بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقديم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام و مراجع تقليد عظام، مخصوصاً مرجع عظیم الشأن درگذشته که بانى اين محفل نورانى است، مرحوم آیتالله مرعشى نجفىرضواناللهعلیه، صلواتى اهدا مىكنيم.
فرارسیدن ميلاد مسعود بزرگ بانوى اسلام و سرور بانوان جهان، حضرت صديقه كبرى، فاطمه زهراسلاماللهعليها را به پيشگاه مقدس ولى عصرارواحنافداه و همه علاقهمندان به اهلبیت مخصوصاً شما حضار محترم تبريك و تهنيت عرض مىكنم و از خداوند متعال درخواست مىكنم كه عيدى ما را در اين روز تعجيل در فرج فرزندشان قرار دهد و در دنيا و آخرت دست ما را از دامانشان كوتاه نفرمايد.
خوشبختانه مردم ما بهخصوص بعد از پيروزى انقلاب، معرفتشان نسبت به خاندان پيامبر و مخصوصاً نسبت به حضرت زهراسلاماللهعليها بسيار زياد شده است و بهخصوص با فرمايشات امام راحلرضواناللهعلیه كه بيانات تاريخى ايشان در وصف حضرت زهراسلاماللهعليها آويزه گوش همه است، شمّهاى از فضايل و مقام بىنظير ايشان تا حدى كه قابل بيان بود تبيين شد و مردم ما آشنايى و معرفت بيشترى نسبت به مقامات حضرت زهراسلاماللهعليها پيدا کردهاند. اميدواريم كه خداوند متعال روح آن بزرگوار را با جدهشان فاطمه زهراسلاماللهعليها محشور فرمايد.
بههرحال در مدت این يك ربع قرن، در اين زمينه سخنهای فراوانی گفته شده و كتابها و مقالات زیادی هم نوشته شده است و نيازى نيست كه من در اين محفل شريف وقت شما را به تكرار مكررات بگذرانم. همچنين در زمینه مقام زن از ديدگاه اسلام، از پيش از پيروزى انقلاب مقالات و كتابهايى نوشته شده و بحثهايى انجام گرفته كه هر كس طالب حقيقت باشد با مراجعه به اين بيانات درك مىكند كه خداوند متعال در اسلام بهوسیله پيغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله و قرآن كريم چه خدمتى را به مقام زن كرد و مقام او را تا كجا بالا برد. در اين زمينه هم به قدر كافى بحث شده و دیگر احتياجى نيست که شما را معطل كنم.
امروز به ذهنم آمد که يك نكتهاى عرض كنم، يادم نمىآيد در اين مضمون صحبت كرده باشند يا اگر هم صحبتی شده باشد من نشنیدهام و آن اين است كه همانگونه كه مىدانيم انسان، آيت بزرگى از آيات الهى است و به تعبير عارفان بلندمرتبه، انسان، مظهر اسماء و صفات الهى است. انسان كامل، انسانى است كه همه اسماء و صفات الهى در او ظهور پيدا كند. اين انسان كامل در اين عالم به دو بخش تقسيم مىشود؛ بخشى در مثل وجود پيغمبر اكرم و اميرالمؤمنين و ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين ظهور پيدا مىكند و بخشى در امثال حضرت مريمسلاماللهعليها ، حضرت فاطمه زهراسلاماللهعليها ، حضرت زينبسلاماللهعليها ، حضرت معصومهسلاماللهعليها و امثال اين بزرگان كه طبق بحثهايى كه انجام گرفته و همه شما کمیابیش مىدانيد در اين جهتى كه مظهريت اسماء الهى و رسيدن به قرب الهى باشد هيچ فرقى بين مرد و زن نيست. زنها هم مىتوانند به عالىترين مقامى برسند كه اين مردها رسیدهاند، چنانکه حضرت فاطمه زهراسلاماللهعليها رسيدند منتها بين مرد و زن ازلحاظ ظهور صفات الهى تفاوتى است.
مىدانيد كه حتى پيغمبران بزرگ الهى كه همه مظهر اسماء الهى بودند و انسانهاى كاملى به شمار مىرفتند، بعضى از صفات الهى در بعضى از آنها و بعضى از صفات در بعضى ديگر بيشتر ظهور پيدا مىكرده است. يك داستان معروفى است، گويى كه من سندش را تحقيق نکردهام و يقين ندارم ولى مضمون جالبى است، اگر فرضاً سند معتبرى هم نداشته باشد ولى مضمون معتبرى است. مىدانيد حضرت عيسىعلینبیناوآلهوعلیهالسلام و حضرت يحيىبنزكريا دو پيغمبر معاصر و همچنین پسرخاله بودهاند. وقتى حضرت زکریا عنایات خداوند بر حضرت مريمسلاماللهعليها را مشاهده کرد، با اینكه پيرمرد و بزرگِ خاندان و پيامبر زمان بود به دلش خطور کرد که من هم با وجودی که پير شدهام و هنوز فرزندى ندارم خدا مىتواند به من هم فرزندى عطا كند. اين است كه از خدا خواستند كه فرزند پسرى به ايشان مرحمت فرماید و خدا حضرت يحيى را به حضرت زكريا مرحمت فرمود. این داستان در اول سوره مریم آمده است؛ ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا* إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا،[1] الیآخر.
اين دو پيامبر، یعنی حضرت يحيى و حضرت عيسى، شباهتهاى بسیار زيادى با هم داشتند ولى يك فرق هم داشتند؛ البته مقام حضرت عيسى بالاتر بود؛ ایشان پيغمبر اولوالعزم بودند، صاحب كتاب و شريعت بودند ولى ازنظر مراتب معرفت و قرب الهى، بسيار به هم نزديك بودند.
معروف است كه حضرت يحيىسلاماللهعليه بسیار بَكّاء بودند و زياد گريه مىكردند. حضرت زكريا وقتى مىخواستند در مجلسى موعظه كنند نگاه مىكردند كه حضرت يحيى نباشد براى اينكه اگر ايشان بودند ايشان آنچنان گريه مىكرد كه بىحال مىشد و لذا حضرت زكريا سعى مىكرد كه براى حفظ سلامتى حضرت يحيى در حضور ايشان از عذاب و اوصاف جهنم و اینها زياد بيان نكند.
حضرت يحيى بسیار زياد گريه مىكرد. برعكس، حضرت عيسى، خوشرو و در بين مردم، خندان بودند. داستانى نقل شده، حالا من در صحت اين داستان يقين ندارم ولى مضمون جالبى است. بين اين دو تا پسرخاله گفتوگویی شد كه به همديگر اشارهاى كردند. حضرت يحيى به حضرت عيسى اشارهاى كرد كه شما چرا اینهمه مىخندید؟ ايشان هم در جواب گفتند كه شما چرا اینهمه گريه مىكنيد؟ حالا مطالبى هست كه من نمىخواهم به نقل آنها بپردازم. اجمالاً بين اين دو پيغمبر، اين تفاوت وجود داشت كه حضرت عيسى بيشتر مىخنديدند و شاد بودند و حضرت يحيى بيشتر گريه مىكردند. عرفا در این خصوص يك تعبير دارند؛ مىگويند هر يك از انبيا مظهريتشان نسبت به يكی از اسماء الهى بيشتر است اين است كه لوازم آن اسم در وجودشان بيشتر ظهور مىكند.
اين مقدمه را گفتم براى اينكه بدانیم با وجودی كه اميرالمؤمنينسلاماللهعليه و فاطمه زهراسلاماللهعليها هر دو ازلحاظ قرب الهى تقریباً در يك مقام و منزلت بودند ولى بين آنها ازلحاظ جنسيت تفاوت وجود دارد و اين تفاوت، در مظهريتشان نسبت به اسماء الهى تأثير دارد. اين به خاطر تدبيرى است كه خداوند متعال در اين جهان فرموده كه انسانها را داراى دو جنسيت متفاوت قرار دهد. هر كدام از اینها يك صفات ذاتیای دارند كه با ديگرى تفاوت دارد و به خاطر آن صفات خدادادى، نسبت به بعضى از اسماء الهى، مظهريت بيشتری پيدا مىكنند.
مىدانيد که در همه دنيا اميرالمؤمنينسلاماللهعليه به شجاعت، به صلابت، به قدرت اراده و به قاطعيت شناخته میشوند. دوست و دشمن، مؤمن و كافر، اميرالمؤمنينعليهالسلام را به اين صفات مىشناسند و حضرت زهراسلاماللهعليها به مهربانى، به دلسوزى براى ديگران، به عبادت و به صفاتى از اين قبيل شناخته میشوند و اين حقيقت دارد. آثار اين صفات كه به قول عرفا ظهور پیدا میکند، صفاتى كه در مردها بيشتر ظهور پيدا مىكند صفات جلال الهى است و صفاتى كه در زنها بيشتر ظهور پيدا مىكند صفات جمال الهى است.
خداوند متعال دو دسته صفات دارد؛ يك دسته صفاتى است كه مفاهيمش، مفهوم قدرت، عظمت، جبروت، قهاريت و اینهاست؛ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى.[2] از جمله صفاتى كه در اينجا ذكر مىشود الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ[3] است. اين يك دسته از صفات الهى به نام صفات جلال است يعنى صفاتى كه دلالت بر عظمت و شكوه دارد.
يك دسته از صفات است كه دلالت بر جمال دارد مثل خود كلمه جمال، بها، نور، رحيم، رحمن. اینها صفاتى است كه از جمله صفات جمال الهى ناميده مىشود.
خداوند متعال اراده فرموده که انسانها اگر راه تكامل را درست طى كنند با اينكه مىتوانند مظهريت همه اسماء الهى را پيدا كنند ولى مردها بيشتر آمادگى دارند كه صفات جلال الهى در وجود آنها ظهور پيدا كند و زنها بيشتر آمادگى دارند كه صفات جمال الهى در وجود آنها ظهور پيدا كند. شايد کموبیش، اصل اين مطلب را شنيده باشيد. من راجع به اين مسئله جمال اجمالاً اشارهاى مىكنم، انشاءالله آنهایی كه اهل مطالعه و فضل هستند بیشتر تحقیق بفرمایند. بحمدالله خانمهاى فاضله و محقق و پژوهشگر در زمان ما، بعد از انقلاب بسیار زياد شدهاند، خدا انشاءالله بر توفيقاتشان بیفزاید و اين مفاخر اسلام و تشيع و انقلاب را براى ما حفظ كند و ما را قدردان وجود آنها قرار دهد.
ما در اين بحث، چند تا کلیدواژه داريم یعنی كلماتى كه زياد روي آنها بحث مىشود و در اين بحث، محوريت دارند. يكى خود كلمه جمال است؛ اصلاً زيبايى يعنى چه؟ دوم، اقسام زيبايى است؛ ما چند نوع زيبايى داريم؟ آن زيبايى كه در خداوند متعال هست، چگونه زيبايى است؟ آن مظهريتى كه انسان مىتواند نسبت به زيبايىهاى خدا پيدا كند چه چيزهايى است؟ اين زيبايىها چگونه در شخص حضرت زهراسلاماللهعليها جلوه داشت؟ خانمهاى ما، آن كسانى كه افتخار پيروى و الگوگيرى از حضرت زهراسلاماللهعليها را دارند چگونه بايد از اين زيبايىها استفاده كنند؟
اين مطلبى است كه دلم مىخواست اگر شرايط فراهم بود بهصورت وسيع بحث كنم ولى متأسفانه فرصتى نيست و لذا من يك مقدار فشرده بحث مىكنم. انشاءالله اگر فرصتى شد، در يك جلسه ديگر كه شرايط مساعدتر باشد مفصلتر بحث خواهم کرد، اگرنه انشاءالله خود خانمها بحث را دنبال و تكميل مىكنند.
اصولاً در اقسام فلسفه، بخشی به نام فلسفة الجمال يا زيبايىشناسى هست. بزرگان خردورز انسانى، از ديرباز درباره اين معنا بحث کردهاند كه اصلاً زيبايى يعنى چه؟ حقيقت زيبايى چیست؟ بحثهاى مختلفى هست كه حالا طبعاً من حتى اشاره به فهرست آنها هم نمىتوانم بكنم. اجمالاً دو نظريه مختلف با مكاتب مختلفى كه دارد در اينجا مطرح است؛ بعضى مىگويند زيبايى يك امر واقعى است كه بايد آن را كشف كرد و شناخت. بعضى مىگويند نه، زيبايى يك امر نسبى است، يعنى كسانى ممكن است يك چيزى را زيبا بدانند كه ديگران زيبا نمىدانند و برعكس، ديگران چيز ديگرى را زيبا مىدانند كه اینها زيبا نمىدانند. پس معلوم مىشود زيبايى، واقعيتى ندارد، يك رابطهاى بين درك كننده و درك شونده است. اين يك گرايش است.
كسانى معتقدند كه زيبايى، حقيقتى دارد و بايد تلاش كرد تا آن حقيقتش را شناخت. كسانى درست مىشناسند و كسانى اشتباه مىكنند. مثل همه مسائل حقيقى كه در عالم هست، بعضىها درست مىفهمند و بعضىها اشتباه میفهمند. خب حالا اين يك بحث است كه اصلاً بايد درباره حقيقت زيبايى بحث شود. من از اين مىگذرم.
بحث دومى كه مطرح مىشود اين است كه آيا زيبايى فقط در محسوسات است يا زيبايى غير محسوس هم داريم؟ خب زيبايىهاى محسوس را همه مىدانند، عمدتاً چيزهايى است كه با چشم ديده مىشود. در خصوص يك تابلوى نقاشى، هر كسى كه ذوق داشته باشد، ذهن فعالی داشته باشد، روح لطيفى داشته باشد زيبايىهايش را درك مىكند ولى اين چيزهايى است كه با چشم ديده مىشود. آيا غير از ديدنىها، در مقولات ديگر هم زيبايى معنا دارد يا نه؟ يعنى مىشود گفت که يك رفتار هم زيباست؟
ما در شنيدنىها هم زيبايى را به كار مىبريم، مىگوييم شعر زيبا. شعر كه ديدنى نيست اما كسانى هستند كه وقتى بعضى از شعرها را مىشنوند بسیار لذت مىبرند و مىگويند عجب شعر زيبايى است! آنوقت بحث مىكنند كه اين زيبايى شعر در چيست؟ چگونه میشود كه انسان درك مىكند که يك شعر زيباست و از شنيدنش لذت مىبرد و بعضى اين درك را ندارند و لذت نمىبرند؟ البته باز بين پرانتز بايد عرض كنم كه زيبايى شعر را همه بهصورت يكسان درك نمىكنند کما اینکه زيبايى گل را هم همه یکجور درك نمىكنند، زيبايى يك تابلوى نقاشى را هم همه یکجور درك نمىكنند، هر كسی که زيباشناستر باشد بهتر درك مىكند؛ ولى بههرحال با اختلاف مراتبى كه در شناخت هست، همه کمیابیش مىتوانند زيبايىهاى ديدنى را بشناسند. شعر زيبا يعنى چه؟ بالاخره اين هم يك زيبايى دارد. شاعرها بهخصوص كسانى كه ذوق لطيفى دارند زيبايى شعر را درك مىكنند. يك شعر چه خصوصيتى دارد كه مىگويند زيباست؟
پس بحث دوم این است که بعد از اينكه به فرض اصل زيبايى را شناختيم، صحبت مىشود كه زيبايىهاى نامحسوس چیست؟ خب اين زيبايى، ناديدنى است. زيبايى شعر چيزى نيست كه انسان ببيند اما بههرحال گوش مىشنود، صدايى است كه انسان مىشنود. البته زيبايى تنها براى صدايش نيست، تنها به خاطر موسیقیاش نیست كه انسان مىگويد شعر زيباست بلکه به خاطر مضمون و معنايش است ولى بههرحال يك چيزى است كه باز با گوش ما سروكار دارد و شنيدنى است.
زيبايى گاهى از اين هم فراتر مىرود و در يك مقولاتى به كار مىرود که نه ديدنى است، نه شنيدنى است و نه با هيچ حسى مستقیماً درك مىشود. در آنجا هم گاهى مىگوييم اين كار، زيباست؛ اين فكر، زيباست؛ اين عقيده، زيباست؛ بهعنوانمثال، حالا اينجا مثالهای متعدد از فرهنگهاى ديگر ذكر نكنيم، در زمان خود ما داستان حسين فهميده را هر كس از هر زبانى، از هر مذهبى و از هر نژادى که باشد وقتى بشنود كه يك نوجوان سيزده ساله چنين عمل شجاعانه و فداكارانهاى را انجام داده مىگويد عجب كار زيبايى انجام داده است! همه را در مقابل اين عمل، خاضع مىكند. همه در مقابل زيبايى اين عمل، سر تعظيم فرود مىآورند، چه مسلمان باشند و چه كافر.
من معتقدم که خود عراقىها وقتى شنيدند كه يك نوجوان چنين كارى را كرده، در مقابل زيبايى اين كار خضوع كردند ولو به ضررشان تمام شد اما درك میکردند که اين كار چقدر زيباست. اين زيبایی، ديدنى نيست، شنيدنى نيست، از آن جهتى كه يك نارنجك به كمر بست يا رفت زير تانك خوابيد، خب اين زياد اتفاق مىافتد که كسى زير تانك له مىشود، خب آنکه زيبايى ندارد. اين زيبايى از آن انگيزه برمىخيزد. چه انگيزهاى براى اين كار داشت؟ چه هدفى داشت؟ چگونه حاضر شد حيات خودش را، آنهم در عنفوان نوجوانى، هنوز تازه اول زندگى است كه مىبايست هزاران آمال و آرزوها در سر بپروراند، همه اینها را در يك لحظه فدا كرد! اين فداكارى چقدر زيباست؟! ما از اینگونه مثالها زياد داريم، نمىخواهم وقت شما را بگيرم.
مىخواستم عرض كنم که ما يك نوع زيبايى داريم که ديدنى و شنيدنى نيست. اگر چيزى هم از آن ديده شود از آن جهت كه ديده مىشود زيبا نيست، اینکه ما ببينيم يك نوجوانى زير تانك رفت و له شد و تانك را منفجر كرد، اين خودش زيبايى ندارد. اگر ندانيم که چرا این کار را انجام دارد و اگر اين كار اتفاقاً شده بود هيچ كس مىگفت عجب كار زيبايى است؟! مثلاً اگر غافلانه داشت در كوچه مىرفت، تانك به او رسيد و به او خورد و یا مثلاً تانك منفجر شد، كسى نمیگوید که اين كار زيبايى است. اين زيبايى از نيت برمىخيزد، نيت از دل برمىخيزد، اين زيبايى درواقع براى روح شهيد فهميده است كه در رفتارش تجلى كرد.
از اينجا مىخواهم ذهن شما را متوجه كنم كه ما وقتی زيبايى مىگوييم فقط زيبايى خطوخال و زيبايى شعر و قافيه نيست. زيبايىهايى هم هست که براى روح انسان است كه وقتى تجلى مىكند همه زيبايىهاى عالم در مقابل آنها رنگ مىبازند! اين هم یکجور زيبايى است. اگر شما برای زيبايى يك مقياس قرار دهيد و فرض كنيد به زيبايى يك نمره دهيد، يك، دو، ده، صد، بيست، هر چه مىخواهيد، اين عددى را كه به اين زيبايى داديد، مثلاً ما معمولاً وقتى مىگوييم زيبايى خيلى خوب، ديگر نمرهاش بيست است. وقتى به اين زيبايى نمره بيست دهيم، اگر اين بيست را به توانِ بىنهايت برسانيم چه مىشود؟! یکوقت عدد بيست را در خودش ضرب مىكنند، مىشود چهارصد. بار ديگر در خودش ضرب مىكنند و عدد همینگونه بهصورت تصاعدى بالا مىرود به حدى كه ديگر مغز انسان قدرت شمارش آنها را ندارد؛ ولى یکوقتی شما براى عظمت زيبايى، يك عددى را در نظر مىگيريد كه آن عدد اصلاً قابل محاسبه نيست! عددى است بىنهايت! آن زيبايى چه خواهد بود؟ اگر يك كسى آن زيبايى را درك كند چه مىشود؟
انسان وقتی یک زیبایی را مىبيند ابتدا يك حالت شادى براي او پيدا مىشود. اگر زیبایی چند برابر شود حالات انسان هم شدت پيدا مىكند. آن كسانى كه زيباشناس هستند گاهى مىشود که با قرار گرفتن در مقابل يك صحنه زيبا خودشان را مىبازند! اصلاً اختيار از كفشان مىرود! حتماً داستان حضرت يوسف را شنیدهاید كه وقتى زليخا دستور داد كه حضرت يوسف وارد مجلسى شود كه زنان وزرا، وكلا و شخصيتهاى معروف جمع شده بودند، به يوسف گفت فقط بیا در اين مجلس ظاهر شو و برو! قبلاً هم به دست هر يك از اين خانمها يك ترنج و يك كارد داده بود و به آنها گفته بود که وقتى يوسف وارد شد با اين كارد، ترنج را ببريد.
این را قرآن مىفرمايد. اگر قرآن اين را نگفته بود من فكر مىكردم اين افسانه است؛ اما قرآن مىفرمايد اين خانمها همینگونه كه ترنج را در دست داشتند و مىخواستند كارد را بگذارند و ترنج را ببرند، وقتى حضرت يوسف وارد مجلس شد و چشمشان به جمال يوسف افتاد همه دستهايشان را بريدند! قرآن مىفرمايد وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ![4] نمىفرمايد پوست دستشان خراشيده شد؛ مىفرمايد دستهايشان را بريدند و قطع كردند! وقتیکه درك زيبايى، شديد و در يك لحظه، متمركز باشد اختيار از دست انسان درمیرود. تازه اين يك زيبايى محدود و محسوس براى يك انسان است.
در افعال و در روح هم زيبايىهايى هست كه اگر كسى آن زيبايى را درك كند مات و مبهوت مىشود، مىافتد غش مىكند، ديگر روح در قالبش نمىماند. اگر اين حالت براي ما پيدا نمىشود براى اين است كه زيباشناس نيستيم!
همه مىدانند كار حسين فهميده كار زيبايى بود، اما چقدر زيبا؟ هر كسى يك نمرهاى به او مىدهد و برای زیبایی کار او يك حدى قائل است. اگر اين را صدها برابر زياد كنيد چه اثرى در روح آن كسى پيدا مىشود كه آن زيبايى را درك كند؟ چه مىخواهم بگويم؟ مىخواهم بگويم که در ميان شش ميليارد انسانی که امروز موجود هستند و در طول تاريخ، ميلياردها انسان آمدهاند و رفتهاند، يك دختر پيدا شد كه زيبايى الهى را در حدى كه ممكن است که يك موجود مخلوق درك كند، درك كرد. اين بود كه وقتى به نماز مىايستاد بند بندش مىلرزيد! چند انسان در عالم سراغ داريد که اینگونه باشند؟ او زيبايى خدا را مىشناخت و درك مىكرد و اين حالت در وجودش پيدا مىشد. على هم زيبايى فاطمه را درك مىكرد.
من و شما اگر فرضاً در آن زمان بوديم و مىديديم كه حضرت زهراسلاماللهعليها در محراب عبادت كه ايستادند چه حالتی برای ایشان پیدا مىشود، ما درست درك نمىكرديم که يعنى چه؟ مىگفتيم لابد از يك كسى مىترسد. از چه مىترسید؟ اين ترسيدن كه زيبايى ندارد؛ اما او مظهر زيبايى خدا شده بود. روحش آنقدر زيبا شده بود، آنقدر زيبا شده بود كه ملائكه وقتى حضرت زهراسلاماللهعليها را در حال عبادت مىديدند و وقتى نور ایشان تجلّى مىكرد مبهوت مىشدند!
من اين روايت را از يكى از علماى بزرگ شنيدم. ایشان از دنيا رفتهاند، خدا انشاءالله درجات ايشان را عالى كند. ایشان مردی بسيار بزرگ و اهل كرامات بود. اين روايت را خودم در كتابى نخواندهام ولى مطمئنم که آن بزرگوار، حديث ضعيف نمىخواند. ايشان مىگفت يكى از بالاترين لذتهاى بهشتيان در بهشت، وقتى است كه يك نور در صحنه بهشت جلوه مىكند كه همه يك حالت بهت و دِهشَت پيدا مىكنند؛ يعنى از تماشاى اين نور عظيمى كه دارد جلوه مىكند هر كسى در هر حالى است دست از كارش برمىدارد! خب تعبير ديگری نمىشود کرد؛ ما اگر بخواهيم بگوييم که يك چيز زيبايى جلوه مىكند، چه بايد بگوييم؟ زيباترين چيزى را كه مىتوانيم بگوييم این است که بگوييم يك نور بسیار عظيمى جلوه مىكند.
سؤال مىكنند که اين چه نورى است؟ شما فكر مىكنيد که اين نور چه بود؟ جواب داده مىشود که این نور، نور لبخند حضرت زهراسلاماللهعليها به روى اميرالمؤمنينعليهالسلام است.[5] اين وجود آنچنان زيبايى پيدا كرده که يك اثر كوچكش این اثر را دارد. لبخند، آنهم در يك لحظه، چه اندازه از زيبايى وجود را مىتواند نشان بدهد؟ زيبايى اين وجود آنچنان است كه وقتى يك لبخند به روى اميرالمؤمنينعليهالسلام از او ظاهر مىشود آنچنان نورانيتى در همه بهشتها ظاهر مىشود كه هر كس در هر حالى است مبهوت مىشود و دست از كارش برمىدارد! اين چه نور زيبايى است؟! حالا فكر مىكنيد اين زيبايى در اثر چه پيدا مىشود؟
البته رسیدن به این مقام مايههاى خدادادى دارد و خدا باید زمينه را فراهم كرده باشد. از آن وقتى كه نطفه حضرت زهراسلاماللهعليها بسته مىشود با شرايط خاصى است؛ خرما یا سيبى است که از بهشت مىآيد و پيغمبر اكرم در وقت خاصى و در حال عبادت خاصى آن را تناول مىكند؛ از اصلاب شامخه و از ارحام مطهره است، همه اینها هست ولى بالاخره استفاده از اين سرمايهها، اختيارى است. حضرت زهراسلاماللهعليها اين مقام را در سايه عبادت و اطاعت خدا پيدا مىكند.
در همه انسانها زمينه يكسان نيست، فهمها مختلف است، شعورها مختلف است، عوامل ژنتيكی و وراثتی تفاوت مىكند، عوامل تربيتى تفاوت مىكند ولى بالاخره استفاده از قواى روحى، فكرى، استعداد، حافظه، خلاقيت، ابتكار، هر چه که شما بگوييد، درنهایت استفاده از اینها و به كارگيري این قوا به اختيار خود شخص است.
گاهى هم كسانى هستند که از اين سرمايههاى خدادادى سوءاستفاده مىكنند؛ مگر كسانى كه از زيبايىهاى ظاهرى سوءاستفاده كردند كم بودند؟! جهنم را براى خودشان خريدند! همه كه يوسف نبودند. سرمايههايى كه خدا به حضرت زهراسلاماللهعليها و به انبيا و اوليا خودش عنایت فرموده است البته که سرمايههای خدادادى هستند اما به كارگيرى اين سرمايهها در راه تكامل، اختيارى است.
آن عبادتهایی كه حضرت زهراسلاماللهعليها شب در محراب عبادت مىايستادند، دستهايشان را بلند مىكردند و براى تکتک اهل مدينه دعا مىكردند، همان اهل مدينهاى كه مىدانيد چگونه با او رفتار كردند! همانهايى كه مىدانيد با پدر ایشان و با شوهر ایشان چگونه رفتار كردند! اما ایشان مظهر عطوفت و رحمت خدا هستند، دستهايشان را بلند كرده بودند و تا صبح تکتک اینها را اسم مىبردند و براى آنها دعا مىكردند. امام حسنعليهالسلام عبادت حضرت زهراسلاماللهعليها و دعا كردن ایشان را تماشا مىكردند. بعد از نماز عرض كردند مادر جان! چرا برای خودت دعا نکردی همانگونه که برای دیگران دعا کردی؟ حضرت فرمودند اَلْجَارَ ثُمَّ اَلدَّارَ؛[6] اول همسايه، بعد اهل خانه.
اين عبادتها، اين دلسوزىها و اين خيرخواهى براى مردم بود كه حضرت زهراسلاماللهعليها را به اين مقام رساند. البته سرمايهاش خدادادى بود ولى به كارگيرى آن سرمايه در راه عبادت و اطاعت خدا باعث اين شد كه حضرت زهراسلاماللهعليها در طول مدت كوتاه عمر شریفشان، به مقامى برسند كه جز پدرشان هيچ انسانى به آن مقام نرسيده است! اگر بتوانيم كسى را هم مقام حضرت زهراسلاماللهعليها معرفى كنيم غير از پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله ، اميرالمؤمنينصلواتاللهعليه است. ایشان در چه مدتى به این مقام رسیدند؟! هزار سال؟! پانصد سال؟! صد سال؟! مگر عمر حضرت زهراسلاماللهعليها چقدر است؟! اين نشانه اين است که اين وجود چقدر زيبا بود!
اين زيبايى روح وقتى در عبادت ظاهر مىشد فرشتگان آسمان مبهوت مىشدند. خداوند متعال به فرشتگان مباهات مىكرد و مىفرمود فرشتگان من! ببينيد بنده من در روى زمين چگونه در پيشگاه من عبادت مىكند! اين زيبايى، مظهر صفات جمال خداست. شمشير زدن حضرت علىعلیهالسلام در جنگ بدر و حنين، مظهر جلال خداست. اين لطف، اين عطوفت، اين مهربانى، اين خيرخواهى، اين تواضع در پيشگاه الهى، اين مات و مبهوت شدن در جمال پروردگار، اين مظهريت جمال خداست.
ممکن است این سؤال مطرح شود که اين حرفها به ما چه ربطى دارد؟! علىعلیهالسلام مظهر جلال خدا بود، زهراسلاماللهعليها هم مظهر جمال خدا بود، به من و شما چه ربطى دارد؟!
خدا بر ما منت گذاشته و اینها را در اين عالم آفريده و به ما معرفى كرده تا ما هم سعى كنيم اندكى به اینها شباهت پيدا كنيم؛ خَلَقَکمُ اللهُ أَنْوَارا فَجَعَلَکمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّی مَنَّ عَلَینَا بِکمْ فَجَعَلَکمْ فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْکرَ فِیهَا اسْمُهُ؛[7] فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ* رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ...[8] خدا شما را بهصورت انوارى كه اطراف عرش او حلقه زده بوديد آفريد؛ خَلَقَکمُ اللهُ أَنْوَارا فَجَعَلَکمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ. آفرينش آنها اول به صورت نورى در اطراف عرش الهى بود. تا اینکه خدا بر ما منت گذاشت و وجود آنها در اين عالم مادى تنزل پيدا كرد و بهصورت یک انسان آفريده شدند. شكل ظاهریشان مثل ما و خوردن، خوابيدن، رنج بردن، غصه خوردن، زحمت كشيدن، همه چيزشان مثل انسانهاى عادى است. اين منتى بود كه خدا بر ما گذاشته تا ما راه خداشناسى و خداپرستى را از آنها ياد بگيريم.
وَ جَعَلَ صَلاتَنَا عَلَیکمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلایتِکمْ طِیبا لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکیةً لَنَا وَ کفَّارَةً لِذُنُوبِنَا؛ وقتى شما در اين عالم آفريده شديد خدا معرفت ما را نسبت به شما و پذيرفتن ولايت شما را باعث اين امر قرار داد كه ما آفرينشمان پاك باشد، طیب ولادت داشته باشیم. اين ولايت شما و بعد هم توسل به شما و صلوات فرستادن بر شماست كه خدا به خاطر آن ما را پاك قرار داد؛ وَ جَعَلَ صَلاتَنَا عَلَیکمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلایتِکمْ طِیبا لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکیةً لَنَا. اين دوستى شما، پيروى از شما، خضوع در مقابل شما، صلوات فرستادن و درود فرستادن بر شما باعث اين شد كه اخلاق ما پاك و روح ما تزكيه شود. اين منتى است كه خدا براى ما قرار داده تا به آنها نگاه كنيم، اندكى از نور معرفت آنها، محبت آنها و جمال ذاتى آنها در ما هم ظهور پيدا كند.
البته همه بايد سعى كنيم که به حضرت زهراسلاماللهعليها تأسى كنيم، مرد و زن فرقى نمىكند ولى استعداد خانمها براى تأسى به حضرت زهراسلاماللهعليها و مظهريت نسبت به صفات جمال الهى از مردها بيشتر است چون خدا خواسته است. مردها هر كارى كنند نمىتوانند آن عواطف لطيف زنها را داشته باشند. آن درك زيبايى كه بالفطره در زنها وجود دارد در مردها نيست. در مقابلش هم صلابت، قدرت، قاطعيت و آن حرفها چيزهاى ديگرى است. آنها هم صفات الهى است ولى بههرحال خانمها اين اختصاص را دارند، درك لطيف، درك زيبايى، مظهريت نسبت به زيبايىهاى خداوند متعال، نعمتى است كه خدا به خانمها بيشتر داده است.
شما بايد قدر خودتان را بدانيد. اولاً بدانيد اين سرمايهاى كه خدا در وجود شما قرار داده را كجا بايد مصرف كنيد؟ مهر و عشقى كه در دل زن هست نسبت به مردها بسیار فزونى دارد اما جايش كجاست؟ به چه كسى عشق بورزيم؟ حضرت فاطمه زهراسلاماللهعليها را به شما معرفى كردند تا به كس ديگری تمايل پيدا نكنيد. انسانی که آن جمال حضرت فاطمه زهراسلاماللهعليها را ببیند به چيز ديگری توجه پيدا نمىكند. اگر انشاءالله سعى كنيم معرفت ما نسبت به حضرت زهراسلاماللهعليها به حدى برسد كه به او عشق بورزيم آنوقت همه زيبايىها در مقابل او رنگ مىبازد. آن زيبايى كه خدا به وجودش افتخار و مباهات مىكند، من و شما ديگر چه بگوييم؟!
پروردگارا! تو را به عزت و جلالت و به صفات جلال و جمالت قسم مىدهيم به ما توفيق بده راهى كه زهرا و پدر و شوهر و فرزندانش به ما ارائه دادند را درست بپيماييم!
پروردگارا! بر معرفت و محبت ما نسبت به اين خاندان بیفزا!
توفيق اطاعت و پيروى از ايشان را به ما بيشتر مرحمت بفرما!
دلهای ما را به نور معرفت و ولايت آنها روشن بفرما!
آلودگىهاى دنيا و دلبستگی به زخارف دنيا را به بركت محبت اهلبیت از دلهاى ما برطرف فرما!
پروردگارا! ما را با عشق اهلبیت زنده بدار!
با عشق به اهلبیت بميران!
با عشق اهلبیت محشور فرما!
بين ما و بين اين خاندان جدايى مينداز!
در ظهور ولی عصر تعجيل فرما!
روح امام راحل و شهداى عزيز و مراجع بزرگوار را با پيامبران و شهدا محشور فرما!
به ما توفيق اطاعت از آنها و قدردانى از نعمت وجودشان مرحمت فرما!
سايه مقام معظم رهبرى را بر سر ما مستدام بدار!
عاقبت ما ختم به خير فرما!
والسلام عليكم و رحمة الله
[1]. مریم، 2 و 3.
[2]. حشر، 24.
[3]. حشر، 23.
[4]. یوسف، 31.
[5] . ر.ک: محمدبنعلى، ابن بابويه (شیخ صدوق)، الأمالی، ص261-262.
[6] . محمدباقر، مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص82.
[7]. زیارت جامعه کبیره.
[8]. نور، 36 و 37.