صوت و فیلم

صوت:

کار گروهی، رمز پیروزی‌های بزرگ

در جمع دانش‌‌آموختگان طرح ولایت
تاریخ: 
پنجشنبه, 6 آذر, 1382

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام، صلواتى اهدا بفرمایید.

خداوند متعال را شكر مى‌‌كنیم كه توفیق عنایت فرمود بار دیگر ماه ضیافت الهى را گذراندیم. فرارسیدن عید سعید فطر را خدمت همه خواهران و برادران ارجمند تبریك عرض مى‌‌كنم و امیدوارم كه خداوند متعال عیدى ما را تعجیل در ظهور فرج ولى‌‌عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف قرار دهد.

از اینكه این كانون مبارك، كانون دانش‌‌آموختگان طرح ولایت، رسماً تشكیل شده بسیار خوشبختم. گو اینكه در سال‌های گذشته هم كمابیش فعالیت‌هایی از این قبیل به‌طور غیررسمی و گاهى منطقه‌‌اى انجام مى‌‌گرفت و بعضى از برادران و خواهران، این كانون را به‌صورت استانى و منطقه‌‌اى تشكیل داده بودند. ان‌شاءالله كه قدم مباركى براى تحقق هر چه بیشتر اهداف مقدس انقلاب و منویات پاك مقام معظم رهبرى‌حفظهم‌الله‌تعالى باشد.

نقش فرهنگ در زندگی فردی و اجتماعی انسان

نكته‌‌اى كه می‌خواهم خدمت شما عرض کنم این است كه پیشرفت، ترقى و تكامل انسان، هم در زمینه‌‌هاى فردى و هم در زمینه‌‌هاى اجتماعى، بیش از هر چیز منوط به فهم، فكر، اندیشه و فرهنگ است و به یك معنا، اساساً دین یك مقوله فرهنگى است. اساس دین، اعتقاد است و آدم باید امورى را بفهمد، بشناسد و به آن‌ها معتقد باشد. معرفت انسان هرقدر بیشتر باشد ایمانش مى‌‌تواند قوى‌‌تر شود و هرقدر ایمان، قوى‌‌تر باشد تكامل معنوى انسان بیشتر است.

صرف‌نظر از بُعد فردى و معنوى و اخروى این مسئله، در مسائل اجتماعى هم فهم، فكر و فرهنگ مهم‌ترین نقش را تشكیل مى‌‌دهند. به اندازه‌‌اى كه فرصت باشد و حالم اقتضاء كند یكى، دو نمونه را عرض می‌کنم؛ مى‌‌دانید كه یكى از تعالیم قرآن این است كه اگر مسلمان‌‌ها در مقابل دشمنانشان مَصاف دهند و پاى جنگ در میان بیاید، در ابتدا این‌جور بیان شد كه هرکدام از شما بر ده نفر پیروز مى‌‌شوید؛ شما اگر ده نفر باشید مى‌‌توانید یك جمعیت صد نفرى را شكست دهید و اگر صد نفر باشید مى‌‌توانید یك جمعیت هزار نفرى را شكست دهید. در مرحله بعد فرمود: الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیكُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ یغْلِبُوا مِائَتَینِ؛[1] به خاطر ضعف‌هایی كه در شما هست، فعلاً وضعتان این‌جور است كه هر ده نفر در مقابل بیست نفر مى‌‌توانید مقاومت كنید و پیروز شوید و اگر صد نفر باشید، بر دویست نفر پیروز مى‌‌شوید.

بصیرت فرهنگی، عامل پیروزی

چگونه است که صد نفر مؤمن، بر دویست نفر پیروز مى‌‌شوند؟! نفرمود صد نفر پهلوان مقتدر باشید یا اینكه ابزارهاى جنگی‌تان چند برابر باشد، سلاح‌های پیشرفته داشته باشید، بمب اتم داشته باشید، این‌ها كه نبود؛ همین‌که صد نفر باشید، بر دویست نفر پیروز می‌شوید گرچه آن‌ها یلان عرب و پهلوان باشند؛ این چه خصوصیتى دارد؟! قرآن کریم در تبیین این واقعیت مى‌‌فرماید: ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یفْقَهُونَ؛[2] علت اینكه آن‌ها با جمعیت بیشترشان در مقابل شما شكست مى‌‌خورند این است كه آن‌ها اهل فهم نیستند و در درك، ضعف دارند. بسیار روشن است که منظور از فقه در لَا یفْقَهُونَ، فقه اصطلاحى نیست.

آن‌وقت‌ها جنگ‌ها تن‌به‌تن بود و نقش عمده را در پیروزى‌‌ها نیروى بدنى و بعد هم ابزار جنگى ایفاء مى‌‌كرد. با اینكه نفرات و ابزار جنگی‌ آن‌ها بیشتر و عده و عُده‌‌شان قوى‌‌تر است ولی شما پیروز مى‌‌شود؛ چرا؟! براى اینكه آن‌ها از لحاظ قوه فكرى و فهم و درك واقعیات از شما ضعیف‌‌ترند؛ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یفْقَهُونَ.

این مِلاك، الآن هم هست و همیشه هم خواهد بود و اگر ما با همین ملاك در نظر بگیریم باز همان قاعده و اصل اوّلی كه صد نفر شما نه‌تنها بر دویست نفر بلكه بر هزار نفر پیروز مى‌‌شوید مى‌‌تواند دوباره زنده شود. وقتى كه ضعف فكرى و ضعف رشد اجتماعى، بیشتر برطرف شد و جامعه‌‌اى به رشد بیشتر، به فرهنگ قوى‌‌تر و به فهم بیشتر نائل شد آن اصل، صرف‌نظر از حكم شرعی آن، به‌عنوان یك اصل تكوینى دوباره زنده مى‌‌شود.

نقش عوامل فرهنگی در پیروزی انقلاب اسلامی

موارد زیاد دیگرى نص قرآن است كه فكر، فهم، درك، شعور، معرفت و بصیرت با تعبیرات مختلف، نقش اساسى را در پیشرفت و در پیروزى بر دشمن ایفاء مى‌‌كند. اگر اهل فقه و اهل فهم، تجربه‌‌هاى همین دوران كوتاه نهضت، انقلاب و پیروزى بعد از انقلاب را درست تحلیل كنند به همین نتیجه مى‌‌رسند كه بیشترین عامل پیروزى عامل فرهنگى بوده است. فرهنگ به معناى عامش كه اصلش معرفت و بصیرت است وگرنه ما نه سلاح مجهز آن‌چنانی و نه نیروى مجهزى داشتیم. به‌خصوص بعد از پیروزى انقلاب كه ارتش از هم پاشیده بود و سلاح‌‌هاى كافى هم در اختیارمان نبود. اگر چیزى هم بود در دست عمّال امریكا بود. بچه‌‌هایى كه مى‌‌جنگیدند حتی اِم‌‌یك هم گیرشان نمى‌‌آمد!

به‌هرحال، این مقدمه تأکید بر این بود که حتى در پیروزى نظامى، عامل فكرى و فرهنگى نقش اساسى دارد. این مقدمه در ذهنتان باشد تا یكى دو تا مقدمه دیگر هم به آن اضافه كنم.

نكته دوم این است كه اساس انقلاب ما که به‌عنوان جلوه‌‌اى از اسلام در این عصر شناخته می‌شود، فرهنگ است؛ یعنى اگر این انقلاب ابعاد مختلفى از قبیل ابعاد سیاسى، اقتصادى و نظامى دارد ولى اساسى‌‌ترین و اصیل‌‌ترین بعد این انقلاب، بعد فرهنگی آن است که مادر بُعدهاى دیگر است. این هم یك نكته.

مقدمات؛ لازمه انجام کارها

نکته سوم اینکه عقلاى عالَم مى‌‌دانند كه وقتى مى‌‌خواهند یك كار مهمى انجام دهند که مقدماتى دارد، اگر واقعاً اراده جدى داشته باشند كه آن كار را انجام دهند مقدماتش را از قبل فراهم مى‌‌كنند. حالا شما یك كار ساده‌‌اى را در نظر بگیرید تا به كارهاى عظیم برسد. فرض كنید مى‌‌خواهید ان‌شاءالله به زیارت عتبات بروید. بالاخره یك پاسپورتى، یك نام‌نویسی‌ای، یك چیزى، یك اقدامى باید انجام دهید. آدم باید پولى فراهم كند، مقدماتى را انجام دهد، چه‌کار باید كرد، كجا رفت، با چه کسی هم‌سفر شد؟ یک مقدمات ساده‌‌اى دارد. تا حالا كه پاسپورت فردى بود و حالا پاسپورت كاروانى است، بالاخره آدم باید برود و در یک كاروان نام‌‌نویسى كند. دیگر یك مقدماتى دارد. بالاتر فرض کنید شما می‌خواهید حج بروید. خب باید نام‌‌نویسى كنید. اگر آدم بگذارد روز اولى كه كاروان حج مى‌‌خواهد حركت كند آن‌وقت برود بگوید من مى‌‌خواهم حج بروم هیچ‌وقت موفق نمی‌شود که حج برود. در این شرایط اگر یك كسى واقعاً و جدى دلش بخواهد که حج برود باید از مدت‌ها پیش، نام‌‌نویسى كند. اگر كسى هم بخواهد بهانه بیاورد وقتی از او بپرسند چرا حج نرفتى؟ مى‌‌گوید هر وقت ما رفتیم گفتند آقا! وقت گذشته، دیگر نام‌‌نویسى نمى‌‌كنیم، نتوانستیم برویم، نشد، نمى‌‌گذارند كه آدم هر وقت مى‌‌خواهد برود. خب اگر آدم واقعاً اراده جدى دارد که حج برود، یك بار که رفت و گفتند حالا وقتش گذشته، خب سال آینده زودتر نام‌‌نویسى مى‌‌كند.

بهانه‌تراشی برای شرکت نکردن در جهاد!

اتفاقاً این داستان بسیار صریح در قرآن بیان شده است و بد نیست که اگر یک‌وقت فرصتى داشته باشید آیات 40 الی 50 سوره توبه را مرور كنید. بیشتر به این قسمت مربوط است. مى‌‌فرماید: لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَیهِمُ الشُّقَّةُ وَسَیحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ یهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ؛[3] یك عده کم‌همت و بهانه‌‌گیر و ... بودند و وقتى صحبت از جهاد مى‌‌شد بهانه‌‌اى مى‌‌آوردند. مى‌‌دانید که عمر پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله غیر از آن دوران مكه كه تقریباً در حصر و گرفتاری‌های سخت گذشت، از آن وقتى كه جامعه اسلامى در مدینه تشكیل شد همه‌‌اش به جنگ گذشت؛ هفتاد و دو غزوه و سریه در طول ده سال آن‌هم با شرایط آن روز کم نیست! مسلمان‌ها دائماً یا در معرض هجوم كفار بودند و باید مهیا می‌بودند و وسایل فراهم می‌کردند و یا مى‌‌بایست به جهاد می‌رفتند و حقوق گذشته‌‌شان را تقاص می‌کردند. بالاخره باید زمینه‌‌اش را فراهم می‌کردند. یك عده بودند که مزاجشان خیلى با جنگ نمى‌‌ساخت. مزاجشان با کسب‌وکار و پول درآوردن و این‌ها بهتر سازگار بود. هر وقت مى‌‌گفتند چرا نمى‌‌روید؟ بهانه‌‌اى مى‌‌آوردند؛ یک‌وقت مى‌‌گفتند حالا زمستان است، هوا سرد است، بگذاریم یک‌خرده هوا بهتر شود. تابستان مى‌‌گفتند هوا گرم است، در بیابان طاقت نمى‌‌آوریم. یک‌وقت دیگر مى‌‌گفتند حالا وقت میوه چیدن و برداشت محصول است. خلاصه هرروز یك بهانه‌‌اى می‌آوردند.

قرآن اینجا افشاگرى مى‌‌كند و مى‌‌فرماید: لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ؛ اگر یك جایى، غنیمت حاضرى داشت و مى‌‌دانستند که اگر بروند، به‌راحتی در جنگ پیروز مى‌‌شوند و از آن، پول درمى‌‌آید، دنبالت راه مى‌‌افتادند و تا مى‌‌گفتى فوراً مى‌‌آمدند چون مى‌‌دانستند پیروزى است و مشكلى هم نیست. وَسَفَرًا قَاصِدًا اگر هم سفرى که مى‌‌بایست بروند یك سفر كوتاه دو، سه روزه بود مى‌‌رفتند و تمام مى‌‌شد؛ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَیهِمُ الشُّقَّةُ؛ ولى حالا صحبت كارهایى است كه مشقت دارد و مقدماتش را باید از قبل فراهم كنند و لذا طولانى مى‌‌شود. حالا كه این‌جور است بهانه مى‌‌آورند و نمى‌‌آیند. وَسَیحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا؛ بعد هم قسم خواهند خورد كه اگر مى‌‌توانستیم مى‌‌آمدیم! نمى‌‌توانیم بابا! نمى‌‌توانیم! گرفتاریم! قسم هم مى‌‌خورند وَسَیحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا!

قرآن مى‌‌فرماید: یهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ؛ همان خدایى که به او قسم مى‌‌خورند، آن خدا مى‌‌داند كه این‌ها دروغ مى‌‌گویند؛ این‌ها حالش را ندارند.

نخواستن یا نتوانستن؟!

حالا شاهد عرض من این جا است؛ بعد از چند آیه، مى‌‌فرماید: وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ؛[4] اگر واقعاً مى‌‌خواستند بیایند، وسایلش را از جلوتر فراهم مى‌‌كردند. درست است كه شاید هم حالا راست بگویند؛ الآن نمى‌‌توانند، گرفتارى دارند اما چون نمى‌‌خواستند فكر این نبودند كه مقدماتش را فراهم كنند. اگر جدى مى‌‌خواستند در جهاد شركت كنند، زندگی‌شان را سروسامان مى‌‌دادند. اینكه گذاشتند تا حالا که مثلاً كاروان مى‌‌خواهد برود و حالا مى‌‌گویند نمى‌‌توانیم، براى این است كه نمى‌‌خواستند؛ وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً!

بهانه‌تراشی در راه انجام تکالیف شرعی!

مقدمه سوم این است كه یک انسان عاقل اگر اراده جدى براى انجام یك كار سنگین و مهم داشته باشد مقدماتش را از پیش فراهم مى‌‌كند. اگر فكر مقدمه‌‌چینى نباشد و بگوید توكل بر خدا! موقع خودش انجام می‌دهیم! از این بهانه‌‌هاى مقدس‌‌مآبى؛ اینجا آدم، عارف هم مى‌‌شود! موقع خودش خدا درست مى‌‌كند! از ایشان باید پرسید آیا كارهاى دیگر دنیا را خدا درست نمى‌‌كند؟! خداى دنیا با خداى آخرت فرق دارد؟! چطور براى کسب‌وکار، براى زندگى، براى خانه ساختن، براى ازدواج كردن باید از چندین سال قبل، مثلاً از بیست سال پیش‌تر مقدمات را فراهم كنى، چرا نمى‌‌گویى خدا آن را درست مى‌‌كند؟! آن جایی که پاى تكالیف شرعى مى‌‌آید مى‌‌گوید موقع خودش خدا درست مى‌‌كند! اینجا متوكل و موحد مى‌‌شود!

بهانه‌ای برای فرار از انجام تکلیف!

مقصودم از این مقدمات چیست؟ مى‌‌خواهم بگویم ما باید اندکی فهممان را رشد دهیم. همه‌چیز این نیست كه هِجّى كنند و در دهانمان بگذارند. یک‌خرده باید مغزمان را به كار بگیریم، باید عقل داشته باشیم. وقتى مى‌‌گویند حفظ نظام واجب است و واجب‌‌ترین كارهاست، باید یک‌خرده عقلمان را به كار بگیریم که نظام چیست؟ چگونه حفظ مى‌‌شود؟ چه چیزهایی نظام را به خطر مى‌‌اندازد؟ اگر ما بخواهیم نظام را حفظ بكنیم چه‌کار باید بكنیم؟ امروز صبح از خانه دربیایم و بگویم مى‌‌خواهم حفظ نظام كنم؟! خب حفظ نظام چیست؟ چه‌کار باید بکنم؟ آن كسى كه گفت حفظ نظام واجب‌‌ترین تكالیف است شوخى كرد یا جدى مى‌‌گفت؟! آیا واقعاً هیچ خطرى نظام ما را تهدید نمى‌‌كند؟ چه كسانى باید این خطر را دفع و رفع كنند؟ این تكلیفى كه واجب‌‌ترین تكالیف است و حتی از نمازخواندن هم واجب‌‌تر است به عهده چه کسی است؟ اگر واقعاً ما مى‌‌خواهیم آن تكلیف را عمل كنیم چگونه باید عمل كنیم؟ هر كارى بگویند، بگوییم والله لو استطعنا لفعلنا! نمى‌‌توانیم! اگر مى‌‌توانستیم مى‌‌كردیم! آقا! جلوى این فسادها را بگیرید! نمى‌‌توانیم! این مفاسد اخلاقى، این مفاسد اجتماعى، این مفاسد فكرى، این رشوه‌‌خوارى‌‌ها، این باندبازى‌‌ها و... این‌ها به نظام ضربه نمى‌‌زند؟! و اگر یك كسى بخواهد نظام را حفظ كند چه‌کار باید انجام دهد؟ به من بگویند این كار را انجام بده! مى‌‌گویم من كه نمى‌‌توانم! چه‌کار می‌توانم بکنم؟! به شما بگویند شما انجام بده! شما هم بگویید من كه نمى‌‌توانم!

امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه، الگوی برنامه‌ریزی موفق برای رسیدن به هدف

آن روزى كه امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه مى‌‌خواست با شاه و امریكا مبارزه كند، مگر به‌تنهایی مى‌‌توانست همه كارى انجام دهد؟! چطور این كار را برای خودش تكلیف واجب دانست و تا پاى جان ایستاد؟! برای اینكه وقتى دید تكلیف واجب است فكر مقدماتش افتاد كه از كجا باید شروع كرد و چه‌کار باید كرد، والا هر وقت مى‌‌گفتیم - آن‌وقت‌ها معروف بود که مى‌‌گفتند مشت و درفش- مى‌‌گفتند ما در مقابل درفش چه‌کار مى‌‌توانیم بكنیم؟! ما در مقابل این سلاح‌‌هاى مجهز كه امریكا به شاه داده چه داریم؟! لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا! اما آن كه اراده جدى داشت فكر كرد که از كجا باید شروع كند و مقدماتش را شروع كرد. حالا چه‌کارها كرد و این‌ها، همه شما كم‌یابیش شنیده‌اید؛ امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه ابتدا از نوشتن نامه براى علماى شهرستان‌ها شروع كرد. بعد هم در هر چند جلسه كه درس داشت به سخنرانى در درس می‌پرداخت. کم‌کم این فعالیت‌ها گسترش پیدا كرد. امام افرادى را این‌طرف و آن‌طرف فرستاد. شاگردهایی را كه تاحدودی آماده كرده بود براى تبلیغ فرستاد. در پانزده، شانزده سال دوران نهضت، چند بار تبعید شد، زندان رفت و الی‌آخر. بعدها هم در كشوردارى و تدبیر مملکت تدبیرى كرد كه روزگارى باید نشست و مدیریت امام را تحلیل كرد كه چه مدیریتى از یك آخوند ساخته بود. این‌که مى‌‌گویم یك آخوند، معلوم نیست كه از همه آخوندها بربیاید. او یك فراست خدایى داشت، اخلاص داشت، خدا هم او را كمك مى‌‌كرد.

شرط موفقیت در امر به معروف اجتماعى

نتیجه‌‌اى كه مى‌‌خواهم از این‌ها بگیریم این است كه من و شما اگر اراده جدى براى انجام یك تكلیف داشته باشیم باید مقدماتش را زودتر فراهم كنیم. نباید بگذاریم تا وقت خودش، آن‌وقت بگوییم نمى‌‌توانیم. اگر حفظ نظام واجب است، اگر مبارزه با منافقان داخلى واجب است، اگر حفظ ایمان خودمان، مردممان، خانواده‌‌مان و بچه‌‌هاى خودمان واجب است، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِیكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ،[5] این‌ها واجب است یا واجب نیست؟! در رساله‌‌ها كه جایى ننوشته كه واجب است! اگر حفظ امانت اسلام و انقلاب براى نسل آینده واجب است، اگر این‌ها واجب است باید ببینیم از چه راهى و چگونه باید به این واجبات عمل كرد و مقدماتش چیست؟ نماز، روزه، تدریس فقه، اصول، فلسفه، در مورد شما درس‌های دانشگاهى، كارهاى ادارى، غیر ادارى، كار آزاد، كار صنعتى، كار هنرى؛ حفظ نظام، همین‌ها است؟!

همه ما مى‌‌گوییم امر به معروف و نهى از منكر، با آن ادله غلاظ و شدادى كه در این جا هست كه امر به معروف و نهى از منكر از هر واجبى واجب‌‌تر است و اگر امر به معروف و نهى از منكر ترك شود خدا بلایى از آسمان بر مردمى نازل مى‌‌كند كه هر چه خوبان هم دعا كنند دیگر مستجاب نمى‌‌شود! هر چه هم پای کار می‌آییم می‌گویند خب چه فایده‌ای دارد آقا! امر به معروف نمی‌شود کرد! الآن من و شما در جمهورى اسلامى، در خیابان مى‌‌توانیم امر به‌ معروف و نهى از منكر بكنیم؟! فایده‌‌اى دارد؟! این‌همه مفاسد مى‌‌بینیم چه‌کار مى‌‌توانیم بكنیم؟! اگر خیلى ایمان داشته باشیم خون دل مى‌‌خوریم! چرا؟! براى اینكه آن چه مقدمات این امر به معروف اجتماعى است را فراهم نكرده‌ایم.

اگر جدى باشیم باید ببینیم چه كار باید كرد تا یك روزى بتوانیم امر به معروف كنیم؟ اگر گرفتن جلوى مفاسد اجتماعى واجب است مقدماتش هم واجب است، به همان دلیلى كه پاسپورت گرفتن براى مكه، واجب است. در هیچ رساله‌‌اى نوشته شده که آقا! بر مسلمان‌ها واجب است بروند پاسپورت بگیرند، بروند عكس بردارند، شناسنامه ببرند، رونوشت شناسنامه بدهند؟ اما آیا واجب است یا نیست؟ وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً؛ اگر مى‌‌خواهند كاری انجام شود مقدماتش را فراهم می‌کنند. آن‌هایی كه درصدد انجام مقدمات نیستند نشانه این است كه دروغ مى‌‌گویند! وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ! نمى‌‌خواهند!

لزوم ایجاد شبکه ارتباطی دانش‌آموختگان طرح ولایت

این مسئله طرح ولایت، یكى از مقدمات آن واجبات است. به همان دلیلى كه حفظ اسلام، حفظ انقلاب، حفظ ایمان، حفظ نسل آینده و حفظ ارزش‌های اسلامى، واجب است طرح ولایت هم واجب است چون ابزار حفظ ارزش‌های اسلامی است. این جا جنگ فرهنگى است، جواب شبهات را با گلوله نمى‌‌شود داد؛ جواب فكر را باید با فكر داد. فكر را باید آموخت، طرز فكر كردن را باید یاد گرفت، آن مسائلى را كه باید جواب حاضر و آماده داشته باشد را باید یاد گرفت، باید درس خواند.

این درس خواندن‌‌ها یک‌وقت براى این است كه ایمان خودمان را حفظ كنیم. خب در حدى كه بتوانیم جواب دشمن را بدهیم و خودمان قانع شویم و تحت تأثیر واقع نشویم این تكلیفمان انجام مى‌‌گیرد. فهمیدیم كه خودمان دیگر مى‌‌توانیم پاسخ شبهات را بدهیم و تحت تأثیر این‌ها واقع نمى‌‌شویم؛ اما اینكه امر به معروف نبود، این‌که حفظ نظام نبود، این‌که حفظ انقلاب نبود، این حفظ خود فرد است. اگر بخواهد به‌عنوان یك امر اجتماعى مطرح شود دانش‌آموختگان باید با هم ارتباط داشته باشند، باید بتوانند از نیروهاى همدیگر استفاده كنند، باید یك شبكه ارتباطى ایجاد كنند، باید یك تشكّل قوى به وجود بیاورند و این کار، شدنی است.

حالا شاید شما اوایل انقلاب نبودید ولى حتماً شنیده‌اید. شما خیال مى‌‌كنید آن زمانى كه امام نهضت را شروع كرد جو اجتماعى و فرهنگى خیلى براى این‌ها آماده بود؟! بزرگ بزرگ‌‌ها مى‌‌گفتند این‌ها خیالات است! مگر مى‌‌شود با امریكا درافتاد؟! مگر مى‌‌شود با شاه درافتاد؟! وقتى آن كار یعنی بیرون كردن امریكا از ایران، شدنى بود كارهاى دیگر هم شدنى است. این‌ها که به اندازه یك انگشت كوچك آن‌هم نمى‌‌شوند؛ ما تنبل هستیم، ما ارزش كار خودمان را نمى‌‌دانیم، ما راهش را بلد نیستیم یا نمى‌‌خواهیم انجام دهیم!

من این‌ها را عرض كردم براى اینكه عزم شما براى ادامه این كار راسخ‌‌تر شود. این یك تكلیف واجب است. صحبت یك فرض نیست كه حالا ما هم یك افتخارى نصیبمان شود، بیاییم مثلاً كانون دانش‌آموختگان را تشكیل دهیم؛ این یك ابزار براى یك كار مهم و یك تكلیف اجتماعى مهم است كه از هر واجبى واجب‌‌تر است. اگر بخواهیم آن تکالیف را انجام دهیم باید این ابزار را داشته باشیم، وگرنه یا جاهلیم كه این‌قدر شعور نداریم كه برای مكه رفتن، جلوتر باید خرج و وسایلش را فراهم كرد و یا مرتبه‌‌اى از نفاق در ما هست! مى‌‌گوییم مى‌‌خواهیم نظام را حفظ کنیم ولی دروغ مى‌‌گوییم! لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ؛ هر جا که كار ساده‌‌اى باشد شعار می‌دهیم ما اهل كوفه نیستیم على تنها بماند، این داد زدن که كارى ندارد؛ اما آنجایى كه باید مغز را به كار گرفت، نشست، فكر كرد، بحث كرد، كتاب خواند، تدریس كرد چون مشكل این است که وقت مى‌‌برد و زحمت دارد لذا می‌گوییم نمى‌‌شود آقا! نمى‌‌شود! درس داریم! درس دانشگاه داریم! كار داریم! نمى‌‌شود! وَسَیحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا. بنده مى‌‌گویم آقا! درس دارم، منبر دارم، سخنرانى دارم. آن یكى هم یك کار دیگر دارد. استاد دانشگاه هم مى‌‌گوید تدریس دارم، دانشجو هم مى‌‌گوید باید درس بخوانیم، كاسب هم مى‌‌گوید باید كسب بكنیم، نمى‌‌توانیم، نمی‌توانیم. قرآن هم مى‌‌فرماید: وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ! اگر راست مى‌‌گفتند مقدماتش را تهیه می‌کردند؛ وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً.

کار گروهی، رمز پیروزی‌های بزرگ

ما بیاییم كلاهمان را قاضى كنیم؛ آیا واقعاً مى‌‌خواهیم این نظام را حفظ كنیم یا نه؟! واقعاً مى‌‌خواهیم اسلام در این مملكت حاكم باشد یا نمى‌‌خواهیم؟! اگر مى‌‌خواهیم، نگوییم من نمى‌‌توانم، تو نمى‌‌توانى؛ بله منِ تنها و توى تنها نمى‌‌توانیم اما اگر همه یكى شویم، اگر با هم ارتباط داشته باشیم، اگر فكرهایمان را روى هم بریزیم، اگر مقدماتش را تهیه كنیم، نه‌تنها این كار را مى‌‌توانیم بلکه خیلى بالاترش را هم مى‌‌توانیم؛ نه‌تنها مى‌‌توانیم اسلام را در ایران حفظ كنیم بلکه مى‌‌توانیم اسلام را صادر هم كنیم. یا دركمان نسبت به این مسئله ضعیف است و درست باورمان نیست و توجه نداریم كه برای انجام كارهاى عظیم، مقدماتش را باید از مدت‌ها پیش فراهم كرد و یا عقلمان نمى‌‌رسد. واقعاً عقلمان نمى‌‌رسد؟! من بعید نمى‌‌دانم كه بسیارى باشند كه توجه ندارند و اگر فكر كنند عقلشان مى‌‌رسد. اگر راهنمایى شوند باور می‌کنند اما توجه ندارند، گرفتاری‌ها به‌گونه‌ای است که فرصت این‌که آدم در این مسائل فکر كند را به او نمی‌دهد.

شما كه این دوره را گذرانده‌اید و الحمدلله بصیرت و معرفت بیشترى در دینتان پیدا كرده‌اید باید به دیگران بیاموزید؛ باید دیگران را متوجه كنید كه آقا! تكلیف، فقط آن نیست كه همان لحظه كه وقتش مى‌‌رسد آدم برود انجام دهد. اگر به‌تنهایی نمی‌توانید امر به معروف کنید باید گروه تشكیل دهید.

همه شما شنیده‌اید که یكى از مراكزى كه منافقان، خیلى حساس بودند كه روى آن كار بكنند قم بود. مى‌‌دانستند که اگر دژ قم فتح شود و فساد در اینجا رواج پیدا كند جاهاى دیگر آسان است چون اینجا مركز علم، مركز روحانیت و مركز انقلاب است. اگر بتوانند اینجا را فتح كنند فتح جاهاى دیگر خیلى آسان است و لذا در اینجا خیلى سرمایه‌‌گذارى كردند. براى یك سخنرانى، سخنران را از نصف روز جلوتر آوردند و در یك خانه‌‌اى بردند. بچه‌‌هاى قم جمع شدند و آنجا نماز جماعت برپا كردند و گفتند ما نمى‌‌گذاریم! سخنران داخل ماشین نشست و از پشت موبایل سخنرانى كرد و آنجا پشت بلندگو گذاشتند و پخش كردند! چهار تا جوان وقتى بخواهند چرا نمى‌‌توانند؟! البته چهار تا که نه، خیلى بیشتر بودند ولى خود جوان‌ها با فكر خودشان جمع شدند و گفتند نمى‌‌گذاریم این سخنرانى كند، این بى‌‌دین است، این ضدانقلاب است، این عامل امریكاست، نمى‌‌گذاریم سخنرانى كند؛ و نشد. چند شب پشت سر هم كسانى را آوردند تا سخنرانى كنند ولی سرانجام سر نگرفت. هر كسى را به یك صورتى مانعش شدند. آقا! شد یا نشد؟! حزب حاكم بخواهد در یك شهر یك كارى انجام دهد و چهار تا جوان نگذارند! آن‌ها پول دارند، قدرت دارند، قدرت قانونى دارند، دستگاه انتظامى و این‌ها بالاخره مجبورند انتظامات را حفظ كنند ولى وقتى مردم نخواستند نمى‌‌گذارند! چرا؟! چون جوان‌ها از پیش مهیا شده بودند، با هم ارتباط برقراركرده بودند که اگر چنین چیزى شد نمى‌‌گذاریم. مى‌‌رویم آنجا نماز جماعت تشكیل مى‌‌دهیم. مى‌‌گویند براى تشكیل تظاهرات باید اجازه بگیرند؛ ما كه نمى‌‌خواهیم تظاهرات كنیم! مى‌‌خواهیم نماز جماعت بخوانیم! فرماندارى اجازه نمى‌‌دهد؛ اجازه چى نمى‌‌دهد؟! ما که نمى‌‌خواهیم كارى كنیم، مى‌‌خواهیم نماز بخوانیم! وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً؛ وقتى جوان‌ها از مدت‌‌ها پیش با هم ارتباط برقرار كردند، هم‌‌فكرى كردند، تشكلى داشتند، قرارى گذاشتند، عهد و پیمانى با هم گذاشتند مى‌‌توانند انجام دهند. بالاترش را هم مى‌‌توانند انجام دهند؛ اما وقتى تنها هستند مى‌‌گویند آقا! ما چه‌کار مى‌‌توانیم بكنیم؟! خب اگر ما بگوییم می‌خواهیم تظاهرات انجام دهیم، نمى‌‌دانیم چه‌کار كنیم؛ خلاف قانون است؛ تا اجازه ندهند كه شرعاً جایز نیست، مخالفت دولت اسلامى كه جایز نیست؛ ولی وقتى فكرش را كرده باشند راهش را پیدا مى‌‌كنند.

حاصل عرضم، تفسیر و توضیحى درباره این جمله است كه وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً؛ اگر براى انجام یک كارى اراده‌‌اى جدى باشد باید وسایل و مقدماتش را از پیش فراهم كرد. این درس‌خواندن‌ها و بعد تشكّل، از مقدمات حفظ نظام و حفظ انقلاب است. اگر اراده جدى داریم این كارها واجب است. باید این‌ها انجام گیرد تا بتوانید موقع خودش از اسلام، از عقاید، از ایمان، از ارزش‌‌ها و از خون شهدا پاسدارى كنید.

وفقكم الله و ایانا ان‌شاءالله


[1]. انفال، 66.

[2]. حشر، 13.

[3]. توبه، 42.

[4]. توبه، 46.

[5]. تحریم، 6.