بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام، صلواتى اهدا بفرمائید.
قال اللّه تبارك و تعالى فى كتابه: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ؛[1] حقیقت این است كه این حركت پربرکت شما عزیزان، آنچنان انسان را تحت تأثیر قرار مىدهد كه تسلط بر احساسات و اعصاب مشكل است. دیدار شما عزیزان من را به یاد فرمایشى از امامرضواناللهعلیه انداخت كه تقریباً چهل سال قبل، روى منبر فرمودند؛ ایشان فرمودند: یاران من در گهواره هستند. یادم آمد كه امام با آن فراست الهى و آن نورانیت معنویای كه داشت چهرههاى نورانى شما را مىدید كه روزگارى طلوع خواهد كرد و فضاى تیرهوتار كشور را روشن خواهد كرد.
مىدانید كه اولین جنگى كه در زمان امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه اتفاق افتاد جنگ جمل بود. این جنگ را نزدیكترین دوستان و فامیلهاى خود امیرالمؤمنین كه قبل از همه بیعت كرده بودند راه انداختند؛ زبیر پسرعمه امیرالمؤمنین بود. بههرحال لشكركشى شد و مدتى طول كشید و جنگ واقع شد تا اینکه امیرالمؤمنینعلیهالسلام در آن جنگ، پیروز شدند و دشمنان و مخالفان شكست فاحشى خوردند.
بعد از پیروزى، یكى از اصحاب خدمت حضرت عرض كرد که ایکاش فلان شخص از دوستانمان، امروز اینجا حضور داشت و این پیروزى را مىدید! به یك شخصى كه خیلى به مولا امیرالمؤمنین علاقه داشت و دلش مىخواست که در این جنگ شركت كند منتها موفق نشده بود اشاره كرد. حضرت فرمودند أ هَوى أخیكَ مَعَنا؟ آن شخصى كه آرزو مىكنی كه ایکاش اینجا بود آیا دلش با ما بود؟ عرض كرد بله یا امیرالمؤمنین، دلش با ما بود، دلش مىخواست اینجا با ما باشد ولى موفق نشد. حضرت فرمودند لَقَدْ شَهِدَنَا فِی عَسْكَرِنَا هَذَا أَقْوَامٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ سَیرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ یقْوَى بِهِمُ الْإِیمَانُ.[2] فرمودند در این جنگ، مردم زیادى كه هنوز در پشت پدران و رحم مادراناند حضور داشتند! لَقَدْ شَهِدَنَا فِی عَسْكَرِنَا هَذَا، یعنى در این لشكر ما حضور داشتند و شاهد بودند، أَقْوَامٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ، مردمی كه هنوز در پشت پدران و رحم مادران هستند. سَیرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ یقْوَى بِهِمُ الْإِیمَانُ؛ در آیندهای نزدیك، روزگار شاهد حضور آنها خواهد بود و ایمان به دست آنها تقویت خواهد شد.
این فرمایش امیرالمؤمنین اشاره به یك حقیقتى دارد كه مىتواند براى ما بسیار امیدبخش باشد. انسان گاهى که مىشنود صحنههاى خوشى و شادى وجود داشته است مىگوید كاش من هم بودم! كسانى موفقیتهاى علمى به دست آوردهاند و اكتشافاتى کردهاند، مىگوید كاش من هم دسترسى داشتم و مثل آنها بودم. كسانى در جنگها پیروزىها و کشورگشاییهایی داشتهاند، گاهى انسان هوس مىكند و مىگوید كاش من جاى آنها بودم. پهلوانان و قدرتمندانى بودند، شاید بعضى از جوانها مثلاً وقتى داستان رستم را مىشنوند مىگویند كاش ما هم مثل او بودیم یا مثل كسان دیگرى؛ ولى مىدانیم که اینها آرزوها و خیالات باطلى است كه هیچوقت تحقق پیدا نمىكند؛ ما هیچوقت آنها نمىشویم و در كار آنها هم شریك نخواهیم بود. هر كس درس خواند براى خودش خواند، هر كس پولدار شد براى خودش بود، هر كس حصدى، عملى انجام داد براى خودش بود و ما در آن شریك نیستیم؛ اما امیرالمؤمنین اینجا صریحاً مىفرمایند كسانى كه هنوز در صلب پدران هستند در جنگ ما شریك هستند. امام كه تعارف نمىكند و شوخى هم نمىكند، حرف گزاف هم نمىزند؛ یعنى اگر شما هر چه آرزوی امور دنیوى را بكنید كه ایکاش ما واجد فلان مقام دنیوى مىشدیم خیال باطلى است، شما هرگز در نعمتهایی كه در دنیا نصیب كسى شده است شریك نخواهید شد؛ اما اگر آرزو كنید كه ایکاش ما در لشكر امیرالمؤمنین بودیم و در ركاب آن حضرت شهید مىشدیم، ایکاش در لشكر سیدالشهداصلواتاللهعلیه بودیم و در روز عاشورا آن حضرت را یارى مىكردیم، این براى شما ممكن است. آرزوى اینكه ایکاش به فلان مقام دنیوى مىرسیدیم یا فلان عمل بزرگ دنیوى را انجام مىدادیم آرزوى پوچى است و هیچ فایدهاى ندارد اما اگر آرزو كنید كه ایکاش با على بودیم، با امام حسین بودیم، ایکاش در عاشورا حضور داشتیم، اگر واقعاً آرزو كنید در ثواب آنها شریك خواهید بود. اگر از ته دل بگویید یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَکُمْ فَافُوزَ فَوْزاً عَظیماً، شما جزو عاشورائیان حساب خواهید شد، تعارف هم ندارد.
حضرت، اول سؤال مىكند و مىفرماید آن كسى كه مىگویى، دلش با ما بود؟ عرض كرد بله. فرمود او با ماست، نهتنها او با ماست بلکه كسان دیگرى كه قرنها بعد خواهند آمد اگر دلشان با ما باشد جزو ما هستند!
در چنین روزگارى كه متأسفانه جهات منفى زیادی هم دارد و حالا من دلم نمىخواهد كه وارد آن مرحله بشوم، تصور اینكه در چنین روزگارى، جوانهایی در این سن و این سیما، بدون اینكه انگیزه مادى و دنیوى داشته باشند، بدون اینكه مقام و جاهى در اثر این كار نصیبشان شود، حاضر باشند زندگیشان را رها كنند، چندین روز پیاده و با دو، صدها كیلومتر راه را حركت كنند، براى چه؟ آیا این جز نشانه این است كه دل ما با دل امام خمینىرضواناللهعلیه بود؟! مقارنت این حركت با حادثه پانزده خرداد آیا جز به این معناست كه ایکاش ما هم در پانزده خرداد بودیم و امام را یارى مىكردیم؟! من كه معنى دیگرى براى این حركت نمىفهمم. پس شما با این حركتتان اثبات مىكنید كه دلتان با آن كسانى است كه در پانزده خرداد براى دفاع از دین، دفاع از امام و دفاع از ارزشهای اسلامى حركت كردند. پس به استناد این فرمایش امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه شما هم پانزده خردادى هستید یعنى عاشورائى هستید.
شما که این حرکت را انجام دادید شما مگر پسرخاله امام خمینىرضواناللهعلیه بودید؟ امام را براى چه دوست مىداشتید؟ الحمدللّه علما و بزرگان و مراجع تقلید زیاد هستند اما آیا شما همه را به اندازه امام دوست مىدارید؟ امام چه فرقى با دیگران داشت؟ ایشان موفق شد یك حركت عاشورائى را شكل دهد. آنهای دیگر به هر دلیلى موفق نشدند. شاید آنها هم در ثوابش شریك باشند ولى بههرحال، این افتخار به دست ایشان و به نام ایشان انجام گرفت؛ وهنیاً له. یعنى بار دیگر بعد از 1400 سال یكى از نوادگان سیدالشهداصلواتاللهعلیه، حركت ایشان را تجدید كرد و شما او را دوست مىداشتید براى اینكه او خاطره عاشورا را زنده كرده است، براى اینكه راه امام حسینعلیهالسلام را دارد ادامه مىدهد، براى اینكه براى همان هدفى كه امام حسینعلیهالسلام حركت كرده بود حركت كرد، با آن چیزى كه امام حسینعلیهالسلام با آن مبارزه كرده بود مبارزه كرد و شما به عشق امام حسینعلیهالسلام امام خمینىرضواناللهعلیه را دوست داشتید و به عشق او حركت كردید.
حالا یك سؤال دیگر مطرح مىكنم؛ ما براى چه امام حسینعلیهالسلام را دوست داریم؟ چگونه شده که عاشق امام حسینعلیهالسلام هستیم؟ این چه سرّى است كه در دل هر مؤمنى شعلهاى از عشق حسین وجود دارد؟ این بهترین محكى است كه مىشود مؤمن را از غیرمؤمن شناخت. چرا امام حسینعلیهالسلام را دوست داریم؟ چون با اینكه ما 12 امام داریم با پیغمبر اكرم كه افضل از ائمه است اما هیچ كدامشان این شرایط برایشان فراهم نشد كه همچون امام حسینعلیهالسلام عملاً همه چیزشان را براى اسلام فدا کنند. آنهای دیگر هم همین حالات را داشتند، همین ایمان را داشتند، همین فداكارى را داشتند ولى چنین شرایط اجتماعیای برای آنها فراهم نشد. این شرایط تنها براى سیدالشهدا فراهم شد كه عملاً نشان داد كه حاضر است همه چیزش را در راه خدا فدا کند - حالا وقت روضه خواندن نیست و متأسفانه من هم بلد نیستم روضه بخوانم- ولى همه چیز یعنى همه چیز؛ یعنى حتی طفل شیرخوارهاش را، حتی پیراهن كهنهاش را، حتی انگشت و انگشترش را!
پس ما درواقع امام حسینعلیهالسلام را دوست داریم براى اینكه وجود او با تمام شئونش نشانه عشق به خداست. پس در حقیقت همه اینها به محبت و عشق به خدا برمىگردد و او تنها كسى است كه اصالتاً مىارزد كه آدم همه چیزش را فداى او كند. البته هرقدر تنزل پیدا كند، عشق ورزیدن به مظاهر دیگرش هم ارزش دارد. عشق به زیارت سیدالشهدا هم ارزش دارد؛ كسانى بودند كه حاضر شدند دستوپاهایشان را بدهند براى اینكه موفق شوند بروند قبر سیدالشهدا را زیارت كنند! و شما كه حاضر مىشوید این خستگىها و زحمتها را تحمل كنید براى اینكه بار دیگر نام حسین و نام یاران حسین را زنده كنید. ما هم افتخار مىكنیم كه خاك پاى شما را دوست بداریم. آنهم به خاطر عشق به امام، عشق به حسین و محبت به خداست وگرنه ما تکتک شما را كه نمىشناسیم، شاید هیچوقت دیگر هم ندیده باشیم یا اگر دیده باشیم نشناسیم.
ما چرا شما را دوست داریم؟ براى اینكه شما دوست امام هستید. چرا دوست امام هستید؟ چون دوست امام حسین هستید. چرا دوست امام حسین هستید؟ چون دوست خدا هستید. همه اینها به آن گوهر و به آن كیمیائى برمىگردد كه در دلهای شما وجود دارد. همه ارزشها براى آن است. اگر این گوهر محبت در دل بود آثار و بركاتى دارد كه مىتواند دنیا را متحول كند و اگر نبود، با زور و شعار و پول و پست و مقام و این حرفها درست نمىشود، مخصوصاً محبتى كه مربوط به خدا و معنویات و ارزشهای اسلامى باشد. دلهایی كه یك محبت را دارند اینها به هم جوش مىخورند، گویى كه یك دل مىشوند.
باز از فرمایشى از امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه استفاده كنم؛ حضرت در نهجالبلاغه مىفرمایند: إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَى وَ السُّخْطُ، وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَى؛[3] مىفرمایند آنچه انسانها را با هم جمع مىكند، با هم پیوند مىدهد و آنها را در یك گروه دستهبندی مىكند، حالا ما در ابتدا مىفهمیم که یعنى یك مذهب، یك شیعه، یك فرقه، یك گروه، اما اینها اعتبارى است و حقیقتش بیش از اینهاست؛ آنى كه دلها را به هم پیوند مىدهد و گویى روحهای انسانها با هم جوش مىخورند یك امر قلبى است. ممكن است بدنها فرسخها از هم دور باشد اما دلها با هم جوش خورده و یكى هستند. همانگونه كه محبتها، رضایتها و خشنودىها دلها را به هم پیوند مىدهد دشمنىهاى مشترك هم آنها را با هم پیوند مىدهد. حالا دشمنیای كه به حق باشد، مثل دشمنى نسبت به دشمنان خدا، یا دشمنى ناحق باشد مثل دشمنى سر امور دنیا، آنها هم دلها را به هم پیوند مىدهد. تعبیر امیرالمؤمنین این است كه إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَى وَ السُّخْطُ. بعد حضرت یك مثالى مىزنند که براى ما بسیار آموزنده است.
مىدانید كه یكى از معجزات حضرت صالح ناقهای بود که از دل كوه بیرون آورد. مردم گفتند اگر مىخواهى ما حرفت را قبول كنیم باید یك شتر زنده را از دل كوه بیرون بیاورى! حضرت صالح به امر خدا چنین كارى كرد و بعد فرمود حالا كه این آیتى از خدا در دست شما هست باید احترامش را نگهدارید. لَهَا شِرْبٌ؛[4] یك روز باید آب چشمه را به آن اختصاص دهید و در آن روز كسی دیگر سراغ چشمه نرود، باید احترام این را نگهدارید و مبادا اذیتى به این شتر برسد كه خدا شما را عذاب خواهد كرد. بعد یكى از این اصحاب قوم ثمود آمد و ناقه صالح را پى كرد؛ بلند شد با شمشیر زد و بالاخره هلاكش كرد. خدا مىفرماید: قوم ثمود ناقه صالح را پى كردند و خدا همه آنها را عذاب كرد! آیات آخر سوره شمس مربوط به همین داستان است؛ فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا*وَلَا یخَافُ عُقْبَاهَا.[5] امیرالمؤمنین اینجا نكتهاى را بیان مىفرمایند؛ مىفرمایند چند نفر ناقه صالح را كشتند؟ یك نفر. چند نفر هلاك شدند؟ همه قوم صالح جز چند نفرى كه ایمان آورده بودند! و قرآن مىفرماید قوم صالح ناقه ثمود را پى كردند! «فَعَقَرُوهَا»، نمىفرماید «فَعَقَرَها»؛ نمىگوید یك نفر آن را پى كرد، مىگوید این قوم و این مردم آن را پى كردند! چرا كار یك نفر را به همه نسبت مىدهد؟ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَى چون آنهای دیگر هم به این كار راضى بودند، خوشحال بودند، دلشان با همان دل قاتل ناقه بود، دلشان كه با آن بود حكم آنها را پیدا كردند و مستحق عذاب شدند. خودشان نكشتند اما دلشان با او بود. خدا مىفرماید فَعَقَرُوهَا؛ قوم صالح ناقه را پى كردند، با اینكه یك نفرشان این كار را كرد. پس چگونه همه اینها یكى شدند و این كارى كه یك نفر كرده بود به همه نسبت داده شد؟ چون آنهای دیگر هم دلشان مىخواست و دوست داشتند که اینگونه شود.
پس آنچه دلها را به هم پیوند مىدهد، آنکه گروههای انسانى را به یك حكم محكوم مىكند و یك قانون درباره آنها اجرا مىشود، در حكم ملکوتیاش آنچه در آخرت ظاهر مىشود و بعضى از آثارش هم گاهى در دنیا ظاهر میشود، همین است که دلها چه اندازه با هم ارتباط دارند. قاتلان سیدالشهدا هم چند نفر بیشتر نبودند اما شما مىخوانید لَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً؛ خدایا! همه بنى امیه را لعن كن! حالا اگر استثنائى هم داشته باشد كسانى هستند كه به این كار راضى نبودند ولى چون همه آنها به این كار راضى بودند آنها هم قاتلان سیدالشهدا حساب مىشوند.
این مسئله، یك حقیقت قرآنى است كه امیرالمؤمنین روی آن تأكید فرمودهاند و براى ما یك سكه دو رویه است که حواسمان را جمع كنیم؛ یعنى هر كه را دوست داشته باشیم و از كارش راضى شویم ما هم همان حكم را داریم، از هر كس هم كه بدمان بیاید و از كارش ناراضى باشیم از او جدا مىشویم.
الحمدللّه شما عشق به امام حسین و عشق به امام را دارید اما باید مواظب باشید که این عشق، به چیزى كه این را فاسد كند آلوده نشود. ببینید غیر از امام حسین چه كسانى را دوست دارید؟ آیا در بین آن كسانى كه دوست دارید كسانى هستند كه همراه و همفكر و هم سیر امام حسین نیستند و حركت امام حسین را نمىپسندند؟ اگر كسانى گفتند حركت امام حسین یك حركت خشونتطلبانه است و مال یك فرهنگ خشن دوران توحش و بربریت اعراب بود، آیا شما اینگونه افراد را دوست دارید یا ندارید؟
شما با این حركتتان مىگویید ایکاش ما هم بودیم و بهسوی كربلا مىدویدیم، یعنى این كار را مقدسترین كار مىدانید؛ چه كارى را و با چه معیارى؟ دفاع از اسلام و ارزشهای اسلامى و دفاع از دین را مقدس مىدانید. امام حسین كشته شد تا دین بماند. اگر انسان یك كسى را دوست داشت كه خیلى پایبند به دین نیست، مثلاً گفت جوانهای امروز دیگر دینگریزند، امروز دیگر احكام دین نمىتواند جامعه را اداره كند، اگر شما او را دوست داشتید، مىشود دوست امام حسین باشید؟! محبت دوست و دشمن با هم جمع نمىشود. اگر دوست امام حسین هستید باید دشمن دشمنانش باشید. به هر اندازهاى كه دوست امام حسین هستید به همان اندازه باید دشمنى دشمنان در دلتان باشد. این دو محبت با هم جمع نمىشود. مثل دو تا كفه ترازو میماند، نمىشود انسان هم امام حسین را دوست بدارد و هم یزید را. نمىشود انسان هم احیاگران دین را دوست بدارد و هم كُشندگان دین و ارزشهای دینى را، این دو جمع نمىشود.
خدا انشاءالله شما را یارى كند و به این اعتقاد و به این روش و به این سیره و سنت، پایدار بدارد. بههرحال براى انسان خطرهاى زیادى وجود دارد. كم نبودند كسانى كه در راه حقى پا گذاشتند و پیش رفتند و قدمهایی هم برداشتند و وسط راه ماندند یا عقبگرد كردند. من چون شما را خیلى دوست دارم توجهتان را به این نكته جلب مىكنم؛ مبادا خدایى ناكرده به این نعمتى كه خدا تابهحال به شما داده است مغرور شوید! مواظب باشید این عشق كم نشود! با عشق دشمنان امام حسین جمع نشود وگرنه آفتزده مىشود و از بین مىرود! هرقدر شما ارزشهای اسلامى و احیاگران ارزشهای دینى را بیشتر دوست بدارید این محبت به امام حسین رشد مىكند اما اگر خدایى ناكرده كنارش یك محبتهاى دیگرى پیدا شد كه با این محبت، سازگار نیست این ضعیف خواهد شد و خدایى ناكرده یك روزى هم مىپرد و دیگر چیزى از آن نمىماند.
دشمنانى هستند كه تمام سعیشان را صرف مىكنند كه این كیمیا را از دل شما بربایند. شاید خیلىها فكر كنند كه ما با این حرفها شعار مىدهیم؛ واللّه عین حقیقت است! تمام تلاششان این است كه این عشق به سیدالشهدا و شهادتطلبی و ایثارگرى را از مردم ما بگیرند، تمام همّشان این است. خیلى باید مواظب باشید که این كیمیا را مفت از دست ندهید.
من در پایان عرایضم، شاید هم حقش این بود که در اول عرض مىكردم، باید وجود شما عزیزان را بهعنوان سربازان مخلص امام زمان به وجود مقدس آن حضرت تبریك بگویم. روزگارى بود كه مردم جرأت نمىكردند که نامی از دین و دفاع از دین ببرند، مورد تمسخر و استهزاء قرار مىگرفتند، خیلى دوران گذشته زیادى نیست؛ من به خاطر دارم، الحمدللّه اغلب شما بعد از دوران انقلاب متولد شدهاید ولى ما روزگارى را دیدهایم و گذراندهایم كه دینداری مایه خفت بود، عیب بود، عار بود؛ در بعضى از مجامع، نماز خواندن خجالتآور بود! مگر یک دانشجو مىتوانست در دانشگاه نماز بخواند؟! میگفتند اُمُّل است! ارتجاعى است! کهنهپرست است! نماز مىخواند! به بركت حركت امثال شماها كه این انقلاب به پیروزى رسید این جوّ و فرهنگ عوض شد ولى همان دشمنانى كه امام حسین را به شهادت رساندند امروز هم با انواع حیلههایى كه من و شما نمىتوانیم فكرش را بكنیم سعى مىكنند که این هدف امام حسین كه امروز احیا شده را از بین ببرند.
من به یكی از این حیلهها اشاره مىكنم، شما تا آخر بخوانید؛ ترویج تساهل و تسامح براى این بود كه این عشق و این علاقه و این غیرت را از شما بگیرند و بحمداللّه نتوانستند. حالا ببینید که این فرهنگ به دست چه كسانى و به چه نامى ترویج شد و چه بودجههایى صرف این كار شد؟ اینها همان لشكریان یزیدى هستند كه به این صورتها اهداف یزید را دنبال كردند. بعضىهایشان مىفهمیدند كه دارند راه یزید را مىروند، اما بعضىهایشان هم فریب دیگران را خورده بودند.
متأسفانه امروز هم این دشمنان امام حسین در بسیارى از محافل رسمى كشور حضور دارند. مسئولان كشور در سخنرانیها و در مصاحبههایشان تصریح مىكنند كه بعضى از محافل، پایگاه دشمن شده است! من و شما باید به هوش باشیم.
براى اینكه مقدارى روشنتر شوید یك سؤال برایتان مطرح میکنم. همه چیز را نمىشود صاف و بىپرده گفت، بعضى چیزها را باید با مثال و تشبیهاتى گفت. فرض كنید شما در زمان خلیفه دوم یا سوم متولد شده بودید. اینکه تصور مشكلى نیست که آدم تصور كند. فرض كنید 50 سال پیشتر، 100 سال پیشتر، 1300 سال پیشتر در آن زمان متولد شده بودید. چشم باز مىكردید و در مسجد پیغمبر مىآمدید و مىدیدید که یك شخصى به نام خلیفه پیغمبر روى منبر نشسته است، موقع نماز هم مىایستد و اللّه اكبر میگوید و نماز مىخواند، مسلمانها هم با ریشهای سفید و سیاه، پشت سر او اللّه اكبر میگویند و نماز مىخوانند. اگر جنگى پیش بیاید دستور جهاد مىدهد و مسلمانها براى جهاد حركت مىكنند و چیزهایى از این قبیل. خب شما فكر مىكردید اسلام همین است دیگر، این مسجد پیغمبر است و این هم خلیفه پیغمبر. یك مقدار که دقت مىكردید مىدیدید امیرالمؤمنین هم در همین جمع هست و در مسجد مىآید و با اینها مىنشیند و صحبت مىكند، گاهى با او مشورت مىكنند، گاهى در مسئلهاى درمیمانند و از او سؤال مىكنند، دیگر انسان كاملاً خاطرجمع مىشد؛ خب این هم پسرعموی پیغمبر و مسجد پیغمبر و جانشین پیغمبر و اصحاب پیغمبر هم همه حضور دارند و على هم آنجا حضور دارد و او را احترام هم مىكنند. اینگونه نبود كه على در جمع مسلمین مورد بىاحترامى قرار بگیرد. حالا یكبار همان روزهاى اول بعد از وفات پیغمبر یك جسارتى شد و خودشان هم فهمیدند که چه غلطى كردند ولى بعدها امیرالمؤمنین خیلى محترم بود. خلیفه وقت در مسائل مهم كشور با على مشورت مىكرد. بارها گفت که من زنده نباشم كه مشكلى پیش بیاید و على نباشد؛ لاَ أَبْقَانِی اَللَّهُ لِمُعْضِلَةٍ لَیسَ لَهَا أَبُو اَلْحَسَنِ.[6] امیرالمؤمنین در آن وقت هم شخصیت محترمى بود. حالا شما یک جوانى هستید كه در آن عصر متولد شدهاید، در مسجد پیغمبر مىآیید، مىبینید خلیفه پیغمبر روى منبر است یا مشغول نماز است و كسانى هم در مسجد هستند، مثل على هم در بین مردم هست و بههرحال گاهى از او مسئله مىپرسند و گاهى با او مشورت مىكنند. شما چه فكر مىكردید؟ آیا صحیح بود كه نتیجه بگیرید كه این شخصى كه بهعنوان خلیفه پیغمبر است هر چه مىگوید درست مىگوید؟ هر رفتارى كه مىكند درست است؟ ممكن بود افراد سادهاى بگویند خب اگر بد بود چرا على همراهشان بود و چرا با آنها نمىجنگید؟! خب او وظیفه خودش را بهتر مىدانست، مىدانست که اگر بجنگد چه خواهد شد، مردم را مىشناخت. آن وقتى كه وقت جنگش شد، بعد از اینكه با او بیعت كردند تمام دوران خلافتش را با جنگ گذراند ولى آن وقت مصلحت نمىدانست.
این را خوب یادتان باشد که این یک تخیل و تصور ذهنی است؛ یك روز در مسجد آمدید و یكى از اصحاب پیغمبر، پیرمردى به نام ابوذر جلوى خلیفه بلند شد و شروع به انتقاد كرد که چرا بیتالمال را ریختوپاش مىكنى؟! چرا حقوق مردم را نمىدهى؟! چرا احكام خدا را درست اجرا نمىكنى؟!
شما چه مىگفتید؟! این جسارت به خلیفه پیغمبر میکند! این چه كسى است كه آمده در جامعه اسلامى ایجاد اختلاف مىكند؟! مردم به این خلیفه رأى دادند، همه با او بیعت كردند، تو چه حقى دارید كه با او مخالفت كنى؟!
این جناب خلیفه، اطرافیان و علما و اصحابى داشت که از او حمایت مىكردند. یکیشان هم شخصى به نام كعب الاحبار بود كه در اصل یهودى بود و بهاصطلاح مسلمان شده بود، از علماى یهود بود. این به خاطر سابقه علمیاش در آن دربار خیلى محترم بود. در یكى از انتقادهایى كه ابوذر مىكرد این شخص بلند شد و از خلیفه دفاع كرد. اینگونه كه نقل شده است ابوذر یك استخوان قلم شترى را كه حالا آن نزدیكىها افتاده بوده را برداشت و در مغز این كعب الاحبار زد بهگونهای كه سرش شكست و خون جارى شد. گفت تو آمدى به ما دین یاد میدهی؟! ما دینمان را از پیغمبر گرفتیم. تو كجا بودى كه دین را به ما یاد بدهى؟! من اینها را كه دارم مىگویم از قرآن دارم مىگویم، از كلام پیغمبر مىگویم.
اگر شما بودید چه قضاوت مىكردید؟! این صحنه را در ذهنتان مجسم كنید، شاید شباهتى با اوضاع روزگار ما داشته باشد.
سعى كنید دلتان، یکدست محبت على و اولاد علی داشته باشد. سعى كنید به اندازهاى كه محبت على دارید بغض دشمنان على را در دلتان تقویت كنید. زیارت عاشورا كه مىخوانید اول باید 100 تا لعن كنید و بعد 100 تا سلام. عبارتهای زیارت عاشورا را که بشمارید اغلبش لعن به دشمنان سیدالشهدا و اظهار برائت از آنهاست. این درسى براى ما است و تا زنده هستیم باید زیارت عاشورا زنده باشد. این است كه ما را با امام حسین آشنا مىكند، هدف امام حسین را براى ما روشن مىكند. به وسوسههاى بعضى از شیاطین و خنّاسان گوش ندهید.
حالا گاهى ممكن است انسان در تشخیص مصداق دوست و دشمن اشتباه كند. خب اگر كوتاهى نكرده باشد معذور است. چون همیشه آدم تشخیصش درست نیست اما آنجایى كه مىفهمید که این راه حسین نیست، سازش با آمریكا راه امام حسین نیست، مذاكره با آمریكا راه سیدالشهدا نیست، او راهش هیهات منّا الذلة بود، آنجا دیگر عذری نخواهد داشت.
خدا انشاءالله شما را حسینى قرار دهد. از اینجا باید بدانید كه باید با چه كسى دشمن باشید. آنهایی كه به فرمایش مقام معظم رهبرى، غیرت ندارند، نه اینکه فقط غیرت دینى ندارند، غیرت ملى هم ندارند؛ بیشرمها، بىآبروها، بیغیرتها، بیمعرفتها، بی انسانیتهایی كه دینشان را كه فروختند هیچ، عزت ملیشان هم را مىفروشند آنهم فقط براى چند دلار یا به خیال چند صباحى ریاست! چه كسى اولىتر از اینهاست به دشمنى؟! شما خیال مىكنید اینها بهتر از یزید و شمر هستند؟! اگر اینها دستشان به امام حسین مىرسید امام حسین را نمىكشتند؟! آن كسانى كه صریحاً مىگویند امروز دنیاى مدرن نمىتواند با دین سازگار باشد، اینها با ابوجهل و ابوسفیان فرق دارند كه با دین پیغمبر دشمنى داشتند؟! آن روز یك لباس دیگرى بود، امروز یك لباس دیگرى است. آن روز یك آهنگ دیگرى بود امروز یك آهنگ دیگرى است. روح همان روح است، همان ابوسفیانها و همان معاویهها و همان شمر و یزیدها هستند كه امروز این سخنها از حلقومشان درمیآید! بشناسید و بدانید که به چه كسى باید محبت بورزید و با چه كسى دشمن كنید.
پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم مىدهیم، عزت اسلام و مسلمین را روزافزون بفرما!
پروردگارا! تو را به علیاکبر امام حسین و قاسم بن الحسن قسم مىدهیم، این جوانها را در دنیا و آخرت با این عزیزان محشور بفرما!
این جوانها را حسینى قرار بده!
پروردگارا! به ما این افتخار را بده كه خدمتگزار این جوانان عزیز باشیم!
پروردگارا! سایه مقام معظم رهبرى را بر سر ما مستدام بدار!
خدمتگزاران به اسلام و مسلمین را در هر لباسى و در هر پُست هر مقامى هستند یارى بفرما!
كسانى كه در جهت تضعیف باورها و ارزشهای اسلامى قدم برمىدارند رسوا بفرما!
در ظهور امام زمان تعجیل بفرما!
مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار بده!
والسلام علیكم و رحمة اللّه و بركاته
[1]. مائده، 54.
[2]. نهجالبلاغه، خطبه 12.
[3]. نهجالبلاغه، خطبه 201.
[4]. شعراء، 155.
[5]. شمس، 14 و 15.
[6]. مناقب، ج2، ص31.