بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام، مخصوصاً شهید بزرگواری که این مجلس باشکوه برای بزرگداشت خاطره شهادت آن عزیز برگزار شده، صلواتى تقدیم میکنیم.
خداوند متعال را شكر مىكنم كه توفیق عنایت فرمود در جمع نورانى شما عزیزان شرف یاب شدم و اجازه دادند چند لحظهاى وقت شما عزیزان را بگیرم. در این جلسات علاوه بر اداى حق بزرگانى كه بر این انقلاب بزرگترین حق را داشتند مخصوصاً استاد شهید مطهری و علامه بزرگوار كه با وجود آنهمه بحثها، گفتگوها، سخنرانىها و مقالات هنوز هم بعد از یك ربع قرن آنچنانکه باید قدرش شناخته نشده، علاوه بر اداى حق این بزرگواران و معرفى زحمات، تلاشها و دستاوردهاى این عزیزان براى نسل جوان و نسل آینده، براى اینکه اهداف آن عزیزان را دنبال كنیم باید سعى كنیم که از این فرصتها حداكثر استفاده را ببریم. مهمترین هدف چنین بزرگوارانى روشن كردن راه ما براى رسیدن به اهداف اسلام و اهداف انقلاب است.
یك مقدمه كوتاه عرض مىكنم و وقت شما را زیاد نمیگیرم؛ بعد از اینکه انبیاء عظامصلواتاللهعليهماجمعين براى هدایت انسانها بهسوی سعادت ابدى و تشكیل مدینه فاضله در این جهان و تطهیر و تزكیه نفوس براى میهمانى ابدى در پیشگاه الهى رسالتشان را انجام دادند دو گروه اقلیت در دو قطب جامعه شكل گرفتند؛ یك گروه كسانى بودند كه هم راه انبیا را كاملاً شناخته بودند و براى تحقق اهداف آنها شك و تردیدى نداشتند و هم براى انجام وظایفشان انگیزه كافى داشتند و از مسیر صحیح تخلف نمىكردند؛ یعنى ازنظر علم و عمل، ممتاز بودند. در تمام جوامع، یك اقلیتى با وصف كامل بودن ازلحاظ علم و عمل شكل گرفتند.
یك اقلیتى هم در قطب مخالف تشكیل شدند و آنها كسانى بودند كه بااینکه راه صحیح را شناخته بودند ولى عالماً عامداً مىخواستند آن را مشتبه و دیگران را گمراه كنند. اینها انگیزه الهى نداشتند بلكه براى رسیدن به اهداف شوم و پست خودشان انگیزه شیطانى در كارهایشان بود، حاضر بودند همه چیز را به بازى بگیرند تا به خیال خودشان چند روزى به یك زندگى شاد و مرفه برسند. آنها هم یك اقلیتى بودند.
اكثریت مردم در بین این دو قطب نور و ظلمت، در بین این دو اقلیتى كه یكى درنهایت قرب به انبیا و یكى درنهایت بُعد از انبیا بود قرار دارند كه نه معرفت و علمشان به پایه آن جانشینان انبیا مىرسد و نه فساد و انحرافشان به اندازه آن گروه شیطانصفتی است كه در قطب مخالف قرار دارند. این اكثریت، دائماً در حال نوسان هستند. در میان این اكثریت هرقدر كسانى به آن گروه اقلیتى كه نزدیك انبیا هستند بیشتر شباهت پیدا كنند از خطرها مصون مىمانند و خدمات بهترى مىتوانند براى جامعه انجام بدهند، هم خودشان راه صحیح را انتخاب كنند و هم به دیگران براى رسیدن به سعادت كمك كنند و هرقدر تحت تأثیر آن اقلیت شیطانصفت قرار بگیرند باعث این مىشود كه حقیقت را درست نشناسند، در راه زندگىشان به شك و شبهه مبتلا شوند، معارف دین را درست یاد نگیرند و هم در تطبیقش بر موارد دچار اشكال باشند كه امروز چه باید كرد، خدا از ما چه مىخواهد و انبیا چه وظیفهاى براى ما معین كردند.
کسانی که یا ازلحاظ دانش و شناخت و یا ازلحاظ انگیزه الهى ضعیف باشند طبعاً به آن قطب مخالف نزدیك مىشوند و خطرشان زیاد مىشود و باعث این مىشوند كه هم خودشان از سعادت محروم یا کمبهره شوند و هم احیاناً دیگران را مبتلا كنند. در طول تاریخ اسلام و تواریخ سابقان هم همینگونه بوده است منتها ما از تاریخ اسلام بیشتر اطلاع داریم، گو اینکه اطلاعاتمان از همین تاریخ هم به قدر كافى نیست.
در طول تاریخ مىبینیم كسانى در زندگى دچار نوساناتى شدند، گاهى در یك مسیر صحیح قدم برداشتند، كارهاى خوبى كردند، خدماتى انجام دادند ولی پس از چندى عقبگرد كردند، در یك مسیر دیگرى افتادند، اشتباهاتى مرتكب شدند و بالاخره به قول قرآن كریم خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَیئًا؛[1] خوب و بد را با هم قاطى كردند، نه آنچنان پاك و پاکباز هستند و نه آنچنان شیطان و منحرف كه جزو آن اقلیت شیطانصفت باشند. سرّ این نوسانات، عقبگردها و انحرافات در همینجا نهفته است كه یا معلومات، بینش و شناختشان نسبت به حقایق اسلام ضعیف است و یا انگیزهشان براى عمل كردن به معارف دین و وظایف، ضعیف است. یا كم مىدانند و یا كم عمل میكنند.
با توجه به این نكته، اگر ما بخواهیم که از این خطرها مصونیت پیدا كنیم و به قطب صلاح و سداد و پاكى و طهارت نزدیك شویم چه باید كنیم؟ جوابش روشن است؛ هم باید شناختمان را نسبت به دین و نسبت به تطبیق موارد احكام بر مسائل جزئى و شخصى و موسمى زیاد كنیم و هم باید خودسازى كنیم، انگیزه الهى را در خودمان تقویت كنیم و انگیزههاى شیطانى و هوسهاى نفسانى را تضعیف كنیم. هرقدر میتوانیم باید در این دو جهت موفق باشیم؛ هر قدر معرفت، علم و شناختمان نسبت به دین بیشتر باشد خطر انحرافمان كمتر خواهد بود؛ اما تنها این كافى نیست. علاوه بر اینکه شناختمان باید تقویت شود تقوا و خداخواهىمان هم باید تقویت شود، انگیزه عمل هم باید در ما تقویت شود و عجیب این است كه اگر كسانى تنها درصدد شناخت صحیح برآیند اما در عمل كوتاهى كنند و بهاصطلاح به علمشان عمل نكنند، وظایفى كه یاد گرفتند را درست انجام ندهند، تدریجاً شناختشان هم عوض مىشود، فهمشان هم تغییر مىكند و این چیز عجیبى است!
انسان خیال مىكند كه ما دو تا دستگاه داریم که به هم ربطى ندارند یعنی وقتى فكر و ذهنمان را به كار بیاندازیم، درست درس بخوانیم، خب حقایق را خوب مىفهمیم، خواه عمل كنیم و خواه عمل نكنیم؛ فهمیدن، كار ذهن انسان است، وقتى كتاب بخواند، درس بخواند، استدلال یاد بگیرد خب مطالب را خوب مىفهمد، این دیگر به اینکه عمل كند یا نكند ربطى ندارد و خیال مىكنیم كه انسان مىتواند شناخت صحیح به دست آورد، اعتقاد صحیح پیدا كند، ایمان صحیح هم داشته باشد اما در عمل رعایت نكند، خیال مىكنیم چنین امری امکان دارد؛ اما هم تجربه نشان داده و هم آیات قرآن و روایات فراوان دلالت دارد كه اینها یك همبستگى با هم دارند. اگر كسى خوب درس خواند و یك مطالبى را فهمید، فكرش را درست به كار گرفت، از تجربه دیگران بهره گرفت و یك اعتقاد صحیح پیدا كرد و حتى ایمان به آنهم پیدا كرد ضامنى براى بقاء این اعتقاد و ایمان نیست. این اعتقاد ممكن است در طول زندگى در اثر عوامل مختلفى كمرنگ شود و حتى ممكن است رنگ ببازد و بِپرد! این چیز عجیبى است؛ انسان علم پیدا كند، یقین پیدا كند، ایمان به چیزى بیاورد، راه صحیحى را هم انتخاب كند، مدتى هم برود، بعد ایمانش را از دست بدهد! بگوید نه، من اشتباه مىكردم! این چگونه مىشود؟!
این یك رابطه عجیبى است كه براى روانشناسان درست كشف نشده كه سرّش چیست اما قرآن به این مطلب تصریح دارد، تجربه هم زیاد نشان مىدهد. قرآن در یك جا مىفرماید ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا یسْتَهْزِئُونَ؛[2] عاقبت و سرانجام كسانى كه مرتكب كارهاى بد شدند و بدترینها را انتخاب كردند این شد كه ایمانشان را هم از دست دادند و آیات ما را تكذیب كردند! نهتنها تكذیب كردند بلکه در مقام استهزاء آنها برآمدند! كسانى شناخت داشتند، ایمان هم داشتند، عمل هم كردند اما بعد تغییر مسیر دادند! چگونه تغییر مسیر دادند؟! یك گناهى پیش آمد، گفتند این چیزى نیست، مهم نیست، گناه كوچكى است، این اهمیتى ندارد، ما اینهمه به این انقلاب خدمت كردیم حالا یك لغزشى هم كردیم چیز مهمى نیست. این لغزش تكرار پیدا كرد، کمکم بهصورت عادت درآمد. این یكى که انجام گرفت مشابهش هم در كنارش یك كار دیگرى پیش آمد، این هم مثل آن چیز مهمى نیست. بالاخره تدریجاً دایره گناه گسترش پیدا كرد؛ اینکه مهم نیست، آنکه قابل عفو و اغماض است، یکوقتی توبه مىكنیم بخشیده میشود، کمکم كار به اینجا رسید كه بدترین گناهان را مرتكب شدند؛ ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَى! انسانهایی كه آدم هیچ باور نمىكرد، نهتنها باور نمىكرد بلکه احتمالش را هم نمىداد! شاید در جلسه، كسانى باشند كه نمونههایى از این اشخاص را بشناسند. من دوست ندارم خصوصیاتى از آنها را نقل كنم كه ذهن بعضىها آشفته شود. داریم، داشتیم، بعضىهایشان را همه شما مىشناسید، تشتشان دیگر از بام افتاده و رسوا شدند و بیرونشان كردند، بعضىهای دیگر هم هنوز پردههایى روى كارشان هست ولى خواص آنها را مىشناسند و مىدانند که به یك آلودگىهاى عجیبى مبتلا شدهاند، كارهایى كه انسان باور نمىكرد که حتی فكرش به ذهن اینها بیاید کمکم مبتلا شدند و كار به جایى رسید كه دیگر به اصل ارزشهاى انقلاب و اسلام لبخند زدند! نهتنها لبخند زدند بلکه نیشخند زدند و آنها را به تمسخر گرفتند؛ وَكَانُوا بِهَا یسْتَهْزِئُونَ!
این جریان، این روند نوسانآمیز، پیش و پس رفتن، زیرورو شدن، تقلب احوال، تحول حالات در صدر اسلام هم بوده، در زمان ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين هم بوده، بعدش هم در طول چهارده قرن بوده، در این دوران یك ربع قرن انقلاب هم نمونههایى داشته و دارد. آیا ما دوست داریم که اینگونه بشویم؟!
آن كسانى كه اینگونه مبتلا شدند، از روز اول در پیشانىشان ننوشته بود منافق. آنها قیافههاى شناختهشدهای داشتند و دوستداشتنی و مورد احترام بودند ولى كارشان به آنجا كشید. آیا ما مطمئن هستیم، یكایك ما جداجدا، هر كسى كلاه خودش را قاضى كند، بنده خودم را قاضی کنم؛ آیا من مطمئن هستم که مثل آنها نمىشوم؟! آیا دلم مىخواهد که مثل آنها نشوم؟! فكر نمىكنم دستکم از میان شما كسى باشد كه خوشش بیاید اینگونه شود. همه دوست داریم که ایمانمان روزبهروز كاملتر شود؛ در مسیر صحیح، بهتر پیش برویم؛ استقامت بیشترى داشته باشیم؛ در این مسیر، تكامل پیدا كنیم؛ درجاتمان عالىتر شود و بالاخره به مقام انبیا و اولیا نزدیكتر شویم، نه اینکه عقبگرد كنیم و از قله به ته دره جهنم سقوط كنیم. هیچ كس چنین چیزی را دلش نمىخواهد. اگر دلمان نمىخواهد چه كار كنیم؟
باید پیشگیرى كنیم، باید حواسمان جمع شود که به خطرهایى كه آنها مبتلا شدند مبتلا نشویم. دو كار باید بكنیم؛ سرّ همه این مسائل، دوتا كلمه است؛ علم و عمل؛ سعى كنیم دائماً معلومات خودمان را نسبت به دین، اسلام و ارزشهاى انقلاب بیافزاییم. هیچ وقت به آنچه مىدانیم قانع نشویم چون دایره معلومات، حدومرزی ندارد. هرروز ممكن است یك شبهاتى پیش بیاید و احتیاج داشته باشد که جوابش را یاد بگیریم. هر وقت به آنچه مىدانیم قانع شدیم و فكر كردیم هر چه باید بدانیم مىدانیم و دیگر احتیاج به مطالعه بیشتر، درس خواندن بیشتر و بحث كردن بیشتر نیست این اول خطر است؛ و هر وقت به ذهنمان آمد كه فلان لغزشى مهم نیست، این قابلاغماض است، این اشتباهات و این لغزشها در مقابل خدماتى كه ما كردیم مهم نیست، هر وقت به ذهنمان آمد بدانیم این اول خطر است. اگر آدم خدایى ناكرده مبتلا به لغزشى هم شود، البته كمتر كسى است كه در عمرش مبتلا به هیچ گناه و لغزشى نشده باشد، اما باید با سرافكندگى اعتراف داشته باشیم؛ بله، این اشتباه را كردم، انشاءالله توبه مىكنم و از خدا مىخواهم كه از تقصیر من بگذرد. باید نگران باشم نه اینكه بگویم نه، این چیزى نیست، خیلى مهم نیست.
اگر در ناحیه علم به آنچه مىدانیم بسنده كردیم و در ناحیه عمل، از اشتباه و لغزش، نگران نشدیم بدانیم كه داریم در مسیرى قدم برمىداریم كه منافقان قدم برداشتند! آنها كارشان از همینجا شروع شد. یک آیه دیگر هم برایتان بخوانم؛ فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِی قُلُوبِهِمْ إِلَى یوْمِ یلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا یكْذِبُونَ؛[3] قرآن از كسانى یاد مىكند كه وقتى آنها را براى جهاد دعوت مىكردند بهانهگیرى مىكردند. اینها به نفاق مبتلا شدند. از اوصافشان این بود كه اول ازلحاظ مالى در تنگنا بودند و فقیر بودند. اینها با خدا یك عهد بستند؛ گفتند خدایا! اگر وضع زندگیمان خوب شد و پولدار و ثروتمند شدیم بخشى از ثروتمان را حالا كم یا زیاد - هركسى بسته به نذر و عهدى که با خدا كرده بود- بخشى از این را در راه تو صرف خواهیم کرد. خدا هم وسیلهاى فراهم كرد و زندگی آنها خوب شد اما وقتی ثروتمند شدند یادشان رفت که چه نذرى كرده بودند و یا گفتند حالا باشد فردا، حالا سرمایهمان را داشته باشیم و از آن استفاده كنیم سر پیری اداء مىكنیم! بالاخره به عهدى كه با خدا كرده بودند عمل نكردند. این خلاف عهدى كه با خدا كردند باعث این شد كه ایمان در دلشان ضعیف شد تا آنجایى كه مبتلا به نفاق شدند؛ فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِی قُلُوبِهِمْ ... بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ؛ به خاطر اینكه به آن وعدهاى كه با خدا كرده بودند عمل نکردند و به خاطر اینكه دروغ مىگفتند؛ وَبِمَا كَانُوا یكْذِبُونَ. آن دروغ، پیمانشکنی و خلف وعد با خدا باعث این شد که ایمان ضعیف شود و تدریجاً بپرد. در ظاهر مؤمناند ولی در باطنشان ایمانى نیست. مگر نفاق یعنى چه؟ فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِی قُلُوبِهِمْ.
این نفاق در اثر چیست؟ در اثر گناه است. نفاق یعنى با اینکه میداند دیگر ایمان ندارد. چگونه ایمان ندارد؟! خب دیگر همینگونه است و این از عجایب روح انسان است. کمکم شناختش هم عوض مىشود و شك مىكند که آیا این كارهایى كه ما كردیم درست بود؟! دست از زندگیمان شستیم، زن و بچه را گذاشتیم، مدتها در جبهه رفتیم، این كار درستى بود كردیم؟! رفیقهاى ما ماندند، به فلان پُست و مقامى رسیدند، چقدر ثروت جمع كردند، ما دستمان اینجا خالى ماند، كسى احوال ما را هم نپرسید! مىگوید یك مقدار اشتباه كردیم، گول این آخوندها را خوردیم و رفتیم! آن روح جهاد و فداكارى، به انكار و بلكه به استهزاء تبدیل شده، میگویند بیچارهها چگونه گول خوردند، جوانهایشان را دادند، اگر رفته بودند با آمریكا و صدام صلح كرده بودند و با آمریكا ساخته بودند دیگر اینهمه موشکبارانها را نداشتیم، اینهمه ویرانىها را نداشتیم! مگر بعضىها نمىگویند؟! نشنیدید که میگویند؟! لااقل شنیدهاید كه خیلیها گفتند بعد از فتح خرمشهر دیگر صحیح نبود ما جنگ را ادامه دهیم! این را که فراوان گفتند.
این نكتهاى كه عرض كردم یك نكته آموزندهاى است كه در عالم خیلىها منحرف شدند؛ قرآن اشخاصی را در داستانهای خاص اسم مىبرد و بهطورکلی از اقوام و گروههای چندنفری در اسلام نام مىبرد که دچار انحراف شدند. بالاخره خود ما هم کمیابیش شاهدش هستیم. ما چه كنیم اینگونه نشویم؟ یكى اینکه سعى كنیم معلوماتمان روزبهروز افزوده شود. یكى هم سعى كنیم تقوایمان را حفظ كنیم، دلباخته دنیا نشویم، دل به زرد و سرخهاى دنیا نبازیم، یك مقدار از لذتهاى دنیا را اختیاراً كم كنیم. یکوقت انسان دستش نمىرسد و چون ندارد خرج نمىكند، اینکه هنر نیست. هنر این است که از آن اندازهای كه دستمان مىرسد یك مقدار كمتر خرج کنیم برخلاف آن روحیهاى كه امروز در اثر مصرفگرایی غربى رواج پیدا کرده که هركس هر چه دارد یك مقدار بیشترش را مىخواهد. اسلام سفارش مىكند آن اندازه كه مىتوانید و دارید و برایتان میسر است یك مقدار كمتر مصرف كنید، یك مقدار از لذتهایتان بكاهید، گاهى روزه بگیرید. عزیزانى هستند و یادشان است که در اوایل انقلاب، بچههاى سپاه هفتهاى دو روز روزه مىگرفتند. كسى بر آنها الزام نكرده بود. این روحیه بود كه باعث شد آن پیروزىها و آن کمکهای غیبی نصیبشان شود. یك چیز مختصرى كه ماهیانه به آنها مىدادند بااینکه خودشان احتیاج داشتند ولی همان را هم به صندوق جبهه برمىگرداندند. این روحیهها ارزش داشت و باعث این شد كه خدا به چنین گوهرهاى گرانبهایی، آن عزت و آن پیروزى را ببخشد.
عرض من اینجا نبود، خواستم مقدمهاى عرض كنم براى اینكه چون انسان در مسیر این لغزشها و این انحرافات فكرى قرار دارد، بزرگترین خدمت به جامعه انسانى و بهخصوص جامعه اسلامى خدمت كسانى است كه جلوى انحرافات فكرى و لغزشهاى رفتارى را بگیرند. به دیگران كمك كنند تا بهتر بفهمند، بهتر بشناسند و به آنها كمك كنند كه راه صحیح را بهتر بپیمایند. اینها جانشینان انبیا هستند.
در عصر ما یكى از كسانى كه به یكى از عالىترین مراتب این مقام جانشینى انبیا رسید استاد شهید، علامه مطهرىرضواناللهعلیه بود. ایشان عمر عزیزشان را در این راه صرف كرد. عمر ایشان كوتاه بود. خیلى جاى حسرت دارد كه آن وقتى كه مىبایست از اندوختههاى چند دهه تحصیل و تحقیق ایشان استفاده میشد و جامعه از آن استفاده میبرد دشمنان، ایشان را از ما گرفتند. آنچه براى ما باقى مانده نسبت به آنچه که مىبایست از این عزیز در این عالم بماند بسیار كم است. ایشان فرصت نكرد تا یك نظام ارزشى، عقیدتى و سیاسى اسلام را بهصورت كامل تدوین كند. اینطرف و آنطرف سخنرانىهاى پراكندهاى داشتند. از مجموع این سخنرانىها و نوارهایى كه گرفته شد كتابهایى تهیه و چیزهایى نوشته شد. اغلب آنچه که از كتابهاى استاد هست از همین سخنرانىهاى پراكنده ایشان است. ایشان فرصتى نكرد كه بهعنوان یک محقق بنشیند و مجموعه افكار منظم و منسجمى را ارائه دهد. تازه وقت این كار رسیده بود و جامعه به این نیاز پى برده بود كه دشمنان، قبل از ما او را بیشتر شناختند و او را از ما گرفتند. این بزرگوار بهخوبی درك كرده بود كه جامعه ما و بهخصوص نسل جوان ما، به آموزههایى احتیاج دارد و باید با بیان متقن و درعینحال ساده و رسا آنها را تغذیه كرد. ایشان طلسم آن کتابها و آن روش و آن بیانات و آن درسهای سنتى كه در اثر خیانت بیش از نیمقرن حكومت غاصب منحوس پهلوى بر ما تحمیل شده بود را شکست و نیازها را بهتر درك كرد، روش نویى درافکند، مطالب جدیدى كه مورد حاجت جامعه بود را مطرح كرد، روش بهترى در تفهیم و تبیین آنها به كار گرفت و در همان عمر كوتاه و محدودی كه خدا به ایشان عنایت فرمود آنقدر خدمت كرد كه امروز بعد از یك ربع قرن، جامعه ما هنوز كاملاً به آموزههاى او نیازمند است. این نشانه این است كه او چقدر خوب راه را شناخته بود و چه سرمایه گرانبهایی در اختیار ما قرار داد و ما هنوز باید دنبال راه او بدویم گرچه به گرد راه او نمیرسیم.
از خداوند متعال درخواست مىكنیم كه بر علو درجات آن عزیز بیافزاید و ما را قدردان نعمت او و نعمت امثال او قرار دهد.
از این بیان قاصری كه بنده در خدمت شما عرضه كردم درسى كه باید بگیریم یك توصیه به همه عزیزان است؛ بعد از اینكه باور كردیم كه بزرگترین خدمت به جامعه، روشنگرى درزمینهٔ معلومات و ارزشهاى دینى و تربیت مردم است بهگونهای كه بتوانند ارزشهاى اسلامى را در زندگیشان پیاده كنند یعنى تعلیم و تربیت صحیح، اگر باور كردیم كه این بزرگترین خدمت است، امروز که روز معلم است اولاً خود ما كه معلم و مربى هستیم باید تلاش كنیم که به هیچ پایهاى از علم بسنده نكنیم. هرروز سعى كنیم چیزى مطالعه كنیم و بر معلوماتمان افزوده شود، علاوه بر اینکه آن معلوماتى كه اندوختیم، در اثر متاركه کمکم فراموش نشود. مخصوصاً در آنچه مورد احتیاج جامعه و احتیاج نسل آینده ماست، در آن زمینه بیشتر مطالعه كنیم تا بهتر بتوانیم بهره برسانیم. دوم اینکه خود ما قبل از دیگران عمل كنیم. ما نهتنها معلم باشیم و مفاهیمى را به دیگران منتقل كنیم بلکه رفتار ما هم آموزنده باشد. مربى واقعى کسی است كه خود رفتارش آموزنده باشد. اگر سعى كردیم که هم از ناحیه علم روزبهروز ترقى كنیم و هم از ناحیه عمل روزبهروز پاكتر، خالصتر، صمیمىتر و شبیهتر به اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين شویم آنوقت باید خدا را شكر كنیم كه ما را در راه صحیح پایدار فرمود اما اگر دیدیم که نه، چندان به علم بهایى نمىدهیم، یك چیزى برگزار كنیم، به قول خودمان و به خیال خودمان اداى وظیفهاى شده باشد اما دیگر چندان دغدغهاى نداشته باشیم که مطالعه عمیقتر كنیم، بهتر به شبهات جواب دهیم، بهتر روشن كنیم، یا در مقام عمل به همین انجام واجبات و ترك گناهان اكتفا كنیم باید یک مقدار نگران باشیم؛ مربى باید رفتارش برجستهتر باشد تا با اقتداى به او، حداقلش در دیگران تحقق پیدا كند. الگوى ما پیغمبر اكرمصلىاللهعلیهوآله، ائمه اطهار و امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه هستند و تازه ما اینگونه شدیم. اگر آن الگوها را نداشتیم چه مىشدیم؟! باید سعى كنیم روزبهروز هر چه مىشود رفتارمان را به رفتار آنها شبیهتر كنیم، در بىاعتنایى به دنیا، در سادگى، در دلسوزى براى مردم، در جدیت براى برپائى عدل و مبارزه با تبعیض و ظلم، آنوقت است كه ما مىتوانیم خودمان را شیعه علىعلیهالسلام بدانیم.
این عزیز بزرگوار كسى بود كه دوران عمرش را در این دو مسیر، با جدیت پیمود. آنچه گاهى از مقام معظم رهبرى و از دیگران نقل شده شنیدهاید. اینها نمونههاى كوچكى از آن چیزهایی است که در زندگى ایشان دیدهاند و موقعیتی نشده که از مناجات ایشان، از تهجد ایشان و از گریههاى ایشان نقل شود. خب وقتیکه نقل شود من كه امروز جاى او مىنشینم و مربى هستم، من هم باید آنگونه باشم. چرا من آنگونه نباشم؟! وقتى من مىتوانم دیگران را به زهد و پارسایى و تقوا تشویق كنم كه خودم نمونه كاملترى از آن باشم چرا اینگونه نباشم؟ اگر من در انجام وظایف و مستحبات كوتاهى كنم، دیگران در انجام واجبات كوتاهى خواهند كرد! تا مادامى كه طلب در ما قوى است هم درزمینهٔ علم و هم درزمینهٔ عمل مىتوانیم اثر بهترى در جامعه ببخشیم اما اگر گفتیم نه، دیگر بس است، به همین پایه كه رسیدیم كافى است، باید بدانیم که سقوط ما از همانجا شروع مىشود. این راجع به كسانى است كه در مقام مربیگرى هستند. گویا عده زیادى از حضار محترم در این مسئولیت هستند.
و اما سایر عزیزان باید سعى كنند از وجود معلمان و مربیان حداكثر استفاده را ببرند. تنها به اینكه درسى بگذرانند، واحدی را پاس كنند، نمرهاى بگیرند به اینها اكتفا نكنند. درس دین فقط براى نمره گرفتن نیست. سرّ سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت ما در دین است. پس هر چه دین را بیشتر بیاموزیم به سعادت نزدیكتر مىشویم. این چیزى نیست كه باید بهزور بر ما تحمیل كنند که اگر نخوانید رتبهتان كم مىشود و در امتحان رد مىشوید. مگر انسان براى نفس كشیدن هم باید برود نمره بگیرد؟! براى اینكه غذا بخورد باید ببیند در امتحان رد مىشود یا نمىشود؟! این نیاز ماست. نیاز روح و انسانیت ما به فراگیرى علوم و معارف دینى است. اگر اینها را یاد نگیریم از انسانیت عقب مىمانیم، از سعادت ابدى عقب مىمانیم. سعى كنیم فراگیرى معارف دینى را از مهمترین نیازهاى زندگى خودمان بشماریم. اگر این تلقى را داشتیم هیچ فرصتى را براى مطالعه و براى سؤال از دست نمىدهیم. تا عالمى را مىبینیم، هر چه نمىدانیم و برایمان مشكل بوده را فوراً مطرح مىكنیم و مىپرسیم. در كمترین فرصتى كه داریم، همیشه یك كتاب یا یك جزوه دم دستمان هست تا مطالعه كنیم. این عادت كتاب خواندن و مطالعه كردن و پرسش كردن درباره مسائل دینى، این باید براى ما یك عادت و یك فرهنگ شود. متأسفانه از غربىها تنها عادات زشتشان را براى ما ترویج مىكنند و بهصورتهاى مختلف براى ما رواج مىدهند. یکی از عادات خوبى كه بسیاری از غربىها دارند همین عادت مطالعه است. متأسفانه در بین ما لااقل بهاندازه آنها رواج ندارد. بنده خودم چون سفرهاى زیادى مىروم دیدهام که پیرمرد، پیرزن هفتاد، هشتاد ساله سوار مترو که مىشود همینکه یك جایى پیدا كرد تا بنشیند یك كتاب از داخل كیفش درمیآورد و مىنشیند مطالعه مىكند. پیرزن 70 ساله در مترو نشسته، از اینجا مىخواهد به آنطرف شهر برود، دوتا ایستگاه بالاتر، این فرصت را از دست نمىدهد و فوراً یك كتاب از كیفش درمیآورد. حتى در صف اتوبوس، بناست پنج دقیقه اینجا بایستد فوراً یك كتاب برمىدارد و مطالعه مىكند ولی ما ساعتها مىنشینیم و خیلى که هنر مىكنیم جدول پر مىكنیم! بعضى فیلمهاى غیرمفید، حالا نگویم مضر، را تماشا مىكنیم! اگر باور كردیم كه سعادت ما در دانش حقیقى است لحظهاى را نباید از فراگیرى علم صحیح از دست بدهیم. این كیمیاست، این راهگشاى ماست. موقعى كه در یك ظلمت واقع مىشویم و نمىتوانیم وظیفهمان را تشخیص بدهیم، نمىتوانیم حق و باطل را تشخیص بدهیم، علم است كه ما را نجات مىدهد و بالاخره تقواست كه در مقام عمل نمىگذارد ما بلغزیم و از قله رفیع ایمان به اعماق دره كفر و نفاق سقوط كنیم.
پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم مىدهیم كه عزت اسلام و مسلمین را روزافزون فرما!
روح امام عزیز و همه كسانى كه در راه پیروزى این انقلاب خدمت كردند، به شهادت رسیدند، سختىها دیدند، همه را با انبیا و اولیائت محشور فرما!
سایه كسانى كه امروز در این نظام مسئولیتهایى را براى حفظ باورها و ارزشهاى اسلامى دارند را مستدام بدار!
سایه مقام معظم رهبرى را تا ظهور ولى عصر بر سر همه ما مستدام بدار!
روح این استاد شهید عزیز را با پیغمبر اكرم و ائمه معصومین محشور فرما!
خدمتگزاران به معارف و فرهنگ اسلامى را تأیید فرما!
عاقبت امر همه ما را ختم به خیر فرما!
والسلام علیكم و رحمة الله