آثار و مراتب معرفت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين

در مدرسه علمیه رشد
تاریخ: 
سه شنبه, 28 شهريور, 1391

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

قبل از هر چیز فرارسیدن این عید سعید پربرکت را به پیشگاه مقدس ولی‌عصر‌ارواحنا‌فداه و همه دوستداران اهل‌بیت، مخصوصاً حضار محترم تبریک و تهنیت عرض می‌کنم. امیدواریم خداوند متعال به برکت این میلاد بزرگ، عنایت خاصی به همه شیعیان و همه مسلمانان و حق‌خواهان جهان بفرماید و عیدی ما را تعجیل در ظهور آن حضرت قرار دهد.

از این‌که خدا توفیق داد و حیاتی بود که یک بار دیگر در این جمع نورانی شرکت کنم خدا را شکر می‌کنم. امیدوارم که به برکت توجهات خاص حضرت ولی‌عصر‌ارواحنافداه جمع شما ازلحاظ کمیت و کیفیت، ترقی و تعالی پیدا کند و همه در راهی که مرضی خدا و اولیای خداست قدم‌‌های بلندی بردارید و به مقامات رفیعی نائل شوید و از صدقه سر شما خدا ما را هم بیامرزد.

محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین؛ گوهر بی‌همتای خدادادی

از این برنامه‌هایی که عزیزان اجرا کردند بسیار لذت بردم و دیگر جایی برای صحبت ما باقی نمانده است. ماشاءالله هر چه بود در این چکامه گنجانده بودند. همه ما باید خدا را بسیار شکر کنیم که این گوهر بی‌همتای محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین را در دل‌های ما قرار داده است. شاید چندان زحمتی هم برای کسبش نکشیده باشیم و شاید هم هیچ زحمتی؛ یک موهبت خدادادی است. البته پدر و مادر، اساتید و کسانی که در کسب این محبت، مؤثر بوده‌اند ثواب خودشان را خواهند داشت اما خود ما معلوم نیست که برای کسب این محبت زحمتی کشیده باشیم. به‌هرحال یک کیمیایی است که خداوند متعال تقریباً مجانی به دست ما داده است و بسیاری از مشکلات به وسیله این گوهر گرانبها حل می‌شود. وظیفه ما در درجه اول این است که شکر خدا را بکنیم که این نعمت را به ما داده که البته هرقدر هم شکر کنیم کم است و حق شکرش را نه می‌فهمیم و نه می‌توانیم انجام دهیم.

رابطه معرفت و محبت

شاید آنچه برای ما لازم است که بیشتر توجه کنیم این باشد که چه کنیم که این محبت افزایش پیدا کند؟ چه کنیم که ارزش بیشتری، صفای بیشتری و شفافیت بیشتری داشته باشد و هم در پیشرفت‌ کارهایمان مؤثر باشد و هم در سعادت آخرت‌مان؟

به حدیثی که مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ الْجَنَّةُ،[1] اشاره کردند. این تعبیر عارِفاً بِحَقِّه، بِحَقِّهم و یا بِحقوقِهم، در روایت بسیار فراوان هست. بنده هم واقعاً نمی‌دانم حق اهل‌بیت چیست یعنی کنه‌اش را نمی‌دانم. یک مفاهیمی از آن را بلد هستم اما هنوز کنه‌اش را نیافته‌ام تا ببینم چیست ولی می‌دانم که این معرفت و محبت آن وقتی اثر خودش را خواهد بخشید که توأم با معرفت بیشتر باشد و از طرفی هرقدر معرفت به خوبی‌ها بیشتر باشد محبت بیشتری ایجاد می‌کند.

هر چیزی که آدم خوبی‌هایش را بشناسد و درک کند آن را بیشتر دوست می‌دارد. آدم ممکن است مدت‌ها با یک چیزی آشنا باشد اما آن را درست نشناخته باشد و خوبی‌هایش را درک نکرده باشد. طبعاً خیلی هم به آن محبت پیدا نمی‌کند. آدم هرقدر به خوبی‌های کسی بیشتر آشنا شود و بیشتر توجه کند و بیشتر تمرکز پیدا کند محبتش افزوده می‌شود و به جایی می‌رسد که دیگر کار اعجاز می‌کند. پس ما بعد از این‌که اعتراف می‌کنیم به این‌که خدا کیمیای بزرگی را مجانی به ما داده اول باید بدانیم که این، همه محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین نیست و فقط یک بویی از محبت اهل‌بیت برده‌ایم.

علت گریه ثوبان، غلام پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله

این داستان را حتماً شنیده‌اید که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله یک غلامی به نام ثوبان داشتند که مدت‌ها به حضرت خدمت کرده بود و حضرت هم به این غلامشان خیلی علاقه داشتند. ایشان در اوقات متعددی شروع به گریه کردن می‌کرد آن هم گریه‌های طولانی! حضرت پرسیدند چرا این‌قدر گریه می‌کنی؟! عرض کرد آقا! به خاطر این‌که فکر می‌کنم من بعد از مردن، شما را کجا پیدا کنم؟! حالا هر وقت دلم تنگ می‌شود این‌جا می‌آیم و شما را می‌بینم ولی وقتی که مُردم چه کار کنم؟!

ببینید محبت چه کار می‌کند! حالا همین‌جایش هم اگر محبت او با محبت بنده‌ای سنجیده شود زمین تا آسمان تفاوت دارد ولی او فکر بعدش هم است که بعد از این‌که مُردیم چه کار کنیم؟!

داستان‌هایی از کسانی که محبت اهل‌بیت را داشته‌اند هست که بعضی‌هایش افسانه‌گونه است و آدم به‌زودی آن‌ها را باورش نمی‌شود اما اگر آدم یک نمونه‌‌هایی از آن را دیده باشد تا حدی باورش می‌آید که این‌ها واقعیت دارد.

راه افزایش محبت به اهل‌بیت‌‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین

به‌هرحال بعد از شکر خدا که این کیمیا را در همین حدی که داریم به ما مرحمت فرموده، باید ببینیم چه کار کنیم که این بیشتر شود، مراتب بالاتری از این محبت را پیدا کنیم و بعد در کنار آن سعی کنیم معرفت خودمان را نسبت به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین بیشتر کنیم تا محبت ما عمق و ارزش بیشتری پیدا کند.

همه ما کم‌یا‌بیش در محبت‌های عادی آزموده‌ایم که وقتی آدم یک چیزی یا یک کسی را دوست می‌دارد هر چه بیشتر به او توجه کند، در حضور و در غیاب یاد او باشد و لحظات و ساعاتی را کم یا زیاد تمرکز پیدا کند، هر چه تمرکز و توجه نفس بیشتر باشد آن محبت بیشتر رشد می‌کند. برعکس وقتی توجه کم شد حالا به دلایلی، دلایل طبیعی و اتفاقی، فرض کنید مدت‌ها او را ندید و هیچ راه ارتباطی با او نداشت، محبت به‌تدریج کم می‌شود. این یک قاعده کلی و یک اصل روان‌شناختی است که حالات نفسانی انسان، با توجه، تقویت می‌شود.

همه ما شنیده‌ایم که مرتاضان یک مسائلی دارند و یک کارهایی می‌کنند. انواع مکاتب مختلف به اصطلاح عرفانی هم هست که یک کارهای عجیب‌وغریبی هم نتیجه‌اش می‌شود. حالا این‌ها در راه صحیح باشد یا در راه غلط ولی روح همه این‌ها یک نکته است و آن نکته این است که همه قدرت‌ها و توانایی‌هایی که پیدا می‌کنند در اثر تمرکز است؛ توجهاتشان را به یک نقطه، معطوف می‌کنند.

آدم هرقدر سعی کند که بیشتر توجه داشته باشد و کمتر غفلت کند محبتش بیشتر می‌شود. همین‌طور در عمل، آدم هر چه به لوازم محبت، بیشتر ملتزم باشد محبتش بیشتر می‌شود. فرض کنید آدم وقتی کسی را دوست می‌دارد اگر به موقع خودش یک هدیه‌ای برای او بفرستد، نامه‌ای بنویسد و اظهار محبتی کند، همین‌ها باعث این می‌شود که محبت زیاد شود. اگر برعکس، به دلایلی رفتار ضدش را انجام دهد این محبت از بین می‌رود.

ما نسبت به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین و حالا آن مصداقی که خدا منت بیشتری بر ما گذاشته که از برکاتشان استفاده کنیم حضرت معصومه‌سلام‌الله‌علیها، اولاً باید سعی کنیم توجهات‌ و توسلاتمان را بیشتر کنیم. در حدی که با تکالیف دیگرمان تزاحم نداشته باشد بیشتر به حرم شرفیاب شویم. اگر نمی‌شود اقلاً در منزل سلامی عرض کنیم؛ بعد از نماز رو به طرف حرم کنیم و یک سلامی عرض کنیم. یادمان باشد که این به یاد بودن و توجه داشتن باعث می‌شود که محبت ثبات پیدا کند و بلکه رشد کند.

برکات خدمت صادقانه به دوستان اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین

به‌طورکلی یک از چیزهایی که موجب این می‌شود که محبت ما به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین افزوده شود خدمت کردن به دوستانشان است و اینکه آدم به کسانی صرفاً به خاطر این‌که محبّ اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین هستند خدمت کند، حالا خدمت مادی باشد یا هر خدمت دیگری که از دستش بربیاید اما ته دلش صاف باشد که چون این شیعه است و چون دوستدار اهل‌بیت است به او خدمت می‌کنم. این خدمت‌هایی که برای دوستانشان انجام می‌گیرد ریشه محبت به خودشان را تقویت می‌کند و محبتشان نسبت به خود اهل‌بیت صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین زیاد می‌شود.

این‌ها دیگر آثار مع‌الواسطه‌شان است. اینکه آدم به آن کسانی که برای دستگاه اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین بیشتر زحمت کشیده‌اند و بیشتر خدمت کرده‌اند بیشتر محبت داشته باشد، با آن‌ها ارتباط برقرار کند، اگر خدمتی از دستش بربیاید برای آن‌ها انجام دهد، همه این‌ها باعث می‌شود که محبتش نسبت به اهل‌بیت بیشتر شود؛ چون این کارها را که انجام می‌دهد به خاطر این است که این‌ها ارتباط با اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین دارند و انتساب به اهل‌بیت دارند. فرض بفرمایید شما به فرزند کسی محبت کنید چون فرزند آن آقاست. همین خدمتی که به فرزند او می‌کنید باعث می‌شود محبتتان نسبت به خود او بیشتر شود تا برسد به نوکرش، بستگانش و منسوبینش.

این‌ها یک سری کارهایی است که همه ما کم‌یابیش می‌دانیم. حالا شاید آن‌ها را درست به صورت یک مسأله‌ای نپرورانده باشیم که بحث و اثبات کنیم اما همه‌ ما به صورت ارتکازی می‌دانیم که همین‌گونه است؛ ولی باز آنچه مهم‌تر است این‌ است که آن ریشه محبت را که معرفت است آن را تقویت کنیم؛ چرا این‌ها را دوست داریم؟! حالا این‌جا یک سلسله بحث‌های علمی و روان‌شناختی و فلسفی هست که جا دارد بحث شود ولی نه بنده اهلش هستم و نه این مجلس برای این کارهاست و لذا من از بحث‌های به اصطلاح علمی و فنی صرف‌نظر می‌کنم.

فقط به آرزوی دیدار!

این‌هایی که اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین را دوست ‌دارند چه طور شده که این محبت را پیدا کرده‌اند؟ چرا اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین را دوست دارند؟ من گاهی گفته‌ام که یک وقت مثلاً اگر به مشهد مشرف بشوم به حال بعضی از روستایی‌هایی که سوادی هم ندارند اما وقتی می‌آیند و نگاهشان‌ به گنبد حضرت رضا‌صلوات‌‌الله‌‌علیه‌‌ می‌افتد دلشان غنج می‌زند و پر درمی‌آورند غبطه می‌خورم. این خیلی قیمت دارد. این از این نگاه کردن و لذت بردن چیزی نمی‌خواهد.

به نظرم در تلویزیون بود که با یک خانمی مصاحبه می‌کردند. گفتند تو به زیارت حضرت رضا‌صلوات‌‌الله‌‌علیه‌‌ آمده‌ای از ایشان چه می‌خواهی؟ گفت همین که من را دعوت کرده که به این‌جا آمده‌ام دیگر چه از این بالاتر؟! دیگر چیزی نمی‌خواهم. آرزویم بود که بیایم زیارت کنم، به آرزویم رسیدم. دیگر چیزی نمی‌خواهم. این خیلی حرف ساده‌ای است اما خیلی هم حرف عمیقی است. چه کنیم که این‌گونه بشویم؟

مراتب محبت به اهل‌بیت‌علیهم‌السلام

اینکه عواملش چیست و چگونه می‌شود که این طور بشود عرض کردم بحث‌های زیادی است ولی به‌هرحال ما که نسبت به سیدالشهدا‌صلوات‌‌الله‌‌علیه و سایر اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین ارادتی داریم و اظهار محبتی می‌کنیم غالباً به خاطر این است که یک فضائلی از این‌ها شنیده‌ایم و کم‌یابیش انتظار داریم که از فضائل آن‌ها شامل حال ‌ما هم بشود، یک مشکلی داریم حل کنند، حاجتی داریم روا کنند. البته خود همین که آدم بداند این‌ها یک فضیلت‌ها و کمالاتی دارند خودش دوست‌داشتنی است اما غالباً با این چاشنی همراه است که یا حاجتی داشته‌ایم که برآورده شده، یا انتظار داریم که مشکلات آینده‌مان به وسیله آن‌ها حل شود و یا کم‌یابیش این آثار و برکاتی که بر محبت آن‌ها مترتب می‌شود ازجمله تأثیری که در هدایت ما، در رشد اسلام و در هدایت خلق داشته‌اند را به یاد می‌آوریم، آن وقت خودمان را مدیون دانسته‌ایم و محبت آن‌ها بیشتر در دل‌مان جایگزین شده است. بالاخره برمی‌گردد به اینکه ما یک کمالاتی از این‌ها را شناخته‌ایم.

این‌هایی که کلاس‌شان کمی از من بالاتر است آن‌ها چون می‌دانند اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین پیش خدا بسیار عزیز هستند، این است که به آن‌ها ارادت دارند و اظهار محبتی می‌کنند. آن‌هایی که کمی پایین‌تر هستند می‌گویند این‌ها چون واسطه فیض خدا هستند و فیض‌شان به دیگران می‌رسد و ما هم به برکت‌ آن‌ها هدایت شده‌ایم. آن‌هایی که کمی پایین‌تر هستند همین‌که حوائج دنیوی‌شان را از آن‌ها می‌خواهند و می‌گویند فلان حاجتی داشته‌ایم، به امام رضاصلوات‌‌الله‌‌علیه متوسل شده‌ایم و مشکل‌مان حل شده است، قربانش بروم، این دفعه هم اگر حاجتی داشته باشم پیشش می‌روم. علت محبتش همین است که منفعتی از امام رضاصلوات‌‌الله‌‌علیه نصیبش شده است.

عالی‌ترین مرتبه محبت

ولی آن روستایی که نگاهش که به گنبد می‌افتد دلش غنج می‌زند و اشکش جاری می‌شود، گاهی هم می‌گوید من چیز دیگری نمی‌خواستم، همین را می‌خواستم، آن یک خلوص بیشتری دارد. زیارتش هم ارزش بیشتری دارد. او از این زیارت، طمعی ندارد. حالا ممکن است در عمق دلش و در لایه‌های خیلی عمیق قلبش امید به شفاعت و چیزهای دیگری از این قبیل باشد اما به‌هرحال الآن آنچه در ضمیر آگاهش هست همین است که خودش را دوست دارد و از دیدن آثارش لذت می‌برد.

این‌گونه محبتی وقتی پیدا می‌شود مزد، آثار و برکاتش به همراهش است. این دیگر نباید امیدی داشته باشد که بعد چیزی عایدش شود؛ مثلاً وقتی آدم با کسی که دوستش ‌دارد انس بگیرد دیگر انتظاری ندارد که بعد مثلاً پولی از آن بگیرد. او فقط همین را می‌خواهد که او را ببیند و پهلویش باشد. مزدش همراهش است.

بعضی از کسانی که از نماز و عبادت و امثال این‌ها لذت می‌برند از همین خواندن نماز و یا حتی گریه کردن یا کرنش کردنشان لذت می‌برند و هیچ چیز دیگری نمی‌خواهد. بیشترین لذتشان در عالم همین است. این آن وقتی است که این محبت با یک معرفت خاصی توأم باشد، بداند این‌ها چه کسانی هستند، چه کمالاتی دارند، بعد دلش با آن‌ها ارتباط پیدا کرده باشد و انس بگیرد.

امتحانی کن، ببین اینجا چه حظّی می‌دهد!

یکی از آقایانی که همه شما می‌شناسید، البته ایشان در قم نیستند اما همه شما ایشان را می‌شناسید یک شب از زبانش در رفت و گفت من هیچ وقت از زیارت امام رضاصلوات‌‌الله‌‌علیه یا سایر مشاهد مشرّفه سیر نمی‌شوم و هیچ وقت حرم که می‌روم خسته نمی‌شوم. وقتی که کار دارم بیرون می‌آیم، آن دیگر ضرورت است وگرنه تا در حرم هستم سیر و خسته نمی‌شوم که حالا دارم زیارت می‌خوانم. برای بیرون آمدن از حرم یک اهرمی می‌خواهد که من را بیرون بکشد وگرنه تا در حرم هستم یادم به هیچ چیز نیست، هیچ امیدی به جایی یا نگرانی‌ای از جایی یا از کسی ندارم. این‌ها‌ خیلی گوهر گرانبهایی است. آن‌هایی ‌که یک بویی از آن برده باشند خیلی با دیگران فرق دارند. چه کنیم که این‌گونه محبت‌ها را پیدا کنیم؟

راهکار عملی برای تقویت محبت به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین

برای پیدا کردن این‌گونه محبتی یک فعالیت ذهنی و علمی، کسب علم و معرفت و امثال این‌ها لازم است یعنی چیزهایی که شناخت ما را تقویت کند و یکی هم این‌که برنامه عملی داشته باشیم. برنامه عملی‌اش را اشاره کردم. آدم باید برنامه‌ای داشته باشد که رفتارش را به‌گونه‌ای تنظیم کند که لازمه‌ محبت است. آدم وقتی کسی را دوست بدارد دلش می‌خواهد بیشتر او را ببیند. ما که حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌علیها را دوست داریم باید دلمان برای حرم‌شان تنگ بشود. یک آقایی می‌گفت پدر من روزی سه مرتبه به حرم مشرف می‌شد! بنده گاهی هفته‌ای یک بار را هم موفق نمی‌شوم. اگر موفق هم بشوم معلوم نیست که خیلی حوصله داشته باشم، دلم می‌خواهد زیارت زود تمام شود و دنبال کارم بروم. حالا همین که آدم برنامه داشته باشد که یک سلامی عرض کند ولو اولش هم خیلی عاشقانه نباشد، یک برنامه داشته باشیم که حتی‌المقدور تا آن جایی که میسر است و با تکالیف واجب‌تری، با درس واجبی یا با برنامه واجب دیگری مزاحمت ندارد تشرف را کم نکنیم. حتی اگر حال هم نداریم.

راه دستیابی به حس و حال معنوی در زیارت

گاهی آدم می‌گوید حالا حالش نیست که به زیارت بروم. یک وقت یک کسی خدمت مرحوم آقای بهجت‌رضوان‌الله‌علیه سؤال کرد که آقا! ما بعضی وقت‌ها می‌خواهیم به حرم برویم و استفاده کنیم ولی حالمان مساعد نیست، لذا می‌گوییم باشد یک وقت دیگری. ایشان فرمودند نشده که وقتی به حرم می‌روید اول حال نداشته باشید و بعد حال پیدا کنید؟! گفتند چرا، گاهی هم می‌شود. فرمودند به همین امید بروید! درست است که حالا حال ندارید، بروید بلکه آن‌جا حال پیدا کنید.

به‌هرحال آدم به بهانه این‌که حال ندارم و امثال این‌ها نباید برنامه‌ها را ترک کند. حالا من عرض نمی‌کنم که شما حتماً روزی سه مرتبه بروید یا هر روز بروید. آدم باید برنامه‌هایش را تنظیم کند اما دلش دغدغه این را داشته باشد که حرم من کم نشود، ما به این خاندان احتیاج داریم، دوستشان داریم، نمی‌شود آدم کسی را که دوست دارد نخواسته باشد ببیند. حالا خودش را که ما لیاقت نداریم ببینیم، آثارش را ببینیم، همین گنبد و بارگاه را ببینیم.

جلوه‌های محبت

محبت یک اسرار عجیبی دارد. همه ما آزموده‌ایم که هر کسی را که دوست داریم یک چیزی هم که منسوب به او است این را هم خواهی‌نخواهی دوست داریم ولو اصلاً آن یک چیز دوست‌داشتنی نباشد ولی چون این انتسابی به او دارد آن را هم دوست می‌داریم. چه طور می‌شود؟ چرا؟ چرا ندارد؛ دیگر این محبت است. حتی تا آن شهر را دوست داریم، تا آن کوچه را دوست داریم، تا آن خانه را دوست داریم، تا آن چوب‌های در خانه را دوست داریم، آن لباسی که او حتی یک مرتبه پوشیده را هم دوست داریم.

من بعضی‌ها را سراغ دارم که با زحمت یک قطعه لباسی از مقام معظم رهبری گرفته بودند که این‌ را در خانه‌شان در یک جعبه‌ای نگهداری می‌کردند. لباسی که ایشان یک مرتبه یا چند مرتبه آن را پوشیده‌اند، به چه زحمتی این را به دست آورده‌اند. محبت این است دیگر. نمی‌شود آدم کسی را دوست داشته باشد و چیزی که مربوط به او هست را دوست نداشته باشد.

محبت به اهل‌بیت در امتداد عشق به خدا

یک مطلب دیگر هم می‌خواهم بگویم ولو این‌که خودم هم خیلی اهلش نیستم اما رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ؛[2] شاید کسی که اهلش باشد در مجلس باشد و از آن بهتر استفاده کند. بالاخره اصالتاً ما یا یک محبت مستقل به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين داریم یعنی همین که مثلاً چون شخص حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها هست به ایشان محبت داریم و یا به اصطلاح طلبه‌ها یک حیثیت تعلیلیه‌ای هم دارد. اگر دارد برای بعضی‌هایمان حیثیت تعلیلیه‌ای آن همان نفع‌هایی است که می‌بریم؛ یعنی توسل می‌کنیم دعایمان را مستجاب می‌کنند و حاجت‌مان را می‌دهند و این‌ها حیثیت تعلیلیه‌ای آن است. این‌ها برای سطح مثل بنده‌ای قابل قبول است اما یک کسانی هستند که به این سطح اکتفا نمی‌کنند و سطح فهم‌ و مرتبه معرفت‌شان بالاتر از این ‌است. این‌ها بر اساس معرفتی که نسبت به خداوند متعال و صفات و افعال او دارند می‌دانند که هیچ چیزی مستقل از خدا، دوست‌داشتنی نیست.

ما پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را که دوست داریم چون حبیب‌الله است. ما ائمه معصومین‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین را که دوست داریم چون بندگان شایسته خدا هستند. آن‌هایی که این معرفت را دارند برای این‌ها حساب مستقلی باز نمی‌کنند، نمی‌گویند چون خدا را دوست داریم حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌علیها را هم دوست داریم. این اصلاً یک محبت است؛ محبت خداست که در این بنده‌اش هم ظهور پیدا می‌کند به خاطر این‌که خدا این را بیشتر دوست می‌دارد. حالا آن‌هایی که از این صحبت حواله‌ای دارند سعی کنند خدا را بهتر بشناسند.

عظمت مقام حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها

ما اگر بخواهیم فضائل حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌علیها را بشناسیم که ایشان چه قدر دوست‌داشتنی هستند، چه قدر می‌ارزند، این چه طور موجودی است، بنده اعتراف می‌کنم اگر همه عمرم، حالا آن هم که گذشته و دیگر معلوم نیست چند صباحی از آن مانده اما این هشتاد سالی که گذشته، اگر همه‌اش را صرف می‌کردم که درست بفهمم حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌علیها چه قدر می‌ارزند نمی‌توانستم. ارزش این وجود مقدس بسیار فراتر از فهم مثل بنده‌ای است. ما یک چیزکی از آن را می‌فهمیم و به همین هم دل خوش می‌کنیم. کسی که یک توسل به ایشان و نام ایشان، گاهی مرده را زنده می‌کند، بلاهایی را دفع می‌کند، مشکلاتی را حل می‌کند، بزرگانی از اولیای خدا باید در این‌جا کرنش کنند تا یک توجهی به آن‌ها بشود و مشکل‌شان حل شود، این خودش چه قدر ارزش دارد؟!

از طرف دیگر همه ما می‌دانیم که حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌علیها به همه دوستانشان و به همه شیعیان علاقه دارند. محبتشان هم به هر شیعه‌ای- به قول آقای قرائتی، خدا حفظشان کند، این را زیادی گوش بدهید - محبت حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌علیها به هر یک از ما که همین اندازه مرتبه ضعیفی از محبتشان را داریم هزاران و میلیون‌ها بار از محبت مادر به فرزند بیشتر است؛ ما عقل‌مان نمی‌رسد. چه دلی باید باشد که این‌همه محبت در آن جمع شود؟! چه مقامی باید باشد که هر کسی از هر نژادی، از هر ملتی، با هر زبانی، هر وقتی به آن حضرت توسل پیدا کند صدایش را بشنود، مشکلش را بفهمد، راه‌حلش را بداند که چیست؟ در آنِ واحد هزاران نفر می‌گویند یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی‏ لِی فِی الْجَنَّةِ، صدای هیچ کسی مانع شنیدن صدای دیگری نمی‌شود، همه را جداجدا می‌فهمند، جداجدا درک می‌کنند، جداجدا پاسخ می‌دهند، هیچ سلامی را بی‌پاسخ نمی‌گذارند. این چه قدرتی است؟! این چه مقامی است؟!

حالا همه این‌ها را که درک کردید، مقام ایشان را نسبت به برادرشان یا نسبت به پدرشان یا نسبت به پیامبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بسنجید. فاصله‌ای که بین مقام پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله با حضرت معصومه هست آن هم برای ما قابل محاسبه نیست. خیلی فاصله هست. آن دیگر چه گوهری است؟!

مقام وصف‌ناپذیر پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در سایه بندگی

گر با همین نسبت‌ها خوب راجع به این حساب کنید و کم‌یابیش در ذهن‌تان تصور کنید که وجود مقدس رسول‌الله‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله چه عظمت و چه نورانیتی دارند لفظی نداریم که بگوییم. اجمالاً باید بپذیریم که اگر هزاران استادتر از من، ما که شاگرد هستیم، اگر هزاران استاد، تمام عمرشان را صرف کنند هرگز نمی‌توانند کُنه مقام پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را درک کنند. مقام ایشان بسیار فراتر از آن چیزهایی است که عقل ما به آن می‌رسد. حالا همه این‌ها را که شناختیم، تازه پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله همه این ارزش‌ها را که دارند برای چیست؟ همه این‌ها برای این است که ایشان بنده خدا هستند؛ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ.

مقام اهل‌بیت، شعاع محدودی از فیض الهی

اگر همه این فضیلت‌ها مال بنده بودن است، خدا چه مقامی دارد؟! او چقدر دوست‌داشتنی است؟! ولی قصور و جهل ما، بنده خودم را عرض می‌کنم، باعث می‌شود که گاهی آدم خیال کند که مثلاً حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌علیها یا حضرت سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه را از خدا بیشتر دوست می‌دارد! من از بعضی‌ها شنیده‌ام که گفته‌اند ما ائمه را بیشتر از خدا دوست می‌داریم! این برای جهل ماست که خدا را نشناخته‌ایم و نمی‌دانیم چیست. خیال می‌کنیم حساب خدا یک دستگاه است، حساب پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله یک دستگاهی است، حساب امام حسین‌علیه‌‌السلام هم یک دستگاه دیگری است و ربطی به این‌ها ندارد. در صورتی که همه این فضیلت‌های اصلی و ارزشمند به خاطر این است ‌که یک شعاع محدودی از فیض الهی است. باید سعی کنیم محبتمان را نسبت به اهل‌بیت، کم‌کم تعالی ببخشیم تا به آن ریشه اصلی برسد.

چرا حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها را دوست می‌داریم و باید دوست بداریم؟! البته اولش باید دوست بداریم. عرض کردم همین محبت ضعیفی که ما داریم کیمیایی است که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست؛ اما خداوند متعال برای انسان یک استعدادی قرار داده که بتواند این موهبت الهی را هزاران مرتبه رشد و افزایش بدهد.

آن نقطه‌ای که باید به آن برسیم این است که این را خوب بفهمیم که همه این فضائلی که انبیا، اولیای خدا، دوستان خدا، صالحان، صدیقین و شهدا داشتند همه این‌ها یک پرتوی محدودی از فیض و رحمت الهی است که آن به تمام معنای کلمه، نامحدود است. پس در مقابل او چه قدر باید محبت داشته باشیم؟! چه قدر باید خاکسار باشیم؟!

لذت واقعی نماز، بالاتر از تمام لذت‌های سلاطین عالم!

اگر یک کسی یک بویی از این معرفت ببرد آن وقتی که سر روی خاک می‌گذارد و یک سبحان‌الله می‌گوید انگار همه لذت‌های عالم را به او داده‌اند. این مطلب را بارها از قول مرحوم آقای بهجت‌رضوان‌الله‌علیه از کسی که بلاواسطه از خود ایشان شنیده بود نقل کرده‌ام. آن‌وقت‌هایی بود که هنوز ایشان نماز جماعت نمی‌خواندند. در مسجد فاطمی مرحوم آقا شیخ عبدالنبی اراکی نماز می‌خواندند و چندی بعد، مدت کوتاهی هم یکی از دامادهایشان. ایشان در منزل بودند و عصرها که می‌شد و درس و بحثشان که تمام می‌شد حرکت می‌کردند و به صفائیه می‌آمدند. صفائیه هنوز به پل صفائیه نرسیده بود دیگر ساختمان‌ها تمام می‌شد. نزدیک پل صفائیه زمین مزروعی بود. ایشان آن‌جا می‌آمدند و اول مغرب به آن‌جا می‌رسیدند و نمازشان را همان‌جا روی زمین‌های مزروعی خارج از شهر می‌خواندند.

یکی از دوستانی که گاهی در نماز ایشان شرکت می‌کرد و همان‌جا با ایشان می‌رفت گفت ایشان یک شب بعد از این‌که نمازشان تمام شد گفتند اگر سلاطین عالم می‌دانستند که در نماز چه لذتی هست تمام لذت‌های دیگرشان را رها می‌کردند تا بیایند این لذت را به دست بیاورند!

ایشان شاعر نبود، گزاف نمی‌گفت، مبالغه نمی‌کرد؛ یک چیزی چشیده بود. ما اصلاً از نمازخواندن خسته می‌شویم و دنبال این هستیم که زود تمام شود و دنبال کارمان برویم! این برای این است که معرفت ما ضعیف است.

رابطه علم و معرفت

اگر این درس‌هایی که می‌خوانیم و برنامه‌هایی که داریم در جهتی باشد که هر روزی یک قدم ما را به این معرفت نزدیک کند، البته راه طولانی است و هزاران فرسخ راه است، اما اگر یک قدم هم ما را به این راه نزدیک کند خیلی به نفع است و خیلی خسارت است که آن درس‌ها و برنامه‌هایی که ما را می‌تواند به یک چنین مقامی نزدیک کند صرف امور پست دنیا بشود؛ درس بخوانیم برای این‌که زندگی‌مان بهتر بشود، پُستی پیدا کنیم، شهرتی پیدا کنیم، تیتری پیدا کنیم، آیت‌الله بشویم، دکتر بشویم، عکس‌مان را مثلاً به درودیوار بزنند؛ چه قدر همت باید پست باشد؟!

برگردم به این‌که کلید همه این فضائل که میلش به سوی بی‌نهایت است یعنی ما نمی‌توانیم حدوحصری برای آن تعیین کنیم، هر چه بالاتر برویم باز یک مقامی بالاتر از آن هم هست، این از همین محبت اهل‌بیت و ارادت به حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها شروع می‌شود. قدر این بزرگوار را بدانیم؛ ارتباطمان را تقویت کنیم؛ از ایشان بخواهیم که از خدا بخواهند تا بر معرفت ما بیفزاید. آن چیزی که یک موجود خاکی لَمْ یكُن شَیئًا مَّذْكُورًا[3] را به جایی می‌رساند که ملائکه در مقابلش خضوع می‌کنند و افتخار نوکری‌اش را می‌کنند همان معرفت و محبتی است که آدم نسبت به خدا و اولیای خدا پیدا کند. این معرفت و محبت با این الفاظ و اصطلاحات و امثال این‌ها هم پیدا نمی‌شود. نوری است که او باید بتاباند. البته درس خواندن هم می‌تواند کمکی باشد برای این‌که آدم در آن مسیر پیش برود؛ اگر نیت ما در درس خواندن صحیح باشد، اگر در تحصیل‌مان اخلاص داشته باشیم.

لازمه اخلاص هم این است که از خیلی چیزها چشم بپوشیم. اولش این است که احکام خدا را درست رعایت کنیم، حلال و حرام را رعایت کنیم. این اولین مرتبه شکر این محبت و این نعمت است و باعث می‌شود که توفیق آدم افزوده شود و مراتب بیشتری از معرفت و محبت را پیدا کند تا به جاهایی برسد که عقل ما نمی‌رسد.

وفقناالله وایاکم ان‌شاءالله

پروردگارا! تو را به حق عزیزترین بندگانت قسم می‌دهیم که ما را مشمول عنایت‌های خاص امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف قرار بده!

نوکری و خدمت‌گزاری ما در دستگاه امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف را بپذیر!

قلب مقدس ایشان را از ما راضی بفرما!

ما را به راه و کار موفق بدار که تو می‌پسندی و از آنچه نمی‌پسندی باز بدار!

در ظهور ولی‌عصرارواحنافداه تعجیل بفرما!

عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرما!

 و صل علی محمد و آله الطاهرین

ساده‌ترین راه ارتباط با امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف

یکی از حضار:

می‌خواستم ببینم ما با امام زمان‌مان چگونه ارتباط برقرار کنیم؟! کلاً خیلی چیزها می‌شنویم که مثلاً بالاخره توصیه‌هایی که فلانی می‌گوید باید انجام بدهید تا امام زمان را ببینید. منِ طلبه که این‌جا نشسته‌ام باید در مقابل امام زمان چه کار کنم؟! باید دعای عهد بخوانم تا به یاد آقا باشم؟! چه کار کنم؟!

علامه مصباح‌یزدی:

من خیال می‌کنم کسانی که می‌خواهند با امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف ارتباط داشته باشند یا آقا را زیارت کنند انگیزه‌هایشان مختلف است. حالا سوءظن نیست ولی یک فرض است. بعضی این را برای خودشان یک امتیاز می‌دانند که من از کسانی هستم که با امام زمان ارتباط دارم! چیز دیگری هم نیست. یک امتیازی است. همین که بعدها بنویسند که این آقا با امام زمان ملاقات می‌کرده از همین خوشش می‌آید. خب این‌که یک هوسی بیش نیست. اگر در همین حد بماند معلوم نیست خیلی نفعی هم برای آدم داشته باشد. شاید هم گاهی ضرر داشته باشد. آن‌هایی که می‌خواهند ارتباط داشته باشند یکی همین است که از فیوضات امام زمان، از دعاهای ایشان و از برکات ایشان بیشتر استفاده کنند، بخواهند ارتباط داشته باشند تا از آن بیشتر استفاده کنند. این هدف مقدسی است. بالاتر از آن هم این است که خود امام زمان را بیشتر بشناسند و بدانند چه قدر دوست‌داشتنی است. آن هم معرفت می‌خواهد. ما معمولاً در این مرتبه دوم هستیم یعنی امام زمان را دوست داریم و می‌خواهیم با ایشان ارتباط داشته باشیم تا هم حوائج دنیایمان برآورده شود، هم از بلاها محفوظ بمانیم و هم باعث سعادت آخرت برای ما بشود. خوب هم هست، بسیار هم خوب است. حالا چه کنیم؟

اگر شما بخواهید با یک کسی ارتباط پیدا کنید باید یک کاری کنید که توجه او را جلب کنید، یک کاری کنید که او خوشش بیاید. راه دیگری هم دارد؟! شما وقتی می‌خواهید با یک کسی دوست بشوید چه کار می‌کنید که با او دوست بشوید؟ باید یک کاری کنید که او خوشش بیاید. او از چه کاری بیشتر خوشش می‌آید؟! از اطاعت خدا؛ یعنی هیچ چیزی در عالم هست که امام زمان بیش از اطاعت خدا از آن خوشش بیاید؟! اصلاً مگر شأن ایشان چیست؟! شأن پیغمبر و امام این است که مردم را به خدا دعوت کنند؛ بنابراین از هیچ چیزی از این بیشتر لذت نمی‌برند که مردم با خدا آشنا بشوند، اطاعت خدا کنند و از گناه پرهیز کنند. این اولی‌اش. برای همین هم باز ما محتاج به کمک‌شان هستیم یعنی می‌فهمیم ضعیف هستیم و نمی‌توانیم. خب این‌جا باید توسل کنیم. توسل هم مراتبی دارد؛ اولش همان توجه قلبی است؛ در دل‌تان بگویید آقا! کمکم کن! نه به زبان می‌خواهد چیزی بگویید و نه هیچ اثر ظاهری داشته باشد. معمولاً هم ریا در آن نمی‌آید چون معلوم نیست که آدم در دلش با چه کسی دارد حرف می‌زند. هم خالص می‌ماند، هم ریا در آن نمی‌آید و هم رابطه برقرار می‌شود.

رابطه برقرار کردن خیلی آسان است؛ یک کلید به مولد برق بزنید ارتباط برقرار می‌شود. کلیدش همان توجه است ولی خب برای این‌که آدم بیشتر تمرکز به آن داشته باشد باید یک اوقاتی را، چند دقیقه‌ای را سعی کند متمرکز توجه کند. این است که نماز‌هایی که برای توسل وارد شده، زیارت‌هایی که هست، زیارت آل یاسین یا آن نمازی که صد مرتبه إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ دارد همه این‌ها برای این است که در آن وقت، تمرکز بیشتری داشته باشد تا ارتباط، قوی‌تر بشود. شاید سرّ اینکه در همین نماز توسل به امام زمان این هست که صد مرتبه إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ بگویید شاید سرّش این باشد که امام زمان از هیچ چیز بیش از توحید لذت نمی‌برد. آن وقتی او شما را خیلی دوست دارد که این طوری بشوید که إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ در وجود شما تجلی کند، آن وقت خیلی دوست‌تان دارد، آن وقت توجه می‌کند و هر کمکی که باید بکند می‌کند؛ و بالاخره شادی در ایام شادی‌شان و محزون بودن در ایام حزن‌شان این‌ها هم دیگر از لوازمش است. یکی هم خدمت کردن به دوستانشان. آدم برای هم‌حجره‌ای‌اش چای درست کند که این نوکر امام زمان است دارد درس می‌خواند نگوید هم چرا؟ در دلش باشد که من کمک می‌کنم، ظرف‌ها را می‌شویم، حجره را تمیز می‌کنم برای اینکه نوکر امام زمانم باشم.


[1]. بحارالانوار، ج 99، ص 265-266.

[2]. بحار الأنوار،  ج ۲،  ص ۱۶۴.

[3]. انسان، 1.