معیار پیروزی در امتحانات سرنوشت‌ساز الهی

در مراسم عمامه‌گذاری طلاب مدرسه علمیه امام خمینی(ره)
تاریخ: 
پنجشنبه, 16 خرداد, 1392

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح پرفتوح امام راحل‌رضوان‌الله‌علیه و همه شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

فرارسیدن عید عظیم مبعث را به پیشگاه مقدس ولی‌عصر‌ارواحنافداه و نائب شایسته‌شان، مقام معظم رهبری و همه علاقه‌مندان به اسلام و انقلاب، تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم. از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که به برکت این شب عزیز و به برکت صاحب این شب، از انوار معرفت و هدایت بر دل‌های همه ما بتاباند و آفات و بلایای مادی و معنوی را از جامعه اسلامی دور بفرماید و در ظهور ولی‌عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف تعجیل بفرماید.

عنایت ویژه امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف به حوزه‌های علمیه

از این‌که اوقات شریف اساتید و عزیزان را با عرایض ناقابل خودم می‌گیرم پیشاپیش عذر می‌خواهم. انگیزه بنده، یکی اطاعت امری بود که بزرگان فرمودند و یکی علاقه‌ای که به مجامع طلبگی دارم. از بهترین لذت‌های زندگی‌ام دیدن چنین مجالسی است. از بهترین ساعاتی که در زندگی به خاطر دارم و خاطره‌های خوشی از آن دارم شرکت در محافل طلبه‌هاست. پیش خودم فکر می‌کنم که اگر وجود مقدس ولی‌عصر‌ارواحنافداه الآن یک نظر عنایتی به یک گوشه‌ای از زمین بفرمایند، آن گوشه کجا خواهد بود؟! به گمان بنده یکی از جاهایی که مورد عنایت آقا قرار می‌گیرد یک چنین مجلسی است که جوان‌های پاک و عاشق اسلام و اهل‌بیت با یک نیت خداپسند، دل به اسلام و اهل‌بیت باخته‌اند و حاضر شده‌اند که بهترین ایام عمر و جوانی‌شان را در راه فراگیری معارف اهل‌بیت بگذرانند تا توان خدمت بیشتر به اسلام و انقلاب را پیدا کنند. من جایی بهتر از این‌جا سراغ ندارم که مورد توجه وجود مقدس ولی‌عصر‌ارواحنافداه قرار بگیرد و امیدم این است که از تصدق سر شما عزیزان، خدا به ما پیرمردهای گنه‌کار هم توجهی کند و در این اواخر عمر، ما را هم بیامرزد.

حالا که در این فرصت بناست سخنی گفته شود و وقت شما گرفته شود چه‌بهتر که صحبت از کسی باشد که پیش خدا از همه عزیزتر است. همه ما می‌دانیم که زبان‌های ما، ذهن‌های ما و فهم‌های ما بسیار بسیار کوتاه‌تر از آن است که به درک مقام آن بزرگوار راه پیدا کند. آن چیزهایی هم که در اشعار گفته می‌شود و لحن مبالغه شعری دارد تا آن جایی که غلوّ نباشد و تجاوز به حریم ربوبی و الهی نباشد آن‌ها هم قاصر است از این‌که حقیقت آن مقام را بیان کند و تنها الفاظ ادبی است، شعری است که می‌شنویم و خوشمان می‌آید اما باز حقیقت آن‌ها را هم درست درک نمی‌کنیم. مطلب بسیار بالاتر از این‌ها است؛ بنابراین اگر مثل بنده‌ای با این زبان الکن و با این حال بخواهم درباره مقام پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله و عظمت نعمت بعثت سخن بگویم خیلی جسارت و بی‌ادبی است.

علت عدم اصلاح کامل جامعه با وجود ارسال دین و تلاش‌های پیغمبر اکرم(ص)

 به ذهنم رسید توجه عزیزان را جلب کنم به این‌که برای چه خداوند متعال این موجود عزیزی که مقام ایشان فراتر از این عوالمی است که ما می‌شناسیم و در روایت دارد که أوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُورُ نَبِیِّک؛ همه چیز به برکت نور ایشان آفریده شده است؛ حالا اینکه این یعنی چه، درست نمی‌دانیم؛ اما به یک معنا همه چیز طفیل وجود ایشان است؛ خداوند متعال برای چه یک چنین موجودی را در یک زمان خاصی، در یک سرزمین بی‌آب و علفی، برای یک مردم خشنِ بی‌فرهنگِ دخترکشِ چپاولگرِ غارتگر فرستاد و در کنارش بالاترین هدیه ممکن، یعنی قرآن کریم را بر ایشان نازل کرد و به واسطه ایشان به دست من و شما رسانید؟! این سؤال را مطرح می‌کنم به خاطر این‌که بسیاری از ما، خود بنده هم همین‌گونه بوده‌ام، حالا هم کم‌یابیش هستم و شاید اندکی فرق کرده باشم، بسیاری از ما شاید این سؤال در دلمان باشد که اگر خدا پیغمبر را فرستاده برای این‌که جامعه را اصلاح و مردم را هدایت کند و جهل و غرور و تکبر و خودپرستی از جامعه برخیزد، پس چرا این‌گونه نشد؟!

در میان پیروان این پیغمبر که حالا ما آمار دقیق آن را نداریم، در میان یک میلیارد و چند صد میلیون جمعیت، ما شیعه‌ها مدعی هستیم که پیغمبر را بهتر شناخته‌ایم، راه ایشان را بهتر درک کرده‌ایم و به دستورات ایشان بیش از دیگران عمل کرده‌ایم؛ ولی بااین‌وجود می‌بینیم که در جامعه ما هم چه فسادهایی وجود دارد! اگر پیغمبر برای اصلاح این جامعه‌ها مبعوث شده پس چرا ما این‌گونه هستیم؟! سایر کشورهای اسلامی که وضع‌شان از ما اسف‌بارتر است. سایر کشورهای غیراسلامی هم که تکلیف‌شان روشن است؛ فساد، نامردمی، ظلم، زورگویی، تسلط بی‌جا، غرور، خودخواهی و انواع رذیلت‌ها و پستی‌ها در دنیا دیده می‌شود.

الف) آیا دین اسلام، ناقص بود؟!

این سؤال‌ها چون برای خود بنده مطرح بوده، سؤال می‌شود که آیا برنامه‌ای که خدا برای پیغمبر فرستاد ناقص بود؟! آیا دینی که فرستاد که بشر را هدایت و اصلاح کند، این کمبودی داشت و باعث این شد که نتواند جامعه را اصلاح کند؟! ظاهراً وجدان ما به‌هیچ‌وجه رضایت نمی‌دهد که بگوییم دین اسلام یک دین ناقصی است. مخصوصاً که در جای‌جای نهج‌البلاغه، امیرالمؤمنین‌صلوات‌الله‌علیه بر این نکته تأکید می‌فرمایند که خدا دین ناقصی نفرستاده تا دیگران بیایند آن را تکمیل کنند. این جواب را نمی‌توانیم بپذیریم که این دین، ناقص بود، برنامه‌ای که برای اصلاح بشر لازم بود این برنامه از قرآن به دست نمی‌آید، کم دارد، مثلاً یک پیغمبر دیگر باید بیاید تکمیلش کند، کتاب دیگری نازل شود و آن را تکمیل کند یا بعضی‌هایش را تغییر بدهد. این است که ما نمی‌توانیم این جواب را بپذیریم.

شاید کسانی باشند که ته دل‌شان همین‌ها باشد که ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ؛[1] یا بگویند احکام اسلام تاریخمند بود، دیگر تاریخ‌مصرفش گذشته، امروز بشر راه خودش را پیدا کرده و روی پای خودش ایستاده و احتیاج به کمک انبیا و امثال این‌ها ندارد. کسانی ممکن است این‌گونه فکر کنند اما ما ظاهراً این را نمی‌گوییم؛ ما معتقدیم دین اسلام بهترین برنامه‌ای است که می‌تواند بشر را به بالاترین سعادت‌ها برساند.

ب) آیا مدیریت پیغمبر نقصی داشت؟!

اینجاست که سؤال دوم مطرح می‌شود که آیا مدیریت پیغمبر نقصی داشت؟! قانون، قانون خوبی بود. بهترین قانونی است که خدا برای بشر وضع کرده است. شاید پیغمبر بلد نبود که درست اجرا کند و مدیریتش ضعف داشت! آیا ما می‌توانیم این را باور کنیم؟! به خودمان این جواب را بدهیم. اگر یک کسی بهتر از پیغمبر بلد بود مردم‌داری کند، بهتر بلد بود که چگونه با مردم رفتار کند که دینش را بپذیرند، اگر کسی مدیریتش بهتر بود شاید اسلام فراگیرتر می‌شد و نقش خودش را بهتر ایفا می‌کرد و جوامع، بهتر و زودتر اصلاح می‌شدند؛ می‌توانیم این را بگوییم؟! فکر نمی‌کنم؛ بنده که نمی‌توانم این را بپذیرم.

پس نه قانون خدا نقصی داشت و نه مدیریت مجری قانون؛ اینکه می‌فرماید النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛[2] أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ،[3] هیچ قید و شرطی ندارد. پس چرا این‌گونه شد؟! پس چرا جوامع آن‌گونه که بایدوشاید به صلاح نگرویدند و اصلاح نشدند و چرا در جوامع اسلامی این همه فساد و انحراف عقیدتی و رفتاری وجود دارد؟!

هدف خداوند متعال از آفرینش انسان

جوابی که بنده بعد از هشتاد سال به آن رسیده‌ام این است که سرّ مسأله این است که اصلاً این عالم برای این آفریده نشده است که همه به‌زور به سعادت برسند و اصلاح بشوند. خود قرآن هم می‌فرماید لَّوْ یشَاء اللّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا؛[4] وَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِینَ؛[5] اگر خدا می‌خواست آیتی نازل می‌کرد و یک معجزه‌ای را ظاهر می‌کرد که دیگر هیچ کس نتواند انکارش کند و همه مجبور بشوند که تسلیم بشوند؛ فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ.[6] خدا این را نخواسته است. اگر چنین چیزی را می‌خواست آن‌قدر چنین موجوداتی را خلق کرده بود که دیگر احتیاج به یک مخلوق دیگری که این‌گونه عبادت‌کننده باشد نداشت. عوالم پر از فرشتگان هستند. به تعبیری که در نهج‌البلاغه آمده، در جای‌جای آسمان‌ها با آن وسعتی که دارند که به ذهن ما نمی‌آید و در ذهن ما نمی‌گنجد، جایی نیست که به اندازه پوست یک گاوی باشد و مَلَکی در آن‌جا مشغول عبادت نباشد. خدا این مخلوقات را که از اول به‌گونه‌ای آفریده شده‌اند که همیشه راه صحیح می‌روند و عبادت خدا می‌کنند، یُسَبِّحُونَ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ لَا یفْتُرُونَ،[7] و اگر صدها، هزاران و میلیون‌ها سال مشغول عبادت باشند باز هم خسته نمی‌شوند، لَا یفْتُرُونَ، لَا یسْأَمُونَ،[8] خدا این‌ها را خلق کرده بود و احتیاج به یک مخلوق دیگری که او را عبادت کند نداشت. البته به آن‌ها هم احتیاجی نداشت اما فیاضیت او اقتضا می‌کرد که هر جا ممکن است و جایی برای فرشته‌ای هست، او را خلق کند و به عبادت مشغول باشد.

انسان؛ موجودی بر سر دوراهی انتخاب

خدا از این مخلوقات کم ندارد. جای یک موجودی خالی بود که با اراده خودش راه صحیح را انتخاب کند یعنی باید در وجودش دو انگیزه متضاد وجود داشته باشد تا زمینه انتخاب برای او فراهم باشد. در جامعه هم باید گروه‌های متضادی وجود داشته باشند تا زمینه انتخاب فراهم شود. وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ...؛ این آیات را خیلی خوانده‌ایم و می‌خوانیم. بالاخره این‌ها را اقلاً یک بار در ماه رمضان می‌خوانیم اما خیلی دل نمی‌سپاریم به اینکه این‌ها یعنی چه و این‌ها چه می‌گویند؟! می‌فرماید وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا؛ مایی که خدا هستیم، جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِی عَدُوًّا شَیاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یفْتَرُونَ* وَلِتَصْغَى إِلَیهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِیرْضَوْهُ وَلِیقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ؛[9] إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا.[10] اصلاً بنا بر این نبوده که خدا یک موجودی بیافریند که راه صحیح را صد در صد انتخاب کند. این موجود باید دو راه در پیش رو داشته باشد تا خودش انتخاب کند. جای چنین موجودی خالی بود و اتفاقاً خلیفه خدا در بین چنین مخلوقاتی پیدا می‌شود.

انسان و امکان رسیدن به مقام خلافت الهی

خداوند متعال وقتی فرمود إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً،[11] ملائکه عرض کردند که أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ؟! خدایا! تو می‌خواهی خلیفه را در میان کسانی قرار بدهی که این‌ها اهل فساد هستند؟! این‌ها جلوتر می‌دانستند انسان که خلق بشود خونریزی خواهد کرد؛ یَسْفِكُ الدِّمَاء. گفتند خلیفه را از میان این موجودات انتخاب می‌کنی؟! وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ؛ ما هستیم که اهل تسبیح و تقدیس هستیم، گناه نمی‌کنیم، پاک هستیم، معصوم هستیم؛ یعنی به صورت ضمنی این سؤال را مطرح کردند که چرا خلیفه را از میان ما قرار نمی‌دهی؟! خداوند متعال پاسخ داد که شما نمی‌توانید درک کنید که خلیفه باید چگونه موجودی باشد؛ من می‌دانم که خلیفه باید چه کسی باشد؛ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ.

عظمت مقام انسان در ساحت آفرینش

در میان یک چنین موجوداتی، آن‌چنان موجود شریفی رشد می‌کند که به مقامی می‌رسد که همه عالَم در مقابل او حکم طفیلی را دارند! اگر او باشد خلقت، معنا و ارزش دارد. اگر او نباشد بقیه مخلوقات چندان اهمیتی ندارند. هیهات که ما بفهمیم او چه مقامی داشت که همه این‌ کهکشان‌ها، همه این کرات عظیم، همه این چیزهایی که بشر تا به حال کشف کرده و چه‌بسا صدها برابرش نامکشوف مانده، همه این‌ها در مقابل یک انسانی که از یک نطفه‌ای آفریده می‌شود و به جایی می‌رسد که همه این عالم در مقابل او چیزی نمی‌ارزد، همه این‌ها در مقابل ارزش او قریب به صفر است! انسان به کجا می‌رسد؟! این چه مقامی است؟!

سرّ عظمت مقام پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله

انسان در سایه عمل اختیاری‌اش به این مقام می‌رسد. اگر رسیدن به این مقام، جبری بود و انسان این‌گونه آفریده شده بود خیلی ارزشی نداشت. البته نسبت به ما، چرا؛ ملائکه خیلی ارزش دارند، حتی کوچولوهایشان؛ ما گنه‌کار هستیم و آن‌ها گنه‌کار نیستند؛ اما نسبت به وجود مقدّس پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله همه ملائکه در مقابل ایشان خاضع هستند. مُطاع امین‌شان، کسی که در مقام مطاعیت سایر ملائکه است، می‌فرماید لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ! «اگر به اندازه سرانگشتى نزديك مى شدم، آتش مى گرفتم.» دیگران که حسابشان پاک است!

عظمت این مقام برای این است که او با اختیار خودش به این مقام می‌رسد؛ با خواسته‌هایی که با این مقام نمی‌سازد مبارزه می‌کند و مجالی برای هوای نفس و گرایش‌های شیطانی در وجود خودش باقی نمی‌گذارد.

پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله، بنده شکرگزار خدا

این روایات را هم شیعه زیاد نقل کرده‌اند و هم اهل تسنن به صورت‌های مختلفی از همسران پیغمبر و از بعضی از صحابه که حتی به مقام خلافت ظاهری هم رسیدند نقل کرده‌اند که گاهی از پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله می‌پرسیدند که آقا! شما چرا این‌قدر گریه می‌کنید؟! چرا این‌قدر عبادت می‌کنید؟! حالا آن‌ها مطابق فهم خودشان می‌گفتند که لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ؛[12] گناهی برای شما باقی نمانده، مَا تَقَدَّمَ و مَا تَأَخَّرَ بخشیده شده است، چرا این‌قدر گریه می‌کنید؟! آن‌ها دیگر نهایت فهمشان همین بود که اگر پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله گریه می‌کند برای آمرزش گناهانش است. حضرت فرمود أفَلا أكونُ عَبدًا شَكورًا؟! «آیا بنده شکرگزاری نباشم؟»

عبادت و بندگی اختیاری پیامبر اکرم‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله

یکی از همسران پیغمبر می‌گوید نصف شب بود. پیغمبر خیال کرد که من به خواب رفته‌ام. شب بیتوته‌ای بود که پیغمبر باید در کنار آن همسرش باشد. دیدم پیغمبر آرام از جایش بلند شد و مشغول نماز شد. بعد سر به سجده گذاشت و شروع به گریه کردن کرد. من حساس شدم که پیغمبر برای چه این‌قدر گریه می‌کند؟! آرام‌آرام خودم را کشاندم و به سجده‌گاه پیغمبر نزدیک شدم تا ببینم در حال سجده‌اش چه می‌گوید. خودم را نزدیک کردم، می‌گفت اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّي صَالِحَ مَا أَعْطَيْتَنِي أَبَداً، اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً، اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِي عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً، اللَّهُمَّ لَا تَرُدَّنِي فِي سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِي مِنْهُ أَبَداً،[13] و مثل باران می‌گریست.

پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله این مقام را در اثر این عبادت اختیاری پیدا کرد. نه تکلیف واجبی بود و نه از شدت گرفتاری و درد، بی‌خواب شده بود؛ در بستر گرم، کنار همسرش بود. برحسب ظاهر وقتی حس کرد که همسرش به خواب رفته بلند شد و مشغول عبادت شد. حالا خواسته‌اش از خدا چیست؟ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي! این را هیچ مَلَکی درک نمی‌کند. این چیزی بود که او درک می‌کرد. او درک می‌کرد که خدا به او چه داده و خود همین که این معرفت را به او داده که می‌فهمد که باید به خدا بگوید لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي، این چه نعمتی است و چه قدر باید شکرش را به جا بیاورد و لذا می‌فرماید اَفَلا اَكوُنَ عَبْداً شَكُوراً؟!

این پیغمبر به واسطه رفتار اختیاری‌اش به این‌جا رسید. اگر زورزورکی بود و شرایط به‌گونه‌ای بود که باید راست بگوید و باید عبادت کند اهمیتی نداشت. حداکثر این بود که مثل یک فرشته می‌شد. البته فرشتگان به یک معنا مجبور نیستند یعنی کسی آن‌ها را برخلاف اراده‌شان مجبور نمی‌کند بلکه میل‌شان است اما میل‌شان یک‌سویه است. اصلاً لذت‌شان در عبادت است. باید یک کسی باشد که دو جور لذت متقابل داشته باشد و انتخاب کند.

فراهم شدن شرایط انتخاب صحیح؛ حکمت بعثت پیغمبر اکرم‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله

وقتی این طور شد این پیغمبر می‌آید برای این‌که کسانی را به این راه دعوت کند، زمینه‌ای را برای انتخاب فراهم کند، افرادی را تربیت کند که سعی کنند با انتخاب خودشان خدایی بشوند نه به‌زور. البته یک لوازمی هم دارد که وقتی اجتماع تشکیل شد، برای این‌که حق دیگران تضییع نشود الزاماً یک قوانینی هم باید اجرا شود. قوانین کیفری هم داریم. کسانی که در جامعه، عصیان می‌کنند و راه را برای دیگران سد می‌کنند آن‌ها باید مجازات و تنبیه شوند. آن‌ها هم برای هدایت دیگران هست. آن‌ها سر جای خودش؛ ولی اصل بر این است که زمینه انتخاب برای انسان‌ها فراهم شود و بفهمند که چه باید کرد؛ لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَىٰ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ.[14]

پیغمبر برای این نیامد که مردم را به‌زور، بخواهند یا نخواهند به یک راهی بکشاند. درست است که وقتی حاکم شد و آن‌ها گفتند ما احکام اسلامی را قبول داریم، آن وقت احکام اسلامی و احکام کیفری اسلام هم درباره‌شان اجرا می‌شود اما از اول کسی را به‌زور مسلمان نمی‌کنند. اگر به‌زور باشد این هدف تأمین نمی‌شود یعنی هدف از خلقت انسان و فراهم شدن زمینه خلافت، در عالم تحقق پیدا نمی‌کند.

پس نه قانون اشکالی داشت و نه مجری قانون نقصی داشت. قانون در آن راه و آن چیزی که هدفش بود یعنی هدایت مردم، ارشاد مردم، فراهم کردن زمینه انتخاب، نشان دادن راه صحیح سعادت، انذار از راه خطا و گناه و معصیت، موفق بود. مجری قانون هم در اجرای این قانون‌ها هیچ کوتاهی نکرد و هیچ کم نگذاشت. هیچ احتیاجی هم به وزرا و کابینه و مشاوران و این حرف‌ها نداشت. خوب بلد بود که چگونه باید جامعه را اداره کند.

نقش ائمه اطهار در هدایت جامعه به سمت رستگاری

پیامبر این نقش خودش را ایفا کرد و رفت. بعد چه شد؟ طبق عقیده ما شیعیان، عنایت الهی به این تعلق گرفت که زمینه‌ای فراهم شود که کسانی که در معرفت، در عبادت و در اطاعت خدا مثل خود پیغمبر هستند اما مقام نبوت و رسالت را ندارند، آن‌ها جانشین او بشوند و مدیریت جامعه را به عهده بگیرند. عقیده ما شیعیان این است که ائمه معصومین قانوناً نقش پیغمبر را در هدایت و مدیریت جامعه عهده‌دار بودند اما عملاً مردمی که باید از آن‌ها اطاعت می‌کردند این انتخاب را نکردند؛ گفتند ما خودمان مجری قانون تعیین می‌کنیم؛ و مسیر از همان جا عوض شد ولی خود این حضرات معصومین‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین در هر زمانی متناسب با شرایط زمان تا آن‌جا که می‌شد سعی کردند مردم را به اصل اسلام‌ ناب آشنا کنند؛ تا هر جا که می‌شد؛ تا آن‌جا که مردم جلوی‌شان را می‌گرفتند و نمی‌گذاشتند و آن‌ها را زندان می‌‌کردند، به شهادت می‌رساندند، به صورت‌های دیگری ترور شخصیت می‌کردند، تهمت می‌زدند، می‌گفتند علی نماز نمی‌خواند! تا آن جایی که می‌شد سعی می‌کردند مردم را هدایت کنند.

ولایت‌فقیه، تداوم هدایت و رهبری جامعه

همه ما تا این‌جا را می‌دانیم، آموخته‌ایم و ما شیعه‌ها در آن اختلافی نداریم؛ بعدش چه؟ از زمان غیبت به بعد اراده الهی بر چیست؟ دیگر خدا همه ما را رها کرد و گفت دیگر هر کاری می‌خواهید بکنید؟! یا به قول بعضی‌ها بشر به جایی رسیده است که دیگر احتیاج به لَلَ ندارد، احتیاج ندارد که کسی دستش را بگیرد و ببرد، دیگر خودش راه خودش را پیدا می‌کند، دیگر احتیاج به اسلام هم ندارد، دوران اسلام‌گرایی گذشته! آیا این‌گونه است یا نه، خود ائمه معصومین برای بعد از دوران غیبت‌شان هم فکری کرده‌اند؟! البته با زبان ساده خودمانی می‌گوییم فکری کرده‌اند وگرنه دستوری بود که خدا به آن‌ها داده بود؛ وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ.[15] آن‌ها می‌دانستند که اراده خدا چیست و همان‌گونه که خدا امر فرموده بود مردم را هدایت ‌کردند. این همان است که بسیاری، حالا شاید بگوییم اکثریت‌قریب‌به‌اتفاق عوام شیعه معتقد هستند که جانشین امام معصوم در زمان غیبت، ولی‌فقیه است. اوست که نقش امام را، امامی که نقش پیغمبر را در جامعه عهده‌دار بود، این نقش را ایفا می‌کند. این‌که فرموده‌اند ولایت‌فقیه ادامه ولایت انبیا و ائمه معصومین‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین است به این معناست.

تشکیل حکومت اسلامی، آرمان ائمه اطهار‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین

حقیقت این است که ائمه معصومین‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین در دوران حضورشان، یعنی قبل از غیبت وجود مقدس ولی‌عصر‌ارواحنافداه تا آن‌جا که شرایط اجازه می‌داد و امکان عمل بود به صورت‌های مختلفی سعی کردند مردم را ارشاد کنند، هدایت کنند، وگرنه آنچه برنامه اصلی بود برای هیچ کدام از آن‌ها میسر نشد که اجرا کنند یعنی تشکیل یک مدینه فاضله‌ای که در رأسش امام معصوم باشد هیچ وقت تحقق پیدا نکرد. فقط در زمان امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه ایشان چند سالی، حدود چهار سال و نه ماه حکومت کرد، آن هم دیدید که با چه مشکلاتی؛ عمده‌اش با جنگ گذشت. بقیه ائمه معصومین حتی به این اندازه هم موفق نشدند که حکومتی داشته باشند ولی هیچ‌گاه در هدایت مردم سر سوزنی کوتاهی نکردند، به هر اندازه‌ای که ممکن ‌می‌شد حقایق دین را لااقل برای افراد خاصی، در پرده، در لفافه، با بیانات متشابه که احتیاج به تفسیر داشت، احتیاج به فهم اجتهادی داشت، بیان می‌فرمودند تا آن هدف الهی که زمینه انتخاب است برای مردم فراهم شود و کسی نمانَد که بگوید من نمی‌توانستم حق را بشناسم؛ به هر اندازه‌ای که ممکن ‌می‌شد تلاش کردند تا آن جایی که ممکن است حجت بر مردم تمام بشود؛ لِئَلاَّ یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ.[16] ولی می‌دانیم آنی که شکل اصلی حکومت بود، آنی که ایده اساسی بود، هیچ‌گاه تحقق پیدا نکرد یعنی انسان‌ها زیر بار آن نرفتند.

امام خمینی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه؛ احیاگر اندیشه حکومت اسلامی

بعد از هزار و چهارصد سال، حالا از لحاظ شمسی یا قمری اندکی کمتر یا بیشتر، یک کسی پیدا شد که این ایده را زنده کرد. این ایده در کتاب‌ها بود، بحث‌های فقهی هم گاهی مطرح می‌شد اما مرد میدانش کم پیدا می‌شد. بعد از هزار و چهارصد سال یک کسی پیدا شد و اگر با یک تعبیر ادبی مسامحه‌آمیزی بگوییم بعثت جدیدی تحقق پیدا کرد. عرض می‌کنم به تعبیر مسامحه‌آمیزی، یک وقت جسارت نشود؛ یک حرکت و یک جنبش جدیدی در عالم پیدا شد. شبیه این‌که کأنه بعد از هزار سال در یک قومی یک پیغمبری مبعوث شد و یک حرف‌های نویی، حرف‌هایی که با فطرت آشنا بود اما با عرف مردم، ناآشنا و غریب، مطرح شد.

تشکیل حکومت اسلامی در ایران؛ پاداش انتخاب صحیح مردم

کسی که در میان اقران خودش هم یار و یاور صددرصدی نداشت، چه رسد در میان دیگران! پانزده سال خون دل خورد، غیر از خون دل‌هایی که قبلاً خورده بود و شرایط را تحمل کرده بود تا برای قبول این مسئولیت پخته شده بود؛ زندان رفت؛ تبعید شد؛ سختی‌ها کشید؛ همه تهمت‌ها، بی‌احترامی‌ها، بی‌ادبی‌ها و بی‌مهری‌های دوستان را تحمل کرد تا روزی فرارسید که سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یسْرًا؛[17] خداوند متعال به واسطه انتخاب خوبی که مردم کرده بودند و از این بزرگ‌مرد الهی پیروی کرده بودند بر این مردم منت گذاشت و یک فرجی برای جامعه رساند؛ مردم نفسی کشیدند، دین دوباره در جامعه زنده شد و ارزش‌های اسلامی مطرح شد.

شرایط حاکم بر جامعه در آغاز نهضت امام خمینی‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

قریب به اتفاق حضار مجلس زمان قبل از نهضت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را درک نکرده‌اند؛ زمانی بود که نمازخواندن علامت ارتجاع، علامت خرافی بودن و علامت دور از تمدن بودن حساب می‌شد. اگر یک دانشجوی مسلمان در همین دانشگاه تهران می‌خواست نماز بخواند، باید می‌گشت یک جای خلوتی پیدا می‌کرد که همکلاسی‌هایش نبینند که این نماز می‌خواند وگرنه مسخره‌اش می‌کردند و می‌گفتند تو نماز می‌خوانی؟! شما هنوز هم این‌قدر نفهم هستید؟! این خم و راست شدن چیست؟! و چیزهای دیگری که کم‌یابیش شنیده‌اید. حتی در مشاهد مشرفه مثل شهر مشهد، پیاله‌فروشی‌ها و مشروب‌فروشی‌های علنی فراوان دیده می‌شد! در قم من ندیدم، علنی نبود، خدا قم را یک طور دیگر حفظ کرد، چه عرض کنم که اراده خدا چه بود؛ اما در تهران که پیرمردها دیده‌اند بعضی جوان‌ها هم شاید دیده باشند که در همین خیابان‌ها تعداد مشروب‌فروشی‌ها از اغذیه‌فروشی‌ها بیشتر بود! حتی در بعضی از خیابان‌ها از نانوایی هم بیشتر بود! دیگر قمارخانه‌ها، کازینوها و چیزهای دیگر که الی‌ماشاءالله وجود داشت!

بعثت دوباره اسلام در انقلاب اسلامی ایران

در یک چنین محیطی یک‌مرتبه صدای الله‌اکبر، صدای ارزش‌های دینی، عدالت، نماز، بندگی خدا و این چیزها مطرح شد. نعمت عظیمی بود که عقل امثال بنده هنوز بسیار کوچک‌تر از این است که این نعمت را درست ارزیابی کند که خدا به این ملت چه داد؟! و این خورشیدی که در این‌جا درخشید چگونه جهان را نورافشانی کرد که بعد از ده‌ها سال به‌تدریج این انوار دارد در جهان منتشر می‌شود. همه این‌ها درست؛ آیا فقط باید سر به سجده بگذاریم؟! اگر به خاطر یکی از این نعمت‌هایش عمرمان را صرف شکر خدا کنیم حقش ادا نمی‌شود! اما آیا ضمانتی هم برای دوام این نعمت وجود دارد؟! یعنی خدا دیگر دست از امتحان کشید؟! دیگر شرایط، جبری شد؟! مثلاً همه باید مسلمان باشند، همه دین‌دار باشند، همه تابع ولی‌فقیه باشند؟! یا نه، عالم در حال نوسان است، فراز و نشیب‌ها دارد، پیچ‌وخم‌ها دارد، آن‌قدر باید فراز و نشیب پیدا کند که یکایک من و شما و هفتاد و پنج میلیون جمعیت این کشور، بدون استثنا، مراحل مختلف امتحان را بگذرانیم و آن زیبایی این خلقتی است که در میانش خلیفه‌الله درمی‌آید. اگر این‌گونه نبود این جایگاه خلیفه‌الله نمی‌شد؛ جایگاه فرشتگان می‌شد اما خلیفه‌الله در آن پیدا نمی‌شد.

انحراف اکثریت جامعه اسلامی بعد از رحلت پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله

 همان‌گونه که بعد از وجود مقدس پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در صراط مستقیم اسلام زاویه‌هایی رسم شد، زاویه‌هایی که از اول خیلی معلوم نیست که چه قدر با خط مستقیم فاصله دارند، اول خیلی فاصله ندارد، وقتی پیش می‌رود، یک وقت به چیزی شبیه به بی‌نهایت سر درمی‌آورد! بالاخره این کار شد. علیرغم تدبیر الهی که بعد از پیغمبر، دوازده معصوم تعیین کرده بود برای این‌که مردم از آن‌ها خوب استفاده کنند ولی متأسفانه مردم استفاده نکردند و سراغ خطوط انحرافی رفتند! فقط چند نفر ماندند. کمترین تعدادشان را سه نفر و بیشترین تعدادشان را دوازده نفر گفته‌اند. همین حدود بوده است. بقیه به راه دیگری رفتند.

انقلاب اسلامی؛ عرصه آزمایش و امتحان الهی

آیا توقع داریم حالا که امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه نظام اسلامی را برپا کرد دیگر قضیه تمام شده باشد؟! دیگر تا آخر همین است؟! هیچ زاویه‌ای پیدا نمی‌شود؟! هیچ انحرافی پیدا نمی‌شود؟! این توقع، توقع خیلی بی‌جایی است. خدا هنوز دست از امتحان نکشیده است. شرایط آن‌قدر زیرورو خواهد شد، ولَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَة،[18] این دیگ آن‌قدر جوش می‌خورد، نخود و لوبیاها بالا می‌آیند و پایین می‌روند- این‌ها تعبیرات نهج‌البلاغه هست، از خودم نیست- تا معلوم شود که هر کسی چند مرده حلاج است؟! کجایش نقص دارد؟! کجایش محکم و استوار است؟!

زندگی انسان فقط در امتداد یک خط نیست. این‌گونه نیست که همه در یک خط باشد یکی نمره یک باشد، یکی دو، یکی صد، تا به سوی بی‌نهایت برود؛ بلکه شاخه‌های مختلفی دارد. یکی در این شاخه برنده می‌شود، در آن‌جا بازنده می‌شود. این عالم برای همین است که این شاخه‌های گوناگون برای اشخاص ترسیم شود و هر کسی در هر شاخه‌ای، معلوم شود که چه کاره‌ است و از این مسیر چه نمره‌ای دارد؟ اگر نمره‌اش در این مسیر، بیست بود معنایش این نیست که در مسیر‌های دیگر هم بیست باشد. ممکن است یکی‌اش هم صفر باشد. چه باید کرد؟!

قرآن و عترت؛ معیار تشخیص حق از باطل

آنچه می‌تواند راه حق را از باطل، تشخیص و تمییز بدهد کتاب‌الله و عترت نبیه‌صلوات‌الله‌علیه است؛ فَإِذَا اِلْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ اَلْفِتَنُ كَقِطَعِ اَللَّيْلِ اَلْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ؛[19] اما خود قرآن که به این آسانی نمی‌آید بگوید که من چه می‌گویم. تا حالا هیچ قرآنی را دیده‌اید که با صدایی که ما با گوشمان بشنویم داد بزند که آهای! این راه خطاست، نروید؟! قرآن خطوطی است که روی کاغذ نوشته شده است؛ قاریانی هستند - خدا حفظ‌شان کند- که بسیار زیبا می‌خوانند؛ تجویدشان، لحن‌شان، صوت‌شان بسیار عالی است و آدم لذت می‌برد؛ اما باز وظیفه ما از این‌ها درمی‌آید؟!

وای به روزی که بگندد نمک!

این قرآن، قرآن‌شناس می‌خواهد؛ دین، دین‌شناس می‌خواهد؛ قرآن‌شناس و دین‌شناس این جاها باید پیدا بشود. اگر ما حوزه‌های سالم دینی داشتیم که وظایف‌مان را بشناسیم و خودمان خوب عمل کنیم، می‌توانیم نور قرآن را به جاهای دیگر هم برسانیم اما وای بر آن وقت که بگندد نمک! اگر خدایی نکرده ما خودمان عامل کج‌فهمی و کج‌روی شدیم، آن وقت دیگر از کجا می‌شود انتظار داشت؟!

حوزه‌های علمیه؛ بهترین فرصت برای آشنایی با قرآن و عترت

دلیل این‌که بنده به این مجالس و به این محافل و مدارس عشق می‌ورزم این است که اگر امیدی هم بشود داشت از این جاهاست. جاهای دیگر که این خبرها نیست. آن‌ها که دغدغه‌ای نسبت به خدا و پیغمبر ندارند. دنبال این هستند که مونتسکیو چه گفته است. در دانشگاه‌های ما چه تدریس می‌شود؟! نظریات روان‌شناسان و جامعه‌شناسان و حقوقدان‌ها و علمای سیاستی که در دانشگاه‌های ما تدریس می‌شود آیا این‌ها از قرآن آمده است؟! آیا این‌ها از کلمات اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين است؟! اگر کسی این چیزها را می‌خواهد باید بیاید این‌جا زانو بزند. حالا اینکه ما چه قدر همتش را داشته باشیم که این وظیفه را درست بشناسیم و عمل کنیم آن دیگر مشکل خود ماست وگرنه خداوند متعال این عنایت را به ما فرموده که شرایط آشنایی با قرآن و عترت را برای ما فراهم کرده است مخصوصاً در زمانی که مثل امام‌رضوان‌الله‌علیه از این حوزه‌ها طلوع کرد.

امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری؛ سیمای اسلام ناب محمدی

دیگر نمی‌توانیم بگوییم نمی‌دانیم اسلام چیست و نمی‌دانیم کدام اسلام صحیح است؛ و همین طور بعد از امام، خدا کسی که شایسته‌ترین انسان‌ها روی زمین برای جانشینی امام بود را به ما عنایت فرمود. دیگر حجتی نداریم که بگوییم نشناختیم و نمی‌دانیم چه کسی است. هر کسی ریگی در کفش داشته باشد از همین جا درباره خدا هم شک می‌کند، درباره پیغمبر هم شک می‌کند اما کسی که اهل فطرت باشد، اهل انصاف باشد، دنبال حقیقت باشد، نمی‌تواند بگوید من نشناختم، نفهمیدم، شاخص‌ها را نشناختم، نمی‌دانم دنبال چه کسی باید بروم. مگر بنا نبود که عامل سعادت ما دین باشد؟! مگر به این نتیجه نرسیدیم که هنر امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه احیای ارزش‌های اسلام بود؟! آب و نان از دهانش می‌افتاد ولی اسم اسلام از دهانش نمی‌افتاد. این سخنرانی‌های امام هست و این نوشته‌هایش هست. وقتی خیلی می‌خواست به مردم هشدار بدهد که خطر عظیمی جامعه ما را تهدید می‌کند می‌گفت من برای اسلام احساس خطر می‌کنم! نمی‌گفت برای شکم شما احساس خطر می‌کنم؛ می‌گفت برای اسلام احساس خطر می‌کنم!

درواقع اگر اسلام باشد همه چیز دیگر پیدا می‌شود ولی اگر نباشد هیچ چیز جای آن را نمی‌گیرد. اسلام هم فقط الف و سین و لام و میم نیست؛ ارزش‌های اسلامی است، احکام اسلامی است، پایبندی به حلال و حرام است. این‌ها ملاک است. اگر ما این چیزها را نشناسیم و نفهمیم آیا پیش خدا حجتی داریم؟! روز قیامت می‌گویند چرا فلان راهی رفتی؟! چرا دنبال فلان کس رفتی؟! بگویم اشتباه کردیم! آقا! نمی‌دانستیم، برای ما مساوی بود و نفهمیدیم. می‌گویند آیا نفهمیدی که چه کسی بیشتر درد دین دارد؟! نفهمیدی؟! اگر کسانی نفهمیدند ما دعا می‌‌کنیم خدا این فهم را به آن‌ها بدهد.

آمیختگی حق و باطل، علت سختی تشخیص در فتنه

به‌هرحال خدا نعمت‌هایی به ما داده که من سراغ ندارم که در هیچ عصری، به هیچ امتی از امت‌های اسلامی این همه نعمت‌های عظیم، عزت‌بخش، نورانی و روشن مرحمت کرده باشد. آیا شما خیال می‌کنید در زمان امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌علیه که دولت اسلامی تشکیل شده بود و بعد از پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله که تنها دورانی بود که ما حاکم اسلامی داشتیم، قضایا برای مردم درست روشن بود؟!

در جنگ جمل، شخصی خدمت حضرت آمد. عرض کرد آقا! من می‌دانم شما پسرعموی پیغمبر هستید و پیغمبر خیلی به شما علاقه داشت؛ می‌دانم که شما در اسلام چه خدماتی کردید، چه جهادهایی کردید، همه این‌ها را می‌دانم؛ اما کسانی هم که در مقابل شما هستند یکی همسر پیغمبر است و دو تای دیگر هم از اصحاب بزرگ پیغمبر هستند؛ من از کجا بفهمم راه شما درست است و راه آن‌ها خطاست؟! طلحه و زبیر اولین کسانی بودند که به علی‌علیه‌السلام رأی داده بودند. در شورای شش نفری، این‌ها بودند که با علی‌علیه‌السلام بیعت کرده بودند. بعد از قتل خلیفه سوم، این‌ها بودند که دور علی‌علیه‌السلام را گرفتند و اصرار کردند که به میدان بیا! اجازه بده با تو بیعت کنیم!

طرف سؤال کرد آقا! من می‌دانم شما بسیار مرد بزرگ و دوست‌داشتنی‌ای هستید اما آخر آن‌هایی هم که در مقابل شما هستند آدم‌های بدی نیستند؛ این‌ها نه یهودی‌اند، نه نصاری اند، نه زرتشتی‌اند، نه بت‌پرست‌اند، یکی از این‌ها همسر پیغمبر است، دو تای دیگر هم دو تا از اصحاب بزرگ پیغمبر هستند. حضرت فرمود اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ؛ برو معرفتت را زیاد کن، ببین حق چیست، باطل چیست، آن وقت ببین چه کسی طرفدار حق است و چه کسی طرفدار باطل؟!

دیروز شهادت حضرت موسی‌بن‌جعفر‌سلام‌‌الله‌‌عليه بود. این داستان را همه ما شنیده‌ایم و شاید خیلی‌ از شما روی منبر هم خوانده باشید. وقتی هارون‌الرشید به مکه و مدینه آمد، به‌اصطلاح به قصد زیارت خانه خدا و زیارت قبر پیغمبر، سر قبر پیغمبر رفت. گفت یا رسو‌ل‌الله! این فرزندت دارد بین مردم اختلاف می‌‌اندازد! من برای جلوگیری از اختلاف در امت تو، مصلحت می‌بینم او را زندانی کنم! من را معذور بدار!

مگر اختلاف انداختن کار خوبی است؟! مگر وحدت خوب نیست؟! اکثریت مردم کدام طرف بودند؟! هارون‌الرشید به استناد حفظ وحدت می‌گوید موسی بن جعفر را زندان می‌کنم!

دغدغه دین داشتن؛ شاخصه مسئولان نظام اسلامی

هر کسی راه باطلی می‌رود یک شعار و یک چاشنی حقی در کلامش می‌آورد و در رفتارش اظهار می‌کند. شما باید بصیرت داشته باشید و بفهمید این راست می‌گوید یا این پوششی برای اهداف سوء و برای ریاست‌طلبی‌‌اش است؟! خدا اگر این فهم را به ما نداده از خدا بخواهیم که بدهد. خیلی بد است که انسان بعد از سی و پنج سال و این همه تجربه‌ها باز هم بگوید من نمی‌دانم این یکی درست می‌گوید یا آن یکی؟! نور درست است یا ظلمت؟! هر دوی این‌ها انقلابی بودند و زحمت کشیدند! مگر طلحه و زبیر انقلابی نبودند؟! مگر پیغمبر برای زبیر دعا نکرد؟! برای شمشیرش هم دعا کرد! همین زبیر به روی علی‌علیه‌السلام شمشیر کشید! البته یاران علی‌‌علیه‌السلام رفتند او را کشتند.

منظورم این است که ما باید عمیق‌تر فکر کنیم و سطحی‌نگر نباشیم. ملاک اصلی ما، آنچه در قدم اول روی آن تکیه می‌کنیم دغدغه دین است؛ چه کسی می‌خواهد ارزش‌های اسلامی زنده باشد؟! بعد در بین دو تا مساوی، رجحان‌های دیگری هم هست که باید آن‌ها را رعایت کرد؛ اما تا این مسأله حل نشود نوبت به چیز دیگری نمی‌رسد. آیا اگر روز قیامت از من سؤال کردند تو که طرفدار فلان کسی بودی، چه حجتی داشتی؟! فلان رفتارش را ندیدی؟! فلان کارش را ندیدی؟! سوءاستفاده‌هایی که از بیت‌المال کرد، اینکه چنین و چنان کرد را ندیدی؟! نفهمیدی؟! آیا بگویم نمی‌دانستم؟! آیا پیش خدا حجتی دارم؟!

امتحان‌های غیرقابل‌پیش‌بینی؛ سنت حتمی الهی

این امتحان برای امروز من و شماست. برای فردای ما و دیگران هم هست و تا آخر، تا این عالم، عالم است هر روز امتحان نویی با شکل جدیدی که قابل پیش‌بینی نیست وجود خواهد داشت. اگر امتحان قابل پیش‌بینی باشد، اینکه فردا بدانم چه امتحانی می‌شوم این خیلی هنر ندارد. شب می‌روم درسش را می‌خوانم و نمره‌اش را می‌آورم. امتحان باید به‌گونه‌ای باشد که کسی نتواند پیش‌بینی کند که فردا چه می‌شود. کار خدا در این قسمت‌ها آن‌قدر عمیق و محکم است که آب به درزش نمی‌رود.

قطع شدن وحی بر پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله به مدت چهل روز!

خدا به پیغمبرش می‌فرماید – پیغمبری که گفتیم مقام ایشان چیست و دیگر معلوم است پیش خدا کسی عزیزتر از ایشان نمی‌تواند باشد- خدا به این پیغمبر می‌فرماید وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا*إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ.[20] در روایت دارد که چهل روز وحی از پیغمبر قطع شد و علت قطع شدن وحی این بود که از پیغمبر سؤالاتی کردند، حضرت فرمودند فردا جواب‌تان را می‌دهم و ان‌شاءالله نگفت. گفت فردا این کار را می‌کنم. چون ان‌شاءالله نگفته بود و خدا فرموده بود وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا*إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ؛ نظرت باید به خدا باشد؛ باید ببینی او چه می‌خواهد و او چه مقدر کرده است. تو تکلیفت را انجام بده! تو خدای عالم نیستی. تدبیر عالم را از تو نخواستند. تکلیفی را برای تو معین کرده، برو تکلیفت را عمل کن! عالم، بی‌صاحب نیست.

به پیغمبرش هم می‌فرماید برای فردا پیش‌بینی نکن که حتماً این کار را می‌کنم. باید فکر کرد، باید تدبیر کرد اما فکر نکن که همه کارها به دست من است و من که گفتم دیگر درست می‌شود. در روایت دارد که چهل روز وحی از پیغمبر قطع شد برای این‌که این‌جا ان‌شاءالله نگفت و گفت فردا حتماً جواب‌تان را می‌دهم. خدا می‌خواهد در این گفتنش هم نظرش به خدا باشد؛ اگر او بخواهد می‌گویم.

دوستی و سازش با دشمنان خدا از نگاه اسلام

اسلام می‌خواهد ما را این‌گونه تربیت کند، آن وقت ما چه شاخص‌هایی را انتخاب می‌کنیم و در نظر می‌گیریم؟! به چه چیزهایی دل خوش می‌کنیم؟! آشتی با همه! این شعار اسلامی است؟! قرآن می‌فرماید أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ؛ این آیه‌ای است که مربوط به امروز و به فرداست؛ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ؛[21] اولین ویژگی یاران پیغمبر، دشمنی با دشمنان خداست یعنی سرسختی و قاطعیت، نه مجامله، مداهنه و سازش. آن‌ها دوست دارند که ما مداهنه کنیم؛ آیه شریفه‌اش چیست؟ وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ؛[22] دوست دارند تو یک کمی نرم بشوی و آن‌ها هم نرمی کنند؛ اما خدا می‌فرماید یاران پیغمبر اهل معامله و اهل سازش نیستند. سر حق، قاطع هستند؛ اول می‌فرماید أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ، بعد هم می‌فرماید رُحَمَاء بَینَهُمْ. اسلام این است. حالا یاران قرآن می‌گویند ما برنامه‌مان این است که با همه آشتی کنیم؛ یعنی با کسی دشمنی نداریم، سرسختی نداریم، آمریکا، اسرائیل، نه، حالا گفتنش دیگر لازم نیست، با همه آشتی! این شعار اسلام است؟! این شعار امام است؟! این میراث امام است؟! ما این‌ها را نمی‌فهمیم؟!

از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که به برکت این روز شریف و این نعمت عظیمی که به ما عنایت فرمود و به برکت توجهات ولی‌عصر‌ارواحنا‌لتراب‌مقدمه‌الفداه، ما را مشمول عنایتی از عنایات آن بزرگوار قرار بدهد؛ یکی از دعاهای آن بزرگوار را در حق ما مستجاب کند؛ به ما لیاقت این را مرحمت کند که مشمول دعای آن بزرگوار قرار بگیریم و این عزیزانی که امروز به لباس روحانیت مشرف می‌شوند همه این‌ها را از یاران و از سربازان واقعی امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف محسوب بفرماید.

وصلی ‌الله علی محمد و آله‌الطاهرین


[1]. یونس، 15.

[2]. احزاب، 6.

[3]. نساء، 59.

[4]. رعد، 31.

[5]. نحل، 9.

[6]. شعراء، 4.

[7]. انبیا، 20.

[8]. فصلت، 38.

[9]. انعام، 112 و 113.

[10]. انسان، 3.

[11]. بقره، 30.

[12]. فتح، 2.

[13]. تفسیر قمی، ج 2، ص 75.

[14]. انفال، 42.

[15]. نجم، 3 و 4.

[16]. نساء، 165.

[17]. طلاق، 7.

[18]. نهج‌البلاغه، خطبه 16.

[19]. تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 13.

[20]. کهف، 23 و 24.

[21]. فتح، 29.

[22]. قلم، 9.