بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام، صلواتى اهدا مىكنیم.
فرارسیدن ایام مبارك میلاد مسعود رسول خداصلیاللهعلیهوآله و حضرت صادقصلواتاللهعلیهوعلیآبائهوأبنائهالمعصومین را به پیشگاه مقدس ولى عصرارواحنا فداه، مقام معظم رهبرى، مراجع تقلید و همه علاقهمندان به اهلبیت و مخصوصاً شما حضار محترم تبریك و تهنیت عرض مىكنم.
ما در مقابل یک پدیدهاى واقع شدهایم و همه هم احساس مىكنیم كه حوزه، كمبود بزرگى در این زمینه دارد اما نمىدانیم كه چه كار باید كرد. بنده هم بهعنوان یك طلبهاى امثال شما در آنوقتی كه همسن شما و شاید خیلى پایینتر از سن شما بودم، از اول طلبگى واقعاً این دغدغه را داشتم كه چرا حوزهها بهگونهای است كه آنطور كه بایدوشاید در امور اخلاقى و معنوى برنامهاى براى پیشرفت در تربیت پیدا نمىشود؛ گوشه و كنار كارهاى پراكندهاى انجام مىگیرد اما آنگونه كه نیاز حوزه و نیاز جامعه است برنامهاى دیده نمىشود.
من از سال سى و یك به قم آمدهام و بیش از پنجاه سال است كه در قم زندگى مىكنم. از پنج، شش سال جلوترش هم طلبه بودهام. در این پنجاه، شصت سال كه فكر کردهام در این خصوص به نتیجه روشن و راهكار واضحى نرسیدهام اما همه ما بارها از اساتید شنیدهایم كه علمای سابق چنین و چنان بودند، اساتید اخلاق چنان بودند، حوزهها چنان بوده، جلسات وعظ و موعظه چنان بوده و ...
شما حتماً از جلسات درس اخلاقى كه در خود این حوزه بوده و خیلى هم مثلاً مال چند قرن قبل نیست و مربوط به آنوقتی است كه حضرت امامرضواناللهعلیه در مدرسه فیضیه درس اخلاق مىگفتند اطلاع دارید. من آنوقت اینجا نبودهام و متأسفانه درس اخلاق ایشان را درك نکردهام ولی كسانى كه حضور داشتهاند براى من نقل کردهاند که در این جلسات حتى غیر از اهل علم، از بعضی از بازاریهای خیلى متدین و علاقهمند به مسائل معنوى هم شركت مىكردهاند. بارها فراوان اتفاق مىافتاد كه در درس اخلاق ایشان صداى گریه حضار بلند مىشد آنهم نه گریه عادى که اشكی از چشم كسى بیاید و مثلاً صیحهای بزند، بلکه كسانى از شدت گریه غش مىكردند! آن آقایى كه این وقایع را در باره جلسه اخلاق امام برایم نقل كرده اتفاقاً از دنیا رفته، ایشان مىگفت من در درس اخلاق مرحوم امامرضواناللهعلیه حضور داشتم كه بارها كسانى پاى درس ایشان از شدت گریه غش مىكردند! ما امثال این را زیاد شنیدهایم.
یكى از بزرگانى كه در قید حیات هستند و خدا انشاءالله بر طول عمر و بر بركات وجود ایشان بیافزاید نقل مىفرمودند كه یك كسى در نجف بررسی کرد و معلوم شد كسانى كه - در این تعبیر دقت بفرمایید- در قنوت نماز شبشان در حرم حضرت امیر، دعاى كمیل مىخوانند بیش از هفتاد نفر بودند! حالا كسانى كه در منازلشان مىخواندند و كسى نمىدانست و کسانی هم كه همین نماز شب عادى را مىخواندند چه تعدادى بودند در این بررسی نیامده. کسانی بودهاند كه در قنوت نماز وترشان دعاى كمیل و در ماه رمضان، دعاى ابوحمزه مىخواندهاند! كسانى كه در حرم حضرت امیر در نماز وترشان دعاى كمیل مىخواندند بیش از هفتاد نفر بودند. عجایب و غرایب دیگری هم از این قبیل هست كه اصلاً برای ما شبیه افسانه است.
چرا حالا بهگونهای شده که اصلاً حتى نمونهاى از اینها را هم نمىبینیم؟! البته یك احتمال این است كه بگوییم اشخاص آنقدر پنهانكارى مىكنند كه همه در خانههایشان، وقتیکه حتى زن و بچهشان هم نمىفهمند عبادتشان را انجام مىدهند و به این علت است كه هیچکس خبردار نمىشود. حتى بستگان و زن و بچهشان هم خبردار نمىشوند. این است كه جایى هم نقل نمىشود که چنین چیزهایى وجود دارد. انشاءالله كه اینگونه باشد؛ اما وقتی به خودمان نگاه مىكنیم مىبینیم نه، ما خیلى فاصله داریم.
خب حالا ازنظر، نمیدانم اسمش را چه بگذارم، از این الفاظ امروزى بگویم، ازنظر آسیبشناسى روانى، علت این پدیدهاى كه در ما وجود دارد چیست؟ چرا اینگونه شده است؟ مثلاً چه كار میشود كرد و چه راه علاجى مىشود براى این پیشبینی كرد؟ من در این زمینهها خیلى فكر کردهام و چیزهایی که به ذهنم آمده را خدمت شما عرض مىكنم.
حالا خیلى خوشبینانه از جاهاى خوب بگویم؛ یكى اینكه سابقاً علما و بزرگان و كسانى كه در حوزهها شركت داشتند آنچنان وظیفهاى براى مشاركت در اجتماع و حضور در فعالیتهای اجتماعى احساس نمىكردند و یا تعدادشان نسبت به جمعیت، آنقدر زیاد بوده كه خیلىها مىتوانستند در حوزهها بمانند و اصلاً نگران این نباشند كه شاید حضور در اجتماعات و فعالیتها لزومى داشته باشد. این عدم حضورشان در فعالیتهای اجتماعى یکخرده هم با تواضع توأم مىشد و لذا فراغت زیادى براى پرداختن به خودسازى و عبادت و سیر سلوك و چیزهایى از این قبیل مفاهیم و رفتارها داشتهاند.
برای مثال، كسانى بودهاند که در بیست و چهار ساعت شبانهروز مىتوانستند ده ساعت وقتشان را به كارهاى عبادى و معنوى و اینها اختصاص دهند و البته در یك درسى هم شركت مىكردهاند. مثلاً بعضى از اساتید اخلاق بودند كه در درس شیخ انصارى شركت مىكردند. از چیزهایى كه براى ما نقل کردهاند همین است كه در زمان شیخ انصارى، خود ایشان در درس اخلاق یكى از بزرگان شركت مىكرده و آن آقا در درس فقه شیخ شركت مىكرده است. آن زمان اینگونه بوده است. نظیرش در سامراء، اساتید در درس اخلاق و تفسیر مرحوم آخوند ملافتحعلى سلطان آبادى شرکت میکردهاند و ایشان در درس فقه اساتید شركت مىكردهاند. بههرحال منظورم این است كه آنقدر فراغت داشتهاند كه حالا یكى، دو تا درس فقه و اصول میرفتند و بقیهاش را به عبادت مىپرداختند و همین انگیزه داشتن آنها نشاندهنده این است که فراغت هم داشتهاند و طبعاً یك نتایجى بر اینها مترتب مىشده است.
اما امروز اینگونه نیست؛ این بحث را هم از یكى از تفسیرهاى خوبش شروع كردم؛ امروز كسانى كه در حوزه روحانیت اشتغال پیدا مىكنند آنقدر تكالیف شرعى براى شركت در فعالیتهای اجتماعى و سیاسى و امثال اینها دارند كه حتى چندان به كارهاى علمىشان هم نمىرسند. باید بخش زیادى از اوقاتشان را صرف مسائل اجتماعى كنند. به درسشان هم درست نمىرسند چه رسد به اینكه مثلاً در شبانهروز چند ساعت براى عبادت و مشغول شدن به مسائل معنوى و مطالعات و عبادت و قرائت قرآن و چیزهایى از این قبیل، فراغت داشته باشند. حالا این یك وجه است و شاید یك درصدى هم در این پدیده بىاثر نباشد. شاید این اندازهها یك اثرى هم داشته باشد ولى حقیقت این است كه مسئله از این بالاتر است.
نهتنها آنوقتها علما فراغتى داشتند كه به این مسائل بپردازند، طلبهها و مشتغلان هم، آنهایی كه وارد حوزه مىشدند، آنها هم دغدغه و دلمشغولیای غیر از همین درس و بحث نداشتند. آنهایی هم كه به امور معنوى علاقه داشتند به چیز دیگرى اشتغال نداشتند.
این را هم براى ما زیاد نقل کردهاند كه مثلاً كسانى براى تحصیل به نجف اشرف مىرفتند و مثلاً بیست سال در آنجا مىماندند و در این فرصت حتى یکبار هم برنمىگشتند تا سرى به خانوادهشان بزنند. آنجا كاملاً در كارهاى علمى متمحض بودند. آنهایی هم كه به كارهاى معنوى و عبادى و اینها علاقه داشتند به امور معنوی مشغول بودند. زندگیشان در یك شرایط بسیار سختی بوده است. باز اساتیدى كه الآن هنوز هستند و ما مىتوانیم زیارتشان كنیم از زندگى سخت طلبهها در آن زمان، مثلاً هفتاد سال پیش، چیزهاى عجیبى را شاهد بودهاند و نقل مىكردند كه براى ما واقعاً شبیه افسانه است. نقل اینكه گاهى بعضى از طلاب و فضلا براى رفع گرسنگىشان به یك لقمه نان دسترسى نداشتند! یك لقمه نان! هستههاى خرما را از كوچهها جمع مىكردند و آنها را مىخیساندند و از مغز هستههاى خرما تغذیه مىكردند! آنهم نه از خرمایى كه بروند بخرند؛ پولى نداشتند، هستههای خرما را از داخل كوچهها جمع مىكردند و از این راه تغذیه مىكردند! حالا این یك نمونه كوچكى بود. ما از كسانى كه هیچ تردیدى در صدقشان نداریم صدها نمونه از این چیزها شنیدهایم و برای ما نقل کردهاند. زندگى سادهاى داشتهاند كه با یك لقمه نان و با یك لباس ساده كرباس مىگذشته است؛ نه تلویزیونى بود، نه كامپیوترى بود، نه سینمایى بود، نه ویدئویى بود، نه حتى رادیویى بود، نه روزنامهاى بود؛ حجره مدرسه بود و آنوقت هم مدرسه عمدهای كه در نجف بود مدرسه مرتضویه بوده كه الآن صحن حضرت امیرصلواتاللهعلیه است. مدرسه مرحوم آخوند و مرحوم سید و اینها بعدها ساخته شده است. قبل از اینها مدرسه مهم نجف همان صحن خود حضرت بوده که مىگفتند مدرسه مرتضویه. طلبه مىرفت و در یك حجره با چند نفر دیگر زندگی میکرد. تا چشم بود در این زندگى، حرم و گنبد حضرت امیر و یك درس و عبادت و یك لقمه نانى بود. دیگر انگیزهاى براى مسائل مادى، مادى كه مىگویم دیگر شما در ذهنتان بگویید که چند گونه مسائل مادى و چه مسائلى، اینها نبوده است؛ اول یک تصمیم مىگرفت که بیاید درس بخواند و طلبه شود و بهاصطلاح نوكر امام زمانعجلاللهفرجهالشریف شود. آنجا مىآمد و دیگر شرایط محیط بهگونهای نبود كه او را بهطرف دنیا، بهطرف شیطان و بهطرف هوسها بكشاند. آنچه مىدید علما و بزرگان و اهل عبادت و حرم و گنبد حضرت امیر و درس و فقه و فقاهت و قال الصادق و قال الباقر بود. خب در چنین محیطى، پرداختن به مسائل معنوى و عبادت و اینها چندان مشكل نیست. آنوقت وقتى گفته شود که در میان اینها كسانى پیدا میشدند كه هر شب در نماز وترشان دعاى كمیل میخواندند خیلى عجیب نیست. نهتنها طلبههایشان اینگونه بودند، حتى از بزرگان و اساتید و مراجع، چیزهایى نقل میکردند كه واقعاً براى ما افسانه مینماد. حالا نمىخواهم با اینها وقت شما را بگیرم. پس یكى از عللى كه باعث این مىشده كه آنوقتها جهات معنوى رواج و رونق داشته باشد و حالا برعكس شده، وجود عواملى است كه آدم را بهسوی دنیا و لذتهای دنیا سوق مىدهد.
آن روز تازه كسانى كه توجه به دنیا پیدا مىكردند و فكر زندگى دنیا میافتادند، مثلاً دنبال چه بودند؟ دنبال یك قباى كرباسى یا قباى قدك بودند! این دیگر لباس خوب طلبهها بود. طلبهها غالباً عمامه و لباس عادیشان از كرباس بود؛ عمامهشان کرباس بود! آنهایی كه مثلاً وضع زندگیشان خیلى خوب بود یك خانهاى داشتند كه مثلاً دو یا سه اتاق داشت که در آن حصیر و زیلو و اینها پهن میکردند. آنهایی كه تازه خانهدار بودند و وضعشان خوب بود فرش عادیشان حصیر و زیلو بود! تازه آنهایی كه دنیازده مىشدند دنبال اینها بودند که یك خانهاى داشته باشند كه چند تا اتاق داشته باشد. حالا آنهایی كه متوسط بودند دنبال حصیر بودند و افراد عادى دنبال زیلو یا نمد نبودند. اینکه دیگر جاذبه دنیا نیست.
این زرقوبرقهایی كه امروز در هر گوشه و كنار دیده مىشود آنوقتها وجود نداشت. حالا خیلى راه دور نرویم؛ ما آن سالهای اولى كه به قم آمدیم، در قم یك خانهاى كه دیوار سنگى داشته باشد وجود نداشت. حتى خانههایى كه دیوار آجرى داشته باشد بسیار كم بود. این را خود بنده شاهد بودهام. دیوارها عمدتاً خشت و گلى بود؛ همه خشتى بود و روى آن كاهگل بود. خانهاى كه ممتاز بود و محل سكونت مرحوم آیت الله العظمى بروجردى بود یك جرزهاى آجرى هم داشت و الا دیوارهایش خشتى و روى آن كاهگل بود. اهمیت این خانه این بود كه مثلاً دیوار ده یا بیست مترى آن دو سه تا جرز آجر هم داشت. اصلاً خانهاى كه دیوار سنگى و تزئینات داشته باشد وجود نداشت. اصلاً پنكه وجود نداشت! یك داستان از داستانهاى عینى براى شما نقل میکنم. اگر اسم آن آقا را هم ببرم طورى نمىشود؛ آقاى محمدى گیلانى از بزرگان هستند و همه شما ایشان را مىشناسید. ما با هم هممباحثه بودیم و ایشان بعضى از داستانها را براى ما نقل مىكردند. ایشان مىگفتند آن زمان پنکههای آلمانی كوچك به نام کادکا وارد بازار شده بود. یكى از بستگانمان یك پنكه كوچك براى ما هدیه آورده بود. یک روز که حضرت آیت الله بهجت برای دیدوبازدید به منزل ما تشریف آورده بودند پنكه را روشن كردیم كه آقا خنك شوند. ایشان یك نگاهى كردند و بعد فرمودند با بادبزن دستى هم مىشود خنک شد. این بیان ایشان تعریض به این بود كه چرا پنكه روشن کردی؟ طلبه چرا پنكه خریده است؟ فرمودند با بادبزن دستى هم مىشود.
وضع زندگى عادى مردم اینچنین بود. آنوقت تزئینات و دكورها و مسائلى كه مربوط به چیزهاى دیگر زندگى مىشود اصلاً وجود نداشت. چیزهایى كه مثلاً امروز براى طبقه متوسط مردم میسر است، آنوقت در كشور شاید فقط چند نفر داشتند. خب این وسایل دنیاگرایانه و جاذبههاى دنیوى فراوان شده و مسئولیتهای اجتماعى هم زیاد شده، كسانى كه بخواهند فرضاً بخش عمدهاى از وقتشان را صرف عبادت و تزكیه و خودسازى كنند دیگر مجالى برایشان نمىماند و تكلیف شرعى و نیازهاى جامعه اجازه نمىدهد. ما با وجود اینهمه طلبهای که داریم، حدود پنجاه یا شصت هزار طلبه داریم كه حالا در اوج كمیت حوزه هست، شاید، بنده كه تصور مىكنم حتی ده درصد نیازهاى كشور را نمىتوانیم پاسخگو باشیم! بههرحال، این هم یكى از عوامل است.
در مقابل این جاذبههاى دنیا، جاذبههاى معنوى مىبایست تقویت شود تا تعادل برقرار شود. بالاخره اینها یك سیر طبیعى است که عالم دارد و ما نمىتوانیم جلویش را بگیریم و خواهناخواه به همه جا سرایت خواهد كرد کما اینکه سرایت كرده است. از یك نظر هم، ازنظر تدبیر الهى این نظامِ احسن است، ما از آن درست استفاده نمىكنیم. بههرحال در مقابل عواملى كه انسان را بهطرف دنیا و شیطان و لذتهای مادى میکشاند و موجب دورى انسان از خدا و غفلت او از آخرت و این حرفها مىشود، مىبایست عواملى ایجاد شود كه تعادل برقرار گردد؛ یعنى آن كفه را باید سنگین كرد. راه دیگرى وجود ندارد. نمىشود که جلوى امواج را گرفت، نمىشود که جلوى صنعت و تكنولوژى را گرفت، نمىشود که جلوى پیشرفت مادى و صنعتى را گرفت؛ اینها طبیعى است. خب چه كار باید كرد كه معنویات فراموش نشود؟ دین فراموش نشود؟ اخلاق فراموش نشود؟ بالاخره باید یك كارى كرد كه آن كفه را سنگین كرد تا یك تعادل برقرار شود. همه حرف اینجاست كه ما، مای نوعى را عرض مىكنم، جامعه اسلامى ما، مسئولان كشور مىبایست اهتمام داشته باشند كه كفه معنویات را تقویت كنند و براى این كار انگیزههای بیشتری ایجاد كنند. متأسفانه این كار نشده است.
آن بزرگانى كه براى آن زمان ساخته شده بودند اگر امروز هم بودند تناسبى با وضع امروز ما نداشتند. آنها در یك محیط دیگرى تربیت شده بودند و با یك وضع دیگرى آشنا بودند كه با این تحولات، تناسب نداشت. حالا كه نیستند، اگر هم بودند آن روشها و آن منشها به درد شرایط امروز جامعه ما نمىخورد. به نظرم مرحوم آقاى میرزاجواد آقاى تبریزى در كتاب مراقباتشان و یا در کتاب لقاء الله نوشته بودند كه طلبه اقلاً باید سه ساعت قبل از اذان صبح بیدار باشد، بعدش هم تا بینالطلوعین عبادتش را انجام دهد و اگر خواست استراحت كند بعد از طلوع آفتاب استراحت کند. خب اگر واقعاً كسى مىخواست روزى چندین ساعت، فرض كنید مثلاً هر شب پنج ساعت به عبادت مشغول باشد، براى چه کسی میسر است؟! علاوه بر چیزهاى دیگرى كه از عبادات شایع بوده فرض كنید مثل پیادهرویهایی كه براى حج مىرفتند. ما از اینجا که مىخواهیم پیاده به حرم حضرت معصومهسلاماللهعلیها برویم زورمان مىآید درحالیکه بزرگان خیلى راحت تا مكه و مدینه پیاده مىرفتند! كسانى كه پیاده به مشهد مىرفتند و مىآمدند كه فراوان بودند؛ اما حالا وضع زندگى طورى شده که اگر بخواهیم از اینجا تا حرم برویم پیاده نمىرویم، یا با تاكسى و یا با ماشین شخصى میرویم. بالاخره باید یك تحولى در جهات معنوى ایجاد شود و عوامل معنوى را باید به یك صورتى تقویت كرد كه با این جاذبههاى مادى یك تناسبى داشته باشد؛ این عوامل معنوی بهطرف صفر میل كرده است و آن جاذبههای مادی همینطور بالا میرود مثل الاكلنگ که یکطرفش هرچه پایین مىآید آن طرف بالاتر مىرود! اینطرف كفه معنویات تا قریب به صفر آمده و آنطرف همینطور دارد بهسوی بىنهایت بالا مىرود! یك كارى باید كرد.
از بلاها و فتنههایى كه ما به آن مبتلا شدهایم این است كه ارزشهای یقینى ما اصلاً دارد از بین مىرود و اصلاً فراموش مىشود! حالا یکوقت یك چیزهایى است که فرض بفرمایید در دستورات علماى اخلاق تشکیک مىشود كه آیا مثلاً این روش صحیح است یا صحیح نیست، بهتر است یا بدتر است؛ خب چنین چیزهایى همیشه بوده، اختلافسلیقهها در همان زمانهایی هم كه بزرگان براى ما نقل مىكردند وجود داشته است. اساتید اخلاقیای بودهاند كه خانهشان در یك كوچه روبروى هم بوده ولی با هم اختلافسلیقه داشتهاند و گاهى روشهای همدیگر را تخطئه هم مىكردند. حالا از آنها كه بگذریم آموزههایی قطعى در متن قرآن آمده است، اما گویا ما اصلاً آٱنها را نشنیدهایم! گویا اینها ارزشى نیست كه باید دنبالش رفت! مىگویید نه؟! براى کدامیک از ما مطرح است كه یكى از چیزهایى كه قرآن صریحاً سفارش كرده این است كه شبها سجده طولانى داشته باشید؟! ما اصلاً سجده طولانى برایمان مطرح نیست! برای ما شب و روز فرقى نمىكند! باید یك نماز مغرب و عشایى کلاغپر كنیم و برویم؛ قرآن مىفرماید وَمِنَ اللَّیلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَیلًا طَوِیلاً؛[1] قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا؛[2] كَانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیلِ مَا یهْجَعُونَ* وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یسْتَغْفِرُونَ؛[3] كَانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیلِ مَا یهْجَعُونَ! استراحت شبشان خیلى كم است، استراحت مختصرى میکردند و بقیهاش را به عبادت مىپرداختند؛ قرآن اینها را مىگوید. كأنه این مفهومها براى ما اصلاً قابل شنیدن و قابل تصور نیست! وَیخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یبْكُونَ؛[4] وَیخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یبْكُونَ! ما علما بعد از شصت، هفتاد سال درس خواندن مفهوم یخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ را هم نمیتوانیم درست تصور كنیم كه اصلاً یعنى چه؟! یخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یبْكُونَ! [و گریه کنان به رو در می افتند] حالا یکوقتی آدم یك ارزشى را قبول دارد حسرت مىخورد كه من نمىتوانم انجام دهم. حالا من مثلاً گفتم آنهایی که پیاده به مكه مىروند؛ خب همه قبول داریم که این یك عبادت خوبى است اما حسرت مىخوریم که متأسفانه الآن فرصتش را نداریم و شرایط ایجاب نمىكند و الا دلمان مىخواست برویم؛ اما یخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یبْكُونَ را اصلاً تصورش را هم نمىكنیم! خیالش را هم نمىكنیم كه چنین کاری باید كرد! خب اصلاً این یعنى چه؟! اصلاً چگونه انجام میگیرد؟! اصلاً مفاهیم و ارزشهای معنوى كه قرآن صریحاً مىگوید فراموش شده است! حالا یکوقت یک مطلب در یك روایت است، یك كسى در سند روایت تشكیك مىكند و یا در دلالتش شك مىكند یا مثلاً فلان آقا فلان دستور اخلاقى را دارد، آن سندى داشته؟ روایتى داشته؟ چند تا روایت دارد؟ اما كَانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیلِ مَا یهْجَعُونَ* وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یسْتَغْفِرُونَ اینكه نص قرآن است. چه خاكى به سر كنیم؟! اصلاً این مفاهیم فراموش شده! عمل نمىكنیم که هیچ، دلمان هم باور ندارد، اصلاً تصور درستى هم از آن نداریم!
اگر در هر چه شك كنیم كه آیا باید انجام داد یا نباید انجام داد، در این شك نداریم كه باید به قرآن عمل كرد. آیا میشود در این هم شك كرد؟! آیا روش فلان استاد اخلاقى صحیح بوده یا نه؟ فلان ذكرى كه دستور مىداده، فلان عبادتى كه مىگفته، آیا این درست است یا نیست؟ این زمان مىشود انجام داد یا نمىشود انجام داد؟ آیا ما هم جزو آن كسانى هستیم كه مىگوییم آیا این زمان مىشود به قرآن عمل كرد یا نمیشود؟! یعنى ما هم براى قرآن تاریخمصرف قائل شدهایم؟! قرائت جدیدى از قرآن داریم؟! آقا! بیایید قرآن را بگذاریم ببینیم چه دستورالعملهایی را صریحاً سفارش مىكند، سعى كنیم اینها را عمل كنیم؛ اگر زیارت عاشورا را هر روز نخواندید پیشكشتان، اگر نماز جعفر را هر روز نخواندید پیشكشتان، اگر سجدههای طولانى چندساعته انجام نمیدهید بسیار خب، پیشكشتان؛ لااقل به آن چیزهایى که نص قرآن است عمل کنیم. بیاییم آیاتى كه مربوط به دستورالعملهای عبادى و اخلاقى است را جمع كنیم و بگوییم که قرآن اینها را مىگوید؛ آیا حجتى داریم كه به اینها هم عمل نكنیم؟! بگوییم شك داریم كه خدا اینها را از ما خواسته یا نخواسته؟! رفتار فلان عالمى براى آن زمان بود، حالا دیگر قابل عمل نیست، بسیار خب، فرض کنید اینگونه باشد، اما قرآن هم مال هزار و چهارصد سال پیشتر بود و دیگر امروز نمىشود عمل كرد؟! خب كسانى هستند كه امروز چنین حرفهایی مىزنند؛ آیا من و شما هم همین را مىگوییم؟!
بنده بهعنوان یك راهكار، پیشنهاد مىكنم که در بین پژوهشها و کارهایی كه در این زمینهها انجام میشود یك پروژه هم تحت عنوان بررسى آیات اخلاقى قرآن تعریف شود؛ اخلاقى كه مىگویم منظور اخلاق به همین معناى خودسازى و اینهاست، نه اخلاق اجتماعى و خوشرویی و ... تنها آن منظورم نیست؛ یعنى آن چیزهایى كه قرآن دستور مىدهد که براى خودسازى و تقرب الى الله این كارها را انجام دهید. آنهایی كه خود قرآن تعریف مىكند اینها را دربیاوریم، دستهبندی كنیم، آنوقت اساتیدى كه مىخواهند روی آنها كارشناسى كنند و از روشهای علمى و تجربیات و اصول علمى استفاده كنند بیایند بین اینها ترتیبى قائل شوند که از كجا شروع كنیم كه آسانتر باشد و بهتدریج پیش برود.
تدریجى بودن و اینكه برنامههایى كه انتخاب مىشود در ابتدا برنامههاى سبكى باشد که قابل ادامه باشد و هیچ برنامهاى را وقتى اتخاذ كردید سالى دوازده ماه ترک نکنید، اینها یك اصول صحیحى است که در خود روایات هم تأكید شده است؛ بیاییم براساس آیات قرآن برنامههایى تنظیم كنیم. اگر بگویند آقا! شما چه كاره هستید كه استاد اخلاق شدید؟! مىگوییم ما استاد اخلاق نیستیم، آیات قرآن مىخوانیم؛ نخوانیم؟! اگر بگویند آیا شما به مقام فلان عارف رسیدهاید تا استاد اخلاق شوید؟! مىگوییم نه آقا! ما خاك پاى شما هم هستیم. كارى كه ما كردیم این است که چند تا آیه قرآن جمع كردیم، اگر اشكالی دارد خب عمل نكنید، اما اگر آیه قرآن است و دلالتش هم روشن است و ظاهراً سندش هم كه اشكالى ندارد خب بیایید همین را عمل كنید. اگر هر اشكالى در رفتارهاى اخلاقى و برنامههاى خودسازى و عرفان و سیر و سلوك و امثال اینها باشد در اینها كه دیگر نمیشود تشكیكى کرد.
بیاییم از محكمترین قدمها شروع كنیم اما سعى كنیم مردانه عمل كنیم. مشكل اصلى ما سر همان قدم اولش است كه تصمیم نمىگیریم. از یک جاهایی شروع کنیم که شبههبردار نیست و تصمیم بگیریم كه یك برنامهاى براساس آیات قرآن، منتها با رعایت اصول تدریجى و سهولت داشته باشیم و به ترتیب به این برنامهها عمل كنیم. آزمایش کنیم، حالا به قول هیچکس هم متعبد نباشیم؛ آخر یكى از شبههها این است كه مىگویند این استادهاى اخلاقى كه دستور مىدهند اینها چه حجیتى دارد؟! حالا در خصوص فقها و مراجع تقلید، همه قبول کردهاند كه بالاخره اینها حرفشان حجت است و لااقل مقلدانشان باید به دستوراتشان عمل کنند؛ اما مىگویند دستورات علماى اخلاق چه حجیتى دارد كه ما عمل كنیم؟! مىگوییم قبول! آنها حجت نیستند، اما آيا قرآن هم حجت نیست؟! ما به محكمات قرآن - نه آنجایى كه نیاز به اجتهاد و دلالت ظنى دارد - عمل کنیم. آیا حجتى داریم كه به قطعیاتش عمل نكنیم؟! اگر این كار را نكردیم و روزبهروز وضع اخلاقى ما خرابتر شد و وقتیکه نمك گندید، دیگر عالَم هم خواهد گندید، آیا ما مسئولیتى نداریم؟! مایی كه باید ارزشهای اسلامى را در جامعه پیاده كنیم، اگر خداینکرده خودمان به گونه دیگرى بودیم، آیا مسئول فساد جامعه نخواهیم بود؟! چه دلیل و چه حجتى پیش خدا مىتوانیم داشته باشیم؟!
پروردگارا! تو را به عزت و جلالت، به حق عزیزانت قسم مىدهیم كه ما را از خواب غفلت بیدار بفرما!
ما را بهواسطه این حرفهایی كه زدیم مؤاخذه مفرما!
توفیق ده كه انشاءالله به معارف دین بیشتر آشنا شویم و بهتر عمل كنیم!
روح اساتید و بزرگانى را كه معارف دین را براى ما نقل كردند و ما ریزهخوار خوان آنها هستیم با انبیا و اولیا محشور بفرما!
آنهایی كه هستند بر طول عمرشان، بر توفیقاتشان و بر بركات وجودشان بیافزا!
بلاهاى مادى و معنوى را از عالم اسلام دور بفرما!
در ظهور ولى عصر تعجیل بفرما!
همه ما را مشمول عنایتهای خاص آن حضرت قرار ده!
والسلام علیكم و رحمةالله