بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
قال الله تبارک و تعالی فی کتابه: یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِكَ یقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا*وَمَنْ كَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلًا.[1]
هدیه به روح پاك امام راحل و شهداى والامقام اسلام، صلواتى اهدا مىكنیم.
تشریففرمایی عزیزان را به این مركز كه به نام مبارك حضرت امامرضواناللهعلیه مزین است خوشآمد عرض مىكنم. آرزو مىكنم كه از بركت قدوم شما، ما هم در بخشى از ثوابهاى شما شریك باشیم.
اراده خداوند متعال در این عالم بر این قرار گرفته كه بعضى از انسانها بهوسیله بعضی دیگر راهنمایى شوند و در این مسیر، كسانى كه رهبر خداپسند را بشناسند و از او پیروى كنند به هدف عالى زندگىشان نایل مىشوند و كسانى كه كوتاهى كنند و دنبال كسانى بروند كه لیاقت این كار را ندارند، با درجات مختلف گمراه مىشوند و از راه بازمىمانند.
این راهنمایان در درجه اول، انبیاء عظامصلواتاللهعلیهماجمعین هستند مخصوصاً كسانى كه صاحب شریعت بودهاند مثل حضرت ابراهیم، حضرت موسى، حضرت عیسى و سایر انبیاء اولوالعزمسلاماللهعلیهماجمعین. بعد از آنها اوصیاء آنها هستند و بعد كسانى كه مانند اوصیاء، در آن مكتب، بهتر تربیت شدهاند و مىتوانند دیگران را راهنمایى كنند. به تناسب هر گروهى، آن كسى كه پیشوا و مقتدایشان است آن شخص، امام آنها مىشود.
معناى لغوی امام، غیر از این اصطلاح خاصى است كه ما براى چهارده معصوم به كار مىبریم. مىدانید که یكى از دعاهایى كه عبادالرحمن مىكنند این است كه وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا؛[2] بندگان شایسته خدا دعا مىكنند كه خدایا! ما را امام متقین قرار بده! همهشان این دعا را مىكنند و فقط چهارده معصوم نیستند. انسانهاى والا و شایسته، تنها به این اکتفا نمىكنند كه خودشان راه صحیح را پیدا كنند بلکه مىخواهند پیشواى دیگران هم باشند و دیگران را هم راهبرى كنند و بهاینترتیب آنها امامشان مىشوند. هر دستهاى كه بهوسیله یك كسى راهى را انتخاب مىكنند، حالا چه راه صحیح خدایى باشد یا خدایى نكرده راه انحرافى باشد، آن شخص در یك مرحلهاى امام آن گروه مىشود. خداوند متعال مىفرماید ما در روز قیامت هر گروهى را همراه پیشوا و سردستهشان، آن كسى كه آنها را راهنمایى و راهبرى كرده، با آنها محشورشان مىكنیم. این یك نكته كلى را داشته باشید.
بعد از اینکه انبیا آمدند و رسالت خودشان را ابلاغ كردند، به تناسب زمان و شرایط خاص عدهاى به آنها ایمان آوردند و راهشان را قبول كردند؛ ولى همه صادق نبودند و مرتبه ایمان همه مساوى نبود و در بعضىها خیلى ضعیف بود. خدا براى اینکه مرتبه ایمان هر كسى معین شود امتحاناتى قرار مىدهد. یكى از امتحاناتى كه براى همه اقوام گذشته بوده امتحانى است كه در غیبت پیغمبر یا امامشان برایشان اتفاق مىافتد كه وقتى پیغمبر یا امامشان در میانشان نیست چه كار مىكنند؟ آیا واقعاً در غیاب او هم به دستوراتش عمل مىكنند یا منحرف مىشوند؟
مثال واضح آن داستان حضرت موسىعلی نبینا و آله و علیه السلام است كه بعد از اینکه بنیاسرائیل را از چنگال فرعونیان نجات داد و به صحراى سینا رسیدند، حضرت موسى از طرف خداوند متعال دعوت شد كه یك ماه در كوه طور مشغول عبادت شود. میدانید که اینها در مصر زندگى مىكردند و مىخواستند به شامات و شهر كنعان كه محل اصلی زندگیشان بود بیایند. در بین راه به همین شبهجزیره معروف سینا رسیدند. در این یك ماه، حضرت موسی جانشین خودش را حضرت هارون تعیین كرد.
یك ماه كه گذشت بنیاسرائیل سراغ هارون آمدند و گفتند موسى كجاست؟ او گفت یك ماه به سفر مىروم. خدا براى امتحان بنیاسرائیل، بر مدتى كه معین كرده بود ده روز افزود؛ وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیلَةً.[3] یك ماه را چهل روز كرد. به حضرت موسی گفت ده شب دیگر هم اینجا بمان! در این ده روزى كه فاصله شد بنیاسرائیل پیش هارون آمدند و گفتند كه موسى ما را فریب داد! به ما دروغ گفت! و بهاینترتیب ایمانشان را از دست دادند. سامرى فرصت را غنیمت شمرد و گفت من یك خدایى برایتان مىسازم كه خداى موسى هم همین است. طلاها را جمع كرد و گوساله معروف سامرى را درست كرد. گفت هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى؛[4] آن خدایى كه موسى مىگفت همین است. بنیاسرائیل در مقابل گوسالهاى كه سامرى درست كرده بود به سجده افتادند و گوسالهپرست شدند. وقتى حضرت موسى برگشت خیلى عصبانى شد و آن داستانى كه همه مىدانید. حضرت موسی به هارون گفت چرا گذاشتى اینها گوسالهپرست شوند؟! حضرت هارون عرض كرد كه من را شماتت نكن! إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَكَادُوا یقْتُلُونَنِی؛[5] من چه كار مىتوانستم بكنم؟! من یك نفر بودم و نزدیك بود اینها من را بكشند! كَادُوا یقْتُلُونَنِی! اگر مقاومت مىكردم یك اختلافى بین اینها ایجاد مىشد و دیگر نمىشد جمعشان كنم.
منظورم این است كه در غیاب ده روزه موسى، بنیاسرائیل بعد از آنهمه معجزاتى كه از حضرت موسى دیده بودند گوسالهپرست شدند. سایر اقوام هم چنین امتحاناتى داشتند.
مىدانید که امتحان امت اسلامى، از زمان رحلت پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله شروع شده است و بزرگترین و طولانىترین امتحان در زمان غیبت امام دوازدهمعجلاللهفرجهالشریف است. در زمان خود پیغمبر اكرم بسیارى از اعراب مسلمان شدند؛ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ.[6] براى اینکه مرتبه ایمان این مسلمانهایى كه خودشان را مطیع پیغمبر مىدانستند معلوم شود اولین امتحان این بود كه بعد از پیغمبر سراغ چه كسى مىروید؟ همان داستانى كه درباره جناب هارون اتفاق افتاد.
به نقلى كه خود تاریخنویسان و علماى اهل سنت نوشتهاند شمشیر بالاى سر علىعلیهالسلام گرفتند و گفتند باید بیعت كنى! حضرت فرمودند اگر بیعت نكنم چه میشود؟ گفتند حوالهات با این شمشیر است! حضرت بهطرف قبر پیغمبر رو كردند و گفتند یا رسولالله! إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَكَادُوا یقْتُلُونَنِی! این اولین امتحان براى امت اسلامى بعد از وفات پیغمبرصلیاللهعلیهوآله بود. در دعاى ندبه هم مىخوانیم كه امیرالمؤمنین و اهل بیتصلواتاللهعلیهماجمعین وسیله امتحان امت اسلامى بودند، باب حطه اسلامی هستند. مثل یکی از امتحاناتى كه برای بنیاسرائیل بود مسلمانها هم به این وسیله امتحان شدند.
بههرحال بعد از اینکه 25 سال گذشت و مردم سختىهایی كشیدند و فهمیدند که چه اشتباهى کردهاند، آمدند با حضرت علىعلیهالسلام بیعت كردند؛ ولى هنوز هم مىبایست امتحان شوند. در طول این مدت بعد از امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه تا زمان غیبت امام زمانعجلاللهفرجهالشریف، ده امام حضور داشتند و هرکدام وسیله امتحان مردم بودند؛ یك عده از همان كسانى كه مسلمان بودند، شیعه نشدند؛ یك عده از همان كسانى كه شیعه بودند، در بین راه چند تا امام را قبول كردند ولی امام بعدى را قبول نكردند؛ فرقههاى مختلف شیعهها از قبیل شیعههاى چهار امامى، شش امامى و هشت امامى زیاد داریم. دیگر بعد از حضرت رضاسلاماللهعلیه بود كه مسائل یك مقدار روشنتر شد و غالباً شیعههاى صحیح، دوازده امامى شدند. البته براى آنها هم امتحانات دیگرى بود و فرقههاى منحرفى در همان زمانها هم پیدا شد كه همه كمیابیش مىدانید.
منظورم این است كه سنت الهى در این عالم بر این است كه اول یك راهنمایى مىفرستد و بعد از زحمات زیاد وقتى مردم رهبری او را پذیرفتند، تازه در میان خود پیروان او اختلاف مىشود و باید امتحان شوند که بعد از او به سراغ چه كسى مىروند؟ پیغمبر چقدر زحمت كشید تا یك عده مسلمان شدند؟! ما اگر این سنت را در بین انبیا و ائمه در نظر بگیریم آنوقت براى ما آسان مىشود كه بعد از غیبت امام زمانصلواتاللهعلیه هم شیعیان و سایر مسلمین امتحاناتى دارند تا مشخص شود در هر زمان سراغ چه كسى مىروند و تابع چه كسى مىشوند؟
نتیجهاى كه از این مقدمه مىخواستم بگیرم این است كه خداوند متعال در این عصر، امامى به ما مرحمت كرد كه در طول تاریخ، اگر نگوییم بىنظیر بود، کمنظیر بود. بركات این امام آنچنان عالمگیر شد كه دوست و دشمن در مقابلش خضوع كردند. امروز در دنیا كسى نیست كه عظمت شخصیت امام و بزرگى كار و انقلابى كه كرد را درك نكند. شاید دشمنان عظمت كار او را بیشتر از ما درك كنند. این نعمت عظیم در تاریخ بىسابقه بود. حالا فرصتى نیست که من یك مقدار توضیح بدهم كه این چه نعمت عظیمى بود و چطور بىسابقه بود. آنهایی كه یك مقدار سنشان اقتضا مىكند و قبل از انقلاب را به خاطر دارند یك مقدار مىفهمند که من چه مىگویم. نمونههاى كوچكش را مىبینید؛ روزگارى بود كه در این كشور، كارى بىاجازه سفارت آمریكا انجام نمىگرفت. اگر شاه مىخواست نخستوزیر تعیین كند باید سفیر آمریكا اجازه میداد! امروز رئیسجمهور آمریكا از ایران دعوت مىكند كه نمایندهاى بفرستد و مذاكره كند، ایران مىگوید شفاهى كافى نیست، کتباً باید بنویسید. کتباً هم كه مىنویسد مىگوید موضوع را ما معین مىكنیم، فقط در این حد، اگر بیش از این بخواهند صحبت كنند از جایشان بلند مىشوند. اینها یک نمونه از بركاتى است كه خداوند متعال بهوسیله این امام به ما داد. چقدر باید از این نعمت قدردانى كنیم؟!
آن كسانى كه قدر این امام را بدانند كه انشاءالله شما از بهترینهایشان هستید و این حركت نمادین شما نمونهاى از وفادارى شما و معرفتى است كه به این امام دارید، آنها، هم در دنیا وظیفه خودشان را انجام مىدهند و این نعمت را براى خودشان حفظ مىكنند، هم واسطه مىشوند براى اینکه بركات این انقلاب به نسلهاى آینده منتقل شود و هم در پیشگاه الهى و در پیشگاه امام زمان سرفراز و روسفید هستند، در پیشگاه شهدا سرفراز هستند كه اگر ما به شهادت نرسیدیم اما راه شما، اهداف شما و دستاوردهاى شهادت شما را حفظ كردیم؛ اما همه اینگونه نیستند، امتحان است؛ وَمَنْ كَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلًا.[7] كسانى هستند که نابینا هستند، كور هستند، نمىبینند كه خدا چه نعمتى به آنها داده و به بركت چه فداكارىهایى و به بركت خون چه شهیدانى این عزت نصیبشان شده است. وقتى درباره رهبرى انقلاب و درباره مقامات ایشان صحبت مىكنند میگویند این یك آخوندى بود كه یك مقدار خاصیت كاریزمایى داشت و مردم به او علاقه داشتند و ... ولى سیاست براى سیاستمداران قبلى است، براى جبهه ملى است، براى ملیگرایان است، آنها هستند كه این حركت را راه انداختند، ایشان هم آمد یك نمكى در این آش ریخت، بعد هم باید همان راه را ادامه داد، همان جبهه دمكراتیك باید ادامه پیدا كند و به جاى اینکه ما بگوییم اسلام ایدئولوژى ماست باید بگوییم لیبرالیسم ایدئولوژی ماست، حزبمان هم حزب لیبرال دمكرات است! وَمَنْ كَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلًا.
از نعمتهاى بزرگى كه خدا بعد از رحلت حضرت امام به ما داد این است كه یك نسخهبدل امام را براى ما حفظ كرد. گویا روح امام است كه در پیكر او دمیده شده است، همان ویژگىهاى شخصیتی كه امام داشت و هیچ كس دیگر در آن ویژگىها شریك او نبود، امروز آن صلابت، آن قاطعیت، آن عزت و آن حكمت در كنار سایر صفات برجسته در این وجود عزیز جمع شده است. امتحان ما در این زمان بعد از رحلت امام این است كه سراغ چه كسى برویم؟
هنوز گوشه و كنار كسانى هستند كه شبهههاى شیطانى مطرح مىكنند، وسوسههاى خناسى در اذهان مىكنند، چیزهایى كه گوشه و كنار مىشنوید و شنیدهاید و من حتى نمىخواهم اسمش را ببرم؛ فضایل ایشان را انكار مىكنند. اینها با شخص دشمنى ندارند، درواقع اصل راه را قبول ندارند! نهتنها او را بلکه راه امام را هم قبول ندارند! نهتنها راه امام را، راه اسلام را هم قبول ندارند! متأسفانه چنین عناصرى در گوشه و كنار، در لباسها و در پستهاى مختلف وجود دارند و بالاخره شیاطین در هر جایى هم که باشند یك عده پیرو دارند. شاید گاهى پیروان شیاطین بر پیروان انبیا بچربد؛ در كربلا، هفتاد و دو نفر یك طرف بودند و سی هزار نفر یك طرف دیگر!
آنچه براى ما اهمیت دارد و لازم است كه به آن توجه داشته باشیم این است كه پیمان خودمان را با امام تقویت كنیم. با این قدمهایى كه برمىدارید، با هر قدمى به زبان حال بگویید امام! جان ما فداى تو! راه تو حق است.
ارزش این راهپیمایىها به این است كه شما در هر قدم دارید این پیمانتان را تجدید مىكنید. یکوقت انسان سوار هواپیما میشود و از اصفهان به تهران مىآید، خب یك عزمى دارد، كار درستى هم هست، ثواب هم مىبرد؛ اما یکوقت پاى پیاده، هر اندازهاى كه بتواند، با هر قدمى كه برمىدارد دارد مىگوید این راه، درست است، من باید این راه را بپیمایم و تا نفس دارم این راه را ادامه خواهم داد.
در كنار این پایمردى، استقامت و وفادارى به امام و راه امام باید مواظب باشیم كه شیاطین ما را فریب ندهند. آنهایی كه گمراه مىشوند تنها به گمراهى خودشان اکتفا نمىكنند، سعى مىكنند دیگران را هم همراه خودشان كنند و به کجراهه ببرند. همینگونه كه ما امام حق داریم، ائمةالهدى داریم، ائمةالضلال هم داریم، ائمةالكفر هم داریم؛ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ![8] فرعون هم امام است و در روز قیامت امام پیروانش است. انبیا، اولیا، ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین در روز قیامت، هر كدام با پیروانشان مىآیند، فرعون هم با فرعونیان مىآید. قرآن مىفرماید یقْدُمُ قَوْمَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ؛[9] در روز قیامت، فرعون پیشاپیش قوم خودش حركت مىكند و امامشان است.
ما خیلى باید مواظب باشیم كه بعد از اینهمه هزینههایى كه براى انقلاب، براى احیاء اسلام و ارزشهاى اسلامى و برای اجراى احكام اسلامى صرف شده است، كسانى نیایند این را از دست ما بگیرند. سرتاپاى كلامهاى امام و سخنرانىها و نوشتههایشان پر است از اینکه این ملت براى اسلام قیام كرده است. از آن سخنرانىهایى كه در اوایل نهضت فرمودند و گفتند به داد اسلام برسید، همه جا صحبت از این بود كه ما جان خودمان را فداى اسلام مىكنیم. آنوقت جا دارد که كسانى بگویند شعار ما پیشرفت بود، آزادى، استقلال، پیشرفت؟!
امام اینهمه از اسلام و احكام اسلام و حفظ احكام اسلام دم زد، آنوقت كسانى بیایند و به نام امام و به نام پیروى از امام، اسلامش را حذف كنند! براى مردم ایران! اگر شعار این شد با شعار فلان ملیگرا چه فرقى مىكند؟! آنهم گفت من براى مردم ایران خدمت مىكنم. آن نخستوزیر موقت که انسان نسبتاً صادقى هم بود یعنى خیلى حیلهباز و دروغگو و متقلب نبود و حرفهایش را مىزد، در سخنرانیای که چاپشدهاش هم هست صاف گفته بود فرق من با امام این است که من اسلام را براى ایران مىخواهم، امام ایران را براى اسلام مىخواهد، این فرق من با امام است. راست هم مىگفت. او هم دم از اسلام مىزد، درباره اسلام كتاب مىنوشت، بحث مىكرد اما خودش گفت که من اسلام را براى ایران مىخواهم، هدف اصلیم ایران است، وطنم است، دوستش دارم اما امام ایران را براى اسلام مىخواهد، این فرق ماست.
امروز هم بعضى كسانى هستند که در لباسهاى مختلف هدفشان ایران براى ایرانیان است و میگویند همه مساویاند، مسلمان و غیرمسلمان فرقى نمىكنند، قانون آن است كه مردم رأى بدهند، اینکه موافق اسلام باشد یا مخالف اسلام، فرقى نمىكند، استناد هم مىكنند به این فرمایش امام كه امام فرمودند میزان، رأى ملت است. عجیب نیست؛ آنهایی كه خون سیدالشهداصلواتاللهعلیه را ریختند آنها هم به قرآن تمسك كردند! آنهایی كه فرق علىعلیهالسلام را شكافتند آنها هم به قرآن استناد مىكردند! مىگفتند إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّه! على مرتد شده كه حكمیت را به دیگران واگذار كرده است! خوارج به آیه قرآن استناد مىكردند!
قرآن را قرآنشناس باید بفهمد و معنا كند. كلام امام را هم امام شناس باید بگیرد. امامى كه سرتاپاى وجودش محو در اسلام بود، مىگوید اگر مردم برخلاف اسلام رأى دهند حرف مردم درست است؟! این را مىخواست بگوید؟! میزان، رأى مردم است در آنجایی كه اسلام به مردم واگذار كرده است. انتخاب نمایندگان به رأى مردم است و یا هر جاى دیگرى كه مردمى كه مسلمان هستند و جز اسلام چیزى نمىخواهند با اجازه اسلام باید اعمالنظر كنند. آنوقت ما استناد كنیم به اینکه امام آنقدر براى انسان كرامت قائل بود كه مىگفت هر چه مردم بگویند، هر چه انسانها بگویند آن محترم است، خواه موافق اسلام باشد و خواه مخالف اسلام باشد و این را بهعنوان طرفدارى از امام مطرح كنند! تعجب ندارد؛ این سنت الهى است. همه مردم در همه زمانها باید امتحان شوند، بنده و جنابعالى هم باید امتحان پس بدهیم، هیچ استثناء ندارد. سؤالهای امتحان هم باید پیچیده باشد و الا امتحان نمیشود. اگر مثلاً براى امتحان ریاضى دیپلم یك مسألهاى كه با چهار عمل اصلى حل مىشود بدهند این امتحان مىشود؟! آن را طفل كلاس دوم و سوم هم بلد است حل كند. اینکه امتحان نیست. امتحان باید پیچیده باشد، ابهام داشته باشد، گیجکننده باشد تا امتحان بشود.
ما از زمان پیغمبرصلیاللهعلیهوآله تابهحال امتحاناتى داشتهایم، از زمان نهضت امامرضواناللهعلیه تا آخر رحلتشان امتحاناتى داشتهایم، از زمان رحلت امام تا حالا هم امتحاناتى داشتهایم، بعداً هم امتحاناتى خواهیم داشت. خدا دست از سنتش برنمىدارد. خدا عالَم را براى امتحان آفریده است؛ الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.[10] ما چه كنیم كه از این امتحان سرافراز بیرون بیاییم؟
طبعاً كسانى كه معرفت بیشترى داشته باشند و در منابع شناخت اسلام، قرآن و سنت دقت بیشترى داشته باشند آنها ممكن است بیشتر از دیگران راه را بشناسند اما همه مردم كه برایشان میسر نمىشود كه مثل فقهاى بزرگ، سی، چهل سال فقط فقه كار كنند، در مبانى اعتقادى كار كنند، در مسائل ارزشى اسلام، مسائل حقوقى اسلام و مسائل اقتصادى اسلام كار كنند، براى همه كه میسر نمىشود. این است كه عرض كردم بزرگترین نعمت بعد از رحلت امام، نعمت رهبر عزیزى است كه خداوند متعال به ما عنایت فرموده است. او مثل چراغ هدایتى است كه در شبهاى ظلمانى مىدرخشد. آنوقتی كه همه اشتباه مىكنند، همه کجراهه مىروند، چه صریحاً بگویند و چه جرأت اظهارش را نداشته باشند، انسان مىفهمد كه اینجا رهبر تنهاست اما خداوند متعال بهوسیله او راه را براى آن كسانى كه طالب حقیقت باشند روشن مىكند.
امروز بهترین محكى كه مىتواند سره را از ناسره، خالص را از تقلبى، طلا را از مطلا جدا كند وجود این عزیز است. همانگونه كه بعد از رحلت پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله ، چراغ هدایت، علىعلیهالسلام بود، بعد از رحلت حضرت امامرضواناللهعلیه هم چراغ هدایت این امت، این على است. الحمدلله مردم ما این معرفت را دارند، مخصوصاً بسیجیان عزیز، مخصوصاً حزباللهیها، حالا با اختلاف مراتبى كه طبعاً اشخاص دارند اما مىشود گفت آن كسانى كه چشمشان بیشتر به رهبر است، عشق رهبر بیشتر در دلشان هست، سعى مىكنند درست از او پیروى كنند، حرفهایش را یاد بگیرند، در هر موردى ببینند نظر او چیست، اگر از كسى حمایت كرد حمایت كنند، اگر فهمیدند نظر او موافق كسى نیست از او حمایت نكنند، این یك معیار بزرگى است براى اینکه ما بتوانیم راه خودمان را تشخیص دهیم. اگر خداوند متعال این نعمت براى من و شما قرار نداده بود چه خاكى به سر مىكردیم؟! در این اختلافات و سردرگمىهایى كه وجود دارد در مسائل سیاسی، اجتماعی، بینالمللی، حقوقى، اقتصادى، ما كه در همه علوم تخصص نداریم، به فرض اینکه اگر تخصصى هم داشته باشیم در یك رشته داریم، چگونه مىتوانستیم بفهمیم كه مصلحت ما چیست و چه راهى را باید انتخاب كنیم و از چه كسى پیروى كنیم؟! این است كه باز تأكید مىكنم، برای این امت، بعد از نعمت امامرضواناللهعلیه نعمتى بالاتر از وجود این رهبر نیست.
براى اینکه ما قدر این نعمت را بدانیم و براى اینکه بعد از نعمت حضرت امامرضواناللهعلیه در تاریكىهاى زندگى گم نشویم و بتوانیم راه صحیح را تشخیص دهیم چند كار ساده باید انجام دهیم، خیلى مشكل نیست اما خیلى مفید است؛ یكى اینکه من توصیه مىكنم- شاید یكبار دیگر هم گفته باشم و اگر بعضى از برادرها سال قبل اینجا بودهاند شنیدهاند - سعى كنید این وصیتنامه امام را در خانه داشته باشید و اگر شده هر روز یك صفحهاش را مطالعه كنید. امام چند سال قبل از وفاتش فكر امروز ما را كرد. چیزى را نوشت كه امروز به درد ما بخورد اما بسیارى از ما قدرش را نمىدانیم. وقتى مىخوانیم، انگار این حرفها براى امروز ما نازل شده، از دهان مباركش دارد درمیآید، راهگشاى ما در تاریكىهاى زندگى است. كسانى كه با این وصیت امام انس داشته باشند فریب شیاطین را نمىخورند. هر كس بیشتر انس داشته باشد و بهتر بفهمد و بیشتر یادش باشد كمتر فریب مىخورد.
این كسانى كه مىتوانند مردم عادى را فریب دهند براى این است كه سعى مىكنند این حرفهاى امام فراموش شود. از كارهاى خوبى كه تلویزیون مىكند، در كنار بعضى از كارهاى دیگر كه جاى انتقاد دارد، همین است كه تكههایى از كلمات امام را نقل مىكند. یکوقتی بیشتر نقل مىكردند و من هم در سخنرانىها از آنها تشكر مىكردم. حالا در این ایام فعلاً غنیمت است و به مناسبتهایى فرمایشات امام را نقل مىكنند.
باور كنید که گاهى یك جمله كلام امام مثل یك داروى شفابخشى است كه انسان را از بیمارىهاى لاعلاج نجات مىدهد، یك جملهاش! دشمنان سعى مىكنند اینها فراموش شود و یا حتی شنیده شده كه احیاناً در بعضى از چاپها بعضى از كلمات را حذف مىكنند! پناه بر خدا! انشاءالله كه دروغ است! انشاءالله كه غلط چاپى است! این یك سفارش.
كار خیلى مشكلى نیست؛ انسان روزى یك صفحه از وصیتنامه امام را بخواند. من احتمال مىدهم، حالا بهطورقطع نمىگویم كه بگویید این شیخ حرفهاى عجیبوغریب مىزند، احتمال مىدهم گاهى مطالعه وصیتنامه امام براى بعضى از ماها، ثوابش از خواندن قرآن بیشتر باشد. البته اگر قرآن را با تدبر بخوانیم و بفهمیم، آن نورى است كه با هیچ چیز قابل مقایسه نیست اما كلمات امام هم یك پرتویى از نور قرآن است. ما وقتى معانى قرآن را نمىفهمیم آن پرتواش را كه مىفهمیم وقتى بخوانیم و از آن استفاده كنیم كأنّه از خود قرآن استفاده مىكنیم. این یك نصیحت.
دوم اینکه در اختلافات اجتماعى و سیاسى، گوشمان به دهان رهبر و به اشارات او باشد. طبعاً همانگونه كه پیغمبر اكرم صریحاً نمىتوانست همه مطالب را براى همه بگوید، بعضى چیزها را با اشاره و اینها مىفرمود، ایشان هم وظیفه ندارد که همه مطالب را درباره همه اشخاص، عریان بیان كند چون فتنهها پدید مىآید! اما اشارات كلام او مىتواند براى ما راهگشا باشد. اگر جایى تصریح هست كه دیگر حجت تمام است. آنجاهایى كه صریح كلام ایشان است حتماً آنها را با دقت پیگیرى كنیم و به آنهم اكتفا نكنیم. اشارات كلام ایشان را هم بفهمیم و عمل كنیم و ملاك انتخاب خودمان در خطمشیهای زندگى قرار دهیم. یك سفارش كلى هم كه همه ما در همه حالات و در همه چیز به آن احتیاج داریم توسل به وجود مقدس ولى عصرارواحنا لتراب مقدمه الفداء است.
پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم مىدهیم كه عزت اسلام و مسلمین را روزافزون بفرما!
در ظهور ولیعصر تعجیل بفرما!
همه ما را از یاران آن حضرت محسوب بفرما!
روح امام راحل و شهدایمان را با انبیا و اولیا محشور بفرما!
به همه ما توفیق انجام وظیفه مرحمت بفرما!
عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرما!
والسلام علیكم و رحمهالله
[1]. اسراء، 71 و 72.
[2]. فرقان، 74.
[3]. اعراف، 142.
[4]. طه، 88.
[5]. اعراف، 150.
[6]. حجرات، 14.
[7]. اسراء، 72.
[8]. توبه، 12.
[9]. هود، 98.
[10]. ملک، 2.