بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تشریففرمایی سروران عزیز و سربازان فداکار وجود مقدس ولی عصرارواحنافداه را به این مؤسسه كه به نام مبارك نایب امام زمان، امام خمینیرضواناللهعلیه مزین است خوشآمد عرض میكنم و خدا را شکر میکنم که عمر و توفیقی عنایت فرمود که امروز در جمع نورانی شما عزیزان حضور پیدا کنم و مراتب ارادت قلبی خود را به همه شما ابراز کنم که این کوچکترین وظیفهای است که از مثل بنده ساخته است.
اجتماع شما از یک طرف، تجلیل از مقام شهادت بزرگترین شخصیتهای مؤثر در دوران انقلاب و دفاع مقدس، مقامات برجسته ارتش و سپاه است که حادثهای بسیار دردناک و غمانگیز بود ولی سنّت خداوند متعال بر این است که این فداکاریها را وسیلهای برای پیروزیهای بزرگ قرار بدهد؛ چیزی که در صدر اسلام هم بارها اتفاق افتاد، مثل جنگ احد، حنین و امثال اینها؛ و خداوند متعال چنین مقدر فرموده که زمینهای برای فداکاری کسانی که لیاقت دارند چنین مقامی را احراز کنند فراهم شود تا پرتو انوار آنها سالها و قرنها در جامعه بتابد و مردم از آن بهرهمند شوند. ما خاضعانه در مقابل این شخصیتهای عظیم خضوع میکنیم و ایکاش میتوانستیم آنها را زیارت میکردیم و دست و پای آنها را میبوسیدیم. انشاءالله این کار را برای بهشت میگذاریم که به شفاعت آنها، ما هم به بهشت برویم در آنجا این کار را انجام دهیم.
این اجتماع از طرف دیگر نشاندهنده روح مقاومت، اخلاص و فداکاری شما عزیزان است که داوطلبانه بهعنوان بسیج، مسئولیت سنگینی را پذیرفتهاید و همچنان به خدمات خودتان ادامه میدهید که این شرف بسیار بزرگی است. اگر در دوران دفاع مقدس به واسطه امر حضرت امامرضواناللهعلیه یا شرایط خاصی که برای اسلام احساس خطر میکردید در دفاع مقدس شرکت کردید، امروز چنین امری وجود ندارد، چنین تعهدی هم برای شما نیست اما شما داوطلبانه خدمات خود را ارائه میدهید و چهبسا خدمات شما در این دوران با استفاده از تجربیات گذشته، مهارتهای کسبشده و آموزشهایی که دیدهاید و دوران دفاع مقدسی را که معلوم نیست به این زودیها تکرار شود، مؤثرتر باشد.
دوران دفاع مقدس یک دوران استثنائی در تاریخ ما بود. شما که این دوران را گذراندهاید، تجربههای خود را و دستاوردهای آنها را برای دیگران نقل و به آنها منتقل کنید و آنها را آموزش بدهید، آنها را هم ازلحاظ روحی و معنوی تقویت کنید و هم تاکتیکها، مهارتها و تجربیاتی که آموختهاید را به آنها بیاموزید. چهبسا ارزش این خدمات، کمتر از خدمات حضور در جبهه و خط مقدم نباشد.
به گمان بنده آن بزرگانی که در چنین روزهایی به شهادت رسیدهاند اگر امروز از آنها سؤال میکردیم که ما امروز که دور هم نشستهایم درباره چه چیزی صحبت کنیم؟ یقیناً همه میگفتند که درباره حفظ انقلاب و دستاوردهای انقلاب و تعمّق بیشتر در معارف اسلام و آموزههای قرآن و سنّت و پیگیری وصایای حضرت امام و اوامر مقام معظم رهبری. در این کلی من هیچ شکی ندارم، فکر نمیکنم هیچکدام از شما هم شکی داشته باشید؛ اما اینکه متناسب با این جلسه چه عرض کنم آنها خشنودتر میشوند، به نظرم یک موضوعی آمد که با اجازه شما این را مطرح میکنم. اگر ثوابی داشت و در پیشگاه الهی قبول شد ثواب آن را به روح این شهدا اهدا میکنم.
همه ما میدانیم که پیروزی این انقلاب یکی از بزرگترین نعمتهای الهی بود که در تاریخ بشریت نصیب انسانها شده و هنوز زود است که ما عظمت این نعمت را درست ارزشیابی کنیم. امیدواریم خداوند متعال آن بصیرت را به ما بدهد که هرروز عظمت این نعمت را بیشتر درک کنیم و توفیق بدهد که شکر آن را بیشتر بهجا بیاوریم. آن مطلبی که به ذهن من رسید در اینجا عرض کنم این است که این نعمت با این عظمت که این ظرفیت را دارد که قرنها انسانها را بهسوی سعادت سوق بدهد، ارزشهای اسلامی را در جوامع حفظ کند، انسانهایی را از گمراهیها نجات بدهد اما این عالم چون عالم تزاحم و عالم امتحان است در کنار نعمتها ممکن است آفتهایی هم وجود داشته باشد که آثار آن نعمت را ضعیف کند و درست از آن بهرهبرداری نشود.
یکی از آفتها جنبه شخصی، روانی و اخلاقی در خود افراد دارد. خود بنده اگر بخواهم از این نعمت، درست استفاده کنم باید یک وضعیت روحی مناسبی داشته باشم که به ایمان به این راه و تعلّق خاطر به مسیر شهادت و فداکاری برمیگردد. اگر این نباشد انسان به راحتطلبی، تعلّل و بهانهجویی برای از زیر بار مسئولیت بیرون رفتن مبتلا میشود. چون تعلقی به شهادت ندارد یا خیلی تعلقی به انقلاب ندارد انسان فرصتطلبی میشود که از فرصتها برای منافع شخصی خودش استفاده میکند.
این تنها یک فکر و خیال و یک پندار ساختگی ذهن نیست. این امر از صدر اسلام در میان مسلمانها هم وجود داشته است؛ بعد از تشکیل دولت اسلامی در مدینه کسانی بودند که مسلمان بودند، مسجد میآمدند، نماز میخواندند، روزه میگرفتند اما افرادی بودند که این روحیه را داشتند، میخواستند از همه فرصتها و از هر کسی که شده استفاده کنند؛ همیشه بهگونهای نزدیک مرز راه میرفتند که به هر طرف که باد آمد از همان طرف بروند؛ دائماً فکر راحتی و منافع خودشان بودند.
این مسئله آنقدر بیّن بود و این آفت آنقدر روشن بود که در قرآن به این مسئله اشاره شده است؛ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِم مَّا هُم مِّنكُمْ وَلَا مِنْهُمْ.[1] میفرماید کسانی را ندیدی که در باطن و پنهانی، با کسانی که مورد غضب خدا بودند رابطه برقرار کردند؛ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِم؛ یعنی با کسانی رابطه برقرار کردند که مورد غضب خدا بودند.
اینها نه جزو شما هستند و نه جزو آنها؛ مَّا هُم مِّنكُمْ وَلَا مِنْهُمْ؛ اینها فکر راحتی خودشان هستند؛ دنبال این نیستند که راه آنها یا راه شما را تقویت کنند؛ فکر منافع خودشان هستند، راحتطلب هستند، فرصتطلب هستند، از هر فرصتی میخواهند برای خواستههای خودشان استفاده کنند، امروز باد از اینطرف میآید به آنطرف میروند، فردا از آنطرف میآید برمیگردند؛ سعی میکنند راهها را برای برگشتن مسدود نکنند، یک رابطه پنهانی داشته باشند که یک روز بگویند ما دیگر با شما بودیم؛ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِم.
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَاباً شَدِیداً إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ؛[2] خدا برای چنین اشخاصی عذاب سختی مهیا کرده است. اینها کانّه دین را بازیچه خودشان قرار دادهاند، خونهای شهدا را بازیچه قرار دادهاند. ما صدها هزار دستهگل را در راه انقلاب و در راه دفاع مقدس دادیم که یک برگی از آنها بر همه ثروت اینها برتری داشت اما اینها از آن خونهای پاک، برای چهار روز ریاست خودشان یا پر کردن جیب خودشان میخواهند استفاده کنند؛ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُوا یعْمَلُونَ؛ اینها بد کاری میکنند، کار احمقانهای است، هیچ عقلی این را تصدیق نمیکند. بههرحال این یک آفت است.
اگر ما امروز یا دیروز یا در موقع هشت سال دفاع مقدس نمونههایی از این اشخاص را دیدیم یا شنیدیم تازگی ندارد. اینها از صدر اسلام هم بودهاند و در قرآن به اینها اشاره کرده است. اگر یک چیزی اتفاقاً در یک گوشهای بود، با این لحن و با این تهدید آیه نازل نمیشد؛ لذا پیداست که مسئله جدی بوده است؛ کسانی بودند با عنوان منافقین که از عنوانهای شایع قرآن است که در باطن با دشمنان اسلام ارتباط داشتند. من آیات این موضوع را نشمردم ولی شاید بیش از صد آیه در این باره داشته باشیم. این منحصر به آن زمان نیست. انسان با این روحیاتی که دارد، از آن سنخ آدمها امروز هم هست، فردا هم خواهد بود.
رگ رگ است این آب شیرین، آب شور
در خلائق میرود تا نفخ صور
این است که ما باید سعی کنیم به این آفت مبتلا نشویم. اول حساب خود را با خودمان و با خدای خودمان صاف کنیم. آیا واقعاً ما اسلام را جدّی قبول داریم یا نه؟! فرمایشات پیغمبر اکرم و ائمه اطهار را واجب الاطاعة میدانیم یا نه، اینها تشریفاتی است، یک شعاری است؟! و بعد اطاعت امر نائب امام و ولی امر مسلمین را واجب میدانیم یا هر جا موافق میل ما باشد به آن استناد میکنیم و آنجا که با میل ما سازگار نباشد آن را فراموش میکنیم؟! این یک آفتی است. شما که تجربه طولانی جنگ، انقلاب و دوران بعد از جنگ را گذراندهاید بهتر میتوانید اینها را تحلیل كنید و برای جوانترها و نسل بعد بیان و منتقل كنید. اینها تجربیات بسیار ارزندهای است. این یك نوع آفت است.
یك آفت هم داریم که باز هم برای مسلمانها هست و آن این است که كسانی نماز میخوانند، روزه میگیرند، حتی كارهای خوب انجام میدهند، خدماتی انجام میدهند اما اسلام را بیشتر در یك بعد مطالعه میكنند و میپذیرند و آن را در جامعیت نمیبینند. حالا به دلایلی؛ یا خواستههای نفسانی است که ناخودآگاه در آنها اثر میكند كه به یك جهت تمایل پیدا كنند؛ یا شرایط اجتماعی و بینالمللی ایجاب میكند كه آن بخش آن را ببینند و یك بخش دیگر آن را نبینند؛ یا بههرحال کجفهمیهایی است، قصور در فهم است. حالا هركدام که باشد در اینكه این یک آفت است فرقی نمیكند.
اسلام در جامعیت خود، دین خداست. اگر یك قسمت آن را بگیریم و یک قسمت دیگر آن را نگیریم التقاط میشود، راه شیطان میشود. جمع بین راه خدا و راه شیطان نمیشود. أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ؛[3] خدا دین خالص را میپذیرد. اگر یك چیزهایی با آن قاطی باشد، التقاط باشد، چیزهای دیگر از فرهنگهای دیگر را بپذیرند و ضمیمه آن كنند خدا نمیپذیرد. حالا هركس دیگری میخواهد بپذیرد برای او كار كنند. برای خدا نمیشود. وقتی برای خدا نشد به نفع آنها هم نخواهد بود و به سعادت ابدی آنها تمام نمیشود.
مثال كسانی كه اسلام را از یك بعد آن میبینند و ابعاد دیگر آن را فراموش میكنند اقسام مختلفی دارد. یكی از نمونههای بارز آن كه البته شاید خیلیها هم چندان تقصیری نداشتند، شرایط اجتماعی و شرایط سیاسی زمان ستمشاهی اقتضاء میكرد، كسانی بودند حتی در بین هم لباسهای بنده که فكر میكردند مسلمان كسی است كه نماز خود را خوب بخواند، تجوید او خوب باشد، مسائل شكیات را خوب بلد باشد، ماه رمضان روزه بگیرد، احیاناً روزه مستحبی بگیرد، زیارت عاشورا بخواند، موقع عزاداری عزاداری كند، سینه بزند و ازاینگونه مسائل؛ اما مبارزه با دشمنان اسلام و مبارزه با حکومت طاغوت را جزو اسلام نمیدانستند. اگر گفته میشد چه کسی مسلمانتر است؟! میگفتند آن کسی که بیشتر ذکر میگوید، عبایش را بر سرش میکشد و به جایی کاری ندارد، بیشتر عبادت میکند، این مسلمانتر است اما آنکسی که به شاه، به کجا، به دولت، به داخل، به خارج، اعتراض میکند، خسارتهای ارتباطات دولت طاغوتی را با آمریکا و انگلیس بیان میکند، مبارزه میکند، این جزو اسلام نیست و این یک سلیقه شخصی است!
نمیدانم سن شما اقتضاء میکند یا نه؟ شاید بعضیها یادشان بیاید که پیش از پیروزی انقلاب، بعضی از مردم بودند که اینگونه فکر میکردند؛ مسلمانی را فقط در مسائل عبادی شخصی میدانستند. حتی قضاوت آنها درباره علما بر اساس همین بینش بود. من یکبار دیگر این مطلب را گفتهام، امروز در جمع شما هم میگویم و مصداق آن را برای شما عرض میکنم. در دوران اخیر ما یعنی قبل از پیروزی انقلاب و دوران جدید، همان دورانی که دوران ستمشاهی بود، در مراجع آن زمان، ما چند مرجع و عالم داشتیم که اینها شاگردان برجسته یک استاد بودند؛ یکی مرحوم سید علی کاشانی بودند که کسانی ایشان را اعلم از آقای بروجردی هم میدانستند. یکی مرحوم سید احمد خوانساری بودند که بعد به تهران رفتند. یکی مرحوم سید محمدتقی خوانساری بودند و یکی هم مرحوم سید ابوالقاسم کاشانی. اینها شاگردان مرحوم آقا ضیاء عراقی بودند. اینها از برجستهترین و متقدمین شاگردان آقا ضیاء بودند. البته مرحوم آقا ضیاء شاگردان زیادی داشتند. مرحوم میرزا هاشم آملی هم از شاگردان مرحوم آقا ضیاء بود ولی در آن سطح، آن چهار، پنج نفر شاگردان ممتاز مرحوم آقا ضیاء بودند که حتی مثلاً نقل شده که اگر از ترجیح آنها بر هم سؤال میشد، استاد ترجیحی نمیداد. میگفت هرکدام یک امتیاز دارند. اینها آنقدر برجسته و مهم بودند. درباره مرحوم آقای سید محمدتقی و سید احمد خوانساری همه خبر دارید که اینها از مراجع بودند. مرحوم آقای سید محمدتقی خوانساری در حوزه قم نماز جمعه برگزار میکردند و پیشنماز مدرسه فیضیه بودند. در همان زمان مرحوم آقای بروجردیرضواناللهعلیه و حتی امامرضواناللهعلیه به ایشان اقتداء میکردند.
همه میدانیم که مرحوم سید احمد خوانساری هم مرد بسیار شریف و بزرگواری بود که اشخاصی ایشان را صاحب کراماتی میدانستند. اینها را همه احترام میکردند اما نوبت به آقای کاشانی که میرسید یک مقدار...؛ اولاً ایشان را همه درست نمیشناختند. وقتی هم از ایشان صحبت میشد ایشان را به عنوان یک عالم سیاسی میشناختند. حتی احتمال اینکه ایشان در عداد مراجع باشد اصلاً به ذهن کسی نمیآمد. با اینکه اینها همدرس و همتای مرحوم آقای خوانساری بودند. بالاخره ایشان از یک طرف در جنگ با انگلیسها در عراق شرکت داشت. بعد در ایران فعالیتهای سیاسی داشت، با دولت، با شاه تا مبارزه با انگلیسها و تکه کلام او مبارزه با انگلیسها بود و بالاخره در نهضت ملی شدن صنعت نفت، ایشان عامل اصلی بود که مردم حرف ایشان را گوش میکردند؛ چون ایشان روحانی بود، دیگران هم از سیاستمداران بودند که سر درنمیآوریم چهکار میکنند. کسی که به او اعتماد داشتند ایشان بود. تا بالاخره ایشان در انتخابات برنده شد و رئیس مجلس شد. این خودش یک جهاد بزرگ بود. ما طلبهها بیشتر این را میتوانیم درک کنیم که کسی که در عداد مراجع است بیاید برود کاندیدای انتخابات مجلس بشود، بعد هم رئیس مجلس بشود. این جهاد بزرگی بود ولی مردم آن اندازه با این مسائل آشنا نبودند. کسی که ایشان را میشناخت و بعد از مرحوم مدرس، ایشان را قبول داشت امامرضواناللهعلیه بود. متقابلاً در بین بزرگان قم هم کسی که مرحوم آقای کاشانی به ایشان ارادت داشت امام بود. این بر چه اساس بود که چطور آنها مراجع هستند، بزرگان هستند، باید دست آنها را بوسید، خاک پای آنها را برای تبرّک برداشت اما آقای کاشانی اصلاً اینگونه نبود و حتی کسانی نسبت به ایشان خوشبین نبودند؛ رئیس مجلس شده مثلاً! این بر اساس این بود که در آن زمان، اسلام در همان مسائل عبادی خلاصه میشد.
این جریان میرفت که همچنان ادامه داشته باشد تا خدا مثل امامی را مبعوث فرمود که این سد را بشکند و این خطا را از جامعه اسلامی و بلکه از فقه اسلامی بردارد. اگر قیام حضرت امامرضواناللهعلیه نبود ظاهراً همان وضع ادامه داشت. امامرضواناللهعلیه بود که فرمود: حفظ نظام اسلامی، از نماز واجبتر است. حتی در یک کلامی فرمود از حفظ حیات مادی امام معصوم هم واجبتر است!
امامرضواناللهعلیه این درک را داشت، درکی بود که از دین برخاسته بود ولی دیگران غافل بودند و اسلام را فقط در همان بعد عبادی و مسائل فردی میدیدند. انگار مسائل اجتماعی با اسلام کاری ندارد. این یک آفت بود.
این آفت به دست دولت طاغوت و به امر انگلیسها در ایران رواج پیدا کرد. این درواقع همان چیزی است که امتداد آن گرایش سکولاریسم در امروز است؛ تفکیک دین از سیاست. این دنباله همان فکر است. بنیانگذار آن، طاغوت به امر انگلیسها بود. ادامه آنهم امروز همان کسانی هستند که دنبالهرو آنها هستند، مزدوران آنها یا فریبخوردگان آنها هستند. امامرضواناللهعلیه بود که این سد را شکست و گفت: بخش اعظم فقه ما مربوط به امور سیاسی است. این یک آفت و یک مصداق از اینکه ما اسلام را یکبعدی ببینیم.
یک آفت دیگر از همین مقوله یعنی یکبعدی دیدن دین این است که ما در دین به مظاهر رحمت و رأفت چشم بدوزیم اما نقطه مقابل آن را فراموش کنیم. اگر یادتان باشد پیشترها میگفتند فروع دین ده تاست؛ البته بعدها، من نمیدانم از چه زمانی شروع شد، میگفتند 8 تاست! امر به معروف و نهی از منکر هفتمی و هشتمی بود اما پیشترها میگفتند 10 تاست؛ نهم تولی، دهم تبرّی. البته بیشتر میگویند تولَّی و تبرَّی. این از لحاظ ادبی صحیح نیست. تولِّی و تبرِّی صحیح است.
کسانی هستند که اسلام را در آن بُعد رحمت و رأفت و گذشت و اغماض میبینند و میگویند ما اینهمه صفات رحمانیت و رحیمیت داریم؛ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ،[4] بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم، پس معلوم میشود اصل همین است؛ اما اینکه انسان در یک جاهایی باید سختگیر باشد، باید دشمنی کند، باید دست به شمشیر ببرد، اینها را باورشان نیست.
گاهی میگویند اینها را خشونتطلبها درست کردهاند و به اسلام نسبت دادهاند و اینها اسلام واقعی نیست. گاهی تحت تأثیر افکار جهانی، چون میدانید یکی از شگردهای مهم استکبار جهانی همین است که به هر صورتی که است مردم را از دفاع و از مبارزه باز بدارد چون بزرگترین خطری که برای منافع آنها هست همین است که کسانی علیه حکومت آنها و دستنشاندگان آنها مقاومت و آشوب کنند، هرچه مردم آرامتر باشند و مطیع دستگاه آنها باشند برای آنها نافعتر است، این است که سعی میکنند اصل مبارزه و جهاد و تبرِّی و امثال اینها را از قاموس اسلام حذف کنند.
درصورتیکه آیات صریح قرآن در بعضی جاها مسئله تبرِّی را مقدّم بر تولِّی داشته است؛ مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَینَهُمْ.[5] اولین صفتی که قرآن برای پیروان پیغمبر اسلام معرفی میکند، دشمنی آنها با کفار است؛ کفار یعنی معاندان، آنهایی که دشمن اسلام هستند و با راه حق دشمنی میکنند. حالا مستضعف و امثال اینها جدا هستند، آنها معذور هستند. أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ یعنی در مقابل آنها خیلی سرسخت هستند، هیچ انعطافی ندارند. نمیفرماید أعْدَاءُ الْکُفَّار. این أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ یک تعبیر رساتری است یعنی نسبت به کافران خیلی سرسخت هستند، انعطاف ندارند. بعد میفرماید رُحَمَاء بَینَهُمْ؛ اما بین خودشان مهربان هستند. نسبت به همدیگر گذشت دارند، خیرخواه هستند، دلسوز هستند، فداکاری میکنند، حتی از نان خودشان، از شکم خودشان میگیرند به دیگران میدهند؛ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ.[6] اما این رفتار با کسانی است که دشمن اسلام نباشند، اگر دشمن بودند؛ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ. از اینگونه آیات فراوان داریم.
در یک آیه میفرماید قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاء مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَینَنَا وَبَینَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛[7] خطاب به پیغمبر اسلام و مسلمانها میفرماید شما باید از حضرت ابراهیم تأسی کنید، الگوی شما ابراهیم و یاران او هستند. چگونه از آنها الگو بگیرید؟ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ؛ به مردمشان که آن مردم اکثریت داشتند، اینها چند نفری بودند، گفتند إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ؛ ما از همه شما بیزار هستیم. كَفَرْنَا بِكُمْ؛ ما به شما کافریم، به شما کفر میورزیم، یعنی شما را طرد میکنیم. بالاتر، تنها صرف اینکه ما از شما جدا میشویم، پهلوی شما نمینشینیم، شما را دوست نداریم نیست؛ بَدَا بَینَنَا وَبَینَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا؛ میان ما و شما، عداوت و دشمنی تا روز قیامت ادامه خواهد داشت، مگر به خدا ایمان بیاورید.
میفرماید ابراهیم اینگونه بود که او را در آتش انداختند، خواستند او را بسوزانند، این کارها بود، خیلی سختیها کشید، بعد هم از شهر فرار کرد و از میان قوموخویش و بستگان خود مهاجرت کرد. حتی عموی خودش با او مخالف بود، عموی او سرپرست او بود ولی گفت إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ؛ آب ما با شما در یک جوی نمیرود. نهتنها از شما جدا هستیم بلکه بَدَا بَینَنَا وَبَینَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا؛ دشمنی میان ما و شما علنی است؛ بَدَا بَینَنَا. نمیگوید ما شما را مخفیانه در دلمان دوست نمیداریم، بَدَا بَینَنَا؛ یعنی ظاهر شد، علنی شد؛ ما با شما علناً مخالف و دشمن هستیم و دشمنی خود را ابراز میکنیم.
حالا یک بحث این است که اصلاً چرا اسلام یک چنین چیزی را آموزش میدهد و سفارش میکند و میگوید باید به ابراهیم تأسی کنید؟! بههرحال قرآن این است. یا قرآن را قبول دارید یا قبول ندارید. حالا این را پهلوی آن آیهای بگذارید که اول خواندم؛ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِم مَّا هُم مِّنكُمْ وَلَا مِنْهُمْ. در خود مسلمانها کسانی بودند که در پنهانی با دشمنان اسلام، با آنها که مورد غضب خدا بودند، رابطه دوستی برقرار کرده بودند. حالا آیات دیگری هم هست، سوره ممتحنه، سوره مجادله، این سورههای مسبّحات را اگر یک وقتی وقت کردید مرور کنید، از این نمونهها در آن زیاد است.
درسی که ما باید بگیریم اول راجع به آن آفت اول این است که سعی کنیم باطن خود را اصلاح کنیم. دلبستگی به لذائذ دنیا، به پول، به مقام، به شهوت، این سه تا مسئله مهمی است که انسان را بازمیدارد و باعث کجفهمی او میشود. خودش هم نمیداند چرا؟! وقتی در جایی بحث میشود، مثلاً دو نفر بحث میکنند، از یکی حمایت میکند؛ چرا؟! چون امید دارد که شاید یک سالی، استفاده مادی از او بکند، یا در انتخابات به او رأی بدهد، کمکش کند؛ ناخودآگاه، خودش هم توجه ندارد. باید مواظب باشیم و دل خود را بیازماییم و ببینیم حبّ و بغضهای ما بر اساس چیست و دنبال چه چیزی میگردیم. نکند یکوقت حبّ دنیا بر ما غالب شود و آنوقت آخرت ما بسوزد. کسانی بودند که در میدان جهاد، در رکاب پیغمبر، شرکت کردند و بعد هم جهنّمی شدند! کسانی بودند در کربلا برای کشتن سیدالشهدا اقدام کردند، حالا بعضیها مباشر بودند، بعضیها واسطه بودند و همان کسانی بودند که سالها پای منبر علیعلیهالسلام تربیت شده بودند! ما مغرور نشویم به اینکه یک مدتی کار خوبی کردیم پس دیگر حساب ما تا آخر پاک است و کار ما درست است. انسان تا در این دنیا هست در معرض آزمایش است. حواسمان در هرلحظه جمع باشد که حبّ دنیا بر ما غالب نشود. این اول.
دوم سعی کنیم اسلام را در جامعیت آن بشناسیم. یکبعدی نشویم. ممکن است یک آدمهایی بسیار خوب و باتقوا باشند اما اسلام را درست نشناخته باشند. بگردیم کسانی را پیدا کنیم که اسلام را در همه ابعاد آن شناختهاند.
از خداوند متعال درخواست میکنیم که به برکت خونهای شهدا، دلهای ما را پر از ایمان و محبت خودش قرار بدهد.
محبت دنیا و دنیاپرستان را از دل ما بردارد.
روح امام راحل و شهدا و یارانش را با اولیاء خودش، با اهلبیتسلاماللهعليهماجمعين محشور کند.
سایه مقام معظم رهبری را تا ظهور ولی عصرارواحنافداه بر سر همه ما مستدام بدارد.
به ما توفیق درک عظمت این نعمت و شکرگزاری این نعمت را مرحمت کند.
عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرماید.
وَ صَلَّی الله عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِین
[1]. مجادله، 14.
[2]. مجادله، 15.
[3]. زمر، 3.
[4]. بقره، 143.
[5]. فتح، 29.
[6]. حشر، 9.
[7]. ممتحنه، 4.