بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحلرضواناللهعلیه و شهدای والامقام اسلام، صلواتی اهدا میکنیم.
عرایضم را با توکل بر خدا از اینجا شروع میکنم که ما در عصری زندگی میکنیم که یکی از درخشندهترین برهههای تاریخ اسلام به حساب میآید، عصری که یک تحول بسیار عظیم به دست یکی از فرزندان رسول خداصلیاللهعلیهوآله، هم از فرزندان جسمانی و هم از فرزندان روحانی ایشان، انجام گرفته است و به عقیده بنده، بزرگانی سالها میبایست فکر و تحقیق کنند تا عظمت این رویداد را درست درک کنند.
اگر کسی بگوید که این جریان و این پدیده یک معجزه بود شاید خیلی هم گزاف نگفته باشد. بههرحال این پدیده، در درجه اول نعمت عظیمی برای همه بشریت، در درجه دوم برای همه مسلمانان و در درجه سوم برای ما شیعیان و ایرانیان است و متقابلاً برکات نزدیکش اول شامل ما، بعد شامل سایر مسلمانها و درنهایت شامل همه بشریت شده و بهتدریج هم دارد میشود و اگر چشم باز کنیم و ببینیم و یک مقداری در حوادث منطقه و دنیا بیندیشیم به همین نتیجه میرسیم. من فعلاً در مقام بیان عظمت این نعمت و این معجزهای که خداوند متعال به دست حضرت امامرضواناللهعلیه در این مملکت ایجاد فرموده است نیستم، این خودش یک فرصت مناسب میخواهد. از طرفی هم بنده صلاحیت اینکه حق این مسئله را به صورت کامل ادا کنم ندارم.
آن مطلبی که بنده میخواهم عرض کنم این است که این پدیده عظیم که یک نعمتی است که برای همه انسانها و بهخصوص ما شیعیان و ایرانیان به وجود آمده است، در مقابل، یک وظیفه سنگین هم به دوش ما گذاشته است. این یک سنت ثابت است که خدا هر جا به کسی نعمت بیشتری میدهد، تکلیف بیشتری هم برای او ثابت میکند. یک مثل فارسی هم داریم که هر کس بامش بیش، برفش بیشتر؛ هر کس استعدادش بیشتر باشد و زمینه نعمت بیشتری را داشته باشد تکلیف بیشتری هم دارد. تکلیف یک پیرمرد ضعیف وامانده، با شما جوانهای پرانرژی فعال یکی نیست؛ من در حد خودم یک وظیفه سبکی روی دوشم میآید، شما هم با انرژی و امکاناتی که دارید وظایف سنگینتری روی دوشتان میآید. این طبیعی است.
در همه کشورها، هر جا انقلابی بشود و آن انقلاب به پیروزی برسد فداکاریهایی میشود، زحمتهایی کشیده میشود و کسانی سر کار میآیند و به قدرت میرسند. همه عقلا میدانند که اینهایی که سر کار میآیند یک وظیفهای دارند و آن وظیفهاین است که باید کمبودهای گذشته را تا حدی که میتوانند جبران کنند، ارزشهای انقلاب را حفظ کنند و برای جامعه و مردم خدمت کنند. این وظیفه یک وظیفه مردمی و انسانی است و همه این را میفهمند. هر جا هم هر انقلابی که شده توقع مردم همین بوده و خود انقلاب کنندگان و آنهایی هم که سر کار آمدهاند اقرار کردهاند که ما این مسئولیت را پذیرفتهایم به خاطر اینکه در مقابل مردم وظیفه داریم که به آنها خدمت کنیم و در حدی که میتوانیم آنها را به خواستهها و سعادتشان برسانیم.
این انقلاب در بسیاری از کشورهای دیگر هم اتفاق افتاده و کم یابیش هم مسئولانش خدماتی انجام دادهاند. در همین زمان کوتاه ما چند انقلاب مهم در کشورهای نزدیک ما اتفاق افتاده است. من بچه بودم که اولین انقلاب در عراق اتفاق افتاد و حکومت سلطنتی ساقط شد؛ عبدالکریم قاسم کودتا کرد و حکومت جدیدی به وجود آورد. شاید هیچکدام از شما آنوقت تشریف نداشتید و یادتان هم نباشد. حکومت عراق، سلطنتی بود و ملک فیصل، شاه عراق بود. عبدالکریم قاسم، یک سرلشکر بود که کودتا کرد و به این ترتیب ملک فیصل ساقط شد و نظام آن کشور عوض شد. در این منطقه شاید این قدیمیترین انقلابی بود که اتفاق افتاد، حالا اگر بشود اسمش را انقلاب گذاشت چون در اصل، یک کودتا بود.
بعد انقلابهای دیگری اتفاق افتاد که شاید مهمترینش انقلاب مصر بود که عبدالناصر در جریان آن انقلاب، تحولی در منطقه ایجاد کرد؛ ابتدا با سوریه اتحاد کردند و جمهوری متحده عربی را تشکیل دادند یعنی مصر و سوریه یک کشور شدند. تحولات دیگری هم رخ داد تا اینکه بالاخره در جنگ ششروزه با اسرائیل شکست خوردند و عبدالناصر بعد از آن درواقع دق کرد. اینها تحولات مختلفی بوده که در کشورهای مختلف دیدهایم. انقلاب در کشور ما هم یکی از این تحولات است.
ازجمله تحولاتی که در عالم اتفاق میافتد این است که یک کسانی میروند و یک کسان دیگری جایشان میآیند. بهطورکلی قرآن هم یک آیهای دارد که توجه به آن برای ما مسلمانها مفید است. گو اینکه فراتر از این حدی است که راجع به انقلاب کشورها عرض کردم، اما این آیه برای ما بسیار آموزنده است؛ ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِی الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَیفَ تَعْمَلُونَ.[1] قرآن به تحولات سابق اشاره میکند که اقوام سابق آمدند، رفتند، به عذاب مبتلا شدند و چنین و چنان شدند. بعد میفرماید ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِی الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم؛ بعد از اقوام گذشته که آمدند و رفتند و نابود شدند یا به عذاب گرفتار شدند و یا بالاخره رفتند و عمرشان سپری شد، ما شما را جانشین آنها قرار دادیم؛ چرا؟! این جملهاش را دقت بفرمایید: ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِی الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَیفَ تَعْمَلُونَ؛ تا ببینیم شما چه میکنید؟
ترجمه تحتاللفظی آیهاین است؛ لِنَنظُرَ؛ تا ببینیم، كَیفَ؛ چگونه، تَعْمَلُونَ؛ عمل میکنید. این بر این اساس است که اصلاً آفرینش انسان در عالم دنیا درواقع برای امتحان است یعنی زمینهای فراهم شود تا افراد مسیری را انتخاب کنند و به هر جا که دلشان میخواهد و همتشان اقتضا میکند برسند. کسانی دنبال یک چیزهایی رفتند و به یک نتایجی رسیدند و بالاخره هر چه بود گذشت؛ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ.[2] گذشتگان رفتند، حالا نوبت شماست، ببینیم شما چه میکنید؟
از صدر اسلام تا انقلاب ایران جریاناتی یکی پس از دیگری اتفاق افتاده است؛ بنیامیه سر کار آمدهاند. آنها رفتهاند و بعد بنیعباس آمدهاند. آنها رفتهاند، بعد حکومتهای ملوکالطوایفی سر کار آمدهاند و در هر گوشهای حکومتی تشکیل شده است ازجمله طاهریان، سامانیان، خوارزمشاهیان، تیموریان، صفویان افشاریان، زندیان و بالاخره قاجاریان و پهلوی؛ یکی پس از دیگری آمدهاند و رفتهاند. آنها امتحان خودشان را دادهاند و حالا نوبت شماست. ما شما را سر کار آوردهایم و جانشین آنها کردهایم برای اینکه ببینیم شما چهکار میکنید؟! یعنی مواظب باشید در ازای این نعمتی که ما به شما دادهایم شما با یک تکلیف سنگینی مواجه هستید؛ باید ببینید چه وظیفهای دارید و آن را درست انجام دهید. از گذشتگان عبرت بگیرید! ببینید آنها چه کردند و کارشان به کجا منتهی شد تا شما به اشتباهات آنها مبتلا نشوید. ما شما را راهنمایی کردیم؛ پیغمبر فرستادیم، قرآن فرستادیم، ائمه را فرستادیم، دستورات راه را به شما نشان دادیم؛ عمل، دیگر نوبت شماست؛ لِنَنظُرَ كَیفَ تَعْمَلُونَ. میخواهیم ببینیم عمل شما چگونه خواهد بود؟
این یک مطلبی است که همه کم یابیش میدانیم و از آیات صریح قرآن است و یک چیز تازهای نیست که من گفته باشم. با اینکه همه اهل قرآن هستید اما شاید به مفاد این آیهای که خواندم کمتر توجه کرده باشید. طبعاً وقتی ما به این مسئله توجه پیدا کردیم و فهمیدیم که در مقابل این نعمت عظیم الهی تکلیفی داریم، خدا از ما توقعی دارد و ما باید کاری انجام بدهیم، زبان عرفیاش این است که خون شهدا را پایمال نکنیم و دِینمان را به شهدا ادا کنیم. ولی توجه داشته باشیم که بالای سر شهدا، خدای شهدا هست. خدا آن شهدا را آفرید و توفیق شهادت و پیروز کردن این انقلاب را به آنها داد. اصل حقها برای اوست.
ما در مقابل تکلیفی که خدا بر عهده ما گذاشته است چه اندازه عمل میکنیم؟! آیا وظیفهمان را درست انجام میدهیم یا مثل بعضی از گذشتگان مستحق عقوبت میشویم؟! یکی از بدترین عقوبتهایش هم این است که نعمت، سلب بشود. البته عقوبتهای دیگری هم هست. پس اولین چیزی که ما باید فکر کنیم این است که ما چه کارهایم و چه وظیفهای داریم؟ طبعاً کمیت وظایف اشخاص با کمیت قدرت آنها فرق میکند. فرض کنید یک کسی که یک اندازه درآمد دارد، باید یک اندازه زکات بدهد. اگر درآمدش دو برابر شد باید دو برابر زکات بدهد؛ مثلاً اگر درآمدش ده برابر شد، ده برابر باید زکات بدهد. به اندازه نعمتی که خدا به او داده تکلیفش هم به همان نسبت اضافه میشود.
کیفیت موقعیت افراد هم فرق میکند. اقشار مختلفی در این کشور زندگی میکنند که همه از نعمت این نظام برخوردار هستند؛ یک عدهای کارگر ساختمان هستند و یکطور استفاده میکنند. یک عده مهندس هستند و یکطور دیگر استفاده میکنند. یک عده تاجر هستند و یکطور دیگر استفاده میکنند. یک عده اداری هستند و یکطور دیگر استفاده میکنند. یک عده دانشگاهی هستند طور دیگر استفاده میکنند. یک عده هم مثل ما آخوند هستند و یکطور دیگر استفاده میکنند. بالاخره همه از این نعمت بهرهمند هستیم اما تکلیف همه ما یکطور نیست. تکلیفی که یک تاجر بازار دارد که جنس مبادله میکند و روزی میلیاردها معامله میکند با منِ طلبهای که عدد و ارقام این پولها هم سرم نمیشود خیلی فرق دارد. در مقابل، کاری هم که از من برمیآید از او برنمیآید.
در مقابل این نعمتی که خدا به همه ما داده و همه بهرهمند هستیم ما باید ببینیم چه داریم، کجای کار هستیم، در کجای اجتماع واقع شدهایم، چه اندازه توانایی داریم و این را باید کجا صرف کنیم؟ اما نوع کاری که باید انجام بدهیم در خصوص همه ما به یک صورت نیست. درست است که مثلاً اگر یکوقت تظاهراتی لازم باشد همه باید تظاهرات کنند یا اگر لازم باشد رأی باید بدهند، همه باید رأی بدهند ولی اینها تکلیفهای عمومی است و برای همه هست اما سایر تکالیف برای همه نیست و هرکسی متناسب با موقعیت، تواناییها و شکل کار خودش، وظیفه متناسب با آن را دارد.
البته شما یک مقداری با ما فرق دارید؛ بنده عمامه روی سرم هست، شما لباس نظامی به تن دارید. وظیفه من و شما عین هم نیست اما یک جهت مشترک داریم و آن این است که ما جزو قشر فرهیخته جامعه حساب میشویم یعنی سروکارمان با قلم و کاغذ و کتاب است؛ درس میخوانیم، درس میدهیم، مینویسیم، بحث میکنیم، کار علمی داریم. درست است که رشتههایمان فرق میکند اما همه در این جهت شریک هستیم و آنچه ما و شما را این جا جمع کرده است همین جهت است؛ بنابراین ما و شما باید با هم فکر کنیم که در مقابل این نعمتی که خدا به ما داده، یعنی در سایه این انقلاب شرایط رشد علمی و فرهنگی را برای ما فراهم کرده، چه وظیفهای داریم و شکر این نعمت چیست؟ ما برای این جامعه، برای این نظام و برای ادای دینی که به خون شهدا داریم چهکار میتوانیم بکنیم؟ و بالاخره در مقابل نعمتهایی که خدا داده چگونه میتوانیم شکر او را به جا بیاوریم؟
ما از درس و بحث و مشق و قلم و کاغذ و دانشگاه و این حرفها یک برداشت عمومی جهانی داریم که همه دنیا در آن شریک هستند و آن این است که از اینها باید برای پیشرفت جامعه استفاده کرد. خدمتی که فرهیختگان جامعه میتوانند به جامعه بکنند با زحمتی که کارگران صفر میکشند تفاوت دارد. زحمت آنها بسیار بیشتر است؛ ما به اندازه آنها عرق نمیریزیم، در آفتاب کار نمیکنیم، پای تنور نانوایی عرق نمیریزیم، اما بالاخره ما مغز میسابانیم، ما فکر میکنیم. البته همه آنها در حد خودش مقدس است. ما دست هر پاکبان و هر کسی که برای این نظام خدمت میکند را هم میبوسیم اما بههرحال تفاوت اینها و ارزشگذاری اینها یک معیاری میخواهد که این کار مهمتر است یا آن؟ ما کدام را انجام بدهیم که مهمتر باشد، بهتر بتوانیم خدمت کنیم، خدا بیشتر از ما راضی باشد، شکر خدا را بهتر بهجا آورده باشیم و دِین شهدا را بهتر ادا کرده باشیم؟! یک معیاری میخواهیم؛ با چه چیزی بسنجیم که این کار بهتر است یا آن کار؟
یک معیار جهانی این است که بالاخره هر کس در هر جایی که هست و هر امکانی که برای او فراهم است، کار خودش را خوب انجام بدهد؛ اگر بقال است کارش را خوب انجام بدهد. اگر نانوا است نانش را خوب بپزد. اگر معاملهگر یا سوداگر است انصاف داشته باشد؛ و چیزهایی از این قبیل. ما هم خوب درس بخوانیم و خوب درس بدهیم. این یک معیار کلی است اما این کل تکلیفمان را دقیقاً روشن نمیکند برای اینکه اگر من کمونیست هم بودم همین وظیفه را داشتم، باید خوب درس بگویم. در یک نظام مارکسیستی یک استاد خوب در دانشگاه چه کسی است؟ دیگر کسی است که خوب درس بگوید. در یک نظام اسلامی هم استاد خوب چه کسی است؟ کسی است که خوب درس بگوید.
تفاوت انقلاب ما با انقلابهای دیگر چیست؟ این نعمتی که میگوییم خدا به ما داد و حکم معجزه را داشت و نعمتی است که همه دنیا از آن منتفع میشوند، با نعمتی که به سایر انقلابیون در سایر کشورها داده است چه فرقی دارد؟ انقلابهای مارکسیستی بهخصوص در نیم قرن قبل در کشورهای مختلف بسیار زیاد اتفاق افتاده است. بالاخره اینها هم زحمت کشیدهاند، فداکاری کردهاند، یک وظایفی هم داشتهاند و حالا انجام دادهاند یا انجام ندادهاند. این انقلاب ما چیست که میگوییم به همه آن انقلابها برتری دارد و برای ما تکلیفی زائد بر این تکلیف عمومی میآورد؟!
اگر از هر کسی بپرسید میگوید امتیاز این انقلاب بر سایر انقلابها این است که این انقلاب، اسلامی است. انقلابهای دیگر حالا هر اسمی که روی آنها گذاشته باشند، از انقلاب مارکسیستی و لیبرالیستی گرفته تا انقلابهای ملی و ناسیونالیستی و سایر انقلابهای دیگر، مسئله دین در آنها مطرح نبوده است. این انقلاب با سایر انقلابها در جهاتی مشترک است؛ بالاخره همه قیام کردیم، کشته دادیم، زندان رفتیم، حکومتی را ساقط کردیم. انقلاب ما در اینها با سایر انقلابها مشترک است و شاید شکلش فرق کند. اینکه میگوییم این انقلاب این ویژگی را دارد که تکلیف سنگینی برای ما میآورد این ویژگی چیست؟ ویژگی این انقلاب را همه عالَم میدانند. هر جا بگوییم فرق انقلاب ایران با سایر انقلابها چه بود، آنها به زبان خودشان میگویند انقلاب ایران، انقلاب ایدئولوژیک بود. ما مصداق ایدئولوژیک آن را ایدئولوژی اسلامی میدانیم، یعنی انقلاب اسلامی. این ویژگی در اسم کشورمان هم هست؛ جمهوری اسلامی. جمهوری در عالم زیاد است اما اینکه جمهوری اسلامی باشد این وجه ممیز ماست؛ اینکه خدا بر ما منت گذاشت و انقلاب ما یک انقلاب خدایی است و چه برکاتی داشت و چه کمکهایی خدا کرد و چه معجزاتی در جنگ اتفاق افتاد که شما بهتر میدانید و باید به ما منتقل کنید. در طول این هشت سال دفاع مقدس، کمتر روزی بود که در گوشه و کنار، یک کرامت و معجزهای دیده نشود. جنازه کسانی که غرق شدهاند کرامت میکند، بیمار شفا میدهد، قبر خودش را معرفی میکند که کجا هستیم! اینها شوخی است؟! اینها با انقلابهای مارکسیستی یک جور است؟!
این ویژگیای که انقلاب ما دارد برای اسلامیتش است و به یک معنا، اصلاً انقلاب ما برای برقراری اسلام بود. فرمایشات امامرضواناللهعلیه را بررسی کنید؛ کدام سخنرانی ایشان هست که ایشان چند بار اسم اسلام را نیاورده باشند؟ حتی فرمودند دشمنان ما از ما نمیترسند؛ اینها از اسلام سیلی خوردهاند. این حرفها خیلی معنا دارد؛ دشمنان ما که اینهمه با ما دشمنی میکنند اینها از خمینی نمیترسند؛ اینها از اسلام سیلی خوردهاند. ما باید اسلام را حفظ کنیم.
بنده تصور میکنم این نعمتی است که خدا در طول تاریخ به کم قوم و ملتی داده است. انقلابهای دینی در تاریخ بوده است. قرآن میفرماید بسیاری از پیامبرانی بودند که در کنار آنها و همراه آنها، مردمان خدایی، ربّیون جنگیدند و در جنگشان هیچ احساس ضعف و سستیای به خودشان راه ندادند؛ وَكَأَین مِّن نَّبِی قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ كَثِیرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ؛[3] تا آخرین قطره خونشان، با شجاعت و دلیری و گردنفرازی کارشان را ادامه دادند. قرآن اینگونه وصف میکند.
انقلاب ما تنها انقلاب خدایی نبوده و برای انبیای گذشته هم بوده است. حالا ما آنها را که درست نمیدانیم که چگونه بوده تا بتوانیم انقلاب خودمان را با آن انقلابها مقایسه کنیم، اما تاریخ اسلام را که کم یابیش میدانیم. این تحولاتی که در کشورهای اسلامی پدید آمده است هیچکدام از این تحولات، مثل تحولی که در سایه انقلاب اسلامی ایران پدید آمده نبوده است و نعمتهایی که خدا به این وسعت، به این عظمت و به این عمق در این دوران به ما داده به هیچ ملتی نداده است.
خداوند متعال غیر از نعمتهای مادیای که در سایه این انقلاب به ما داده عزت دنیوی هم به ما داده است؛ ما چه بودیم؟! یکی از اقمار دسته چندم آمریکا بودیم! رفتار ما مثل رفتار بعضی از کشورهای عربی بود که دائماً باید امرشان را از کاخ سفید دریافت کنند؛ اگر دستور داد بهپیش، بهپیش؛ اگر دستور داد ایست، ایست. از خودشان ارادهای ندارند. وضعیت ما در زمان شاه اینگونه بود؛ به شاه دستور میدادند که ارتش ایران برود در عمان با شورشیان عمان، به نام شورشیان ظفار بجنگند. نمیدانم شما اینها را شنیدهاید و یادتان هست یا نه؟! ارتش ایران برود در عمان، با شورشیان عمان که اسمشان شورشیان ظفار بود بجنگد، کشته بدهد، سلاحش را ببرد آن جا صرف کند که چه بشود؟ چون ارباب خواسته است! کسی جرأت نداشت بگوید خب به ما چه؟! ما وضعمان اینگونه بود؛ یک نوکر بیاراده در مقابل آمریکا بودیم!
امروز ببینید موقعیت سیاسی و بینالمللی ما در مقابل آمریکا چه طور است. بزرگترین شخصیتهای آمریکا، خود شخص وزیر خارجه آن کشور دو سال رسماً میآید برای یک قضیهای، مثل مسئله انرژی هستهای، پیگیری میکند. اینکه چه شده و به کجا برسد، من کار ندارم. منظورم اهمیتی است که برای ایران قائل هستند. کدام سخنرانیای است که رئیسجمهور آمریکا سخنرانی کند و راجع به ایران صحبت نکند؟! این یعنی چه؟! یعنی کسی که در مقابل خودش میبیند، ایران است.
ما از آن ذلت به این عزت ظاهری رسیدیم اما اینها تازه فقط عزت ظاهری است. مهمتر این است که ما زمینه رشد معنوی پیدا کردیم تا به خدا نزدیک بشویم. این برای اسلامی بودن انقلاب است؛ یعنی در یک جهشی، ملت ما، نوجوان سیزدهسالهاش کاری میکند که امامرضواناللهعلیه میفرماید: رهبر ما این نوجوان سیزدهساله است. این رشد است. عوض اینکه برود در کوچه بازی کند و با سایر بچهها در سروکله هم بزنند، کاری میکند که امامرضواناللهعلیه میفرماید: این رهبر ماست!
این رشد در مردم، شوخی نیست و اینها یکی، دو تا نیست. میبینید که اینهمه خانوادههای شهدا چه صبرهایی میکنند، چه مشکلاتی را تحمل میکنند و چه فداکاریهایی میکنند. من هنوز خانوادهها و مادرهای شهیدی را سراغ دارم که دوست ندارند در یک جمعی کسی بگوید که این مادر شهید است. میگوید این حرفها را کنار بگذارید، به اخلاص من ضرر میزند. حاضر نیست که او را به عنوان مادر شهید معرفی کنند برای اینکه از اخلاصش کم نشود! اینها کجا تربیت شدهاند؟! این معجزهای بود که خدا به دست امام اجرا کرد.
ما در مقابل این نعمت هستیم و این بار سنگین روی دوش ما هست که این ویژگی این انقلاب را یعنی اسلامیت آن و ارزشهای اسلام را حفظ کنیم و نگه داریم، خودمان استفاده کنیم و بعد هم به نسل آینده منتقل کنیم. همه خطرها هم مربوط به اینجاست. من در این زمینه دیگر بیشتر توضیح نمیدهم، الحمدلله همه شما اهل فراست هستید و به قول تهرانیها تا گفتند «ف» میروید «فرحزاد»؛ حرف اول را که گفتیم تا آخرش را میخوانید. همین اشاره کافی است که ما بدانیم وظیفه اصلی سنگینی که باید بر دوش خودمان احساس کنیم و با تمام توان بکوشیم که این وظیفه را عمل کنیم، حفظ دستاوردهای اسلام است. مسائل دیگر را همه جای دیگر هم دارند؛ مثلاً مسئله اقتصاد، کجای دنیاست که فکر اقتصاد نباشند؟ یا مسئله نظامی، کجا هستند که فکر برتری نظامی و فکر دفاع نباشند؟ اینها همهجا هست؛ چه مارکسیست باشند، چه مسلمان باشند، چه لیبرال باشند، هر چه باشند اما ما بهعنوان انقلاب اسلامی یک ویژگی دیگری غیر از اینها داریم؛ پیشرفت علمی، صنعتی، اقتصادی، سیاسی و همه اینها را باید در سایه اسلام بخواهیم؛ چرا؟ چون ما را به خدا نزدیک میکند. چون خدا دوست دارد.
من عرضم را این جا قطع میکنم و مقوله دیگری را شروع میکنم که البته نامربوط به این نیست منتها اگر بخواهم حلقه واسطهاش را بگویم طول میکشد؛ در اوایل انقلاب، کسانی که دستشان به یک جایی بند بود و یک کاری میکردند یا یک پستی داشتند، طبیعی بود که نسبت به آینده انقلاب خیلی نگران بودند که آینده انقلاب چه خواهد شد. یادم است در یک جمعی، چند نفر از کسانی که الآن پستهای بسیار مهمی را در کشور دارند، در آن جمع بودند. ما هم به یک مناسبتی به آن جا رفته بودیم. صحبت شد که آینده انقلاب چه خواهد شد؟ یا به تعبیر دیگری، چشمانداز آینده انقلاب چیست؟ کم یابیش حرفهایی گفته شد. یکی از کسانی که الآن پست بسیار مهمی را در کشور دارد گفت که امام تا چند سال دیگر هم زنده است و فضای علاقه به امام و شخصیت امام بهگونهای است که همین فضا تا زمانی که امام زنده است حفظ میشود؛ یعنی تا امام زنده است اصل نظام به خطر نمیافتد. مردم هم به خاطر علاقهای که به امام دارند همین وحدت را تا حدودی حفظ میکنند و اختلافهای قومی باعث این نمیشود که با هم بجنگند؛ ولی بعد از رحلت امام، ایشان تعبیر کرد و گفت که کشور ما از اینجا به بعد شبیه لبنان میشود یعنی قومیتها و فرقههای مختلف به جان هم میافتند و به بهانههای مختلف از قبیل نه به گرانی و از این موارد، آشوب به پا میکنند و بهترین شکلی که میشود همین شکلی است که الآن در لبنان وجود دارد یعنی این اقوام با همه اختلافاتشان، گاهی صد و هشتاد درجه هم با هم تفاوت دارند، اما مجبور هستند و با هم زندگی کنند. این را آموختهاند که باید با هم زندگی کنیم تا بتوانیم وحدت لبنان را حفظ کنیم.
میدانید گروههای سیاسی مهمی که الآن در لبنان فعال هستند چه قدر اختلاف فکر دارند اما در مجلس نمایندگانشان یا در جاهای دیگر در کنار هم مینشینند. حتی هیئت دولتشان، مرکب از گروههای مختلف هستند و با هم زندگی میکنند.
آن آقا آدم سادهای هم نبود؛ اهل فکر بود، درسخوانده خارج بود. میگفت امام که از دنیا رفت وضع ما مثل وضع لبنان میشود؛ یک مدتی ناامنی و اختلاف و جنگ داخلی پیش میآید. بعد کمکم یاد میگیریم که با هم بسازیم؛ اما اینکه یک کشور اسلامی داشته باشیم و اینهایی که حالا اوایل انقلاب مطرح است، اینها را باید خوابش را ببینیم! این قسمت آخرش عین تعبیر ایشان نبود و این را بنده عرض میکنم؛ بنده امانت را در روایت حفظ کنم؛ یعنی نهایت چیزی که میشود این است که ما از لبنانیها یاد بگیریم که با هم بسازیم وگرنه همه نابود میشویم. این پیشبینیای بود که ایشان برای آینده انقلاب میکرد؛ چه وقت؟ بیش از سی سال قبل! اقلاً سیوسه سال از آن جریان گذشته که من دارم برای شما نقل میکنم. پیداست که این شخص آدم روشنی بود که این فکرها را داشت و آدم سادهای نبود.
الآن هم چشمانداز بعضی از شخصیتهای ما نسبت به آینده انقلاب از همین قبیل است؛ یعنی ما که اول آمدیم انقلاب کردیم، حالا ما که چه عرض کنم؛ امام بود. خدا یک نور و یک جاذبهای در کلام ایشان قرار داده بود که ملت را میکشاند، جذب میکرد وگرنه اصلاً چه کسی تصور پیروزی این انقلاب را میکرد؟! بنده خودم در آن زمان نوجوان بودم، اصلاً به ذهنم نمیرسید که یکوقت اسلام در کشور حاکم شود. در آن زمان شرایطی حاکم بود که در دانشگاه اگر یک روسری سر یک دختر بود او را به دانشگاه راه نمیدادند! اگر یک جوانی در دانشگاه میخواست نمازش را بخواند خجالت میکشید! میگفتند این اُمل است! در زمان شاه وضع دین ما اینگونه بود. آنوقت فکر کنیم که مثلاً یک آخوند بیاید رهبر و رئیس مملکت بشود و بخواهد احکام اسلام را اجرا کند، این حرفها خیلی خندهدار بود؛ اما امام با یک بینش الهی این را میدید، شعارش را مطرح کرد، تلاش هم کرد تا این را به کرسی نشاند، قوانینش را هم ساخت و قانون اساسی را بر اساس اسلام تثبیت کرد. شما یادتان نیست، حتماً یادتان نیست، پیرمردها شاید یک گوشههایی از آن یادشان باشد که امام در خبرگان قانون اساسی چه زحمتی کشید تا این مسئله اسلام و ولایتفقیه در قانون اساسی بیاید. چه قدر روی این کار شده است. حالا یادی هم از مرحوم آقا شیخ مرتضی حائریرضواناللهعلیه کرده باشیم. ایشان جزو خبرگان قانون اساسی بود ولی چند جلسه بیشتر نرفت. رفت تا مسئله ولایتفقیه تثبیت شد و جزو قانون اساسی شد و دیگر نرفت. ایشان فرمود کاری که من داشتم همین بود و من رفتم برای اینکه این را تثبیت کنیم. اینکه تثبیت شد دیگر کار من تمام شد و من دیگر اینجا کاری ندارم.
این انقلاب ساده به دست نیامده است. کسانی در خبرگان قانون اساسی بودند که به اسلام معتقد نبودند و گرایشهای مارکسیستی تند داشتند. بههرحال اینکه این نظام واقعاً نظام اسلامی شد، این کاری بود که امام کرد و درواقع خدا به دست امام و به یاری دوستان و تربیتشدگان مکتب امام کرد وگرنه نخستوزیر وقت میگفت به جمهوری دموکراتیک رأی بدهید. صحبت این بود که مردم برای رفراندوم نظام رأی بدهند که آری یا نه. اینکه عنوانش چه باشد، امام فرمود جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه، کم نه یک کلمه زیاد. نخستوزیر وقت که از نهضت آزادی بود میگفت باید دموکراتیک در آن باشد؛ جمهوری دموکراتیک، اگر هم میخواهید بگویید جمهوری دموکراتیک اسلامی وگرنه باید جمهوری دموکراتیک باشد، آن چیزی که دنیا میپسندد دموکراسی است. امام فرمود: جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد.
اینها تاریخ است و بد نیست که اینها گاهی گوشه و کنار گفته شود تا بهکلی از یادمان نرود.
امروز هم کسانی هستند که چشمانداز آینده کشور را چیزی شبیه لبنان میدانند. آنوقتها این را میگفتند، حالا هم همین را میگویند. آنوقتها میگفتند امام آمد و یک مدتی از اوضاع مملکت بُل گرفت، وگرنه مردم اصلاً چه وقت فکر اسلام و حکومت اسلامی بودند؟! میگفتند شاه را بیرون کنید و مثل همه کشورهای دنیا حکومت آزادی و دموکراسی باشد. امام آمد بل گرفت و اسم اسلام و ولایتفقیه را مطرح کرد و این یک هنری بود که امام کرد و دیگر تمام شد و این برای همیشه نمیماند، شرایط عوض میشود و قانون اساسی باید دوباره تغییر کند و اصلاح شود. اینکه ما تقید به اسم اسلامی داشته باشیم این پیش نمیرود. مثل اینکه در لبنان پیش نرفت اینجا هم پیش نمیرود. این اختلافات قومی و امثال اینها آتش زیر خاکستر است؛ ترک و فارس و عرب و ترکمن و بلوچ باز هم هستند و از طرف دیگران تحریک میشوند و باز یک روز، شلوغی راه میاندازند. بیایید یک کاری کنیم که مثل اصل وحدت ملی لبنانی، در ایران هم وحدت ملی ایرانیمان حفظ شود. حالا چه کار کنیم؟ با توجه به اینکه ما اقوام مختلف داریم، یهودی داریم، مسیحی داریم، زرتشتی داریم، اگر اسم اسلام را ببریم خب اینها از اول با ما مخالف هستند. لذا بیاییم اسم اسلام را حذف کنیم، نه اینکه حالا یکمرتبه این کار را انجام دهیم که همه مردم علیه ما قیام کنند؛ آرام، آرام اسم اسلام را حذف کنیم. آینده چه میشود؟ دنیا کجا رفتند ما هم مثل آنها. امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم مهمترین کشور دنیا آمریکاست، هم ازلحاظ جغرافیایی یک قاره مستقلی را در اختیار دارند، هم ازلحاظ ثروتهای زیرزمینی، هم ازلحاظ اقتصاد، هم ازلحاظ علم و هم ازلحاظ تکنولوژی. همه قبول دارند که آمریکا حرف اول را در دنیا میزند. به یک معنا الآن کدخدای عالم است. شوروی سابق هم رقیبش بود ولی آن را کنار زدند. دیگر این روسیه حالا، آن شوروی نمیشود. حرف اول، آمریکاست. ما اگر بخواهیم زندگی کنیم باید با این کدخدا بسازیم وگرنه یواشیواش ما را تضعیف میکنند و اول همسایههایمان را به جان هم میاندازند و بعد هم در داخل اختلافات ایجاد میکنند و درنهایت مثل لبنان میشویم.
حالا من نمیدانم آیا شما به لبنان رفتهاید و شرایط آن کشور را دیدهاید یا نه؟ واقعاً تعجبآور است! بنده خودم مثلاً یک روز در شهر بیروت دیدم که یک ستونی از نظامیان وابسته به یک حزب در خیابان رژه میرفتند. پشت سرشان، یک ساعت بعد، یک ستون دیگر از یک حزب دیگری رژه میرفتند. در آنجا احزاب مسلح هستند و بخشی از ارتش در اختیار اینهاست. اصلاً تعجبآور است که در یک شهری احزاب اینهمه باهم اختلاف داشته باشند یعنی عملاً چند ارتش مختلف دارند. حالا اسمش این است که دارای ارتش واحد است ولی این احزاب، خودشان نیروهای نظامی و شبهنظامی وابسته دارند و سلاحهایی در اختیار دارند. یک نمونهاش هم حزبالله است. مگر سلاحهای حزبالله سلاحهای ارتش است؟ آنها هم برای خودشان قدرتی دارند و دارند زندگی میکنند. چه چیزی باعث شده که لبنانی وجود داشته باشد؟ همان عِرق ملیتشان است.
همانهایی که اول انقلاب میگفتند بعد از امام ایران مثل لبنان میشود، الآن میگویند بیاییم این عرق ایرانیگری را تقویت کنیم که این اختلافات دیگری که حتی در دین و مذهب هم برای ما وجود دارد باعث این نشود که از هم بپاشیم. این حرف خیلی منطقی هم به نظر میرسد، اینگونه نیست؟!
اما امام چه وقتی جمهوری اسلامی را گفت و گفت نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد؟ آنوقتی که اوایل انقلاب بود و هنوز قدرتی دست انقلابیون مسلمان نیامده بود. انقلاب در 22 بهمن پیروز شد و رفراندوم در 12 فروردین برگزار شد. فاصلهاش چه قدر است؟ امام در آن وقت با قاطعیت گفت: جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه، کم نه یک کلمه زیاد؛ و این نهضت را پیش برد و ایستاد تا قانون اساسی را بر همین اساس نوشتند و تدوین کردند و جا افتاد؛ اما اگر کار دست آنهایی بود که عرض کردم و اشاره کردم، از اول میگفتند نمیشود.
من یادم است که بعضی از شخصیتهای بزرگ در نطق علنیشان میگفتند که آقا! کشوری که اینهمه مذاهب مختلف دارد معنا ندارد که ما فقط روی اسلام تکیه کنیم! خدا انشاءالله آنها را بیامرزد ولی ما در همین کشور داشتیم؛ اما امام چه میفرمود؟ کدام پیش رفت؟ الآن این نهضت آزادی که پشتوانه جبهه ملی بود و پشتوانه و کمکهایشان هم از طرف آمریکا و دیگران بود، البته آنها برای رضای خدا به اینها کمک نمیکردند، برای اینکه مسئله انقلاب اسلامی شکل نگیرد به آنها کمک میکردند وگرنه عاشق جمال آنها نبودند؛ نمیشود گفت و آدم نباید فکر کند که اینها مزدور آمریکا بودند بلکه آمریکا آنها را کمک میکرد برای اینکه این گروه از بین بروند. آدم باید انصاف باید داشته باشد و حق را بگوید؛ ولی بالاخره حالا چه کسی پیش برد؟ سی و چند سال از انقلاب میگذرد. نهضت آزادی چند بار حکومت را به دست گرفته است؟! استادهای دانشگاه داشتند، برجستگان داشتند، سوابق و تجربه کشورداری داشتند، وزارت داشتند، آدمهای متدینی هم در آنها بود، واقعاً آدمهای نمازخوان، معتقد و روزهبگیری هم بودند ولی این گرایش ملیگرایی و اینکه آنچه ما را حفظ ما میکند وحدت ملی است، این، نتیجه نداد. چرا؟! با چه حسابی؟!
ما یک حسابی داریم که فوق حسابهای دیگر و آن این است که وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ.[4] فکر درست بر اساس این اسباب و این فرمولها است. روی آن مبانی همین است که در یک کشوری که چند مذهب و چند دین وجود دارد اینکه بگویند فقط جمهوری اسلامی، اقوام مختلف چگونه میتوانند باهم یکی باشند؟! اما قرآن میفرماید فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِكُمْ.[5] خدا آن کسی است که دلهای متخاصم و دشمن شما را باهم مهربان کرد و بین شما وحدت و الفت ایجاد کرد؛ چرا؟ چون در بین شما کسانی بودند که میخواستند خواست خدا عملی شود. خدا به آنها مزد داد و به برکت آنها به شما چنین عزتی داد. ما هم شهدایی داشتیم. بسیاریشان از بندگان خالص خدا بودند، حالا در هر لباسی. ارزش اینها پیش خدا از بین نرفته است و الآن هم در آن عالم دستشان به دعا بلند است که خدایا! این نظام اسلامی را حفظ کن! اسلام را حفظ کن! و خدا دعای آنها را مستجاب کرده و میکند.
من در پایان عرایضم میخواهم به یک فرمایشی از مقام معظم رهبری اشارهکنم که در بین همه فرمایشاتشان که هرکدام یک گل خوشبوی معطر سازندهای بوده و هست، این یک گل جدیدی است. این لحن کلام و این شکل کلام را ما تا حالا از ایشان نشنیده بودیم. این را در پایان اجلاس خبرگان فرمودند و فرمودند این فکر را منتقل کنید و در جامعه ترویج کنید. حالا من روی عین عبارت و کلمههای آن تکیه نمیکنم ولی مضمون کلام در تحلیل این مطلب بود که چرا آمریکا اینقدر با ایران مخالف است؟ در دنیا اینهمه کسانی هستند که با لیبرالیسم مخالف هستند، سوسیالیستهای دنیا با آنها مخالف هستند، ازلحاظ قدرتهای دیگر اینها رقیب آمریکا هستند، چین هست، شوروی هست، به یک معنا هندوستان هست، قدرتهای اتمی هستند، هند قدرت اتمی دارد، پاکستان قدرت اتمی دارد ولی آمریکا در مقابل اینها خیلی عکسالعملی نشان نمیدهد. این در حالی است که ایرانی که تازه شروع به غنیسازی اورانیوم کرده، احتمال میدهند که یکوقتی سلاح اتمی بسازد بااینهمه تأکیدی که رهبر میفرمایند که حرام است و مردم هم میگویند که ما هرگز دنبال سلاح اتمی نبودیم و نیستیم و نخواهیم بود، ولی با این حال با چنین مردمی چرا اینهمه دشمنی میکند؟!
حاصل فرمایششان این بود که آمریکا میداند که آن کشورها کارشان به جایی نمیرسد اما این حرکتی که در ایران شروع شده یک حرکت پیشرویی است و علیرغم همه موانع، روزبهروز دارد پیش میرود. بعد فرمودند، این تقریباً عین عبارت ایشان است، تقریباً عرض میکنم، فرمودند اگر شما این چشمانداز را تصور کنید، حالا من برای توضیحش عرض میکنم، این جملاتی که الآن میگویم از خودم است در تفسیر و توضیح فرمایش ایشان. اول که ما انقلاب کردیم و نهضت شروع شد جمعیت ایران چه قدر بود؟ 25 میلیون نفر. انقلاب که پیروز شد جمعیت ایران 35 میلیون نفر بود. امام وقتی میخواست بفرماید ما یک کشور پرجمعیتی داریم میفرمود ما یک کشور 35 میلیونی داریم. الآن جمعیت ایران چه قدر است؟ بیش از 75 میلیون است. پس رشد جمعیت از 25 میلیون به 75 میلیون در این چند دهه، امر محالی نیست؛ هست؟! اگر ما چند دهه دیگر را با همین رشد فرض کنیم، با اینکه در این مدت اینهمه جوان شهید و کشته دادیم و خانوادهها نتوانستند رشد جمعیتی کافی بکنند و برای محدود کردن زادوولد چه قدر فعالیتهای سیاسی شد، حتی در خطبههای نماز جمعه روی آن تأکید میشد که جلوگیری کنید، یکی دو تا بچه بیشتر نداشته باشید، دیگر به بچه سوم کمکهای دولتی نمیدادند، با همه اینها جمعیت یک چنین رشدی کرده است. ایشان این را فرمودند که شما چشماندازی را در نظر بگیرید که بعد از چند دهه، ایران 150 تا 200 میلیون جمعیت داشته باشد. این ازلحاظ رشد جمعیت.
ازلحاظ رشد علمی ببینید که در این دهه اخیر، دانشجویان جوان ما چه رشد علمیای کردهاند؛ نمونهاش انرژی هستهای است وگرنه در قسمتهای دیگر پزشکی و چیزهای دیگر هم ما افتخارات زیادی داریم منتها آنقدر این انرژی هستهای مطرح شده که از آنها غفلت کردهایم وگرنه رشد علمی ما در همه جهات چشمگیر بوده است. فراموش نکنید که این رشد در حال تحریمها انجام گرفته است! حالا تصور کنید که فرضاً تحریمها هم باقی باشد، بعد از اینکه جمعیت 150 میلیونی داشتیم و رشد علمی به همین نسبت پیش برود چه خواهد شد؟!
و به دنبالش هم رشد اقتصادی. درست است که همه ما گله میکنیم که اقتصاد کشور خوب نیست و از این حرفها ولی من حالا بهعنوان نمونه یاد میکنم؛ بنده در اوایل انقلاب یادم نیست که در این شهر قم، یک ساختمانی با روکار سنگ وجود داشته باشد. حالا بروید یک نگاهی در خیابانهای قم بیندازید. وضع اقتصاد مردم، غذا و بهداشتشان را با قبل از انقلاب مقایسه کنید. خیلی از شما آن زمان نبودید و آنهایی که بودند معلوم نیست یادشان باشد. تهران حالا را با زمان قبل مقایسه کنید. بعضی از کسانی که اوایل انقلاب از ایران رفتند وقتی به تهران میآیند باور نمیکنند که اینجا همان تهران است؛ اصلاً یک شهر عظیمی شده و باورکردنی نیست که آن تهران قبل باشد با کوچههای تنگ و تاریک و خانههایی با دیوارهای مرطوب که گاهی در بعضی از فیلمها نمونههایش را نشان میدهند. حالا ساختمانهای عظیمی ساخته شده که به خیالشان هم نمیگنجد. آیا اینها رشد اقتصادی نیست؟! درآمدهایی که حالا مردم دارند؛ اینهمه بانکهایی که تأسیس شده اینها پولها و سرمایههایش از کجا آمده است؟! اینهمه شرکتهای عظیمی که تشکیل شده، واردکنندگان خودروهای خارجی، آن شرکتهایی که اینها را وارد میکنند چه قدر سرمایه دارند و از اینها چه سودهایی میبرند؟! اینها پیشرفت اقتصادی نیست؟!
با اینهمه پیشرفت علمی، اقتصادی، سیاسی و وضع بینالمللیای که ایران الآن در جهان دارد، اگر با همین شیب ملایم پیش برود، وقتی جمعیت 150 تا 200 میلیونی داشته باشیم به کجا خواهد رسید؟! تا این جا عبارت ایشان بود که در این شیب که پیش برود وضع آینده چنین کشوری چه خواهد بود.
بعد یک کلمهای اشاره کردند که باز من توضیح بدهم. فرمودند: اضافه کنید که این کشور، با این رشد در همه این ابعاد، یک رشد معنوی هم کرده باشد! پیش از انقلاب همت مردم چه چیزهایی بود و حالا چه چیزهایی است؟ این ارزشهای معنویای که در کشور رواج پیدا کرده است. حالا تصور کنید که یک چنین کشوری با این جمعیت، با این سرمایهها، با این پیشرفتها و با این ارزش معنوی پیدا بشود. باز ایشان اشاره فرمودند که این ارزشهای معنوی هر جا که مطرح میشود فطرت همه انسانها اینها را دوست میدارد ولو به ضررشان باشد و با ایران دشمنی کنند و نگذارند رواج پیدا کند اما تودههای مردم دوست میدارند و خوششان میآید. چند تا از این ارزشهای معنوی را اسم بردند؛ ظلمستیزی، خودکفایی، قانع بودن به حق خود، ظلم نکردن به دیگران. این مفاهیم را هر جا مطرح کنید همه انسانها خوششان میآید و به همین دلیل است که انقلاب اسلامی روزبهروز دارد در افکار مردم دنیا پیش میرود.
وقتی یک چنین جمعیتی داشتیم با آن پیشرفتهای علمی، صنعتی، تکنولوژی، سیاسی، بینالمللی، با این رشد معنوی، آن وقت آمریکا در چه موقعیتی خواهد بود؟! با این ظلمها، با این جنایتهایی که میکند و هرروز همه مردم میفهمند که هر جا هر فسادی است زیر سر آمریکاست، دیگر در دل مردم محبتی برای اینها باقی میماند؟! آمریکا از حالا حساب میکند که روزی خواهد آمد که ایران چنین موقعیتی پیدا کند. این است که همه دشمنیاش را برای ایران قرار داده است. هیچ کشور دیگری چنین پتانسیلی ندارد.
ما باید بفهمیم آمریکا کجاست و آنوقت وظیفه ما چیست؟ وظیفه ما این است که همین عناصر را تقویت کنیم یعنی همتمان را از زندگی فردی خودمان بالاتر ببریم. فکر این نباشیم که فقط خانه خودمان، خودروی خودمان، سردوشیهای خودمان بالا برود. فقط فکر اینها نباشیم. فکر این باشیم که جامعه ترقی کند تا خدا راضی باشد و امام زمانعجلاللهفرجهالشریف شاد شود. اگر ما رضای خدا، شاد کردن قلب مقدس امام زمانعجلاللهفرجهالشریف و ادای دِینی که نسبت به شهدای انقلاب داریم را همت اصلیمان قرار دادیم آیا وظیفهای بالاتر از حفظ این دستاوردها و رشد دادن اینها و منتقل کردن آنها به نسل آینده میشود؟! فقط یک همت میخواهد که آدم از این زندگی محدود و پیش پای خودش کمی بالاتر و دورتر را ببیند، به ارزشهای والاتر فکر کند، به اهمیت ارزشهای اسلامی بیشتر فکر کند، به آنها بیشتر بها بدهد و در مقام ترجیح شخصیتها بر همدیگر روی ارزشهای معنوی حساب کند. توصیه من این است که یک بار دیگر این فرمایش مقام معظم رهبری که حتماً نقل شده بوده را با دقت مطالعه کنید و سعی کنید که بر اساس این چشمانداز وظیفه خودتان را بهتر درک کنید.
پروردگارا! روح امام و همه شهدا را با انبیا و اولیا محشور بفرما!
سایه مقام معظم رهبری را تا ظهور ولیعصرارواحنافداه بر سر ما مستدام بدار!
عاقبت امر ما ختم به خیر بفرما!
قلب مقدس ولیعصرعجلاللهفرجهالشریف را از همه ما راضی و خشنود بفرما!
ما را در راه انجام وظایفمان موفق بدار!
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین