اهمیت مشارکت در انتخابات و انتخاب اصلح

در دهمین اجلاس انجمن فارغ‌‌التحصیلان
تاریخ: 
جمعه, 23 ارديبهشت, 1384

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌‌‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح پرفتوح امام راحل و شهداى والامقام اسلام، مخصوصاً شهید علامه آیت‌الله مطهرى‌رضوان‌‌الله‌‌علیه صلواتى اهدا مى‌‌كنیم.

خدا را شكر مى‌‌‌‌كنم كه توفیق عنایت فرمود بار دیگر عزیزان، نور چشمان و سروران را در خانه خودشان زیارت كنم. مطلب قابل عرضى ندارم، فقط تكرار مكرراتى است كه بارها از بنده شنیده‌اید ولى بالأخره زندگى هم تكرار مكررات است. بعضى چیزها اگر تكرار نشود خیلى لطفى ندارد. آدم نماز هم كه مى‌‌‌‌خواند چند بار مدام تكبیر می‌‌گوید و تكرار می‌‌کند. از اول نماز، مستحب است شش، هفت بار تكرار كند. در اثنای نماز هم كه مدام تكرار الله‌اکبر و الله‌اکبر است. خود نماز را هم باید هر روز چند دفعه تكرار كرد؛ لذا خیلى هم نباید از تكرار كردن وحشت داشته باشید. به‌‌‌‌هرحال چند نكته كه شاید ارتباطى هم بین آن‌ها نباشد را ذکر می‌‌کنم.

آفت فراموشی هدف

یك نكته اینكه گاهى آدم هدف ارزنده‌‌‌‌اى را براى خودش در نظر مى‌‌‌‌گیرد که جا دارد براى رسیدن به آن، تلاش‌‌هاى فراوانى صورت بگیرد و سرمایه‌‌گذارى شود؛ جا دارد که عمر و وقت و نیرو صرف شود و از خیلى لذت‌‌ها و خوشى‌‌‌‌ها چشم‌‌پوشى شود تا آدم به آن هدف برسد. برای هر كسی هم تبیین كند كه چنین هدفى دارد و این زحماتى كه مى‌‌كشد براى رسیدن به آن هدف است، همه تحسین می‌‌كنند اما چون رسیدن به آن هدف، مقدماتى دارد و بعضى از این مقدمات، هم برای آن هدف مفید است و هم براى چیزهاى دیگر، وقتى آدم وارد مقدمات مى‌‌‌‌شود به‌تدریج فراموش مى‌‌‌‌كند كه این مقدمه را براى كدام هدف دارد انجام مى‌‌‌‌دهد چون بین دو چیز، مشترك است. در ابتدا قرار بود که از این مقدمه براى هدف خاصى استفاده كند ولى در جریان كار كه ذهنش مشغول مقدمه شد فراموش می‌‌کند كه این مقدمه را براى چه کاری انجام می‌‌داد.

فرض کنید آدم مى‌‌‌‌خواهد برای زیارت مرقد امام خمینی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه یا زیارت حضرت عبدالعظیم‌علیه‌‌السلام به تهران برود. سوار ماشین مى‌‌‌‌شود و مى‌‌‌‌رود. در بین راه مى‌‌‌‌بیند خسته شده و یك جاى خوش‌‌منظره‌‌‌‌اى هم هست؛ آب و چند تا درخت. خوب است براى تجدیدقوا و اینكه انرژى بیشترى بگیرد و بهتر برود و زودتر به هدف برسد اینجا یك چاى و صبحانه‌‌‌‌اى بخورد؛ ولى وقتى بنشیند و چاى و آبی باشد و درختی، خصوصاً اگر یك هم‌‌‌‌سخن خوبى هم داشته باشد، کم‌کم سرگرم مى‌‌‌‌شود و می‌‌گوید جای هم بدی نیست؛ خوب است یک‌بار هم ناهار اینجا باشیم. بالأخره یادش مى‌‌‌‌رود كه امروز تهران كار داشته و باید آنجا باشد. شاید این‌ها براى شما خنده‌‌دار باشد ولى زندگى ما غالباً این‌‌گونه است نه اینکه اتفاقى باشد.

بنده آن وقتى كه آمدم طلبه شدم خیلى نیت‌‌هاى عالى‌‌‌‌ای داشتم؛ دوستان دیگر هم‌‌درس ما هم همین‌‌گونه بودند. خیلى حرف‌‌هاى گنده مى‌‌زدیم ولی بعد كه مشغول كار شدیم و مقدارى درس خواندیم، كم‌‌كم فراموش كردیم كه اصلاً براى چه طلبه شدیم؛ اهداف دیگرى برای ما مطرح شد كه از اول مطرح نبود و آن مقدماتى كه براى هدف اولى خود در نظر گرفته بودیم را براى هدف دیگرى به‌‌كار گرفتیم؛ چون مشترك با معلم است؛ درس خواندن با خیلى چیزها مشترك است؛ خصوصاً اگر آدم وجهه‌‌‌‌اى پیدا كند و امتیازى داشته باشد و كم‌‌كم شهرتى هم پیدا كند از این‌ها براى چیزهاى دیگرى غیر از آن هدف اصلى خیلى مى‌‌‌‌شود استفاده كرد. بنده در خودم كه تجربه کرده‌ام، دیگران را هم دیده‌ام که كم‌یابیش همین‌‌‌‌جور هستند. آیا واقعاً این كار عاقلانه‌‌‌‌ای است كه آدم هدف والا و مقدسى را در نظر بگیرید و مدت‌‌ها برای آن تلاش كند و سختى‌‌‌‌ها بكشد و گرسنگى و غربت و تحقیر دیگران را تحمل كند[1] اما آخرش یك كاسبِ عادى شود؟! حرف بزن یا چیز بنویس و پول بگیر! اگر هدف پول درآوردن بود، راه‌‌هاى خیلى بهتر، كم‌‌‌‌هزینه‌‌‌‌تر، كم‌‌‌‌خرج‌‌‌‌تر و به‌‌حسب آن زمان‌‌‌‌‌‌ها محترمانه‌‌‌‌تری هم وجود داشت. آن هدفى كه اول در نظر گرفته بودیم یک امر بى‌‌نهایت بود و خیلى مهم، ولی حالا چند ریال و چند دلار پول شده است! این خیلى زیان است. ظاهراً عقل این كار را نمى‌‌‌‌پسندد و توجیه صحیحی ندارد مگر اینکه آدم در بین کار بفهمد که العیاذ بالله آن هدف اولیه دروغ بود، خیال بود، سرابی بود، خدا چیست؟! پیغمبر چیست؟! قیامت کدام است؟! إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا.[2] اگر این‌گونه شد عاقلانه است. اگر آدم فهمید که خبری نیست، تا حالا هم هرچه فکر می‌کردیم اشتباه کردیم، کلاه سرمان رفته است، خب این کار عاقلانه‌ای است که برگردیم. جلوی خطا را هر جا بگیریم غنیمت است ولى اگر هنوز هم باور داریم كه چنین هدفى در كار است و این راهى هم كه ما پیموده‌ایم به سوى آن هدف بوده، توجیه عقلانى ندارد که این هدف را فراموش كنیم و این‌ها را در یك راه دیگرى به كار ببریم؛ قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً.[3]

حمایت از اسلام، هدف از نهضت حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

نکته دوم؛ آن‌گونه كه بنده یادم مى‌‌‌‌آید چهل و چند سال پیش یك پدیده‌‌‌‌اى در روحانیت و در مركزیت قم شروع شد به نام نهضت علما که بعدها به نام نهضت حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه نامیده شد. ابتدا صحبت این بود كه این كار براى حمایت از اسلام است و امام در سخنرانی‌‌هایشان مى‌‌‌‌فرمودند من براى اسلام احساس خطر مى‌‌‌‌كنم. در سخنرانی‌‌هایشان گاهى كه حالت هیجانى پیدا مى‌‌‌‌كردند و آن غیرت دینى‌‌‌‌شان ظهور پیدا مى‌‌‌‌كرد، علما را مخاطب قرار مى‌‌‌‌دادند که اى علماى نجف! اى علماى مشهد! اى علماى تهران! به داد اسلام برسید! بعدش هم كسان دیگرى به سابقین ملحق شدند و این راه را ادامه دادند. آن‌ها انقلاب اسلامى را پیرو خط امام می‌‌دانستند. برخى هم اصلاً اسم پیرو خط امام را روى خودشان گذاشتند. ظاهرش این بود كه همان راه را مى‌‌‌‌‌‌روند و به سمت آن هدف حركت مى‌‌‌‌كنند.

حالا به ما رسید و روزگارى كه در آن هستیم. آیا ما واقعاً همان احساس امام را داریم و همان راه را داریم مى‌‌‌‌رویم؟! یعنى احساس مى‌‌‌‌كنیم كه اسلام در خطر بوده و حالا ما نجاتش دادیم و آن نجات را ادامه مى‌‌‌‌دهیم یا احیاناً هنوز هم خطرى براى اسلام ـ‌‌لااقل بالقوه‌‌ـ وجود دارد و مى‌‌‌‌خواهیم با این خطر مبارزه كنیم؟! یا هدف تغییر كرده است؟!

زنگ خطر انحراف از آرمان‌های امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

آدم گاهى اوقات از كسانى كه مقام و مسئولیت و پُست و تیتر و عنوانى دارند چیزهایى مى‌‌‌‌بیند و مى‌‌شنود كه گویى اصلاً نقطه مقابل این حرف‌‌هاست؛ نه‌تنها در آن مسیر نیست که اصلاً با آن تضاد دارد. حالا ممكن است بگوییم ما در تشخیص آن اشتباه مى‌‌‌‌كنیم ولى من از برخى بزرگان چیزهایى شنیده‌ام كه دیگر نمى‌‌‌‌توانیم بگوییم آن‌ها اشتباه مى‌‌‌‌كنند. بنده با این گوش‌‌هایم بلاواسطه از مقام معظم رهبرى شنیدم كه درباره یك وزیر، خطاب به رئیس‌‌جمهور و چند نفر از وزرای دیگری که در آن جلسه حضور داشتند مى‌‌‌‌فرمودند این شخص یك كار براى اسلام نكرده و بعضى از كارهایش صددرصد ضد اسلام است! علاوه بر رئیس‌‌جمهور و چند نفر دیگر از وزرا، اعضاى شوراى انقلاب فرهنگى هم بودند. آن وزیر بعد از مدتى تحت فشار افكار عمومى می‌‌خواست استعفا بدهد ولی مقام بالاتر او گفت اگر او استعفا بدهد من هم استعفا مى‌‌‌‌دهم! یا رهبر اشتباه مى‌‌‌‌كند و اسلام را نمى‌‌‌‌شناسد، یا برای او بد نقل کرده‌اند كه این وزیر كارهایش صددرصد ضد اسلام است و یا اینكه ما فقط ظاهراً پیرو خط امام و حامى اسلام هستیم!

آیا ما مسئولیتی نداریم؟!

بالأخره من و شما امروز در مقابل وجدان انسانى‌‌‌‌مان احساس مسئولیت مى‌‌‌‌كنیم. این‌همه خون‌‌هاى شهدا در این راه ریخته شده است. فرضاً برای ما مسئولیت الهى انگیزاننده نباشد و از خدا و قیامت هم ترس نداشته باشیم؛ آیا وجدان انسانی هم نداشته باشیم؟! بیش از ۲۰۰ هزار شهید داده شد تا ما سركار بیاییم و زیر سایه نظام اسلامى زندگى كنیم. آن‌‌وقت حق است كه این‌‌گونه رفتار كنیم؟! امروز من و شما كه به‌ظاهر شاید از بعضى قشرهاى دیگر بیشتر احساس مسئولیت كنیم و بیشتر خودمان را مدیون امام و خون‌‌هاى شهدا مى‌‌‌‌دانیم آیا واقعاً در جهت تقویت اسلام حركت مى‌‌‌‌كنیم؟! آیا دلمان براى اسلام مى‌‌‌‌سوزد یا براى شكم خودمان و دوستان و قوم و خویش‌‌هایمان؟! آیا ما این روزها هیچ مسئولیتى نسبت به اسلام نداریم؟! آن خطرى كه امام براى اسلام احساس مى‌‌‌‌كرد به‌کلی برطرف شده است؟! خوب است برگردیم و ببینیم آن خطر چه بود.

خطری که اسلام را تهدید می‌‌کرد و می‌کند!

صحبت انجمن‌‌‌‌هاى ایالتى و ولایتى بود و شرایطى كه براى انتخاب‌کننده و انتخاب شونده باید باشد و تصویب‌‌‌‌نامه دولت كه زن‌‌ها حق رأى دارند و حق انتخاب شدن. یك مصوبه هم این بود كه هر كسى به كتاب مقدس خودش قسم بخورد. حرف خیلى معقولى هم به نظر مى‌‌‌‌آمد؛ خوب معنى ندارد كه یهودى بیاید به قرآن قسم بخورد. هر كسى به كتاب خودش قسم مى‌‌‌‌خورد. این كلاً محتواى تصویب‌‌‌‌نامه‌‌‌‌اى بود كه امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه داد مى‌‌‌‌زد من براى اسلام احساس خطر مى‌‌‌‌كنم! اى علما! اى علماى نجف! اى علماى قم! به داد اسلام برسید! چه شده بود؟! الحمدلله امروز هیچ خطرى وجود ندارد، احكام اسلام كاملاً موبه‌‌مو اجرا مى‌‌‌‌شود، کسی در اصل تشریع كه هیچ، درباره اجرای احکام هم هیچ‌‌كسی شبهه‌‌‌‌اى ندارد!

در آن زمانى كه امام مى‌‌‌‌گفت من براى اسلام احساس خطر مى‌‌‌‌كنم، آیا یكى از احكام ضرورى اسلام مورد تشكیك واقع شده بود؟! یک حكمى كه در قرآن صریحاً آمده باشد مثل وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیدِیهُما[4] یا مثل الزّانِیةُ وَ الزّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ؛[5] آیا آن روزگار هیچ‌‌كس درباره این احكام تشكیك كرد كه این احكام نباید اجرا بشود و قانونى نیست و به درد این زمان نمى‌‌‌‌خورد؟! صحبت سر انتخاب كردن و انتخاب شدن زن‌‌‌‌ها بود و مسئله دیگر هم این بود که هر كسى به كتاب خودش قسم بخورد. آیا آن روز آن‌‌چنان خطری براى اسلام وجود داشت كه امام داد مى‌‌‌‌زد و یار مى‌‌‌‌طلبید و التماس مى‌‌‌‌كرد ولی امروز هیچ خطرى وجود ندارد؟! امروز صاف مى‌‌‌‌گویند احكام ضرورى اسلام به درد زندگى امروز نمى‌‌‌‌خورد! بله، این‌ها جزو اسلام است اما تاریخ‌مصرف داشته و آن هم گذشته است! امروز دیگر حاكمیت دین معنى ندارد! راهى جز دموكراسى لیبرال پیش روى بشر وجود ندارد! این‌ها كه هیچ منافاتى با اسلام ندارد و هیچ خطرى هم براى اسلام ایجاد نمى‌‌‌‌كند، من و شما هم خیالمان راحت است که هیچ خطرى نیست و الحمدلله، نظام اسلامى است!

تأملى بشود كه آن روز چه چیزی منشأ این احساس خطر براى امام شد. آیا امروز هم خطرى هست یا نه؟ ممكن است جوابش این باشد كه امروز هیچ خطرى نیست و خیال‌‌‌‌ها راحت باشد همان‌‌‌‌گونه كه الآن الحمدلله خیال‌‌‌‌ها راحت است!

دیدگاه‌های مختلف در خصوص مسئله سرنوشت‌‌ساز انتخابات

نكته سوم اینکه این ایام یك مسئله سرنوشت‌‌ساز در پیش داریم كه مى‌‌‌‌تواند براى چهار سال و شاید هم خیلى بیشتر، سرنوشت جامعه ما و احتمالاً جوامع دیگرى را تحت تأثیر قرار بدهد. آیا ما وظیفه‌‌اى داریم؟! بعضى‌‌‌‌ها طبق آنچه از سابق به آن‌ها به ارث رسیده و شرایط پیش از انقلاب اقتضاء مى‌‌‌‌كرد می‌‌گویند اصلاً این‌ها بازى دنیاست و ما كارى به این‌ها نداریم. نه رأى مى‌‌‌‌دهند و نه سؤال مى‌‌‌‌كنند كه چه كسى انتخاب شد. از آن طرف هم بعضى‌‌‌‌ها در انتخابات طمع‌‌هایى دارند؛ دلشان مى‌‌‌‌خواهد كسى سر كار بیاید كه در كنار او بتوانند استفاده‌‌‌‌هایى كنند و به پست و مقامى برسند. خوبان آن‌ها کسانی هستند كه مى‌‌‌‌گویند براى پروژه‌‌‌‌هاى خوبى كه در دست اقدام داریم كسى سر كار بیاید كه از ما حمایت كند چراکه این پروژه‌‌‌‌ها در خدمت ملت است، كسى بیاید كه موافق باشد؛ و بالأخره شعار عمومى‌ای كه همه‌‌جا به گوش مى‌‌‌‌رسد این است که كسى بیاید كه معیشت مردم را تأمین كند و با بیكارى و گرانى و تورم مبارزه كند. شما بیننا و بین الله چند كلمه شنیده‌اید كه كسى بگوید باید یك كسى سر كار بیاید كه از دین حمایت كند و ارزش‌‌هاى متروك اسلام را احیاء كند و با بدعت‌‌ها مبارزه كند؟! شنیده‌اید که كسى این حرف را بزند؟! من و شما چى؟! آن‌ها كه بالأخره منافعى دارند و طبق منطق خودشان حق دارند براى منافعشان تلاش كنند تا كسى سركار بیاید كه منافعشان را تأمین كند؛ من و شما چه كار كنیم؟! بگوییم این دنیاى بى‌‌‌‌ارزش قابلیت این حرف‌‌ها را ندارد، تو برو دَرس و نمازت را بخوان و به موعظه‌‌ات بپرداز، چه‌‌كار به این كارها دارى؟! سیاستِ كثیف و آلوده! آیا این‌‌جور بگوییم؟!

امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه وقتى حركتش را شروع كرد كسانى همین حرف را مى‌‌‌‌زدند. هنوز هم بقایایى از این‌ها در گوشه‌‌وكنار هست؛ یا معتقدند كه اصلاً اسلام كارى با مسائل سیاسى و اجتماعى ندارد، یا مى‌‌‌‌گویند در این زمان نمى‌‌‌‌شود كارى كرد و هر كارى بكنیم درنهایت به ‌‌ضرر ما تمام مى‌‌‌‌شود. در مشروطیت این‌‌طور شد؛ در ملى كردن صنعت نفت هم شد. جاهاى دیگر این‌‌طور شد، این هم همین‌‌طور می‌‌شود. هر كارى كنیم بالأخره آخوندها فریب خواهند خورد و كلاه سرشان خواهد رفت؛ بیخود مایه نگذاریم. آیا این‌گونه بگوییم؟ یا بالأخره در سایه این‌‌همه رهنمودهاى امام و خون‌‌هایى كه ریخته شد مقدارى فكر اجتماعى‌‌‌‌مان رشد كرد و حالا احساس مسئولیت بیشترى مى‌‌‌‌كنیم و مى‌‌‌‌گوییم نمى‌‌شود در كنار این جریانات آرام گرفت و همه‌‌چیز را ندیده و نشنیده گرفت و به ما چه و به تو چه. این‌‌جور نیست؛ مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ.[6]

تکالیف ما در انتخابات

اگر باید كارى كرد چه‌‌كار باید بكنیم؟ یك جواب روشنى دارد: تکلیف، مشاركت عمومى و شركت در انتخابات است تا اینكه مشاركت حداكثرى صورت بگیرد و آبروى جمهورى اسلامى در مقابل دیگر كشورها محفوظ باشد و بگویند بیش از پنجاه درصد مردم در انتخابات شركت كردند؛ حالا هرچه بیشتر بهتر؛ اما آیا فقط همین؟! این دیگر شد نهایت اینكه ما یك آدم سیاسى باشیم و به وظایف سیاسى اجتماعى‌‌مان درست عمل کرده باشیم؟! برویم رأى بدهیم حالا حتی اگر رأى سفید هم باشد؟! آنچه لازم است حضور در صحنه و مشاركت در انتخابات است. آیا چیز دیگرى بر ما لازم نیست؟!

الف) مشارکت در انتخابات

چند تا نكته هست كه كم گفته مى‌‌‌‌شود؛ البته من براى شما گفته‌ام ولى خوب است تكرار کنیم تا لااقل این فایده را داشته باشد که آقایان هم بیشتر همت كنند این مسئله را مطرح كنند كه رأى دادن در این شرایط یك وظیفه واجب است. اگر آدم احتمال بدهد كه این رأى به نحوى در نفى و اثبات یك حكم اسلامى، در احیا یا تخریب یك حكم اسلامى، در تأمین مصلحتى از مصالح جامعه اسلامى یا در ترك آن مؤثر است به ‌‌نحوی که اگر رأی بدهیم تأمین مى‌‌‌‌شود و اگر رأى ندهیم تأمین نمى‌‌‌‌شود، می‌‌بیند که صِرف مشاركت و حضور در صحنه كافى نیست و باید به كسى رأى بدهد كه تأمین‌‌كننده این منفعت و مصلحت باشد. خواهید گفت مگر یك رأى مى‌‌تواند اثر بگذارد؟! فرض نامعقولى نیست. اگر طرفین پنجاه، پنجاه باشند و یك نفر یك طرف را بچرباند رأى او مؤثر خواهد بود. البته طبعاً با رأى او دیگران هم مشارکت مى‌‌‌‌كنند، فامیل‌‌ها و دوستان و آشنایان هم هستند. مگر اینکه كسى یقین داشته باشد كه وجود و عدم رأى او هیچ تأثیرى ندارد؛ اما فكر نمى‌‌‌‌كنم كسب چنین یقینى به این آسانى باشد؛ لذا این یك تكلیف دومى است.

ب) شناسایی و انتخاب اصلح

همان‌‌گونه که اصلِ مشاركت واجب است، شناسایى اصلح یعنى کسی که از دین و مصالح مسلمین بیشتر حمایت مى‌‌‌‌كند شناسایی چنین فردی به‌‌عنوان مقدمة الواجب، واجب است و رأى دادن به او نیز واجب متعین است. این فرهنگ كه هر كسى حق دارد به هر كسی که مى‌‌‌‌خواهد رأی بدهد و هیچ مسئولیتى ندارد فرهنگی الحادى است. در فرهنگ اسلامى مشاركت و اهتمام به مصالح مسلمین، واجب و یک تكلیف است و شاید در شرایطى از نمازخواندن هم واجب‌‌‌‌تر باشد؛ به شرط اینكه اصلح را تشخیص بدهد و به او رأى بدهد و از او حمایت كند.

شبهات شیطانی در راه انجام وظیفه صحیح

آنچه در این مواقع مانع مى‌‌‌‌شود از اینكه آدم وظیفه‌‌اش را درست تشخیص بدهد یك سلسله شبهات شیطانى است كه رفیق ما همیشه به ما القاء مى‌‌‌‌كند. با او آشنا هستید؛ بنده كه با ایشان خوب آشنایى دارم و از كمك‌‌هایى كه مى‌‌‌‌فرمایند زیاد استفاده مى‌‌‌‌كنم! می‌‌گوید آقا! این‌ها همه‌‌‌‌شان دور و بر هم هستند؛ چه فرقى مى‌‌‌‌كنند؟! چه این باشد و چه آن؟! چقدر تفاوت دارد که دیگر این‌‌قدر كنجكاوى كنیم ببینیم این شخص سوابقش چه هست و چه فكرى دارد و چه اندازه دل براى اسلام مى‌‌‌‌سوزاند و به كجا بستگى دارد، آیا رأى دادن به او آمریكا را خوشحال مى‌‌‌‌كند یا مسلمان‌‌ها و فلسطینى‌‌‌‌ها را، سنى‌‌‌‌ها را خوشحال مى‌‌‌‌كند یا شیعه‌‌‌‌ها را، كردها یا عرب‌‌ها یا فارس‌‌‌‌ها را، و از این حرف‌‌ها! چه فرقى مى‌‌‌‌كند؟! بالأخره همه خوب هستند. ما باید اصالت الصحه را جارى كنیم و حسن ظن داشته باشیم. به هر كدام كه می‌‌خواهید رأى بدهید.

اگر براى دختر شما دو تا خواستگار بیاید شما همین‌‌گونه رفتار مى‌‌‌‌كنید؟! آیا اصالت الصحه را جارى مى‌‌‌‌كنید؟! شیر و خط مى‌‌‌‌كنید و به او مى‌‌‌‌دهید؟! درباره اینكه چه كسى است و بناست چه‌‌كاره بشود و با دختر ما چه جور مى‌‌‌‌خواهد معامله كند هیچ تحقیقى انجام نمی‌‌دهید؟! همه خوب هستند؟! همه مسلمان هستند؟! این پذیرفته نیست. این یك انگیزه باطنى ناخودآگاه و نیمه‌‌آگاهانه‌‌‌‌اى دارد و یك پوششى است برای آنچه دلمان مى‌‌‌‌خواهد. كسى را به هر دلیلى دوست داریم، مثلاً انتظار داریم در جایى به ما كمكى كند، می‌‌خواهیم او سركار بیاید، مى‌‌‌‌گوییم همه یکی هستند تا آن كه ما مى‌‌‌‌خواهیم بشود. همشهرى هستیم، خویش و قوم هستیم، دوست هستیم، بالأخره سابقه رفاقتى را ملاحظه مى‌‌‌‌كنیم؛ خب یك فرد ناشناسى که با ما هیچ ارتباطى ندارد بیخود به او رأى بدهیم كه چى؟ بالأخره یك‌‌وقت هم بنا باشد از آن استفاده كنیم به آن كه آشنا هستیم دسترسی داریم. این‌ها وساوس شیطانى است كه آدم را از تكلیف بازمی‌دارد.

تأثیر یک رأی بر سرنوشت میلیون‌ها مسلمان

ما اگر براى هر مسئله شخصى‌‌‌‌مان هم عالماً و عامداً مسامحه كنیم ـ‌‌العیاذ بالله‌‌ـ مرتكب گناه می‌‌شویم. اینجا که دیگر با همین رأى كه در صندوق مى‌‌‌‌اندازنیم با سرنوشت شصت میلیون مسلمان سروكار داریم! عزیزان من! اینجا جاى خیانت و مسامحه نیست. یك‌‌وقت یك معامله شخصی است، یك میلیون ضرر كردم حالا مهم نیست؛ من حوصله ندارم بروم تحقیق کنم، ضرر به شخص خودمان است؛ اما اینجا با یك رأی مى‌‌‌‌توانم به شصت میلیون مردم خیانت كنم؛ همین‌‌طور راحت، افكار طرف را ندیده بگیرم، رفتار گذشته‌‌‌‌اش را ندیده بگیرم، كسى كه حمایت می‌‌كنم را نشناخته بنگارم، حمایت‌‌هایى كه كفار و دشمنان از او مى‌‌‌‌كنند را ندیده بگیرم، بگویم همه خوب هستند؛ آیا ما نباید هیچ پاسخى بدهیم؟! آیا روزگارى از ما سؤال نمى‌‌‌‌كنند؟! اگر مسئولیتى نباشد خوب است اما ظاهراً این‌‌گونه نیست؛ وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ![7] محال است که خداوند متعال در چنین امر سرنوشت‌‌سازى، مسامحه كند. خداوند متعال در هیچ كارى مسامحه نمى‌‌‌‌كند، خصوصاً در چنین قضیه‌‌‌‌اى. روزى باید براى این كار جواب داد. پس باید اصلح را بشناسیم؛ اما ملاك اصلحیت چیست؟

مهم‌ترین ویژگی کاندیدای اصلح

اگر ما دین را كنار بگذاریم ملاك اصلحیت همین است كه در روزنامه‌‌‌‌ها مى‌‌‌‌نویسند و در سخنان گفته مى‌‌‌‌شود؛ مبارزه با فقر، تبعیض، فساد ادارى، برقرارى روابط با همه كشورهاى دنیا، توسعه اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و از این مفاهیمى كه با آن‌ها آشنا هستیم. در این سال‌‌هاى اخیر هم سروگوشمان از این حرف‌‌ها پر شده است. اگر خدا و دین را كنار بگذاریم باید ببینیم یک فرد چقدر قدرت مدیریتش بیشتر است، چقدر مسائل اقتصادى را بهتر درك مى‌‌‌‌كند و چه كاری مى‌‌‌‌تواند انجام دهد كه پیشرفت اقتصادى براى كشور پیش بیاید و مردم راحت‌‌‌‌تر زندگى كنند. البته حالا اینکه چند درصد مردم راحت‌‌‌‌تر زندگى كنند جاى سؤال است. طبق میزان‌‌‌‌هاى دنیایى و شاخص‌‌‌‌هایى كه براى توسعه معرفى مى‌‌‌‌كنند درآمد سرانه بالا برود؛ اما آیا درآمد سرانه براى همه افراد است؟! یا اینکه این‌‌طور است که به نسبت تقسیم كنیم، طوری که اگر كسى هزار برابر دیگرى ببرد به‌‌جاى پیشرفت هزار نفر حساب شود؟! آیا این، توسعه حساب مى‌‌شود؟! آیا این توسعه اسلامى است كه یك نفر یا یك گروه یا یك طیف، ثروت زیادی به‌‌ دست بیاورد و اكثریت مردم بر فقرشان افزوده شود، ولى درمجموع درآمد سرانه بیشتر شود؟! وقتى مجموع درآمد تقسیم مى‌‌‌‌شود حاصل طرف را مى‌‌‌‌بینید؛ آیا این رشد كرده است؟! بالأخره معیارها از این دست موارد است. معیارهای خیلى خوب آن‌ها، پیشرفت علم و نرم‌‌‌‌افزار و... است. این‌ها دیگر بالاترین هدف‌‌هایى است كه مطرح مى‌‌‌‌شود. دین كجای آن واقع مى‌‌‌‌شود؟! دین در حاشیه و یك چیز كم‌‌رنگى است. ان‌‌شاءالله كه دین هم كم‌‌كم درست مى‌‌‌‌شود؛ اصلاً وقتى اقتصاد پیش مى‌‌‌‌رود همه‌‌چیز درست مى‌‌‌‌شود؛ اقتصاد كه درست شد مفاسد اخلاقى هم خودبه‌‌خود اصلاح مى‌‌‌‌شود؛ همه‌‌ این مفاسد به خاطر فقر است؛ این‌همه مواد مخدر که تولید و مصرف مى‌‌‌‌شود براى بى‌‌‌‌پولى است؛ كسى كه روزى ده هزار تومان پول مواد مخدر مى‌‌‌‌دهد براى فقر و بى‌‌‌‌پولى است! یك كارى كنید درآمدش بیشتر شود دیگر از مواد استفاده نمى‌‌‌‌كند! همه این‌ها ناشی از فقر است. اگر اقتصاد حل شود همه چیز درست مى‌‌‌‌شود.

اگر هم گاهى اسمى از دین مى‌‌‌‌بریم از روی سیاست و براى فریب دادن مردم نیست، درنهایت یك حساب تطفلى دارد و در درجه دوم و سوم است؛ در این صورت، درنهایت بگوییم که بالأخره خوب است دین هم پیشرفت كند! حالا اگر دین را تنها هدف خود ندانستیم و چنین چیزی را غیرممکن انگاشتیم، ولی حداقل در عرض دیگر معیارها، حساب مستقلى هم برای دین قائل شدیم؛ مثلاً در مقابل اقتصاد مسئله دین هم مطرح باشد، آن‌‌وقت آیا ملاك اصلح فقط همان مدیریت و مدیریت اقتصادى و داشتن طرح‌‌‌‌هاى خوب اقتصادى و خدمت به جوانان و فراهم كردن هزینه ازدواج و ایجاد كار و... مى‌‌‌‌شود؟! آیا همین‌‌‌‌ها كافی است ولو اینکه به ضرر دین و ارزش‌‌هاى اسلامى و به قیمت پایمال كردن خون‌‌هاى شهدا باشد؟! ظاهراً این با ادعای ما درباره دین نمى‌‌‌‌سازد؛ حالا یا باید ما دست از ادعایمان برداریم و بگوییم دین فقط یك شوخى بود! جدى نگیرید! امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه كه مى‌‌‌‌گفت به داد اسلام برسید، منظور همین بود که به داد فقرا برسید نه چیز دیگرى! اسلام مگر چیست؟ عدالت! عدالت چیست؟ یعنى با فقر اقتصادى مبارزه كردن؛ راه عدالت هم همین است؛ پیشرفت اقتصادى. اسلام یعنى چه؟ یعنى همان چیزى كه سرمایه‌‌‌‌داران اروپا و آمریكا مى‌‌‌‌خواهند؛ اسلام همان است دیگر! ارزش‌‌ها هم كه امور اعتباری است! شرایط زمان فرق مى‌‌‌‌كند؛ همه چیز را كه نمى‌‌‌‌شود گفت همیشه حلال است یا حرام. این‌ها را شرایط اجتماعى تعیین مى‌‌‌‌كند. شرایط آن‌ها را خود مردم تعیین می‌کنند. آنچه ما باید بكنیم فقط حل مسئله اقتصاد است. مگر سران كفر جهانى غیر از این مى‌‌‌‌گویند؟! این همان هدف از انقلاب اسلامى است؟! این‌‌همه خون که ریخته شد براى همین بود كه شكم‌‌‌‌ها آباد شود؟!

تکلیف ما در انتخابات

اگر این حرف‌هایی كه تابه‌حال گفتم جدی درست است، نتیجه طبیعى‌‌‌‌اش این است كه من و شما آستین‌‌‌‌ها را بالا بزنیم و در بین این كاندیداهایى كه مطرح هستند یا مطرح خواهند شد كسى که دلش بیشتر براى اسلام مى‌‌‌‌سوزد را خوب شناسایى كنیم تا بین خودمان و خدا حجت داشته باشیم و بعد از آن هم با تمام وجود از او حمایت كنیم؛ مگر اینكه بگویید این مقدماتى كه گفتیم شوخى بود و نه اسلام واقعیت دارد و نه اگر واقعیت داشته باشد در خطر است. اصلاً خطر یعنى چه؟! این‌ها توهمات هست! چه خطرى؟! بین اقوام مختلف تعامل هست! خطرش چیست؟! مگر دولت آمریكا چه دشمنى‌‌ای با اسلام دارد؟! او مى‌‌‌‌خواهد آزادى باشد و دموكراسى حاكم باشد. این چه دشمنى‌‌ای با ما دارد؟! ما خودمان داریم دشمن‌‌تراشى مى‌‌كنیم و مى‌‌گوییم مرگ بر آمریكا! نگویید آقا! تا آن‌ها، هم با همان دوستى فطرى خودشان، از سر مهربانى با ما رفتار كنند و هم ما به تكنولوژى پیشرفته دست پیدا كنیم و هم اموال مصادره شده ‌‌ما را برگردانند. روابط خوب و دوستانه با همه عالم داشته باشیم؛ به روى همه لبخند بزنیم و شاد زندگى كنیم!

 

اللّهم صل على محمد و آل محمد


[1]. شايد براى خيلى از شماها تحقير معنا نداشته باشد اما آن‌‌وقتى كه ما طلبه شده بوديم مى‌‌گفتند طلبگى يعنى گدايى؛ وقتى طلبه مى‌‌شويم و عمامه سرمان مى‌‌گذاريم مى‌‌گويند يك نوع گدايى است، منتها يك گداى رسمى و محترمانه؛ تحقير مى‌‌شديم اما حالا شايد آن‌‌گونه نباشد.

[2]. مؤمنون، 37.

[3]. کهف، ۱۰۳.

[4]. مائده، ۳۸.

[5]. نور، ۲.

[6]. کافی، ج ۲، ص ۱۶۳.

[7]. صافات، ۲۴.