بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
خداى متعال را شكر مىكنم كه توفيق عنايت فرمود که در اين محفل نورانى كه به نام مبارك حضرت صديقه كبرى، فاطمه زهراسلاماللهعلیها مزيّن است شركت كردم و اجازه يافتم چند لحظهاى مزاحم اوقات شريف برادران و خواهران ارجمند باشم.
حقيقت اين است كه من سوغات خاصى كه براى شما آورده باشم سراغ ندارم؛ اينجا شهر علم است، دارالعباده است، دارالمؤمنين است و علما، بزرگان، گويندگان، وعاظ و نويسندگان از ديرباز در اینجا حضور داشتهاند و بهخصوص درباره اهل بيتصلواتاللهعلیهماجمعین وظايف خودشان را انجام دادهاند، بنده چيز خاصى كه لايق محضر شما باشد ندارم و فكر مىكنم که اگر بتوانم بعضى از نكتههايى كه خود شما هم مىدانيد را بيشتر توضيح بدهم و توجه شما را به بعضى از نكتههايى كه كمتر مورد توجه واقع مىشود جلب كنم، كافى باشد كه پيش خودم شرمنده نباشم كه وقت شما را تضييع كردهام.
بحمدالله مردم خوب و متديّن و با ايمان اين كشور و بهخصوص اين منطقه، معرفت خوبى نسبت به اهلبيتصلواتاللهعلیهماجمعین دارند و اين نورهاى پاك را الگوى زندگى خودشان مىدانند و بهخصوص زندگى حضرت زهراسلاماللهعلیها يكى از مواردى است كه همواره بهعنوان الگويى براى زندگى ديگران مطرح شده و بهخصوص در فرمايشات امام راحلرضواناللهعليه در اين زمينه مطالبى گفته شده كه امثال بنده ديگر جا ندارد كه خود در اين عرصه سخن بگوییم، ولى ممكن است نكتههاى مبهمى براى بعضى از نوجوانها يا جوانهاى ما وجود داشته باشد و كسانى از روى کماطلاعی يا خدايى نكرده از روى غرضورزی بخواهند از اين نقطههاى ابهام سوءاستفاده بكنند.
بهعنوان نمونه در زبان مردم متديّن، رايج است كه حضرت زهراسلاماللهعلیها الگویی براى زنان مسلمان است. كسانى آمدند اين سؤال را مطرح كردند كه آيا زندگى حضرت زهراسلاماللهعلیها امروز هم مىتواند الگو باشد؟ برای مثال كسى كه چادرش را با ليف خرما وصله مىزد، جو را در خانه با دستاس آرد مىكرد و نان مىپخت، اين زندگى مىتواند براى زنان امروز ما الگو باشد؟ و با اين تشكيكات خواستند اصل اين مسئله را زير سؤال ببرند و بهجای زندگى ملكوتى حضرت زهراسلاماللهعلیها كسان ديگرى را بهعنوان الگو معرفى كنند. پس معلوم مىشود فیالجمله ابهاماتى در اين زمينهها وجود دارد كه بد نيست من امروز به صورت پراكنده، چند نكته را در اين جمع عزيزان عرض بكنم.
نكته اول اينكه آيا حضرت زهراسلاماللهعلیها فقط براى زنان عالَم الگو هستند يا نه، ایشان براى همه مردم اعم از مرد و زن، الگو هستند؟ در قرآن كريم چند آيه داريم كه براى اهل ايمان دو تا الگو را معرفى مىفرمايد؛ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ،[1] و بعد هم مىفرمايد وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ؛[2] در این آیات، عبارت «الَّذِينَ آمَنُوا» به كار رفته، یعنی اعم از مرد و زن. البته ظاهراً صيغه مذكر است ولى در اینجور موارد، مراد اعم از مذكر و مؤنث است. خدا براى كل اهل ايمان، اعم از مرد و زن، دو تا الگو معرفى كرده است، يكى همسر فرعون و يكى مريم، مادر عيسى. پس آنها فقط براى زنان الگو نبودند بلکه براى همه اهل ايمان الگو هستند.
حضرت زهراسلاماللهعلیها هم فقط براى زنان الگو نيستند بلکه براى همه مردان و زنان اهل ايمان الگو هستند. البته ويژگىهايى هست كه مخصوص زنان است و براى مردها يا امكان عمل ندارد و يا رجحان ندارد. بهعنوانمثال بُعد مادر بودن و همسر بودن يعنى جایگاه زن در زندگى خانواده را فرض بفرمائيد، اینها چيزهايى نيست كه براى مردها قابل اقتباس باشد ولى اینها مسائلی بسيار استثنائى است.
ابعاد وجودى حضرت زهراسلاماللهعلیها اعم از بُعد علمى، فرهنگى، عبادى، عرفانى، سياسى، اجتماعى و ساير ابعاد وجودى ايشان انحصار به خانمها ندارد، ایشان براى مردان عالم نیز الگو است. دوم اينكه الگو بودن زندگى ممكن است داراى مراتبى باشد. اگر ما مقصد بلندى را وجهه همت خودمان قرار بدهيم و به طرف آن حركت كنيم، ممكن است به انتهاى راه نرسيم ولى مىتوانيم مراتبى از آن راه را بپیماییم و مراتبى از آن كمال را به دست بياوريم. اگر به آخر خط و به همه كمالات نرسيديم معنايش اين نيست كه آن، الگو نيست؛ الگو ممكن است الگوى ايدهآل باشد يعنى آن را بايد وجهه همت قرار داد و به طرف آن حركت كرد، هر كسى هر چه مىتواند و به اندازهاى كه همتش اقتضا مىكند و ظرفيت وجودياش گنجايش آن را دارد، از كمالات آن بهره بگيرد. اگر ما نتوانستيم همه كمالات حضرت زهراسلاماللهعلیها را در زندگى خودمان مجسم كنيم به این معنا نیست كه ايشان الگو نيستند، بلکه الگوى ايدهآل هستند و هر كسى بايد به اندازه توان خودش به این الگو نزديك بشود. نظير آنچه اميرالمؤمنينعليهالسلام فرمودند كه وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلی ذلِک؛ آنطور كه من با اين خصوصيات، زندگى مىكنم شما همه نمىتوانيد ولى سعى كنيد كه در اين مسير قدم برداريد، هر چه مىتوانيد به اين هدف نزديك بشويد و شباهت خودتان را بيشتر كنيد؛ وَ لکِن اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ.[3]
بنابراین معنای الگو بودن زندگى حضرت زهراسلاماللهعلیها اين نيست كه همه بتوانند عیناً زندگى ايشان را سرمشق خودشان قرار بدهند بلکه بايد سعى كنند تا آنجايى كه مىتوانند این کار را انجام بدهند. بالاخره بعضى از مراتب وجود دارد كه ظرفيت و قدرت ما اقتضاى آنها را ندارد ولى به این معنا نيست كه صرفنظر كنيم. بههرحال نكتهاى است كه اگر ما نتوانستيم به غايت آن كمالات و آخرين مرتبه آن فضائل برسيم نبايد مأيوس بشويم و بگوییم پس هيچ، يا همه يا هيچ، يا بايد كاملاً مثل حضرت زهراسلاماللهعلیها بشويم يا بهکلی رها كنيم؛ بلکه بايد سعى كنيم تا آنجايى كه مىتوانيم شباهت پیدا کنیم.
نكته سوم اينكه، الگو بودن بعضى از شخصيتها براى زندگى افراد پیششرطهایی دارد، اینطور نيست كه هر كسى بتواند هر شخصيتى را الگوی خودش قرار بدهد. اين آيه شريفه را همه شنيديد كه لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛[4] قرآن دو شخصيت را با تعبير اسوه ياد كرده است، يكى رسول اكرمصلىاللهعليهوآله و يكى حضرت ابراهيمعلیهالسلام درباره حضرت ابراهیم میفرماید: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ،[5] ولی در مورد اسوه بودن پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله و تأسى كردن مردم به آن حضرت، شرطهایی را ذكر مىفرمايد؛ لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا، كسانى كه مىخواهند از زندگى رسول اكرمصلىاللهعليهوآله براى خودشان سرمشق بگيرند لازم است كه اول اين شرطها را در خودشان محقق كنند، اول اينكه خداجو باشند و رسيدن به قرب الهى براى آنها هدف باشد؛ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ، دوم ايمان كافى به عالم قيامت و جهان ابدى داشته باشند؛ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ. كسانى كه در يكى از اين دو شرط اساسى بلنگند از زندگى رسول خداصلىاللهعليهوآله نیز بهرهاى نمىتوانند ببرند. بعد در عمل هم مىفرمايد وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا و زياد هم به ياد خدا باشد.
اجمالاً خواستم عرض كنم كه صرف اينكه ما ادعا كنيم که ما راه حضرت زهراسلاماللهعلیها را میپیماییم و ايشان براى ما الگو هستند اینطور نيست كه ابتدائا بتوانيم واقعاً اين راه را بپیماییم مگر اينكه آن پیششرطهایش را قبلاً در وجود خودمان تحقق ببخشيم؛ ايمان، معنويت و علاقه به كمالات معنوى و قرب به خدا اگر در انسان نباشد انگيزهاى ندارد براى اينكه اين راه پر پیچوخم و پر فراز و نشيب و سخت را بپيماید. اول بايد آن پايهها را محكم كرد و آن انگيزه را ايجاد كرد تا اينكه آدم بتواند اين راه پر مشقّت را بپيماید. راه بسيار سختى است و خيلى راحت نمىشود انسان زندگیاش را شبيه زندگى حضرت زهراسلاماللهعلیها يا زندگی ساير ائمه اطهارعليهمالسلام بكند. اینها چند نكته بود كه ابتدائا خواستم به عنوان مقدمه عرض بكنم.
اکنون این سؤال مطرح میشود که زندگى حضرت زهراسلاماللهعلیها در چه جهتی مىتواند برای ما الگو باشد؟ اگر در اين جهت دقت نكنيم جاى القای شبهه توسط شبههافكنان در دل نوجوانها و جوانهاى ما باز مىشود. بعضىها هستند كه در مجالسى كه به نام حضرت زهراسلاماللهعلیها منعقد مىشود به ذكر فضائلى اكتفا مىكنند كه قابل اقتباس نيست. مثلاً ذکر اينكه حضرت زهراسلاماللهعلیها دختر پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله بود، خب اين افتخار بزرگى است اما چه درسى براى مردم مىتواند باشد؟! يعنى ما هم مىتوانيم دختر یا فرزند پيغمبرصلىاللهعليهوآله بشويم؟! ذكر اين مطالب براى اينكه فضائل ايشان را بشناسيم بسيار خوب است اما اين مطالب، درس زندگى به ما نمىدهد و اسوه عملى نمىشود. یا مثلاً حضرت زهراسلاماللهعلیها همسر علىبنابيطالبسلاماللهعلیه بودند، خب اين فضيلت بسيار بزرگى است اما ذكر اين فضيلت براى مردم درسآموز نيست، خانمهاى ما كه نمىتوانند بروند همسر حضرت علىعلیهالسلام بشوند. بله، با تجريدهايى مىشود ملاكى به دست آورد كه سعى كنيد آن ملاكهايى كه در زندگى اميرالمؤمنينعلیهالسلام بود براى همسرتان در نظر بگيريد اما اين در واقع، الگو گرفتن نيست. يا فضائلی مثل اینکه حضرت زهراسلاماللهعلیها فرزندانى مثل امام حسن و امام حسينعلیهمالسلام و مثل حضرت زينب و ام كلثومسلاماللهعلیهما آوردند و ايشان مادر مع الواسطه همه ائمه اطهارعلیهمالسلام بودند، اینها فضائل بزرگى است، فضائلى است كه هيچ زنى در عالم در آنها شريك نيست اما ذكر آنها براى ما درس زندگى نمىشود. ما كه نمىتوانيم فرزند امام، پرورش بدهيم. ائمه هم تعدادشان معين بود و امام معصوم ديگرى نخواهيم داشت. پس يك دسته از فضائل حضرت زهراسلاماللهعلیها يا ائمه اطهارعلیهمالسلام يا خود وجود مقدس پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله هست كه موجب افزايش محبت و ارادت ما به اين بزرگواران مىشود اما اینها منشأ تأسى ما نمىشود و ما نمىتوانيم اینها را اقتباس كنيم.
كسانى كه يا در دل مرضى دارند و يا در اين زمينهها معرفت كافى ندارند اینها را بهانه قرار مىدهند كه شما دائم میگویید مثل حضرت زهراسلاماللهعلیها بشويد، يعنى ما دختر پيغمبرصلىاللهعليهوآله بشويم؟! مادر حسنينعلیهمالسلام بشويم؟! اين كه شدنى نيست! چه فايده دارد که اینها را میگویید؟ جوابش اين است كه ذكر اینها فقط براى افزايش معرفت و مودت و محبت است و آنچه براى تأسى ذكر مىشود مطالب ديگرى است. در مقابل، كسانى باز از روى قلّت معرفت يا از روى شيطنت، خواستهاند سطح زندگى حضرت زهراسلاماللهعلیها و همچنين ساير ائمه اطهارعلیهمالسلام و حتى پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله را در سطح زندگى يك فرد عادى تنزّل بدهند، بگويند هر كسى در زندگى خودش يك ویژگیهایی دارد، ممكن است در يك شرايط تاريخى اين ویژگیها مطلوب و پسنديده باشد ولى اين معنايش اين نيست كه ديگران هم اقتباس كنند و ياد بگيرند. خب زمانى بود كه سطح زندگي مردم خيلى پايين بود، معمولاً لباسی كه مىپوشیدند از همين پنبه و پشمى بود كه خود مردم با دست مىريشتند و مىبافتند و لباس معمولى از جنس كرباس بود، اینکه ما بگوییم مثلاً لباس حضرت زهراسلاماللهعلیها از كرباس بود اين چيزى نيست كه ما حالا بتوانيم از آن اقتباس كنيم و براى ما درسى بشود، آن روز همه مردم لباسشان همینجور بود. همانطور كه آنوقت سطح متعارف زندگى مردم پوشيدن كرباس و چيزهايى شبيه اینها بود امروز هم چيزهاى ديگرى است و معنى ندارد ما بگوییم که از آنها اقتباس بكنيد و به حضرت زهراسلاماللهعلیها تأسى كنيد، يعنى برويم لباس كرباسى كه از پنبه هست و خودمان پنبهاش را مىريسيم تهيه كنيم؟! اين پارچههاى زيبا، رنگارنگ، از جنسهاى مختلف، با نقاشىها، با هنرمندىهايى كه رويش انجام مىگيرد، همه اینها را در دريا بريزيم و برويم كرباس بپوشيم؟! شما چه میگویید که به حضرت زهراسلاماللهعلیها تأسى كنيم! يا مثلاً آن روز زندگی عموم مردم اینطور بوده که گندم یا جو مىگرفتند و در خانه، دستاس مىكردند. حالا بعضى جاها در شهرهاى بزرگ مثلاً آسيابهاى آبى هم بوده ولى معمولاً اينكه دستاس در خانه باشد و مردم گندم يا جو را دستاس كنند اين چيزها عادى بوده، معنايش اين نيست كه حالا هم ما بیاییم يك دستاس بخريم و در خانه بگذاريم و گندم و جو بخريم و در خانه دستاس كنيم تا زندگيمان شبيه زندگی حضرت زهراسلاماللهعلیها بشود!
برخی این مسایل را ذكر مىكنند و پس از آن نتيجه مىگيرند که ما بايد زندگی حضرت زهراسلاماللهعلیها را كنار بگذاريم، زندگى حضرت زهراسلاماللهعلیها براى خودشان و آن زمان خوب بود و اين زندگىها براى ما قابل تأسى نيست. بله، بايد توجه داشت که بسيارى از ویژگیهای زندگى ائمه اطهارعليهمالسلام هم به اقتضاى شرايط زمان و مكان بوده و اگر ما هم در آن زمانها بوديم همینجورها زندگى مىكرديم، حتی كفار هم لباسشان کموبیش همینجورها بود، البته استثنا داشت، گاهى از روم و جاهاى ديگر حرير و ديبا مىآوردند و افرادی از ثروتمندهاى سطح بالا از اين لباسها مىپوشيدند ولى لباس عموم مردم همينها بود.يا وقتى میگوییم خانه حضرت زهراسلاماللهعلیها از خشت و گل بود، تصور نشود كه خانه دیگران مثلاً از سيمان و سنگهاى زينتى بوده و خانه ايشان از خشت و گل بوده، نه، خانه عموم مردم همینجورها بوده است. اتفاقاً در بعضی از شهرها تعدادی خانه كه سفیدکاری شده بود پيدا مىشد. اصلاً براى بعضى از خانهها سفیدکاری شدن امتياز بود و الا معمولاً همه خانهها خشت و گلى بود.
در پاسخ باید گفت: بله، اینها واقعيت دارد و بسيارى از ویژگیهای زندگى ائمه اطهارعليهمالسلام و ازجمله حضرت زهراسلاماللهعلیها تابع شرايط محيط و زمان بوده است، در آن زمان سطح زندگى اكثر مردم همينها بوده است ولى كلام درباره اين ويژگىها نيست.
آنهایی كه مىگويند حضرت زهراسلاماللهعلیها الگو هستند نمىگويند با وجود آسيابهاى برقى و این همه وسايل مختلف آشپزى و فر و چيزهاى ديگر، ما بیاییم دستاس تهيه كنيم و فرض كنيد كه روى بعضى از امکانات اوليه، نان تهيه كنيم يا غذا بپزيم. اینها منظور نيست. پس منظور چیست؟ فضائلی از قبيل همسر علىعلیهالسلام و دختر پيغمبرصلىاللهعليهوآله بودن، كه قابل اقتباس نيست. اين ويژگىهایی هم كه خودشان نانشان را بپزند و گندمشان را دستاس كنند، اینها هم قابل اقتباس نيست. پس از زندگى حضرت زهراسلاماللهعلیها چه چيزى را اقتباس كنيم؟
عمده مطلب همینجاست كه همه ما مىدانيم که منظور چه ويژگىهایی هست اما آنهایی كه مىخواهند شيطنت كنند اين حرفها را با هدف پوشاندن حقیقت مطرح مىكنند. همه اين ویژگیها قالبهايى براى فهم يك سلسله معانى و حقايق است. اینکه انسان لباس كرباس بپوشد يا مثلاً در خانه گندم يا جو دستاس كند يا نان بپزد، اين قالبهاى خاصى است كه اختصاص به آن زمان داشت و در اين زمان، قابل اقتباس نيست ولى اینها روح و معنايى دارد كه آن معنا قابل اقتباس است. در خصوص تقسیم کارهای زندگی بین زن و شوهر در محيط خانواده، درست است كه زن قانوناً موظف نيست كه حتماً غذا تهيه كند و مثلاً خانه را رفتوروب كند يا لباس بدوزد. اینها وظيفه زن نيست ولى بالاخره يك زندگى مشترك بين زن و مرد است، خيلى چيزها هم وظيفه مرد نيست كه انجام بدهد ولى اين زندگى سلسله مسائلى را ايجاب مىكند كه باید مشترك و با هم انجام بدهند. در اینجا چگونه تقسيم كار كنند؟ يك سلسله مسائلى هست كه وظيفه مرد نيست اما مرد انجام آن را عهدهدار مىشود و يك سلسله مسائلى هم هست كه وظيفه زن نيست و زن عهدهدار انجام آن مىشود. در تقسيم كارهاى خانواده اين يك جهت كار است كه بر اساس اصول عادلانه و منصفانهاى كارها بين مرد و زن تقسيم بشود. حتماً اين حديث را شنيدهايد، حديث معروفى است که همه شنيديد و خيلى بعيد است كه اين حديث دروغ باشد؛ بعدازاینکه پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله ازدواج حضرت زهراسلاماللهعلیها و اميرالمؤمنينعلیهالسلام را سامان دادند بعد پيشنهادى كردند يا بفرمائيد دستورى دادند، البته پيشنهادهاى خيلى ساده پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله هم براى آن بزرگواران از هر امر واجب الاطاعهاى مطاعتر بود، فرمودند كه: على جان! شما با شترى كه داري آب بكش و آب به منزل بياور، تأمین وسايل زندگى، خريد بازار، تعليف شتر يا گوسفند و اين كارها به عهده شما و به دخترشان هم فرمودند كه كارهاى خانه را هم شما عهدهدار باش! اين تقسيم كارى كه پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله فرمودند بهعنوان يك قانون حقوقى نبود كه بهعنوان حقوق مدنى اسلام براى موادى تنظيم بشود كه مرد بايد برود آبکشی كند، شتر را تعليف بكند، خريد بازار را عهدهدار بشود و اين حرفها، اینها جزو حقوق مدنى اسلام نيست، واجباتى نيست. همچنین این گونه نیست که رفتوروب كردن خانه، غذا پختن و ظرف شستن از حقوق مرد بر زن باشد كه بايد اين كارها را انجام بدهد. اين یک پيشنهاد براى يك تقسيم كار دوستانهِ عادلانهاى بود که حالا كه اين كارهاى مشترك را داريد كارهاى بيرون براى مرد مناسبتر است و كارهاى داخل خانه براى زن مناسبتر است. بعد حضرت زهراسلاماللهعلیها بسيار خوشحال شدند و خدا را شكر كردند و گفتند که اگر عكس اين مسئله بود چقدر براى من سخت بود. خدا را شكر که پيغمبرصلىاللهعليهوآله فرمودند که من كارهاى خانه را عهدهدار بشوم و اگر فرموده بودند که كارهاى بيرون را تو عهدهدار بشو، تو برو آبکشی بكن، تو برو گوسفند بچران يا كارهاى ديگرى بكن چقدر براى من سخت بود! الحمدلله كه پدرم اینجور دستور داد. منظور اين است که اين يك نوع تقسيم كار دوستانهاى است بین دو نفر كه مىخواهند با هم زندگى مشترك داشته باشند و به این صورت كارهاى مشتركشان را با هم تقسيم كنند. پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله كيفيت اين تقسيم را اینجور پيشنهاد فرمودند. اصل اين مسئله، يك معنا، يك روح و يك ارزش است كه در محيط و خانوادههاى ما هم، مرد و زن اولاً سعى كنند كه كارهاى مشترك خانوادهشان را بين خودشان تقسيم كنند، نه مرد توقع داشته باشد كه همه كارها را خانم انجام بدهد و نه خانم توقع داشته باشد كه همه كارها را مرد انجام بدهد، بالاخره به اقتضاى زندگى مشترك، يك كارهايى است كه بايد انجام بگيرد، بعد هم بچهدار مىشوند و بالاخره زندگى بچهداری هم مشكلات و سختىهايى دارد. اینجا بايد بر اساس يك اصول عادلانهاى كه البته شرايط محيط، شرايط زمان و اين حرفها هم در آن مؤثر خواهد بود با هم توافق كنند. گرفتن اين روح و اقتباس كردن از اين اصل و ارزش، اين تأسى به پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله و اميرالمؤمنينعلیهالسلام و فاطمه زهراسلاماللهعلیها است اما قالب و شكل كار در زمانها فرق مىكند.
اصل، اين است كه انسان به تجملات خيلى اهميت ندهد، اینجور نباشد كه شبانهروز فكرش اين باشد كه هرروز يك مد و دكوراسيون جديد، رنگ، شكل و تزئينات جديدى براى منزل فراهم كند، يا هرروز يك لباس جديدى با مد جديدى بپوشد، مثلاً ديروز فلان ميهمانى بوديم من اين لباس را پوشيدم و ديگر امروز نمىشود بپوشم! فرض بفرمائيد من اين لباس را در جشن عقد پوشيدم ديگر در جشن عروسى نمىشود بپوشم! روز پاتختى كه نمىشود اين لباس را بپوشم! اين روحيه كه صبح يك لباس، عصر يك لباس، اين جلسه يك لباس و فردا يك لباس ديگرى بپوشیم، اين روحيه تنوع پرستى و تجملپرستی شأن انسان مؤمنى كه دلبسته به آخرت است نيست؛ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ. اگر ما واقعاً معتقديم كه براى يك زندگى ابدى آفريده شديم و همه آنچه در دنيا انجام مىدهيم براى اين است كه مقدمه و وسيلهاى براى سعادت ابديمان باشد، آنوقت تمام همّ و غممان را صرف همين زندگى چند روزه كنيم و اصولاً از اينكه برای آنجا چه بايد كرد غافل بشويم؟ آيا اين كار عاقلانهاى است؟! فرض بفرمائيد كسى چند روز یا چند ساعت به سفر مىرود، مثلاً شما از يزد حركت مىكنيد و به تهران تشريف مىبريد و مىخواهيد مدتى در آنجا اقامت داشته باشيد، آيا صحيح است كه تمام همّتان فكر اين چند ساعتى باشد كه بين راه یزد و تهران در حركت هستيد؟! براى اين چند ساعت، چند دفعه اتومبيلتان را با صابون شستشو بدهيد، داخل ماشين را تميز و معطر كنيد، فرض بفرمایید که چند ساعت مىخواهيد سوار ماشین شويد و از يزد به تهران برويد، ديگر اینقدر دنگوفنگ نمىخواهد، به اندازهاى كه شما مطمئن باشيد كه وسيله سالمى است و شما را به مقصد مىرساند کافی است. براى اين چند ساعت كه دیگر چند رقم لباس عوض كردن در ماشين نمىخواهد، مىخواهد؟! چون مقصدتان جاى ديگری است. اگر فرض بفرمایید که بناست عروسى در تهران برگزار بشود، اين چند ساعتى كه در ماشين و بين راه هستيد ديگر نبايد چند جور لباس عوض كرد، لباس به اندازهاى كه بدن ما از سرما و گرما محفوظ باشد کافی است. دنيا نسبت به آخرت اینچنین است، حكم يك چشم به هم زدن را در مقابل يك عمر هزاران ساله دارد و بلكه اين نسبت، از اين هم كمتر است. آن زندگى ابدى و نامتناهى است. اين زندگى هرقدر هم طولانى باشد، متناهى با نامتناهى نسبتى ندارد، از يك چشم به هم زدن هم كمتر است. آن وقت صحیح است که كسى كه به آن عالم معتقد است و مىداند که ما براى آنجا آفريده شدهايم و همه این زندگیمان براى اين است كه زاد و توشهاى براى آنجا فراهم كنيم اصلاً مقصد را فراموش كنيم و فقط فكر همين چند ساعتى باشيم كه بين يزد و تهران در وسيلهمان سوار هستيم؟! روشن است که اين كار عاقلانهاى نيست.
زندگى پيغمبر اكرم و ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین براى ما از این جهت الگوست كه اين ارزش را در زندگى به ما القاء مىكند كه نسبت به مسائل زندگى دنيا خيلى سختگیر نباشيم و خيلى به آن اهميت ندهيم و مقداری سهلتر با زندگی دنیا برخورد کنیم. اینقدر مدپرستى، تجملپرستی و چشم و همچشمی شأن كسى كه پيرو حضرت زهراسلاماللهعلیها است، نيست، حالا مىخواهد لباس كرباس باشد، مىخواهد كرپ باشد، يا مىخواهد چيز ديگرى باشد. جنس لباس عادى كه آن وقت مىپوشيدند كرباس بود، حالا شما لباس با جنس ديگرى مىپوشيد، بسيار خوب، مباركتان باشد، اما كلام در اين است كه روح تجملپرستی را در خود بميرانيد، روحیه قناعت، وارستگى و بىاعتنايى به اين زرد و سرخها را در خودتان تقويت كنيد. این، تأسى به حضرت زهراسلاماللهعلیها است.
آنچه من امروز مىخواهم بهعنوان يكى از موارد تأسى كه ما در اين مجالس، در اين ايام و در اين روزگار بايد بيشتر به آن توجه كنيم تأسى به حضرت زهراسلاماللهعلیها در مسئوليتهاى سياسى و اجتماعى است. ما معمولاً در مجالسمان، مخصوصاً مداحان و مرثیهسرایان، بيشتر توجه دارند چيزهايى ذکر کنند كه در مجلس حالى پيدا بشود و زمينهاى براى توسل باشد. البته آنها خوب و ارزشمند است ولى نبايد مانع بشود از اينكه ما به يك سلسله مسائل ضرورى زندگى توجه كنيم. امروز مرد و زن ما كه مثل دو نيمه از يك پيكر جامعه اسلامى هستند بايد به مسئوليتهاى اجتماعیشان توجه داشته باشند. دستهای خائن و بيگانه یک عمر تلاش كردند تا زنان ما را از مسئوليتهاى سياسى و اجتماعیشان، بركنار بدارند. به آنها چنين وانمود كنند و اين فرهنگ را ترويج كنند كه آنها فقط براى خودنمایی ساخته شدهاند. خانمهاى سالمند خاطرشان هست که وضع همين شهر دارالعباده خودمان پيش از انقلاب چگونه بود. تازه یزد يكى از بهترين شهرهاى ايران بود. ما بايد به بركت پيروزى انقلاب با اين فرهنگ كه فرهنگ كفر است، فرهنگ حيوانى است، فرهنگ شيطانى است، فرهنگ منحط است كه انسانيت زن را تا پايينترين درجه تنزّل مىدهد، مبارزه كنيم و به فرهنگ اهلبيتعليهمالسلام برگرديم كه آنها در مسائل اساسى انسانى و اسلامى بین مرد و زنشان تفاوتى قائل نبودند؛ هر دو انسانى هستند كه مىتوانند به عالىترين مقامات انسانى برسند و حتى زن مىتواند الگويى براى همه مردان و زنان باشد؛ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ؛[6] در كاخ فرعون، یعنی كسى كه مىگفت أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى،[7] من برترين خداى شما هستم، خانمى به اين پاكى و شايستگى خودش را ساخت كه به عالىترين مقامات انسانى نائل شد و خدا هم او را براى همه مردان و زنان، الگو قرار داد و در قرآنى كه بايد براى درسآموزی به همه انسانها الیالابد باقى بماند، نام شريف اين خانم و اين بانوى معظّمه را ابدى كرد؛ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ. با همتى بس بلند، از زندگى فرعون، از آن زينتها، از آن خوشىها، از آن شادیها، از آن چيزهايى كه نمونههاى كوچكش را امروز شياطين سعى مىكنند در جامعه ما ترويج بدهند، از آنها چشمپوشی مىكند و مىگويد خدايا من را از آنها خلاص كن! من چه مىخواهم؟ مىخواهم پيش تو بيايم، نزديك تو باشم. همت چقدر بايد بلند باشد؟ شما تصور كنيد كاخى را كه در دنيا بىنظير است و صاحب اين كاخ علناً به مردم مىگويد که من خداى شما هستم، مگر نمىبينيد اين نهرهاى آب از زير تخت من جارى است، شما به بركت من روزى داده مىشويد، اختيار موت و حيات شما به دست من است، انواع وسايل خوشى و رفاه و آسايش و شادى را در كاخ فراهم كرده، يك خانم در اين كاخ خودش را مىسازد و مىگويد که خدايا! من را از اینها نجات بده، من مىخواهم پيش تو بيايم؛ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ، خانهاى پهلوى خودت براى من بساز! اين خانه و كاخ را نمىخواهم، خانهاى مىخواهم که در جوار تو باشد، عِنْدَكَ باشد، پيش تو باشد. چنین خانمى جا دارد که براى همه مردان و زنان عالم الگو باشد. همت را ببين! اين، فرهنگ اسلامى، فرهنگ دينى و فرهنگ الهى است. شما ببينيد در مقابل این فرهنگ امروز دارند چه فرهنگى را براى خانمهای ما ترويج مىكنند؟
مىخواستم عرض بكنم كه يكى از ویژگیهای زندگى حضرت زهراسلاماللهعلیها که براى همه ما مىتواند در شرايط خاصى الگويى بسيار سازنده، روشن و برجسته باشد و در سايه اين رفتار حضرت زهراسلاماللهعلیها ما وظيفه خودمان را بشناسيم و عمل كنيم رفتارى است كه ايشان در بُعد سياسى و اجتماعى، در يك زندگى 75 روزه يا حداكثر 95 روزه داشتند. كل دوران زندگى سياسى ایشان، دو ماه و پانزده روز يا سه ماه و دو، سه روز بود و در اين دوران كوتاه، كارى كرد كه روى اين كره آسمانى يعنى زمين و زير اين آسمان از هيچ كس ديگرى مثل او ساخته نبود و اگر امروز من و شما چيزى از اسلام، از تشيّع و از ارزشهای الهى مىدانيم به بركت همان زندگى چندروزه حضرت زهراسلاماللهعلیها است. اگر آن فعاليت سياسى ايشان در آن چند روز نبود اسمى از اسلام باقى نمانده بود. آنچه برادران اهل تسنن ما هم از اسلام دارند به بركت همان فعاليت سياسى چندروزه حضرت زهراسلاماللهعلیها است، میگویید نه؟ شرايط آن زمان را درست مجسم كنيد! ما از بس گفتيم و شنيديم، عادت كرديم و اینها در ذهنمان حساسيت ايجاد نمىكند و توجه ما را جلب نمىكند كه چه شرايطى بوده است؛ در جزيرهالعرب، در سرزمينى كه بسيار دور از تمدن است كسى آمده یکتنه، با همه باورها و ارزشهای جامعه در افتاده، تمام سختىها را تحمل كرده، كتك خورده، خاكستر به سرش ريختند، كثافت و آلودگیهای شكمبه شتر به سرش خالى كردند، سنگ به او زدند، پاهايش مجروح شده، دندان مباركش شكسته، در ظرف مدت كوتاهى آنها را به جایی رسانده كه بزرگترین تمدنها در مقابلشان خاضع شدند. گفتن و شنيدن اين آسان است! آن وقت نه راديو بود، نه تلويزيون بود، نه روزنامه بود و نه رسانههاى ديگر بود، حتى يك بلندگو نبود. در چنین شرایطی يك نفر بايد با صداى خودش داد بزند تا هر جا كه مىتوانند بشنوند، اداره پُستى نبود تا صداى خودش را به شهر ديگری برساند. پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله چقدر خوندل خورد تا در ظرف اين مدت 23 سال، اين مردم را از پستترين مراتب، به عالىترين مراتب انسانى رساند، گلهایی را پروراند كه در عالم نظير نداشته كه آيا ممكن است تا زمان حضور ولى عصرارواحنافداه چند تا مثل آنها پرورش داده بشود؟ چند تا مثل سلمان ممكن است پرورش داده بشود؟ 313 نفر، آنهم در طول اين مدت. اين پيغمبر كه اين مردم را از آن ذلت به اين عزت رسانده، از همان روزهاى اول بعثت، پسرعموی خودش را بهعنوان جانشين شايستهاش معرفى كرده است. یوْمُ الْاِنذار که علیالظاهر سال سوم هجرت بود، آن میهمانى را داد و همه خويشاوند خودش را دعوت كرد و فرمود هركس اولين بار به من ايمان بياورد جانشين من خواهد بود. هیچکس جز على ايمان نياورد. همه دانستند، خويش و قومها به ابوطالب طعنه زدند كه اين بچه تو بناست رئيس همه ما بشود. تا روز آخر، در داستان غدير و به مناسبتهاى مختلف این مطلب را یادآوری فرمودند. رواياتى كه خود اهل تسنن درباره جانشينى اميرالمؤمنينعلیهالسلام نقل كردهاند و کتابهایی که خود اهل تسنن نوشتند را ببينيد. پيغمبرصلىاللهعليهوآله از دنيا رفت، اين مسلمانها، همانهایی كه در جنگها شركت كرده بودند، همانهایی كه الآن خيلىهايشان معلول جنگى بودند، جمع شدند تا براى پيغمبرصلىاللهعليهوآله جانشين تعيين كنند. با هم اختلاف و دعوا داشتند و حتی کار تا کتککاری رسيد كه چه كسى جانشين پيغمبرصلىاللهعليهوآله باشد. چند تا مرد در بين آن جمعيت پيدا شدند که بگويند مگر هفتاد روز پيش، خود پيغمبرصلىاللهعليهوآله در غدير خم، علىعلیهالسلام را سر دست بلند نكرد؟! نمىدانم چند تا مرد در اين جمعيت پيدا شد؟ مىدانيد كه معناي اینکه چند تا مرد پيدا نشد چيست؟ همه چيز گفتند، گزينههاى مختلف مطرح کردند؛ منّا امير و منكم امير، از طرف ما يعنى از انصار يك حاكم باشد، يكى هم از طرف مهاجرين باشد، این يك گزينه بود. يك عده گفتند نه، حتماً بايد از انصار باشد. يك عده گفتند نه حتماً بايد از مهاجرين باشد. بحثها طول کشید و مدتها درگيرى شد تا بالاخره با مقدماتى كه همه شما مىدانيد و کموبیش بارها هم شنيديد، بالاخره خليفه دوم آمد دستش را به خليفه اول دراز كرد و گفت من با ايشان بيعت مىكنم. چند نفر ديگر هم بيعت كردند و تكبير گفتند و قضيه تمام شد. خبر آوردند که اميرالمؤمنينعلیهالسلام مشغول دفن پيغمبرصلىاللهعليهوآله است. يك عده از سقيفه برای علىعلیهالسلام خبر آوردند که براى پيغمبرصلىاللهعليهوآله جانشين تعيين شد. حضرت بيل به دستشان بود، بيل را روى گِلها زدند و فرمودند: الم أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ.[8]
اینها دستپروردههای پيغمبرصلىاللهعليهوآله در طول بیستوسه سال بودند. چه كسى مىدانست که اين جريان به كجا مىانجامد؟ براى اين شكل دموكراسى چه طرحهايى در كار است؟ چه خواهد شد؟ گمان بنده اين است كه خود آن كسانى كه اين طرح را هم اجرا كردند درست به عاقبت كار نمىانديشيدند، خودشان نمىدانستند چه غلطى دارند مىكنند، رياستطلبى و شهرتطلبى و اين حرفها آنچنان مستشان كرده بود كه خودشان هم درباره عاقبت كار نمىانديشيدند، گمان بنده اين است. شايد هم مىدانستند چه مىكنند، چه عرض کنم. حالا اين كار شد و خليفه تعيين شد و بعدش هم داستان را مىدانيد که اميرالمؤمنين علیهالسلام را چه جور براى بيعت كردن به مسجد آوردند. علىعلیهالسلام چه بگويد؟ صحبت يك نفر، دو نفر، ده نفر كه نيست. چند نفر از جمله سلمان و ابوذر و مقداد كنار كشيدند. يكى، دو نفر ديگر هم به خاطر مسائل ديگرى كه خودشان مىخواستند خليفه بشوند كنار رفتند. ديگر توده مسلمانها رفتند و بيعت كردند. علىعلیهالسلام چه مىتواند بگويد؟ هر چه بگويد متهمش مىكنند که ریاستطلب است و خودش این مقام را مىخواهد و این کار را كردند؛ گفتند برای تو هنوز زود است و تو جوان هستى، تو اهل شوخى هستى و خوشمزهگى مىكنى، جانشين پيغمبر بايد آدم سنگين جاافتادهای مثل جناب ابوبكر باشد، تو جوان هستى، شوخى مىكنى، به درد اين كار نمىخورى! خيلىها مىگفتند حالا چقدر ديرت مىشود، خوب نوبت تو هم مىرسد! علیعلیهالسلام چه بگويد؟ غیرازاینکه خوندل بخورد هيچ راه ديگرى داشت؟ فقط يك راه داشت و آن اينكه شمشير بكشد و كسانى كه اقدام به اين كار کردند را از لب شمشير بگذراند، آنوقت ديگر براى اسلام چه مىماند؟ هيچ نمیماند؛ مىگفتند هنوز پيغمبرشان را دفن نكردند سر رياست با هم جنگيدند. ديگر آن قداست براى علىعلیهالسلام باقى نمىماند، علىعلیهالسلام هم يكى از اطراف دعوا مىشد كه مىخواهد نظر خودش را با شمشير بر ديگران تحميل كند؛ یک ديكتاتورى كه با زور شمشير مىخواهد سركار بيايد! علیعلیهالسلام چهکار مىتوانست بكند؟ غير از علىعلیهالسلام چه كسى مىتوانست در آن شرايط حقيقت را بيان كند و بگويد آهاى مردم! بسيار كار غلطى كرديد! به اسلام خيانت كرديد! به ميلياردها انسانی كه تا روز قيامت خواهند آمد خيانت كرديد! چه كسى مىتوانست بگوید؟ هر كس مىگفت، مىگفتند اين خارجى است، اين فتنهگر است، خفهاش كنيد. فقط يك شخصيت بود كه هنوز شرايط اجتماعى اجازه نمىداد كه صریحاً با او دربیافتند؛ او يگانه دختر پيغمبرصلىاللهعليهوآله بود كه مردم مىدانستند پيغمبرصلىاللهعليهوآله چه احترامى براى او قائل است؛ پیغمبرصلىاللهعليهوآله فرموده بود که هر كس او را اذيت كند مرا اذيت كرده است، هر كس او را به غضب دربیاورد من را به غضب درآورده است و كسى كه مرا به غضب دربیاورد خدا را به غضب درآورده است. تنها، يك همچو گوهرى در ميان اين صدف جامعه اسلامى وجود داشت كه چنين هنرى از او ساخته بود. او مىتوانست افشاگرى كند و اگر نمىكرد، بعد از سه خليفه نوبت به خلافت علىعلیهالسلام نمىرسيد. همان سخنان او بود كه کمکم زمينه را فراهم كرد براى اينكه مسلمانها کمکم بفهمند که چه اشتباهى كردند و چه كسى شايستگى خلافت دارد. ولى خب ديگر كار از كار گذشته بود و آنچه امروز ما از اسلام و تشيّع و حقايق دين داريم به بركت همان افشاگرىهايى است كه حضرت زهراسلاماللهعلیها كرد، كارى كه حتى خود علىعلیهالسلام نمىتوانست بكند و اگر مىكرد نتيجه نداشت و متهم به آن طرف دعوا بود. البته اين را درباره حضرت زهراسلاماللهعلیها هم گفتند كه او هم مىخواهد شوهرش رئيس بشود! ولى كلماتى كه پيغمبرصلىاللهعليهوآله درباره آن حضرت فرموده بودند در گوش همه بود و براى كسانى كه طالب حق بودند اين زمينه را فراهم مىكرد كه گمراه نشوند و بفهمند راه چيست.
فكر مىكنيد حضرت زهراسلاماللهعلیها چگونه اين نقش خودش را ايفا كرد؟ آيا آمد در مقابل خلفا سلام و تعظيم كرد و گفت که جناب خليفه، من به شما ارادت دارم، شما بسيار مرد بزرگوارى هستيد، شما پدرزن پيغمبر هستيد، شما عمرى را در اسلام گذرانديد، ريش سفيد كرديد، خواهش مىكنم اندكى مدارا كنيد، كلام پيغمبر را فراموش نكنيد، ارث ما را غصب نكنيد و چيزهايى از اين قبيل؟ آيا اینجور رفتار كرد؟ به مردم چه گفت؟ گفت عجب كار خوبى كرديد، مباركتان باشد، انتخابى كه كرديد عجب انتخاب شايستهاى بود، قدرش را بدانيد، اینجور رفتار كرد؟ چه گفت؟ من در اين فرصتى كه هست دو، سه تا جمله از كلمات حضرت را برايتان از رو مىخوانم، ببينيد لحن سخن حضرت زهراسلاماللهعلیها در آن شرايط، با جامعه، با كسى كه بر مسند پيغمبرصلىاللهعليهوآله نشسته، چگونه است و با مردم آن زمان چگونه سخن گفت.
این مطلب در كتاب شرح نهجالبلاغه ابنابیالحديد آمده است؛ حتى إذا اختار الله لنبيه دار أنبيائه ظهرت حسيكة النفاق و شمل جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الآفكين و هدر فنيق المبطلين فخطر في عرصاتكم و أطلع الشيطان رأسه صارخا بكم فدعاكم فألفاكم لدعوته مستجيبين،[9] تا آنجا كه مىفرمايد فدونكها مخطومة مرحولة تلقاك يوم حشرك فنعم الحكم الله و الزعيم محمد و الموعد القيامة.
بخشى از خطبهاى است كه حضرت انشاء فرمودند. تأكيد بنده روى اين تعبيرات است؛ مىفرمايد وقتى خدا پيغمبرش را قبض روح كرد و او را به دار انبيائش برد، آن روح نفاقى كه در دلهای شما وجود داشت ظهور كرد. آن روح دنياپرستى و لذتپرستى و مقامپرستی كه در شما بود زمينه پيدا كرد تا ظهور و بروز بكند. شيطان در جمع شما حاضر شد، ابتدا باور نمىكرد که اینچنین مطيع او باشيد، سرش را وارد جمع شما كرد، يك ندايى داد ببيند شما چه اندازه براى پاسخ گفتن آمادگى داريد اما همینکه سر را وارد كرد و صدايى كرد و ندايى به شما داد، ديد همه آماده پاسخگویی هستيد!
شما جوّ را ملاحظه بفرمائيد؛ همه مسلمانها و توده مؤمنين جمع شدند انتخابات را انجام دادند، براى جامعه رئيس تعيين كردند، دختر پيغمبرصلىاللهعليهوآله مىآيد مىگويد اين عامل نفاق در دلهای شما بود كه امروز بروز كرده است. اين نفاق، روزگارى در دلهای شما پنهان بود و فرصت خودنمائى پيدا نمىكرد. امروز اين عامل نفاق، خودش را نشان داد.
بعد از جريان برخوردى كه با اولى و دومى داشت حضرت سخت مريض شدند و در خانه افتادند. زنهاى مدينه جمع شدند و به عيادت ایشان آمدند. گفتند حال شما چطور است؟ كيف أصبحت يا ابنة رسول الله، قالت و الله أصبحت عائفة لدنياكم قالية لرجالكم لفظتهم بعد أن عجمتهم و شنئتهم بعد أن سبرتهم.
حضرت زهراسلاماللهعلیها بالبداهه خطابهاى بسيار اديبانه و زيبا در مقابل آن خانمها انشاء فرمودند كه بزرگانى همت كردند، دانه دانه اين واژهها را شرح كردند كه چگونه حضرت اين واژهها را انتخاب كردند و هر كدام از این واژهها چقدر بار معنايى دارد. اگر آدم ادعا كند كه بعد از كلام خدا، جز كلام شوهرش، اميرالمؤمنينعلیهالسلام، آدم كلامى به اين فصاحت نمىتواند پيدا بكند، گزاف نگفته است؛ آنقدر اين عبارتها زيبا، دلنشين و كوبنده است، واژههايى را انتخاب كرده كه ازلحاظ لفظى صلابتى دارد، ازلحاظ فهماندن معنا و شرايط محيط، آنقدر با آن معنا تناسب دارد که من از عهدهاش برنمىآيم كه ویژگیهای اینها را بيان كنم.
مىفرمايد من مردان شما را آزمودم و بعدازاینکه به اینها اميدوار بودم ديگر نااميد شدم، بعدازاینکه به اینها مهر و محبت داشتم ديگر امروز بغض و دشمنى جايگزين آن محبتها شده است، ديگر رويم را از اینها گرداندم، اميدم را از اینها قطع كردم تا آنجا كه مىفرمايد فجدعا و عقرا و سحقا للقوم الظالمين؛ اين از بدترين نفرينهايى است كه بعضىهايش در قرآن نسبت به مشركين و بتپرستان هم آمده است. حضرت نفرينشان مىكند فجدعا و عقرا و سحقا للقوم الظالمين. قوم ظالمين چه كسانى بودند؟ حضرت چه كسانى را دارد نفرين مىكند؟ جز همينهايى كه در مسجد جمع میشوند، نماز مىخوانند و فردا هم فرمان جهاد مىدهند و به جنگ مشركين مىروند و کشورگشائی میكنند، جز همينها هستند؟ مگر چند تا از اين جمعيت مستثنى بودند كه اینها بيعت نكردند و بر عهد و پيمانشان نسبت به اميرالمؤمنينعلیهالسلام باقى بودند، چند نفر باقى بودند؟ در اينجا تعبيراتى به كار برده است. در تعبیر دیگر مىفرمايد أ فتأخرتم بعد الإقدام و نكصتم بعد الشدة و جبنتم بعد الشجاعة عن قوم نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ؛ مىفرمايد بعد از آن شجاعتها، امروز ترسو شديد؟ بعد از آن اقدامها، امروز منزوى شديد؟ بعد از آن فداكارىها، امروز دست از فعاليت كشيديد؟ تنبل و راحتطلب شديد؟ بعد تعبيرش اين است فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ؛ چرا نمىرويد با اين سردمداران كفر بجنگيد؟! سردمداران كفر چه كسانى بود؟ حضرت زهراسلاماللهعلیها مردم را تحريك مىكرد كه با چه كسانى بجنگند؟ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ؛ اینها به عهد و پيمان خودشان پايبند نيستند، چرا با اینها نمىجنگيد؟ تا آخر که میفرماید فدونكموها فاحتووها مدبرة الظهر ناقبة الخف باقية العار موسومة الشعار موصولة بنار الله الموقدة الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ فبعين الله ما تعملون وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ؛ ديگر حالا خلافت را گرفتيد؟ خوب نگهش داريد؛ فدونكموها، اما بدانيد كه اين خلافتى كه به دست آورديد به نار خدا، به آتش غضب الهى كه از دلهایتان سر مىكشد وصل است؛ موصولة بنار الله الموقدة الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ فبعين الله ما تعملون؛ خدا دارد مىبيند که چه كار مىكنيد؟ من ديگر اميدى ندارم كه اين حرفها و نصيحتهايم به شما اثر كند!
اینها نصّ كلمات حضرت زهراسلاماللهعلیها است، مىگويد من اینها را دارم براى اتمامحجت مىگويم و الا اميدى ندارم كه اين حرفها در شما اثر كند. آنقدر دلهای شما سخت و سنگين شده كه ديگر كلام حق، راهى در دلهای شما پيدا نمىكند! بلايى به سر خودتان آورديد كه جز آتش دوايى ندارد! نمىفهميد چه مىكنيد! وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ؛[10] بهزودی خواهيد فهميد که چه غلطى كرديد و چه بلايى به سر خودتان و به سر مسلمانها تا روز قيامت آورديد.
عرض بنده اين است كه اگر آن روز حضرت زهراسلاماللهعلیها اینها را نفرموده بود من و شما امروز زهرايى نمىشناختيم، چرا؟ براى اينكه كار مىگذشت، مطلب تمام شده بود، كسى مخالفتى نداشت، همه آمدند بيعت كردند و رأى دادند و قضيه تمام شد، فردا هم يكى ديگر جانشين میشد و الیآخر تا به آنجا رسيد كه یزید گفت: لعِبَتْ هاشمُ بالملکِ فلا خبرٌ جاءَ ولاوحی نَزَلْ. آرامآرام، یکییکی، مُتْعَتَانِ کَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا أَنْهی عَنْهُمَا؛ پيغمبر همه مسلمانها را در سهمشان از بیتالمال مساوى قرار مىداد اما من فرق مىگذارم، مهاجرين مقدم هستند، سهم آنها بيشتر است، بله، خويش و قومهاى پيغمبر نبايد چيزى گيرشان بيايد، همانى هم كه پيغمبر به آنها داده بود پس مىگيرند، براى رعايت عدالت كه همه مسلمانها یکجور بشوند، اما مهاجرين نه، حق آنها از شما بيشتر است، آنهایی كه جنگجو هستند و كشورگشائى مىكنند، آنها سهم بيشترى بايد ببرند و الیآخر.
كار از همینجاها شروع شد تا زمان عثمان به آنجايى رسيد كه همان كسانى كه از اولين ايمان آورندگان به پيغمبرصلىاللهعليهوآله بودند جزو تاراج كنندگان بیتالمال شدند، بعد هم توقع داشتند كه علىعلیهالسلام هم با آنها همینجور رفتار كند. این شد که رفتند جنگ جمل و بعد هم جنگهای دیگر را راه انداختند.
وقتی زاويه باز مىشود ابتدا خيلى نزديك است و فاصلهاى ندارد، ولی همین زاویه همین طور ادامه پیدا میکند و فاصله بیشتر و بیشتر میشود. ابتدا گفتند: مصلحت اقتضا مىكند؛ مصلحت اقتضا مىكند امروز از متعه حج و متعه نكاح صرفنظر بشود، فردا مصلحت اقتضا مىكند از يك چيز ديگر صرفنظر بشود، امروز ديگر جامعه نمىپذيرد، امروز ديگر دنيا نمىپذيرد، آرامآرام نمىپذيرد نمىپذيرد، اين كنار آن كنار، یکوقت نگاه مىكنيد از اسلام جز اسمى باقى نمانده است! اگر اين روند ادامه پيدا كند به همانجا منتهى مىشود مگر اینکه زهراگونههايى در جامعه پيدا بشوند و اعتراض كنند.
والسلام عليكم و رحمة الله
[1]. تحریم، 11.
[2]. همان، 12.
[3]. نهجالبلاغه، نامه 45.
[4]. احزاب، 21.
[5]. ممتحنه، 4.
[6]. تحریم، 11.
[7]. نازعات، 24.
[8]. عنکبوت، 1 و 2.
[9]. شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحديد، ج 16، ص 251.
[10]. شعراء، 227.