بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح پرفتوح امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا مىكنیم.
قبل از هر چیز میلاد مسعود ولینعمتمان، حضرت فاطمه معصومهسلاماللهعلیها را تبریك و تهنیت عرض مىكنم و از خداوند متعال درخواست مىكنیم كه سایه عنایت ایشان را بر سر همه ما مستدام بدارد.
علما و بزرگانی که در طول قرنها در شهر قم تربیت شدهاند، كسانى که به مراتب معنوى رسیدهاند و بالاخره در عصر اخیر، امثال حضرت امامرضواناللهعلیه که در این حوزه پرورش پیدا کردهاند و این قیام و انقلابى كه از این شهر نشأت گرفته است همه اینها گوشهاى از بركات این بیبی دو عالم است كه هرقدر قدرانى كنیم باز هم كم است. براى شادى روح مطهرشان صلوات دیگری اهدا مىكنیم.
وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّة؛[1] بزرگترین راهى كه خداوند متعال براى هدایت بشر باز كرده و در طول تاریخ، از این راه بهترین بركات نصیب انسانها شده راه وحى و نبوت است. اگر بركاتى كه از ناحیه انبیا و تعالیم و تربیتهاى انبیا نصیب بشر شده را مىشد دستهبندی كرد و اقلاً كلیاتش را در مقابل سایر خیرات و بركاتى كه انسانها داشتهاند شمارش كرد آن وقت معلوم مىشد كه بركات انبیا چقدر بر سایر نعمتهایى كه در این عالم نصیب انسانها شده و خواهد شد برترى دارد؛ ولى از آنجایی كه این عالم، عالم انتخاب و گزینش است و همانگونه که با تعبیر قرآنى و دینى آشنا هستیم، عالم، عالم امتحان است و ما اصلاً به این عالم آمدهایم و در این عالم آفریده شدهایم براى اینكه همواره راههاى متعددى جلوى پایمان باشد و سعى كنیم بهترین راه را انتخاب كنیم، اگر راههاى متعدد خیر و شرّ، صلاح و فساد، حق و باطل نبود و همیشه یك راه جلوى انسان بود اینهمه مدارج كمال براى انسان تحقق پیدا نمىکرد.
برترى انسان بر ملائكه هم به همین است كه با وجود اینکه راه شرّ و عصیان هم پیش پای او هست ولی او با توكل بر خدا بتواند از راههاى شر نجات پیدا كند، آگاهانه آنها را ترك کند و از راه حق پیروى کند. اگر انسان قدرت بر معصیت و انتخاب راههاى غلط را نداشت و همواره راه خیر را مىرفت خیلى هنر نبود. اینکه ملائكه، هم در دنیا و هم در آخرت خادم انسان مىشوند و در آخرت به استقبال مؤمن مىآیند و میگویند سَلامٌ عَلَیكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ،[2] اینکه مثل یك خدمتكار جلوى مؤمن مىآیند و مىگویند بسمالله! تعارف و احترام مىكنند که بفرمایید وارد بهشت شوید، اینکه موقع احتضار براى مؤمن حاضر مىشوند و میگویند نَحْنُ اولیائكم فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَة،[3] ما در دنیا هم دوست، یار، یاور و کمککار شما بودیم ولی شما نمىدیدید؛ همه اینها به خاطر این است كه انسان با وجود قدرتى كه بر معصیت دارد از معصیت صرفنظر كند و راه حق را برود. این مرتبه عالى انتخاب و اختیار انسان است كه زمینه رسیدن به عالىترین مقامات قرب خدا را فراهم مىكند.
وقتیکه انبیا راههاى صحیح زندگى را به بشر نشان دادند و در كنارش، عقل انسان هم قبلاً كلیات را فهمیده بود و بعد هم انبیا تفاصیلش را بیان كردند، دیگر انسان چه كم داشت كه از راه حق جدا شود و به دنبال شیطان برود؟! خب اگر اینگونه بود که دیگر همه باید به راه خوب مىرفتند.
بعضىها اینگونه تصور مىكنند، خیال مىكنند که اگر یك برنامه صحیحی باشد، مدیرش هم مدیر خوب و لایقى باشد باید صددرصد نتیجه بدهد. شاید شنیده باشید که كسانى بر اسلام و ولایت و اینها از این راه اشكال وارد مىكنند كه اگر این راه، راه صحیحی بود مسلمین باید به عالىترین كمالات مادى و معنوى میرسیدند در صورتى كه اینگونه نیستند، در بسیارى از علوم و صنایع و حتى زندگى راحت دنیا هم اینها عقبترند، پس معلوم مىشود که اسلام –العیاذبالله- مثلاً راه صحیحی نیست یا برترین راه نیست. این مغالطه است؛ چنین نیست كه اگر راهى صحیح باشد، برنامه اجتماعیای صحیح باشد، مدیرش هم مدیر قویای باشد حتماً صددرصد نتیجه دهد؛ براى اینكه هیچ راهى، حالا لااقل در اعتقاد خودمان، بالاتر از اسلام نیست و هیچ مدیرى هم بهتر از پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله و امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه نبود ولى دیدیم كه بعد از رحلت پیغمبر، مسلمانها اشتباهاتى مرتكب شدند و حتى با وجود ائمه اطهار و تأكیداتى كه خدا و پیغمبر پیشاپیش فرموده بودند كه از آنها جدا نشوید، اغلب مسلمانها جدا شدند. این نقص، در دین بود یا در پیغمبر و امام؟! در هیچ كدام؛ دین، بهترین دین بود؛ رهبران هم بهترین رهبران عالم بودند اما صحنه كربلا هم اتفاق افتاد و ظلمهایى تحقق پیدا كرد كه در عالم بىنظیر بود. معناى اینكه راهى صحیح باشد و رهبر آن راه هم لایق باشد این نیست كه حتماً در جامعه صددرصد جواب مثبت مىدهد؛ چرا؟ چون انسانها مختارند. پیغمبر و امام با یك موجود انتخابگر سروكار دارند و راه را به او نشان مىدهند و شرایط اجرای آن را هم برای او فراهم مىكنند؛ ولی وقتیکه او نمىخواهد چه مىشود كرد؟! افسار که سر انسان نمىزنند و او را بهزور بكشند چون در این حالت آن دیگر انسان نیست. دین خوب و رهبر خوب نمىآید مردم را مجبور كند و آنها را بهزور به یك طرف بكشاند بلکه زمینه انتخاب صحیح را فراهم مىكند و تا جایی که مىتواند جهت خیر و جاذبههاى خیر را تقویت مىكند تا مردم بیشتر به آن راه توجه پیدا كنند؛ ولى اگر كسى نخواست نمىشود كارى كرد.
بههرحال در مقابل بركات انبیا و فداكارىهاى آنها و فداكارىهاى ائمه اطهار كه ما شیعهها دیگر این چیزها را خوب مىدانیم، فداكارىهاى سیدالشهداصلواتاللهعليه را كه همه خوب مىدانید، در كنار همه اینها باز هم عواملى وجود داشته، دارد و خواهد داشت كه انسانهایى راههاى دیگرى را انتخاب مىكنند. گاهى هم كاملاً آگاهانه راه غلط را انتخاب مىكنند! البته اینگونه افراد بسیار كم هستند. كسى كه لااقل پیش خودش بگوید من مىدانم این راه غلط است، بدبختى دنیا و آخرت دارد، خودم را بدبخت مىكنم، دیگران را بدبخت مىكنم اما علیرغم همه اینها باز هم این راه را خواهم رفت، اینگونه انسانها بسیار كم هستند. باید یك فرعونى باشد که بعد از اینكه آیات الهى و معجزات و این حرفها را میبیند مىگوید خب حالا من بروم در آسمانها بگردم و ببینم خدایى پیدا مىشود یا نه! ...یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ* أَسْبابَ السَّماوات...،[4] بعد هم بگوید نه، من گشتم خدایى نبود؛ أَنَا رَبُّكُمْ الاعلى.[5] اینگونه انسانهایى كه اینقدر عناد داشته باشند، خودخواه باشند و همه حقایق را زیر پا بگذارند خیلى كم و در اقلیت هستند. البته بزرگترین گناهان را هم همینها دارند ولى اكثریت كسانى كه منحرف مىشوند اینگونه نیستند؛ یك شبهههایى، یك شائبههاى، یك توجیهاتى براى خودشان درست مىكنند که ما که این راه را انتخاب کردهایم به خاطر این بود. حالا یك مثال بزنم و به اصل مطلب برگردم.
همه ما این داستان را در تاریخ شنیدهایم و من نشنیدهام که كسى در این داستان تشكیك كرده باشد. حالا خیلی دنبال این نبودهام که در سندش تحقیق کنم. داستان از این قرار است كه هارونالرشید وقتیکه به مدینه آمد، سر قبر پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله رفت و عرض كرد یا رسولالله! من از شما عذر مىخواهم كه فرزندتان موسى بن جعفر را زندانی مىكنم، این کار به خاطر مصلحت امت است، درست است که ایشان ذریه شماست اما دارد در امت ایجاد اختلاف مىكند و این به مصلحت امت نیست!
هارونالرشید سر قبر پیغمبر مىرود و عذرخواهى مىكند كه این جنایتهایى كه من نسبت به موسى بن جعفر مرتكب مىشوم به خاطر مصلحت امت است! من را ببخشید! نمىگوید علیرغم اینكه فرزند شماست من روى دشمنى با شما این كار را مىكنم؛ مىگوید مصلحت امت است، دارم امت شما را اصلاح مىكنم، براى حفظ وحدت امت اسلامى خدمت مىكنم، موسى بن جعفر را زندانی مىكنم تا اختلاف به وجود نیاید و همه یکدست شوند!
غالب كسانى كه منحرف شدهاند از این تیپ هستند. اینگونه نیست كه كاملاً آگاهانه و از روى عناد بگویند که ما مىدانیم این كار غلط است و صددرصد انجام میدهیم. به كورى چشم طرفداران حق، اینگونه افراد خیلى كم هستند. یك ابوجهلى باید در زمان پیغمبر پیدا شود، یك فرعونى باید پیدا شود، یك هارونالرشیدى باید پیدا شود که اینگونه باشند. تازه هارونالرشیدش این بود و تازه آن کار را توجیه مىكرد.
اینکه یك مطالبى دستآویز انحراف از مسیر حق شود اسم این، فتنه است. فتنه مراتبى دارد. گاهى كار به یك جایى مىرسد و آب آنقدر گلآلود، حق و باطل آنقدر مخلوط و شبهات آنقدر قوى مىشود كه حتى زیرکان و دانایان روزگار هم از تشخیص حق و باطل عاجز مىشوند! البته رسیدن به این حد از ابهام هم كم است. بیشتر موارد انحراف، ناشی از این است كه كسانى یك سری انگیزههاى باطنى دارند که یك مقدار ناخودآگاه و نیمه آگاهانه است، دلشان یك چیزهایى مىخواهد و در آیات و روایات و كلمات بزرگان میگردند تا یك چیزى پیدا كنند كه بتواند این خواستهشان را توجیه كند. بعد هم چهبسا کمکم خودشان هم باورشان شود؛ چون باز یكى از عجایب زندگى آدمیزاد این است كه وقتى در یك مسیر غلط مىافتد آنچنان پیش مىرود كه دیگر خودش هم نمىتواند تشخیص دهد. اگر دیده باشید آیات زیادى در این باره داریم؛ خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ،[6] فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ؛[7] وقتى كسانى به راه كج مىروند خدا هم دلهایشان را كج مىكند كه كج هم بفهمند؛ أَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؛[8] یك كسى كه هواى نفسش، بتش است، معیارش براى انتخاب راه، دلخواهش است، دلم مىخواهد؛ أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؟! وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً؛[9] وقتى انسان بنا گذاشت براى اینكه هر چه دلش مىخواهد عمل كند خدا هم او را آگاهانه گمراه مىكند! أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ؛ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ؛ خدا گوش و دلش كه راه شناختن حقیقت است را مىبندد، درِ آن را مهر مىزند كه مسدود شود؛ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً؛ جلوى چشمش پردهاى مىاندازد كه حقیقت را نبیند. خدا این كارها را مىكند. به خاطر عقوبت راه غلطى كه رفته و با توجیهات بیجا، تفسیر به رأىهاى آیات قرآن و بازى كردن با احكام خدا خواسته كلاه سر خدا بگذارد، خدا هم او را به چنین بلایى مبتلا مىكند. كارش به جایى مىرسد كه خودش هم دیگر نمىفهمد! بعد مىفرماید فَمَنْ یهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ، یا در جای دیگر میفرماید فَمَنْ یهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ؟![10] كسى كه خدا او را گمراه كند چه كسى مىتواند او را هدایت كند؟! هیچ كس؛ وَمَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ.[11]
منظورم این است كه آنچه باعث این مىشود كه كسانى در مقابل راه انبیا، راه خطا را بروند، مبدأش دلخواهها و هوسهایى است كه دارند. بعد در مقام این برمىآیند كه این هوسهایشان را یك جور توجیه كنند، یك كلاه شرعى سرش بگذارند، یك عنوانى برایش درست كنند، یك عنوان مطلوبى باشد كه دیگران را بتوانند فریب دهند، بگویند ما که این كارها را كه مىكنیم به خاطر یك جهات خوبى است كه شما عقلتان نمىرسد. در قرآن آمده که قسم مىخورند كه ما غیر از اصلاح هیچ غرضى نداریم؛ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَانًا؛[12] ولى دروغ است وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.[13]
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلْبِه؛[14] آیات قرآن عجیب است. گاهى پیش میآید که من با وجود اینکه این آیه را صدبار خواندهام، در صد و یكمین باری كه مىآیم بخوانم باز مىبینم که یك شُكوه دیگرى دارد؛ وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلْبِه؛ بعضى انسانها هستند كه وقتى درباره زندگى دنیا سخن مىگویند آنقدر زیبا حرف مىزنند كه مایه اعجابتان مىشود؛ یعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا. سخن گفتن و سخنرانیاش مایه اعجابتان مىشود. نهتنها در سخن گفتن داد سخن مىدهد بلکه بعد هم قسم مىخورد و خدا را شاهد مىگیرد كه اینهایی كه مىگویم اینها را از ته دل و به خاطر خیر شما مىگویم؛ وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلى ما فِی قَلْبِهِ. همین انسانى كه اینقدر قشنگ حرف مىزند، قسم هم مىخورد كه من این حرفها را به خاطر خیر و صلاح شما مىگویم! این شخص از بدترین و از سرسختترین دشمنان شماست؛ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ.
فكر مىكنید که این فقط منحصر به زمان پیغمبر بود که یك همچون انسانى پیدا مىشد؟! یك تیپ انسانها اینگونه هستند؛ مِنَ النّاس؛ انحراف اینها از اینجا شروع مىشود كه مىبینند دستورات خدا، احكام شرع و راه انبیا در همه جا با خواستههایشان وفق نمىدهد. اگر دائماً بخواهند به دستورات خدا و دین عمل كنند خیلى جاها باید خواستههاى خودشان زیر پا بگذارند. یك وقت بنده هستم و دستم نمىرسد که یك خواستهام را تحقق ببخشم، برایم مخالفت خواسته كردن خیلى مشكل نیست. مثلاً من سوءاستفاده چند میلیاردى نمىكنم چون دستم نمىرسد، چون راهم نمىدهند. اینکه هنر نیست كه من سوءاستفاده نكردم، خب دستم نمىرسد؛ اما اگر كسى دستش رسید و مطمئن است که هیچ كس هم بالاى سرش نیست، تا آخر هم كسى نخواهد فهمید، میتواند هزارها میلیارد از بودجه بیتالمال را بردارد و راههایش را هم بلد است که بهگونهای عمل كند كه هیچ كس نفهمد، به اسم اشخاص مختلف و مستعار و ساختگى، پورسانتهایى كه از معاملات خارجى مىگیرد را در بانكهاى خارجى مىگذارد و كسى هم نمىفهمد و هیچ كس هم حسابش را نمىداند و هیچ جا هم منعكس نیست، در هیچ ورقهاى هم سندى ندارد، خیلى مرد مىخواهد که این كار را نكند! خیلى انسان قویای مىخواهد كه یك همچون زمینه سوءاستفادهای برای او فراهم باشد، حالا یا پول یا شهوت یا ریاست یا هر چیز دیگرى، قدرتش را داشته باشد، خاطرش هم جمع باشد که كسى نمىفهمد و مچش را نمىگیرند و در عین حال سوءاستفاده نكند، چنین انسانی خیلى كم پیدا مىشود. اگر مثل بندهاى نمىكنیم و دستمان نمىرسد تعجب نكنید. اگر دستمان رسید و نكردیم آن وقت معلوم مىشود كه یك مایه ایمانى داریم. در پاسخ به این سؤال که فتنه چگونه پیدا مىشود فتنهها از اینجا پیدا مىشود.
وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً؛[15] بعضى فتنههاست كه فقط دامنگیر خود انسان و باند و حزب و جناحش نمىشود بلکه فراگیر و عالمگیر است و آثار سوء آن دامنگیر میلیونها خانواده مستضعف، فقیر، بیچاره، خانوادههاى شهدا و ... میشود و همه اینها از حقشان محروم مىشوند تا یك نفر، آن سوءاستفادههاى كذایى را بكند. یك شبههاى ایجاد مىكنند، مردمى كه معلومات قویای ندارند و در مسائل و معارف الهى تخصصى ندارند باور مىكنند و تحت تأثیر واقع مىشوند و با یك كلمه سخن، یك جمله نوشته، یك كتاب یا یك مقاله، میلیونها انسان در یك زمان و میلیاردها انسان در طول زمان گمراه مىشوند؛ چرا؟ چون دلم مىخواست! چون این جور بیشتر خوشم مىآمد!
امیرالمؤمنینعلیهالسلام به حسب نقلى كه در نهجالبلاغه شده مىفرمایند: إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ؛[16] مىدانید فتنهها از كجا پیدا مىشود و آغازش از كجاست؟ چطور مىشود در اجتماع فتنه پیدا مىشود؟ چطور مىشود که مردم دچار گمراهىهایى مىشوند و بدون اینكه خودشان متوجه شوند گیج مىشوند و نمىدانند چه كار كنند؟
إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ؛ آغاز پیدایش فتنهها دو چیز است؛ هوسهایى كه كسانى به دنبالش مىروند و آراء و نظریاتى كه بدعتگذاری مىكنند، نوآورى مىكنند و حرفهاى جدیدى درست مىكنند؛ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ؛ هوسهایى كه دنبال مىشود و أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ؛ رأىهایى كه ایجاد مىشود و بدعتگذاری مىشود. فتنهها از این دو چیز برمىآید یعنى مبدأ فتنهها یا هوسها و دلخواههاست و یا انحرافاتى كه در فكر و تشخیص و نظریات ایجاد مىشود، یا با بدعتگذاریها، مردم را گمراه مىكنند كه نفهمند و امر بر آنها مشتبه شود و یا كسانى دنبال هوسهایشان مىروند، براى هوسهایشان توجیه درست مىكنند و دیگر باكى ندارند از اینكه حلال باشد یا حرام، مردم هدایت شوند یا گمراه شوند.
از بزرگترین نعمتهایى كه ما در طول تاریخ اسلام مىشناسیم، این را من خیلى از روى گزاف عرض نمىكنم، یك مقدار وارد هستم؛ از بزرگترین نعمتهایى كه خدا در طول این تاریخ 14 قرن به مسلمانها داده انقلاب اسلامى ایران است. كمتر نعمت اجتماعیای است كه ما در تاریخ بتوانیم با این نعمت مقایسه كنیم. از وجود خود ائمه اطهارعلیهمالسلام و خدمات آنها بگذریم، حساب آنها جداست. در بین آنهایی كه مربوط به ما انسانهای غیرمعصوم مىشود من در تاریخ اسلامى یك حادثهاى سراغ ندارم كه اینقدر عمق داشته باشد و بركاتش اینقدر رشد كند و عالمگیر شود.
در كنار این نعمت عظیم، فتنههایی هست كه از آغاز نمىگذاشت این انقلاب به پیروزى برسد و بعد از پیروزى هم مىخواهد این انقلاب را از مسیر صحیح منحرف كند. عامل انحراف چیست؟ عامل اول این است که كسانى قدرت دارند و مىخواهند دلخواههاى خودشان را عملى كنند؛ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ. عامل دوم، انحراف فكرى است كه در مردم به وجود مىآورند، شبهاتى ایجاد مىكنند، نوآورى مىكنند، قرائتهاى جدیدی مطرح مىكنند؛ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ.
ما باید این دو عامل را خوب بشناسیم. اولاً سعى كنیم خودمان مبتلا نشویم. عرض كردم مبارزه با هواى نفس كار آسانى نیست. من اولِ كارم نیست؛ بیش از 70 سال است که از عمرم گذشته و حدود 60 سال است كه طلبه هستم. اینهایی كه عرض مىكنم یك چیز ابتدایى و نسنجیده نیست، تجربههاى 60 ساله پشتش است؛ مبارزه با هواى نفس خیلى مشكل است. جوانها بهخصوص تا هنوز مبتلا نشدهاند، تا این هوسهاى دنیا در دلشان رسوخ نكرده خیلى راحت مىتوانند مبارزه كنند اما وقتى عشق به دنیا، پول، شهوت و یا مقام در دل انسان جایگزین شد- این سه تا خیلى مهم است- دیگر فرار كردن از چنگ این سه تا محبت بسیار مشكل است.
جوانان عزیز! تا جوان هستید قدر این فرصت طلایى را بدانید. سعى كنید هواى نفستان را از خواسته خدا باز بشناسید. بدانید که این دلخواه است نه خداخواه. سعى كنید ببینید خدا از شما چه مىخواهد، آن را عمل كنید.
دوم سعى كنید معرفت و شناخت صحیح پیدا كنید. هر چه ما معارف الهى را بهتر و عمیقتر درك كنیم كمتر به اشتباه مبتلا مىشویم ولى این معارف هم حدوحصری ندارد. بالاخره ما ناچاریم، مخصوصاً آنهایی كه فرصت زیادى براى مطالعه و تحقیق در مبانى و مسائل اجتهادى ندارند باید یك كسانى را پیدا كنند كه هم در تشخیص و هم در تقوایشان بیش از دیگران به آنها اعتماد داشته باشند وگرنه دنیا پر از فتنهها، ابهامها، اختلافها، لغزشها و... است. من و شما هم در این عالم آمدهایم براى اینكه سعى كنیم در این انبوه ابهامها و اشتباهها راه صحیح را بشناسیم و پیروى كنیم. بستگى به همت خودمان دارد كه چقدر در تشخیص حقیقت تلاش كنیم و بعد در عمل كردن به آنچه مىشناسیم كوشا باشیم و درصدد توجیه دلخواههایمان نباشیم، ببینیم خدا از ما چه خواسته دقیقاً آن را عمل كنیم.
اگر این مسئله را از اینجا شروع كنیم و سعى كنیم آسیبهاى انقلاب را از این دو دیدگاه شناسایى كنیم، یك مرورى در تاریخ 28- 27 سال انقلاب كنیم و ببینیم این انحرافات و این فتنههایی كه پیدا شد و این نمونههاى بیّنى كه دارد، اول مثل فتنه لیبرالها و بنیصدر و فتنه مجاهدین و ترورهاى كور و امثال اینها و بعد فتنههاى دیگرى كه اینقدر آشكار و تابلو نبود، چیزى شبیه همانها بود اما زیر یك پوششهایى كه مخفى مىماند و دیگران را بهتر مىتوانست فریب بدهد، ببینیم این انحرافها و این فتنهها از كجا ناشى شد؟ چه كسانى بنیانگذار این فتنهها بودند و چگونه اینها را در جامعه رواج دادند و بسیارى از مردم را به دام این فتنهها كشاندند؟ ما اولاً سعى كنیم خودمان را حفظ كنیم و ثانیاً نگذاریم که دیگر این فتنهجویان بر عقل مردم، بر فكر مردم و بر ایمان مردم تسلط پیدا كنند، آنگونه كه وظایف دینى ما اقتضا مىكند دیگران را هوشیار كنیم و هشدار دهیم اما بدانیم خط انحراف از این دو چیز است؛ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ؛ یا نمىخواهند حق اجرا شود و یا نمىدانند كه حق كدام است.
ردههاى بالا از قسم اول هستند. آنها مىدانند حق چیست ولى دلخواهشان نیست. عموم مردم بیشتر از ردههاى پایینتر هستند، تحت تأثیر افكار انحرافى قرار مىگیرند و دنبالهرو دیگران هستند. آنها یك بدعتى مىگذارند اینها هم مىگویند بله، بله و به هر دلیلى دنبالهرو آنها مىشوند. ما باید این دو عامل را خوب شناسایى كنیم و سعى كنیم هم خودمان مصون بمانیم و هم به دیگران مصونیت بدهیم.
پروردگارا! تو را به حق محمد و آل محمد، به وجود مقدس ولى عصرارواحنافداه قسم مىدهیم كه خودت دلهاى ما را از هر گونه انحراف حفظ بفرما!
سایه مقام معظم رهبرى را بر سر ما مستدام بدار!
آنچه خیر اسلام و مسلمین است به ایشان الهام بفرما!
ایشان را در انجام و تحقق بخشیدنش یارى بفرما!
ما را پیروان و بازوان اجرایى خوبى براى تحقق اهداف اسلامى و انقلابى قرار ده!
توفیق شكرگزارى از نعمتهاى بىپایانت را به همه ما مرحمت بفرما!
در ظهور ولى عصرارواحنافداه تعجیل بفرما!
همه ما را از خدمتگزاران آستان آن حضرت قرار ده!
عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرما!
والسلام علیكم و رحمهالله
[1]. انفال، 25.
[2]. زمر، 73.
[3]. فصلت، 31.
[4]. غافر، 36 و 37.
[5]. نازعات، 24.
[6]. بقره، 7.
[7]. صف، 5.
[8]. فرقان، 43.
[9]. جاثیه، 23.
[10]. روم، 29.
[11]. زمر، 36.
[12]. نساء، 62.
[13]. توبه، 42.
[14]. بقره، 204.
[15]. انفال، 25.
[16]. نهجالبلاغه، خ 50.