بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحلرضواناللهعلیه و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
خداوند متعال را شکر میکنم که این توفیق را مرحمت فرمود که در جمع نورانی شما عزیزان، برادران و خواهران، حضور پیدا کنم و به نوبه خودم از تلاشهای خداپسندانه شما تشکر کنم. امیدوارم خداوند متعال از خزانه کرم خودش به همه شما پاداشی در خور فضل و کرم خودش عنایت بفرماید.
این جمع که تشکل خاصی از اطبای شیعه در کشورهای مختلف است، برآمده از دو عامل و از ترکیب دو عامل است؛ یعنی وجه مشترک بین همه شما، یکی طبابت و پزشکی و یکی هم تشیع است؛ یکی عاملی است که بیشتر جنبه مادی و دنیوی دارد و یکی عاملی است که جنبه معنوی، روحی و قلبی دارد. طبعاً بخشی از نتایجی که از این اجتماع گرفته میشود و میشود انتظار داشت که این نتایج حاصل شود میتواند مربوط به حرفه، شغل و تخصصهای طبی شما باشد و بخشی از آن مربوط به آن عامل معنوی و روحیای که باعث این تشکل شده، یعنی ثمرات معنوی، روحی و دینیای که از این ارتباط انتظار میرود.
از قدیمترین دوران زندگی اجتماعی بشر تاکنون، پزشکی و طبابت جایگاه خاصی در میان حرفهها داشته و همه مردم بر اساس فطرت خدادادیشان برای پزشک احترام خاصی قائل هستند برای اینکه او به سلامتیشان، به طول عمرشان و به بهرهوری از زندگیشان کمک میکند و اگر وجود پزشکان نباشد بسیاری از مردم دچار بیماریهای طولانی میشوند، از سلامت محروم میشوند و حتی مبتلا به کوتاهی عمر میشوند. این اثر بسیار ارزشمند است و در همه جوامع، شغل پزشکی، شغلی محترم و مورد توجه همه مردم است و همه قدردان پزشکان هستند، خودشان را به پزشکان بدهکار میدانند و برای آنها احترام خاصی قائل هستند؛ اما نتایجی که از این اجتماعات میتوانید بگیرید بخشی مربوط به همین مسئولیت اجتماعی و شغل و حرفهتان است؛ یعنی تبادل اطلاعات، تجربیات، آراء و نظرات علمی و پزشکی که در همه دنیا مرسوم است؛ اطباء دائماً از نظرات دیگران مطلع و بهرهمند میشوند و استفاده میکنند و اختصاص به مرز خاصی، کشور خاصی و یا اختصاص به قوم خاصی ندارد. مقالات علمی پزشکی دائماً در اختیار همه اطبای عالم قرار میگیرد و از آن استفاده میکنند. در این اجتماعات خاص شما میتوانید ارتباطات نزدیکتری با همدیگر برقرار کنید، از تجارب همدیگر استفاده کنید و کارایی خودتان را بالا ببرید؛ یعنی بتوانید خدمات بهتری به جامعه ارائه دهید. این یک اثر عادی است که همه از چنین اجتماعاتی انتظار دارند؛ ولی با توجه به اینکه این اجتماع صرفاً یک اجتماع شغلی و حرفهای و صنفی نیست، اطبای بسیاری در عالم هستند که انسان میتواند از افکار و تجربیاتشان استفاده کند یا به آنها فایده برساند ولی در این جمع شرکت ندارند. آنچه باعث این شده که این اجتماع تشکیل شود یک عامل معنوی است که با این عامل صنفی ترکیب شده و آن، اشتراک در دین، آیین، مذهب و روش زندگی است. این عنصر هم باید نقش خودش را در این اجتماع و در این تشکل نشان دهد.
بر اساس این ایده، این فکر و این عقیده مشترک، اولین استفادهای که از چنین اجتماعاتی میشود کرد توجه به این نکته است که همچنان که بدن ما احتیاج به طبابت و پزشکی دارد، هم برای بهداشت و هم برای درمان، یک بخش دیگری از وجود ما هست که آن هم احتیاج به رسیدگی دارد؛ یعنی ما غیر از طب جسمانی، احتیاج به یک طب روحانی و معنوی هم داریم. در طول قرنهای طولانی طبیبان، پزشکان و محققان برای شناخت علل و عواملی که موجب پیدایش بیماریها میشود و پیدا کردن راه معالجهاش و داروهایی که میتواند آن بیماریها را برطرف کند تلاشهایی کردهاند. این سؤال مطرح میشود که آیا انسانها تابهحال برای بیماریهای روحی و معنوی هم تلاشی کردهاند؟ آیا ممکن است روح هم بیماری داشته باشد؟ اگر داشته باشد چگونه باید آن را شناخت؟ چگونه باید درمان آن را پیدا کرد؟ چگونه باید آن را معالجه کرد؟
با توجه به اشتراک شما در این امر معنوی، یعنی تشیع و تقید به اسلام، فرصتی هست که در اینباره بیندیشید که همچنان که ما برای بهداشت و درمان بدن به طب جسمانی احتیاج داریم، به طب معنوی هم احتیاج داریم، بلکه میتوان گفت احتیاج ما به طب معنوی بسیار بیشتر است برای اینکه اولاً جزئی از وجود ما که عبارت از روح است بسیار شریفتر از بدن و جسم مادی است. این جسم، مابین انسان و حیوانات مشترک است. حیوانات هم بیماریهای جسمانی دارند، درمانی دارند و احتیاج به پزشکی دارند، ما هم داریم؛ اما آن بخشی از وجود ما که قوام انسانیت ما به آن است و ملاک این است که ما بر حیوانات برتری داشته باشیم روح ماست. اگر روح، بیماری داشته باشد بیماریاش مهمتر از بیماری بدن است. به همان اندازهای که روح بر بدن شرف دارد، شناختن بیماریهای روح و معالجه آن نیز از اهمیت بیشتری برخوردار است.
جهت دیگر این است که استفاده کردن ما از این بدن، چه سلامتیاش و چه بیماریاش، در حدود چند دهه است. معمولاً عمر انسان کمتر از یک قرن میشود. استفادهای که ما از این طب میبریم حداکثر صد سال است اما روح اگر بیمار شود آن روح، الیالابد باقی است یعنی عمرش نامتناهی است و بهاندازهای که نامتناهی بر صد سال برتری دارد، بیماریهای روحی ما اهمیتش بیش از بیماریهای بدن ماست و همه ما میدانیم که یک عدد متناهی، هرقدر بزرگ فرض شود، نسبتی با نامتناهی نخواهد داشت. بین متناهی و نامتناهی هیچ نسبتی برقرار نیست. به یک معنا، نامتناهی از هر عدد متناهی، بینهایت بزرگتر است. پس اهمیت آنچه مربوط به روح ماست با توجه به اینکه عمرش نامتناهی است، از چیزی که مربوط به بدن ماست که عمرش حداکثر صد سال است، بهمراتب بیشتر است.
با توجه به این نکتههایی که اشاره کردیم و بعضی نکتههای دیگر، باید به این فکر بیفتیم که برای طبابت روح چه فکری کردهایم؟ خود این انگیزهای بشود برای اینکه خود ما درباره سلامتی روح خودمان بیشتر بیندیشیم؛ ببینیم آیا روح ما سالم است یا سالم نیست و اگر مریض است چگونه باید معالجه شود؟
نکته دیگری که بر اهمیت طب روحانی و معنوی نسبت به طب مادی و جسمانی دلالت دارد این است که طب جسمانی، معمولاً امراضی را معالجه میکند که مربوط به خود شخص است. گاهی بعضی از امراض، مسری است و اگر معالجه نشود به دیگران هم سرایت میکند. معمولاً هر کسی فکر معالجه بیماری خودش است و وقتی خودش سالم شد دیگر خیالش راحت است اما بیماریهای روحی، عمدتاً فراگیر است یعنی یک شخصی که به یک بیماری روحی مبتلا میشود ممکن است میلیونها انسان را فاسد کند. اثر فسادی که از ناحیه بیماری روحی و معنوی پیدا میشود، به یک فرد و ده فرد و یک خانواده و یک شهر محدود نمیشود. یک نفر میتواند باعث این بشود که میلیونها انسان دیگر در عالم، به بیماری روحی مبتلا شوند و سرانجامشان عذاب ابدی باشد. این هم عامل سومی است که موجب این میشود که ما به طب معنوی هم توجه کنیم و بلکه توجه بیشتری داشته باشیم.
ما بر اساس دین اسلام و مذهب تشیع معتقدیم که روح انسان هم بیماریهایی دارد. قرآن هم درباره خیلیها میفرماید فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً.[1] یا میفرماید فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ.[2] قرآن راجع به مرض قلب و روح انسان از جهت معنوی، مکرر هشدار میدهد. مرض بسیار خطرناکی است. این مرض به اعتقادات و اخلاق فاسد و رفتارهای ناهنجاری که ناشی از افکار و روشهای غلط میشود برمیگردد. این همان بیماریهای روح انسان است. شاید اگر ما دقت کنیم به این نتیجه برسیم که هر فسادی که تابهحال در عالم انسانی پیدا شده و بعداً پیدا بشود ناشی از بیماری روح است. اینهمه ظلمها، ستمها، جنایتها و خونریزیها به دست کسانی انجام گرفته که یک نوع بیماری روحی داشتهاند. خودخواهی، برتریطلبی، دنیاپرستی، خودپرستی، فراموش کردن خدا، اینها بیماریهای روحیای است که باعث این فسادها در عالم میشود و این ظلمها و این جنایتها را به بار میآورد. الآن شما میتوانید یک شخصی را در عالم تصور کنید که تنها با یک امضا، دهها هزار نفر از مردم همقوم، همنژاد و همدین خودش را به کشتن داده است؛ یک همسایه، همزبان، همقوم و به ادعای خودش همدین، با امضای یک فرمان، اینهمه مردم بیگناه را از مرد و زن و پیر و جوان در یمن به کشتن داد. یک نفر با امضایش این کارها را انجام داد. این چه بیماریای است؟ این بیماری برای بدن نیست. ممکن است بدنش خیلی هم سالم باشد، همه اطبا هم تصدیق کنند که تمام جهازات بدنش سالم است، مغز و اعصابش هم درست کار میکند، اما این بیماریای است که موجب یک امضا و فرمان حمله میشود و به دنبالش دهها هزار انسان بیگناه، با اشتراک در دین، اشتراک در قومیت، اشتراک در زبان، همه یک نژاد، یکزبان، بلکه اصل نژاد عرب برای آنهاست، اینها را بیگناه به کشتن میدهند؛ که چه بشود؟! که چند روز بیشتر بر اریکه سلطنت بنشیند و دل اربابانش را راضی کند! چه بیماریای از این خطرناکتر؟! اگر این فکر سالمی داشت، ایمان درستی داشت، روحش درست تربیت شده بود، چنین ظلم و چنین فسادی در عالم پیدا نمیشد.
ما اگر همه جنگهای دنیا و ظلمهایی که میشود و خونهایی که ریخته میشود را بررسی کنیم، آخرش به یک عده معدودی تصمیمگیرنده برای جنگ برمیگردد. اینها مبتلا به یک بیماری روحی هستند. بیماری آنها چیست؟ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ. قرآن میفرماید تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا؛[3] سعادت ابدی برای کسانی است که برتریطلب نباشند و به حق خودشان قانع باشند. مصداق بیّن این علوّ و برتریطلبی که قرآن نشان داده است، فرعون بود؛ إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ.[4] آن علوّی که فرعون برای خودش معتقد بود موجب این شد که ادعای خدایی کرد و سالهای طولانی مردم را به بیگاری کشید و همه میبایست در مقابل او به خاک میافتادند و فسادهای دیگری که بر آن مترتب شد. این یک بیماری عمومی است که در همه جنایتکاران عالم وجود دارد. میخواهند بر دیگران یک برتریای داشته باشند، یا در مال یا در مسائل جنسی و یا در قدرت و حکومت. این بیماری مهمتر است یا سرطان؟! سرطان چند سال از عمر انسان را کم میکند. فرض کنید عمر صد سال را ده سال میکند اما این عمر بینهایت را! هم خودش را فاسد میکند و از سعادت ابدی محروم میکند و هم هزاران و گاهی میلیونها انسان دیگر را. پس باید برای این بیماری هم فکری کرد.
ما باید برنامههایی داشته باشیم که نسل آینده ما کمتر به این بیماریهای معنوی، اخلاقی و روحی مبتلا بشوند تا در عالم کمتر فساد بشود؛ کمتر ظلم بشود و آرامش، صلح، راحتی زندگی، بلندی روح و تقرب به خدا افزایش پیدا کند. این یک نتیجهای است که ما میتوانیم از جمع خودمان بگیریم، به خاطر اینکه شما طبیب هستید، ضرر بیماریها را میدانید، میدانید چه قدر تلاش شده تا درمانهایی برای بیماریها کشف شده است، تلاشهایی که قابلشمارش نیست تا امروز این داروها در اختیار بشر قرار گرفته است. آیا برای روح انسان که اینهمه فسادها از آن ناشی میشود نباید فکری کرد؟! این نکته اولی که ما میتوانیم از این اجتماع نتیجه بگیریم و به ما الهام ببخشد که غیر از طب بدنی، طب معنوی و روحی هم احتیاج داریم.
همه مردم باید یک مقداری حفظالصحه را بدانند. برای همه چیز که نمیشود به طبیب مراجعه کرد. دانستن اصول حفظالصحه، یک اطلاعات عمومی است که باید در اختیار همه گذاشته شود تا بدن خودشان را سالم نگهدارند. در امور معنوی هم باید یک اطلاعات عمومی در اختیار همه گذاشته شود. آموزشهایی باید وجود داشته باشد که همه از نونهالان و خردسالان گرفته تا برسد به نوجوانان، جوانان، سالمندان و سالخوردگان یاد بگیرند که روح خودشان را چگونه تربیت کنند. ما باید برنامهای داشته باشیم برای اینکه نسل جوانمان را ازلحاظ روحی و معنوی هم طبابت کنیم، راه حفظالصحه روح را هم به آنها بیاموزیم بلکه یک مراجعه و یک آزمایشی هم از خودمان بکنیم و یک چکاب روحی از خودمان هم بشود. خود ما چهکارهایم؟
چهبسا بسیاری از ما از بعضی از امراض روحی رنج میبریم و خودمان متوجه نیستیم. مثل کسی که سالها به سرطان مبتلا شده اما اثر ظاهری ندارد. ما هم ممکن است بیماریهای روحی داشته باشیم و خودمان توجه نداشته باشیم. باید یک چکاب روحی بکنیم، ببینیم آیا سالم هستیم؟ آیا روح ما سالم است؟ یا روح خود ما مریض است و باید معالجه بشود. با چه بسنجیم؟ با چه آزمایشی؟ با چه قانونی؟ با قانون خدا؛ قرآن، سنت، سیره معصومینسلاماللهعلیهماجمعین. طبیبش چه کسانی هستند؟ علمای واقعی دینشناس و کسانی که خودشان مبتلا به هوای نفس و دنیازدگی نباشند. آنها طبیبان این بیماریها هستند. خودمان را باید بر آنها عرضه کنیم و آزمایش کنیم تا ببینیم آیا روح ما سالم است یا سالم نیست.
نکته دوم این است که ارتباط یک پزشک، با قشر خاصی، با صنف خاصی از مردم و یا حتی با اهل دین خاصی نیست؛ یک پزشک ممکن است مسلمان باشد اما یک شخص بتپرست را معالجه کند، مسیحی را معالجه کند، یهودی را معالجه کند. طبیب نباید در طبابت خودش رعایت خصوصیات بیماران را بکند. هر بیماری که به او مراجعه کند وظیفهاش این است که برای سلامتی او تلاش کند.
شما به عنوان پزشکانی که بیشترین ارتباط را با عموم مردم و با اقشار مختلف جامعه، از ادیان مختلف، از نژادهای مختلف، با زبانهای مختلف و با اقوام مختلف دارید میتوانید به بهانه همین ارتباط پزشکی، در آنها تأثیر روحی بگذارید. کم نبودهاند طبیبانی که فرض کنید برای معالجه ذاتالریه یک بیمار دستبهکار شدهاند اما در ضمن رفتوآمدها، عقاید صحیحی را به آنها القا کردهاند، اخلاق صحیحی را به آنها یاد دادهاند، آنها را تشویق کردهاند به اینکه رفتارهای صحیحی در جامعه داشته باشند و کمک کردهاند به این که آنها از مفاسد معنوی دور شوند مخصوصاً در قبل از دوران طب جدید که حکیمباشیها از علوم مختلف طبی برخوردار بودند و طب روانپزشکی هم داشتند و مردم با پزشکشان به دید یک مربی کامل برخورد میکردند. پزشکی که برای معالجه بدن یک بیمار آمده بود در فکر و روح آنها هم اثر میگذاشت. این سنت را باید احیا کرد. طبیب باید آنچنان دلسوزانه و خیرخواهانه با اربابرجوع رفتار کند که اگر یک یادآوری اخلاقی هم به او کرد از او بپذیرد، بداند که او خیرخواهش است؛ و شما میتوانید این نقش را ایفا کنید.
من میخواهم عرض کنم که گاهی یک پزشک بیش از یک عالم دینی میتواند برای معالجه روح یک بیمار اثر بگذارد. به چه دلیل؟ به این دلیل که اگر یک عالم دینی به یک شخصی بگوید که آقا! شما فلان رفتارتان ناشایست است، فلان بیماری معنوی را دارید، ممکن است او فکر کند که این چون لازمه حرفهاش است و شغلش این را ایجاب میکند این حرف را میزند؛ اما اگر یک چشمپزشک به یک کسی بگوید که آقا! شما فلان رفتارتان را هم تجدیدنظر کنید، او میداند که این اقتضای شغلش نبود و نمیخواهد از این راه درآمدی کسب کند. او درآمدش را از معالجه چشمش دریافت میکند اما اینکه نصیحتش میکند که فلان رفتاری را هم داشته باشید در مقابلش چیزی نمیخواهد. اثری که یک جمله یک پزشک در جهت روحی و معنوی یک بیمار میتواند بگذارد از اثری که یک عالم میتواند در یک فرد بگذارد گاهی بیشتر است و شما میتوانید این فرصت را غنیمت بشمارید و علاوه بر اینکه به بیماریهای بدنی و جسمانی اربابرجوع میپردازید، به بیماریهای روحی، معنوی، اخلاقی، اجتماعی و حتی سیاسیشان هم عنایتی داشته باشید.
و بالاخره نتیجه سومی که از این اجتماعات میتوانید بگیرید، همکاریهایی است که برای فعالیتهای اجتماعی، کمک کردن به نیازمندان و کسانی که نیاز به کمک دارند، چه کمک مادی و چه کمک معنوی، این همکاریها در سایه این اجتماعات میسر میشود. وقتی شما باهم ارتباط دارید، پزشک این شهر با پزشک آن شهر، پزشک این کشور با پزشک آن کشور، میتوانید مسائلی که میتواند در آنجا انجام بگیرد را توصیه، یادآوری و سفارش کنید. آن شخص با سفارش شما آن کار و خدمت را انجام بدهد و درنتیجه برای بهبود وضع جامعه، خدمت به اجتماع مسلمانها، بهخصوص دفاع در مقابل دشمنانشان، چه دشمنان فکری، چه دشمنان سیاسی و چه دشمنان اقتصادی، میتوانید آنها را تجهیز کنید، با هم آشنا کنید، روابطی برقرار کنید که در آن ابعاد هم به آنها کمکرسانی کنید و این چیزهایی است که در بسیاری از جاها فراهم شده است.
بنده با این چشمهای خودم، در عقبافتادهترین مناطق آفریقا زنان راهبهای را دیدهام که پزشک بودهاند. راهبه بودهاند و سالهای طولانی، گاهی بیست سال، سی سال در مرکز یک کشور آفریقایی، در یک جنگل، به مردم خدمت میکردهاند. دختر جوانی بوده که از هلند بلند شده آمده رفته در جنگلهای آفریقا و حالا پیر شده، پزشک هم هست، راهبه هم هست، هم خدمت به بدن اینها میکند و هم طبق فهم خودش به روح آنها خدمت میکند. خدمت دینی را یک خدمت بسیار بزرگ و مقدس میداند.
بنده یادم است بچه که بودم، یعنی بیش از هفتاد سال پیش، در شهر خودمان بهترین طبیبها، مسیحیان اروپایی بودند. بیمارستان نمونهای که در شهر ما بود بیمارستانی بود مال مبشرین؛ و اینها در سایه خدماتی که ارائه میدادند سعی میکردند در روح و فکر مردم اثر بگذارند. حتی بعضیهایشان عامل استعمار بودند و زمینه را برای تسلط اربابانشان فراهم میکردند. چرا ما نتوانیم با ارائه این خدمتها، مردم را برای رشد روحی، معنوی، تقرب به خدا و فضیلتهای انسانی آماده کنیم؟! بنابراین جا دارد که ما از جیب و از وقت خودمان مایه بگذاریم و یک مقداری به نیازمندیهای اجتماعی مردم، چه در جنبههای مادی و چه در جنبههای معنوی بپردازیم.
شاید اگر بررسی تاریخی بشود کسانی که در دنیا به واسطه پزشکان مسیحی، مسیحی شدهاند تعدادشان کم نباشد. آنها در ابتدا از راه خدمت پزشکی در میان جامعهای جا باز کردهاند و محبوبیت پیدا کردهاند. بعد آرامآرام گفتهاند: روز یکشنبه هم کلیسا بیایید! آن جا هم از آنها پذیرایی کردهاند، محبت کردهاند و اینها کمکم به مسیحیت کشیده شدهاند. چرا ما مسلمانها نتوانیم این کارها را بکنیم؟!
بنابراین ما سه جور برنامه را میتوانیم برای این اجتماعاتمان هدفگذاری کنیم که وقتی این جلسات و این اجتماعات تشکیل میشود و ارتباطی که با هم برقرار میکنیم، در این سه جهت کار کنیم. غیر از آن کار مشخصی که برای ارتباط هر صنفی هست، افراد پزشک برای پیشرفت کارشان با هم ارتباط برقرار میکنند، اما غیر از آن جا، در این ارتباطات ما سه هدف عالیتر را میتوانیم در نظر بگیریم و برای آنها تلاش کنیم که هم برای خودمان، هم برای نسل آیندهمان و هم برای جهان انسانیت، میتواند این خدمتها را بهتر ارائه دهد.
امیدواریم که همه ما این توفیق را داشته باشیم که در راهی که مرضی خدا و اولیای خداست قدم برداریم؛ دلهایمان با هم نزدیکتر شود؛ خصومتها و دشمنیها برداشته شود؛ امراض روحی، اخلاقی و معنوی، اول از میان خودمان برداشته شود و بعد سعی کنیم در میان سایر جوامع، اول جوامع اسلامی و شیعی و بعد هم سایر جوامع انسانی، این خدمات گسترش پیدا کند تا روزبهروز، جامعه انسانی جامعهای پاکتر، خداییتر و ارزشمندتر بشود و انشاءالله همه ما برای ظهور مصلح کلعجلاللهفرجهالشریف آماده شویم.
والسلام علیکم و رحمهالله