بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام، صلواتی اهدا میکنیم.
تشریففرمایی شما عزیزان، نور چشمان و امیدهای آینده کشور را به این مؤسسه که خانه خود شماست خوشآمد عرض میکنم و با تمام وجود از خداوند متعال درخواست میکنم که همه شما را مشمول عنایتهای خاص آقا امام زمانعجلاللهفرجهالشریف قرار دهد، بر توفیقات شما بیفزاید و همه شما را از همه آفات و بلیات مادی و معنوی حفظ فرماید.
در این فرصتی که بنده افتخار دارم که شما عزیزان را از نزدیک زیارت کنم از اینکه چهرههای نورانی شما را میبینم بسیار خوشحالم و اگر بخواهم احساس خودم را به شما منتقل کنم باید بگویم مثل احساس خادم یک گلستان است که در فصل بهار میبیند که گلها شکفته شده و چهره غنچههای نوشکفته، گشوده شده است و در حال رشد و بالندگی و عطرافشانی هستند.
اگر شما در باغچهتان یک بوته گل غرس کرده باشید و منتظر گلدادنش باشید وقتی یک روز بروید و ببینید که بوته، غنچهای دارد و غنچه، تازه دارد باز میشود و میشکفد یک احساسی به شما دست میدهد و هراندازه به گل علاقه داشته باشید این احساس قویتر خواهد بود. آن کسانی که آرزو دارند که این نظام، پایدار بماند و مقدمهای برای یک تحول کلی و جهانی در سطح جهان باشد و زمینهای فراهم شود برای اینکه باغبان اصلی عهدهدار تربیت شود، وقتی که میبینند غنچههای نوشکفتهای آماده هستند وجد و بهجتی به آنها دست میدهد و از خداوند متعال درخواست میکنند که این غنچهها را حفظ کند تا آفتزده نشوند و انشاءالله روزی به ثمر بنشینند و بتوانند نقش خودشان را کاملاً در این گلستان ایفا کنند. بنده حقیقتاً عرض میکنم که شما را غنچههای باغی میدانم که انشاءالله با رسیدگیهایی که خدمتگزاران شما انجام خواهند داد، روزی میرسد که شما لایق خدمتگزاری در دستگاه ولی عصرارواحنا فداه خواهید بود و انشاءالله پاداش و مدال افتخارتان را از دست آن بزرگوار دریافت خواهید کرد. حالا چه به زمان ظهور برسید و حضور فیزیکی آن حضرت را درک کنید و چه قبل از ظهور باشد، بههرحال عنایتهای خاص ایشان شامل حال شما میشود. منظورم این است که ما به آن کمال لایقی که برایمان مقدر است برسیم و بتوانیم نقشی که داریم را درست ایفا کنیم تا خداوند متعال از ما راضی باشد و قلب حضرت بقیة الله الأعظمارواحنا فداه از ما شاد شود. اگر باور شما هم همین است که البته ما معتقدیم همین است، همّ و دغدغه ما باید این باشد که چه کنیم که هرروز، قدمی بلندتر و استوارتر در این راه برداریم و چه کنیم که این شایستگی را کسب کنیم؟
همه ما در دوران عمر خودمان، از دورانی کودکی تا حالا، بارها به صورتهای مختلف آزمودهایم که در هر موقعیتی که هستیم وقتی مقام بالاتر نظر خوب و موافقی به ما دارد و نگاه رضایتمندانهای به ما میکند و لبخند محبتآمیزی بر لبش نقش میبندد غرق در شادی میشویم. اگر انسان سر کلاس احساس کند که درسش را خوب خوانده و معلم از او راضی است آن لبخند رضایتآمیز معلم خیلی در روح انسان اثر میگذارد تا برسد به آن وقتی که کسی را بهعنوان شاگرد ممتاز معرفی کنند. شما در مقامات و پستهای مختلف هرروز با این صحنهها مواجه خواهید بود. شما در این دورهها مقایسه کنید که نسبت کسانی که شما را تشویق میکنند و از تشویق آنها خرسند میشوید نسبت به وجود مقدس ولی عصرارواحنا فداه چه نسبتی است؟! بهحسب درجات نظامی و قوای مسلح و اینها میشود گفت که این مراتب چگونه سیر میکند و مقام فلان شخص چند درجه بالاتر از این مقام است. بالاخره نهایتش محدود است. در یک سیستم نظامی، آخرین درجهای که کسی ممکن است به آن برسد معلوم است که مثلاً چه درجهای است. تفاوت این درجهها هم معلوم است اما اگر شما همه اینها را در ذهنتان صد برابر افزایش دهید، مثلاً یک ارتشبد چه مرتبهای میتواند داشته باشد و اگر میشد که این مرتبه ارتشبد، صد برابر افزوده شود چه میشد؟ بعد فکر کنید که هزار مرتبه بالاتر باشد. چون این فکر کردن تدریجی، در اینکه انسان بتواند درک صحیحی داشته باشد مؤثر است. اگر همینطور یکمرتبه بگویند هزار برابر، انسان نمیتواند درست تصور کند. صد تا صد تا که بالا برود زودتر معنای آن را میفهمد. اگر بهجای صد مرتبه، هزار مرتبه بالاتر باشد، بهجای هزار مرتبه یک میلیون مرتبه عالیتر باشد، بهجای یک میلیون یک میلیارد و همینطور بروید تا آنجایی که ذهنتان توان تصورش را دارد؛ اگر همه این مراتب را فرض کنید، حالا فرض است، هیچوقت در عالم چنین چیزی تحقق پیدا نمیکند اما فرضش را با فرمول ریاضی میشود نوشت که به توان چند؛ اگر همه اینها را کنار هم بگذارید نسبت به مقام ولیالله الأعظم بقیة اللهارواحنا فداه مثل قطرهای در مقابل دریا است!
اگر ایشان گوشه چشمی به ما کنند، لبخندی به روی ما بزنند و از ما راضی شوند و احساس کنیم که ایشان از رفتار ما خوششان آمده، میدانید این چه مقامی است و چه لذتی دارد؟ به شرطی که این را درک کنیم و شعورش را داشته باشیم. این کار، شدنی است، فقط یک مقدار همت میخواهد.
شما الآن در یک دورانی هستید که خدا یک انرژی بسیار نیرومندی در باطن شما قرار داده و میتوانید از حالا تصمیم بگیرید، راه و روشی را انتخاب کنید و رفتارتان را بهگونهای تنظیم و برنامهریزی کنید که به چنین افتخاری نائل شوید که هیچ مقامی، هیچ عزتی و هیچ لذتی قابل مقایسه با آن نباشد. این کار، شدنی است و شما که جوان هستید و اول زندگی مسئولانه شماست میتوانید چنین برنامهریزی را برای خودتان داشته باشید. از ما دیگر گذشته، هر چه بوده دیگر همین است اما شما اول زندگیتان هستید و میتوانید هر طور دلتان میخواهد خودتان را بسازید.
توجه داشته باشید که آنچه عموم مردم در زندگیشان به آن نائل میشوند اندکی از ابزارهای زندگی دنیا و لذایذ مادی و حسی است. برای مثال، اگر شما فلان درجه را بگیرید ماهی یک میلیون تومان به حقوق و مزایای شما افزوده شود. اگر مثلاً این یک میلیون یک میلیارد شود، بر آن مقامی که ممکن است خداوند متعال به برکت عنایت آقا امام زمانعجلاللهفرجهالشریف به یک انسان بدهد چقدر برتری دارد؟! آن مقام، مقامی است که همه ثروت عالم در مقابل آن چیزی بهحساب نمیآید! اینها شعار و گزافهگویی نیست، اینها حقیقتی است که اگر کسانی بویی از آن برده باشند اعتنایی به همه لذتهای دنیا و ثروتها و پست و مقامها نمیکنند. آن کسانی که مزه محبت و ولایت اهل بیتصلواتاللهعليهماجمعين را چشیده باشند و یک راهی هر چند باریک به آنجا پیدا کرده باشند آنوقت میفهمند که همه این هوسها، همه این لذتها و همه این پستها و مقامهای دنیا در مقابل آن عزت و آن مقام که اسمش را هیچ نمیتوانیم بگذاریم قابل مقایسه نیست. خدا چیزهایی برای آدمیزاد مهیا کرده و به او میدهد که همه اینهایی که شما در دنیا تصور میکنید در مقابل آنها مثل اسباببازی کودکانه خواهد بود.
شما حتماً در خانهتان بچه داشتهاید یا دیدهاید که وقتی برای یک بچه اسباببازی میخرید چقدر شاد میشود و با آن بازی میکند. حتی اگر هم شده شادیاش برای چند روز باشد. شما میدانید که این یک اسباببازی است و برای شما هیچ ارزشی ندارد اما برای یک بچه ارزش دارد؛ دلش خیلی شاد میشود، چهبسا پایکوبی میکند و در پوست خودش نمیگنجد که این اسباببازی را برایش خریدهاند.
آنچه در این دنیا از این لذتها، از این پولها و از این مقامها نصیب من و شما میشود پیش اولیاء خدا از آن اسباببازی کودکانه هم کمتر است! آنها چیزهایی گیرشان میآید که میفهمند وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ.[1] این تعبیر، مکرر در قرآن ذکر شده که همه زندگی دنیا جز اسباب گولزنکی بیش نیست؛ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ. اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا؛ این آیه در سوره حدید است. اعْلَمُوا! بندگان خدا! بدانید که سراسر زندگی دنیا اینهاست؛ بازیچه، سرگرمی، فخرفروشی به همدیگر، افزودن مال و ثروت. دنیا اینهاست. بعد میفرماید وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ؛ همه اینها یک گولزنکی است.
آن حقیقتی که انسان برای آن آفریده شده و میتواند به آن برسد در مقابل اینها آنقدر برتری دارد که همه اینها مثل گولزنکی است که در دهان بچه میگذارند برای اینکه او را از سینه مادر منصرف کنند. آنچه مایه حیاتش است از سینه مادر است ولی در دهان او گولزنک میگذارند که مزاحم مادر نشود! همه زندگی دنیا این است. البته اگر ما این اسباب زندگی دنیا را وسیلهای برای رسیدن به آن حقیقت قرار دهیم یعنی سعی ما بر این باشد که از همه اینها در جهت رضای خدا و طبق دستوری که او داده استفاده کنیم، این زندگی همان ارزش هدف را پیدا خواهد کرد یعنی دیگر نمیشود گفت که اسمش زندگی دنیاست، ما آخرت را شروع کردیم و داریم برای آخرتمان کار میکنیم. زندگی دنیا آنوقتی بیارزش و گولزنک است که ما را از هدف بازبدارد. هدف انسان تقرب به خداست، رسیدن به آن مقامات عالیای است که انبیا و اولیا رسیدند. آنچه ما را از آن هدف بازبدارد اسمش زندگی دنیاست و گولزنک است اما اگر برای آن هدف و در جهت رسیدن به آن باشد عین همان هدف است و ارزش همان هدف را خواهد داشت.
فرق زندگیای که انبیا برای بشر پیشنهاد میکنند با آن زندگی که دیگران درصددش هستند و آن را میطلبند در همین است که زندگی دنیا برای اولیاء خدا وسیله است اما برای دیگران هدف است. آنها لذت دنیا را برای خودش میخواهند ولی اینها لذت دنیا را برای این میخواهند که توان خدمتی را پیدا کنند که لذت بینهایت آخرت و رضوان الهی را به دنبال خواهد داشت. آنها اگر غذا میخورند از غذا لذت میبرند ولی اینها اگر غذا میخورند برای این است که توان کار و خدمت داشته باشند. نه اینکه از لذت بدشان بیاید یا از آن فرار کنند بلکه فرق در نگاه است؛ آنها به این عالم و به این دستگاه و به این وسایل به نظر وسیله نگاه میکنند یعنی از این راه چیز دیگری را میطلبند، رضای خدا و رضای ولی خدا و رسیدن به سعادت ابدی را میطلبند. اگر ما به این عالم اینجور نگاه کردیم سراسر زندگی ما ارزشمند خواهد بود، ارزشی که هیچ حد و حسابی ندارد اما اگر خود زندگی دنیا برای ما هدف بود گولزنکی است که ما را از هدف اصلی بازمیدارد. فرقش در این مقام پیدا میشود که رعایت حکم خدا را بکنیم یا نکنیم؟ فرقی بین حلال و حرام بگذاریم یا نگذاریم؟ اگر زندگی دنیا وسیله است هیچوقت هدف را فدای وسیله نمیکنیم، هیچوقت لذت دنیا را از راه حرام نمیطلبیم، چون این وسیلهای برای لذت آخرت است؛ اما اگر خودش هدف باشد نه، باک نداریم که از چه راهی لذت ببریم، بلکه تنها هدف این است که ما لذت ببریم، میخواهد حلال باشد یا میخواهد حرام باشد! این فرقش است.
شما در یک زمان و در یک شرایطی زندگی میکنید که از آغاز زندگی جوانیتان میتوانید راهی را انتخاب کنید که ارزش هر لحظهاش قابل شمارش نیست. اگر خودتان را در مسیر خدمتگزاری دستگاه ولی عصرارواحنا فداه قرار دهید، اگر خودتان را کارگزار دستگاه خدا بدانید یعنی همّتان این باشد که من کاری کنم که بیشتر به خلق خدا و این نظام الهی خدمت کنم هر نفسی که میکشید عبادت است، هر لحظهای که میگذرانید و هر قدمی که برمیدارید برای شما عبادت نوشته میشود چون هدف، آن است، همه اینها وسیله و مقدمه است و میتوانید از اینها صرفنظر کنید، نه اینکه مثل دیگران سرتان را زیر بیاندازید و فقط فکر لذت خودتان باشید؛ درسی میخوانیم تا مدرکی بگیریم، مدرکی میگیریم تا پولی به دست آوریم و شغلی پیدا کنیم، شغلی پیدا کنیم تا پولی به دست آوریم، پولی به دست آوریم تا زندگی را بگذرانیم، این همان است که هدف را فراموش کردهایم و ارزش اصلی را به وسیله دادهایم و گول خوردهایم.
شما حتماً با قرآن آشنا هستید. این تعبیر، زیاد در قرآن آمده که فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا؛[2] زندگی دنیا فریبتان ندهد! یعنی این لذتهای دنیا باعث نشود که خود این لذتها برای شما هدف شود. هدف شما خیلی فراتر از اینهاست. این زندگی، خوردن و آشامیدن و ارضاء غرایز است. اینها را حیوانات هم کمیابیش دارند. شما که خلیفة الله هستید، شما که گل سرسبد عالم هستید برای اینها آفریده نشدهاید. اینها لوازم این زندگی است و باید از آنها برای رسیدن به آن هدف استفاده کنید. اگر در هر روز و در هر ساعت و در هر لحظه و در هر کارتان آن هدف را در نظر داشته باشید همه اینها ارزش آن را خواهند داشت اما اگر هدف فراموش شد و خود اینها برای شما هدف شد تنزل میکنید، موقعیت خودتان را از دست میدهید، چیزی را از دست میدهید که دیگر قابل برگشت هم نیست؛ این لحظه که گذشت دیگر برنمیگردد. بستگی دارد به اینکه لحظه بعد، شما چه اندازه قدر عمر را بدانید و آن را در چه راهی صرف کنید.
این درواقع یک بحث و مقدمهای بود که خواستم به شما عزیزان که نور چشمان ما و امید آینده همه علاقهمندان به این نظام هستید تأکید کنم. همه ما میرویم، چندی دیگر شما هستید که این کشور در دستتان و مسئولیتها به گردنتان است. دوره مجنون گذشت و دیگر نوبت شماست. اگر از حالا خودتان را ساختید برای اینکه آن مسئولیت ارزشمند را بپذیرید و نامتان در طومار امام زمانعجلاللهفرجهالشریف ثبت شود به آن مقامی میرسید که خداوند متعال برای شما مقرر فرموده است و هر لحظه از زندگی شما هم عبادت خواهد بود اما اگر غفلت کردید و همین لذایذ زندگی، شما را سرگرم کرد، فقط فکر این بودید که درسی بخوانیم تا مدرکی بگیریم، مدرکی بگیریم تا شغلی پیدا کنیم، شغلی پیدا کنیم تا پولی به دست بیاوریم، پولی به دست بیاوریم تا لذتی ببریم و دیگر زندگی کنیم، ارزش زندگی هم همین خواهد بود و بعد از تمام شدن این زندگی هیچ ارزش دیگری از این زندگی گیرتان نمیآید؛ کار کردید تا لذت ببرید؛ خب بردید، دیگر تمام شد؛ اما اگر کار کردید تا خدا راضی باشد، خدا همیشه هست، رضایت خدا هم همیشه هست و إلیالأبد باقی است و لذا وجود شما رنگ ابدیت پیدا میکند اما اگر فقط برای لذت دنیا کار کردید خب دنیا که تمام شد دیگر چه لذتی؟! کارتان را کردید مزدتان را هم گرفتید؛ کار کردیم تا پیش مردم عزیز شویم و به ما رأی دهند؛ خب مردم هم رأی دادند. کار کردیم تا پاداش بگیریم؛ خب پاداشتان را دادند، دیگر چه میخواهید؟! اما اگر کار کردیم تا خدا راضی باشد خدا همیشه هست، شادی خدا همیشه هست، پاداش خدا هم همیشه هست. آیا ارزش دارد که انسان به زندگیاش رنگ ابدیت دهد و ارزشهایش را همیشگی کند یا نه، به همین ارزشهای زودگذر و لذتهای فانی بسنده کنیم؟! عقل چه میگوید؟! قرآن چه میفرماید؟! قرآن میفرماید مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ؛[3] در این زندگی، هر چه پیش شماست که میبینید و یا میتوانید به آن برسید فانی شدنی است و چیزی باقی نمیماند اما هر آنچه پیش خداست همیشه باقی است.
کاری کنید که پیش خدا چیزی داشته باشید. اگر کار را برای رضای خدا و برای انجام وظیفه انجام دادید و در کارتان احکام الهی و ارزشهای دینی را رعایت کردید کار شما ارزش بینهایت خواهد یافت چون وجود خدا بینهایت است، بقاء نعمتهایش هم در آخرت حدوحصری ندارد اما اگر برای دنیایتان کار کردید دنیا که تمام شد ارزش کارتان هم تمام میشود؛ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا؛ یعنی چه؟ یعنی آنهایی که برای زندگی دنیا کار میکنند مثل کشاورزی هستند که در یک زمین، زراعتی میکند، تخمی میافشاند و کاری میکند. این زراعت، سبز و خرم میشود. هر کسی که آن را میبیند از دیدنش خوشش میآید. الآن فصل بهار است و انسان با نگاه به این طراوت و سبزیها لذت میبرد اما طولی نمیکشد که این سبزیها کمکم زرد میشود. فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا یعنی زرد رنگ میشود. ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا؛ بعد از زرد شدنش هم خشک میشود، میریزد، پودر میشود، له میشود و تمام میشود.
جوانی فصل خرّمی، شادمانی، سرسبزی، طراوت، زیبایی، نشاط و سرزندگی است، اما یک مدتی که گذشت کمکم از این طراوتها کاسته میشود، کمکم موهای سفید میروید، بعد همهاش سفید میشود و بعد هم همهاش روزی زیر خاک میرود؛ ولی خدا در این موجود خاکی یک رازی قرار داده که میتواند ارزش وجودیاش را بینهایت کند، خودش را به خدا وصل کند تا زندگیاش ارزش الهی پیدا کند. این گوی و این میدان، شما انتخاب کنید. انتخابش هم اینطور نیست که خیلی در رفتار فرق بگذارد بلکه فرق در نگاه و در نیت است. البته آثارش کمیابیش در رفتار هم ظاهر خواهد شد اما آنچه مهم است این است که شما از اول، بینشتان را عوض کنید. به این عالم با چه نگاهی نگاه میکنید؟ خودش را میخواهید یا این را ابزار کار میدانید؟
حالا یک مثال ساده بزنم تا حرفهایم خیلی هم ذهنی نباشد؛ شما یکوقت قصد مسافرت دارید و میخواهید به یک شهری بروید که در آنجا کار و هدفی دارید. برای رفتن به آن شهر یک وسیله میخواهید. حالا یا یک ماشین میخرید و یا کرایه میکنید تا سوار شوید و به آنجا بروید. در این مسیر مواظب هستید که اتومبیلتان سالم باشد و خراب نشود، بنزین داشته باشد، آب و روغنش را میبینید و رسیدگی میکنید. به اینها باید رسیدگی کنید تا به هدف برسید اما به چه نگاهی به این وسیله نگاه میکنید؟ به این نگاه که وسیلهای است که شما را به مقصد برساند؛ اما کسانی هستند که اتومبیل را میخرند برای اینکه فقط آن را تماشا کنند! دلشان میخواهد اتومبیل لوکس داشته باشند. شاید هفتهها بگذرد و یکبار هم پشتش ننشینند و باطری آنهم خالی شود اما خوششان میآید که یک اتومبیل لوکس داشته باشند! نگاه به دنیا یکی از این دوتاست. یکوقت شما به دنبال پست و مقام هستید برای اینکه بتوانید به خلق خدا خدمت کنید. یکوقت نه، خود این پست برایتان بت است، دوست دارید سردوشی داشته باشید و در مقابلتان احترام بگذارند، این برای شما ارزش است. این شبیه همان کسی است که اتومبیل خریده برای اینکه آن را تماشا کند. هرروز هم میرود آن را با آب و صابون میشوید که نکند لکه داشته باشد یا گرد بگیرد، غافل از اینکه اتومبیل برای تماشا نیست، بلکه برای سوارشدن است، برای این است که شما را از جایی به جای دیگر منتقل کند. این را برای این کار ساختند نه برای تماشا کردن. دنیا را برای این ساختند تا وسیلهای باشد که شما را به سعادت ابدی برساند، شما را انسان بالفعل کند، خلیفة الله کند. از این دنیا همین برمیآید اما اگر به خودش چشم دوختید و خودش برای شما بت شد از همه آن سعادتها بازمیمانید و دنیا گولزنک میشود.
از همین لحظه همّت کنید و با خدا یک عهد و پیمان ببندید که خدایا! بهپاس این ایمانی که به ما دادی، بهپاس این معرفتی که به ما دادی، بهپاس اینکه ما را در یک نظامی به وجود آوردی که در رأسش نایب امام زمانعجلاللهفرجهالشریف قرار دارد، در یک نظامی که شعار مردم، کارگزاران و خدمتگزارانش این است که ارزشهای اسلامی احیاء شود، بهپاس این نعمتها با تو عهد میبندیم که در راهی قدم برداریم که تو راضی باشی و از آنچه تو راضی نیستی بپرهیزیم. ما این عهد را میبندیم، تو هم لطف کن به ما کمک کن که بتوانیم به این عهدمان وفا کنیم. اگر این عهد را با خدا ببندید خدا خیلی وفادار است، از همین لحظه احساس میکنید که یک آرامشی دارید، یک عزتی دارید، یک فرازمندی خاصی پیدا کردهاید و از سطح حیوانات و اینها خیلی بالا رفتهاید و با یک عالم دیگری ارتباط برقرار کردهاید و دیگر آن اضطرابها، دودلیها و دلهرههایی که اکثر جوانها به آن مبتلا هستند را احساس نمیکنید. احساس آرامش میکنید، احساس کسی را خواهید داشت که دارد در زیر سایه یک مدیر مدبّر دلسوز زندگی میکند که دائماً به کارهایش رسیدگی میکند. این را قدر بدانید. این نتیجه نظام اسلامی است. جاهای دیگر این چیزها پیدا نمیشود. در همه جا و در همه نظامها صحبت از حقوق و مزایا و سردوشیها و ارتقاء درجه است. این چیزها در نظام اسرائیل هم هست، در آمریکا هم هست، این اختصاص به نظام اسلامی ندارد. آنچه اینجا هست آن تحولی است که در روح شما پدید آمده است، آن احساس عظمتی است که من سرباز امام زمانعجلاللهفرجهالشریف هستم، من خدمتگزار نظام اسلامی هستم، من مورد عنایت آقا هستم، من مشمول دعاهای او هستم، من هروقت در کارم گره بیافتد کسی را دارم که سراغش بروم تا کارم را اصلاح کند. آن اعتقاد، عزت، عظمت و آرامشی به شما میدهد که دلهرهها و اضطرابها رفع میشود و شما از همین حالا احساس آرامش و لذت و سربلندی میکنید ولی برعکس، اگر انسان فکر هوسهای دنیا باشد هرروز احساس ذلت بیشتری میکند، باید در مقابل هر کس و ناکسی سر خم کند، دل به چه کسانی بدهد، خودش را ذلیل چه کسانی کند، به یک چشم و ابرویی دل ببازد، خودش و هستیاش را ببازد، شب و روز نداشته باشد، خوابوبیداری نداشته باشد، آرامش نداشته باشد. اینها فرق این دو گونه نگاه است. این نگاه مؤمنانه است، آن نگاه شیطانی است. قدر خودتان را بدانید! از همین آغاز جوانی در زندگی قدم استوار بردارید و توجهتان دائماً به خدا باشد؛ خدایا! خودت کمک کن! خودت ما را هدایت کن! ما را در راهی قرار بده که خودت بپسندی! و سرانجام دست ما را بگیر و به آنجایی برسان که تو برای بندگان خاص خودت مقرر فرمودی!
خدا انشاءالله همه شما را موفق بدارد.