ملاک ارزش علم و عالم

در دیدار با طلاب مدرسه علوی
تاریخ: 
چهارشنبه, 6 خرداد, 1394

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ‌تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

بنده هم به نوبه خودم اعیاد شریف این ماه معظم را به پیشگاه مقدس ولی عصر‌ارواحنافداه و همه دوستداران اهل‌بیت، مخصوصاً حضار محترم تبریک و تهنیت عرض می‌کنم و از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که عیدی ما را تعجیل در ظهور امام زمان‌صلوات‌‌الله‌‌علیه قرار دهد و همه ما را از خدمتگزاران شایسته آن حضرت به حساب بیاورد.

خدا را شکر می‌کنم که حیات و توفیقی افاضه فرمود که در چنین ایامی، در این محفل نورانی، خدمت شما بزرگواران باشم و لحظاتی را مزاحم اوقات‌تان باشم. امیدوارم خداوند متعال توفیق بدهد که با هم گفتگویی داشته باشیم که خداپسند باشد.

موقعیت امروز، آرزوی دیروز

قبل از این‌که وارد بحث بشوم لازم است عرض کنم که این موقعیتی که شما الآن در این مدرسه دارید، تأسیس این مدرسه با این برنامه و احیاناً برنامه‌های مدارس دیگر که مشابه این جا است، این چیزی بوده که بیش از 50 سال ما آرزویش را می‌کردیم و در فرصت‌هایی که توفیق دعایی نصیب ما می‌شد از خداوند متعال درخواست می‌کردیم که شرایطی پیش بیاید که این برنامه‌ها قابل اجرا باشد. البته ریشه این موفقیت‌ها فعالیت‌های مخلصانه امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و یاران ایشان و بعد شهدای عزیز است که این امکان را برای ما فراهم کردند و تا آن جایی که عقل ما می‌رسد، اگر نهضت حضرت امام، کمک یاران ایشان و بعد هم فداکاری‌های رزمندگان و ایثارگران نبود هرگز چنین موقعیتی برای ما فراهم نمی‌شد و ما این نعمت‌ها را از صدقه‌سر آن بزرگواران داریم و همواره باید به عنوان شکر منعم، به یاد آن‌ها باشیم و حالا عرض می‌کنیم خداوند متعال ساعت‌به‌ساعت بر علوّ درجات آن‌ها و بر علوّ درجات شهدا و همه کسانی که در راه پیروزی انقلاب تلاش کردند و حالا در راه تثبیت و توسعه‌اش تلاش می‌کنند بیفزاید.

سؤالاتی پیرامون ارزش علم و عالم

موضوعی که به نظرم رسید خدمت عزیزان مطرح کنم یک سؤالی است که از اوایل نوجوانی و قبل از طلبگی برای من مطرح بود و بعد وقتی طلبه شدم این سؤال، جدی‌تر شد. باوجوداینکه چند سالی گذشت و یک مقداری درس و بحث‌مان پیش رفت و با آیات و روایات، بیشتر آشنا شدیم ولی باز هم حل کاملش را پیدا نکرده بودم و هنوز ابهام‌هایی برای من مانده بود تا اینکه حالا در این سن پیری یک مقداری برای من روشن شده است. ان‌شاءالله که برای شما اصلاً این ابهام‌ها وجود نداشته و جوابش روشن باشد اما حالا ما بالاخره چون این مراحل را گذرانده‌ایم بد نیست اشاره کنم که یکی از سؤالاتی بوده که از کودکی برای ما مطرح بوده و به‌تدریج تا یک حدی حل شده است، آن هم به برکت قرآن و روایات.

راستش این است که ما وقتی که به مدرسه می‌رفتیم از آن وقتی که کلاس انشا برای ما گذاشتند، یکی از موضوعاتی که به عنوان موضوع انشا تقریباً نرخ شاه عباسی داشت و همه جا در همه مدارس مطرح می‌شد تعریف علم بود؛ ارزش علم، برتری علم بر سایر خواسته‌های انسان و چیزهایی از این قبیل. محور، علم بود. ما هم یاد گرفته بودیم و می‌نوشتیم بسی واضح و مبرهن است که علم، بسیار خوب است و بسیار مفید است و چیزهایی از این قبیل. کودکانه انشا می‌نوشتیم؛ اما از همان وقت این سؤال برای ما مطرح بود که آیا هر علمی مطلوب است؟! اگر هر علمی مطلوب است در یک پایه و در یک اندازه مطلوب است؟! و اگر علم، مطلوب است لازمه‌اش این است که هر عالمی، همان ارزشی را که علم دارد آن عالم هم آن ارزش را داشته باشد یا نه، ممکن است علمِ خوبی باشد اما عالم، خیلی ارزشمند نباشد و چیزهایی از این قبیل.

مساوی نبودن عالم و جاهل

بعد از اینکه طلبه شدیم تا مدت زیادی اطراف این سؤال ابهام‌هایی کم‌یابیش برای ما مطرح بود. فرض کنید از یک طرف قرآن می‌فرماید هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ إِنَّمَا یتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ؛[1] علم را با جهل مقایسه می‌کند و می‌فرماید آیا کسانی که عالم هستند با کسانی که جاهل هستند با هم مساوی هستند؟! نه، پیداست که مساوی نیستند. این سؤالی از فطرت انسان‌ها است، جوابش هم بدیهی است؛ فقط توجه می‌دهد که خود شما هم می‌دانید که علم چه قدر اهمیت دارد و عالم و جاهل، مساوی نیستند. خب این اطلاق دارد. همه علوم را می‌دانند که این، علم است.

تحصیل علم حتی در چین!

حالا من به نمونه‌ای از آیات و روایاتی اشاره می‌کنم که آدم در اطراف آن ممکن است ابهام‌هایی داشته باشد. به عنوان مثال اُطلُبوا العِلمَ ولَو بِالصِّینِ؛[2] تحصیل علم کنید ولو در چین باشد! در آن زمان‌ها وقتی می‌خواستند یک بلد تقریباً دوری را معرفی کنند چین را به عنوان یک سرزمین خیلی دورافتاده‌ای که فاصله‌اش زیاد است معرفی کردند. همین طور هم بود؛ آن در شرق آسیا است، عربستان و کشورهای اسلامی در غرب و جنوب غربی آسیا هستند. آسیا هم خودش یک قاره بزرگی است و به اندازه مجموع قاره‌های دیگر وسعت و جمعیت دارد. به‌هرحال چین به عنوان یک سمبلی از بلد دور تلقی می‌شد و این یعنی شما حتی در دورترین شهرها به دنبال علم بروید.

آیا هر علمی مطلوب است؟!

کسی که بخواهد به آن حدیث عمل کند و برای تحصیل علم به چین برود، آنجا چه علمی می‌آموزد؟! این حدیث‌ها وقتی صادر شده بود که هنوز اسلام به این جاها نرفته بود. طبعاً علم‌هایی هم که آن جا بود علوم مادی بود یا احیاناً مسائل اخلاقی، اجتماعی و از این چیزها. پس معلوم می‌شود هر علمی مطلوب است. حالا که قرار است به چین برویم یا جای دیگر پس معلوم است که هر علمی خوب است دیگر، حالا بگوییم این‌ها را بروید مثلاً در آمریکا یاد بگیرید؛ اطلبوا العلم ولو بالآمریکا! آیا این طور است یا نه، این قرائنی داشته و برای علم خاصی بوده و ولَو بِالصِّینِ گفتن آن هم به خاطر اهمیت این است که دوری سفر، مانع تحصیل علم‌تان نشود؟!

نیت؛ ملاک ارزش عالم

یا فرض کنید با توجه به روایاتی که در باب رسیدگی به وضع فقرا و نیازمندان وارد شده است مؤسسه‌ای تأسیس کنم که فقرا و مستضعفین را رسیدگی کنم. این کارها کار بسیار خوبی است اما اگر این کار به هدف خودنمایی یا برای جلب آرای مردم در انتخابات یا برای اغراض مادی دیگری انجام بگیرد، کار، کار خوبی است اما کننده‌اش آدم خوبی نیست؛ یعنی حُسن فعلی دارد اما حُسن فاعلی ندارد.

این اصطلاح حُسن فعلی و فاعلی در طلبه‌ها معروف است، در کتاب‌ها هم آمده، در کتاب درسی ما هم هست. در اصول، مطرح می‌شود. وقتی ما فرض کردیم که همه علم‌ها خوب و ارزشمند است، آن وقت این سؤال مطرح می‌شود که آیا همه عالم‌ها هم همین طور هستند؟! حالا مثلاً در علم فقه؛ آیا هر فقیهی دارای ارزش متعالی است یا نه؟! با این که فقه ارزش خیلی مهمی است اما هر فقیهی ارزشمند نیست. آن حسن فاعلی هم باید داشته باشد. حسن فاعلی بستگی به نیتش دارد؛ انگیزه‌اش برای این کار چه بوده و چرا دنبال این رفته است؟!

علم بهتر است یا ثروت؟! 

همه شما حتماً این فرمایش امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌علیه را در نهج‌البلاغه دیده‌اید، خوانده‌اید و شنیده‌اید. یک بخشی از حکمت‌های امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌علیه است که خطاب به کمیل بن زیاد است؛ می‌فرماید یا كُمَیلَ.... النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِی وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ؛[3] بعد به دنبالش علم را با مال مقایسه می‌فرماید؛ یا كُمَیلُ الْعِلْمُ خَیرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ یحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ. مال با علم، خیلی قابل مقایسه نیست. یکی از برتری‌های علم این است که آن تو را حفظ می‌کند اما تو باید مالت را حفظ کنی. علم، جان تو را، حتی بدن و سلامتی تو را می‌تواند حفظ کند ولی مال را تو باید حافظش باشی تا دزد نبرد. این یکی از جهات برتری علم بر مال است.

دنباله همین حکمت است که هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِی الدَّهْرُ؛ می‌فرماید ثروتمندان حتی آن وقتی که زنده هستند مرده‌اند! هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیاءٌ! حرف واو آن عاریه است؛ این‌ها با این که زنده‌ هستند هلاک شده‌اند، مرده‌اند؛ ولی علما تا ابد زنده هستند؛ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِی الدَّهْرُ.

أَعْیانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ؛ بدن‌هایشان از بین رفته ولی امثال‌شان یعنی شبح‌ها و صورت‌هایشان در اذهان موجود است و مردم یادشان نمی‌رود؛ عالمان همیشه در دل‌های مردم زنده هستند. این یکی از بیانات است.

اقسام علم آموزان

تا به این جا می‌رسد که حضرت یک نفس بلند و یک آهی می‌کشند و به سینه‌شان اشاره می‌کنند و می‌فرمایند إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِیدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛ من علم فراوانی در این جا دارم، ای‌کاش حاملانی برای این پیدا می‌کردم، کسانی که این علم‌ها را به آن‌ها منتقل کنم! بعد می‌فرمایند بله، کسانی پیدا می‌شوند؛ و سه چهار دسته را ذکر می‌فرمایند؛ کسانی پیدا می‌شوند که علم می‌آموزند اما علیه حق! از آن علم‌شان، سوءاستفاده می‌کنند! این یک دسته.

یک دسته هستند که نه، غرض سویی ندارند، نمی‌خواهند سوءاستفاده کنند، ولی تَثبُّت در علم ندارند؛ درس می‌خوانند اما چیزی را متیقن نمی‌شوند و با اندک شبهه‌ای شک پیدا می‌کنند. این‌ها در حدیث هست، حدیث جالبی است، اگر فرصت کردید مطالعه بفرمایید، به نظرم حکمت 147 نهج‌البلاغه باشد. یک دسته هم این‌گونه هستند. این را در این مقام می‌فرماید که این‌ها حامل علم نیستند که من علمم را به آن‌ها یاد بدهم و از این طور چیزها پیدا می‌شوند.

کسان دیگری هستند که می‌‌خواهند از علم‌شان برای شهوات‌شان استفاده کنند، علم را یاد می‌گیرند برای این که ابزاری باشد برای این که به شهوات‌شان برسند، به ریاست برسند، عنوان و مقامی پیدا کنند؛ و بالاخره کسانی هستند که می‌خواهند آن را وسیله روزی‌شان قرار بدهند، علم را یاد می‌گیرند که کسب درآمدی باشد و دنیایشان بهتر باشد. بعد حضرت می‌فرماید هیچ کدام از این‌ها ارزش این را ندارند که آدم علم را به آن‌ها برساند و آن‌ها را تربیت کند.

خالی نماندن زمین از حجت‌های الهی

خداوند متعال خواسته که در هر زمانی، زمین از کسانی که علم را برای خدا بیاموزند و در راه صحیح از آن‌ استفاده کنند و موجب هدایت بشوند خالی نباشد. این‌ها حجت الهی بر سایر مردم هستند. با این که صدر حدیث، مقایسه علم با مال بود که هر علمی از مال بهتر است، مال را دزد می‌برد اما علم را دزد نمی‌تواند ببرد، هر علمی همین طور است.

احترامی که مردم به عالم‌ها می‌گذارند این به نظام ارزشی مردم بستگی دارد. مردم هر جهت و هر ارزشی را که برای آن قائل باشند به همان احترام می‌گذارند. امروز مثلاً در دنیای غرب به چه عالم‌هایی احترام می‌گذارند؟ به مخترعان، آن‌هایی که برای رفاه مردم تلاش کردند، اختراع کردند، مثلاً ادیسون؛ مردم به این‌ها احترام می‌گذارند. هر جامعه‌ای براساس نظام ارزشی خودش به عالم‌هایشان احترام می‌گذارند، تا ارزش را برای چه بیشتر قائل باشد برای آن‌ها بیشتر احترام قائل است.

در ذیل این حدیث می‌فرماید کسانی که جزو این سه، چهار گروه هستند این‌ها ارزش این را ندارند که آدم این‌ها را تربیت کند و عالم بشوند؛ باید کسانی باشند که هدف‌شان تقرب به خدا، انجام وظیفه، خدمت به خلق خدا و برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت‌شان باشد.

معیار ارزش علم

آن جوابی که اجمالاً می‌شود به عنوان معیار کلی برای این تلقی کرد این است که ما اول باید بفهمیم اصلاً علم چه نقشی در وجود ما و چه تأثیری در کمال و سعادت دنیا و آخرت‌مان دارد؟! و قبل از این، آن علمی مقدّم بر همه علم‌های دیگر است که به ما بیاموزد اصلاً ما چه کاره هستیم؟! از کجا آمده‌ایم؟! به کجا می‌رویم؟! دنبال چه چیزی باید برویم؟! جایگاه انسان در این عالم چیست؟! اصلاً چه طور شده که انسان پیدا شده؟! برای چه او را خلق کرده‌اند؟! آیا هدف معینی برای خلقت انسان هست یا نه؟! اگر هدفی هست آن هدف چیست؟! آن وقت بگردیم راهش را پیدا کنیم. بعد هم علومی که به ما کمک می‌کند تا آن راه صحیح را بپیماییم، همه این‌ها با سلسله مراتبی ارزش پیدا می‌کند؛

غفلت عموم انسان‌ها از هدف خلقت

اما اگر آدم اصلاً نداند که برای چه خلق شده و شاید اکثر مردم، بنده با خودم مقایسه می‌کنم، در ابتدا توجه نداریم ما برای چه خلق شده‌ایم؟ یک نیازهایی در خودمان احساس می‌کنیم؛ خوردنی‌ها، آشامیدنی‌ها، نیازهای دیگری، نیازهای جنسی، عاطفی، امثال این‌ها، در صدد هستیم که این‌ها را رفع کنیم. اکثر این نیازها را که در زندگی‌مان می‌بینیم بالاخره باید با پول تهیه شود. فارسی آن یعنی باید پول درآورد؛ ریال، مشکل‌گشا است؛ چه کار کنیم که پول به دست بیاوریم؟ بعضی‌ها هستند که از راه دزدی، خیانت و ... پول به دست می‌آورند. نه، این‌ها بد است، این کارها را نمی‌کنیم. کسب حلالی برویم بکنیم و پول حلالی دربیاوریم تا نیازهایمان را برطرف کنیم، خانه بسازیم، ازدواج کنیم، بچه‌مان را تربیت کنیم، برای رفت و آمدمان وسیله نقلیه داشته باشیم و نیازهایمان را برطرف کنیم. تا این جا تقریباً عمومیت دارد.

خودشناسی؛ یکی از حکمت‌های بعثت انبیا

اینکه یک افرادی به صورت نادر پیدا بشوند که از اول یک انگیزه‌های دیگری داشته باشند، اصلاً خودشان توجه پیدا کنند به این که برای چه خلق شده‌اند، مثل داستان حضرت ابراهیم در بعضی تفاسیر که فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَكْبَر،[4] که اصلاً به فکر این افتاد که خدا چیست و چه کسی را باید دوست بدارم؛ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ.[5] اینکه کسی خودش به این فکر‌ها بیفتد خیلی کم است. غالباً هم کسانی که به این فکرها می‌افتند با تعلیم و تربیت پدر و مادر و معلمان و مربیان و این‌هاست. آدم کمتر خودبه‌خود به این فکرها می‌افتد. یکی از حکمت‌های بعثت انبیا همین است که مردم را متوجه کنند که فکر کنید برای چه چیزی خلق شده‌اید و به کجا می‌روید؟! آیا زندگی‌تان با مرگ تمام می‌شود یا بعدش ادامه دارد؟! تا چه زمانی؟! و چه چیزی به دردتان می‌خورد؟!

تأثیر نیت و حسن فاعلی در ارزشمند شدن اعمال

این خودشناسی اولین علمی است که به حسب فطرت، به حسب دلیل عقل و به حسب نقل، ضرورت دارد؛ اینکه بفهمیم چه کسی هستیم؟! از کجا آمده‌ایم؟! به کجا می‌رویم؟! برای چه خلق شده‌ایم؟! چه کار باید بکنیم که به آن هدف برسیم؟! آن وقت در سایه این، همه انواع علوم ارزش پیدا می‌کند؛ پزشکی هم ارزش پیدا می‌کند برای این که تا ما بدن سالمی نداشته باشیم نمی‌توانیم وظایف دینی‌مان را انجام بدهیم. اسلحه‌سازی هم اهمیت پیدا می‌کند برای این که تا اسلحه نداشته باشیم نمی‌توانیم در مقابل دشمنان‌مان دفاع کنیم و یک جامعه اسلامی داشته باشیم؛ و همین طور همه چیزهایی که در دنیا هست اگر در این راستا قرار بگیرد، یعنی به همه این‌ها یک نظر ابزاری داشته باشیم؛ چرا این را بگوییم؟! برای این که این برای آن کار به درد می‌خورد. آن کار برای چه به درد می‌خورد؟! برای آن؛ و بالاخره آخرش برای این که ما را به خدا نزدیک کند. اگر این سلسله‌مراتب، در ارتباط این رفتارها، تحصیل علم‌ها و عمل‌ها محفوظ بود همه این‌ها ارزش پیدا می‌کند. حتی فراگرفتن علم سِحر هم برای ابطال سِحر گاهی عبادت می‌شود. بعضی از فقها فتوا داده‌اند که برای ابطال سِحر، تحصیل علم سِحر هم واجب است برای این که آدم آفت‌ها و ضررها را از مؤمنان دفع کند و این متوقف بر این است که ابطال سحر را بیاموزد. ابطال سحر هم چون جز با آموختن علم سحر نمی‌شود پس علم سحر هم می‌تواند واجب بشود و عبادت بشود و عجیب است که در این نظامی که اسلام به ما معرفی می‌کند حیوانی‌ترین کارها هم گاهی از بهترین عبادات می‌شود! حالا من مسئله را خیلی باز نکنم. مثال ساده‌اش، خوردنی‌ها؛ می‌دانید یکی از روزهایی که روزه‌اش بسیار مستحب است و برای هیچ روزه مستحبی آن اندازه فضیلت و ثواب ذکر نشده، روزه عید غدیر است اما همان روز را فرموده‌اند اگر شما رفتید مهمان کسی شدید، صاحب‌خانه از دوستان شماست، از دوستان امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه است، دوست دارد شما را مهمانی کند، دوست دارد آن روز از غذای او تناول کنید، اگر نگویید من روزه هستم و به خاطر خشنودی صاحب‌خانه، روزه‌تان را بشکنید و از غذای او تناول کنید هفتاد برابر ثواب روزه‌ عید غدیر به شما ثواب می‌دهند! غذا خوردن است اما من با چه نیتی خوردم؟! برای این که لذت داشت؟! شکمم سیر بشود؟! نه، برای این که دل یک مؤمنی را شاد کنم. چرا؟ چون خدا دوست دارد. خدا این بنده‌اش را دوست دارد، اگر او را شاد کنم خدا شاد می‌شود. حالا با تعبیر مسامحه‌ای می‌گویم که خدا شاد می‌شود. من به خاطر همین این کار را می‌کنم، قصدم این بود که اصلاً این روزه را نخواستم، از این عبادت صرف‌نظر می‌کنم برای این که یک مؤمنی را شاد کنم. خدا در برابر این غذا خوردن و روزه شکستن، ثواب هفتاد برابر روزه‌ای را می‌دهد که آن کسانی که روزه عید غدیر را تا پایان روزه گرفته‌اند برده‌اند. تازه هر کدام از آن روزها نسبت به عبادت‌هایی که در سال‌ها انجام می‌گیرد چه فضیلت‌هایی دارد که واقعاً آدم گاهی در محاسبات سرش سوت می‌کشد که خدا چگونه این‌همه فضیلت را برای یک عبادت قرار می‌دهد؟! و حتماً إِنَّ اللَّهَ لَا یخْلِفُ الْمِیعَادَ.[6] ما عقل‌مان نمی‌رسد که چه طور می‌شود که این‌ها این‌قدر ارزش پیدا می‌کند؟!

پس حتی غذا خوردن و حتی حیوانی‌تر از غذا خوردن هم گاهی عبادت می‌شود، گاهی حتی واجب می‌شود، تکلیف واجبی. اگر کسی این عبادت را به قصد اطاعت خدا انجام داد ارزش عبادت سحرخیزی را دارد. چرا؟ ملاک، حُسن فاعلی است؛ من به چه نیتی انجام دادم؟! اما اگر حتی بهترین عبادات را با نیت درستی انجام ندهیم فاقد ارزش خواهد بود.

دیگر الصَّلاةُ مِعْراجُ الْمُؤْمِن؛ این‌همه که درباره نماز، فضیلت ذکر شده که بهترین عبادات است، روایت داریم دو نفر با هم وارد مسجد می‌شوند و مثل هم نماز می‌خوانند. از مسجد که بیرون می‌آیند یکی جهنمی شده و یکی بهشتی! هر دو در یک وقت و به یک شکل نماز خوانده‌اند. او نیتش فقط انجام وظیفه و اظهار خضوع در پیشگاه الهی بود ولی این می‌خواست خودنمایی کند. این عبادتش را هم باطل کرد و نمازش هم قبول نشد. نمازی که در آن ریا باشد جای نماز واجب هم حساب نمی‌شود. او بی‌نماز و جهنمی شد. آن یکی چون برای خدا انجام داد درجات عالی به او می‌دهند. تفاوت این‌ها در چه بود؟ در نیت بود، اینکه انگیزه ما چیست. آن چیزی که به کارهای ما ارزش می‌دهد انگیزه ماست. البته حُسن فعلی باید داشته باشد ولی آن چیزی که برای انسان ارزش دارد و برای من فضیلت می‌شود این است که نیتم درست باشد. آن وقت شما با این تحلیل که روایات را می‌بینید خیلی از مشکلات حل می‌شود.

به چه نیت‌هایی نباید علم آموخت؟!

روایت معتبری در اصول کافی هست که مَنْ طَلَبَ اَلْعِلْمَ لِیبَاهِی بِهِ اَلْعُلَمَاءَ أَوْ یمَارِی بِهِ اَلسُّفَهَاءَ أَوْ یصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ اَلنَّاسِ إِلَیهِ فَلْیتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ اَلنَّارِ؛[7] این روایت در باب علم است، قطعاً هم علم مطلوب، فقه، اصول، کلام، عقاید، تفسیر قرآن، هر علمی که شما بگویید از آن‌ علم‌ها بهتر نیست، حسن فعلی دارد، دیگر از این بهتر چه؟ اما می‌فرماید لِ؛ انگیزه‌اش چیست؟ لِیبَاهِی بِهِ اَلْعُلَمَاءَ؛ آیا برای این است که در مقابل دیگران مباهات کند که من این را از شما می‌شنوم، همین؟! أَوْ یمَارِی بِهِ اَلسُّفَهَاءَ، آیا برای این است که در میان مردم، دنبال مناظره و مباحثه و امثال این‌ها باشد که خودنمایی کند که اگر من با دیگران بحث کنم من غالب می‌شوم؟! این که برای ما طلبه‌ها بسیار اهمیت دارد این است که أَوْ یصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ اَلنَّاسِ إِلَیهِ، یا درس می‌خواند تا دل‌های مردم را متوجه خودش کند، مرید بسازد، مقلِّد بسازد، طرفدار درست کند؟!

در همه این‌ها "من" مطرح است. یک وقت هست که آدم درس می‌خواند برای این که بندگان خدا هدایت بشوند و به خدا برسند و "من" مطرح نیست. اگر ببیند یک کسی این کار را بهتر انجام می‌دهد به او واگذار می‌کند و خیالش هم راحت است.

دوری از منیّت در راه تحصیل علم

من کسی را سراغ دارم که اگر اسم ببرم شاید همه شما و اکثر شما بشناسید. ایشان استاد بزرگواری است. ایشان در مدت طولانی و با تحقیق، کتابی نوشته بود. بعد شنیده بودند که یک عالم دیگری در همان موضوع یک کتاب نوشته است. حالا این جایش را من دقیقاً یادم نیست که کسی را فرستاده بودند و آن کتاب را دیده بودند و دیده بودند که مثلاً از کتاب خودشان بهتر است یا کافی از آن است. ایشان علیرغم اینکه چندین سال زحمت کشیده بودند ولی اجازه نداده بودند که کتابشان چاپ شود؛ مرحوم آقای شب‌زنده‌دار. ایشان در باب ولایت یا امامت کتابی نوشته بودند. بعد شنیده بودند که شخص دیگری کتابی نوشته و از کتاب ایشان بهتر است. ایشان اجازه ندادند که کتابشان چاپ بشود. گفتند در این زمینه نوشته‌اند، احتیاج به کار من نیست. این یک طور عالم است، یک طور هم کسانی هستند که می‌گردند کتاب دیگری را یک کمی تغییراتی در آن ایجاد می‌کنند و به اسم خودشان چاپ می‌کنند! این هم یک جورش است. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟!

عالمان بی‌بصیرت، مؤثرترین عامل در فتنه‌ها

ما هر دوی این‌ها را دیده‌ایم و صرف خیال نیست. اگر این طور شد که ما بتوانیم ارزش علم و عالم را از هم تفکیک کنیم و بگوییم ارزش علم غیر از ارزش عالم است؛ علم ممکن است خیلی ارزش داشته باشد، علم توحید، علم فقه، علم تفسیر قرآن، خیلی ارزش دارد و از این بهتر سراغ نداریم اما هر فقیهی پیش امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف محبوب نیست. فقهایی بودند که از فقه‌شان سوءاستفاده کردند، ابزار دست دشمنان شدند حالا گاهی آگاهانه - پناه بر خدا- و گاهی هم از روی جهالت و سادگی و ....

حالا به عنوان مثال، معروف است، چون همه می‌دانند اگر بگوییم که غیبت نمی‌شود؛ فتوای اعدام شیخ فضل‌الله نوری‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را چه کسی داد؟ یک عالم زنجانی؛ شیخ ابراهیم زنجانی! ایشان در آن زمان حکم اعدام شیخ فضل‌الله نوری را صادر کرد. این هم عالم است، هم فقیه است و هم مجتهد و ...!

عالم بی‌عمل؛ دزد چراغ به دست!

وقتی انگیزه آدم از اول فاسد شد، دلش سراغ دنیا و لذت‌های دنیا و شهرت و عزت و احترام و درآمد و پست و پرستیژ و ... رفت تا برسد به این که یار امام خوش آمد و دست‌بوسی و همه این‌ها، همه این‌ها دنیاست دیگر، اگر آدم برای این‌ها درس بخواند ارزشی نخواهد داشت ولو علمش خیلی ارزش دارد اما داشتن ارزش علم، ملازم با ارزش من عالم نیست. ممکن است عالم باشم، علمم ارزش داشته باشد اما خودم هیچ ارزشی نداشته باشم. نه‌تنها ارزش نداشته باشم بلکه ارزش منفی هم داشته باشم؛ دزد که با چراغ آید، گزیده‌تر برد کالا! عالمی که بی‌عمل باشد دزدی است که با چراغ آمده است. دزدی که کورکورانه در تاریکی می‌آید می‌گردد یک چیزی گیر بیاورد و اگر با چراغ بیاید می‌گردد جنس‌های گزیده را انتخاب می‌کند؛ دزد که با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا! عالم وقتی بنا شد در راه شیطان قرار بگیرد ضررش از هر جاهلی بدتر است.

لزوم حفظ اخلاص نیت در طلبگی

بنابراین ما باید تلاش کنیم آن نیت پاکی که از اول ما را به طلبگی کشانده و درس‌های طلبگی را ترجیح دادیم را حفظ کنیم. غالباً کسانی که وارد حوزه علمیه می‌شوند با یک دل پاک و یک نیت خالص وارد می‌شوند؛ هم جوان هستند و هنوز انگیزه‌های دنیا در آن‌ها قوی نشده و هم محیط در آن‌ها اثرهایی نگذاشته است. بعد کم‌کم نیازهای دنیا در آن‌ها زیاد می‌شود، آدم خرج زن و بچه دارد، خانه می‌خواهد، باجناقش فلان بوده، پسرعمویش چنین است، چنان است، کجای من کمتر از آن است؟! فشارهایی هم که از داخل خانواده بر آدم وارد می‌شود؛ تو بی‌عرضه هستی! ببین پسرخاله‌ات چه طور شد! به چه مقامی رسیده، تو هنوز با چه فقری زندگی می‌کنی! این‌ها کم‌کم آدم را هل می‌دهد و یواش‌یواش آن اخلاص فراموش می‌شود. تحصیل علم و استفاده از علمش ابزاری برای زندگی دنیایش می‌شود. آن وقت این‌گونه درس خواندن و درس دادن و تبلیغ کردن، با حمّالی، با بقّالی و با عطّاری فرقی ندارد؛ انما الاختلاف فی الشبکات؛ آن یک راه پول درآوردن است این هم یک راه دیگر. دیگر نباید توقع داشته باشیم که ملائکه بال‌هایشان را زیر پای چنین کسی پهن کنند.

بال فرشتگان، فرش زیر پای طالب علم!

باز یک حدیث معتبر هست که إنَّ المَلائكَةَ لَتَضَعُ أجنِحَتَها لِطالِبِ العِلمِ حَتّى یطَأ عَلَیها، رِضىً بِهِ؛[8] فرشتگان برای طلبه‌ای که دنبال تحصیل علم می‌رود، به خاطر احترامی که برای آن‌ها قائل می‌شوند بال خودشان را زیر پای آن‌ها پهن می‌کنند. در همین راستا حتماً داستان مرحوم شهید ثانی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را شنیده‌اید. ایشان در زمان جوانی وقتی از خانه بیرون می‌آمد که برود تحصیل علم و تحصیل فقاهت بکند کفش‌هایش را درمی‌آورد و پابرهنه راه می‌رفت. یک جوانی، یک جوان برومند و محترمی اگر پابرهنه راه برود خیلی زشت است، می‌گویند عقلش کم شده؟! چرا این‌جوری می‌کند؟! به ایشان می‌گفتند آقا! چرا پابرهنه راه می‌روید؟! چرا کفش‌هایتان را زیر بغل گرفته‌اید؟! گفت دلم نمی‌خواهد روی بال ملائکه با کفش راه بروم! پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله فرمودند که إنَّ المَلائكَةَ لَتَضَعُ أجنِحَتَها لِطالِبِ العِلمِ حَتّى یطَأ عَلَیها، رِضىً بِهِ؛ مثل نفی مطلق است. آن باورش بود. اگر بنده بگویم تعارف کرده‌ام؛ ملائکه می‌آیند چه کار کنند؟! می‌آیند بال‌شان را زیر پای من پهن کنند؟! ولی او باورش بود. خوش به حالش!

ضعف ما در بهره‌گیری از معارف دینی

ما یکی از عیب‌هایمان همین است که معارف دین‌مان را درست باور نمی‌کنیم و تعارف حساب می‌کنیم و می‌گوییم مبالغه است. این که باورش بود و کفش‌هایش را درمی‌آورد که پا روی بال ملائکه نگذارد، از خانه تا مدرسه‌اش پابرهنه می‌رفت، چون پیغمبر و امام معصوم فرموده است. این برای آن طالب علمی است که  مُنْیةُ المُرید را می‌نویسد. او از اول نوجوانی‌اش پاک بود، نورانی بود، ثمره علمش هم یکی‌ شرح لمعه بود، یکی هم مُنْیةُ المُرید و چند تا دیگر از کتاب‌های اخلاقی، این‌ها از آثار این بزرگوار است. ان‌شاءالله همه ما توفیق داشته باشیم از همه‌اش استفاده کنیم.

نیت صحیح؛ ثمره خودشناسی

نتیجه‌ای که می‌خواهم از بحثم بگیرم این است که آنچه فرموده‌اند که علم چه قدر فضیلت دارد همه‌اش صحیح است، اطلاقش هم محفوظ است؛ اما فضیلت داشتن علم، لازمه‌اش این نیست که هر عالمی هم فضیلت داشته باشد. آن حُسن فعلی است، این حُسن فاعلی است. این فضیلتش بستگی به نیتش دارد. خود این نیت، مقدمات علمی می‌خواهد. خود نیت، معرفت می‌خواهد. هر کسی که نیت در آستینش نیست که من بگویم امروز نمازم را به نیتی می‌خوانم که امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌علیه با آن نیت خواند. این دست من نیست، مبادی نفسانی‌اش باید در نفس ایجاد شود تا این نیت را بتوانم بکنم.

برای این قبلش یک علمی لازم است. آن علم اوّلی که می‌تواند نیت صحیح به آدم بدهد و پایه صحیحی برای ارزش‌ها در وجود انسان بگذارد آن خودشناسی است.

ارزش خودشناسی و معرفت نفس

روایت مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ،[9] یا روایات زیادی که در باب معرفت نفس وارد شده است نشان‌دهنده اهمیت این موضوع است. معرفت نفس هم یعنی همین که برویم یاد بگیریم که ما برای چه خلق شده‌ایم، به کجا باید برویم، به کجا خواهیم رفت و راهش چیست؟ همین‌هاست. اگر این‌ها را یاد بگیریم آن وقت همه کارهایمان را می‌توانیم به‌گونه‌ای تنظیم کنیم که حتی حیوانی‌ترین کارهای ما، حتی خوابش، خوردنش و سایر کارهای حیوانی‌اش هم عبادت شود و ثواب داشته باشد اما در صورتی که در این مسیر باشد و به قصد رسیدن به آن هدف باشد همه‌اش عبادت می‌شود. عکسش هم هست؛ اگر کارهای ما برای دنیا شد همه این برکات سر جای خودش محفوظ است اما برای من، همه‌اش نکبت و وبال می‌شود؛ مَنِ اِزْدَادَ عِلْماً وَ لَمْ یزْدَدْ هُدًى لَمْ یزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً![10] علمی که باعث افزایش هدایت نشود این علم‌ها برای ما نتیجه‌ای جز دوری از خدا نمی‌آورد. ممکن است برای مردم خیلی نتیجه داشته باشد، آن ارزش خود علم است اما ارزش عالم، بستگی دارد به اینکه من به چه نیتی آن را تحصیل می‌کنم، تدریس می‌کنم، بیان می‌کنم، تبلیغ می‌کنم، می‌نویسم، شرح می‌دهم، بحث می‌کنم. اگر لله شد طبق آن روایتی که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله به ابوذر فرمودند یا أَبَا ذَرٍّ اَلْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاكَرَةِ اَلْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اَللَّهِ مِنْ قِرَاءَةِ اَلْقُرْآنِ كُلِّهِ اِثْنَا عَشَرَ أَلْفَ مَرَّةٍ؛[11]ارزش خواهد داشت. باز این از روایات معتبری است که در مجامع روایی ما آمده است. من آن را در بحار دیدم، حالا یادم نیست که در اصول کافی هست یا نه؟

شرط رسیدن به ثواب حضور در مجلس علم و معرفت

می‌فرماید اَلْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاكَرَةِ اَلْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اَللَّهِ مِنْ قِرَاءَةِ اَلْقُرْآنِ كُلِّهِ اِثْنَا عَشَرَ أَلْفَ مَرَّةٍ؛[12] نمی‌فرماید درس خواندن و درس دادن؛ می‌فرماید اَلْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاكَرَةِ اَلْعِلْمِ! یک جایی که علما نشسته‌اند و دارند بحث علمی می‌کنند، تو برو بنشین و گوش بده! همین. یک ساعت نشستن؛ البته این ساعت معنایش 60 دقیقه نیست. این بخشی از زمان است؛ یک مقداری از لحظه، حالا فرض کنید شصت دقیقه باشد، 60 دقیقه شما برو یک جایی بنشین که بحث علمی می‌شود، نه عالم هستی و نه متعلِّم، کلاس درسی است که عالمی دارد، متعلِّمی هم دارد یاد می‌گیرد، تو برو مستمع آزاد گوش کن، همین؛ اَلْجُلُوسُ سَاعَةً. تکیه روی تعلیم است، نمی‌فرماید  تَعَلَّمَ اَلْعِلْمَ، می‌فرماید یک ساعت برو بنشین حرف علمی گوش بده؛ ثواب این عمل از دوازده هزار ختم قرآن بیشتر است! أَحَبُّ إِلَى اَللَّهِ مِنْ قِرَاءَةِ اَلْقُرْآنِ كُلِّهِ اِثْنَا عَشَرَ أَلْفَ مَرَّةٍ!

آن وقتی که شخص به نیتی برود که در این مجلس چیزی یاد بگیرد و به خدا نزدیک شود، نشستن و نفس کشیدنش در آن جا عبادت است اما اگر بخواهد یک چیزی یاد بگیرد و برود پُز بدهد که بله، ما چند سال در کجا درس خواندیم و چنین و چنان شد، چه نمره‌ای گرفتیم و جزو نخبگان بودیم و جزو... از این چیزها و بعدش هم می‌خواهیم یک درآمدی کسب کنیم و امتیاز و شهرتی، وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا![13]

از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که بیش از پیش به همه ما معرفت مفید، ایمان و ولایت مرحمت کند!

توفیق شناختن نعمت‌های خدا، مخصوصاً ارزش نعمت نظام اسلامی را به همه ما مرحمت کند!

توفیق شکر همه نعمت‌ها را به خصوص این نعمت عظیمی که ریشه هزاران و میلیون‌ها نعمت دیگر است، خدا توفیق شکر این نعمت‌ را به ما مرحمت بفرماید!

ساعت‌به‌ساعت بر علوّ درجات روح امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بیفزاید!

سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدارد!

قلب مقدس ولی عصرارواحنافداه را از ما خشنود بفرماید.

همه ما را از خدمتگزاران راستین آن حضرت قرار دهد.

والسلام علیکم و رحمه‌الله ‌ ‌

 

 


[1]. زمر، 9.

[2]. روضة الواعظین، ج ۱، ص ۱۱.

[3]. نهج‌البلاغه، حکمت 147.

[4]. انعام، 78.

[5]. انعام، 76.

[6]. آل‌عمران، 9.

[7]. کافی، ج 1، ص 47.

[8]. عوالي اللآلي، ج 1، ص 106.

[9]. بحار الأنوار، ج 2، ص 32.

[10]. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام) ، ج 2، ص 27.

[11]. بحار الأنوار، ج 1، ص 203.

[12]. بحار الأنوار، ج 1، ص 203.

[13]. فرقان، 23.