين طرف به آن طرف برمیگشتند، طولي نميکشيد از اينجا به آنجا برمیگشتند. آن کساني که براي سيدالشهدا نامه نوشتند که براي امامت ما کوفه بيا، ما تابع تو هستيم، وقتي مسلم آمد چند روز طول کشيد؟ فرستاده سيدالشهدا را کشتند، آنها ايستادند ديدند و هيچي هم نگفتند. عوام اینطوری هستند. کارشان مبناي محکمي ندارد، زود عوض ميشوند. گناه اصلي براي آن شياطين بزرگ است، آنهایی که نقشه ميکشند، توطئه ميکنند، مردم را به يک طرفي فريب ميدهند، آنها هم از روي نفهميشان تبعيت ميکنند.
کساني بودند که از روز اول يک اختلاف خانوادگي عشيرهاي داشتند و از اینکه پيغمبر، پيروان و ياران و جانشين ایشان، بناست از بنيهاشم باشند، حسد میبردند؛ ام يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ.[3] شايد بزرگترين عامل براي تحريف و منحرف کردن اسلام، حسد بوده است. حتی میتوان گفت در طول تاريخ همينگونه بوده است. ریشه اولين جنايتي که در بين انسانها اتفاق افتاد، حسد بود. چرا قابيل، هابيل را کشت؟ پسر بيواسطه حضرت آدم، گفت: چرا قرباني او بايد قبول بشود و قرباني من قبول نشود؟ حسد برد. برادران يوسف چرا يوسف را در چاه انداختند؟ إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا؛[4] گفتند چرا پدر، يوسف را بيشتر دوست ميدارد؟ چون بيشتر دوستش ميدارد بايد او را بکشيم؛ اقْتُلُواْ يُوسُفَ.[5] خب جرمش چيست؟ چه گناهي کرده؟ پدر بيشتر دوستش ميدارد، پس او را بکشيد.
يک طايفهاي ديدند بزرگترين افتخارات نصيب بنيهاشم ميشود؛ پيغمبر از اينهاست، بعد جانشينش هم بناست از اينها باشد. نقشهاي کشيدند که اين کار نشود. حالا چه کارهايي شد، در تاريخ ثبت شده حالا نميخواهم آنها را بازخواني بکنم، همه ما ميدانيم چه شد. بالاخره در فرصت کوتاهي، کمتر از پنجاه سال از رحلت پيغمبر، مسير اسلام عوض شد. مسير اسلام به آنجا کشيده شد که کسي که خودش را جانشين پيغمبر معرفي ميکرد از اينکه اسم پيغمبر در اذان برده ميشود ناراحت بود. ميگفت من جانشين پيغمبرم؛ اما اينکه اسم پيغمبر را در اذان ميبردند میگفت عجب! اين به جايي رسيده که اسمش بايد کنار اسم خدا باشد؟ يعني بينش مردم و ارزشها تغيير کرد. باز ارزشهاي جاهلي، قومي، ملي و ناسيوناليستي جاي ارزشهاي الهي و معنوي را گرفت. اين قدم اول بود. عامل روانشناختیاش حسد بود، عامل اجتماعياش ناسيوناليست بود؛ ناسيوناليسم قومي، قومگرايي، قبیله گرایی و بالاخره معداتش، کاتاليزورهايش منافع دنيا بود. معاويه به اطرافيانش بيحساب پول ميداد، حالا اين پولها حق چه کسي است؟ آیا اینها حق ضعفا و فقرا نبود؟! معاویه ميگفت طرفدار من باشيد ديگر مهم نيست. حتي سعي ميکرد ياران علي را بخرد، برايشان هدايا ميفرستاد براي اينکه اينها را بخرد، گاهي هم تا حدي موفق ميشد.
آن طرف برادر امیرمؤمنانعلیهالسلام آمده بود از ایشان يک صاع معادل سه کیلو گندم، اضافه بگيرد، ميله آهني را داغ کرد و نزديکش برد و گفت اين آتش جهنم است من را ميسوزاند، من تحملش را ندارم، ببين آتش چه طور است؟ برادر خودش را؛ هماني که براي همه ميدهم براي تو هم ميدهم، نميتوانم براي تو بيشتر بدهم، تو برادر مني، ميدانم بچههايت هم احتياج دارند، اما سهمشان از بيتالمال همين است؛ يکي اين طور بود، يکي آن طور. آن به خيال خودش مردمدار بود، هر کسي را يک طوري نگه ميداشت براي روز مبادايي، فرماندهي لشگر، براي کس و کارهاي ديگر، مديريت، برای اینکه مدحش را بکنند، شعر برايش بگويند، هر کسي را براي خودش نگه ميداشت اما علي برای برادر خودش که سه کيلو گندم اضافه ميخواست موافقت نکرد؛ همینکه حقت است و به همه داده ميشود به تو هم داده ميشود. برادر من بودن باعث اين نميشود که شما از بيتالمال بيشتر مصرف کني.
اين دو جور ارزش است. سيدالشهدا براي اين کشته شد که اين ارزشها در جامعه رواج پيدا کند. ديگر بساط خويشوقومبازي و حمايت از فرزند و پدر و اين حرفها برچيده بشود. در طرف مخالف ایشان، هم اسم اسلام و اين حرفها بود؛ مگر صبح عاشورا عمرسعد نماز جماعت نخواند؟! همه لشگر کوفه آمدند پشت سرش در بيابان نماز جمعت خواندند يک نماز جماعت عجيبي! دهها هزار جمعيت! شما چنين نماز جماعتي کجا ديدهايد؟! يک چنين نماز جماعتخوانهايي آمدند که برويد امام حسين را بکشيد و بهشت برويد. آنها هم دم از اسلام و نماز و اين حرفها ميزدند، اما آنها دکان بود. آن کسي عاشق نماز بود که براي شهادتش گفت يک شب به من مهلت بدهيد با نماز و با قرآن وداع کنم. او نماز را دوست ميداشت. آنها شب راحت خوابيدند، حالا با چه کيفيتي، صبح هم بلند شدند نماز جماعت خواندند و آماده شدند که بروند و امام حسين را بکشند. پس گول هر نمازخواندن را نخوريد! به ادعاي اسلام و ولايت و چيزهايي از اين قبيل فريب نخوريد! معيار، پيغمبر اکرم و اهلبیتشصلواتاللهعليهماجمعين است. هر رفتاري را با آنها بسنجيد. محک، آن است؛ آن که طلاي اصل را از طلاي بدلي نشان ميدهد آن محک است؛ محک ما اهلبيتصلواتاللهعليهم هستند. هر کاري ديديد کار آنهاست، سيره آنها بوده، سفارشات آنهاست، در ميدان جنگشان، از روز تولدشان تا روز شهادتشان، همه از آن دم ميزدند؛ خدا، سعادت ابدي، قرب خدا، اطاعت خدا، خدمت به خلق خدا. هر جا از اين صحبتهاست بدانيد مايهاي از آن مکتب دارد البته باز به صورتي که ظاهرسازي و فريبکاري نباشد و واقعيت داشته باشد.
پس درسي که ما بايد از اربعين و از شهادت سيدالشهدا بايد بگيريم، يکي شمايي که دانشجو هستيد، قشر فرهيخته جامعه هستيد، مثل عوام نيستيد که حالا يک کسي يک راهي رفت ما هم ميرويم ببينيم چه طور ميشود؟ براي کارتان فکر ميکنيد، هدف تعيين ميکنيد، بررسي ميکنيد که چهکاری ارزشش بيشتر است؟ در اين کار هم بايد فکر کنيد که براي چه مردم اين کارها را ميکنند؟ چرا اینقدر جانشان را به خطر مياندازند؟ شما خيال ميکنيد رفتن اين روزها به عراق با اينکه داعشيها، آمريکا و ساير اصحاب فتنه و شياطين در عراق هستند، کار آساني است؟! اينهايي که پياده کربلا ميروند اينها مطمئناند که سالم برميگردند؟! براي همهشان خطر هست. همان هواپيمايي که از اسرائيل آمد سوريه را زد اگر میآمد در اين جمعيتي که در بيابان دارند ميروند، صد نفر را ميکشت. اينها براي اين آماده هستند، افتخار هم ميکنند. چرا؟ چون فطرت اينها اين را ميپسندد که اگر کسي خودش را فداي خدا و راه خدا و بندگي خدا و خدمت به خلق خدا کرد آنقدر ارزش دارد که اگر همهچیز در راه او داده بشود باز هم کم است.
درس عملي که بايد بگيريم اين است که سعي کنيم تا ميتوانيم در درجه اول، آنچه از اسلام ياد گرفتيم عمل کنيم، چون سيدالشهدا براي اسلام کشته شد. آخرين يارانش را که در کنارش داشت گفت اول نماز ميخوانيم. به نماز ايستادند، چند نفر جلوي سيدالشهدا، چند نفر عقب، در آن حال اينها را تيرباران کردند و بعضي از اصحابشان جلوي سيدالشهدا به شهادت رسيدند. پيام اين بود که عاشورا براي احياي نماز است، به نماز اهميت بدهيد، به ساير احکام دين اهميت بدهيد؛ اين اولين درس. دوم شما هم مثل سيدالشهدا تلاش کنيد ديگران را هدايت کنيد. او براي هدايت مردم جانش را داد؛ وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ. اگر ما پيرو او هستيم ما هم بايد همين کار را بکنيم. مراتبش خيلي ساده است ولي حتي حاضر باشيد تا پاي جان براي هدايت ديگران تلاش کنيد.
اميدواريم خداي متعال به همه ما توفيق بدهد که بهترين درس را از عاشورا بگيريم و بيشترين تلاش را در راه اهداف سيدالشهدا انجام بدهيم. خدا در دنيا دستمان را از دامان ولايت اهلبيت و در آخرت از شفاعتشان محروم نکند.
وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين