بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الرَّحیمْ
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلى سَیدِالْاَنْبِیاءِ وَالْمُرسَلینَ حَبِیبِ اِلهِ الْعالَمینَ اَبِىالْقاسِم مُحَمَّدٍ وَعَلى آلِهِ الطَّیبینَ الْطّاهِرِینَ الْمَعْصُومین
اَللهُّمَ كُنْ لِوَلِیكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنْ صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَعَلَى آبَائِهِ فِی هذِهِ الْسَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سّاعَةٍ وَلِّیا وَ حافِظاً وَقآئِدَاً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَینَا حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَویلاً
فرارسیدن این اعیاد شریفه، مخصوصاً میلاد مسعود حضرت بقیة اللّه الأعظمارواحنافداه را تبریك و تهنیت عرض مىكنم. از خداوند متعال درخواست مىكنیم كه در فرج آن حضرت تعجیل بفرماید و همه ما را از خدمتگزاران آستان آن حضرت محسوب بفرماید.
امسال، آغاز سال تحصیلى با ایام بسیار مباركى مصادف است و این را به فال نیك مىگیریم؛ ازیك سو در سالى است كه به نام پیامبر اعظمصلیاللهعلیهوآله نامگذارى شده و از سوی دیگر مقارن با ماهى است كه ماه پیغمبر نامیده شده است؛ وَهَذَا شَهْرُ نَبِیِّکَ سَیِّدِ رُسُلِکَ.[1] همچنین در ایام متعلق به حضرت بقیة اللّه الأعظمارواحنافداه هستیم كه از بهترین ایام سال و بهترین ایام عمر ماست. این تقارن را به فال نیك مىگیریم. انشاءالله در این سال همه جامعه اسلامى، بهخصوص شیعیان و بالأخص ما كه ادعا مىكنیم انتساب بیشترى به آن حضرت داریم، مشمول عنایتهاى خاص و ادعیه زاكیه آن حضرت قرار بگیریم.
حقیقت این است كه پى بردن به مقام اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین بسیار بالاتر از فهم امثال بنده است. در همین تعبیراتى كه خواندن آنها در هر روز ماه شعبان مستحب است و صلواتى كه هنگام زوال خوانده مىشود، نكتههایى هست كه بسیار جاى تأمل دارد و از اینجا مىتوانیم پى ببریم كه این بزرگواران در چه اوجى هستند و ما كجا هستیم. گو اینكه آنچه در این دعاها، مناجاتها و زیارتها گفته شده در حد فهم ما و در حد چیزى است كه با مفاهیم عادى متعارف مىتوان آن را بیان كرد. حتی به همین اندازه كه بیان شده را هم نمىفهمیم.
بنده اعتراف مىكنم بسیارى از مطالبى كه مثلاً در زیارت جامعه كبیره آمده را نمىفهمم ولى مىدانم كه مطالب بسیار بلندى است. تعبّداً مىگوییم مطالب عظیمى است. یك چیزهایى است كه ما نمىفهمیم. خَلَقَكُمُ اَللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّى مَنَّ عَلَینَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمُ فِی بُیوتٍ أَذِنَ اَللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْكَرَ فِیهَا اِسْمُهُ؛ بنده خودم را بسیار کوچکتر از آن مىدانم كه بفهمم این انوار یعنى چه و چگونه قبل از خلقتِ همه عالم، خلق شده و دور عرش الهى حلقه زده بودهاند. در ادامه میفرماید: جَعَلَ صَلواتَنَا عَلَیْکُمْ وَمَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنا وَطَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَتَزْکِیَةً لَنَا وَکَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا. این مطالب از ذهن ما بسیار دور است. بیخود نیست كه هر روز ماه شعبان باید اینهمه صلوات فرستاد.
از این عبارات اجمالاً مىفهمیم كه خدا موجودات بسیار شریفى آفریده كه فهم ما بسیار كوتاهتر از آن است كه به مراتب نازله مقامات آنها پى ببریم. همین كه این مطالب را در ضمن دعاها، مناجاتها و... به ما تعلیم دادهاند منّتى بر ما گذاشتهاند كه اگر حقیقت آن را نمىفهمیم لااقل بفهمیم یك چیزهایى هست كه ما نمىفهمیم. خداوند متعال از فرط لطف و رحمت خودش این انوار را براى ما آفریده است. اگر خدا اینها را قرار نداده بود دست ما به كجا مىرسید؟! خود اینها جلوههایى از رحمت خدا هستند.
راهى كه براى ما قرار داده شده تا از این انوار، بیشتر استفاده كنیم چیزى است كه ظهور آن در صلوات، توسل، تذكر، اظهار محبت، شادى در ایام شادى و اندوه در ایام عزا و... است. روح آن این است كه دلمان را ارتباط بدهیم و قلبمان توجه داشته باشد. بهترین ایامى كه باید فرصت را غنیمت بشماریم و از این توجهات و توسلات استفاده كنیم همین ایام است. متضرعانه از پیشگاه الهى درخواست مىكنیم كه قلب مقدس آن حضرت را به ما منعطف بفرماید تا ایشان گوشه چشمى به همه ما بفرماید که با یك گوشه چشم ایشان درد همه ما علاج مىشود.
در مقابل، اینکه خداوند متعال به ما فرموده بِكُمْ یُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ، بِكُمْ یُنَفِّسُ الهَمَّ وَیَكشِفُ الضُّرَّ، این لطف و نعمتى است كه خداوند متعال به ما عطا فرموده است. اینهمه بركت را بهوسیله این بزرگان نصیب ما کرده و معرفت آن را هم بهوسیله خود آنها به ما داده است. اگر خودشان معرفى نكرده بودند ما كِى عقلمان به این چیزها مىرسید؟! بالاترین جفا این است كه انسان اینها را ندیده و نشنیده بگیرد و خداینکرده انكار هم بكند!
این در مقام مسائل شخصى است که ارتباط شخصى ما با این انوار الهى با توجهات قلبى، توسلات، دعاها و كارهایى از این قبیل حاصل میشود. از این طریق نوعی ارتباط روحى بین ما و بین این بزرگواران برقرار میشود و در معرض تابش نور آنها قرار میگیریم. خَلَقَكُمُ اَللَّهُ أَنْوَاراً؛ ما كه نورى نداریم، نهایت استفاده ما این است كه با توجهات قلبی و توسلاتمان در معرض تابش این انوار قرار بگیریم. این همان رابطه قلبى، روحى و معنوى است كه هر فردى مىتواند با این بزرگواران برقرار كند.
اما در ازای این رابطه، خداوند متعال یك رابطه تشریعى و قانونى نیز قرار داده است. بىجهت نیست كه در كنار أَطِیعُوا اللّهَ مىفرماید وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ. مقارنت بین امر به این دو اطاعت، اطاعت خدا و اطاعت پیغمبر، چیز سادهاى نیست. در بعضى از ادعیه و مناجات به این اشاره شده كه اینکه خداوند موالات شما اهلبیت را قرین موالات خودش قرار داده حاكى از مقام عظیمى است كه شما دارید. وجوب اطاعت از پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله نمودى از رابطه تكوینیای است كه این انوار الهى با انسانها دارند. این رابطه تکوینی بهوسیله ارتباطات اختیارىاى كه خود افراد برقرار مىكنند شكوفا و تقویت مىشود و به بار مىنشیند.
بههرحال یك رابطه تكوینى وجود دارد كه خدا آن را قرار داده و یك رابطه تشریعى كه عبارت است از اطاعت عملی از دستورات آنها. بعد از خود رسول اللّهصلیاللهعلیهوآله نوبت به اطاعت از اولى الامر مىرسد: أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ.[2] در روایات، حتى روایاتى كه از طرق اهل تسنن نقل شده، وارد شده كه منظور از أُولِی الْأَمْرِ، ائمه اثنى عشرصلواتاللهعليهماجمعين هستند.
جابر بن عبداللّه انصارى به پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله عرض كرد ما أَطِیعُوا اللّهَ را فهمیدم یعنى چه، أَطِیعُوا الرَّسُولَ را هم فهمیدیم که باید از دستور پیغمبر اطاعت كنیم اما أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ را نفهمیدیم که یعنى چه، دیگر از چه كسانى باید اطاعت كنیم؟! خود پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله فرمودند منظور از این اولى الامر، على بن ابیطالب و یازده فرزندش است و یکیک آنان را با اسم معرفی كردند. بعد در همان روایت فرمودند كه پنجمین ایشان را تو خواهى دید، سلام من را به او برسان!
معرفت به این انوار پاك و معرفت به اینكه اطاعت از آنها بر ما واجب است نعمت بزرگى است كه خدا نصیب همه مسلمانان نكرده است. شاید بتوان گفت اكثریت مسلمانان از صدر اسلام تا به حال چنین معرفتى نسبت به اهلبیت نداشتهاند؛ حتى نسبت به خود پیغمبر! گاهى وقتى ایشان امرى مىفرمودند و دستورى مىدادند، حتى به عنوان بیان حكم شرعى مطلبى مىفرمودند، كسانى سؤال مىكردند كه این حرفها را از خودت مىزنى یا خدا گفته است؟! در روایات خود اهل سنت آمده كه در مواردى كه پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله دستوراتى را بیان مىفرمودند كسانى سؤال مىكردند این حرفها را از خودت مىگویى یا به تو وحى شده است؟! ایشان مىفرمودند من از خودم چیزى نمىگویم.
پیداست که اینها پیغمبر را اینگونه نمىشناختند كه امر ایشان امر خدا و اطاعت از ایشان اطاعت از خداست؛ خیال مىكردند گاهى هم از خودش حرفهایى مىزند! اهلبیت را به این عنوان نمیشناختند كه قُلُوبُنا اَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللّهِ.[3] خود اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين میفرمایند اصلاً خواست خدا در دل ما جلوهگر مىشود؛ وقتى ما یك خواستى پیدا مىكنیم این خواست خداست كه در وجود ما ظهور پیدا میكند؛ ما اصلاً از خودمان خواستی نداریم.
این معرفت را همه نداشتند. در مقام تشریع و اطاعت تشریعى از حكم ولایى پیغمبر و ائمه اطهار هم همین مشكلات را داشتند چون باورشان نبود. بعضى اینها را به نفاق تعبیر مىكنند. این بستگى دارد به اینكه نفاق را چطور معنا کنیم ولی احتیاط این است كه بگوییم اینها ضعف ایمان است. بعضىها ایمانشان آنقدر ضعیف بود كه باور نمىكردند حساب پیغمبر و ائمه معصومین از حساب دیگران جداست، امر پیغمبر امر خداست و هر چه ایشان دستور مىدهد از خودش نیست. مىدیدند ایشان هم چشم و گوش و دست و پا دارد، غذا مىخورد، زن مىگیرید و بچهدار مىشود، میگفتند مثل ماست و با ما فرقى ندارد.
ناظر به همین جهت در بعضى روایات آمده که ملکه زنبورعسل هم در زنبورعسل بودن با سایر زنبورها فرقى نمىكند اما او یعسوب آنهاست. وجود سایر زنبورها از اوست. او ملکه آنهاست و آنها خادم او هستند. اگر او نباشد كندویى وجود نخواهد داشت. اینکه امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه در وصف خودشان فرمودهاند أَنَا یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ،[4] یعسوب یعنی ملکه زنبور عسل.
چشم و گوش اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين بهظاهر همین چشم و گوش ماست اما با اینها خیلى فرق دارد. چشم و گوش آنها چشم و گوشى است كه از پشت در و حتی از صدها فرسخ راه دور هم مىبیند و مىشنود. گاهى خلجانهاى قلب را هم مىشنوند. پاسخ هم مىدهند منتها شنیدن پاسخ بستگى دارد به اینكه مخاطب، گیرنده داشته باشد یا نه؛ ولى آنها پاسخ مىدهند.
این وجودها با این خصوصیات، فاصله بسیار زیادی با امثال بنده دارند. این فاصله را با عدد نمىتوان نشان داد. آنها مىگفتند خدا و پیغمبر و دین را قبول دارند، ما هم مىگوییم قبول داریم؛ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ.[5] خود پیغمبر ایمان داشت، من و شما هم ایمان داریم اما فاصله بین این ایمانها عدد كوچكى نیست.
بههرحال خدا را شكر مىكنیم كه این اندازه معرفت به ما داد كه بفهمیم اینها نزد خدا عزیز هستند و خدا این عزیزان را ذخیره بزرگى براى ما قرار داده است. ارتباط ما با آنها از طریق اطاعت اوامر آنها و نیز توجهات قلبى و برقراری توسلات روحی است. آثار این ارتباط در عالم دیگر ظاهر خواهد شد. هر كس ارتباطش قوىتر باشد آنجا هم با آنها خواهد بود؛ مَعَنَا فِی دَرَجَاتِنَا.[6]
در بین مؤمنان، برخی مانند سلمان و ابوذر، پیغمبر و امام را با مراتبى كه خودشان بیان فرموده بودند میشناختند و برخی دیگر پیغمبر و امام را افرادى مثل خودشان مىدانستند با این امتیاز که به آنها وحىای شده و در خواب یا بیدارى چیزى شنیدهاند. این دو گروه هم فاصله زیادی از هم داشتند. بعضى از آنها خطاب به امام مىگفتند اگر شما بگویید نیمی از یک انار، حلال است و نیم دیگر آن حرام، ما میپذیریم و چونوچرا نمىكنیم، وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً،[7] مىدانیم شما گزاف نمىگویید و آنچه بفرمایید حق است. میان آن مرد خراسانى كه وقتی امام به او فرمود برو در تنور! بدون چونوچرا رفت در تنور پر از آتش نشست با آن كسى كه به کمترین امر و نهىاى چونوچرا دارد خیلى فاصله هست.
ما همه اینها را مؤمن حساب مىكنیم. اینکه گاهى درباره بعضى از این مراتب، تعبیر نفاق به كار برده مىشود نیاز به توضیح و تفسیر دارد. ما عرض مىكنیم ایمان مراتبى دارد. بعضى از مراتب ایمان، هممرز با عدم ایمان است و فاصله چندانی با آن ندارد. آیه هُمْ لِلْكُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ،[8] درباره همان مسلمانانی است كه پشت سر پیغمبر نماز مىخواندند. آنها یک حرفى زدند که قرآن مىفرماید آن روز كه این حرف را زدند به كفر نزدیكتر بودند تا ایمان!
بنابراین ممکن است انسان با یك حرف از مرز ایمان در دامن كفر بیفتد. آنهایی كه از مراتب قوى ایمان برخوردار هستند فاصلهشان تا مرز كفر بسیار زیاد است اما امثال ما هم دچار لغزش هستیم و جای تعجب نیست که با اندکی لغزش، در دامن كفر بیفتیم. ممکن است كسى اسم این را نفاق بگذارد، اما واقعیت این است که ایمان آنقدر ضعیف است كه قرآن درباره كسانى از اینها مىفرماید هُمْ لِلْكُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ!
کسانی كه ایمانشان قوى است اصلاً به این جاها نمىرسند و مشكلى برای آنها پیش نمىآید. اینها مانند همان کسی هستند که به امام عرض کرد اگر شما بفرمایید نیمی از یک انار، حلال و نیم دیگر آن حرام است، میدانم که شما درست میگویىد. اگر ما باشیم میگوییم چطور ممکن است یک انار از یک درخت چنین باشد؟! اما او آنقدر مطمئن است امام گزاف نمىگوید كه كاملاً مىپذیرد و تا پاى جان هم ایستاده است. امام مىگوید در تنور آتش برو؛ چون امام فرموده مىرود؛ اما امثال بنده باید خیلى حواسمان باشد كه مرز كفر و ایمان را بشناسیم تا یكدفعه ناخودآگاه در دامن كفر نلغزیم.
فَمَنْ رَتَعَ حَوْلَ اَلْحِمَى أَوْشَكَ أَنْ یقَعَ فِیهِ.[9] کسی که لب مرز حركت مىكند پایش مىلغزد و آن طرف مرز مىافتد؛ بنابراین باید از مرز یك مقدار فاصله بگیریم. فَمَنْ رَتَعَ حَوْلَ اَلْحِمَى؛ به مرز و قُرقگاه خیلى نزدیك نشوید چون یكدفعه آنطرف مرز مىافتید؛ هُمْ لِلْكُفْرِ یوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ.
شما حق دارید من را سرزنش كنید كه چرا وقت شما را به یك چیزهایى مىگیرم كه یا آنقدر واضح و بدیهى است كه گفتن ندارد یا مورد بحث ما نیست و به این حرفها احساس نیازى نمىشود؛ ولى تجربه كسى كه هفتاد سال یك راهى را رفته و خطرهایى را براى خودش یا براى همراهانش احساس كرده، گاهى ایجاب مىكند كه دلش براى دیگرانى كه در معرض این خطرها هستند بسوزد.
حیف است که آدم عمرى زحمت بكشد، در ركاب پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله شمشیر بزند، پیغمبر براى خودش و شمشیرش دعا كنند، بعد او همان شمشیر را به روى علىعلیهالسلام بكشد! خیلى حیف است. اگر زبیر قبل از آن زمان از دنیا رفته بود همه ما برای او درود و سلام و تحیات و صلوات مىفرستادیم. بزرگ بنیهاشم بود. زیاد شنیدهایم كه حضرت زهراسلاماللهعليها به امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه فرمودند كه اگر تو به وصیتم عمل نمىكنى به زبیر وصیت كنم! او یک شخصیت شاخص در بنیهاشم و پسرعمه پیغمبر و على بود. اگر على وصیت حضرت زهرا را نمىپذیرفت جا داشت كه حضرت به زبیر وصیت كند. او سالها براى اسلام فداكارى كرده بود و به قول آقایان از عَشْرَه مُبَشَّرَه و از اصحاب بیعت رضوان است. همین آقا به روى على شمشیر میكشد و با او میجنگد!
اینکه بهخصوص از زبیر اسم مىبرم به خاطر این است که در همه تواریخ آمده و هیچ جاى انكار ندارد، اما صدها داستان زبیر در طول تاریخ اسلام تكرار شده است. آنقدر كسانى بودهاند كه عمرى را با صفا، صمیمیت، اخلاص و عبادت گذراندهاند اما اواخر عمر لغزیدهاند. شما در همین زمانهاى بعد از انقلاب كسى را سراغ ندارید؟! شاید الآن در ذهن همه شما چند نمونه بارز باشد. من نمىخواهم به اشخاص اشاره كنم ولى كسانى بودهاند كه به عاقبت خیلى بدى مبتلا شدهاند. آنقدر بد كه خدا شاهد است من نمىخواهم زشتى كارشان را به زبان بیاورم.
این راه خطرناكى است. وقتى چنین خطرى پیش پاى انسان وجود دارد جا دارد كه انسان به آنهایی كه دوستشان دارد بگوید مواظب باش در این خطر نیفتى! دیگران باور نمىكنند که چنین چیزهایى باشد.
توصیه بنده این است كه ما به عنوان طلبه، اسلام را اقلاً براى خودمان خوب بشناسیم، ترویج و معرفی آن به دیگران پیشكش. خودمان بفهمیم مرز اسلام و كفر، موقعیت أَقْرَبُ لِلكُفْر مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ كجاست. آنجا که حكمى از طرف خدا نازل شده انسان در دلش بگوید اگر طور دیگری بود بهتر بود، واى بر آن وقتى كه این را بر زبان بیاورد و وای بر آن وقتی که بگوید دیگر این حكم قابل اجرا نیست و به درد این زمان نمىخورد! این ایمان است یا كفر؟!
دراینباره یك داستان واقعى براى شما نقل میكنم؛ چون نمونههاى عینى که باشد انسان زودتر تحت تأثیر قرار میگیرد. كلىگوییها تأثیر چندانی در روح انسان ندارد. اوایل انقلاب، به نظرم سال 59 بود، امامرضواناللهعلیه دستور فرمودند حوزه در بازسازى دانشگاهها همكارى كند تا دروس و مسائل ضد اسلام از دانشگاهها حذف و دانشگاه بعد از انقلاب دانشگاه اسلامى شود. به دنبال این دستور، دفترى به نام دفتر همكارى حوزه و دانشگاه تشكیل شد كه الآن هم هنوز باقى است و فعالیتهایى دارد. آن زمان بنده از طرف جامعه محترم مدرسین، مسئول راهاندازى این دفتر بودم تا تعدادی از استادان حوزه و دانشگاه بنشینند و بر سر مسائل علوم انسانى كه كمیابیش در كتابهاى دانشگاهى مطرح است با هم بحث و تحقیق كنند و به یك چیزهاى شستهرفتهای برسند كه مبناى كتابهاى درسى دانشگاهى قرار بگیرد.
چند گروه تشكیل شد که یکی از آنها گروه حقوق بود. قرار شد خدمت چند نفر از استادان دانشگاه در رشته حقوق برویم و از آنها دعوت كنیم که با چند نفر از فضلای حوزه علمیه قم نشستهایى داشته باشند و بحث کنند تا مسائلى كه جاى ابهام دارد حل شود. چند نفر از دوستان ما كه از اساتید شما هستند گروه حقوقِ دفتر همكارى حوزه و دانشگاه را تشكیل دادند و قرار شد چند نفر از استادان دانشگاه را هم دعوت كنیم تا با هم جلسات مشترك داشته باشند.
شاهد بحث اینجاست. در بین استادان دانشگاهى كه آن روز در رشته حقوق، تدریس مىكردند ما یك نفر را انتخاب كردیم كه سالها در حوزه علمیه قم درس خوانده بود، آن زمان -زمان شاه- هم هنوز معمم بود و به بیت یكى از مراجع وقت هم انتساب داشت؛ درواقع داماد ایشان بود. خدمت ایشان رفتیم و عرض كردیم كه قرار است یك چنین كار مشتركى بین حوزه و دانشگاه انجام بگیرد، شما که هم حوزوى هستید و هم دانشگاهى در این زمینه همكارى داشته باشید. ما چند نفر حوزوى خدمت شما مىآییم، شما هم با چند نفر از استادان دانشگاه همكارى كنید تا همكارى حوزه و دانشگاه در این سطح تحقق پیدا كند.
گروههاى دیگرى نظیر روانشناسى، علوم تربیتى، فلسفه، اقتصاد و... تشکیل شده بود. یكی از این گروهها هم حقوق بود. در فرمایشى كه این آقا آن روز به بنده فرمودند دقت بفرمایید. این جلسه وقتى دانشگاهها تعطیل بود در دانشگاه شهید بهشتى و در حضور یک جمع برگزار شد. اگر شما به آنچه من میگویم شك دارید به افراد حاضر در آن جلسه بگویم بیایند جداجدا برای شما شهادت بدهند.
ایشان شروع به صحبت كردند و چون من خیلى مؤدبانه صحبت كردم و متواضعانه از ایشان برای همكارى دعوت كردم ابتدا تشكر كردند. ایشان فرمودند من از حسن نظر شما و از اینكه حوزه هم به فكر دانشگاه افتاده و مىخواهد همكارى داشته باشد و... تشكر مىكنم. از این تعارفات رسمى. بعد فرمودند ولى شنیدهام كه هنوز در حوزه بعضى آخوندها هستند كه فكر مىكنند در این زمان هم مىشود آدمیزاد را مثل الاغ كتك زد! اشاره ایشان به اجراى حدود و تازیانه زدن بود. من شنیدهام هنوز هم در قم كسانى هستند كه فكر مىكنند این زمان هم باید آدمیزاد را تازیانه زد، نمىدانند زمان عوض شده و دیگر این خشونتها باید كنار گذاشت.
ایشان استاد دانشگاه، معمم و داماد یكى از مراجع هستند. سایر نسبتهایى كه با دیگران دارند را نمیگویم. به نظرم هنوز هم در قید حیات هستند، البته بازنشسته شدهاند.
ما به همدیگر نگاه كردیم که با چه کسی و درباره چه چیزی صحبت مىكنیم! دفتر همكارى حوزه و دانشگاه براى حذف مطالب غیراسلامى و ضدّاسلامى از برنامه دانشگاه تأسیس شده است و ما مىخواهیم از این آقا براى این كار كمك بگیریم! ایشان مىگوید شنیدهام هنوز هم آخوندها فكر مىكنند كه حدود را باید اجرا كرد، آن هم با این تعبیر كه هنوز هم آدمیزاد را باید مثل الاغ كتك زد!
هُمْ لِلْكُفْرِ یوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ. پس اسلام یعنى چه؟! مسلمان بودن یعنى چه؟! مىگویند بله، ما قبول داریم که خدا هست، پیغمبر هست، قرآن را هم خدا بر پیغمبر نازل كرد و آن روزى هم كه نازل كرد این احكام، احکام خوبى بود و باید به آنها عمل میشد اما دیگر به درد این زمان نمىخورد.
حالا سؤال؛ آیا حضرت موسى، پیغمبر بود یا نبود؟ بله، پیغمبر بود. آیا تورات از طرف خدا بر آن حضرت نازل شد؟ بله. آن احكامى كه خدا بر حضرت موسى نازل كرد درست بود و آن وقت باید اجرا میشد یا نه؟ بله، كسى انكار نمىكند که آن زمان باید اجرا میشد. اکنون چطور؟ نه، امروز نباید اجرا شود. پس فرق اسلام با دین یهود چیست؟! توراتى نازل شد که احكامى دارد و یك زمانى باید اجرا میشد، قرآنى هم نازل شد که احكامى دارد و یك زمانى باید اجرا میشد، هم زمان آن گذشته و هم زمان این، پس ما چه مىگوییم که اسلام دین همیشگى است و احكام آن باید اجرا شود؟! اینکه ما انقلاب كردیم تا احكام اسلام اجرا شود یعنى چه؟! البته ایشان به انقلاب مىخندید ولى حرفش این بود که تاریخمصرف احكام اسلام گذشته است!
براى من توضیح بدهید که این اسلام با یهودیت چه فرقى دارد؟! احكامى است که از طرف خدا نازل شده و در یك مدتى باید اجرا شود، بعد هم وقتش مىگذرد. پس چرا ما به جای حمایت از اسلام از یهودیت حمایت نكنیم؟! زمان هر دو گذشته است، چه فرق مىكند؟! صرف اینكه این مدتى بعد از آن بوده براى ما تفاوتى ایجاد نمیکند؛ ما نه باید به تورات عمل كنیم و نه به قرآن! پس ما چه مسلمانى هستیم؟! اصلاً مسلمانى یعنى چه؟!
هُمْ لِلْكُفْرِ یوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ؛ این خطر پیش پاى من و شما هم هست، بههوش باشید! روزى نیاید که من هم اگر به زبان نمیآورم در دلم بگویم این حكم اسلام دیگر به درد امروز نمىخورد! این همان مرز كفر و ایمان است. این قدم اول است. ایمان سلمان و ابوذر پیشكش، من كجا، آن حرفها كجا؟! آن كه امام بگوید برو در تنور آتش! بگوییم چشم و برویم پیشكش ما، اما این اندازه را دیگر قبول داشته باشیم كه احكام اسلام متعلق به همه زمانهاست و بعد از این دینى نخواهد آمد. این احكام براى همیشه، حكم خداست و براى همیشه باید اجرا شود.
اگر ما امروز مشكلاتى داریم به خاطر این است كه ما به اسلام درست عمل نكردیم و شرایط جامعه ما براى بعضى از احكام اسلام آمادگى ندارد، نه اینکه حكم اسلام عوض شده است. اینکه این اشتباه از كجا ناشى شد و ما از چه زمانی به این دام افتادیم که بهتدریج از اسلام حقیقى فاصله بگیریم بماند ولى بههرحال ما فاصله گرفتهایم و جامعه ما آن جامعه خداپسندى كه امامزمانپسند باشد نیست.
أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الْكِتَابِ وَ حُدُودِهِ.[10] همین احکام هستند كه ایشان باید بیایند و اجرا كنند. اگر وقتش گذشته پس چه چیزی را مىخواهند احیا كنند؟ امروز هم همین احكام باید اجرا شود، منتها ما نمىتوانیم و عُرضهاش را نداریم. منتظریم ایشان که چنین قدرتى دارد روزى بیاید و همه حدود الهى را اجرا كند؛ اما نه اینكه تاریخمصرف این احکام و حدود، گذشته باشد و دیگر به درد این زمان نخورد.
اینکه میگویند ما امروز حقوق بشری داریم که حاكم بر احكام شریعت است، مىدانید این یعنى چه؟ یعنى شریعتِ دستساخته چند نفر بىدین، لامذهب و غیرمسلمان، حاكم بر كتاب خداست! مگر اعلامیه حقوق بشر چیست؟ وحى منزل است؟ پیغمبرى آورده است؟ امام معصومى امضا كرده است؟ چند نفر از حقوقدانان غربى نشستهاند آن را نوشتهاند. دولتهایى هم از سر خودباختگى و بیچارگى امضا كردهاند و دیگر فوق همه ادیان و مذاهب شده است. ما چقدر پست و ضعیف هستیم كه قرآن را داریم آن وقت دم از اعلامیه حقوق بشر مىزنیم! در مقابل كتاب خدا مگر چیزى قابل عَرضه است؟!
این خطر براى من و شما هم هست. مثالش را زدم كه مربوط به همین زمان باشد، نگویید زبیر مربوط به 1400 سال پیش بود و ما دیگر مثل زبیر نمىشویم. این آقاى بزرگوارى كه مثال زدم استاد مسلمان معمم دانشگاه شهید بهشتى و داماد یكى از مراجع است و نسبتهایى با شخصیتهاى دیگرى دارد كه نمیگویم. ایشان مىگوید شنیدهام هنوز بعضى آخوندها در قم هستند كه مىگویند این زمان هم مىشود آدمیزاد را مثل الاغ كتك زد! تعجب مىكند كه اینها اصلاً چطور روحانیانى هستند که در این زمان زندگى مىكنند و قائلاند به اینكه باز هم حدود الهى باید اجرا شود.
نكند روزى بیاید که من و شما هم مثل او شویم! بیایید این مرز را تعیین كنیم که از كجا پا آن طرف كه بگذاریم دیگر ایمان و اسلام نیست. نگوییم این حرفها را روحانیون و شخصیتهاى بزرگی از بیوت مراجع زدهاند، چطور مىشود ما درست بفهمیم و آنها اشتباه بفهمند. واضحات و مسلمات و ضروریات اسلام را مشخص كنیم.
همه این انحرافات از آن وقتى شروع شد كه مردم از اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين جدا شدند. امروز هم هر کسی را که مىبینید نسبت به اهلبیت یك مقدار كوتاه مىآید بدانید در معرض همین خطر است. همین افرادى كه من اشاره كردم و خود شما هم مىدانید که بعد از انقلاب بعضی دچار انحراف شدند، انحرافشان از همین جا شروع شد که درباره امام حسین، حضرت زهرا و... حرفهایى زدند. اهلبیت هم یك پَسكلهاى به آنها زدند و گفتند بروید گم شوید!
سعى كنید همین توسلات عوامانه را هم حفظ كنید. اینها خیلى نورانی هستند. اگر نمىتوانید هر روز زیارت عاشورا بخوانید حداقل یك اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ بگویید، یك اللّهم كُن لولیك را بخوانید. از آنچه عوام مىخوانند عارتان نیاید. ما احتیاجمان بیشتر است. ما بیشتر در معرض خطر قرار داریم. اگر ما بلغزیم ته جهنم افتادهایم. آدمی که یك پله بالا رفته اگر بیفتد ممكن است پایش زخم شود و خراشى بردارد اما کسی که از قله كوه میافتد دیگر عضوى از او سالم نمىماند و مغزش متلاشى مىشود. ما به عنایات اهلبیت و توجهات حضرت ولی عصرارواحنافداه بیشتر احتیاج داریم.
در این سال تحصیلى كه مقارن با این ایام، شروع مىشود پیمان جدیدى ببندیم؛ أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبیحةِ یوْمِی هذا. دعاى عهد را اگر هر روز نمىخوانیم سعى كنیم گاهى بخوانیم. آدمیزاد خیلى در معرض اشتباه است، مگر كمكى از طرف خدا و اولیای خدا بشود. امیدوارم همه ما مشمول این عنایتها باشیم؛ به بركت صلوات بر محمّد و آل محمّد.
[1]. صلوات شعبانیه.
[2]. نساء، 59.
[3]. طوسی، محمد بن الحسن، الغیبة، ص ۲۴۷.
[4]. نهج البلاغه، حکمت 316.
[5]. بقره، 285.
[6]. ابن بابویه قمی، محمّد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 361.
[7]. نساء، 65.
[8]. آلعمران، 167.
[9]. الحرّ العاملي، محمّد بن الحسن، وسائل الشيعة، ج 18، ص 122؛ إِنَّ لِكُلِّ مَلِكٍ حِمًى وَ حِمَى اَللَّهِ مَحَارِمُهُ فَمَنْ رَتَعَ حَوْلَ اَلْحِمَى أَوْشَكَ أَنْ يَقَعَ فِيهِ.
[10]. دعای ندبه.