ضرورت کار گروهی و تشکیلاتی در خدمت به اسلام

در هشتمین نشست انجمن فارغ‌‌‌‌‌‌‌‌التحصیلان
تاریخ: 
جمعه, 18 ارديبهشت, 1383

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الرَّحیمْ

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلى سَیدِالْاَنْبِیاءِ وَالْمُرسَلینَ حَبِیبِ اِلهِ الْعالَمینَ اَبِى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الْقاسِم مُحَمَّدٍ وَعَلى آلِهِ الطَّیبینَ الْطّاهِرِینَ الْمَعْصُومین

اَللهُّمَ كُنْ لِوَلِیكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنْ صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَعَلَى آبَائِهِ فِی هذِهِ الْسَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سّاعَةٍ وَلِّیا وَ حافِظاً وَقآئِدَاً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَینَا حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَویلاً

تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا می‌کنیم.

فرارسیدن این عید بسیار بزرگ، میلاد مسعود حضرت خاتم النبیین‌‌‌‌صلی‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌آله و همچنین میلاد مسعود امام جعفر صادق‌‌‌‌صلوات‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌عليه‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌‌علي‌‌‌‌‌‌‌‌آبائه‌‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌أبنائه‌‌‌‌‌‌‌‌المعصومين را به پیشگاه مقدس حضرت صاحب الامر‌‌‌‌ارواحنا لتراب مقدمه الفداء تبریك و تهنیت عرض مى‌‌‌‌‌‌‌‌كنم. از خداوند متعال درخواست مى‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم كه همه ما را مشمول عنایت‌های خاص آن بزرگوار قرار دهد و در ظهور آن حضرت تعجیل بفرماید و مشكلات عالم اسلام را به یُمن توجهات آن بزرگوار و ادعیه زاکیه آن حضرت برطرف بفرماید. خدا را شکر می‌کنم كه در این روز شریف توفیقی نصیبم شد که در این جمع نورانى شما عزیزان حاضر شوم و برای خالی نبودن عریضه، در حد چند کلمه‌ای مزاحم شما بشوم.

امکانات فراوان و نیاز بیش‌‌‌‌‌‌‌‌ازپیش، دو جهت سنگینی بار روحانیت

ما در این روزگار، بیش از هر چیز دیگری باید درباره اهمیت وظایفى كه بر دوشمان آمده و كیفیت انجام آن‌ها بیندیشیم. حقیقتاً در طول تاریخ، در هیچ زمانى چنین بار سنگینى بر دوش روحانیت نبوده است و این سنگینى به دو جهت است؛ یكى اینكه جامعه انسانى به‌‌‌‌‌‌‌‌طوركلى و جوامع اسلامى به‌‌‌‌‌‌‌‌طور خاص، نیاز روزافزونى به شناخت معارف اسلامى و راهكارهاى پیاده شدن و تحقق ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌هاى اسلامى دارند که در هیچ زمانى این نیاز در این حد نبوده و البته امكان عمل آن هم تا این حد نبوده است. این‌همه وسایلى كه امروز اختراع شده و در اختیار انسان‌‌‌‌‌‌‌‌ها قرار گرفته، تكالیف بالقوه را بالفعل مى‌‌‌‌‌‌‌‌كند یعنى وقتى این امكانات نباشد تكلیفى متعلق به آن‌ها هم نیست. وقتى وسایل تبلیغ و رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌ها و ارتباطات مختلف، فراهم و امكان تبلیغ معارف در سطح دنیا مخصوصاً با عطشى كه مردم احساس مى‌‌‌‌‌‌‌‌كنند وجود داشته باشد، تكالیفِ مشروط به قدرت را به فعلیت مى‌‌‌‌‌‌‌‌رسد چراكه قدرتش حاصل شده است. شاید یك عُشر این قدرت هم در 100 سال پیش فراهم نبود ولی حالا كسانى با هر انگیزه‌‌‌‌‌‌‌‌اى و به هر دلیلى اختراعاتى کرده‌اند. به‌‌‌‌‌‌‌‌هرحال براى مسلمانان نعمتى است كه براى تحقق بخشیدن به اهداف الهى از وجود این ابزارها استفاده كنند. این یك جهت است كه بار ما را در این زمان سنگین‌‌‌‌‌‌‌‌تر مى‌‌‌‌‌‌‌‌كند؛ به خاطر اینكه امروز امكان عمل، بیشتر است.

در همین راستا، پیروزى انقلاب كه یكى از بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌ترین نعمت‌‌‌‌‌‌‌‌هاى الهى بر جامعه اسلامى در طول تاریخ محسوب مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود نیز به‌‌‌‌‌‌‌‌نوبه خود سهمى در سنگینى بار ما دارد چراکه توجه جهانیان را به اسلام و تشیع معطوف كرده و عطشى براى شناخت اسلام و تشیع به‌‌‌‌‌‌‌‌ وجود آورده است.

از سوى دیگر تا آنجایى كه بنده اطلاع دارم و فكر کرده‌ام و از دیگران شنیده‌ام، در هیچ زمانى ادیان الهى به‌‌‌‌‌‌‌‌طوركلى و دین اسلام به‌‌‌‌‌‌‌‌طور خاص این‌‌‌‌‌‌‌‌قدر مورد هجوم نبوده است و ازجمله شبهاتى كه درباره ادیان به‌‌‌‌‌‌‌‌طور عام و درباره اسلام به‌‌‌‌‌‌‌‌طور خاص و درباره تشیع به‌‌‌‌‌‌‌‌طور اخصّ مطرح شده و روزبه‌‌‌‌‌‌‌‌روز و نو به نو این شبهات به بازار مى‌‌‌‌‌‌‌‌آید و با ابزارها و وسایل مختلف پخش مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود، این‌ها هم در هیچ زمانى به این شدت وجود نداشته است؛ پس ازیك‌‌‌‌‌‌‌‌طرف نیاز و وجود شبهات و از طرف دیگر نیز فراهم شدن امكانات، شرایطِ وجودى و عدمى تكلیف را تام مى‌‌‌‌‌‌‌‌كند و حقیقتاً ما امروز براى كوتاهى كردن در نشر معارف اسلام، مخصوصاً معارف اهل‌‌‌‌‌‌‌‌بیت‌‌‌‌علیهم‌‌‌‌‌‌‌‌السلام دیگر هیچ عذرى نداریم؛ بنابراین در ضرورت حركت فرهنگى، علمى، تحقیقى و تبلیغى، براى ما جاى هیچ شك و شبهه‌‌‌‌‌‌‌‌اى نیست و گمان نمى‌‌‌‌‌‌‌‌كنم كه هیچ نوع تقصیرى از كسى پذیرفته شود و معذور باشد. پس مسأله اول این شد كه درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ اهمیت تكلیفمان بیندیشیم؛ هرچند که خیلى از مسائل، على‌‌‌‌‌‌‌‌الاجمال معلوم است اما وقتى انسان تفصیلاً فكر مى‌‌‌‌‌‌‌‌كند، انگیزه‌‌‌‌‌‌‌‌ بیشترى براى عمل پیدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌کند.

همه ما مى‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم تبلیغ دین واجب است اما اینکه چه طور و كجا و چقدر نیاز است و چه مشكلاتى در جوامع وجود دارد را هرقدر انسان بیشتر به آن‌ها توجه كند، بیشتر به اهمیت و ضرورت كار پى مى‌‌‌‌‌‌‌‌برد و انگیزه بیشتری برای عمل در انسان پیدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود. این یك بخش كه باید درباره‌‌‌‌‌‌‌‌اش بیندیشیم؛ حالا این را مفروغٌ عنه مى‌‌‌‌‌‌‌‌گیریم و می‌گوییم ما به ‌‌‌‌‌‌‌‌قدر كافى در این زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌ها فكر کرده‌ایم و شك و شبهه‌‌‌‌‌‌‌‌اى هم نداریم. آن‌‌‌‌‌‌‌‌وقت نوبت به بخش دوم مى‌‌‌‌‌‌‌‌رسد که این وظایف را چگونه انجام بدهیم؟ خیلى كارها مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود كرد، اما حالا ما كدامش را انجام بدهیم؟ هركسى كه همه نوع كارى نمى‌‌‌‌‌‌‌‌تواند انجام دهد.

چگونگی انجام تکالیف

در این‌‌‌‌‌‌‌‌ باره یك نكته را ذکر می‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که همه شما هم آن را مى‌‌‌‌‌‌‌‌دانید ولى تأكید بر آن مفید است و آن این است که همیشه چنین بوده و در این روزگار نیز این امر شدت بیشترى یافته كه كار هرقدر اجتماعى‌‌‌‌‌‌‌‌تر، گروهى‌‌‌‌‌‌‌‌تر و با نیروى بیشتر و متراكم‌‌‌‌‌‌‌‌ترى انجام بگیرد اثر بیشترى خواهد داشت. همیشه مى‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند و داستان‌‌‌‌‌‌‌‌ها در این زمینه بوده كه كار فردى با كار اجتماعى چقدر تفاوت دارد و ارزش كار به چه نسبتى بالا مى‌‌‌‌‌‌‌‌رود ولى امروز این مسأله به‌‌‌‌‌‌‌‌صورت علمى، تحقیقى و با فرمول، ثابت شده است؛ اجمالاً هرقدر ارتباط، اتحاد، همبستگى و پیوستگى بین كسانى كه به كارهاى اجتماعى مى‌‌‌‌‌‌‌‌پردازند بیشتر باشد، با توجه به كمیت و كیفیت افراد شرکت‌کننده، ارزش كار به‌‌‌‌‌‌‌‌صورت تصاعدى بالا مى‌‌‌‌‌‌‌‌رود؛ آن هم نه تصاعد حسابى بلکه تصاعد هندسى. گاهى از آن محاسبات هم بالاتر است؛ یعنى مجموع كار 100 نفر، حاصل جمع كار 100 نفر نیست. این‌‌‌‌‌‌‌‌جور نیست كه كار یك نفر را حساب كنیم و عددی برای آن در نظر بگیریم و در 100 ضرب كنیم تا معادل حاصل كار 100 نفر شود؛ این‌گونه نیست؛ بلكه چه‌‌‌‌‌‌‌‌بسا اگر 5 نفر با هم كارى را انجام دهند حاصل كارشان از حاصل كار 100 نفر بیشتر شود و این به نوع همكاری‌‌‌‌‌‌‌‌ها، همبستگى‌‌‌‌‌‌‌‌ها و برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌ریزى بستگى دارد. این اصل مسلَّمى است كه همه مى‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم و هرقدر هم تفصیلاً بیشتر به آن توجه كنیم طبعاً اثر بیشترى خواهد داشت. پس این اصل را لااقل باید براى فعالیت‌‌‌‌‌‌‌‌هایمان در نظر بگیریم كه كار دسته‌‌‌‌‌‌‌‌جمعى، همیشه مفیدتر بوده است. درواقع باید گفت این زمان دیگر اصلاً دوران كار فردى گذشته است. امروزه وقتى كارى مى‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد در جامعه انجام بگیرد، اصلاً باید كار جمعى باشد یعنى بین كار فردى و كار جمعى آن‌‌‌‌‌‌‌‌قدر فاصله هست كه برای كار فردى در مقابل كار جمعى اصلاً نمى‌‌‌‌‌‌‌‌شود اثرى قائل شد و قابل مقایسه نیستند.

همه ما كم‌‌‌‌‌‌‌‌وبیش این مطلب را مى‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم اما در مقام انجام وظیفه آن‌‌‌‌‌‌‌‌گونه كه بایدوشاید به آن توجه نمى‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم و این دانش خودمان را مؤثر قرار نمى‌‌‌‌‌‌‌‌دهیم. مثال خیلى ساده‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه همه ما روزمره با آن سروكار داریم وجوب امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف و نهى‌‌‌‌‌‌‌‌ازمنكر است. حالا در مسائل عادى صحبت می‌کنیم، مسائل فوق‌‌‌‌‌‌‌‌العاده و استثنائى و مهامّ امور هیچ؛ همین مسائل عادى و پیش‌‌‌‌‌‌‌‌پاافتاده؛ در مسائل عملیه هست و معروف است كه از شروط امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف احتمال تأثیر است.

در همین مسائل عادی‌ای كه برای ما پیش می‌آید، حالا مهامّ امور که حتى با احتمال ضعیفى هم واجب است اقدام كنند و متأسفانه كمتر درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ آن‌ها بحث شده است حالا درباره آن‌ها بحث نمی‌کنیم؛ در همین امور عادی که فتاواى مراجع معروف، این است که مشروط به احتمال تأثیر است؛ خب وقتى كارى پیش مى‌‌‌‌‌‌‌‌آید می‌گوییم آقا! چرا اینجا امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف نمى‌‌‌‌‌‌‌‌كنید؟! مى‌‌‌‌‌‌‌‌گویند اثرى ندارد؛ تكلیف هم كه منوط به احتمال تأثیر است و ما یقین داریم هیچ اثری ندارد. حالا این چه ربطى به مطلب قبلى بنده داشت؟ ربطش به این است که بارها تجربه کرده‌ایم که اگر بخواهیم کاری را به‌‌‌‌‌‌‌‌تنهایى انجام دهیم اثرى ندارد اما اگر تشكیلاتى درست كردیم و تجمع و ارتباط و همبستگى بین یك گروه به‌‌‌‌‌‌‌‌ وجود آمد و خواستند امربه‌معروف کنند، آیا آن وقت هم اثر نمی‌کند؟!

ضرورت کار گروهی و تشکیلاتی

همان چیزى كه ما روزمره می‌گوییم: اثر نمى‌‌‌‌‌‌‌‌كند و تكلیف نیست. چون شرط تکلیف، محقق نیست پس واجب نیست عمل كنیم. برای همه بلااستثناء همین‌‌‌‌‌‌‌‌گونه است. این روزها نادر است كه كسى امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف و نهى‌‌‌‌‌‌‌‌ازمنكر كند! همه از این تكلیف شانه خالى مى‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم به خاطر اینكه می‌گوییم اثر ندارد و در شرایط تكلیف نیستیم. یا خوف از ضرر هست که یكى دیگر از شرایط آن هم این است که خوف از ضرر نباشد؛ یکی هم احتمال تأثیر است. می‌گوییم هم خوف از ضرر هست؛ آبرویمان مى‌‌‌‌‌‌‌‌ریزد، به ما فحش مى‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، بى‌‌‌‌‌‌‌‌احترامى مى‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و احیاناً ما را كتك مى‌‌‌‌‌‌‌‌زنند و هم احتمال تأثیر ندارد. چون دو شرط مهم امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف موجود نیست پس واجب نیست. اینجاست كه ارتباطش با مقدمه قبلى روشن مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود که بله، اگر ما بخواهیم به‌تنهایی كار كنیم اثر نمى‌‌‌‌‌‌‌‌كند اما اگر تجمع و ارتباطی بین افراد به وجود آوردیم اثرگذار خواهیم بود. براى یك كار، ارتباط 5 نفر لازم است؛ براى یک كار ارتباط 500 نفر لازم است و براى كارى دیگر ارتباط 5 میلیون نفر لازم است. اگر آن ارتباط لازم را برقرار كردیم و كار هم به‌‌‌‌‌‌‌‌ صورت دسته‌‌‌‌‌‌‌‌جمعى، برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌ریزى‌‌‌‌‌‌‌‌شده و حساب‌‌‌‌‌‌‌‌شده انجام گرفت آن‌‌‌‌‌‌‌‌وقت آیا می‌شود اثر نكند؟! این ازلحاظ تكلیف كه عمل نمى‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم؛ گرچه این مسئله بیشتر در امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف و نهى‌‌‌‌‌‌‌‌ازمنكر است اما از طرف دیگر، كارهاى مثبت دیگرى هم هست كه اگرچه عنوان امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف ندارد عنوان خاص دیگرى دارد، ولى ملاك امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف را دارد.

وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَى ٱلْخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ ٱلْمُنكَرِ.[1] الحمدلله همه شما اهل فقاهت هستید؛ آقایان فقها بحث‌‌‌‌‌‌‌‌هایى فرموده‌اند كه آیا دعوت الى الخیر یك واجب دیگرى غیر از امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف و نهى‌‌‌‌‌‌‌‌ازمنكر است یا امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف یكى از مصادیق دعوت الى الخیر است یا این دو با هم تلازم دارند؟ فقها در این زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌ها بحث‌‌‌‌‌‌‌‌هایى را فرموده‌اند. بالأخره ما در اسلام چیزى به نام دعوت الى الخیر داریم؛ «وَلْتَكُن مِّنكُمْ»؛ ینبغى أن تكون نیست؛ می‌فرماید وَلْتَكُن مِّنكُمْ. حالا یا اسمش امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف است و دایره امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف وسیع‌‌‌‌‌‌‌‌تر از آن چیزى است كه در رساله‌‌‌‌‌‌‌‌هاى عملیه نوشته مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود و یا اینكه وظیفه دیگرى است در كنار امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف؛ یعنی ما دوتا واجب داریم؛ دعوت الى الخیر و ارشاد جاهل یك تكلیف است و امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف هم تكلیفی دیگر. بحث‌‌‌‌‌‌‌‌هاى فنی آن به‌‌‌‌‌‌‌‌ عهده‌‌‌‌‌‌‌‌ آقایان است. ان‌‌‌‌‌شاء‌الله فرصت كافى دارند که بحث كنند. به‌‌‌‌‌‌‌‌هرحال چنین چیزى داریم.

وجوب فریضه امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر در همه ادیان الهی

خدا نمى‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد كه انسان‌‌‌‌‌‌‌‌ها نسبت به انسان‌‌‌‌‌‌‌‌هاى دیگر بى‌‌‌‌‌‌‌‌تفاوت باشند. راجع به انجام وظایف و تكالیف دیگران، افراد دیگر هم نوعی مسئولیت دارند؛ اگر جاهل ‌‌‌‌‌‌‌‌هستند باید تعلیمشان دهند؛ اگر غافل هستند باید متنبهشان كنند؛ اگر عاصى هستند باید امرونهی‌شان كنند و گاهى تنبیهشان كنند؛ حالا فردى، گروهى یا دولتى، بستگی به شرایط خاصى دارد. بالأخره چنین چیزى در اسلام هست؛ نه‌تنها در اسلام، بلکه در همه ادیان الهى بوده است.

داستان اصحاب سبت را ملاحظه فرموده‌اید؛ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‌‌‌‌‌‌‌‌ رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَّقُونَ؛[2] بعداً كه عذاب نازل شد، به‌‌‌‌‌‌‌‌حسب آنچه در روایات هست و البته از آیات هم كم‌‌‌‌‌‌‌‌وبیش مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود استفاده كرد، فقط كسانى كه نهى‌‌‌‌‌‌‌‌ازمنكر مى‌‌‌‌‌‌‌‌كردند نجات یافتند. مرتكبین گناه كه روز شنبه صید مى‌‌‌‌‌‌‌‌كردند و كسانى كه سكوت كرده بودند، هر دو به صورت خنزیر مسخ شدند. فقط آن‌هایی كه نهى‌‌‌‌‌‌‌‌ازمنكر مى‌‌‌‌‌‌‌‌كردند سالم ماندند؛ پس نهى‌‌‌‌‌‌‌‌ازمنكر در دین حضرت موسى‌‌‌‌علیه‌‌‌‌السلام هم بوده است. لَوْ لا ینْهاهُمُ الرَّبَّانِیونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ؛[3] از این آیه هم معلوم مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود که نهى‌‌‌‌‌‌‌‌ازمنكر بر آن‌ها واجب بوده است؛ زیرا خدا آن‌ها را مؤاخذه مى‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه چرا نهى نكردند.

نكته دیگرى كه مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود فهمید این است که امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف و نهى‌‌‌‌‌‌‌‌ازمنكر براى همه یكسان نیست. مى‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیونَ وَ الْأَحْبارُ؛ یعنى علما وظیفه‌‌‌‌‌‌‌‌ای خاص و مسئولیت بیشتری دارند. امربه‌‌‌‌‌‌‌‌معروف و نهى‌‌‌‌‌‌‌‌ازمنكر بر همه واجب است، اما احبار و رهبان در ادیانِ سابق و روحانیون و علما در دین اسلام، مسئولیت سنگین‌‌‌‌‌‌‌‌ترى دارند. حالا ملاكش چیست؟ در كجاى فقه باید درباره این‌ها بحث كنند؟ این‌ها را آقایان فقها باید بیان كنند. از آیات و روایات به دست مى‌‌‌‌‌‌‌‌آید که نمى‌‌‌‌‌‌‌‌شود این‌ها را ندیده گرفت و به بهانه اینكه در رساله عملیه ما نیامده بگوییم بر ما واجب نیست یا فكر كنیم چون در رساله‌‌‌‌‌‌‌‌ها ننوشته‌اند پس وظیفه علما چیز دیگری است. خیر؛ مى‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیونَ وَ الْأَحْبارُ. ما این وظیفه را داریم و باید هم انجام بدهیم؛ اما چگونه؟

اثربخش‌تر بودن کارهای گروهی

یك جواب این است كه كار باید دسته‌‌‌‌‌‌‌‌جمعى باشد. در این عصر، كارهاى فردى اثر چندان قابل توجهى ندارد. البته طبعاً منظورمان كارهاى اجتماعى، سیاسى و وظایف عمومى است وگرنه كارهایى كه وظیفه فرد است، پیداست که باید فردى انجام دهد. برای امور اجتماعی باید برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌ریزى كرد و به‌‌‌‌‌‌‌‌صورت دسته‌‌‌‌‌‌‌‌جمعى كار كرد.

موقعیت روحانیت در دوره منحوس پهلوی

چهل، پنجاه سال پیش، اصلاً این مطالب چندان مفهومى نداشت؛ یعنى امكان عمل نداشت و مورد توجه قرار نمى‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت. اصلاً روحانیت در جامعه، وزن و موقعیتى نداشت. خدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌داند آن وقتى كه ما طلبه شدیم، طلبه و روحانى در جامعه با گدا یا قبركن چندان فرقى نداشت! روحانى با كسى كه سر مزار تلقین میت مى‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و یا با درویشى كه در بازار مى‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و چیزى در كشكولش مى‌‌‌‌‌‌‌‌انداختند چندان فرقى نداشت؛ فقط مقداری محترمانه‌‌‌‌‌‌‌‌تر بود و دیگر كشكولش را جلوى مردم نمى‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت ولى مى‌‌‌‌‌‌‌‌دانستند كشكولش زیر عبایش است! اگر بخواهم تعریف كنم که آن زمان درباره روحانیت چگونه مى‌‌‌‌‌‌‌‌اندیشیدند، یعنى فرهنگى كه رژیم منحوسِ گذشته به تبعیت از اربابانش اجرا كرده بود چه ثمرى در جامعه به بار آورده بود باید بگویم روحانى، گدایی بود كه محترمانه گدایى مى‌‌‌‌‌‌‌‌كرد. در چنین موقعیتى، لباس روحانیت، قاچاق؛ مدارس، مخروبه؛ موقوفات، همه از بین‌‌‌‌‌‌‌‌رفته و علما، بى‌‌‌‌‌‌‌‌احترام بودند. بچه‌‌‌‌‌‌‌‌هاى علما عارشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌آمد بگویند ما بچه عالم و روحانى هستیم. كسى از آخوند، دختر نمى‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت و به آخوند، دختر نمى‌‌‌‌‌‌‌‌داد. كسى كه مى‌‌‌‌‌‌‌‌گویم یعنى به‌‌‌‌‌‌‌‌طور متعارف این‌‌‌‌‌‌‌‌گونه بود. خدا نیاورد که در اثر بعضى از تبلیغات، بار دیگر این چیزها تكرار شود. گاهى گوشه‌‌‌‌‌‌‌‌وكنار شنیده مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه بوی چنین چیزی مى‌‌‌‌‌‌‌‌آید. به‌‌‌‌‌‌‌‌هرحال در آن زمان، صحبت از وظایف روحانیت در داخل كشور و خارج از آن و تبلیغات برون‌‌‌‌‌‌‌‌مرزى و بین‌‌‌‌‌‌‌‌المللى، خواب‌وخیالی بیش نبود. به انسان مى‌‌‌‌‌‌‌‌خندیدند. «گفت در ده راهش نمى‌‌‌‌‌‌‌‌دادند، احوال خانه كدخدا را مى‌‌‌‌‌‌‌‌پرسید!». اصلاً وجود روحانیت در جامعه در حکم قاچاق بود، آن‌‌‌‌‌‌‌‌وقت بگوید من مى‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بروم در كشورهاى خارج تبلیغ كنم! تو را در خانه خودت راهت نمى‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، كجا مى‌‌‌‌‌‌‌‌خواهى بروى؟!

عزت روحانیت و تکالیف پیش رو

ولى حالا به بركت حركت مبارکی كه به رهبرى امام راحل‌‌‌‌رضوان‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌علیه انجام گرفت، روحانیت عزتى پیدا كرد كه در تاریخ ما، در این عصرهاى اخیرى كه اطلاع داریم بى‌‌‌‌‌‌‌‌سابقه است. حالا وقت آن است كه از این فرصت‌‌‌‌‌‌‌‌ها استفاده كنیم؛ خودمان را بازیابی کنیم؛ موقعیت خودمان را درك كنیم؛ توان خودمان را براى كارها درك كنیم، بشناسیم و بپذیریم؛ مخصوصاً حالا كه ربع قرن از انقلاب گذشته و در گوشه‌‌‌‌‌‌‌‌وكنار، كارهاى مثبتى انجام گرفته و ثمراتش ظاهر شده است. در این آثار مثبت دقت كنیم و بیندیشیم. این‌ها قابل عمل است؛ معلوم مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود این كارها شدنی است. شدنی بود و نكرده بودیم؛ ولی حالا كه انجام گرفته، نظایرش را مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود انجام داد. باید بگردیم رمز و راز پیروزى‌‌‌‌‌‌‌‌هایى كه حاصل شده و موفقیتى كه در كارها پیدا شده را پیدا كنیم و آن را توسعه دهیم و بیشتر از آن استفاده كنیم.

گام‌های موفقیت در تبلیغ معارف دین

الف) آموختن معلومات مورد نیاز جامعه

ما باید علومی كه مردم در حوزه معارف دین و فرهنگ اسلامى به آن احتیاج دارند را خوب یاد بگیریم. حقیقتاً همه ما روحانیون به نیازهاى جامعه آگاه نیستیم و معلوماتى كه جامعه به آن احتیاج دارد را نداریم. شهید مطهرى -اعلی الله مقامه- فرموده بود من وقتى از حوزه به دانشگاه رفتم دیدم آنچه آموخته‌ام به درد مردم نمى‌‌‌‌‌‌‌‌خورد و آنچه مردم مى‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند را من نیاموخته‌ام. ایشان این را به‌‌‌‌‌‌‌‌عنوان یك تعبیر متنبه‌‌‌‌‌‌‌‌كننده‌‌‌‌‌‌‌‌اى بیان فرمودند. البته طبعاً این‌گونه تعبیرات مقدارى توأم با مبالغه است که هیچ عیبى هم ندارد و از محسَّنات كلام است؛ یعنى من خیلى چیزها را خوانده بودم اما جامعه به این‌ها نیاز نداشت و آن‌ها به خیلى چیزها احتیاج داشتند که من نمی‌‌‌‌‌‌‌‌دانستم و كار نكرده بودم.

امروز هم بعد از گذشت ربع قرن از انقلاب، وقتى ما به مجموعه خودمان یعنی مجموعه كسانى كه به‌‌‌‌‌‌‌‌عنوان روحانى و طلبه شناخته مى‌‌‌‌‌‌‌‌شوند نگاه می‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم افرادی را مى‌‌‌‌‌‌‌‌بینیم كه آنچه مردم به آن احتیاج دارند را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌دانند. البته مراد ما در حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌ دین است نه در فیزیك اتمى یا امثال آن که از روحانیت توقعِ دانستن چنین مطالبی بی‌‌‌‌‌‌‌‌جاست؛ اما در حوزه معارف دینى هر آنچه شأن ماست را باید بدانیم و به مردم یاد بدهیم. آنچه را که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم هم ممکن است گاهی بگوییم عذرى در این كار داشتیم، مثلاً اسباب و وسایلش فراهم نبود كه یاد بگیریم. حالا خود اینکه عذر ما تا چه اندازه مقبول باشد، خود همین جای بحث دارد اما آیا مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود گفت که امروز در حوزه علمیه به بركت این انقلاب و كسانى كه از این موقعیت استفاده کرده‌اند، آموختن معلومات مورد نیازِ مردم امكان ندارد و راهش مسدود است؟! واقعاً این‌‌‌‌‌‌‌‌گونه است؟! حالا نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌اش همین مؤسسه، در همین امكان محدودى كه میسر بوده و استفاده شده، با ضعف‌‌‌‌‌‌‌‌هاى فراوانى كه داریم بالأخره زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌اى فراهم شده که به آنچه جامعه به آن نیاز دارد بپردازیم و بخشی از معلومات مورد نیاز مردم را تدارک کنیم.

خوب است اینجا یادى كنیم از برادری كه از فارغ‌‌‌‌‌‌‌‌التحصیلان مؤسسه بودند و متأسفانه از وجودشان محروم شدیم؛ مرحوم آقاى حسینى شاهرودى. ایشان بعد از پیروزى انقلاب كه نماینده مجلس شد، هم به خود بنده و هم به دوستان دیگر گفته بودند وقتى كه در مؤسسه، فلانى ما را براى آن برنامه خاص دعوت كرد ما به خاطر رودربایستى خیلى از درس‌‌‌‌‌‌‌‌ها را شركت مى‌‌‌‌‌‌‌‌كردیم و اگر رودربایستى نداشتیم اهمیتى نمى‌‌‌‌‌‌‌‌دادیم و به دنبال درس‌‌‌‌‌‌‌‌هاى حوزوى خودمان مى‌‌‌‌‌‌‌‌رفتیم؛ ولى امروز دریافتم تنها چیزى كه به درد ما مى‌‌‌‌‌‌‌‌خورد همان چیزهایى است كه به‌‌‌‌‌‌‌‌زور و به خاطر رودربایستى خواندیم!

به‌‌‌‌‌‌‌‌هرحال امكانات محدودى فراهم شد تا انسان، علومی كه به آن احتیاج دارد را یاد بگیرد. آیا این، نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌ای نیست كه باز هم مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود این را توسعه داد؟ اینجا تا حدودى فراهم شد پس كسان دیگر در جاهاى دیگر هم مى‌‌‌‌‌‌‌‌توانند؛ نمى‌‌‌‌‌‌‌‌شود گفت این نشدنى است و امكان ندارد؛ نمى‌‌‌‌‌‌‌‌شود گفت ما بلد نیستیم و راهی نداریم. این عذر، قبول نیست؛ بنابراین شرط اول براى اینكه ما بتوانیم وظایفمان را درست انجام بدهیم این است که معلومات لازم را كسب كنیم.

ب) تقوا و اخلاص

این كارى كه ما به ‌‌‌‌‌‌‌‌عهده داریم میراث انبیا است. شاید تا حالا مقدارى تعارف تلقى مى‌‌‌‌‌‌‌‌كردیم اما حالا باید بیشتر باور كنیم. حقیقتاً این کار، خلافت و جانشینى از انبیا است. این یك حرفه یا راه پول درآوردن و امرارمعاش نیست. این یک وظیفه مقدس الهى است. البته همه ما انسان هستیم و انسان هم أجوف است و باید نیازهاى زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌اش تأمین شود؛ اما بین این دو خیلى فرق هست. باز اینجا كلام دكتر بهشتى‌‌‌‌رضوان‌‌‌‌‌‌‌‌الله‌‌‌‌‌‌‌‌علیه یادم آمد؛ مى‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود تأمین نیاز، یك حرف است و راه درآمد قرار دادن و شغل تلقى كردن یك حرف دیگر.

روحانى باید زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌اش حداقل به قدر ضرورت تأمین شود اما نه اینكه كارهاى روحانیت براى مزد باشد. مشاغل روحانیت بسیار بسیار عظیم‌‌‌‌‌‌‌‌تر از آن است كه در مقابل همه نعمت‌‌‌‌‌‌‌‌هاى دنیا مقایسه شود. من ادعا مى‌‌‌‌‌‌‌‌كنم و حاضرم اثبات كنم كه ارزش كار خالصانه یك روز یك روحانى از همه نعمت‌‌‌‌‌‌‌‌هاى دنیا بیشتر است. با این حساب، آیا صحیح است ما در مقابل چنین موقعیتى، كارمان را به چیز بی‌‌‌‌‌‌‌‌ارزشی بفروشیم و برای آن مزد قائل شویم؟! پس شرط دوم، تقوا و اخلاص است اگر مى‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم نقش انبیا را در جامعه ایفا كنیم كه حتماً هم باید بخواهیم؛ «آش كشك خاله است»؛ تكلیف است و گردن‌‌‌‌‌‌‌‌گیر شده است. مى‌‌‌‌‌‌‌‌گوید من نمى‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم؛ نمى‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم ندارد! تكلیف واجبى است که من به الكفایه ندارد و گردن‌‌‌‌‌‌‌‌گیر من و شماست. اگر این كار بخواهد انجام بگیرد باید اخلاص داشته باشیم. حالا چگونه اخلاص پیدا كنیم و سطح تقوای خود را بالا ببریم؟! من هم مثل شما سائل عاجزى هستم؛ باید برویم یاد بگیریم. راهش هم خیلى مشكل نیست؛ از متخصصان امر مى‌‌‌‌‌‌‌‌پرسیم.

ج) درك موقعیت اجتماعى و شرایط سیاسى و بین‌المللی

نکته سوم درك موقعیت اجتماعى و شرایط سیاسى و بین‌‌‌‌‌‌‌‌المللى و نیز آگاهی از كیفیت اجراى كارهایى است كه به ‌‌‌‌‌‌‌‌عهده‌‌‌‌‌‌‌‌ ماست. راهكارها و روش‌‌‌‌‌‌‌‌ها را باید یاد بگیریم. اگر اوضاع داخل کشور و شرایط سیاسى داخلی و بین‌‌‌‌‌‌‌‌المللى را درك نكنیم نمى‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم وظایفمان را درست انجام دهیم. آن كسانى كه روى تقواى فردی خود فكر مى‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و چشم و گوششان را از شرایط اجتماعى مى‌‌‌‌‌‌‌‌بندند و فقط در چارچوبه محراب و مصلی و كتابخانه خودشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌اندیشند و كار مى‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، اگر فكر مى‌‌‌‌‌‌‌‌كنند این‌گونه مى‌‌‌‌‌‌‌‌شود به وظایف اجتماعى قیام كنند اشتباه مى‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. این‌ها نه‌‌‌‌‌‌‌‌تنها نمى‌‌‌‌‌‌‌‌توانند وظایفشان را به‌‌‌‌‌‌‌‌درستی انجام دهند بلكه گاهى طعمه دست شیاطین نیز مى‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. نه‌‌‌‌‌‌‌‌تنها خدمتى نمى‌‌‌‌‌‌‌‌كنند بلكه شیاطین از این‌ها سوءاستفاده هم مى‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و ضررهایى به اسلام مى‌‌‌‌‌‌‌‌زنند كه از منفعتش بسیار بیشتر است.

د) تقویت ارتباط و همبستگى علما و روحانیون

از شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌هایى كه یاد مى‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم تأكید بنده بر این است كه ارتباط و همبستگى‌‌‌‌‌‌‌‌مان را هرچه می‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم بیشتر كنیم؛ حالا اینکه مسلمانان در سطح كل جامعه اتحاد داشته باشند یك مرتبه است و در سطح شیعیان عالم نیز مرتبه بالاتر و دقیق‌‌‌‌‌‌‌‌ترى از ارتباط و همبستگى است؛ بالأخص علما و روحانیون باید ارتباط دقیق‌‌‌‌‌‌‌‌تر و صمیمى‌‌‌‌‌‌‌‌ترى داشته باشند. یك مرحله دیگری نیز هست و آن همبستگى و ارتباط بین ما طلبه‌‌‌‌‌‌‌‌هایى است كه چندین سال با هم بوده‌ایم و زمینه همبستگى‌‌‌‌‌‌‌‌مان بیش از همه فراهم است و سال‌‌‌‌‌‌‌‌ها در كنار هم، در كلاس درس و در كتابخانه، در زمینه تحقیق با هم همكارى کرده‌ایم. آیا براى ما جاى شبهه‌‌‌‌‌‌‌‌اى وجود دارد كه این همبستگى را تقویت كنیم و همدیگر را بهتر بشناسیم و ارتباطمان را بیشتر و نزدیك‌‌‌‌‌‌‌‌تر كنیم؟! ببینیم چه اندازه مى‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم براى انجام وظایفمان و كسب رضاى الهى و براى خدمت به اسلام و اداى دِین خود به روح شهدا از همدیگر استفاده كنیم و از همدیگر خبر داشته باشیم؛ با هم همكارى کنیم. در این شكى داریم؟! آیا در بین شما یك نفر هست كه شك داشته باشد در اینكه ما با ارتباط و هماهنگى، بهتر مى‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم به اسلام خدمت كنیم؟! پس این فرصت را مغتنم بشماریم و در كنار همه وحدت‌‌‌‌‌‌‌‌هایى كه باید در سطوح مختلف با انسان‌‌‌‌‌‌‌‌هاى گوناگون داشته باشیم ارتباط بین خودمان را بیشتر و عمیق‌‌‌‌‌‌‌‌تر كنیم و از آنچه هست بیشتر استفاده كنیم.

والسلام علیكم و رحمة الله


[1]. آل‌عمران، ۱۰۴.

[2]. اعراف، ۱۶۴.

[3]. مائده، ۶۳.