صوت و فیلم

صوت:

اسلام و مسئولیت‌های اجتماعی

در دیدار با جمعی از اعضای جامعه پزشكان خراسان رضوی
تاریخ: 
دوشنبه, 28 بهمن, 1398

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح مطهر امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه، شهدای والامقام اسلام و همه حق‌دارانمان صلواتی اهدا می‌کنیم.

خداوند متعال را شکر می‌کنم که در این ایام آخر عمر، به برکت عنایت حضرت رضا‌صلوات‌الله‌علیه در این مجلس نورانی در حضور شما عزیزان و مخلصان اسلام، انقلاب و نظام، شرف حضور پیدا کردم و فرصتی شد چند جمله‌ای مزاحم اوقات شما بشوم. سعی می‌کنم إن‌شاء‌الله به یاری خداوند متعال و با عنایت حضرت رضا‌صلوات‌الله‌علیه یک چیزهایی بگویم که بعد که در عالم دیگر ارائه می‌دهند خوشحال شوم که توفیق داشته‌ام این‌ها را گفته‌ام و پشیمان نشوم از اینکه این‌ها را نگفته بودم و مورد مؤاخذه واقع نشوم که چرا تو را در مجلسی راه دادند و این حرف‌ها را نزدی؟! شاید چنین چیزی برای کسانی اتفاق بیفتد. امیدوارم این مؤاخذه پیش نیاید. این است که چند جمله‌ای را به‌صورت پراکنده عرض می‌کنم، چیزهایی است که هر کدام از شما هم اگر فکر کنید فکر نمی‌کنم در آن‌ها شک کنید.

راه استفاده صحیح از فرصت‌های زندگی

همه ما می‌دانیم که این عمری که در این دنیا زندگی می‌کنیم عمر محدودی است؛ هیچ‌کس تا ابد در این عالم زنده نیست. در هر زمانی یک عمر متوسط حساب می‌کنند و غالباً عمر متوسط در این زمان‌های ما زیر صد سال است. همه ما این را می‌دانیم و کسی هم شک ندارد.

دوم اینکه از لحظات عمرمان، هم می‌توانیم استفاده‌هایی کنیم که بعد وقتی آثار آن را دیدیم خوشحال شویم و هم می‌توانیم سوءاستفاده کنیم که بعد دودستی به سر بزنیم و بگوییم ای‌کاش این حرف را نزده بودم! ای‌کاش این کار را انجام نداده بودم! ولی دیگر گذشته و فایده‌ای ندارد.

با توجه به این دو نکته، سؤالی مطرح می‌شود و آن این است که ما چه کنیم که رفتارمان به‌گونه‌ای باشد که از لحظات زندگی خودمان بهتر استفاده کنیم؟ یک جواب کلی که باز همه می‌دانید و احتیاج به تذکر ندارد این است که خود خداوند متعال راه را برای ما باز کرده، انبیا، قرآن و ائمه معصومین را برای ما فرستاده، بیاناتشان را برای ما حفظ کرده و قرآن را از دستبرد شیاطین و بیگانگان محفوظ نگه داشته است؛ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.[1] برای اینکه همه تا روز قیامت بتوانند از این کتاب برای شناختن راه صحیح زندگی استفاده کنند.

کلیت آن را همه ما می‌دانیم اما اینکه جزئیات آن را در موارد خاص چگونه بشناسیم که حالا من مثلاً امروز در اینجا چه ‌کار کنم، ارتباط من با فلان شخص چگونه باشد، رفتارم در خانه با همسرم و فرزندانم، با پدر و مادرم و با دیگران چگونه باشد تا برسد به مسائل اجتماعی و سیاسی داخل کشور و بعد هم مسائل بین‌المللی با همه انسان‌های روی زمین. همه این‌ها چیزهایی است که در سعادت و شقاوت ابدی ما اثر دارد؛ چرا فلان جا این حرف را گفتی؟! چرا فلان جا فلان حرف را می‌دانستی و نگفتی؟! چرا آنجا آن رفتار را انجام دادی و چرا آن رفتار را انجام ندادی؟! این‌گونه نیست؟! کسی در این‌ها شک دارد؟!

در زندگی ما بسیاری از چیزها هست که باید بدانیم ولی خودمان درست نمی‌توانیم بدانیم. مثال واضح آن پزشکی است. آیا همه مردم می‌توانند پزشک شوند آن‌هم در همه رشته‌ها؟! امکان ندارد. گاهی راجع به یک اندام بدن ده‌ها رشته پزشکی وجود دارد، آن‌وقت چگونه ممکن است آدم خودش مستقیماً علم پیدا کند به اینکه در هر موردی چگونه باید رفتار کند و اگر آفتی پیدا شد چگونه آن را معالجه کند؟! امکان ندارد. این مثال پزشکی است که خود شما بهتر از من می‌دانید. مثال‌های دیگر هم هست. در سایر مسائل هم همین‌گونه است.

مراجعه به متخصص؛ روش عقلائی برای حل مسائل فردی و اجتماعی

ما چگونه از عقلی که خدا که به ما داده استفاده ‌کنیم برای اینکه مشکلات خودمان را حل کنیم؟ از سابق‌الأیام تا آنجایی که تاریخ نشان می‌دهد یک نوع تقسیم کار بین انسان‌ها واقع شده و هر گروهی آمده‌اند متصدی شده‌اند که یک دسته از نیازهای جامعه را تشخیص دهند؛ از جمله پزشکان، متصدی شده‌اند که بیماری‌ها و راه علاج آن‌ها را شناسایی کنند. کسانی هم در مسائل اقتصادی، سیاسی، تربیتی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و سایر مسائل، متصدی تشخیص نیازهای جامعه شده‌اند. پس خدا یک راهی را با عقل به ما فهمانده که وقتی کسانی در یک رشته‌ای متخصص هستند، شما می‌توانید از آن‌ها استفاده کنید، انگار شما آن علم را آموخته‌اید؛ وقتی یک پزشک مورد اعتمادی نسخه‌ای به من داد انگار خودم پزشک هستم و دارم این نسخه را عمل می‌کنم؛ این‌گونه نیست؟

اموری که ما باید بدانیم و روی آن تصمیم بگیریم به دو دسته کلی تقسیم می‌شود؛ یک دسته، مسائل فردی است که مربوط به شخص خودم است و یا حداکثر با یکی نفر، دو نفر دیگری که با آن‌ها ارتباط دارم، حالا چه جامعه‌ای باشد یا نباشد، حکومتی باشد یا نباشد؛ اما یک مسائل پیچیده‌ای هم هست که مربوط به گروه‌های بزرگ است. امروز ملاحظه می‌فرمایید که مسائل سیاسی دنیا آن‌قدر پیچیده شده که متخصصانی که در رشته‌های خاص آن فوق دکتری دارند آخرش در خیلی جاها وامی‌مانند که چگونه باید تصمیم‌گیری کنند؛ بنابراین در مسائل اجتماعی و سیاسی و بین‌المللی، بسیار روشن است که هر کسی نمی‌تواند خودش کاملاً متخصص شود، همان‌گونه که در رشته‌های پزشکی هم چنین چیزی امکان‌پذیر نمی‌باشد.

عقلا فکر کرده‌اند که بیایند از این‌وآن سؤال کنند، از هرکسی که تجربه بیشتری دارد، درس بیشتری خوانده و زحمت بیشتری کشیده بپرسند نظر شما چیست؟ اگر از یک نفر پرسیدم و مطمئن نشدم باز از یکی، دو نفر، ده نفر دیگر یا هر اندازه‌ای که برایم میسر باشد بپرسم و تحقیق کنم که مطمئن شوم این کار را به چه صورت انجام دهم که بعد پشیمان نشوم. این یک روش عقلائی است. روی این کره زمین جایی را سراغ دارید که مردم آن این روش را غلط بدانند و بگویند یک‌جور دیگری باید رفت؛ مثلاً قرعه بکشیم؛ هیچ عاقلی می‌آید قرعه‌کشی را به جای بحث و تحقیق و مراجعه به متخصصان بگذارد؟! مثل این می‌ماند که انسان بیماری که احتمال دارد مبتلا به سرطان باشد بگوید قرعه می‌کشم و شیر و خط می‌کنم تا ببینم چه‌کار باید بکنم! عقلای عالم به او می‌گویند شما به روان‌پزشک معالجه کنید! شما باید اول عقلتان را معالجه کنید! با شیر و خط که نمی‌شود دارویی تعیین کرد!

نگاه اسلام به مسائل اجتماعی و سیاسی

مسائل هرچه پیچیده‌تر باشد جواب آن مشکل‌تر خواهد بود و متخصصان واقعی آن کمتر می‌شوند مخصوصاً اگر نفع و ضررهایش به‌گونه‌ای باشد که به‌زودی شناخته نشود. به‌هرحال حاصلش این است که همه ما در مسائل پیچیده اجتماعی هم نمی‌توانیم حد اعلای تخصص را پیدا کنیم. خب چه کنیم؟ می‌توانیم اصلاً استعفا بدهیم و بگوییم ما کاری به مسائل اجتماعی و سیاسی نداریم؟

کسانی بوده‌اند و شاید حالا هم باشند که می‌روند صومعه‌نشین می‌شوند، مشغول عبادت شخصی می‌شوند، یا اگر در شهر هم هستند عبایشان را به سر می‌کشند و فقط صلوات می‌فرستند و کاری به چیزی ندارند و اگر دنیا را آب ببرد آن‌ها را خواب می‌برد! معتقدند که حالا یک چیزی می‌شود، به من چه؟! از این قبیل افراد هم هستند اما آیا عاقلان عالم این کار را صحیح می‌دانند؟! دین ما این کار را صحیح می‌داند؟! متأسفانه کسانی به بهانه دین این کارها را می‌کنند!

ما می‌گوییم لا رَهْبانِیَّةَ فِی الْاِسْلامِ؛[2] اسلام دِیرنشینی ندارد. اسلام می‌گوید كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ؛[3] همه شما در برابر مسائل اجتماعی مسئول هستید، استثناء ندارد. ما چنین دینی داریم و در چنین جامعه‌ای زندگی می‌کنیم، آن‌وقت می‌توانیم سرمان را زیر بیندازیم و بگوییم به من چه، برو کشکت را بساب؟! نه خدا از ما می‌پذیرد و نه عقلای عالم از ما می‌پذیرند. آخرش هم ضررش را خودمان می‌بریم؛ نه دنیای خوبی خواهیم داشت و نه آخرت خداپسندی.

تنبلی؛ عامل فرار از مسئولیت‌های اجتماعی

متأسفانه در طول تاریخ، کسانی به صورت‌های مختلف پیدا شده‌اند که به دلایلی کم‌وبیش این مشی را اتخاذ کرده‌اند. شاید یک عامل مشترک بین همه این‌ها هم یک چیزی به نام تنبلی باشد؛ این‌ها زحمت دارد، حالا به فرض اینکه بنشینیم بحث کنیم، او می‌گوید بد است، او می‌گوید نه، اوقات‌تلخی می‌شود، از همدیگر دلخور می‌شوند، ما چرا این کار را بکنیم؟! ما باهم رفیق هستیم و از این حرف‌ها نمی‌زنیم. دو برادر هستند، یکی از این گروه، یکی از آن گروه، این بحث‌ها باعث می‌شود میانه آن‌ها به هم بخورد؛ ما چرا این کار را بکنیم؟! ما دو برادر هستیم، باهم زندگی می‌کنیم، این حرف‌ها را کنار بگذارید، اصلاً بحث آن را هم نکنید.

شاید روی منطق تنبلی این روش صحیحی باشد؛ آدم راحت‌تر است اما منطق دین و منطق عقل این را نمی‌پذیرد چون انسان برای هر لحظه از زندگی خودش مسئول است. نه‌تنها هر لحظه، از چشمش مسئول است، از گوشش مسئول است؛ در این لحظه چه دیدی؟ چه شنیدی؟ چه گفتی؟ کجا رفتی؟ چه چیزی برداشتی؟ چه چیزی گذاشتی؟ در همه این‌ها مسئول است. روزی از یکایک این‌ها سؤال می‌کنند که چرا چنین کاری کردی؟ آدم یا باید جواب مقبول خداپسندی بدهد و یا باید مجازات شود.

حالا سؤال این است، ما در این زمانی که زندگی می‌کنیم با این پیچیدگی‌هایی که در مسائل اجتماعی وجود دارد و حالا ملاحظه می‌فرمایید که کار به کجا رسیده که کشورهای غربی که همیشه دست آن‌ها در یک کاسه بوده و همه منافع آن را با هم تقسیم می‌کردند حالا به جان ‌هم افتاده‌اند، بالاخره یکی می‌گوید من پدربزرگ همه هستم و همه باید نوکر من باشند، آن‌های دیگر هم بعضی زیرزبانی می‌گویند بله، بعضی هم صاف می‌ایستند و می‌گویند نه، دیگر دوران این حرف‌ها گذشت؛ وضع دنیای ما امروز این‌گونه است. آن‌وقت آیا ما می‌توانیم بگوییم شانه خالی می‌کنیم و به من چه، من درس خودم را می‌خوانم، درس خودم را می‌دهم، زندگی خودم را می‌کنم، نماز جماعت خودم را می‌خوانم، منِ آخوند درس خودم را می‌خوانم، این کارها چیست؟!

اگر لااقل تکلیف شرعی نبود باز هم آدم آن‌های دیگر را تحمل می‌کرد اما اگر این‌گونه باشد که مجازات ابدی داشته باشد، شوخی که نیست؛ آدم یک‌بار یک سیلی بخورد می‌گوید سیلی خوردم، تحمل می‌کنم، اما آدم عذابی که هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ است را چگونه تحمل کند؟! بنابراین ما باید نسبت به این مسائل، راهی پیدا کنیم برای اینکه پیش خدا حجتی داشته باشیم؛ اگر گفتند چرا چنین کردی؟! بگویم به این دلیل؛ دلیلی که او بپسندد.

اتمام‌حجت خداوند متعال با بندگان

اتفاقاً این تعبیر حجت و حجت خداپسند چیزی است که در متن قرآن هم آمده است؛ رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ؛[4] می‌فرماید ما پیغمبران را برای این فرستادیم که حجت بر شما تمام شود. اگر گفتند چرا این کار را کردید؟! عذر نداشته باشید که نمی‌دانستم؛ پیغمبر برای شما فرستادم و به شما گفت. اگر پرسیدند چرا به فلان وظیفه عمل نکردید؟! نتوانید بگویید نمی‌دانستم؛ پیغمبرها گفتند، کتاب‌ها نوشتند، اقلاً آن اندازه‌ای که دنبال پزشک می‌رفتید خوب بود دنبال آن‌ها هم می‌رفتید! تعبیر این است؛ ما پیغمبرها را فرستادیم برای اینکه هیچ‌کس بر خدا حجت نداشته باشد؛ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ.[5] اما خدا حجت رسا بر همه دارد، هیچ‌کس در مقابل خدا نمی‌تواند بگوید من معذور بودم، نشد. به او خواهند گفت تو می‌توانستی، می‌فهمیدی، راه داشتی، ولی تنبلی کردی و یا آگاهانه مخالفت کردی! حالا نتیجه آن را هم بچش!

کوتاهی از انجام وظایف اجتماعی به بهانه انتظار ظهور امام زمان(عج)!

سن بنده هشتاد و شش، هفت سال است. یک سؤالی که در طول تاریخ ما مطرح بوده و از اولی که بچه بودم یادم می‌آید که این را شنیده‌ام و معروف بوده و اقلاً هشتاد سال است که با این مفاهیم آشنا هستم این است که می‌گفتند درست است که ما نسبت به اجتماع، وظایفی داریم اما اراده خدا بر این قرار گرفته که این وظایف فعلاً تعطیل باشد تا آقا امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف تشریف بیاورند و خودشان اصلاح کنند؛ به ما مربوط نیست؛ ما فقط وظایف فردی‌مان را باید انجام دهیم؛ نماز بخوانیم، روزه بگیریم، احیاناً خمس و زکاتی که تعلق می‌گیرد به فقیر و همسایه‌ای پرداخت کنیم؛ همین است؛ بقیه آن گردن امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف است. او هم غایب است و حالا وقت عمل به آن نیست. هر وقت ظهور کرد آن‌وقت خودش هر کاری که بداند می‌کند، به ما مربوط نیست. من از کودکی قریب هشتاد سال است که سابقه ذهنی با این حرف دارم. امروز هم این حرف‌ها کم‌وبیش در گوشه و کنار به گوش شما می‌رسد، هنوز هم کسانی از همان‌هایی که گفتم هستند که یک گروه انزواطلبی هستند و از این حرف‌ها می‌زنند؛ ولی با توجه به این آیه که می‌فرماید لِئَلَّا یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ، باید برای آن جواب تهیه کرد؛ شما حجتی بر خدا ندارید. خدا راه را به شما نشان داده است. همان‌گونه که به پزشک مراجعه می‌کنید اینجا هم باید پزشک آن را پیدا کنید و به او مراجعه کنید. این هم یک بحث کوتاه که تفصیل آن بر عهده جوان‌ترها است و ان‌شاء‌الله در فرصت‌های بیشتر بحث خواهد شد.

لزوم روایت‌گری تاریخ برای نسل آینده

بیش از هزار و چهارصد سال از تاریخ ما می‌گذرد. تاریخ ما در این هزار و چهارصد سال، مراحلی را گذرانده که متأسفانه بسیاری از ما، مخصوصاً نوجوان‌ها و تحصیل‌کرده‌های مدارسی که الگوی خودشان را از کشورهای غربی گرفته‌اند، تاریخ کریستف کلمب را می‌دانند که آمریکا را چه کسی کشف کرد؟ کجایی بود؟ چطور شد رفت آن جا را پیدا کرد؟ این‌ها را بلد هستند، اما تاریخ شهر و کشور خودشان را بلد نیستند! چرا این‌گونه شده است؟! شاید شما در بچه‌های خودتان‌ هم دیده باشید کسانی از تواریخ کشورهای غربی چیزهایی می‌دانند که از ده، بیست سال پیش‌تر کشور خودشان را خبر ندارند. این هم یک مسئولیت است؛ آن‌هایی که در امور تربیتی و در تعلیم و تربیت کار می‌کنند باید توجه داشته باشند که ما چه نسلی را داریم تربیت می‌کنیم؟ با چه چیزهایی؟ چه چیزهایی به آن‌ها یاد می‌دهیم؟ چرا بعضی چیزها را یاد نمی‌دهیم؟

نقاط عطف در تاریخ بشریت

به‌هرحال در این دوران هزار و چهارصد ساله تاریخ یک مقطع‌هایی، یا به تعبیرات بعضی از ادبیات امروز، یک نقطه عطف‌هایی رسم شده است. مثلاً حوادث تاریخی، صدسال، دویست سال یک مسیری را آرام پیش رفته و یک‌دفعه یک جهش پیدا کرده است. شاید شنیدن این هم برای بعضی‌ها مایه تعجب باشد که یعنی چه؟ اگر یک نگاه کلی به تاریخ بکنید این را ملاحظه خواهید فرمود.

الف) ظهور اسلام در پرتو مجاهدت‌های پیغمبر اکرم(ص)

خود ظهور پیغمبر اسلام یک نقطه عطف در تاریخ بشریت بود؛ مردمی بودند که دختران خودشان را می‌کشتند! سنگ و بتی را که با دست خودشان می‌تراشیدند عبادت می‌کردند! این خیلی مسئله است؛ آدم با دست خودش چوب یا سنگی را بتراشد بعد هم در مقابل آن سجده کند! اگر قرار باشد سجده کند، او باید در برابر تو سجده کند چون تو او را درست کردی؛ چگونه در مقابل سنگی که خودت می‌تراشی سجده می‌کنی؟! البته هنوز هم در بعضی از کشورها، بت‌پرست‌ها آمار بسیار سنگینی دارند. حالا اسم نبرم. به‌هرحال پیغمبر اسلام آمد. البته قبل از ایشان هم یک مقطع دیگری بوده است که حالا چون به تاریخ ما خیلی مربوط نمی‌شود آن را نگفتم ولی شاید اولین کسی که نقطه عطف را در تاریخ ترسیم کرد حضرت ابراهیم بود. داستان ایشان را همه می‌دانید. در اصل، در این دو هزاره اخیر، کسی که آمد و جداً با این مسئله مبارزه کرد پیغمبر اسلام بودند. مردم با ایشان چه‌ کار کردند؟ به ایشان اجازه نمی‌دادند که حرف بزند؛ آشغال به ایشان پرتاب می‌کردند؛ خاکستر و چیزهای آلوده روی سر ایشان می‌ریختند.

فقط در ایام حج که آن‌ها خودشان این ایام را مقدس می‌دانستند و به کسی تعرض نمی‌کردند، پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در این 10 روز، فرصت را غنیمت می‌شمردند و می‌آمدند کنار بیت‌ الله الحرام می‌ایستادند، چون اینجا کسی مزاحم کسی نمی‌شد و می‌فرمودند این‌ها چیست که می‌پرستید؟! این کارها درست نیست. خدای یگانه را بپرستید و آن‌ها را به اسلام دعوت می‌کرد. وقت‌های دیگر هم با ترس‌ولرز این کار را انجام می‌دادند چون آن‌ها اجازه نمی‌دادند؛ پنبه در گوششان می‌گذاشتند تا صدای ایشان را نشنوند!

کار از اینجا شروع شد و طولی نکشید که در فرصت کوتاهی عقب‌افتاده‌ترین جامعه بشری آن روز، به حدی رسید که دو ابرقدرت دنیا با او رقیب شدند. همین عرب‌هایی که دختران خودشان را می‌کشتند، دختران خود را زنده زیر خاک می‌کردند، دختر جوانشان را که وقت عروسی او بود آرایش می‌کردند و می‌آمدند قبر می‌کندند و او را دفن می‌کردند؛ این مردم با این پستی در فهم و عقل و معرفت، طولی نکشید که به برکت هدایت‌های همین پیغمبر با همه سختی‌هایی که از مردم می‌کشید به جایی رسیدند که هم امپراطوری ایران و هم امپراطوری روم در مقابل آن‌ها خاضع شدند. این یک نقطه عطف در تاریخ بشر بود. این تحول، بسیار عجیب است؛ یک چنین تحولی به این زودی آن هم از آن پستی به این عزت!

ب) آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)

یکی از این نقاط عطف هم در زمان ما واقع شد یعنی پنجاه‌ و شش، هفت سال قبل. یک نفری در جامعه ما پیدا شد، آدمی که شخصیت‌های مهم کشور ایران اصلاً روی ایشان حسابی باز نمی‌کردند و به ایشان اعتنایی نمی‌کردند. از لحاظ اقتصادی درآمدی نداشت؛ زندگی خودش را با قناعت می‌گذراند؛ نه ایل‌وتباری داشت، نه ثروت هنگفتی داشت، نه سپاه و لشکری داشت. ایشان در مقابل بزرگ‌ترین قدرتی که پشتیبان او همه قدرت‌های بزرگ دنیا بودند بلند شد و گفت گوش تو را می‌گیرم و تو را بیرون می‌اندازم! یادتان هست؟!

عجب! یک نفر انسان با این موقعیت، در مقابل بزرگ‌ترین قدرت، به این صراحت بگوید که اگر تو حرف حساب گوش نکنی گوش تو را می‌گیرم و تو را بیرون می‌اندازم. تا اینکه خود ایشان بعد از پانزده، شانزده سال تبعید و سختی برگشت و بالاخره او را بیرون انداختند. این یعنی چه؟ یعنی امام ارتشی داشت که در مقابل ارتش شاه برتری داشت؟ سلاح‌هایی در اختیار داشت؛ مثلاً سلاح اتمی داشت که دیگران از او می‌ترسیدند؟ ثروت هنگفتی داشت؟ چه چیزی داشت؟ روی محاسبات عادی ما هیچ دلیلی نداشت اما یک حساب خدایی دارد که در قرآن فرموده و آن یک چیز دیگری است که عقل ما نمی‌رسد.

شرط بهره‌مندی از نصرت الهی

خداوند متعال در قرآن فرموده است که وَلَینْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ؛[6] اگر خدا را یاری کنید و دستورات او را اطاعت کنید آن‌وقت به شما پیروزی می‌دهد و او هم شما را یاری می‌کند؛ دیگر بستگی دارد به اینکه چه اندازه همت کنید و چه اندازه امر خدا را اطاعت کنید تا او هم متناسب با آن، چه مقامی به شما بدهد. بعد هم می‌فرماید نمونه‌های آن را شما خودتان هم تجربه کرده‌اید؛ وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ.[7] همه شما می‌دانید که مسلمان‌ها در جنگ بدر فقط چند تا اسب و چند تا شمشیر داشتند در مقابل یک سپاه مجهزی که همه آن‌ها اسب‌های سواری برجسته، سلاح‌های ممتاز و ثروت زیادی داشتند. مسلمان‌ها آماده جنگ نبودند و توان کل آن‌ها شش، هفت تا اسب و چند تا شمشیر بود. مسلمان‌ها با این توان کم در سر چاه بدر با لشکر دشمنان درگیر شدند و یکی‌یکی کشته و زخمی شدند. دیگر جز چند تا زخمی چیزی برای مسلمان‌ها نمانده بود و اگر جنگ ادامه پیدا می‌کرد دشمنان خیلی مغرورانه مسلط می‌شدند؛ إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّكُمْ؛[8] شما دست به دعا برداشتید و از خدا کمک خواستید، خدا هم به‌ جای سیصد و سیزده نفر، هزار فرشته یعنی سه برابر جمعیت خودتان را به کمک شما فرستاد؛ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّی مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِینَ.

نصرت الهی در جنگ سی و سه روزه

همه ما این داستان را خوانده‌ایم و شنیده‌ایم اما راستش آدم نمی‌فهمد که فرشته چیست؟! چگونه می‌آید؟! چه ‌کار می‌کند؟! اجمالاً آن‌هایی که معتقد به صحت قرآن هستند می‌دانند که یک واقعیتی دارد؛ اما ما نمی‌دانیم. من هم مثل شما، نمی‌فهمیدم یعنی چه، تا اینکه چندی پیش جنگ سی و سه روزه در لبنان اتفاق افتاد. شما یادتان هست؟ این‌هایی را که من عرض می‌کنم عبارت‌هایی است که بی‌واسطه از جناب آقای سید حسن نصرالله شنیده‌ام. ایشان فرمانده حزب‌الله لبنان بودند. ایشان فرمودند کار به جایی رسیده بود که سلاح ما تمام شده بود، بودجه‌ای که داشتیم به پایان رسیده بود و حتی مواد غذایی برای سیر کردن شکم رزمندگان گیر ما نمی‌آمد. دیگر کار به جایی رسید که یک عده از رزمندگان با شکم گرسنه در شکاف یک کوهی پناه گرفتند و منتظر مرگ بودند. ایشان فرمودند ما خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم و عرض کردیم: آقا! کار ما به اینجا رسیده است! ایشان فرمودند: برگردید و جنگ را شروع کنید، إن‌شاء‌الله پیروز هستید. خود ایشان می‌فرمود که ایشان فرمودند اما من ته دلم باور نمی‌کردم؛ من صحنه را دیده بودم ولی برای اطاعت ایشان و برای اینکه جسارت نکرده باشم گفتم چشم! برگشتیم و به بچه‌ها گفتیم بروید هرچه می‌توانید تلاش کنید.

در آن حال و هوا بودیم که یکی از هواپیماهای اسرائیلی تا بالاسر بچه‌ها آمد و یک‌دفعه در هوا آتش گرفت و عقب‌نشینی کرد! ما هم داشتیم حرف‌هایی که فرماندهان اسرائیلی با هم و با مسئولان خودشان می‌زدند را شنود می‌کردیم. آن‌ها سر مسئولان پایین داد زدند که چرا عقب‌نشینی کردید؟! این‌ها که چیزی ندارند! دارند نابود می‌شوند! آن‌ها به فرماند‌هانی که در اسرائیل بودند جواب می‌دادند و می‌گفتند شما اینجا نیستید که ببینید کسانی که سفیدپوش هستند با شمشیر به ما حمله می‌کنند و ما از پس آن‌ها برنمی‌آییم!

این را آقای سید حسن نصرالله به خود من فرمود که اسرائیلی‌ها به فرماندهانشان گزارش می‌دادند که سفیدپوشانی با شمشیر به ما حمله می‌کردند؛ و عقب‌نشینی کردند و جنگ به نفع لبنانی‌ها تمام شد و اسرائیل را شکست دادند. این نظیر داستانی است که در جنگ بدر اتفاق افتاد. وقتی دست به دعا برداشتند خدا فرمود من با هزار فرشته به شما کمک می‌کنم. بعد هم فرمود اگر کم آوردید و دفعتاً این‌ها به شما حمله کردند نگران نباشید! من سه هزار فرشته به کمک شما می‌فرستم.

تحقق وعده‌های الهی، دلیلی برای آرامش قلب

همه شما کم‌وبیش این‌ها را می‌دانید. من اینجا می‌خواهم یک جمله اضافه کنم؛ قرآن بعد از اینکه می‌فرماید که ما فرشته فرستادیم و آن‌ها سپاه دشمن را شکست دادند یک جمله‌ای دارد؛ می‌فرماید ما این‌ها را برای شما فرستادیم برای اینکه لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ؛[9] برای اینکه دل شما آرام باشد؛ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَكِیمِ؛ پیروزی دست من است؛ این‌ها را فرستادم که شما دلتان خوش باشد و بدانید که یار و یاور دارید؛ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ؛ دل شما آرام باشد؛ یعنی بیشتر اثر روانی داشته باشد. اصل اصلی آن است که وَلَینْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ؛ اگر به طرف خدا بروید و خدا را اطاعت کنید خدا هم به موقع خودش، از هر راهی که بداند شما را یاری خواهد کرد.

دست قدرت الهی در شکست ابرقدرت‌ها

ما چه اندازه این آیه را باور داریم؟ طبعاً مراتب باور ما فرق دارد؛ شاید بعضی‌ها باشند که بگویند این‌ها قصه و افسانه است. بعضی‌ها هستند که شاید گاهی در بعضی از مقالات و کتاب‌هایشان هم می‌نویسند که داستان‌های قرآن، حکم افسانه را دارد، قصه است برای اینکه مثلاً مردم درس بگیرند. کسانی هم هستند که می‌گویند این‌ها هست و بعد تأویل می‌کنند تا آنجایی که کسانی باورشان است که واقعاً در عالم، یک قدرت بیشتر نیست که هرکس هر چه دارد او به آن‌ها داده و هیچ‌کس از خودش هیچ چیزی ندارد؛ آن قدرتی را که به هر کسی داده هر وقت بخواهد می‌تواند بگیرد؛ هرچه کم داده را می‌تواند اضافه کند اما گتره‌ای نیست و حساب دارد. می‌فرماید اگر این مسیر را طی کردید من کمبودهای شما را برطرف خواهم کرد بدون اینکه حساب آن به دست شما باشد که چگونه به آن‌ها دادیم. چطور شد که یک آخوند آمد به بزرگ‌ترین سلطان منطقه گفت گوش تو را می‌گیرم و تو را بیرون می‌اندازم؟! و انداخت. بعد هم گفت آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند‌ بکند! و این را ثابت کرد.

اگر با خدا باشید...

آنچه که گفتم هیچ جوابی روی محاسبات ندارد جوابش این است؛ این یک قدرتی فوق اسباب ظاهری است. این فقط دست خود خداست، منتها راهش را به ما نشان داده است. چه زمانی می‌توانید از این قدرت استفاده کنید؟ آن‌وقت که حرف من را گوش کنید، با دین من بازی نکنید. اگر قبول دارید درست عمل کنید؛ اما اگر کسی با دین من بازی کند من هم با او بازی می‌کنم؛ إِنَّهُمْ یكِیدُونَ كَیدًا وَأَكِیدُ كَیدًا؛[10] اگر با من بازی کنید من هم با شما بازی می‌کنم. با من صاف باشید؛ بگویید خدایا! تو خدایی، ما بنده هستیم، دستور دادی که این کار را بکنیم؛ چشم! خودت وعده دادی که اگر عمل کنید ما را موفق می‌کنی، خودت هم به وعده‌ات عمل کن! خدا هم می‌گوید من هم به وعده خودم عمل خواهم کرد. چه کسی قولش مثل قول خدا می‌ماند؟! چه کسی بهتر از خدا به وعده خودش عمل می‌کند؟! بعد هم اینکه در طول اقلاً هزار و چهارصد سال، نمونه‌های آن را در فصل‌های مختلف به ما نشان داده است. در عصر ما هم این قدرت را به دست امام و مراتب نازل‌تر آن را به دست جانشین امام و دست‌پرورده‌های امام به ما نشان داد.

حضور مؤثر در صحنه؛ شرط نصرت الهی

عزیزان! این‌هایی که من گفتم یا نص قرآن بود یا چیزهایی که همه شما قبول دارید و شکی در آن نیست. بیایید این را جدی بگیریم. بنا بگذاریم به آنچه از دین خدا یاد گرفته‌ایم عمل کنیم. بنا بگذاریم به همسایه فقیرمان رسیدگی کنیم. بنا بگذاریم بر اینکه زیاد تجمل‌پرست نشویم، فکر فقرا هم باشیم. بنا بگذاریم تکالیف شرعی خودمان را عمل کنیم. هر جا ولی امر مسلمین امری داد بگوییم چشم! اگر فرمود فلان روز حضور داشته باشید، حضور شما به صلاح اسلام است، به هرکس که دلتان می‌خواهد رأی بدهید حضور داشته باشیم. در آن جهت که من و شما می‌دانیم برای اینکه به دنیا نشان بدهیم که ما حاضریم و نظام را قبول داریم اما در آن مقام، برای دشمنان فقط همین کافی است اما برای جواب خدا کافی نیست؛ روز قیامت از شما می‌پرسند چرا به این رأی دادی و به او رأی ندادی؟! باید جواب داشته باشید؛ چون پسرخاله‌ام بود؟! چون همسایه بودیم؟! چون رودربایستی داشتیم؟! چون امید داشتم که اگر سر کار بیاید به من کمک کند؟! یا نه، چون دیدم این برای اسلام بهتر به درد می‌خورد؟! اگر این‌گونه شدیم مطمئن باشیم خدا هم پیروزی‌های بیشتر، وسیع‌تر و آبرومندتری را به ما مرحمت خواهد کرد؛ هم دنیای ما بهتر آباد می‌شود و هم در سایه عنایت حضرت رضا‌سلام‌الله‌علیه به سعادت ابدی نائل خواهیم شد؛ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.[11]

رزقنا الله و ایاکم

والسلام علیکم و رحمةالله


[1]. حجر، 9.

[2]. دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، ج ۲، ص ۱۹۳.

[3]. إرشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۸۴.

[4]. نساء، 165.

[5]. انعام، 149.

[6]. حج، 40.

[7]. آل‌عمران، 123.

[8]. انفال، 9.

[9]. آل‌عمران، 126.

[10]. طارق، 15 و 16.

[11]. بقره، 82.