حادثه عاشورا؛ پيامد تلخ تساهل و تسامح

سخنرانی به مناسبت عاشورا
تاریخ: 
پنجشنبه, 16 فروردين, 1380

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌‌‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

فَاَسْأَلُ اللهَ الَّذي أكْرَمَنا بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِيائِكُمْ وَرَزَقَنا الْبَراءَةَ مِنْ اَعْدائِكُمْ اَنْ يَجْعَلَنا مَعَكُمْ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَاَنْ يُثَبِّتَ لَنا عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْق فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ.

شهادت جانگداز مولا اباعبدالله الحسین‌علیه‌‌السلام را به پيشگاه مقدس ولى عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف و همچنين خدمت مقام معظم رهبرى، مراجع تقليد و همه علاقه‌‌مندان به سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام تسليت عرض مى‌‌كنم.

مصیبت امام حسین (ع)؛ بزرگ‌ترین مصیبت در آسمان‌ها و زمین!

مصيبت اين روز مصيبتى است كه در زیارت‌ها به نام بالاترين مصيبتى كه اهل آسمان‌ها و زمين را مصیبت‌زده كرده، ياد شده و چنين تعبيرى در مورد هيچ مصيبت ديگرى به كار نرفته است. ما ضمن عرض تسليت و تعزيت، خدا را شكر مى‌‌كنيم كه به ما معرفت عظمت اين روز را مرحمت فرمود و توفيق داد كه اين مراسم باشکوه به عنوان بزرگداشت خاطره شهادت اباعبدالله الحسین‌علیه‌‌السلام برگزار شود. بنده هم به سهم خودم خدا را شكر مى‌‌كنم كه اين افتخار و توفيق را پيدا كردم كه براى عرض ارادت، خدمت شما عزيزان دلباخته سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام شرفیاب بشوم؛ اميدوارم در آخرت هم به طفيل وجود عزاداران سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام مورد مغفرت و رحمت الهى قرار بگيرم.

نشانه‌های گرامی داشتن انسان از سوی خداوند متعال

ان‌شاءالله همه شما امروز زيارت عاشورا را مى‌‌خوانيد. خوشا به حال كسانى كه صبح اين زيارت را خوانده‌‌اند. آن‌هایی هم كه نخوانده‌‌اند، امروز اين زيارت را بخوانند. عبارتى كه تلاوت كردم عبارت تغییریافته‌ای از همين زيارت بود: فَاَسْأَلُ اللهَ الَّذي أكْرَمَني بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِيائِكُمْ وَرَزَقَنِى الْبَراءَةَ مِنْ اَعْدائِكُمْ؛ يعنى از آن خدايى كه من را به وسيله شناخت و معرفت به شما اكرام فرمود و گرامى داشت و همچنين به واسطه معرفت دوستانتان به من كرامت عطا فرمود و نيز به واسطه برائت و دشمنى با دشمنانتان من را گرامى داشت، از آن خدايى كه اين سه چيز را به من مرحمت فرمود يعنى معرفت شما، معرفت اوليائتان و برائت از دشمنانتان را، از آن خدا درخواست مى‌‌كنم كه من را در دنيا و آخرت با شما بدارد و در اين راه، ثابت‌قدم بدارد.

عدم شناخت صحیح اهل‌بیت؛ دلیل انحراف جامعه اسلامی

در اين چند دقیقه‌ای كه مزاحم شما هستم مى‌‌خواهم درباره همين چند كلمه، عرايض كوتاهى عرض كنم؛ مگر مسلمان‌ها در صدر اسلام به پيغمبر، به اهل‌بیت و به سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام معرفت نداشتند؟! چرا مى‌‌گویيم خدايى كه ما را به معرفت شما اكرام كرد؟! آيا مسلمان‌های زمان سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام به سيدالشهدا معرفت داشتند يا نه؟! اگر معرفت داشتند، چرا عده‌‌اى به جنگ ایشان آمدند و عده‌‌اى ديگر سكوت كردند؟! اگر معرفت نداشتند، مگر هنوز در بين آن‌ها كسانى نبودند كه روايات پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله درباره سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام را نقل كنند يا رفتار پيغمبر اكرم‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله با سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام را براى مردم بگويند؟!

سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام در خطبه‌‌اى كه در نزديك ظهر عاشورا براى مردم خواندند فرمودند: اگر من را نمى‌‌شناسيد و نمى‌‌دانيد که پيامبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله درباره من چه فرموده‌اند، هنوز در بين شما اصحاب پيغمبر مثل جابر بن عبدالله انصارى، زيد بن ارقم و انس بن مالك هستند؛ برويد از آن‌ها بپرسيد! البته منظور اين نبود كه این‌ها در كربلا حضور دارند بلکه منظور این بود که این‌ها هنوز در بين مسلمان‌ها هستند، كسانى كه از پيغمبر شنيده‌‌اند كه درباره ما چه فرمودند هنوز زنده هستند؛ اگر این‌ها را مى‌‌دانيد و مى‌‌شنويد چه حجتى داريد بر اينكه بر روى ما شمشير كشيده‌‌ايد و مى‌‌خواهيد خون ما را بريزيد؟! معناى اين سخن اين است كه آن‌ها سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام را مى‌‌شناختند، چنان نبود كه نسبت به سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام معرفت نداشته باشند يعنى آن حضرت را نشناسند.

لازمه درک معرفت حقیقی امام حسین (ع)

پس این‌گونه شناختی كه بدانيم حسين‌علیه‌‌السلام پسر چه کسی بود، پدر، مادر و جدّ او چه كسانى بودند، آن معرفتى نيست كه كارساز باشد. شناخت و معرفت آن‌ها حتى با شناخت روايات و فرمايشات پيغمبر اكرم‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله درباره سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام و مقامات ایشان توأم بود كه فرمودند: اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَینُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة وَإنهّما إِمَامَانِ قَاما أَوْ قَعَدا؛[1] امام حسن و امام حسين‌علیهما‌‌السلام سيد و سرور جوانان اهل بهشت هستند؛ اين دو برادر، امام هستند، چه قيام كنند و چه قعود كنند.

اين سخنان را شنيده بودند و این‌ها را مى‌‌دانستند؛ اما اين شناخت‌ها كارساز نبود. آن شناختى كارساز است كه با ايمان، با پذيرش، با تسليم و با انقياد، توأم باشد؛ يعنى اگر مى‌‌پذيريم كه ایشان امام هستند و واجب الطاعة هستند بايد از ایشان اطاعت كنيم. ایشان براى چه امام شده‌اند؟ اگر فقط بگویيم امام هستند اما به دستوراتشان عمل نكنيم، اين پذيرش امامت نيست و اين معرفت، كارساز نيست. آن معرفتى كارساز است كه توأم با ايمان، پذيرش، تسليم و انقياد باشد يعنى واقعاً ایشان را امام و پيشوا بدانیم و پشت سر ایشان حركت كنیم.

دلایل تنها گذاشتن و یاری نکردن امام حسین (ع)

در زيارت عاشورا مى‌‌خوانيد آن خدايى كه به ما اين كرامت را داد كه امام حسين شناس شديم. امروز هم كسانى هستند كه دم از اسلام و تشيع مى‌‌زنند و ادعاى شناخت امام حسين‌علیه‌‌السلام را دارند ولى از امام حسين‌علیه‌‌السلام بيگانه‌‌اند، چنانكه در آن زمان نيز به جز گروه اندكى كه طبق روايات معروف،[2] هفتاد و دو نفر بودند، بقيه آن‌ها امام حسين‌علیه‌‌السلام را تنها گذاشتند! اينكه چرا این‌گونه شد بحث مفصلى دارد كه اكنون مجال بسط آن نيست ولى به اشاره عرض مى‌‌كنم؛

الف) تظاهر به اسلام و عدم اعتقاد حقیقی به خدا و قیامت

گروهى از آن‌ها مانند آل ابوسفيان اصلاً اعتقادى به خدا، اسلام و پيغمبر نداشتند و فقط تظاهر مى‌‌كردند. دو كلام از ابوسفيان براى شما نقل كنم تا اين خاندان را بشناسيد و بدانيد كه آن‌ها چه بينشى نسبت به اسلام، نسبت به پيامبر اسلام‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله و نسبت به اهل‌بیت ایشان داشتند؛ در اوايل بيعت مردم با عثمان، خليفه سوم، يك روز ابوسفيان كنار قبرستان اُحد آمد و صدا زد: يا اهل القبور الذى كنتم تقاتلونا عليه صار بأيدينا و انتم رميم؛ -گفت اى اهل قبور! نگفت ‌‌اى شهدا- گفت اى اهل قبور! آن چيزى كه به خاطر آن با ما مى‌‌جنگيديد امروز در دست ماست و شما زير خاك پوسیده‌اید؛ يعنى شما فقط بر سر رياست با ما مى‌‌جنگيديد و آن رياست، به دست ما افتاد و شما زير زمين تبديل به خاك شديد. عقيده وى اين بود كه پيغمبر اسلام‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله و بنى‌‌هاشم بر سر حكومت دعوا داشتند و اصلاً صحبت خدا و وحى و قيامت، مطرح نبود.

كلامى صريح‌‌تر از اين هم دارد؛ در همان روزى كه با عثمان بيعت كردند، در خانه خود عثمان براى بنى‌‌اميه فرياد زد و گفت: تلقّفوها يا بنی‌امیه تلقّف الكرة فوالذى يحلف به ابوسفيان ما من عذاب و لا حساب و لا جنة و لا نار؛[3] گفت: اى فاميل من! ای بنی‌امیه! اين خلافت كه امروز به دست ما افتاده را محكم بچسبيد! قسم به آن كسى كه ابوسفيان به او قسم مى‌‌خورد، نه بهشتى در كار است و نه دوزخى؛ تنها حكومتى بود كه چند روز در دست بنى‌‌هاشم بود و اكنون به دست ما افتاده است!

شنيده‌‌ايد كه وقتى سر بريده سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام را كنار يزيد گذاشتند، در حال مستى اين اشعار را سرود: لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلک فَلا**** خَبرٌ جاءَ وَ لا وَحی نَزَل![4]

اين آل ابوسفيان و بنى‌‌اميه كه درباره آن‌ها در زيارت عاشورا مى‌‌خوانيد وَ لَعَنَ اللهُ بني امَيَّهَ قاطِبَهً، تيره‌‌اى بودند كه اعتقادى به خدا و قيامت نداشتند، اظهار اسلام مى‌‌كردند تا جانشان سالم بماند و بعد هم بتوانند بر مردم سوار شوند و به نام اسلام، بر آن‌ها حكومت كنند. گروهى این‌گونه بودند، اما تعدادشان خيلى زياد نبود. اين گروه، همان بنى‌‌اميه بودند.

ب) اسلام‌خواهی برای رسیدن به دنیا

يك گروه ديگرى هم بودند كه اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين را شناخته بودند و ايمان آورده بودند، احكام اسلام را هم اجرا مى‌‌كردند، در جنگ‌ها و جهادها شركت مى‌‌كردند، مالشان را براى اسلام انفاق مى‌‌كردند، اما كارشان يك اشكال داشت و آن اشكال، اين بود كه ايمان و علاقه‌‌مندى آن‌ها به اسلام، شرط داشت. در قرآن كريم از اين گروه با اين تعبير ياد فرموده است که وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ؛[5] بعضى از مردم هستند كه شايد تعدادشان كم نباشد، نه آن زمان تعدادشان كم بود و نه در اين زمان؛ مى‌‌فرمايد این‌ها خدا را مى‌‌پرستند و عبادت مى‌‌كنند، احیاناً نماز مى‌‌خوانند و روزه مى‌‌گيرند ولى عبادت كردن این‌ها تنها در يك حالت است كه اگر اين حالت تغيير كند ديگر خداپرست نيستند؛ تنها در صورتى خداپرستى مى‌‌كنند و به دين وفادار هستند كه دين با دنيايشان همسو باشد.

زیانکارترین افراد در دنیا و آخرت

این افراد اگر دین‌داری با دنيادارى همسو باشد، دین‌دار هستند، نماز مى‌‌خوانند، روزه مى‌‌گيرند و احكام را هم اجرا مى‌‌كنند؛ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ؛ اگر اوضاع روبه‌راه باشد و در سايه دین‌داری به نان و نوايى برسند، دین‌دار خوبى هستند؛ اما وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ؛ این‌ها مانند كسى هستند كه لب پرتگاهى ايستاده و در حال افتادن است و استقرار ندارد، به طورى كه اگر تكان بخورد به رو به زمين مى‌‌افتد؛ تا اوضاع، آرام است و باد و طوفانى نيست و وضع، مطابق ميلشان مى‌‌گذرد، دین‌دار هستند، مسلمان هستند، انقلابى هستند اما وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ، اگر فتنه‌‌اى بيايد، وضع دگرگون شود، آسايش و رفاهشان از بين برود، مشكلاتى پيش بيايد و ديگر نتوانند به دلخواه خودشان رفتار كنند انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ؛ به رو به زمين مى‌‌افتند، ديگر خداپرست نيستند، برعكس مى‌‌شوند و صد و هشتاد درجه منحرف مى‌‌شوند!

بعد مى‌‌فرمايد: اين افراد خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ هستند؛ این‌ها هم دنيايشان را از دست مى‌‌دهند و هم آخرتشان را؛ دنيايشان را از دست مى‌‌دهند چون بالاخره مقدارى از وقتشان صرف عبادت خدا و عمل به دستورات دين شده ولى فايده‌‌اى نداشته است زيرا چنين ايمانى پذيرفته نيست. آخرتشان را هم از دست مى‌‌دهند براى اينكه ايمان واقعى نداشته‌اند و وقتى فتنه آمد، ديگر خدا را بنده نيستند؛ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ.

ریشه عهدشکنی کوفیان

کسانى كه با مسلم در كوفه بيعت كردند شوخى نمى‌‌كردند؛ قبل از آن، طبق روايت معروف، براى سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام دوازده هزار نامه نوشته بودند! واقعاً مى‌‌خواستند امام حسين‌علیه‌‌السلام به كوفه بيايند و در آنجا مثل زمان اميرالمؤمنين‌علیه‌‌السلام حكومت كنند. هر چند بسیاری از آن‌ها به حكومت على‌علیه‌‌السلام هم راضى نبودند ولى وقتى حكومت ايشان را با حكومت معاويه مقايسه كردند و ظلم‌های معاويه به دوستان على‌علیه‌‌السلام را ديدند كه آن‌ها را يكى پس از ديگرى كُشت يا ترور كرد يا با عسل و يا به صورت‌های ديگر مسموم كرد، به حكومت فرزندان على‌علیه‌‌السلام راضى شدند. با اينكه همه مردم مدينه، مكه و ساير شهرهاى مهم اسلامى با يزيد بيعت كرده بودند ولى گروهى از مردم كوفه امام حسين‌علیه‌‌السلام را دعوت كردند و گفتند ما با يزيد بيعت نمى‌‌كنيم، شما بيایید تا با شما بيعت كنيم. شوخى هم نمى‌‌كردند، واقعاً هم دلشان مى‌‌خواست که امام حسين‌علیه‌‌السلام بيايند و با ایشان بيعت كنند اما به اين شرط كه امام حسين‌علیه‌‌السلام كه مى‌‌آيد ديگر جنگى در كار نباشد، كُشت و كشتارى نشود، نان و آبشان از بين نرود و اگر پست و مقامى دارند از دستشان نگيرد؛ فقط امام حسين‌علیه‌‌السلام بيايد آنجا آقا باشد، نماز بخواند و آن‌ها پشت سر او اقتدا كنند و اگر مى‌‌خواهند از او مسئله بپرسند؛ اما وقتى ديدند عبيدالله بن زياد ياران سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام را يكى پس از ديگرى کشت، مسلم را با آن وضع فجيع، هانى را به آن صورت و ساير دوستان اميرالمؤمنين‌علیه‌‌السلام و علاقه‌مندان به سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام را به چه صورت‌های فجيعى كشت، ديگران را مورد تهديد قرار داد، زندان‌ها را از دوستان على‌علیه‌‌السلام پر كرد، ديدند اين آن چيزى نيست كه آن‌ها مى‌‌خواهند.

انحراف خواص حاضر در صحنه کربلا

خود عمر بن سعد به كشتن سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام علاقه‌‌اى نداشت. وى مدت‌ها در اين فكر بود كه بر رى ـ تهران فعلى ـ حكومت كند. در اين زمينه گفتگوهايى شده بود. وقتى اين شرايط پيش آمد با او شرط كردند و گفتند اگر مى‌‌خواهى به حكومت رى برسى، بايد بروى و با امام حسين‌علیه‌‌السلام بجنگى! او پس از آنكه اين شرط را قبول كرد، باز هم مطمئن نبود كه كار به جنگ بكشد؛ مى‌‌گفت ما سى هزار نفر جمعيت داريم ـ البته تعداد سپاه او را تا صد و بيست هزار نفر هم گفته‌‌اند ـ وقتى امام حسين‌علیه‌‌السلام با صد نفر یا صد و پنجاه و يا دويست نفر بيايد، در مقابل اين لشکر تسليم مى‌‌شود، بعد او را مى‌‌گيريم و مى‌‌بريم و آن‌ها خودشان كارها را روبه‌راه مى‌‌كنند و ديگر به ما مربوط نيست.

در دهه اول محرم ملاقات‌هایی با سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام داشت و سعى مى‌‌كرد همين كار را بكند. يك نامه هم براى عبيدالله بن زياد نوشت و گفت الحمدلله كارها دارد به خير مى‌‌گذرد، امام حسين‌علیه‌‌السلام را به كوفه مى‌‌آوريم و دستش را در دست امير مى‌‌گذاريم. بسيارى از كسانى هم كه با عمر بن سعد بودند، به همين نيت آمده بودند نه به قصد كشتن سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام؛ مى‌‌گفتند وقتى اين جمعيت بيايند، امام حسين‌علیه‌‌السلام با جمعيت محدودش، چاره‌‌اى جز تسليم ندارد و او را مجبور به بيعت مى‌‌كنيم؛ ولى وقتى انسان در مسير غلطى افتاد و حاضر شد كه معصيت بكند، به راه خلاف برود و با دشمنان خدا بسازد، کم‌کم به جايى كشيده مى‌‌شود كه خودش هم فكر نمى‌‌كرد. اول يك قدم برمى‌‌دارد و مى‌‌گويد اين چيزى نيست، قابل اغماض است، سپس يك قدم ديگر برمى‌‌دارد و كم‌‌كم زاويه باز مى‌‌شود و به آنجايى مى‌‌رسد كه نبايد برسد!

فتنه عاشورا؛ خطری که در کمین است!

گفتم ما در زيارت عاشورا مى‌‌خوانيم كه خدا به ما كرامت عطا فرمود كه حسين شناس شديم؛ آيا ما واقعاً امام حسين‌علیه‌‌السلام را مى‌‌شناسيم؟! آيا ما بيش از مردم كوفه، امام حسين‌علیه‌‌السلام را مى‌‌شناسيم؟! مردم کوفه كسانى بودند كه سال‌ها حسين‌علیه‌‌السلام را در كنار اميرالمؤمنين‌علیه‌‌السلام ديده بودند؛ كوفه به اصطلاح پايتخت على‌علیه‌‌السلام بود، سال‌ها در آنجا نماز خوانده بود، موعظه و سخنرانى كرده بود. بسيارى از همين كسانى كه براى كشتن امام حسين‌علیه‌‌السلام آمده بودند از كسانى بودند كه در ركاب على‌علیه‌‌السلام با معاويه جنگيده بودند! آيا این‌ها فكر مى‌‌كردند روزى بيايد كه این‌ها حسين‌‌كُش بشوند؟! ولى چنين روزى آمد! اين اسمش فتنه است؛ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ. بعضى از افراد، زير پايشان سست است؛ از اول نيت بدى ندارند، دلشان مى‌‌خواهد كه به راه خوب بروند و خداپرست باشند، عبادت خدا هم مى‌‌كنند وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ؛ اما عَلَىٰ حَرْفٍ؛ ولی به يك شرط و در یک شرايط خاصى؛ هميشه خداپرست نيستند.

بنده به سهم خودم به اين عزاداری‌ها و عرض ارادت‌ها به پيشگاه سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام و اين توفيقى كه نصيب شما، مخصوصاً جوانان عزيز و پاكی كه هنوز آلوده به گناه نشده‌‌اند گرديده كه در چنين مراسمى با اين اخلاص شركت مى‌‌كنيد غبطه مى‌‌خورم. خدا ان‌شاءالله اين محبت و اين عشق را روزافزون كند و اين عشق را از شما نگيرد و اين معرفت را ذخيره آخرتتان قرار دهد؛ ولى عزيزان من! ما بايد نگران اين باشيم كه نكند عبادت ما هم عبادت مشروط باشد، حسين دوستى ما هم شرط داشته باشد. اگر اوضاع عوض شود، ديگر معلوم نيست ما چقدر طرفدار سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام باشيم! من نسبت به خودم خائف هستم، ان‌شاءالله كه همه شما ثابت‌قدم باشيد.

شرط ثابت‌قدم ماندن در راه سیدالشهدا (ع)

در همين زيارت عاشورا مى‌‌خوانيم وَاَنْ یُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْق فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ؛ از خدا مى‌‌خواهيم اكنون كه به سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام و اوليائش معرفت داريم و با دشمنان او دشمن هستيم، ما را ثابت‌قدم بدارد؛ يعنى، اين ثابت‌قدم ماندن سه شرط دارد و تنها شناختن امام حسين‌علیه‌‌السلام كافى نيست؛ أكْرَمَني بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِيائِكُمْ وَرَزَقَنِى الْبَراءَةَ مِنْ اَعْدائِكُمْ؛ آن‌هایی كه فقط لبخند مى‌‌زنند، هم به روى دوستان و هم به روى دشمنان لبخند مى‌‌زنند، جزو این‌ها نيستند؛ این‌ها كسانى هستند كه با دوستان امام حسين‌علیه‌‌السلام دوست هستند و با دشمنان او هم دشمن هستند و خدا را شكر مى‌‌كنند كه اين دشمنى را در دل‌هایشان قرار داده است و از خدا مى‌‌خواهند همان‌گونه كه دوستى‌‌شان را نسبت به حسين‌علیه‌‌السلام اضافه می‌فرماید اين دشمنى را هم اضافه بفرماید؛ و لذا قبل از اينكه به سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام سلام كنند ابتدا دشمنانش را لعن مى‌‌كنند؛ اول صد بار لعن است و بعد از آن سلام.

خطر ترویج فرهنگ تساهل و تسامح

متأسفانه امروز در ميان كسانى كه ادعاى شيعه امام حسين بودن را دارند كسانى هستند كه مى‌‌گويند بايد اين زیارت‌نامه را عوض كرد، لعن‌های آن را بايد حذف كرد چون دوران خشونت گذشته است! ديگر بايد به روى همه لبخند زد حتى به روى دشمنان! فراموش نکنید که همین خنده زدن به روى دشمنان بود كه بعضى از زمينه‌‌هاى انحراف را در گوشه و كنار اين كشور اسلامى به وجود آورد. ا‌ن‌شاءالله كه در شهر شما این‌گونه نيست اما در بعضى جاها در بين جوان‌ها بساط اختلاط نامشروع پسر و دختر، احياء سنت‌های كفر، استفاده از مواد مخدر و مشروبات الكلى، شب‌نشینی‌ها با تماشاى فیلم‌های ويدئويى مبتذل، كم‌یابيش پيدا مى‌‌شود؛ چرا؟! چون با ترويج فرهنگ تساهل و تسامح، بغض نسبت به دشمنان را ضعيف كردند. گفتند به دشمنان هم بايد لبخند زد. وقتى به روى دشمنان لبخند زدند، با آن‌ها معاشرت مى‌‌كنند؛ وقتى معاشرت كردند، اخلاق، رفتار، فرهنگ و فسادشان را هم مى‌‌پذيرند.

لزوم حفظ مرزهای جاذبه و دافعه

انسان همان‌گونه كه نسبت به مواد نافع بايد جاذبه داشته باشد، نسبت به سموم هم بايد دافعه داشته باشد. بدن ما همان‌گونه كه به جذب مواد نافع احتياج دارد به دفع سموم هم نياز دارد. اگر كليه درست كار نكند و اگر روده‌‌ها درست كار نكنند و مواد سمى از بدن خارج نشود، انسان مسموم مى‌‌شود و مى‌‌ميرد. سموم را بايد دفع كرد.

جاذبه در همه جا به درد نمى‌‌خورد. با دشمنان بايد دشمنى كرد و خدا را شكر نمود که همان‌گونه كه دوستى خاندان پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را به ما عنایت فرموده، دشمنى دشمنانشان را هم به ما عنایت فرموده است. اين نعمتى است كه خدا عنایت فرموده و بايد خدا را بر اين نعمت شكر كرد. بايد زيارت عاشورا خواند و اول دشمنان را لعن كرد. اين سدى ‌‌است كه مانع مى‌‌شود از اينكه با دشمنان، آميزش فرهنگى پيدا كنيم و اخلاق، رفتار و افكار آن‌ها در ما اثر بگذارد.

حادثه عاشورا؛ پيامد تلخ تساهل و تسامح

وقتى سد شكسته شد، کم‌کم فرهنگ آن‌ها به ما سرايت مى‌‌كند بلكه همان فرهنگ، فرهنگ غالب مى‌‌شود و اين همان خطرى است كه مسلمان‌ها را بعد از گذشت پنجاه سال از وفات پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله تهديد كرد. البته اين خطر خيلى پيش از اين و از روز رحلت پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله شروع شد. وقتى به اوج خود رسيد آن كسانى كه در شهر پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله، در زادگاه پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله و در كنار مسجد و مزار پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله زندگى مى‌‌كردند با كسى بيعت كردند كه به شراب‌خواری معتاد بود و او را به جاى پيغمبر نشاندند! مردم مدينه به جز چند نفر با يزيد بيعت كردند؛ يعنى گفتند بعد از پيغمبر، نوبت يزيد است! چه فرقى مى‌‌كند؟! يك روز پيغمبر حكومت مى‌‌كرد، حالا هم يزيد حكومت كند! جان ما سالم باشد، اقتصاد ما ضربه نخورد، آزادى ما لطمه نبيند، اگر پيغمبر نبود، يزيد باشد!

عبرت‌های عاشورا

چرا اين مصيبت، دامن‌گیر مسلمان‌ها شد؟! اين مصيبت، دو عامل داشت؛ يكى اينكه معرفتشان نسبت به حقايق و معارف دين و از جمله ولايت اهل‌بیت‌عليهم‌‌السلام ضعيف بود و مسئله را خيلى جدى نمى‌‌گرفتند. در همان زمان هم گروهى از مردم ـ اگر نگويم اكثريت مردم ـ سكولار بودند. این يعنى چه؟ یعنی مى‌‌گفتند دين به جاى خودش و دولت هم به جاى خودش. پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله خيلى خوب بود، على‌علیه‌‌السلام هم خيلى خوب است ولى براى نماز، براى تفسير قرآن و براى حديث و این‌گونه امور خوب است؛ اما اختيار حكومت به دست مردم است و هر كسی را که خواستند برگزينند. وقتى مردم گفتند پدرزن بزرگ پيغمبر براى حكومت اولی است، اين حقشان بود كه رفتند و با او بيعت كردند. اين مسئله كه ربطى به دين ندارد.

اين همان سكولاريسم است؛ يعنى تفكيك دين از سياست و دولت. اين مسئله تازه‌‌اى نيست، بلكه از همان روز رحلت پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله شروع شد. بسيارى از كسانى كه با امام حسين‌عليه‌‌السلام جنگيدند مسئله حكومت و ولايت و اينكه چه كسى بيعت كنند را يك مسئله دنيوى مى‌‌دانستند نه مسئله دينى و اين ضعف معرفت آن‌ها بود كه برخوردشان با امام حسين‌‌عليه‌‌السلام مثل برخورد با كسى بود كه امروز به او رأى مى‌‌دهيم و او را انتخاب مى‌‌كنيم. گمان مى‌‌كردند اختيار با خودشان است و ديگر مسئوليتى ندارند؛ غافل از اينكه اين يكى از بزرگ‌ترین مسئولیت‌هاست و اهميت مسئله ولايت از نماز بالاتر است؛ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلاَيَةِ؛[6] رأى دادن به يزيد يعنى اختيار خون و مال و جان و عِرض و ناموس مسلمان‌ها را در اختيار او قرار دادن و اين چيز ساده‌‌اى نبود.

اهمیت تعیین‌کننده هر رأی در سرنوشت جامعه اسلامی

درست نبود كه بگويند رأى خودم است و به هر كه بخواهم رأى مى‌‌دهم؛ خير، اين تكليف و مسئوليت است، مى‌‌بايست تحقيق مى‌‌كردند كه آيا كسى شايسته‌‌تر از يزيد براى بيعت كردن هست يا نيست؛ ولى گفتند ما چندين سال در زمان پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله با مشركين جنگيده‌‌ايم، در زمان على‌علیه‌‌السلام هم در جنگ صفين، نهروان و جمل چندين سال با برادران مسلمانمان جنگيده‌‌ايم، ديگر كافى است، حوصله جنگيدن را نداريم، مى‌‌خواهيم كسى سر كار بيايد كه ديگر فرمان جنگ ندهد تا قدرى به زندگی‌مان برسيم؛ غافل از اينكه جنگيدن در آنجا كه به امر امام معصوم‌علیه‌‌السلام است، مثل نماز خواندن، واجب است و اهمیت انتخاب فردى براى حكومت، اهميتش به مراتب از نماز بيشتر است؛ به اين جهت كه ممكن است با رأى يك نفر، اكثريت حاصل شود و يا دست‌کم در حصول اكثريت شريك باشد و در اين صورت در مسلط نمودن كسى بر جان، مال و ناموس مردم و بلكه در مسلط كردن وى بر احكام اسلام شريك است، به طورى كه اگر او قانونى بر خلاف اسلام بگذراند، تا اين قانون اجرا مى‌‌شود همه رأی‌دهندگان در گناهش شريك هستند چون این‌ها آن نماينده را انتخاب كرده‌‌اند و اگر این‌ها به او رأى نداده بودند او نمى‌‌توانست اين قانون را بگذراند.

تاریخ؛ صحنه تکرار وقایع عاشورا

پس مسئله رأى دادن حتى در مورد نمايندگى مجلس چيز ساده‌‌اى نيست و بايد معرفت پيدا كرد كه چه كسى شايسته‌‌تر است و مورد رضاى خدا و اولياء خداست. عدم توجه به اين مسئله، ضعف شناخت است؛ و مى‌‌دانيد كه خطر براى جامعه اسلامى در اين زمان، هزاران بار از خطر براى جامعه اسلامى در زمان امام حسين‌علیه‌‌السلام بيشتر است! آن روز دشمنان امام حسين‌علیه‌‌السلام غير از عده‌‌اى از اهل كوفه و اهل شام چه كسانى بودند و امروز دشمن اسلام چه كسانى هستند؟! امروز سراسر كشورهاى بزرگ دنيا، دشمن اسلام هستند. آن روز آمريكا و ساير كشورهاى غربى كافر نبودند و كفار نقشى در كشتن امام حسين‌علیه‌‌السلام نداشتند و هر چه خطر بود از ناحيه مسلمان‌های ضعيف الايمان، سست‌عنصر و بى‌‌وفا بود؛ اما امروز چطور؟! آيا امروز خطر فقط از ناحيه افراد ضعيف الايمان داخلى است يا تمام كشورهاى بزرگ دنيا، بزرگ‌ترین دشمن خودشان را اسلام و ايران اسلامى مى‌‌دانند و بارها به اين مطلب تصريح كرده‌‌اند و هنوز هم اميد دارند كه به نام اصلاحات، اسلام را ريشه‌‌كن كنند؟! امروز خطر براى اسلام خيلى بيشتر از زمان امام حسين‌علیه‌‌السلام است.

الحمدلله معرفت مردم ما هم بسیار بالاتر از معرفت مردم آن زمان است. مردم ما آن‌چنان نيستند كه به اين آسانى دنبال هر صدايى راه بيفتند. حتماً در اين شهر، در اين ظهر عاشورا، مجالس ديگرى هم با همين جمعيت يا نظير اين وجود دارد. اين مردم اگر بدانند رضايت امام حسين‌علیه‌‌السلام در چه چيزى است آيا كوتاهى مى‌‌كنند؟! به خدا قسم چنين نيست. البته بعضى افراد بى‌‌تفاوت اهل تولرانس و اهل تساهل و تسامح وجود دارند اما شما این‌گونه نيستيد و ثابت كرده‌‌ايد كه نيستيد؛ ولى آن زمان این‌گونه نبود؛ حتى از ميان كسانى كه از مكه با سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام و براى حمايت ایشان راه افتاده بودند، عده‌‌اى در بين راه و بالاخره برخى در شب عاشورا برگشتند تا اينكه طبق بعضى روايات، شصت و يك نفر و طبق روايت معروف، هفتاد و دو نفر باقى ماندند. صدها نفر وقتى فهميدند كار به شهادت مى‌‌انجامد و به مسالمت نمى‌‌گذرد یکی‌یکی، دوتادوتا و چند تا چند تا امام حسين‌علیه‌‌السلام را رها كردند و رفتند. ان‌شاءالله من و شما آن‌گونه نباشيم و تا آخرين نفس به عهدى كه با سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام مى‌‌بنديم پاى بند باشيم.

در پايان، چند دعا مى‌‌كنم و مطمئن هستم بعد از اين عزاداری‌ها دعايتان مستجاب مى‌‌شود؛

پروردگارا! تو را به خون سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام قسم مى‌‌دهيم ايمان ما را تا آخرين لحظه از همه آفات و شكوك حفظ بفرما!

اين جوانان عزيز را به بركت جوانان سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام، قاسم بن حسن و علی‌اکبر، از همه آسیب‌های دنيوى و اخروى حفظ بفرما!

اين كشور را كه كشور امام زمان‌علیه‌‌السلام است، زير سايه لطف ولى عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف و تحت رهبرى ولى امر مسلمين تا ظهور ولى عصر محفوظ بدار!

بر ايمان ما، بر معرفت ما و بر عشق ما نسبت به اهل‌بیت‌عليهم‌‌السلام بيفزا!

روح امام و روح شهدا را با انبيا و اوليا محشور بفرما!

همه آن‌ها را امروز ميهمان سيدالشهدا‌علیه‌‌السلام قرار ده!

به ما توفيق ده تا راه شهداى عزيز را ادامه دهيم!

مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار ده!

عاقبت امر ما را ختم به خير فرما!

والسلام عليكم و رحمه‌‌الله


[1]. بحارالانوار، ج 36، ص 288.

[2]. ر.ك بحارالانوار، ج 45، ص 47 و ج 53، ص 15 و....

[3]. شرح نهج‌‌البلاغه ابن ابى الحديد، ج 9، ص 53.

[4]. الاحتجاج، ج 2، ص 307.

[5]. حج، 11.

[6]. كافى، ج 2، ص 18.