صوت و فیلم

صوت:
26

شیوه‌های نفوذ فرهنگ غربی و راه‌های مقابله آن

در مصاحبه درباره فلسفه غرب و نقشه تخریبی آن در جوامع اسلامی
تاریخ: 
سه شنبه, 18 دى, 1369

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

ابتدا از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که این جمع شما عزیزان را با اخلاص کامل، برای تحقق بخشیدن به اهداف اسلام و انقلاب اسلامی و اهداف امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و رهبر معظم انقلاب، هرروز موفق‌تر، پایدارتر و استوارتر بدارد و سختی‌ها و ناهمواری‌هایی که خواه‌ناخواه در مسیر پیشرفت به سوی اهداف مقدس وجود دارد هیچ‌گاه موجب دلسردی و نگرانی شما نشود.

بار معنایی منفی فرهنگ غربی

ابتدا یک مقدمه کوتاهی عرض کنم که آنچه امروز به غرب نسبت داده می‌شود، در فرهنگ عصر ما، یعنی در عصر انقلاب، یک بار منفی دارد ولی باید توجه داشت که آنچه را ما با بار منفی به غرب نسبت می‌دهیم منظور همان آثار ضد معنوی، ضد اسلامی و ضد الهی‌ای است که در تمدن غرب و فرهنگ آن‌ها به وجود آمده است. این نه طبیعت جغرافیایی دارد که هر کسی که در مغرب زمین زندگی می‌کند دارای این‌گونه فساد و انحرافی است و نه در تمام دوران تاریخی چنین بوده که همیشه در غرب چنین فسادهایی وجود داشته و نه الآن هم آن‌چنان کلیت و شمول دارد ولی به واسطه اینکه فسادهای موجودِ در کشور ما عمدتاً معلول نفوذ فرهنگ استعماری غربی است این است که ما برای خلاصه و اینکه تعبیر مختصر کنیم میگوییم فرهنگ غربی و با این فرهنگ، مبارزه داریم وگرنه الآن هم در مغرب زمین مردمی هستند که با این فرهنگ، مخالف هستند و سابقاً هم کسان بیشتری بوده‌اند.

ماتریالیسم؛ ریشه فرهنگ غالب در کشورهای غربی

این فلسفه‌ای که ما امروز محکوم می‌کنیم و همچنین فرهنگی که مبتنی بر این فلسفه است، ریشه‌اش ماتریالیسم است. گو اینکه آن‌ها خودشان ابراز نمی‌کنند و تصریح نمی‌کنند ولی حقیقت این است که فرهنگ غالب و مسلط بر کشورهای غربی، حتی بر آن‌هایی که به‌اصطلاح مسیحی هستند و روزهای یکشنبه به کلیسا هم می‌روند، فلسفه غالب بر آن‌ها گرایش مادی است. اینکه این از چه زمانی شروع شده و چه مکتب‌هایی را به بار آورده و تولید کرده و چه آثاری بر آن مترتب شده، یک بحث تحلیلی تاریخی می‌خواهد.

زمینه‌های بی‌اخلاقی امروز تمدن غربی

آنچه معروف است و کم‌وبیش مقرون به حقیقت هم هست این است که این از دوره رنسانس شروع شده است. دوره رنسانس یعنی دوره نوزایی؛ یعنی بعد از قرون وسطی و رفتار خشن و کور و متعصبانه اصحاب کلیسا با دانشمندانی که اکتشافات و اختراعات علمی داشتند، یک روح تنفر عمومی در مردم مغرب زمین و مسیحی مذهب نسبت به کلیسا به وجود آورد و به دنبال این، ادیبان، دانشمندان، متفکران و اندیشمندان غربی به فکر افتادند که از این آئینی که به گمان آن‌ها این آئین موجب عقب‌افتادگی فکری شده، یعنی آئین مسیحیت، کناره بگیرند و به دوران شکوفایی تمدن باستان غرب یعنی دوران یونان برگردند و فلسفه رنسانس که البته فلسفه خاصی نیست ولی محور آن بازگشت به تمدن باستانی غرب و قبل از دوران تسلط کلیسا که اسم آن، دوران قرون وسطی است، بود از این دوره شروع شد و گرایش ادبیات به سوی مفاهیم غیردینی، مفاهیمی که محورش خدا نبود، به آن سمت حرکت کرد و آثار ادبی از کتاب‌ها، از نقاشی‌ها، از مجسمه‌سازی‌ها، همه به سوی همان ادبیات و هنرهای یونان باستان رفت. از دوره رنسانس است که مجسمه‌هایی که در اروپا ساخته می‌شود دیگر کم‌کم زن‌ها را لخت نشان می‌دهد؛ نقاشی‌ها، نقاشی‌های زن‌هایی است که نیمه عریان هستند. حتی شما در موزه‌های اروپا که تشریف ببرید، نقاشی‌های عهد رنسانس به بعد، حتی نقاشی قیافه حضرت مریم، با دوران قبل تفاوت می‌کند. از آن به بعد یواش‌یواش سینه حضرت مریم هم در نقاشی ظاهر شده است، کم‌کم آن مقنعه عقب رفته، کم‌کم اصلاً مجسمه حضرت مریم با سرِ برهنه ساخته شده است! حتی در مسیحیانشان هم این‌گونه گرایش به بی‌بندوباری و رها شدن از قید و زورگویی‌های کلیسا موجب این شد که این‌ها را نسبت به دین و آثار دینی بدبین کند.

در کنار آن، به خصوص در دو، سه قرن اخیر، بعد از اینکه آثار جنگ‌های صلیبی موجب این شده بود که آشنایی با تمدن اسلامی پیدا کنند و از کتاب‌های دانشمندان و فلاسفه اسلامی بهره‌مند شوند و به واسطه استفاده از این‌ها، فرهنگ آنجا شکوفا شود و اصل این شکوفایی از اسپانیا و بعد، از فرانسه سرچشمه گرفت، با پیشرفت‌های علمی و صنعتی‌ای که کردند و با آن روح تنفری که از دُگم‌های مسیحیت و مذهب، در اعماق دلشان پیدا شده بود، کم‌کم به این سو گرایش پیدا کردند که دایره مذهب را در اموری که ارتباط با زندگی ندارد محدود کنند. ازیک‌طرف نمی‌توانستند مذهب را به‌کلی رها کنند چون یک گرایش فطری و نیازهای روانی مردم بود و ازیک‌طرف، مذهبی که در قرون وسطی حاکم بود مزاحم زندگی‌شان بود و تعالیمی که کلیسا به نام مذهب ارائه می‌کرد مخالف علم بود. این بود که به فکر افتادند که دایره مذهب را در اموری که با زندگی مردم سروکاری ندارد محدود کنند و فقط بروند در کلیسا و با خدا نیایش کنند و از گناهانشان استغفار کنند و یک هدایایی بدهند، یک کمکی به فقرا بکنند و از این‌گونه کارها؛ اما در امور زندگی، مذهب دیگر هیچ جایی نداشته باشد. این محورِ فکر فرهنگ جدید غربی است. تازه کسانی از آن‌ها که اعتقاد به دین و مسیحیت و خدا و معنویات دارند فکرشان این است که جای دین در زندگی عادی بشر نیست، جای دین فقط در کلیسا هست و رابطه انسان با خدا.

جدایی دین از سیاست؛ تجلّی فرهنگ غرب

این مسئله تفکیک دین از سیاستی که بعد با توطئه‌ها و تبلیغات این‌ها در کشورهای اسلامی شرقی هم شایع شد از همین‌جا سرچشمه می‌گیرد و اینکه از دوران مشروطیت، روشنفکران ایران این مسئله را مطرح و دنبال کردند و متأسفانه در عمل هم موفق شدند که در دوران حکومت پهلوی این اصل را به کرسی بنشانند و عملاً دین را از سیاست جدا کنند، این نشئت گرفته از فکر غربی بود؛ بنابراین ما اگر فکر غربی، فرهنگ غربی و فلسفه غربی را محکوم می‌کنیم این نه به خاطر این است که ما شرقی هستیم و باید هویت شرقی خودمان را حفظ کنیم و باید با غرب مخالفت کنیم چون یک منطقه جغرافیایی دیگری است و نه به خاطر این است که آنچه از مغرب زمین می‌رسد کثیف، آلوده، نجس و نادرست است؛ هیچ‌کدام از این‌ها نیست. منظور از فرهنگ غربی، فکر غربی و فلسفه غربی که ما با آن مبارزه می‌کنیم گرایش به مادیت است حتی در آنجایی که اسمی از مذهب وجود دارد. بهترین تجلیات فکر غربی همین تفکیک دین از سیاست است که اگر دینی را بپذیرند، تازه آن را از سیاست و زندگی اجتماعی برکنار می‌کنند؛ قانون گزاری مال مردم است نه مال خدا؛ اجرای قانون به دست و به دلخواه مردم و نمایندگان مردم است نه به خدا؛ و سایر چیزها.

علت محکوم بودن فلسفه غرب

حتی در اخلاق هم معتقد هستند که لزومی ندارد که اخلاق، اخلاق مذهبی باشد. حتی سعی کردند اخلاق را از دین تفکیک کنند و بگویند مفاهیم اخلاقی یک حساب جداگانه‌ای دارد. حالا اگر کسانی یک سری مفاهیم اخلاقی را پذیرفتند و برای آن‌ها اعتبار و ارزش قائل بودند این ربطی به دین ندارد. ممکن است یک شخص کاملاً بی‌دینی هم باشد ولی به اصول اخلاقی پایبند باشد و آن‌ها را رعایت کند. پس منظور از فلسفه غربی که ما با آن مبارزه می‌کنیم فلسفه منسوب به یک منطقه جغرافیایی جهان نیست بلکه آنی که مخالف با اصول و مبانی فکر اسلامی است که گرایش به مادی‌گری ولو زیر پوشش اسم دین و تفکیک دین از سیاست و استقلال زندگی انسان از احکام و قوانین الهی است. این‌ها را می‌گوییم فکر غربی. فلسفه غربیِ محکوم، چنین فلسفه‌ای است.

ابزارهای استکبار برای پیشبرد مقاصد فرهنگی

تسلط مردمی بر مردم دیگر، قومی بر قوم دیگر، نژادی بر نژاد دیگر، کشوری بر کشور دیگر، در ابتدا ممکن است با زور و تحمیل و فشار باشد مثل آنچه تقریباً در تاریخ گذشته همه کشورهای دنیا بوده که اقوامی حمله می‌کردند و با زور سرنیزه بر مردم دیگر مسلط می‌شدند، می‌زدند، می‌کشتند تا حکومت آنجا را به دست می‌آوردند و چندی بر آن‌ها تسلط پیدا می‌کردند؛ ولی این تسلط‌ها هیچ‌گاه فرهنگ مردم را به‌کلی عوض نمی‌کند و حتی این تسلط‌ها تا آنجا که متکی به زور و فشار است برای دوام آن قوم کافی نیست مگر اینکه با کار فرهنگی توأم باشد؛ یعنی آن مردمی که مسلط شدند اگر موفق بشوند روی مردم مغلوب کار فرهنگی انجام بدهند، تا حدودی می‌توانند به تسلطشان ادامه بدهند وگرنه دیر یا زود قوم دیگری بر آن‌ها مسلط می‌شوند و یا خود مردم به هوش می‌آیند و بر تجاوزگران می‌شورند و آن‌ها را از کشورشان بیرون می‌کنند و یا آن‌ها را محکوم می‌کنند. این است که همیشه کسانی که خواستند تسلط پیدا کنند یا گروهی بر یک ملتی مثل یک خاندان، عشیره یا قومی که در طول تاریخ ما زیاد بوده، مثلاً سلجوقیان، مغول‌ها، ایلخانیان، تیموریان و امثال این‌ها، این‌ها ولو به اینکه به زور شمشیر و سرنیزه مسلط می‌شدند ولی با استفاده از دانشمندان و وزرای چیزفهم و دوراندیش، سعی می‌کردند که دل مردم را یک جوری متوجه خودشان کنند و در فرهنگ مردم نفوذ پیدا کنند.

نفوذ فرهنگی؛ ابزار سلطه

هرقدر مردمی یا یک گروهی در یک ملتی و یا ملتی در ملت دیگری بتوانند نفوذ فرهنگی پیدا کنند تسلطشان بیمه می‌شود، استفاده‌هایی که از آن مردم می‌خواهند بکنند دوام پیدا می‌کند و اگر موفق نشوند دیر یا زود شکست می‌خورند. این تجربه‌ای است که دولت‌های استعمارگر غربی به‌خوبی آموخته‌اند و تجربه کرده‌اند و نتایجش را دیده‌اند. هم از پدیده‌های تاریخی پند گرفته‌اند و هم خودشان در عمل تجربه کرده‌اند. این است که این دو، سه قرن اخیر که قرون استعمار بوده، گو اینکه این اواخر دیگر استعمارزدایی شروع شده یعنی استعمار رسمی ولی به شکل دیگرش باقی مانده، به‌هرحال در این دوران تسلط استعمارگران، از زمان تسلط هلند بر هندوستان و تشکیل شرکت هند شرقی و بعد تسلط انگلیس‌ها و بعد تسلط بر مناطق مختلف جهان از کشورهای آفریقایی، اقیانوسیه، جزایر اقیانوس کبیر، مناطقی از آسیا، همه این‌ها هر جا تسلطی پیدا می‌کنند ولو ابتدا به زور باشد سعی می‌کردند فرهنگ خودشان را نفوذ بدهند.

امپراتوری‌های استعماری!

غالباً این تسلط، بیشتر به وسیله نیروی دریایی انگلیس‌ها انجام می‌گرفت و جلوتر از آن یا همراه آن هم نیروی دریایی پرتقالی‌ها و اسپانیایی‌ها. این‌ها در دریانوردی قدرت داشتند و ناوگان دریایی مهمی داشتند. معمولاً این‌ها بودند که ابتدا می‌رفتند و سرزمین‌هایی را کشف می‌کردند و تسلط پیدا می‌کردند. مستعمرات این‌ها بیشتر از جاهای دیگر بود. آن‌هایی که خودشان مجاور دریا بودند مثل هلند، مثل انگلیس، مثل فرانسه، این‌ها که ناوگان دریایی داشتند، در جنگ‌های دریایی بیشتر پیروز می‌شدند و می‌توانستند نیرو در سواحل کشورها پیاده کنند و مدتی قدرت پیدا کنند. برای اینکه تسلطشان دوام پیدا کند سعی می‌کردند که فرهنگ خودشان را نفوذ بدهند.

زبان؛ کلید نفوذ فرهنگی

کلید این کار هم زبان بود. این بود که اول به عنوان مراوده با تجار و این‌ها، قاپ تجار را می‌دزدیدند که شما برای اینکه با کشور ما رفت‌وآمد کنید، باید زبان ما را یاد بگیرید. کم‌کم از راه تجار، به دیگران و تا آنجایی که می‌توانستند در دربارها نفوذ پیدا می‌کردند و آموختن آن زبان به عنوان یک پدیده نویی مُد می‌شد. کم‌کم کتاب‌هایشان را رواج می‌دادند. بعد دیگر بستگی داشت به اینکه چه اندازه بتوانند در حکومت آنجا نفوذ پیدا کنند و یا حکومت را به صورت رسمی قبضه کنند، آن وقت زبان رسمی هم زبان خودشان می‌شد؛ مثل اینکه وقتی انگلیس‌ها بر هندوستان مسلط شدند اصلاً زبان رسمی آنجا زبان انگلیسی شد!

مصادیق تهاجم فرهنگ غرب بر دیگر فرهنگ‌ها

در کشورهای آفریقایی هم میدانید که الآن اکثر کشورهای آفریقایی زبان رسمی‌شان یا انگلیسی است و یا فرانسه و این به خاطر تسلط ممتدی است که این‌ها در آنجا داشته‌اند زبانشان را زبان رسمی آنجا کرده‌اند. به نظرم هنوز در الجزایر زبان رسمی آن‌ها زبان فرانسه باشد. اخیراً تلاشی شروع شده که زبان عربی دوباره برگردد. بعد از اینکه مدت‌ها از استقلال الجزایر می‌گذرد هنوز زبان رسمی‌شان زبان فرانسه است! کلید نفوذ فرهنگی، رواج زبان بیگانه است. بعد از زبان، ادبیاتشان، بعد فلسفه‌شان، بعد هم افکار و اندیشه‌های دیگرشان.

عین همین کار را در کشور ما هم کردند؛ در ابتدا نفوذ فرهنگی فرانسوی‌ها بیشتر بود به خاطر اینکه نفوذ در ایران از اواخر صفویه شروع شد و بعد در دوران زندیه و افشاریه ادامه یافت و تکمیلش در زمان قاجار بود و در آن زمان، فرانسه دوران شکوفایی و رشد تمدنش را می‌گذراند و دوران ناپلئون و امثال این‌ها بود و مهد تمدن شناخته می‌شد و همین‌طور مهد علم، این بود که زبان فرانسه در ایران بیشتر رایج شد و مدارسی که در ایران تأسیس شد از استادهای فرانسوی آوردند. دارالفنونی که تأسیس شد استادهایش تحصیل‌کرده‌های فرانسه بودند و از کتاب‌های فرانسوی استفاده می‌کردند. محصلینی که از ایران به خارج فرستاده شدند در ابتدا به پاریس فرستاده شدند. البته بعد هم به لندن و جاهای دیگر هم رفتند ولی نفوذ فرهنگ فرانسه بیشتر بود. این بود که زبان فرانسه در ایران رایج شد و هنوز هم می‌بینیم که اصطلاحات فرانسوی در زبان ما بیش از زبان انگلیسی است و معمولاً لغات خارجی را با لهجه و تلفظ فرانسوی تلفظ می‌کنیم. می‌گوییم سوسیالیسم، نمی‌گوییم سوشالیزِم. می‌گوییم کمونیسم، نمی‌گوییم کامونیزِم؛ و همین‌طور اصطلاحات علمی. حتی در کتاب‌های هندسه‌مان مثلاً، اصطلاحاتی را که به کار می‌بریم مثلاً برای زاویه‌ها «هاش» تلفظ می‌کنیم و «اِچ» تلفظ نمی‌کنیم. این‌ها نشانه این است که در آن زمان زبان فرانسوی به خاطر معروفیت و شهرت فرهنگ فرانسوی نفوذ کرده بود و ریشه‌هایش هنوز باقی مانده بود.

سیر تدریجی بی‌هویتی و خودباختگی فرهنگی

از راه آموختن و آشنایی با زبان کم‌کم با ادبیات آن‌ها آشنا شدیم و مد شد که اگر کسی چهارتا کلمه و اصطلاح فرانسوی مثل موسیو، مرسی و امثال این‌ها را یاد می‌گرفت این چیز مثلاً جالبی بود و افتخاری بود و این‌ها فرنگ‌رفته بودند و فرنگی زبان! این‌ها چیزهای ساده‌ای است. خب آدم با یک ملت دیگر هم، مثلاً از همسایه‌های دیگر هم ممکن است از الفاظشان یاد بگیرد اما اینکه از این‌ طرف زمین و در یک قاره دیگری زبان آن‌ها را یاد بگیرد و به آموختن آن افتخار کند این خیلی معنی دارد؛ معنایش این است که هویت خودش را در مقابل آن‌ها باخته است. حالا صرف‌نظر از مذهب، هویت ملی‌اش را باخته و از آنچه هست احساس حقارت کرده است یعنی کانه خجالت می‌کشد که ایرانی باشد، افتخار می‌کند از اینکه فرانسوی باشد یا بعدها انگلیسی باشد! پس راه نفوذ فرهنگ، زبان آن‌ها و بعد کتاب‌های ادبی و کتاب‌های علمی‌شان بود. البته علم هر جا که باشد و به هر زبانی که باشد محترم است و باید آن را آموخت و فرا گرفت. علم مال انسانیت است، اختصاص به قاره و منطقه‌ای ندارد؛ ولی آنچه بار فرهنگی و بار ارزشی دارد و با اعتقادات و اخلاق و آداب و سنن تماس پیدا می‌کند این‌ها را باید حساس بود.

برداشت نادرست از مبارزه با مظاهر غربی

بعضی‌ها شاید تصورشان خام باشد و وقتی ما میگوییم با بیگانه‌پرستی و مظاهر غربی باید مبارزه کرد فکر کنند که دیگر حالا نباید زبان خارجی هم یاد بگیرند و کتاب‌های علمی خارجی هم نباید مطالعه کنند و از صنعت خارجی هم نباید استفاده کنند! این‌ها فکر غلطی است. آنچه مربوط به علم است و حقایقی را تبیین می‌کند و برای پیشرفت زندگی بشر مفید است این اختصاص به هیچ قومی ندارد و مربوط به انسانیت است و از هر راهی که هست باید یاد گرفت و از آن استفاده کرد اما آنجا که ارتباط با فرهنگ به معنای خاص پیدا می‌کند این‌گونه نیست؛ چون می‌دانید اصطلاحات فرهنگ هم متفاوت است. ما که امروز میگوییم باید با فرهنگ غرب مبارزه کرد یا استعمارگران می‌خواهند فرهنگشان را بر ما تحمیل کنند منظور علمشان نیست.

سوءاستفاده قدرت‌های جهانی از علم و صنعت

اتفاقاً آن‌ها هیچ‌وقت دلشان نمی‌خواهد که علمشان را به ما بدهند. اگر آن‌ها می‌خواستند علمشان را به ما بدهند ما با آغوش باز استقبال می‌کردیم. ما با زحمت باید از علم آن‌ها بدزدیم. حالا شاید این تعبیر جالبی هم نباشد ولی بالاخره باید از علم آن‌ها بدزدیم. دانشجوهایی که ما به خارج می‌فرستیم، استادها و دانشگاه‌های آنجا نمی‌خواهند به این‌ها چیزی یاد بدهند. هرچه می‌شود می‌خواهند سر این‌ها را شیره بمالند و آن‌ها را سرگرم کنند. در یک رشته‌هایی برای آن‌ها تسهیلات فراهم می‌کنند که به درد نخورد. آن رشته‌هایی که مفید هست را سعی نمی‌کنند که دانشجوهایی که بناست به کشورشان برگردند آن‌ها را یاد بگیرند مگر اینکه مطمئن باشند که این‌ها دیگر برنمی‌گردند و آنجا می‌مانند و برای آن‌ها کار می‌کنند. اتفاقاً آن‌ها از چنین دانشجوهایی خیلی استقبال می‌کنند چون هوش دانشجوی ایرانی را هیچ جا ندارد.

من در همین سفری که تازه از کانادا برگشتم یکی از برادران ایرانی که آنجا پزشک بود و دوره فوق تخصص را می‌گذارند ایشان گفت - من خودم نشنیده‌ام و اعتماد من بر نقل ایشان است- ایشان گفت نخست‌وزیر ایالت کِبِک کانادا که یکی از ایالات کانادا هست و مرکزش مونترال است، سخنرانی‌ای کرده و در آنجا در سخنرانی‌اش از متخصصان ایرانی که در کانادا هستند تشکر کرده و گفته سی و هفت هزار متخصص ایرانی در کانادا هستند که اگر این‌ها نباشند ما میلیاردها دلار باید صرف کنیم تا جای این‌ها را پر کنیم! در یک کشور بیست و پنج میلیونی کانادا، سی و هفت هزار متخصص ایرانی هستند! در آمریکا ببینید چند برابر از این‌ها هستند! تحقیقاً ما بیش از صد هزار متخصص در رشته‌های مختلف در آمریکا داریم. سیا این‌ها را از دورانی که وارد می‌شوند یعنی دوران دانشجویی زیر نظر دارد و روی آن‌هایی که خوش استعداد هستند کار می‌کنند و با وسائطی با آن‌ها تماس می‌گیرند و سعی می‌کنند این‌ها را نگه دارند، برای آن‌ها امکانات و وسایل رفاهی فراهم کنند که آنجا ماندنی بشوند و برای آن‌ها کار کنند. یکی از صنایع سرّی آمریکا صنعت جنگ ستارگان است. بزرگترین کارشناس این طرح جنگ ستارگان یک پروفسور ایرانی است به نام پروفسور جوان؛ و رشته‌های دیگری که حالا احتیاجی نیست من عرض کنم. البته اطلاعات زیادی هم ندارم.

تحمیل فرهنگ به بهانه ترویج علم!

این‌ها به این روش سعی می‌کنند فرهنگ خودشان را تحمیل کنند. معنای این کارشان این نیست که سعی می‌کنند علمشان را به ما بدهند. اگر این کار را می‌کردند که ما کمال رضایت داشتیم. آن‌ها هیچ‌وقت نمی‌خواهند علمشان را به ما بدهند. اگر گاهی اجازه می‌دهند که ما از علومشان یاد بگیریم این باز به خاطر منافع اقتصادی‌شان است، برای این است که یک کارشناسان و یک تکنسین‌هایی، داخل کشورهای تحت استعمار و تحت نفوذشان باشند که از کالاهای ساخت آن‌ها بتوانند استفاده کنند. اگر ما کارشناسی نداشته باشیم که از برق، از تلویزیون، از یخچال و از چیزهای دیگری که آن‌ها می‌سازند، تا حالا جدیداً کامپیوتر که الآن می‌بینید سیل کامپیوتر به ایران وارد شده، آن‌ها اگر آشنایی با این ابزار را به دانشجویان ایرانی یاد ندهند خب این کالایشان فروش نمی‌رود. اگر یک مقدار جلویش را باز می‌کنند باز به خاطر محاسباتی است که کرده‌اند که برای منافع اقتصادی‌شان مفید است وگرنه آن‌ها هیچ‌گاه حاضر نیستند علومشان را به ارزانی در اختیار دیگران قرار بدهند.

مفهوم مقابله با نفوذ فرهنگ غرب

منظور از اینکه ما میگوییم باید با فرهنگ غربی مبارزه کرد منظور مبارزه با علوم و صنایع آن‌ها نیست. علوم و صنایع را باید از آن‌ها یاد گرفت. اگر یاد نمی‌دهند هم باید از آن‌ها دزدید. منظور ما از مبارزه با فرهنگ غربی منظور آن‌هایی است که بار ارزشی دارد و سروکارش با عقاید، ارزش‌ها و آرمان‌های ماست؛ چیزهایی است که موجب فساد دین، فساد عقیده و فساد رفتار می‌شود؛ چیزهایی است که جوان‌های ما را به لاابالی‌گری، به شهوت‌رانی و امثال این‌ها می‌کشاند؛ ما با این‌ها مخالف هستیم و این چیزی است که حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بارها در فرمایشاتشان بیان و در نوشته‌هایشان هم مرقوم فرمودند.

قبل از پیروزی انقلاب، در فرانسه با ایشان مصاحبه می‌کردند که شما که با غرب مبارزه می‌کنید با چه چیز غرب مبارزه می‌کنید؟! شما مگر نمی‌خواهید مثلاً رادیو تلویزیون داشته باشید؟! امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه فرمودند ما با رادیو تلویزیون مخالف نیستیم، ما با این برنامه‌های استعماری و با این برنامه‌های تباه‌کننده‌شان مخالف هستیم وگرنه ما با صنعت غربی مخالف نیستیم. علم و صنعت، دشمنی ندارد. ما با آنچه با عقاید دینی ما و با ارزش‌ها و آرمان‌های ما اصطکاک پیدا می‌کند دشمنی داریم و متأسفانه آنچه آن‌ها سعی می‌کنند که با هزار حیله به خورد دانشجویان ما بدهند همین‌هاست!

ترویج علم؛ بهانه‌ای برای نفوذ استعمار!

راه نفوذ استعمار، ابتدا ترویج زبان و ترویج ادبیاتشان است و بعد، آن رشته‌هایی از علوم که بار ارزشی دارد، فلسفه‌هایی که گرایش‌های الحادی دارد یا لااقل گرایش‌های سوفیستی و سپتی‌سیستی شکاکیت دارد، سعی می‌کنند که این‌ها را به کشورهای اسلامی صادر کنند؛ چون می‌دانند تنها چیزی که باعث رشد، ترقی و استقلال کشورهای اسلامی می‌شود ایمان اسلامی‌شان است، یقینشان به مبادی دینی‌شان است. آن‌ها از راه اینکه علم است و علم، بی‌طرف است و این‌ها، وساوس را ایجاد می‌کنند و ترویج شکاکیت و تشکیک در همه چیز را می‌کنند که متأسفانه امروز شاهد نمونه‌هایش هستیم؛ گاهی در جراید، گاهی در سخنرانی‌ها و گاهی در کتاب‌ها. این چیزی است که غرب می‌خواهد و نهایت آرزوی غرب است.

یک شخص دانشمند آگاهی می‌گفت که میسیون‌های تبلیغاتی مسیحی به کشورهای عربی آمده بودند و در آنجا زیاد فعالیت می‌کردند. یک نفر با یکی از آن‌ها خیلی دوست صمیمی‌شده بود. گفته بود که آقا! شما این‌همه پول خرج می‌کنید که تبلیغات مسیحیت در کشورهای عربی بکنید، تابه‌حال چند نفر مسلمان را مسیحی کرده‌اید؟! گفته بود خیلی کم. گفته بود آخر این‌قدر برای شما ارزش دارد که میلیون‌ها دلار خرج کنید برای اینکه دو نفر مثلاً مسیحی بشوند؟! گفته بود نه، ما تبلیغ نمی‌کنیم که این‌ها مسیحی بشوند، ما تبلیغ می‌کنیم تا این‌ها در اثر این تبلیغات، در دین خودشان ضعیف بشوند؛ آنی که ما می‌خواهیم این است که این‌ها در اسلامشان سست بشوند؛ ما خیلی علاقه نداریم که این‌ها مسیحی بشوند؛ میدانیم هم که این‌ها مسیحی نمی‌شوند، تجربه هم نشان داده و ما چیزی نداریم که در مقابل دین اسلام و احکام اسلام و عقاید اسلام مطرح کنیم که برتر از آن باشد و جاذبه‌ای داشته باشد؛ مسیحیت چی دارد؟! کاری که ما می‌کنیم این است که سعی کنیم جوان‌ها نسبت به دین خودشان سست بشوند، یک شبهه‌ای در ذهنشان بیاید و به احکام و قوانینشان پایبند نباشند.

تنها امید غرب برای نفوذ در ایران

امروز آنچه مایه امید غرب است که می‌دانید غرب یعنی همه دنیا در مقابل ایران اسلامی، امروز غرب و شرق جغرافیایی در مقابل هم وجود ندارد، امروز غرب سمبلی است برای دشمنان اسلام در سراسر دنیا وگرنه منطقه جغرافیایی غرب، خصوصیتی ندارد؛ تمام این‌ها، تنها امیدشان به این است که بتوانند ایمان مردم ما را سست کنند؛ فقط و فقط همین؛ وگرنه جنگ نظامی را آزموده‌اند. الآن می‌بینید که در مقابل عراق جرئت حمله نظامی نمی‌کنند و دائماً اولتیماتوم می‌دهند. آن‌ها هم می‌دانند که خبری نیست و این‌ها توپ خالی است. وقتی در مقابل کشوری که ثلث کشور ما جمعیت و خاک دارد جرئت نکنند، آیا این‌ها در مقابل مردم ما با آن ایمانشان، جرئت می‌کنند که حمله نظامی بکنند؟! این عراقی که الآن از آن می‌ترسند که تمام کشورهای دنیا با هم جمع شده‌اند و در مقابل این ایستاده‌اند و جرئت حمله به عراق را ندارند، این عراق در مقابل ما طاقت نیاورد. این‌ها دیگر امیدی دارند که به کشور ما حمله نظامی‌کنند؟! ده، دوازده سال است که هرچه می‌توانستند توطئه سیاسی کردند، گروهک‌ها را تغذیه کردند، تغذیه فکری کردند، تغذیه مالی کردند، تغذیه نظامی‌کردند، دیدند هیچ فایده‌ای ندارد. این‌ها دیگر ناامید شده‌اند. از محاصره اقتصادی هم هیچ طرفی برنبستند غیر از ضرر مالی‌ای که خودشان کردند. تنها امیدی که برای آن‌ها مانده این است که بتوانند افکار نسل آینده ما را سست کنند، ایمانشان را نسبت به عقاید اسلامی و نسبت به ارزش‌های اسلامی ضعیف کنند. این است که ما نسبت به این باید حساس باشیم. پس تنها راهی که آن‌ها امید به آن بسته‌اند نفوذ در عقاید و ارزش‌های ماست و آنچه ما باید کاملاً نسبت به آن حساسیت داشته باشیم همین مسئله است.

ان‌شاءالله خدا به همه ما توفیق خدمت در راهی که مرضی خودش هست را مرحمت بفرماید و شما که مایه امید آینده این انقلاب و پاسدار خون شهدا و ارزش‌های اسلامی هستید برای حفظ این میراث اسلامی و میراث شهدا، موفق‌تر و استوارتر باشید.

والسلام علیكم و رحمة اللّه