بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین لَاسِيَّمَا الْإِمَامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِيِّ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ العَسكَري عَجَّلَ الله تَعالَی فَرَجَه وَاجْعَلْنا مِنْ اَعْوانِهِ وَاَنْصارِهِ
سالروز شهادت پرافتخار معلم بزرگ، یار دیرین امام، فقیه و مجتهد و مفسر و فیلسوف معاصر، الگوی فقاهت و تعقل و تقوی، اسوه جهاد و اجتهاد را به حضور شما عزیزان تسلیت عرض میکنم. امیدوارم خداوند متعال به برکت خون پاک مطهر ایشان و خونهای پاک دیگری که در راه اعتلای کلمه الله و تعالی انسانها ریخته شده است به همه ما توفیق قدردانی و سپاسگزاری مرحمت بفرماید و ما را به وظایفمان آشناتر و به انجام آنها موفقتر بدارد.
از برکات این روز، توفیقی است که نصیب حقیر شد که در جمع اساتید و دوستان و فضلا حضور پیدا کنم و لحظاتی را به گفتوگو با شما نور چشمان و آیندهسازان کشور و روحانیت بپردازم. بدون اینکه به مقدمات طولانی بپردازم، اجازه بدهید که به اصلیترین مطلبی که مورد توجه است و ضرورت دارد که در این روزها با هم درباره آن گفتوگو کنیم بپردازیم و حواشی را برای فرصتهای دیگر بگذاریم.
در جهانی که ما زندگی میکنیم و در روزگاری که به سر میبریم، بشریت بیش از هر چیز، نیاز به شناخت اسلام، این سرچشمه سعادت دنیا و آخرت دارد. مکتبها و مدارس مختلف فلسفی و ایدئولوژیک به بنبست رسیده است. نظامها و رژیمهای مختلف سیاسی، یکی پس از دیگری به سقوط کشانده میشوند و بالاخره در یک جمله، بشریت در راهی که منهای خدا و دین انتخاب کرده است، بیشتر به ناکامی خودش پی میبرد. این ناکامیها زمینه را برای احساس عطش به حقایق وحی و ارمغان آسمانی، کتاب خدا و دین خدا، بیشتر میکند و در این میان، حاملان وحی و امانتداران دین وظیفه سنگینتری برای رساندن این امانتها به بشریت تشنه پیدا میکنند.
در روی این کره، بیش از پنج میلیارد انسان زندگی میکنند. در میان این پنج میلیارد، شاید بشود گفت قریب یک میلیارد مسلمان و منتسب به اسلام در سراسر جهان وجود دارد یعنی چیزی نزدیک به یک پنجم. بقیه از دین حقیقی الهی، بیبهره هستند. در میان این یک میلیارد مسلمان، درصد کمی از آنها هستند که از سرچشمه صحیح و از مجرای اهلبیت به حقایق دین پی برده باشند. همانطور که خود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله بهحسب روایت منقول از طرق شیعه و سنی فرمودهاند: سَتَفْتَرِقُ امّتِى عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ فِرْقَةً یا عَلَى اثْنَتَيْنِ وَسَبْعينَ فِرْقَةً، برحسب اختلاف روایاتی که نقل شده است، در میان 72 یا 73 فرقهای که در اسلام پدید میآیند تنها یک فرقه، ناجی هستند. امیدواریم که انشاءالله ما جزو آن فرقه ناجی باشیم که البته فرقه ناجی همان فرقه اهلبیت است. امیدواری ما از آن جهت است که ما واقعاً پیرو اهلبیت باشیم.
بههرحال مجموع انسانهایی که در روی زمین، راه حق و اسلام واقعی را شناختهاند نسبت به کل جمعیت بشر خیلی کم است. در میان مجموع شیعیانی که در جهان، پراکنده هستند کسانی که با علمای راستین و کارشناسان واقعی دین سر و کار داشته باشند و اسلام و تشیع را از زبان امانتداران واقعی شنیده باشند و از دست آنها دریافت داشته باشند باز خیلی کم هستند؛ در کشورهای مجاور خودمان، میلیونها شیعه هستند که تقریبا باید گفت از اعتقادات شیعه، از تعالیم اهلبیت، از فقه و احکام اجتماعی شیعه ناآگاه هستند. شاید باور نکنید که در کنار گوش ما، دهها میلیون شیعه وجود دارند که از سادهترین احکام بیاطلاعاند؛ و خیلی دور نرویم، در کشور خودمان، در گوشه و کنار این مملکت، مردمی هستند که اسماً شیعه و مسلمان هستند اما از حقایق اسلام و تشیع بهرهای ندارند.
در میان کسانی که واقعاً دلشان میخواهد حقایق اسلام را بشناسند، همه دسترسی به شناخت این حقایق ندارند؛ شرایط زندگیشان طوری است که نمیتوانند بیایند وقت زیادی را صرف شناخت اسلام و تحصیل علوم اسلامی بکنند. در این طرحی که ترسیم شد، از پنج میلیارد بهتدریج تنزل پیدا میکند و یک مخروطی را رسم میکند، به رأس مخروط که میرسیم یک عده قلیلی میمانند، کسانی که توفیق تحصیل علوم دینی اسلامی را از مجرای صحیح آن و از دست علمای واقعی بتوانند تحصیل کنند و ما، جمعی که اینجا نشستیم و امثال ما جمعهایی که در حوزههای علمی این نظام اسلامی هستند، ازجمله این افرادی هستیم که در رأس این مخروط قرار گرفتیم؛ یعنی تنها در بین پنج میلیارد انسان، در میان اینها شاید بشود گفت پنجاه هزار نفر! نسبت پنجاه هزار نفر به پنج هزار میلیون ببینید چه نسبتی است؟!
در بین کل این جمعیت، پنجاه هزار نفر توانایی تحصیل علوم دینی و آشنا شدن به حقایق اسلام را دارند. بقیه یا اصلاً اسلام و تشیع را نمیشناسند یا انگیزهای برای شناخت حقایق اسلام ندارند یا اگر انگیزه دارند دسترسی ندارند، دلشان میخواهد ولی نمیتوانند. شما خیال نکنید هرکسی که دلش میخواهد طلبه بشود فوراً برایش میسر میشود؛ بنده در سفرهای زیادی که خدا توفیق داده است به مناسبتهایی به کشورهای مختلف اسلامی و غیراسلامی کردم، به انسانهایی برخورد کردم که عاشق شناختن معارف اسلام و تشیع هستند و امکان تحصیل برایشان مهیا نیست. گه گاهی با هزاران زحمت از شهر و دیار خودشان حرکت میکنند، از زندگیشان دست میکشند، به گوشهای در قم یا مثلاً شهر دیگری میآیند و میخواهند چند صباحی به تحصیل علوم دینی بپردازند. مشکلات زیادی دارند؛ اولش باید شش، هفت ماه یا یک سال زبان فارسی بیاموزند تا بتوانند از اساتید اینجا استفاده کنند. بعد هم تا بیاید شرح امثله و اُنموذَج و سیوطی بخواند و سالیانی به ادبیات اینها بپردازد و اینها، سالهای آخر آیا مقداری از معارف گیرشان بیاید یا نیاید، به کشورشان برمیگردند. بعد از اینکه جوانی خودشان را با هزاران زحمت گذراندند، یک توشه مختصری از اینجا برگرفتند و رفتند.
اینها را عرض کردم برای اینکه ما نعمتی را که خدا به ما ارزانی داشته است را بشناسیم. بدانیم در میان میلیاردها انسان، خدا آن نعمت ویژهاش را به ما اختصاص داده است؛ آنچه همه جهان برای آن آفریده شده است، آنچه همه انبیا برای فهماندن آن و رساندنش به دست انسانها مبعوث شدهاند، آنچه همه اولیا و شهدا جان خودشان را برای آن فدا کردهاند، امروز در دست ما معدود انسانهایی است که توفیق تحصیل علوم دینی نصیبمان شده است. حالا چه قدر باید قدر این نعمت را بدانیم؟ وظیفه ما در مقابل این نعمت عظیم چیست؟
احتیاج به تذکر ندارد ولی خب یادآوری بیضرر است، انشاءالله نافع هم است؛ اول اینکه ما قدر این نعمت را بدانیم و درست درس بخوانیم و درست بیاموزیم. اگر نعمت عظیمی در کنار ما قرار گرفته است و ما بیاعتنا از کنارش بگذریم این اولین ناسپاسی است.
خدا در میان این همه انسانها نعمتش را به شما اختصاص داده است ولی خدایی نکرده شما با بیاعتنایی و باریبههرجهت از کنارش بگذرید! این اولین ناسپاسی است و میدانید که نتیجه ناسپاسی و کفران، چیست؛ وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ.[1]
این یک سنت استثناناپذیر الهی در این جهان است. هر ملتی که قدر نعمتهای خدا را دانستند، چه نعمتهای مادی و چه معنوی، خدا نعمتشان را زیاد میکند. هر ملتی که ندانستند مبتلا به محرومیت و عذاب خواهند شد؛ اسلام در کجا متولد شد؟ در جزیرةالعرب. تشیع در کجا پرورش پیدا کرد؟ در مدینه. امروز شما انشاءالله مشرف میشوید حج و مکه و مدینه، ببینید از حقایق اسلام چه قدر میدانند؟! البته یک نماز و اذانی دارند، در این جهت از ما بهترند؛ اما مردم مدینه اسم بچههای پیغمبرشان را نمیدانند! ائمه ما که در بقیع دفن هستند، مردم مدینه نمیدانند که اینها چه کسانی هستند و اسمهایشان را هم بلد نیستند! مگر یک عده شیعهای که در آنجا با انزوا و محرومیت و در بسیاری اوقات با تقیه زندگی میکنند. سایر مردم عربستان که زادگاه اسلام و خانه پیغمبر و اهلبیت در آنجا بوده است، امروز اسمی هم از آنها بلد نیستند! گاهی میآیند میپرسند اینهایی که شما میروید زیارت میکنید و اینها، اینها چه کسانی هستند؟ این نشانه این است که وقتی مردمی قدر نعمت خدا را نمیدانند اینجور محروم میشوند. اینها خانهشان در مدینه بود، زندگیشان آنجا بود، تمام مردم اینها را بهخوبی میشناختند، به وجود اینها افتخار میکردند اما آرامآرام فاصله گرفتند، کمکم نشناختند، محروم شدند، تا حالا به جایی رسیده است که اسمشان را هم نمیدانند، چه برسد به اینکه از معارفشان و از تعلیماتشان بهرهمند شوند!
ایران، کشوری بود کفرستانِ آن زمان، جای گبرها، جای زرتشتیها، جای کفار بود. اینها مسلمان شدند، بعد بهتدریج شیعه شدند. قدر این نعمت خدا را دانستند. ایران مرکز تشیع شد. نه اهلبیت، ایرانی بودند و نه در اینجا زندگی کرده بودند. فقط حضرت رضاصلواتاللهعليه به زور و فشار و بهصورت اجبار در زمان مأمون به ایران آورده شدند و الا سایر اهلبیت که زندگیشان در اینجا نبود؛ اما مردم اینجا قدر این نعمت خدا را دانستند، خدا در میان اینها اهلبیت را زنده کرد، حقایق اسلام را به دست اینها سپرد، معرفت به اسلام و تشیع در اینجا رشد کرد؛ اما تا مادامیکه قدر میدانند این نعمت در دستشان هست. اگر قدر ندانند چه؟ همان بلایی که عربها به آن مبتلا شدند ما هم مبتلا خواهیم شد! این سنت خدا است. فردا دیدید در آمریکا پرچم تشیع بلند شد، در قزاقستان و قرقیزستان پرچم اسلام بلند شد. اگر آنها قدرشناس اسلام شدند و خدایی نکرده ما شکر این نعمت را به جا نیاوردیم این نعمت از ما گرفته میشود و به یک جای دیگری منتقل میشود. خدا که با کسی خویش و قومی ندارد.
تاکنون به برکت زحمات پدران و اجداد و علمایی که در این کشور برای حفظ اسلام و تشیع و رواج این مذهب حق تلاش کردند این علوم و معارف در دست ما قرار گرفته است. میراث مفتی است که به دست ما رسیده است، ما که تلاشی نکردهایم. اگر قدرش را دانستیم، باقی خواهد ماند، معرفت ما رشد خواهد کرد، ما پرچمدار اسلام در جهان خواهیم شد انشاءالله، کما اینکه به برکت تلاشهای امام راحلرضواناللهعلیه و شهدای عزیزمان، این افتخار نصیب ملت ایران شده است که ایران مرکز اسلام شناخته میشود؛ اما بقای این نعمت، مرهون قدردانی و شکرگزاری ماست که بنده و شما، تا چه اندازه قدر این نعمت را بدانیم.
اولین مرتبه قدردانی از این نعمت این است که درست آن را یاد بگیریم. چه قدر زیانبار، خفتآور و شرمآور است که چهارده قرن، پدران ما اسلام را سالم به دست ما برسانند و ما تلاش نکنیم که این اسلام را آنچنان که پدرانمان به دست ما رساندهاند دریابیم و بشناسیم! پس اولین وظیفه ما این است که تلاش کنیم اسلام را درست بشناسیم، علوم اسلامی را درست فرا بگیریم، از علمایمان، از اساتیدمان، از بزرگانمان، از کتب علمیمان قدردانی کنیم. آن روز که استفاده از کتابها بهوسیله استنساخ انجام میگرفت دانشمندان ما تمام کتب حدیث را از اساتیدشان فرا میگرفتند. دهها دوره تفسیر قرآن را مورد مطالعه و بحث قرار میدادند. صدها کتاب فقه و اصول مورد مطالعه و استفادهشان بود، کتابهایی که باید بنشینند و کلمه به کلمه با قلم بنویسند و بسیاری از این کتابها بهوسیله استنساخهای شخصی خود علما انجام میگرفت؛ یعنی پول نداشتند بدهند که صحاف و وراق برایشان کتاب بنویسد و استنساخ کند. خودشان شب تا صبح باید با پیسوز بنشینند و کتاب بنویسند و نسخهبرداری کنند. به این صورتها علوم را حفظ کردند. علمای ما دهها هزار حدیث حفظ داشتند. امروز کتابهای چاپی به اختیار و تقریباً مجانی به دست ما میآید. با اینکه کتاب امروزه در کشور ما خیلی گران است ولی نسبت به دنیا خیلی ارزان است. ایران ما از ارزانترین کشورها از نظر کتاب است؛ و این کتابخانههایی که بههرحال در اختیار ما است. بنده جا دارد از شما سؤال کنم، شما هم از بنده سؤال بفرمایید که از مجموع کتابهایی که در اختیارمان است چه قدرش را خواندهایم؟! از مجموع کتابهایی که خودمان در کتابخانه شخصیمان داریم، حالا کتابخانه عمومی که در اختیارمان است هیچی!
یک وقت مرحوم اشراقیرضواناللهعلیه، منبری معروف قم در زمان مرحوم آیت الله بروجردی و پدر یکی از دامادهای امامرضواناللهعلیه در مدرسه فیضیه روی منبر گفته بود که یکی از طلاب بلند شود و اسم تفسیرهایی که بلد است را بشمارد. یک روز هم گفته بود اسم شروح نهجالبلاغه که بلد هستید را بگویید که چند تا شرح نهجالبلاغه بلد هستید. یکی بلند شده بود و چهار، پنج تا گفته بود. آنهایی که خیلی زیاد مطالعه کرده بودند دیگر ده تا اسم شرح نهجالبلاغه را بلد بودند. ایشان گفته بود اینجور میخواهید عالم شوید؟! من هفتاد شرح نهجالبلاغه را خودم مطالعه کردم! شما اسم ده تا شرح نهجالبلاغه را هم نمیدانید! یک منبری بود. البته منبریای بود که مجتهد بود، منبریای بود که مفسر بود، منبری حرفهای نبود که روی منبر برود و چهارتا کلمه و یک چیزی بگوید؛ درد داشت، ارزش علم را میشناخت. ایشان در همین زمانهای ما بودند، خیلی وقت نیست. در حدود چهل سال است که ایشان از دنیا رفت که گفتند به احتمال قوی مسموم و شهیدش کردند.
بههرحال اینها منبریهای ما بودند، علمای بزرگ، فقهایی که احاطه بر کتب فقهی داشتند، حکما و فیلسوفانی که احاطه بر کتب فلسفی داشتند و سایر متخصصین. به خدا قسم من شرمم میآید که خودم را در مقابل علمای خودمان مقایسه کنم که من چه قدر مطالعه کردم و آنها چه کار کردند! و بالاخره ما در طول چهل و پنج، شش سال طلبگیمان طلبه تنبلی نبودیم اما درعینحال، نسبت به زحماتی که گذشتگان کشیدند، ما کار قابل مقایسهای نداشتیم.
مرحوم آقای قاضیرضواناللهعلیه به مرحوم علامه طباطبائی سفارش کرده بودند شما بحار را مطالعه کنید، روشهای زندگی پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله را استخراج کنید و آن را سرمشق زندگیتان قرار دهید.
ایشان در همین راستا آن کتاب «سنن النبی» را تدوین کردند. حالا در کنار تلاشهای علمی دیگری که در فقه و اصول و تفسیر و سایر معارف داشتند، برای اینکه تفصیلاً از رفتارهای پیغمبر اکرم آگاهی داشته باشند و جلوی چشمشان باشد، یک دوره کامل، بحار را فقط به این منظور مطالعه کردند و نتبرداری کردند و این کتاب شد. ببینیم ما از آن چیزهای یقینی که از پیغمبر اکرم میدانیم چقدر عمل میکنیم؟!
مرحوم علامه طباطبائی در روایتی برخورد کرده بودند به اینکه پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله یک خوراکی که از ملخ ساخته میشد را دوست میداشتند یا تناول میکردند. تصمیم گرفته بودند برای تأسی به رسول اللهصلیاللهعلیهوآله یک مرتبه این غذا را تناول کنند. ببینید تعبد و علاقه، چه جور است؟ در روایتی برخورد کردند که پیغمبر اکرم یک نوع غذا را دوست میداشتند یا گاهی میخوردند. برای اینکه دستور لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[2] را عمل کنند، حتی آن غذایی که پیغمبر اکرم میخوردند را باید یک دفعه بخوریم. حالا چه جور بخوابند؟ چه جور پاشوند؟ چه جور بنشینند؟ چه جور غذا بخورند؟ چه جور حرف بزنند؟ چه قدر سکوت داشته باشند؟ چه قدر مباحثه داشته باشند؟ چه قدر تعلیم داشته باشند؟ با همسر چه جور زندگی کنند؟ با فرزندان چه جور؟ با مردم چه جور؟ با پیر چه جور؟ با جوان چه جور؟ با زن چه جور؟ با مرد چه جور؟ تمام اینها را دقیقاً عمل کنند تا برسد به آنجا که اگر پیغمبر اکرم یک جور غذایی هم تناول میکردند ما هم بخوریم و به ایشان تأسی کرده باشیم.
عزیزان من! ایشان با این روحیه، علامه طباطبائی شدند. آنوقت خدا چنین برکتی به عمرشان، به رفتارشان، به کتابهایشان و به آثارشان داد که دنیا را پر کرد. آنقدر که علامه طباطبائی در سایر کشورهای جهان شناخته شده است در بین ما شناخته شده نیست؛ من چندی پیش در دهه فجر، در کشور اندونزی بودم. آنجا کشوری است که صد و شصت میلیون مسلمان دارد ولی عالم برجستهای، مخصوصاً عالم شیعه، ندارد. کشور خیلی دورافتادهای است، در جنوب شرقی آسیا تقریباً در دورترین نقاط است. در آنجا چهل کتاب از استاد مطهری به زبان اندونزیایی ترجمه و چاپ شده بود و در کتابفروشیها موجود بود که من خودم برخورد کردم. بخشی از تفسیر المیزان هم به زبان اندونزیایی ترجمه شده و در آنجا چاپ شده است. مردمی که نه شیعه هستند، نه خدمت ایشان رسیدهاند، نه پای درس ایشان بودهاند، کمکم، گوش به گوش، سینه به سینه، شنیدهاند که چنین شخصیت علمی در ایران بوده است و چنین تفسیری را نوشته است. اهتمام کردند تا این تفسیر را به دست بیاورند، سعی کنند این را تا میتوانند، حالا من نمیدانم چقدر توانسته باشند، دقیقاً ترجمه کنند و برگردانند ولی همتشان را ببینید و اینکه خدا چه برکتی به کار این مرد داد که در اقصی بلاد عالم اسلام، تفسیر او بهعنوان یک منبع برای شناخت معارف اسلامی مورد استفاده قرار گرفت. نمیدانم بگویم ایشان چگونه زندگی میکرد و خدا این برکت را به آثار ایشان داد؟ ایشان درآمد ثابتی که برای زندگی داشت، ماهی پانصد تومان بود که از حقالتألیف تفسیر المیزان به دست ایشان میرسید. هر جلد المیزان، سه هزار تومان حقالتألیف داشت. ایشان در شش ماه مینوشت. ماهی پانصد تومان حقالتألیف این کتاب بود. این درآمد ثابت زندگی ایشان بود. مرحوم آقای قدوسیرضواناللهعلیه در اواخر عمرش میفرمود من سالهاست که داماد ایشان هستم، هنوز نمیدانستم ایشان اینقدر مقروض است. تا چند سال به آخر عمرش بوده، در تبریز یک تکه زمینی داشت، اتفاقاً قیمت پیدا کرد و فروش رفت و قرضهایش را پرداخت کرد. آنچه من یادم میآید ایشان بیش از دوازده سال یک لباده دوخت تبریز تنشان بود. من تا دوازده سال بعدش یادم است همین را میپوشید. من میدیدم شاید هفت، هشت سال یک نعلین پای ایشان بود. البته خیلی تمیز و منظم بود. یک خانه دو اتاقی اجاره کرده بود، با خانوادهاش زندگی میکرد. ما نمیدانستیم درون خانهاش چه خبر است. با ایشان گاهی میرفتیم، سؤالی داشتیم میپرسیدیم، تا دم در که میرفتیم ایشان نزدیکهای خانه خداحافظی میکرد. گاهی کاری داشتیم، مثلاً کار خصوصیای داشتیم، دم منزل ایشان میرفتیم، ایشان در را باز میکرد، سرشان را از در بیرون میآورد و حرف ما را گوش میکرد. ما تعجب میکردیم، خب مثلاً ما حالا اینقدر شاگرد نزدیک ایشان هستیم، چرا یک مرتبه نمیگوید بفرمایید داخل؟! بعدها فهمیدیم که در یک خانه هشتاد متری که ایشان اجاره کرده است جای پذیرایی ندارد! یک خانه هشتاد متری در یخچالِ قاضی اجاره کرده بود، خودش و چند سر عائلهاش آنجا زندگی میکردند؛ آن استاد طباطبائی، فیلسوف شرق، مفسر کبیر با قرض آنجور زندگی کرد و کسی نفهمید. دامادش نفهمید که ایشان چقدر مقروض است!
عزیزان من! قدر عمرتان را بدانید! قدر امکاناتی که در اختیارتان قرارداده را بدانید! این مدرسه تروتمیز و زیبایی که به برکت انقلاب و به همت یاران امام ساخته شده و در اختیار شما قرار گرفته شده، خیال نکنید همه، جای تحصیل و زندگیشان همینجور بوده است. راه دوری نروم، از خودم بگویم. بنده وقتی آمدم قم و درس میخواندم، آنوقتی که آمدم قم، کفایه میخواندم و درس خارج هم میرفتم. دو ماه در قم سرگردان بودم که حجره گیرم نمیآمد! بعد از اینکه با التماس و بگویم با گریه از خادم مدرسه فیضیه، از متولی مدرسه که چیزی عاید ما نشد، خادم مدرسه فیضیه دلش به حال ما سوخت. بعد از چند ماه سرگردانی، آنوقتی که من کفایه میخواندم در قم، یک حجرهای زیر پلههای شرقی مدرسه فیضیه، آقایانی که سالها قم تشریف داشتند میدانند کجاست، زیر پله بود که تا سقفش نم بود. نه آفتاب میگرفت و نه فرش داشت. تا سقفش هم نم بود. بعد از دو سه ماه سرگردانی یک حجره به ما دادند. آنهم صدقهسری، روی ترحم. چند روز که آنجا بودیم من پادرد گرفتم. رفیقم گفت اینجا در این حجره میمیریم! گفتم اگر نعش من را هم از این حجره در بیاورند دیگر وقتم را صرف دنبال حجره رفتن نمیکنم؛ و آنوقت در قم، روزگاری، مدتها، من روزی با هفت ریال زندگی میکردم. غالب غذای نهار و شام ما نصف نان سنگک و سی شاهی شکر بود. پولمان به پنیر هم نمیرسید. آن حجرهمان، آنهم زندگیمان. پول نداشتم کتاب درسی بخرم! کتاب درسی که باید شب مطالعه کنیم و تازه وضع ما نسبت به سابقینی که نقل میکردند خیلی ایدهآل بود.
شما الحمدلله این حجرههای تمیز، کموبیش وسایل زندگیتان به قدر ضرورت تأمین میشود، نمیگویم حالا خیلی زندگی ایدهآلی دارید اما نسبت به سابقینتان، به اساتیدتان، به پیرمردهایتان، زندگی شما خیلی خوب است. فکر نکنید که این کمبودهایی که در زندگی هست اینها عذری میشود که شما در تحصیل کوتاهی کنید.
قدر عمرتان را بدانید، قدر امکاناتی که در اختیارتان است را بدانید، قدر کتابهایی که در اختیارتان است، اینها گنجهای گرانبهایی است، سبک نشمارید و از کنار این کتابخانهای که اینجا جمع شده است بگذرید و یک تماشایی بکنید. سعی کنید بخوانید، محتوایش در سینهتان بیاید، آن برای شما ارزش دارد و الا جلد کتاب و کتابخانه که فایدهای ندارد. وقتتان را تلف نکنید. لحظهای از عمرتان را بدون مذاکره علم و تحصیل و بحث نگذرانید وگرنه پشیمان خواهید شد.
این قدم اول، تازه برای قدردانی از این نعمت که خودمان از این نعمتها درست استفاده کنیم. ببینیم این اسلام، این اخبار، این روایات، این تفاسیر، این معارف چه است؟ پیغمبر و امام چه گفتند؟ بعد آنوقت چه؟ علم، مقدمه عمل است. تنها اندوختن علم در سینه هنر نیست. بیاموزیم که عمل کنیم و در مرحله سوم به دیگران بیاموزانیم. دیگران هم فقط دوستانی نیستند که با احترام از ما دعوت میکنند و منت سرشان میگذاریم و یک جلسهای میرویم برایشان صحبت میکنیم.
میلیونها انسان تشنه در گوشه و کنار دنیا، در آفریقا، در آمریکای جنوبی، در کشورهای آسیا، حتی در اروپا، حتی در آمریکای شمالی، تشنه شناختن حقایق اسلام هستند. شما باید خودتان را آماده کنید برای اینکه این امانت را به آنها برسانید. اگر میتوانید حضوراً، شفاهاً، اگر نمیتوانید اقلاً بنویسید، کتاب بنویسید، مقاله بنویسید، زبان آنها را بیاموزید ترجمه کنید و به زبان آنها بفرستید. در سطحی بنویسید که بتوانند بفهمند. مگر اسلام به زبان فارسی نوشته شده بود؟! مگر قرآن به زبان فارسی نازل شده بود؟! همان مسلمانهای عرب آمدند فارسی را یاد گرفتند، اسلام را به ما آموختند. اگر آنها این کار را نکرده بودند ما اسلام را از کجا یاد میگرفتیم؟!
همانطور که اسلام بهوسیله چند مسلمان متعهد وظیفهشناس به گوشه و کنار دنیا معرفی شد، امروز این امانت به دست ماست. این رسالت بر دوش ما است. باید حقایق اسلام را اول یاد بگیریم و عمل کنیم، بعد به دنیا برسانیم. فرمودند کلمات ما را، علوم ما را، به مردم برسانید. آنها اگر از علوم ما اطلاع پیدا کنند حقایق را میپذیرند، تشیع را میپذیرند. محرومیتشان برای این است که دسترسی ندارند. اسلام و تشیع یک ارث پدری برای ما نیست، یک امانت الهی در دست ماست که باید آن را به تمام انسانهای روی زمین برسانیم. اگر این کارها را کردیم، قدر نعمت اسلام و تشیع را دانسته و شکرش را به جا آوردهایم وگرنه به هر اندازه کوتاهی کنیم منتظر محرومیت باشیم؛ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ! كَفَرْتُمْ یعنی کفران، اینجا به معنی کفر نیست؛ اگر ناسپاسی کردید، شکرش را بهجا نیاوردید، منتظر عذاب الهی باشید.
و بالاخره دستاورد اسلام و تشیع راستین، این انقلاب بود. آن کسانی که این اسلام را شناختند و عمل کردند و در مقام صدور این اسلام به دنیا برآمدند، در درجه اول شخص امام راحل رضوان الله علیه، اعلی الله درجته، جزاه الله عنا خیر الجزاء. خدا انشاءالله ساعتبهساعت، دقیقهبهدقیقه، بر درجات آن مرد الهی بیافزاید. او بود که اسلام را شناخت و عمل کرد و درصدد رساندش به مردم دنیا هم برآمد. این انقلاب، ثمره این کسانی بود که این اسلام را شناختند و عمل کردند. حالا این انقلاب در دست من و شماست، هنوز چندان از عمرش نگذشته است، هنوز به خاطر داریم عزیزانی که در این راه شهید شدند و خون پاکشان را نثار این انقلاب کردند.
وظیفه ما در مقابل این انقلاب چیست؟ وظیفه ما این است که صادقانه و مخلصانه برای تحقق اهداف این انقلاب تلاش کنیم، نه برای اهداف شخصی و گروهیمان، نه برای منافع دنیایمان، نه برای اسم و شهرتمان؛ «من» را فدا کنیم تا اسلام زنده باشد، تا انقلاب پایدار باشد.
اگر در راه تحقق این اهداف کوتاهی کنیم، به این انقلاب و به خونهای ریخته شده در راه این درخت، خیانت کردهایم. ما تا مادامی از آثار این انقلاب بهرهمند هستیم که حقشناس و شکرگزار باشیم. اگر ناسپاسی کردیم و اهداف این انقلاب فراموش شد، جای این اهداف بلند، آرمانهای شخصی، منافع مادی، مقاصد گروهی جایگزین شد، این اولین قدم انحراف و ناسپاسی است و باید منتظر باشیم خدایی نکرده از برکات این انقلاب محروم بشویم. اگر میخواهید این انقلاب پایدار باشد، اگر برای خونهای شهدایتان احترام قائل هستید، اگر خودتان را مدیون میدانید، باید تلاش کنید خالصانه اهداف این انقلاب تحقق پیدا بکند، اسلام زنده شود، معارف اسلام توسعه پیدا کند، احکام اسلام اجرا شود. اگر غیر از این در مغز من و شما آمد و حرکات و رفتار ما برای مسائل شخصی و گروهی انجام گرفت بدانید که داریم خیانت میکنیم!
امام الگوی ما را مطهری دانست. گفت او کسی است که حاصل عمر من است، او اسلامشناس راستین است، او کسی است که تمام آثارش بدون استثنا قابل استفاده است. وقتی شنید بعضیها درباره کتابهای ایشان یا سخنان ایشان حرفهایی مطرح میکنند، در سالگرد شهادت مطهری بیانیهای صادر کرد؛ فرمود: شنیده میشود که بعضی میخواهند دانشجویان عزیز را از کتابهای مطهری دور کنند، مبادا بگذارید چنین کاری تحقق پیدا کند.
امروز به برکت خون شهید مطهری است که من و شما دور هم نشستهایم. سعی کنیم شخصیت او را درست بشناسیم، رفتار او را الگو قرار دهیم، سعی کنیم شباهت به او پیدا کنیم. مطمئن باشید اگر خالصانه قدم بردارید آنطور که او با نیت خالص تلاش کرد، در میان شما مطهریها به پا خواهند خاست، به شرطی که اولاً همت داشته باشید، نیت خالص داشته باشید و ثانیاً وظیفهشناس و شکرگزار باشید و الا خدا دست از خداییاش برنداشته، بخیل هم نشده، استعداد هم در میان شما کم نیست، اگر میبینیم مطهری در جامعه ما کمنظیر یا بینظیر است باید عیب را از خودمان بدانیم وگرنه خدا بخل نمیکند.
پروردگارا! به عزت و جلالت، عزت اسلام و مسلمین را حفظ بفرما!
ما را نسبت به حقایق اسلام آشناتر بفرما!
نسبت به انجام وظایفمان موفقتر بدار!
روح پرفتوح امام بزرگوار و استاد شهید مطهری و سایر شهدای اسلام با انبیا و اولیا محشور بفرما!
ما را در پیروی از راه این عزیزان موفق بدار!
این اسلام و این انقلاب را در پناه امام زمان محفوظ بدار!
سایه رهبر معظم انقلاب را بر سر ما مستدام بدار!
همه خدمتگزاران به نظام اسلامی را موفق بدار!
ما را در شکرگزاری از همه نعمتهایت موفق بدار!
قلب مقدس ولیعصر از همه ما راضی بفرما!
عاقبت امر ما ختم به خیر بگردان!
والسلام علیکم و رحمة الله