صوت و فیلم

صوت:

بندگی خدا، تنها راه رسیدن به کمال نهایی

در دیدار جمعی از خواهران هیأت فاطمه الزهراء (سلام‌الله‌علیها) شهر تبریز (خوانندگان کتاب آفتاب ولایت)
تاریخ: 
چهارشنبه, 10 مرداد, 1397

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تشریف‌فرمایی شما خواهران گرامی را به این مؤسسه که به نام مبارک حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه مزیّن است خوشامد عرض می‌کنم. صادقانه عرض می‌کنم که بنده تشریف‌فرمایی شما را نعمت بزرگی از خدا برای خودم می‌دانم به واسطه لیاقتی که خدا به شما داده و او سرّش را می‌داند و ما آگاه نیستیم و شما را برای یک معارفی که کمتر کسی قدر آن‌ها را می‌داند و از آن‌ها بهره‌مند می‌شود انتخاب کرده است. زیارت شما برای بنده مایه افتخار است، نعمت بزرگی از خداوند متعال است که باید قدر آن را بدانم و شکر آن را به جا بیاورم. چیزی که بنده می‌توانم عرض کنم این است که خدا بر توفیقات شما بیفزاید، بر عشق و ارادت شما به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين هر روز و هر ساعت بیفزاید و امثال شما را برای خدمت به اسلام و نظام اسلامی و اهداف اهل‌بیت زیاد بفرماید.

الطاف ویژه الهی بر بندگان

حقیقت این است که بحث‌هایی که تحت عنوان آفتاب ولایت مطرح شده مربوط به ده‌ها سال پیش است و من خودم فراموش کرده بودم که چنین چیزهایی هم هست. دیشب گفتم حالا بروم این کتاب را یک نگاهی بکنم، ببینم در آن چه گفته شده است. یک نگاهی کردم، باور بفرمایید اصلاً نمی‌دانستم که این مطالب گفته شده، چاپ شده و به این عنوان منتشر شده است. این‌ها نشانه این است که خداوند متعال گاهی اراده می‌کند که از راه زبان یک موجود، یک انسان و یا یک حیوان، امانتی را قرار بدهد که اهلش در هر کجای عالم صلاحیت و لیاقت آن را دارند از آن بهره‌مند شوند، گو اینکه خود گوینده آن هم فراموش کند و یادش نباشد که چه بر زبان یا قلم او جاری شده است.

همه ما می‌دانیم که قرآن از یک پرنده‌ای به نام هدهد یاد می‌کند که در سرنوشت یک امت، مؤثر بود؛ در زمان حضرت سلیمان، هدهد واسطه هدایت ملکه صبا و پیروانش شد. این دلیل بر این نمی‌شود که مقام هدهد خیلی بالا است و مثلاً از حضرت سلیمان بالاتر است یا چیزی شبیه او دارد؛ هدهد پرنده‌ای است و وظیفه‌ای دارد که باید انجام بدهد.

ان‌شاءالله خدا هر روز و هر ساعت بر معارف شما بیفزاید، آنچه از باورها، ارزش‌ها و رفتارهایی که مرضی خودش است را به شما بیشتر عنایت کند و به امثال بنده هم توفیق بدهد که خدمتگزاری چنین افرادی نصیب ما شود.

دو مطلب هست که به نظرم در آن‌ها ندیدم یا چشم من برنخورد و در این فرصت، یادآوری آن بیجا نیست. شما فرض کنید این هم یک نوشته‌ای است که در کنار آن‌ها خوانده‌اید. یک نکته این است که الطافی که خداوند متعال برای بندگانش دارد آن‌قدر زیاد است که گاهی برای رسیدن یک رحمتی به یک انسانی، مقدمات آن را از هزاران سال پیش فراهم کرده است. این تدبیری است که خدا کرده و این حساب دارد و نقشه آن کشیده شده است. شاید این برای شما مایه تعجب باشد که ما از کجا بفهمیم و باور کنیم که هزاران سال پیش یک مقدمه‌ای فراهم شده که ما امروز باید از آن بهره‌مند شویم؟! آیا اصلاً چنین چیزی ممکن است؟!

دعای حاملان عرش الهی برای اهل ایمان

یک آیه‌ای از قرآن برای شما می‌خوانم که در همین مضمون و مفاد است. شما سر فرصت بروید و مطالعه کنید و تفسیر آن را ببینید. به ترجمه آیه هم دقت کنید و ببینید چه چیزی از آن استفاده می‌کنید. آیه در اوایل سوره غافر هست؛

أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ* الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ؛[1]

ترجمه تحت‌اللفظی آیه این است که قرآن می‌فرماید کسانی هستند که حامل عرش الهی هستند؛ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ؛ حالا اینکه عرش خدا چیست اجمالش این است که بر همه عالم هستی احاطه دارد؛ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ.[2] خدا یک مخلوقاتی خلق کرده، فرشتگانی هستند که این‌ها حاملین عرش هستند یعنی کل عالم هستی در دست این‌ها و روی شانه‌های این‌هاست؛ الَّذِینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ؛ کسانی هم اطراف عرش هستند. قرآن یک چنین چیزی را تصویر می‌کند؛ عرش یعنی تخت سلطنت الهی؛ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَن؛[3] سلطنت الهی روی دوش چند فرشته است که در روایات هست که در ابتدا چهار نفر هستند و بعد هشت نفر می‌شوند.

این‌هایی که حامل عرش الهی هستند اولین کارشان تسبیح خداست؛ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ. کار دوم حاملان عرش الهی این است که وَیؤْمِنُونَ بِهِ. حالا این جای تأمل و دقت دارد که این ایمانی که بعد از تسبیح است، این چه مزیّتی دارد که اول تسبیح خداست و بعدش ایمان است؟! یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیؤْمِنُونَ بِهِ.

تا اینجا مربوط به خود آن‌هاست، تسبیح خدا می‌گویند و ایمان به خدا دارند. از این به بعد را برای آن نکته‌ای که عرض کردم، بیشتر دقت کنید؛ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا؛ حاملین عرش که از آغاز خلقت عالم بوده‌اند و خدا عرش خودش را روی دوش آن‌ها قرار داده است کارشان این است که برای مؤمنین استغفار می‌کنند! اصلاً هنوز صحبت خلقت انسانی نیست و مؤمن و کافری هم مطرح نیست! خدا عالم را خلق کرده و عرش الهی را روی دوش این‌ها گذاشته- این‌ها تعبیرات ساده خودمانی است که من عرض می‌کنم- این‌ها کارشان این است که برای کسانی که بعدها، بعد از هزاران سال، خدا می‌داند که چه زمانی این‌ها آفریده خواهند شد، ایمان می‌آورند دعا و استغفار می‌کنند! یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا.

دعایشان چیست؟ دعایشان این است که رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَیءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَكَ؛ به زبان خودمانی، ببینید خدا چقدر مهربان است که از میلیون‌ها و میلیاردها سال پیش، بندگان شایسته‌ای آفریده که این‌ها هیچ گناهی ندارند، بالاترین قدرت و بالاترین مقام را هم پیش خدا دارند، این‌ها کارشان این است که برای آن مؤمنینی که بناست بعد از میلیون‌ها سال آفریده شوند از آن‌وقت دعا می‌کنند که خدایا! گناهان این‌ها را بیامرز! فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیم. بعدش هم آیات دیگری دارد که باز ارتباط با همین معنا دارد.

خدا یک بخشی از فرشتگان مثل جبرئیل، میکائیل و امثال این‌ها که حاملین عرش هستند را موظف فرموده که پیشاپیش، از میلیون‌ها سال پیش که حالا خدا می‌داند چقدر، برای این مؤمنین دعا کنند! ظاهراً لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَكَ ان‌شاءالله شامل حال ما هم می‌شود، ما هم ان‌شاءالله اهل توبه و اهل توجه به خداوند متعال و پناه بردن به او هستیم. این یک راه است برای اینکه اشتباهات ما آمرزیده شود و پوشش داده شود. آیا فقط همین است؟! دیگر تمام شد؟!

هدایت انسان‌ها؛ هدف از بعثت انبیا

از روز اول خلقت حضرت آدم دستگاه نبوت و رسالت برقرار شد. بعد از اینکه حضرت آدم به زمین هبوط کرد به او وحی شد که ما راه هدایت خودمان را در اختیار تو و فرزندان تو قرار خواهیم داد و هرکس از راه تو پیروی کند او را به سعادت ابدی خواهیم رساند. همچنین خداوند متعال پیشاپیش سلسله انبیا را به‌گونه‌ای تنظیم کرد که این سلسله درنهایت، یعنی بعد از 124000 پیغمبر، به کسی منتهی شود که او از همه آن‌ها افضل است؛ شریعتی به او داده می‌شود که از همه شریعت‌ها عالی‌تر است. این دستگاهی حساب‌شده است و اتفاقی نبوده است.

در علم الهی گذشته بود که این کامل‌ترین پیغمبر است و دین او کامل‌ترین ادیان، طبعاً پیروان او هم می‌توانند کامل‌ترین انسان‌ها باشند. ما درست نمی‌دانیم که بعد قاعدتاً باید چگونه پیش برود و خدا چرا این نظم و ترتیب را قرار داده و چه حکمت‌هایی در یکایک این تدبیرها بوده است.

ائمه معصومین؛ پیشوایان هدایت

بعد از تمام شدن سلسله انبیا، دوازده امام را هم به عنوان جانشین اعلام می‌کند. شاید آن دلیل اوّلی که برای وجوه رسالت در کتاب‌های کلامی ذکر می‌کنند تا همان وجود پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را بیشتر اقتضاء نداشته باشد؛ کامل‌ترین دین را در اختیار بشر قرار بدهند به‌گونه‌ای که این دین بتواند به طور عادی به همه انسان‌ها تا آخرین روز زندگی‌شان روی زمین برسد؛ اما خدا به این هم اکتفا نفرمود؛ می‌دانست کسانی هستند که ضعیف هستند، کسانی هستند که منافق هستند، کسانی هم هستند که عمّال شیاطین هستند و در میان انسان‌ها مانع فیض بعضی افراد ضعیف می‌شوند و لذا دوازده امام معصوم را قرار داد برای اینکه این‌ها هرچه می‌شود از انحراف افراد ضعیف جلوگیری کنند.

ذخیره‌های الهی برای هدایت بشریت

تا بالاخره این دوازده امام به وجود مقدس ولی عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف ختم می‌شود. خدا در خصوص ایشان همین‌که مثل دیگران بیایند چند سالی، ده‌ها سال، بیست سال، صد سال در بین مردم زندگی کنند به این هم اکتفا نفرموده است. بعد از اینکه عمر ظاهری ایشان هم در میان مردم در ابتدا تمام می‌شود باز ایشان را نگه می‌دارد برای اینکه از مردم از انوار وجود ایشان در حال غیبت ایشان هم استفاده کنند؛ و همین‌طور تا برسد به کسانی که اندکی مورد توجه او هستند. حالا ما که می‌گوییم اندکی چون نمی‌توانیم درست حساب کنیم که چه کسانی و چگونه مورد توجه او قرار می‌گیرند و خودشان منشأ چه برکاتی می‌شوند.

امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه؛ اسوه اخلاص در عمل

یک نمونه آن که هرکس چشم داشت در عالم دید امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بود. امام یک استادی مثل ده‌ها استاد دیگر در حوزه بود. از لحاظ عوامل ظاهری هیچ امتیازی نداشت. زندگی ایشان به‌سختی می‌گذشت. نه قومیتی طرفدار ایشان بود و نه حزب سیاسی‌ای از ایشان حمایت می‌کرد. حتی در میان اقران خودش هم از بسیاری از امثال خودش مظلوم‌تر بود. حالا من دیگر لازم نیست عرض کنم، همه شما کم یابیش می‌دانید؛ یک عده‌ای از همین اقران و دوستان خودشان بودند که به خاطر اینکه حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه با معقول و فلسفه و عرفان سروکار داشت با ایشان میانه خوبی نداشتند. یک چنین کسی که انواع مظلومیت و غربت را داشت. فقط چیزی که ثابت شد، آن‌هایی که نزدیک بودند می‌دانستند، دیگران هم کم یابیش فهمیدند این بود که ایشان یک گوهری داشت که در میان دیگران کم پیدا می‌شود. دیگران هم کم یابیش بهره‌مند بودند اما به این اندازه‌ای که در ایشان بود در دیگران کم پیدا می‌شد. آن چه بود؟ اخلاص؛ یعنی از آن وقتی که از خواب به هوش می‌آمد و چه‌بسا در خواب هم فکر این بود که خدایا! تو از من چه می‌خواهی؟! من چه کنم که تو دوست بداری؟! اینکه چه بشود به من مربوط نیست؛ تو از من چه توقعی داری؟! چه دوست داری که من آن را عمل کنم؟! توفیق آن را به من بده! همین.

تجلی اخلاص امام (ره) در واکنش به خبر شهادت حاج‌آقا مصطفی (ره)

ایشان هیچ دلبستگی آن‌چنانی‌ای به نعمت‌های دنیا، افراد خانواده، فرزند، همسر، فامیل، برادر و دیگران نداشتند. ایشان یک فرزندی داشتند که از نظر علمی و استعدادهای ذاتی واقعاً کم‌نظیر بود. ما با ایشان آشنایی داشتیم. بالاخره ایشان به شهادت رسید. دقیقاً هم معلوم نشد که ایشان چگونه از دنیا رفت. دوستان امام نگران بودند که این را چگونه به آقا بگوییم که ایشان از دنیا رفته است، کسی که تعبیر خود امام هم این بود که حاصل عمر من بود؛ از لحاظ علمی و استعداد، فوق‌العادگی داشت؛ در مبارزات و زندان و تبعید و این حرف‌ها هم بی‌نظیر بود. بالاخره همه می‌گفتند که این جانشین خوبی برای امام است. یک چنین شخصیتی با این ویژگی‌ها یک‌دفعه پرواز کرد. آمدند صبح خدمت امام رسیدند که یک‌جوری به امام بگویند که چنین چیزی اتفاق افتاده است. نمی‌دانستند چه بگویند. بالاخره به حالت محزون نشستند و امام از وضع این‌ها، به فراست دریافت که یک قضیه‌ای اتفاق افتاده که این‌ها به حالت حزن آمده‌اند حضور پیدا کرده‌اند. فرمودند برای مصطفی چیزی پیش آمده؟ یکی از حاضرین به گریه افتاد و قضیه معلوم شد. ایشان فرمودند این از الطاف خفیه الهی است!

حاصل عمر ایشان بی‌خبر و بدون مقدمه، یک‌دفعه پرواز کرد و به احتمال خیلی قوی و بیش از نود درصد ایشان را مسموم کردند، آن‌وقت امام می‌فرمایند این یکی از الطاف خفیه الهی است، این منشأ یک حرکتی در جهان خواهد شد و همین‌طور هم شد؛ مجالسی که برای فاتحه ایشان و بعد هم چلّه‌هایی که برگزار شد منشأ انقلاب شد. انقلاب از اینجا شروع شد. در برگزاری چلّه‌هایی برای مرحوم آقا مصطفی یک سهم بزرگی هم تبریزی‌ها داشتند. منشأ انقلاب از اینجا شروع شد؛ اما ایشان از آن لحظه اول که قضیه شهادت آقا مصطفی را فهمیدند فرمودند این از الطاف خفیه الهی است.

می‌خواهم عرض کنم ایشان حتی دلبستگی به یک فرزندی که آینه تمام نمای وجود ایشان می‌توانست باشد و راه ایشان را دنبال کند نداشتند؛ می‌گفتند هرچه خدا بخواهد، من باید ببینم وظیفه من چیست آن را انجام بدهم.

لازمه اخلاص

اگر برای ما در عالم چیزی جز این رفتار امام به عنوان یک سرمشقی که اگر بخواهیم ترقی کنیم و به‌گونه‌ای شویم که خدا دوست دارد نباشد همین کافی است؛ رمزش چیست؟ اخلاص است.

این اخلاص لوازمی دارد؛ خدا در اثر این اخلاص یک اتفاق عجیبی در اولیائش به وجود می‌آورد که اصلاً ما نمی‌توانیم تصور صحیحی از آن داشته باشیم؛ یعنی به اصطلاح امروزی‌ها یک پارادوکس عجیبی که مثل اجتماع نقیضین می‌ماند. چطور ما می‌گوییم مهم‌ترین محالات، تناقض است. نمی‌شود یک چیزی هم باشد و هم نباشد.

خدا در انسان یک عامل درونی برای تکامل قرار داده است. هرکسی دلش می‌خواهد بهتر و کامل‌تر شود؛ اگر علم دارد، دلش می‌خواهد علمش بیشتر شود؛ اگر جمال دارد، دلش می‌خواهد جمالش بیشتر باشد؛ اگر ثروت دارد، دلش می‌خواهد ثروتش بیشتر باشد؛ اگر قدرت دارد، دلش می‌خواهد قدرتش بیشتر شود. این طبیعی است. اگر هم چنین چیزی نبود اصلاً انسان‌ها برای زندگی‌شان تلاش نمی‌کردند؛ یعنی ما به دنبال این هستیم که بهره وجودی‌مان را بیشتر و کامل‌تر کنیم و این راز حرکت انسان‌هاست. اگر این نباشد و انسان همان‌گونه که هست باشد و هرچه دارد به همان قانع باشد رشدی نمی‌کند؛ اما آن کمال نهایی که اولیاء خدا آرزوی آن را دارند که به آن برسند یک چیزی است که لازمه آن کأنّه مثل تناقض است، یعنی به جایی می‌رسند که می‌فهمند هیچ چیزی ندارند! آن بالاترین کمال است. این چیز عجیبی است، یک معمایی است که بزرگان فیلسوفان در حل آن خیلی موفق نیستند؛ چطور آدمیزادی که دنبال این است که مدام کامل‌تر شود، کمالش می‌شود ناکمال؟! آخرش می‌فهمد هیچ چیزی ندارد. فقط اراده خدا در او تجلّی می‌کند یعنی هرچه خدا بخواهد در دست او پیدا می‌شود. او از خودش هیچ چیزی ندارد.

بندگی، بالاترین مرتبه کمال انسانی

بالاترین مقام انبیا و اولیا و دوستان ایشان، درنهایت این است. این چه زمانی در آدم پیدا می‌شود؟ شرطش این است که از روز اول فکر بندگی باشد؛ خدایا! آن که من دلم می‌خواهد یا آن که تو دلت می‌خواهد؟! من چه کسی هستم؟! هرچه تو می‌خواهی! خوابم می‌آید، تو دوست داری بلند شوم نماز بخوانم؛ چشم! دلم چیست؟! ماه رمضان است، میل به غذا دارم، تو می‌گویی گرسنه بمان! چشم! جهاد است، پای جنگ و کشته شدن است؛ تو دوست داری که من به آنجا بروم؟! چشم! این یعنی بندگی؛ هرچه من دلم می‌خواهد یا هرچه تو می‌خواهی؟! راز مطلب اینجاست. وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُون؛[4] باید بندگی کرد.

اگر ما این راز را یاد بگیریم و در هر لحظه‌ای ببینیم خدا چه دوست دارد، البته قدرت‌ها و همت‌ها مختلف است، حالا هرچه می‌توانیم؛ اگر این‌گونه شد خدا ضمانت کرده که آدم را به جایی برساند که هر وقت هرچه او دوست دارد به دست او انجام دهد! در زمان ما کسی که می‌شود گفت نماد این کمال بود امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بود. امام را هرچه بیشتر بشناسیم این‌ها را بیشتر در ایشان می‌بینیم.

فقط به گوشه چشمت، چه‌ها که ممکن نیست؟!

درسی که می‌خواهیم بگیریم این است که حالا که خدا در بین میلیون‌ها خانمی که در این کشور زندگی می‌کنند و از امکانات خاصی برخوردار هستند، از امکانات مادی، معنوی، اجتماعی، فردی، خانوادگی، ظاهری، باطنی، این عنایت را به شما فرموده که یک عده‌ای را انتخاب کرده که به نام فاطمه زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها دور هم بنشینند آیا افتخاری از این بالاتر می‌شود که حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها حتماً یک گوشه چشمی به شما دارند؟! مگر چطور می‌شود؟! اینکه در مطالعاتشان مثلاً یک کتابی را مطالعه کنند که اصلاً نویسنده آن یادش رفته باشد که چنین چیزی نوشته یا چنین مطالبی در این کتاب بوده، آن را بنشینند سطر به سطر و جمله به جمله مطالعه کنند و فکر کنند، چه کسی این کارها را می‌کند؟! زید و عمر این کارها را می‌کنند یا این فقط اراده الهی و عنایت حضرت زهرا‌‌سلام‌‌الله‌‌عليها است؟!

حالا که خدا این را به ما فهمانده، سعی کنیم قدرش را بدانیم؛ بدانیم که همه چیزها هم دست خداست؛ هر کمبودی که داریم او می‌تواند جبران کند؛ هر ضعفی که داریم او می‌تواند جبران کند. ما معصوم نیستیم و اشتباهاتی می‌کنیم اما خدا از هزاران سال پیش‌تر فرشتگانی خلق کرده که دعا کنند که خدا اشتباهات ما را بیامرزد؛ فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَك. حاملین عرش از روز اول خلقتشان برای مؤمنینی دعا می‌کنند که یک روزی مرتکب اشتباهی می‌شوند و دعا می‌کنند که خدایا! اشتباه این‌ها را ببخش!

وقتی یک چنین خدایی باشد آدم به چه کسی دل ببندد؟! سراغ چه کسی برود؟! با چه کسی رابطه برقرار کند؟! مهربانی از این بیشتر هم می‌شود فرض کرد؟! آخرش چه می‌شود؟! آخرش می‌شود آن چیزی که تو می‌خواهی؛ قدرت او، اراده او و مهربانی او در وجود انسان ظهور پیدا می‌کند. این‌ها برای خودش نیست، برای اوست. آن‌وقت وقتی می‌بیند یک خلخالی از پای یک دختر یهودی می‌کشند آن‌چنان گریه می‌کند و می‌فرماید اگر انسان از این غصه بمیرد جا دارد! فقط به خاطر اینکه یک خلخال از پای یک دختر یهودی کشیده‌اند! این مظهر محبت و لطف خداست. در میان انسان‌ها اگر آدم به این‌ها عشق نورزد به چه کسی عشق بورزد؟! دیگر چیزی بالاتر از این هم می‌شود؟!

و حالا ما مفتخر هستیم که این توفیق را داشته‌ایم که سال‌های طولانی زیر سایه عنایت حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها باشیم؛ ایشان ولی‌نعمت ما هستند. آن‌ها مقامشان آن‌قدر عالی است که کمترین گوشه چشمی که بکنند، افتخارش از همه عالم بالاتر است. قدر این معرفت، این محبت، این ایمان و این عشق را بدانید! دعایتان این باشد که خدایا! بر این محبت بیفزا! این محبت را در نسل ما هم قرار بده تا نسل آینده ما، بچه‌های ما هم این‌گونه شوند و دل به این زخارف دنیا نبندند، این‌ها امروز و فردا خواهد رفت، حالا هم بین مؤمن و کافر مشترک است. آن‌هایی که مخصوص اولیائت است و فقط به دوستانت می‌دهی آن را به ما بده! تا حالا به ما دادی، در نسل ما هم تا روز قیامت قرار بده! ما هم افتخار می‌کنیم که خدمتگزار امثال شما باشیم؛ خدا این افتخار را از ما نگیرد!

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1]. غافر، 7.

[2]. بقره، 255.

[3]. فرقان، 59.

[4]. ذاریات، 56.