تهاجم فرهنگی، ابزارها و شیوه‌ها

در همایش اندیشه جوان
تاریخ: 
جمعه, 31 مرداد, 1382

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام، صلواتى اهدا بفرمایید.

خداوند متعال را شكر مى‌‌كنم كه توفیق عنایت فرمود بار دیگر در این بلده طیبه، حضور شما برادران و خواهران ایمانی شرفیاب شدم و اجازه یافتم كه چند دقیقه‌‌اى مزاحم اوقات شریفتان بشوم.

موضوع بحثى كه براى عرایض بنده انتخاب شده بررسى راه‌های مبارزه با تهاجم فرهنگى است. چون قبلاً در این محفل شریف، مسائل دیگرى مطرح بوده و ظاهراً این موضوع با موضوع‌هایی كه مورد بحث واقع شده ارتباط منطقی‌ای ندارد لذا ناچار هستیم براى آماده شدن زمینه ذهنى براى پاسخ اصلى به مسئله، ابتدا بحثى درباره تهاجم فرهنگى و راه‌هایی كه دشمن براى این تهاجم به كار گرفته است داشته باشیم. فكر مى‌‌كنم همین بحث، موضوع این جلسه را به خودش اختصاص بدهد و با توجه به عرایضى كه در این جلسه به عرضتان مى‌‌رسد جواب اصلى به عنوانى كه مطرح شد را ان‌شاءالله در جلسه آینده ارائه خواهم كرد.

تهاجم فرهنگى یعنى چه؟

من مطالبى را فهرست‌وار عرض كنم چون اگر بخواهم تفصیلاً توضیح بدهم از حد یك جلسه، فراتر مى‌‌رود. وقتى ما مى‌‌گوییم مى‌‌خواهیم راه‌های مبارزه با تهاجم فرهنگى را بررسى كنیم یك پیش‌فرض دارد و آن پیش‌فرض این است كه ما با یك تهاجم فرهنگى مواجه هستیم و آن خطرى است كه باید با آن مقابله كرد. حالا مى‌‌خواهیم ببینیم از چه راهى باید با این خطر مبارزه كرد؛ اما اینكه اصلاً خود تهاجم فرهنگى چیست و آیا وجود دارد یا نه و چه كسانى، با چه انگیزه‌‌اى، از چه راه‌هایی و با چه شیوه‌‌هایى به این كار دست زده‌اند این را باید مفروض بگیریم. اگر قبلاً یك سلسله مباحثى بود و در این زمینه‌‌ها بحث مى‌‌شد آن‌وقت یك بخشش هم اختصاص پیدا مى‌‌كرد به اینكه حالا راه‌های مبارزه با آن چیست اما چون ظاهراً چنین بحث‌هایی در این مقطع وجود نداشته، این است كه این جلسه را به مباحثى فهرست‌وار در این زمینه اختصاص مى‌‌دهیم. اصلاً تهاجم فرهنگى یعنى چه؟

همه مى‌‌دانیم که تهاجم در مقابل تدافع است. اگر كسانى درصدد باشند كه به یك صف و گروه مقابل حمله كنند و دارایى آن‌ها را تملّك كنند و تصرّفات نابجایى انجام بدهند این را تهاجم مى‌‌گویند. این تهاجم یك وقت در مسائل نظامى و در جنگ است؛ دو گروهى كه با هم مى‌‌جنگند، یكى هجوم مى‌‌برد و حمله می‌کند. یك وقت در مسائل اقتصادى است؛ دو گروهى كه با همدیگر رقیب هستند یا دو كشورى كه در حال رقابت هستند نقشه‌‌اى طرح مى‌‌كنند و به‌ طرف مقابل حمله مى‌‌كنند تا اقتصاد آن‌ها را از كار بیندازند كه نظیرش در عصر ما هم نمونه‌‌هاى فراوانى دارد؛ و گاهى هم تهاجم در مسائل فرهنگى است؛ بنابراین معنای تهاجم فرهنگی روشن است؛ كسانى مى‌‌خواهند هجوم و حمله كنند و فرهنگ ما را از بین ببرند یا به فرمایش مقام معظم رهبرى‌حفظهم‌اللّه‌تعالی آن را غارت كنند یا به آن شبیخون بزنند. این‌ها تعبیراتى است كه مقام معظم رهبرى در طول چندین سال بارها روی آن تأكید کرده‌اند كه دشمن در فرهنگ ما شبیخون زده است و مى‌‌خواهد آن را غارت كند. حالا فرهنگ ما چیست كه این‌ها مى‌‌خواهند آن را غارت كنند؟ به نظر من آنچه بیش از هر چیز احتیاج به توضیح دارد همین است.

معنا و مفهوم واژه فرهنگ

همین‌گونه كه من بارها در جاهاى دیگر هم گفته‌ام و بحث کرده‌ام، كلمه فرهنگ یك كلمه خیلى متشابهى است که معناى روشنى كه همه کس بفهمند و بر آن توافق داشته باشند ندارد و اصلاً مفهوم این واژه در طول تاریخ ادبیات ما تحولاتى پیدا كرده است. امروز هم به یك وضعى است که هر كسى این كلمه را به معناى دلخواه خودش به كار مى‌‌برد؛ در ادبیات ما، فرض كنید در شاهنامه فردوسى یا در گلستان سعدى یا در سایر کتاب‌های ادبى ما، وقتى كلمه فرهنگ به كار مى‌‌رود یك معناى ارزشى شبیه ادب، اخلاق و معنویت از آن اراده مى‌‌شود و در ردیف این‌گونه مفاهیم به كار مى‌‌رود و لذا وقتى مى‌‌خواهند به یك كسى مثلاً توهین كنند مى‌‌گویند این بى‌‌فرهنگ است، یعنى ادب ندارد و ارزش‌ها را رعایت نمى‌‌كند. فرهنگ، چیزى است بر این استعمالات و استعمالات سابق ادبیات ما در ردیف آداب و اخلاق.

اما این كلمه تحولاتى پیدا كرد تا اینکه در عصر اخیر و در قرن گذشته، در كشور ما تقریباً با آموزش و پرورش مساوى شد. آن‌هایی كه هم‌سن بنده هستند یا سنشان بیشتر است اگر یادشان باشد در حدود 50 سال پیش، بالای مدارس مى‌‌نوشتند وزارت فرهنگ، دبستان فلان یا دبیرستان فلان. وزارت خانه‌‌اى كه در كشور متصدى آموزش و پرورش و آموزش عالى و كلیه آنچه مربوط به تعلیم و تربیت است بود اسمش وزارت فرهنگ بود و به همین مناسبت هم به قشرهاى تحصیل‌کرده و دانشمند جامعه مى‌‌گفتند فرهنگیان. این استعمال هنوز هم کم‌وبیش شایع است. وقتى مى‌‌گویند فرهنگیان یعنى آموزگاران، دبیران، اساتید دانشگاه و شخصیت‌های فرهیخته كشور. اگر به‌عنوان صنف هم باشد همین آموزگاران و دبیران را یاد داریم. این نشانه این است كه اصلاً كلمه فرهنگ، مساوى با آموزش و پرورش به كار مى‌‌رفت كه عملاً معادل آن در لغت عربى، كلمه «ثقافت» است؛ ولى این لغت، بعدها تحولى پیدا كرد. قبل از پیروزى انقلاب، اولاً اسم وزارت فرهنگ كه دبستان‌ها، دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها زیرمجموعه‌اش بود تبدیل به وزارت آموزش و پرورش شد. یك توجیهى هم داشتند و آن توجیه، این بود كه تابه‌حال وزارت فرهنگ فقط اهتمام به مسائل آموزش داشته و به كارهاى پرورشى و تربیتى نمى‌‌پرداخته است و لذا اصلاً ما این واژه را در اسم این وزارتخانه مى‌‌گنجانیم تا نشانه اهتمام آن به مسائل پرورشى باشد. خب قابل توجیه هم بود و اشكالى هم نداشت ولى در مقابلش یك وزارتخانه‌‌اى به نام وزارت فرهنگ و هنر درست كردند. اگر یادتان باشد در رژیم گذشته، در كنار وزارت آموزش و پرورش و وزارت آموزش عالى یك وزارت به نام وزارت فرهنگ و هنر هم داشتیم. مسئولیتى كه به عهده این وزارتخانه بود یكى فرهنگ باستانى، زبان، گویش‌های محلى و آداب محلى، خط و امثال این‌ها بود، یكى هم مسائل هنرى بود كه براى تأكید به مسائل هنرى كلمه هنر را هم اضافه مى‌‌كردند و مى‌‌گفتند فرهنگ و هنر.

تحولات معنایی و کاربردی واژه فرهنگ

كم‌‌كم در ادبیات ما، حالا به‌وسیله چه كسانى و به چه انگیزه‌‌هایى، من چه عرض كنم، ولى عملاً طورى شده كه امروز وقتى كلمه فرهنگ به کار برده می‌شود آنچه از كار فرهنگى انتظار مى‌‌رود اجراى یك برنامه موسیقى و یك برنامه که اسمش را حركات موزون بگذاریم- رقص كه عیب است بگوییم! - چنین چیزى مراد است. وقتى مى‌‌گویند كار فرهنگى انجام مى‌‌گیرد منظور این است که كدام كنسرت اجرا مى‌‌شود؟ چه كسانى هستند که در آنجا در برنامه‌‌هاى رقص شركت مى‌‌كنند؟ آیا مختلط است یا نه؟ این‌ها چیزهاى عادى است و انتظار هم همین است. وقتى مى‌‌گویند كار فرهنگى، یعنى این كارها را باید انجام داد و اگر این كارها نباشد كارِ فرهنگى نیست. حالا این هم یك اصطلاحى است. به قول ما طلبه‌‌ها، مى‌‌گویند لا مشاحّة فی الاصطلاح؛[1] در اینكه كسى اصطلاحى را جعل كند نمى‌‌شود با او دعوا كرد و وقتی مى‌‌گوید منظور ما از این كلمه این است خب این‌جور مى‌‌شود؛ ولى خب وقتى منظورشان از این کلمه این است دیگر نباید از این كلمه در چیزهاى دیگر سوءاستفاده بشود و باید روشن باشد كه منظور این است!

امروز در اصطلاح بعضى از دولتمردان، منظور از فرهنگ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى است كه اولاً اسلامى‌‌اش را هم مى‌‌گویند که یك قید تشریفاتى است! اصلاً اسلام مطرح نیست یا به ما مربوط نیست! ارشادش هم كه یك كارى است براى علما و مبلغین و ربطى به ما ندارد! وظیفه ما همان فرهنگ است، وظیفه ما هم همانى است كه وزارت فرهنگ و هنر زمان شاه داشت، كار ما همان است؛ آن ‌هم خلاصه‌‌اش یك قسمتش ترویج زبان و گویش‌های فارسى و حفظ آثار باستانى است و یک قسمتش هم همین موسیقى و رقص و امثال این‌ها است.

عقاید و اخلاق؛ ریشه و اساس فرهنگ

اگر معناى فرهنگ این شد، حالا عرض كردم ما دعوا نداریم كه چرا به این معنا به كار مى‌‌رود، خب جعل اصطلاح است، اما باید توجه داشته باشیم كه وقتی ما مى‌‌گوییم مسائل فرهنگى، دیگر این معنا را اراده نمى‌‌كنیم. ما كه فرهنگ مى‌‌گوییم یك معناى خیلى اصیل‌‌تر و عمیق‌‌تر را اراده مى‌‌كنیم و همین باعث این شد كه اگر یادتان باشد در یك ملاقاتی که جوان‌ها خدمت مقام معظم رهبرى شرفیاب شدند و راجع به فرهنگ صحبت شد، ایشان صریحاً فرمودند منظور ما از فرهنگ، عقاید و اخلاق است.

به‌هرحال ما حالا این‌جور تلقی می‌کنیم كه بگوییم فرهنگ، مشترك لفظى است یعنى یك كلمه‌‌اى كه دو تا معنا دارد، مثل شیر كه

 

آن یكى شیر است اندر بادیه

وان دگر شیر است اندر بادیه

 

آن یكى شیر است که آدم مى‌‌خورد

وان دگر شیر است که آدم، مى‌‌خورد

 

کلمه فرهنگ هم همین‌گونه است. فرهنگ دو معنا دارد؛ یك معنایش یعنى رقص و موسیقى، یك معنایش هم یعنى اعتقادات و اخلاق.

سوءتعبیر از واژه فرهنگ

وقتى مقام معظم رهبرى مى‌‌فرمایند که ما مورد تهاجم فرهنگی واقع شده‌ایم و فرهنگ ما غارت شده و به فرهنگ ما شبیخون زده‌‌اند، یعنى به موسیقى ما؟! این مورد غارت قرار گرفته است؟! اینکه دشمن درصدد این است كه فرهنگ ما را نابود كند یعنى در صدد است که گویش‌های محلى ما را تغییر بدهد؟! این سوءاستفاده از مشترك لفظى، باعث این مى‌‌شود كه وقتى مقام معظم رهبرى در میان مسئولان رسمی كشور، مشخصاً وزیرهاى خاصى را مخاطب قرار بدهند و به شخص وزیرى بگویند تو مسئول هستى كه مسائل فرهنگ اسلامى را در دانشگاه‌‌ها اجرا كنى، ما در مقام عمل مى‌‌بینیم چیزى كه به ‌عنوان كارهاى فرهنگى در دانشگاه‌‌ها انجام مى‌‌گیرد باز همین بساط رقص و موسیقى است و چیز دیگرى نیست! مى‌‌گویند چرا بودجه صرف این كارها مى‌‌كنید؟! مى‌‌گویند چون مقام معظم رهبرى فرموده‌اند شما باید امور فرهنگى را در دانشگاه اجرا كنید! این‌همه تأكیداتى كه فرموده‌اند که فرهنگ ما مورد تجاوز است و دشمن به فرهنگ ما هجوم آورده است یعنى به گویش‌ها و به موسیقى ما؟! این سوءاستفاده از این مشترك لفظى است. ایشان كه می‌فرمایند فرهنگ، یك معنا را اراده مى‌‌كنند اما دولتمردان ما یك معناى دیگرى را مى‌‌فهمند و این باعث شده كه شاید حدود ده سال است كه ایشان بر این مسئله تأكید مى‌‌فرمایند و هشدار مى‌‌دهند که فرهنگ ما مورد هجوم واقع شده، آقایان هم مى‌‌گویند ما براى احیاى فرهنگ باستانى باید گویش‌های محلى و زبان فارسى را پاس بداریم! مقام معظم رهبرى می‌فرمایند فرهنگ ما مورد هجوم واقع شده است؛ آقایان هم مى‌‌گویند ما باید به مناسبت‌های مختلفى رقص‌‌هاى محلى را زنده كنیم!

در همین ایام به مناسبت میلاد حضرت زهرا‌سلام‌اللّه‌علیها و به نام بزرگداشت میلاد آن حضرت، مراسمى برپا كردند كه مثل این بود که خنجر به قلب و جگر حضرت زهرا‌سلام‌اللّه‌علیها وارد كردند! اسمش را هم كار فرهنگى گذاشتند! حالا آیا واقعاً اشتباه كردند، اشتباه فهمیدند یا عمداً اشتباه مى‌‌كنند، چه عرض كنم، آن را خدا مى‌‌داند. به‌هرحال این واقعیتى است كه ما با آن مواجه هستیم.

اعتقادات و اخلاق؛ اساس زندگی انسانی

آن مسئله خطیرى كه مقام معظم رهبرى تأكید مى‌‌فرمایند و یك واقعیتى است كه هر فرد آگاه از وضع كشور ما مى‌‌تواند حدس بزند و از سیاست‌های دشمنان اسلام مى‌‌تواند استنباط كند این است كه دشمنان اسلام دو ركن اساسى فرهنگ ما را، به آن معناى صحیحى كه ما مى‌‌گوییم یعنى باورها و ارزش‌های ما را و یا به فرمایش مقام معظم رهبرى، اعتقادات و اخلاق را مورد تهدید قرار داده است. اساس زندگى انسانى انسان‌ها این دو چیز است. اینكه مى‌‌گویند انسان، موجودى است فرهنگى، براى این است كه افعال انسانى صرفاً برخاسته از غرایض نیست. انسان مثل حیوان نیست كه وقتى گرسنه مى‌‌شود هر چه خوردنى جلوی او باشد بخورد یا وقتی نیاز دیگرى پیدا می‌کند هر کاری انجام بدهد تا بتواند آن نیازش را رفع کند. انسان یك موجودى است فرهنگى، باید فكر كند كه وقتى این كار را مى‌‌كنم چه نتیجه‌‌اى دارد؟ چه ارزشى دارد؟ آیا به نفع من تمام مى‌‌شود یا به ضرر من؟ آیا این کار من با نظام هستى و با زندگى انسانى سازگار است یا نیست؟ درنهایت برمی‌گردد به اینكه انسان باید دو دستگاه داشته باشد، یك سیستم عقیدتى و یك سیستم ارزشى؛ یعنى یكی اینکه باید هستى‌‌هاى جهان را خوب بشناسد؛ بفهمد كه این عالم، خدایى دارد؛ این دنیا، فرجامى دارد؛ بعد از زندگى دنیا، آخرت است و این زندگی، مقدمه است؛ انسان در این دستگاه یك موجود مسئولى است که باید جایگاه خودش را بشناسد و خودش را براى پاسخگویى در مقابل سؤالات الهى در روز سؤال و در روز حساب آماده كند. این‌ها باورها است كه محورهاى اصلی‌اش همانى است كه ما در مکتب‌خانه خوانده‌‌ایم که اصول دین چند تا است. آن اصول دین همین اصول باورهاى ما است كه اگر آن‌ها را درست تحلیل كنیم شناخت‌های یقینی كه اساس زندگى انسان را تشكیل مى‌‌دهد این‌ها است که بدانیم ما خدایى داریم، با او سروکار داریم، انسان در این عالم یله و رها نیست، دستوراتى از طرف خدا و به‌وسیله پیغمبران آمده كه انسان باید به آن دستورات عمل كند و بعد نتیجه‌‌اش را در عالم آخرت خواهد دید یعنی توحید، نبوت، معاد. عدل هم یكى از صفات الهى است، امامت هم دنباله نبوت است. این‌ها اصول دین است. این‌ها همان اصول جهان‌بینی یا اصول باورهاى ما است.

اعتقادات و اخلاق؛ مهم‌ترین شرط زندگى انسانى

حالا وقتی دانستیم که ما چه‌کاره هستیم، مخلوق خدا هستیم، خدا ما و همه جهان را آفریده و تا روز قیامت این سیر را ادامه خواهد داد، حالا چه باید بكنیم؟ بعد از اینکه این‌ها را دانستیم باید براى رفتارهایمان یك اصولى داشته باشیم. این اصول ارزشى یا به یك معنا اصول اخلاقى، چیزهایى است كه در فروع دین ما مشخص است. البته فروع دین بخشى از نظام ارزشى اسلام را تشكیل مى‌‌دهد ولی چون این‌ها مهم‌تر است این‌ها را مشخص کرده‌اند كه بچه‌‌ها از اول یاد بگیرند و بگویند فروع دین ده تا است، چنین و چنان است.

پس زندگى انسانى وقتى زندگى انسانى خواهد بود یعنى با حیوانات متفاوت است كه دو تا نظام بر آن حاكم باشد؛ یك نظام عقیدتى، اعتقادات و یك نظام ارزشى، بایدها و نبایدها؛ چه چیزهایى خوب است و چه چیزهاى بد است؟ چه كارهایى باید كرد، چه كارهایى نباید كرد؟ اگر زندگى ما تابع این دو نظام و متأثر از این دو نظام بود زندگى انسانى است وگرنه زندگى حیوانى است؛ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ،[2] یا ذَرْهُمْ یَأْكُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ.[3] قرآن درباره چنین كسانى كه این نظام باورها یا نظام عقیدتى یا اصول دین را درست باور نکرده‌اند و به نظام ارزشی‌ای كه انبیا عرضه كردند پایبند نیستند مى‌‌فرماید این‌ها مثل چهارپایان هستند و بلكه بدتر هستند! حالا عرض بنده در این زمینه نیست و خواستم به این دو تا ركن فرهنگ ما اشاره‌ای كنم.

حقیقت فرهنگ اسلامی

وقتی که ما مى‌‌گوییم فرهنگ اسلامى، یعنى مجموعه‌‌اى از مسائل كه این دو تا ركن را دارد، یك نظام عقیدتى و یك نظام ارزشى، اعتقادات و اخلاق. اخلاق به یك معناى عامى به كار مى‌‌رود كه شامل واجبات فقهى هم مى‌‌شود. حالا اینجا جاى بسط كلام نیست چون من مى‌‌خواستم فهرست‌وار عرض كنم؛ نظام ارزشى ما مجموعه بایدها و نبایدها و مجموعه باورهاى ماست. انسان در زندگی اگر این دو تا ركن را داشت زندگى او انسانى خواهد بود، آن‌وقت چنین آدمى مى‌‌شود بافرهنگ اما اگر یكى از این دو تا ضربه خورد یعنی یا باورهاى صحیحى نداشت، نرفت فكر كند كه اصلاً عالم، خدایى دارد یا نه؟ قیامتى هست یا نیست؟ حساب‌وکتابی در كار است یا نیست؟ زندگی چنین كسى، انسانی نیست و از دیدگاه قرآن درواقع چنین كسى انسان نیست! إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ؛[4] قرآن مى‌‌فرماید این‌ها بدترین جنبنده‌‌ها هستند! نمى‌‌فرماید بدترین انسان‌ها؛ می‌فرماید بدترین جنبنده‌‌ها! دیگر از این تعبیر سبك‌‌تر نمى‌‌شود چیزى گفت. تعبیرى كه شامل کرم‌های جنبنده هم مى‌‌شود! مى‌‌فرماید این‌هایی كه به خدا و پیامبر، ایمان ندارند و دستورات انبیا را انكار مى‌‌كنند و با آن مبارزه مى‌‌كنند این‌ها از هر كِرمى بدتر هستند! این‌ها موجودات بی‌فرهنگ هستند! نظام عقیدتى ندارند!

حالا اگر فرضاً كسى نظام عقیدتى را پذیرفت اما نظام ارزشى را نپذیرفت یعنى بایدها و نبایدها را قبول نكرد، گفت بله، خدا هست اما خدا هست حالا ما هم به او احترام مى‌‌گذاریم، نه او به ما كارى دارد و نه ما به او كار داریم، پیغمبر هم آمده خب یك انسان برتر و شایسته‌‌اى بوده، آمده مردم را نصیحت كرده و رفته؛ عالم قیامتى هم هست خب بعد از این عالم هم حیات دیگرى است، همان‌گونه كه اینجا داریم زندگى مى‌‌كنیم آنجا هم زندگى مى‌‌كنیم، این یك منطق خاصى است كه در قرآن به آن اشاره شده است. وقتى به یك كسانى مى‌‌گفتند شما چرا درباره آخرت نمى‌‌اندیشید و براى عاقبت كارتان فكرى نمى‌‌كنید، چرا كارهایتان را طورى تنظیم نمى‌‌كنید كه براى جهان ابدیتان مفید باشد، می‌گفتند اولاً كه ما نمى‌‌دانیم آخرتى در كار هست یا نه؟! إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیقِنِینَ؛[5] گمانى است و مى‌‌گویند آخرتى هست، گردن آن‌هایی كه مى‌‌گویند. به فرض این هم که بود خب همان‌گونه كه اینجا داریم زندگى مى‌‌كنیم، كلاه سر مردم مى‌‌گذاریم، سوءاستفاده مى‌‌كنیم، چپاول مى‌‌كنیم آنجا هم مى‌‌كنیم؛ وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَىٰ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا،[6] آنجا هم که رفتیم بهتر از اینجا كار مى‌‌كنیم، اینجا تجربه اندوخته‌ایم و بلد هستیم كه آنجا چگونه كار كنیم! خب چنین کسی اعتقاد به خدا دارد، فرض كنید اعتقاد به قیامت هم دارد اما در عمل، خودش را موظف نمى‌‌داند كه به آنچه خدا گفته عمل كند یعنى نظام ارزشى را قبول ندارد. این‌ها هم مثل همان‌ها هستند. چون فرهنگ دو تا ركن دارد و این دو تا ركن، مجموعاً مى‌‌شود فرهنگ انسانى. اگر اعتقادات را قبول نكرد این انسانِ واقعى نیست. اگر پایبند به نظام ارزشى نبود باز هم ركن دیگرش مى‌‌لنگد، باز هم انسان واقعى نیست. انسان واقعى کسی است كه این دو تا نظام را بپذیرد و بر او حاكم باشد. ما این را مى‌‌گوییم فرهنگ. اینكه مقام معظم رهبرى فرمودند منظور از فرهنگ، اعتقادات و اخلاق است یعنى این.

تهاجم به فرهنگ اسلامی؛ هدف اصلی دشمن

حالا ایشان وقتى مى‌‌فرمایند که فرهنگ ما مورد هجوم واقع شده است این یعنى چه؟ یعنى باورها و ارزش‌های ما مورد هجوم واقع شده است، مى‌‌خواهند اعتقادات ما را سلب كنند، ما را در دین سست كنند و به شك بیندازند؛ یا نظام ارزشى را از ما بگیرند، بگویند درست است كه پیغمبرى آمد و احكامى آورد ولى مال آن زمان‌ها بود! ربطى به ما ندارد! تاریخ‌مصرف احكام اسلام گذشته! این هجوم فرهنگى است. مى‌‌خواهند این دو تا ركن را از ما بگیرند و متزلزل كنند؛ یا اصلاً اعتقادات ما نسبت به دین سست شود و یا در مقام عمل، پایبند نباشیم. این هدف دشمن است. هجوم فرهنگى یعنى كارى كنند كه این دو تا ركن زندگى و فرهنگى انسانى ما متزلزل شود. این توضیح كوتاهى درباره مفهوم تهاجم فرهنگى بود.

اصلاً تهاجم فرهنگى یعنى چه؟ آقا! منظور از تهاجم فرهنگى تهاجم به گویش‌های محلى نیست. دشمن چه‌کار دارد به اینکه شما به چه لهجه‌‌اى سخن بگویید؟! هر جور دلتان مى‌‌خواهد حرف بزنید! منظور از تهاجم فرهنگى این نیست كه رقص‌‌هاى محلى از بین برود، موسیقى ایرانى از بین برود؛ آن‌ها چه‌کار به این كارها دارند؟! آنچه آن‌ها مى‌‌خواهند این است که مى‌‌خواهند اعتقادات و نظام ارزشى شما از بین برود. اگر این هدفشان در موسیقى هم تجلّى مى‌‌كند براى این است كه این موسیقى مبتذلى بشود كه اسلام می‌گوید نباید این‌گونه باشد. این به نظام ارزشى برمی‌گردد. اسلام مى‌‌گوید حرام است، انجام ندهید! آن‌ها مى‌‌گویند نه آقا! مُد است، باید انجام داد، كار جوان‌ها است، بگذارید جوان‌ها خوش باشند؛ وگرنه دشمن چه‌کار دارد به اینکه ما موسیقی‌مان با چه آهنگى باشد و در چه دستگاهى بخوانیم؟! او چه‌کار به این كارها دارد؟! او مى‌‌خواهد محتوای موسیقی ما مبتذل باشد تا جوان‌های ما را فاسد كند. این به نظام ارزشى برمی‌گردد. آن‌وقت ما به نام دفاع از فرهنگ ایرانى و اصیل خودمان بیاییم راجع به گویش‌های محلى تحقیق كنیم و بودجه‌‌هاى كلانى صرف كنیم و رقص‌‌هاى محلى و انواع و اقسامش را برپا کنیم و تصورمان این باشد که این مى‌‌شود كار فرهنگى! یا برویم میلیون‌ها و میلیاردها پول خرج آثار باستانى كنیم و این‌ها را حفظ كنیم که آیا یك روزى این‌ها به درد بخورد یا نه یك روزى آمریكا و انگلیس این‌ها را بردارند و بروند در موزه‌‌هاى خودشان حفظ كنند! حالا ما نمى‌‌گوییم نكنید اما این ربطى به تهاجم فرهنگى ندارد؛ ما كه مى‌‌گوییم تهاجم فرهنگى، یعنى دشمن مى‌‌خواهد شما به عقاید دینى معتقد نباشید و به ارزش‌های دینی پایبند نباشید.

خب اینکه دشمن براى چه این را مى‌‌خواهد خودش یك بحث عمیقى است و شاید دو، سه جلسه بحث بخواهد که اصلاً انگیزه دشمن براى مبارزه با دین ما چیست و چرا مى‌‌خواهد ما بى‌‌دین بشویم؟ آنچه همه مى‌‌دانند و ده‌ها و صدها بار به زبان‌ها و لحن‌‌هاى مختلف گفته شده این است كه ما تا فرهنگ اسلامى داریم یعنى به دینمان معتقدیم و به ارزش‌هایمان پایبندیم اجازه نمى‌‌دهیم دشمن به هویت ما، به منافع ما، به منابع زیرزمینى ما و به نیروهاى انسانى ما تجاوز كند و این‌ها را استعمار و استثمار كند! البته مسئله فراتر از این است ولى آنچه ساده است و همه مى‌‌فهمند و به‌زودی مى‌‌توانند بپذیرند این است. امروز دولتمردان آمریكا و به‌طورکلی دولتمردان غربى صریحاً مى‌‌گویند که آنچه فرهنگ جدید، نوین و مدرن آمریكایى را تهدید مى‌‌كند این اسلام است، این را باید از میان برداشت تا بتوانیم فرهنگ جهانى را بر كل جهان حاكم كنیم. چرا مى‌‌خواهند این كار را بكنند؟! این‌ها بحث‌هایی است كه در یكى، دو جلسه و بلكه در یكى، دو جمله بنده نمى‌‌گنجد.

سیاست دشمن در تهاجم فرهنگی

بدون شك دولت‌های ضد اسلامی و استكبارى و در رأسشان شیطان بزرگ، تصمیم گرفته‌اند كه اسلام را از ما بگیرند چون منافع خودشان متوقف بر این است؛ اما با چه راه و روشى؟ یعنى شما فكر مى‌‌كنید كه این‌ها در محافل علمى و فرهنگى ما نمایندگانى مى‌‌فرستند که بحث كنند كه آقا! اسلام كار نادرستی است، دست بردارید، مثلاً بیایید مسیحى بشوید و یا فرهنگ دیگرى را بپذیرید؟! چنین توقعى دارید؟! درست است كه آن‌ها احمق هستند اما نه دیگر به این حد! آن‌ها چند قرن است که استعمار را در اختیار دارند و از تجربه‌‌هاى چند قرن استعمار استفاده مى‌‌كنند و مى‌‌دانند که این‌گونه نمى‌‌شود با مردم جنگید و فرهنگشان را گرفت. این‌ها در طول چند قرن، آن‌قدر تجربه کرده‌اند و از فرمول‌های علمى، روانشناسى و اجتماعى استفاده کرده‌اند كه می‌دانند چه چیزى بگویند تا بتوانند در مردم اثر بگذارند و آن‌ها را گمراه كنند و به چه وسیله‌‌اى این را در بین مردم شایع كنند. روى همه این‌ها کلی مطالعه شده، كتاب نوشته شده و بودجه صرف شده ولی ما و شما با آن نجابت خودمان غافل هستیم كه چه مى‌‌كنند و خیال مى‌‌كنیم که این‌ها یک چیزهاى اتفاقى است! یک‌دفعه در كشور اسلامی ما فرهنگ تساهل و تسامح مطرح مى‌‌شود، خیال مى‌‌كنیم اتفاقاً یك چیزى مطرح شده است! این از كجا طراحى شده؟! به ‌وسیله چه كسانى؟! چه مهره‌‌هایى براى اجرای آن انتخاب شده‌اند؟! چه پشتیبانى‌‌هایى از این‌ها به عمل آمده تا این‌ها بتوانند این فرهنگ را در كشور اسلامى رواج بدهند؟! ما چه می‌دانیم! البته تا حدود زیادى روشن شده و ان‌شاءالله روشن‌‌تر خواهد شد كه حتی المخدرات فی الحجال هم بفهمند كه چه دست‌هایی در كار بوده و چه بلاهایى به سر انقلاب ما آوردند و به دست چه كسانى. به‌هرحال این‌ها خلاصه‌‌اى است كه مى‌‌شود عرض كرد در اینكه دشمن براى رسیدن به این هدفش چه كارهایى مى‌‌كند.

جنگ با عقاید و رفتارهای ارزشی!

من اگر بخواهم یك بحث تاریخى و بر اساس اسناد و مدارك عرض كنم مثنوى هفتاد من كاغذ می‌شود لذا یك بحث تحلیلى كوتاهى عرض می‌کنم. اگر یك خورده فكر كنیم خود ما هم مى‌‌توانیم بفهمیم كه دشمن چه كرده و در صدد چیست؛ فرهنگ ما دو پایه داشت؛ یك پایه، عقاید بود و یك پایه، ارزش‌ها بود یعنى یكى بیشتر مربوط به دل و فكر و اعتقاد ما مى‌‌شد، اعتقاد به اینكه خدا هست یا نیست. این كار عملى نیست، درست است که نتایج عملى دارد ولى اصلش اعتقاد قلبى است. یك بخشش هم مربوط به رفتارها است؛ چه كارهایى در جامعه انجام مى‌‌گیرد؟

بر همین اساس كه فرهنگ، دو تا پایه دارد، یكى نظام عقیدتى و یكى نظام ارزشى لذا دشمن باید در دو جهت كار كند كه بخواهد با فرهنگ این مجموعه بجنگد؛ یكى باید با عقاید بجنگد، یكى هم باید رفتارهاى ارزشى مردم را تغییر دهد.

راهكارهاى دشمن برای تهاجم به اعتقادات و باورها

الف) ارائه افكار شبهه‌ناک و تشكیك در مبانى فكرى و عقیدتى

وقتى بخواهند عقاید مردمى را متزلزل كنند چه باید بکنند؟ قدم اول این است كه تشكیك كنند یعنى بگویند از كجا معلوم که این مطلب درست باشد؟! شاید این مطلب اشكال داشته باشد. شک، فقط ایجاد شک، شاید. وقتى این پیشرفت كرد و یك مقدارى جا افتاد و افرادى به شك افتادند که این چیزهایى كه ما اعتقاد داشتیم و فكر می‌کردیم حالا شاید واقعاً هم درست نباشد، آن‌وقت درصدد برمی‌آیند كه ضدش را القاء كنند، بگویند نه، این‌ها درست نیست، این‌هایی كه ما مى‌‌گوییم درست است.

اگر به كسانى كه از اول به اعتقاداتشان پایبند هستند بگویند این اعتقاداتتان درست نیست او در دهانشان مى‌‌زند. اگر صاف بیایند بگویند که - العیاذ بالله- امام حسین كار غلطى كرد، صاف بیایند این‌جور بگویند مسلمان‌ها با آن‌ها چه‌کار مى‌‌كنند؟! همان روز اول تكلیفشان را روشن مى‌‌كنند! اگر در یک محیط اسلامى و در جامعه اسلامی‌ای كه صدها هزار شهید داده تا اسلام حاكم شود، صاف بیایند بگویند که اسلام دروغ است، مردم هم خیلى صاف جوابشان را مى‌‌دهند. آن‌ها این‌قدر احمق نیستند كه صاف و صریح بیایند این‌جوری بحث كنند. مى‌‌گردند یك جاهاى آسیب‌پذیری را پیدا مى‌‌كنند یعنی بعضى از اعتقاداتى كه جاى تشكیك دارد، یا از ضروریات نیست و یا تفسیرهاى غلطى از آن شده است. یك نقطه‌‌هایى را پیدا مى‌‌كنند كه فی‌الجمله جاى تشكیك داشته باشد.

ب) انتخاب جامعه هدف از میان نسل جوان

بعد قشرى را انتخاب مى‌‌كنند كه در زمینه فكرى آسیب‌‌پذیرتر باشد و زمینه روحى و روانی‌اش براى تشكیك آماده باشد. بعد هم با وسایل مختلف این‌ها را پشتیبانى مى‌‌كنند تا این تشکیک، جا بیفتد؛ یعنى براى اینكه عقاید مردم جمهورى اسلامى ایران را ضعیف كنند، اول نمى‌‌آیند به كشاورزان بگویند آقا! اینكه مى‌‌گویید بسم اللّه الرحمن الرحیم، به امید خدا، بیخود مى‌‌گویید! چه فایده دارد مى‌‌گویید؟! او مى‌‌گوید برو گم شو!

به كارگرى كه صبح تا شب زحمت مى‌‌كشد و با عرق جبینش یك لقمه نان درمی‌آورد و آخر سال مى‌‌آید خمس و سهم امامش را مى‌‌دهد، به او بگویند آقا! اصل دین دروغ است! خدا دروغ است! پیغمبر دروغ است! مى‌‌زند در دهانش و مى‌‌گوید برو گم شو! من دارم این‌جور عرق مى‌‌ریزم آخرش صد تومان ته كیسه‌‌ام مانده است، آخر سال مى‌‌آیم بیست تومان خمس این را مى‌‌دهم. به این‌ها، این‌جور گفتن فایده‌‌اى ندارد چون كسى به این‌ها ترتیب اثر نمى‌‌دهد.

مى‌‌آیند یك مسائلى را مطرح مى‌‌كنند كه کم‌وبیش آسیب‌‌پذیر باشد و قشرى را انتخاب مى‌‌كنند كه ازنظر روانى، آمادگى تشكیك داشته باشد؛ اولاً ازنظر سِنى، آن قشر و آن گروه سنی‌ای كه آماده پذیرش تشكیكات است جوان است. اصلاً خاصیت دوران بلوغ و جوانى همین است كه مى‌‌خواهد همه چیز را از نو بفهمد و استدلال كند، در همه چیز شك كند، به چه دلیل؟! از كجا درست است؟! و این زمینه رشد انسان است. خدا انسان را اینگونه آفریده كه در زمان بلوغ، خودش به فكر تحقیق بیفتد؛ اما این آمادگى هم در او هست كه هر چه به او بگویند بگوید از كجا؟ شاید درست نباشد! من قبول ندارم! خب دیده‌اید دیگر؛ وقتی آدم با جوان‌ها بحث مى‌‌كند، در بحث و این‌ها خیلى صریح پرخاش می‌کنند که نه خیر! درست نیست! ما قبول نداریم! از كجا درست است؟! این ازنظر اصل تكوین بسیار خوب است كه خدا در انسان چنین روحیه‌‌اى قرار داده که درصدد تحقیق بربیاید و دینش را تقلیدى نپذیرد اما به شرط اینكه درست تغذیه و درست راهنمایى بشود؛ باید جواب صحیح به او ارائه بدهند. به‌هرحال سن نوجوانى و جوانى سن مساعدى براى تشكیك است.

از طرف دیگر، این‌ها و مخصوصاً دانش‌‌آموزان نزدیك دیپلم، متوسطه و دانشجویان هستند که با كتاب و مسائل فرهنگى و رسانه‌‌ها و امثال این‌ها سروكار دارند. كارگران كه كمتر به این چیزها مى‌‌پردازند. كشاورزان كه كمتر به این مسائل مى‌‌رسند. پیرمردها و امثال این‌ها كه كمتر حوصله این مسائل را دارند. این جوان‌ها هستند كه هم آمادگى براى تشكیك دارند و هم آمادگی براى مطالعه و قبول افكار دیگران را دارند.

یك خاصیت روحى دیگرى هم که دارند این است كه دنبال چیزهاى نو می‌گردند. این هم از ویژگى‌‌هاى جوان است. باز اصل این، حكمتى دارد كه انسان همیشه درصدد تكامل باشد، به آنچه دارد اكتفا نكند، دنبال چیزهاى جدید و نوتر هم بگردد ولى به‌هرحال این آفت را هم دارد كه نسبت به چیزهاى قدیمى و به‌اصطلاح كهنه، یك نوع بدبینى پیدا مى‌‌كند. نو برای او جالب است.

این‌ها از این ویژگى‌‌هاى جوان استفاده مى‌‌كنند. می‌گویند افكار نو آورده‌ایم؛ پس براى جوان‌ها جاذبه دارد، حرف نو است دیگر، ببینیم چیست؟!

در اعتقادات پدر و مادری‌تان تشكیك می‌کنند؛ این‌ها به شما یك چیزهایى گفتند، همین‌جوری حفظ كردید، از كجا درست باشد؟! جوان جواب مى‌‌دهد بله، از كجا درست باشد؟! ما باید تحقیق كنیم.

بعد عرضه افكارى از یک شخصیت‌هایی كه آن‌ها را بزرگ كرده‌اند و در عالم، بت کرده‌اند كه حرف آن‌ها مثل حرف پیغمبران و گاهى بالاتر از آن‌ها تلقى مى‌‌شود! آن‌ها این بت‌های فرهنگى را هم با وسایل تبلیغاتى ساخته‌‌اند كه وقتى حرفى از آن‌ها نقل مى‌‌شود، در مقابلش خضوع مى‌‌كنند که چنین شخصیت‌هایی حتماً بهتر از ما می‌فهمیده‌اند!

ج) استفاده از ابزارها و وسایل مناسب جهت نفوذ

پس گروه سِنى‌ای كه مخاطب قرار مى‌‌گیرد و روى او كار مى‌‌كنند گروه سنى جوان است. بهترین راه نفوذ در آن‌ها كلاس درس و كتاب درسى و کمک‌درسی است. وقتى استاد سر كلاس بیاید و یك مطلبى را با آهنگ خاص خودش بگوید، یك مطلب دینى را با لحن مسخره‌‌آمیزى بگوید خیلى راحت در روح جوان اثر مى‌‌گذارد، مخصوصاً که اگر آن مطلب دینى یك تفسیر خرافى هم داشته باشد یا كسانى یك تفسیر غلطى هم از آن كرده باشند، او همان تفسیر را مى‌‌گوید، مى‌‌گوید این اعتقاد یعنى این؟!

حالا به‌ عنوان ‌مثال یك نمونه كوچكى را عرض مى‌‌كنم و رد مى‌‌شوم؛ مى‌‌دانید که ما در احوالات ائمه اطهار‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين روایاتى داریم كه این بزرگواران زمانی هم که در شكم مادر هستند تسبیح مى‌‌گفتند و وقتى متولد می‌شدند به حالت سجده روى زمین مى‌‌آمدند. این‌ها روایاتى است که در این زمینه داریم. البته از ضروریات دین نیست اما به‌هرحال روایاتى در احوالات ائمه است و بسیارى از مردم شیعه به این‌ها معتقدند. حالا یك كسى بیاید این مسئله را این‌گونه مطرح كند كه شیعیان معتقدند كه امام وقتى متولد مى‌‌شود بالانس مى‌‌كشد، دست‌هایش را روى زمین مى‌‌گذارد و پاهایش را هوا می‌کند و این را با یك لحن مسخره‌‌آمیزى بیان كند. جوان در مقابلش چه عكس‌‌العملى نشان مى‌‌دهد؟! خب این هم حرف شد! بچه وقتى متولد مى‌‌شود بالانس مى‌‌كشد؟! پاهایش را هم هوا ‌‌كند كه چه بشود؟! مسئله این بوده كه امام در حال سجده متولد مى‌‌شود، یعنى از اولین لحظه‌‌اى كه در این عالم مى‌‌آید دارد خدا را عبادت مى‌‌كند. حالا یک كسى نمى‌‌فهمد و نمى‌‌پذیرد، نپذیرد اما اصل مسئله این است. بیایند این را مسخره كنند، بگویند دست‌هایش را زمین مى‌‌گذارد و پاهایش را هوا مى‌‌كند! با یک لحن مسخره‌‌آمیزى بگویند که این حرف‌ها را این آخوندها در کله‌هایتان كردند! همین كافى است كه یک نوجوانى كه تازه این حرف‌ها به گوشش مى‌‌خورد اصلاً از دین و از روحانیت و از همه چیز زده بشود. این یك چیز تازه‌‌اى نیست که اتفاقى، یك گوشه‌ای یک نفری یك حرفى زده باشد. این یک فرمول علمی دارد. سال‌ها روی این‌ها کار شده است. از پول ملت، از بیت‌المال مسلمان‌ها و از بودجه بعضی از دستگاه‌ها روی این‌ها دکترا گرفته‌اند!

تمرکز دشمن بر روی قشر جوان دانشگاهی

دشمن اگر بخواهد در عقاید ما تشکیک کند باید از این ابزارها استفاده کند؛ مخاطبش باید از کسانی باشند که تازه‌کار باشند، سابقه مطالعات زیادی نداشته باشند، آمادگى براى تشكیكات داشته باشند و گوینده بیاید با یك لحن مسخره‌‌اى مطلب را بیان كند كه شنونده به‌کلی زده شود. شرایط استاد-شاگردى هم ایجاب مى‌‌كند كه شاگرد به ‌طور طبیعى در مقابل هر استادی كه باشد، یک نحو خضوعی دارد؛ به‌هرحال استادم است. این است كه دشمن براى تهاجم فرهنگى نقطه اتكایش را دانشگاه‌ها قرار داده و از همان آغاز انقلاب تلاش کرده‌اند مهره‌‌هایى را بسازند و این‌ها را در درون دانشگاه‌ها جا بدهند تا یك روزى از آن استفاده كنند كه متأسفانه تا حدودى هم این کار را کرده‌اند! جوان‌های ما در جبهه‌‌ها مشغول جانبازى بودند، آن‌ها در خانه‌‌هاى امن مشغول طراحى براى مبارزه با فرهنگ اسلامى بودند و یا با پول ملت رفتند در خارج، دكترا گرفتند برای روزى كه بیایند با دین ما بجنگند!

پس ابزار دشمن براى تهاجم فرهنگى این‌هاست؛ قشرى كه انتخاب مى‌‌كند قشر جوان و ابزارش هم استاد، رسانه‌‌ها، كارهاى هنرى، فكرى، كتاب، مقاله، سخنرانى، سمینارها، دعوت از استادهاى خارجى براى ارائه مطالب جدید علمى و فرهنگى و چیزهایى از این قبیل است تا بتوانند در فكر جوان‌های ما اثر بگذارند. نه به پیرها كار دارند و نه به بچه‌‌ها. بچه‌‌ها که این مسائل سرشان نمى‌‌شود. پیرها هم که دیگر کار از كارشان گذشته و آفتاب لب بام هستند. صرف نمى‌‌كند كه وقت صرف آن‌ها كنند تا بیایند این‌ها را تغییر بدهند چون عمرشان سپرى مى‌‌شود. این است كه به‌ صورت متمركز روی جوان‌ها كار مى‌‌كنند. در بین همه جوان‌ها هم، نه جوان‌های كارگر و كشاورز، بلکه جوان دانشگاهى تا هم زودتر اثر بپذیرد، هم وسیله در اختیار داشته باشند، كتاب و درس و دانشگاه، و هم نقشش مهم‌تر از همه باشد. این وقتى خراب شد كل كشور مى‌‌تواند خراب بشود.

اگر امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه از روز اول روى اصلاح دانشگاه‌‌ها تأكید فرمودند با آن بصیرت خدایى بود که ایشان داشت كه مى‌‌فهمید بزرگ‌ترین خطر از كجا ممكن است ناشى بشود و از همان آغاز باید جلوى آن را گرفت ولى متأسفانه ما و امثال ما نفهمیدیم تا كار به اینجا رسید! حالا اینکه چه‌کار باید كرد را ان‌شاءالله جلسه آینده بحث خواهیم کرد.

پس راهكارهاى دشمن براى مبارزه با تهاجم فرهنگى در بخش اعتقادات و باورها، ارائه افكار شبهه‌‌آمیز و تشكیك در مبانى فكرى و عقیدتى است؛ به‌وسیله چه كسانى؟ به‌وسیله فرهیختگان، استادان دانشگاه، تحصیل‌کرده‌های دانشگاه‌های سربن و لندن و هاروارد؛ براى چه کسانی؟ براى جوان‌های دبیرستانى و دانشگاهى؛ به چه منظور؟ براى اینکه این‌ها وقتى سر كار مى‌‌آیند با فكر غیر اسلامى بار آمده باشند و بتوانند همه چیز را عوض كنند. این در زمینه باورها.

عوامل مؤثر در شکل‌گیری ارزش‌ها

فرهنگ ما دو بخش و دو ركن اصلى داشت؛ یكى باورها بود و یكى هم ارزش‌ها. ارزش‌ها مربوط به رفتار است؛ یعنى چه‌کار باید كرد و چه‌کار نباید كرد؟ درست است كه ما براى ارزش‌ها هم یك سلسله مسائل فكرى و نظرى داریم یعنی اول ازنظر فكرى باید بپذیریم كه این كار، خوب است تا انجام بدهیم، بد است تا ترك كنیم اما آنچه در جامعه اتفاق مى‌‌افتد این‌گونه نیست كه مردم وقتى مى‌‌خواهند یك كارى را انجام بدهند اول بروند فلسفه اخلاق بخوانند و ببینند این كار، خوب است یا بد؛ مردم، خوب و بد را از جامعه دریافت مى‌‌كنند. خردسال تا در درون خانواده است خوب و بد را از پدر و مادر یاد مى‌‌گیرد. به او مى‌‌گویند این كار را نكن! بد است! زشت است! كم‌‌كم عادت مى‌‌كند. مى‌‌گویند آن كار را بكن! آن كار خیلى خوب است! یاد می‌گیرد که آن کار را باید كرد. البته در صورتی‌که تربیت بر اساس اصول صحیح باشد. پدر و مادر که نمى‌‌آیند بگویند چرا این كار خوب است، فلسفه‌بافی بكنند، فلسفه اخلاق بگویند و ملاك اینكه این كار خوب است چیست؟ وقتى مى‌‌گویند دروغ نگو، آخرش این است که مى‌‌گویند دروغ‌گو دشمن خداست، همین؛ اما چرا خوب است، چرا بد است و بر مبناى چه مکتب فلسفى است، ترتیب كه كار این‌جوری نیست.

بعد که وارد مدرسه مى‌‌شود، یک شاگرد در مدرسه،‌‌ خوب و بد را از چه کسی یاد می‌گیرد؟ در درجه اول از معلم و مدیرش یاد مى‌‌گیرد، بعد هم از همكلاسى‌‌هایش. حالا روى این همكلاسى‌‌ها مى‌‌خواهم تكیه كنم. پس آنچه بیش از استدلال و بحث فكرى و نظرى و فلسفى و علمى در رفتارهاى ارزشى ما مؤثر است عوامل تربیتى است كه به دیدنى‌‌ها و شنیدنى‌‌ها برمى‌‌گردد؛ چه چیزی مى‌‌بینیم؟ چه چیزی مى‌‌شنویم؟

تأثیرپذیری رفتار از دیدنى‌‌ها و شنیدنى‌‌ها

اگر شما بنشینید و بخشی از رفتارهاى یک روز خودتان را تحلیل كنید كه من چرا آن روز این كار را انجام دادم؟ اگر درست فكر كنید به اینجا خواهید رسید كه آنچه باعث شده شما این كار را انجام بدهید، یا یك سلسله امور دیدنى بوده و یا یک سلسله امور شنیدنى. كمتر موردى است كه ما وقتى می‌گوییم چرا این كار را كردیم، اگر بخواهیم تحلیل كنیم و عاملش را در درون خودمان بیابیم، برسیم به اینكه من نشستم فكر كردم و با استدلال عقلى ثابت كردم كه چنین است. این‌گونه نیست. آنچه در رفتارهاى ما بیشتر مؤثر است و به رفتار ما سمت‌وسو مى‌‌دهد دیدنى‌‌ها و شنیدنى‌‌ها است. این اساس یك مسئله مهم روانشناسى است كه چه عاملى بیشتر در رفتارهاى انسان، مؤثر است و این زمینه این را تشكیل مى‌‌دهد که اصلاً تبلیغات چگونه انجام بگیرد تا كسانى تحت تأثیر قرار بگیرند. شما حتى نوع كَره‌‌اى كه انتخاب مى‌‌كنید یا نوع نوشابه‌‌اى كه انتخاب مى‌‌كنید، چه‌بسا به تبلیغات برمی‌گردد. حالا این‌ها تازه در ایران مد شده وگرنه در كشورهاى اروپایى، بیش از صد سال است كه مرسوم است مردم تحت تأثیر تبلیغات هستند که چه جنسى را انتخاب كنند. آن کالایی كه در تلویزیون تبلیغ مى‌‌كنند، در رادیو تبلیغ مى‌‌كنند، روزنامه‌‌ها تبلیغ مى‌‌كنند، پوسترهایش را بر درودیوار نصب مى‌‌كنند، این‌ها خواه‌ناخواه آدم را تحت تأثیر قرار مى‌‌دهد؛ اقلاً یک‌بار بخریم ببینیم چطور است؟ حال این‌قدر که مى‌‌گویند، ببینیم چه جور است؟ این‌گونه نیست؟!

اگر دیدنى‌‌ها و شنیدنى‌‌ها با هم توأم شود یعنى جنبه سمعى بصرى پیدا كند، آن‌چنان‌که در تلویزیون هست، آن دیگر نقطه ایده‌‌آل تأثیر است. تا فقط رادیو هست، گوش مى‌‌شنود و فقط یك نوع اثر است. تا آدم روزنامه مى‌‌خواند، عكس مى‌‌بیند، فقط چشمش تحت تأثیر قرار مى‌‌گیرد اما وقتى كه هم گوشش شنید و هم چشمش دید اثرش چند برابر مى‌‌شود.

ارائه نمونه‌‌هاى ضد ارزشى؛ راه نفوذ در فرهنگ

اگر بتوان رفتارهایى را با یك سلسله دیدنى‌‌ها و شنیدنى‌‌ها در جامعه رواج داد، این زمینه‌‌اى مى‌‌شود كه فرهنگ انسان‌ها را در بعد ارزشى تغییر بدهد. مى‌‌گویید نه؟! شما در خیابان‌ها بروید و لباس‌های جوان‌ها را ملاحظه بفرمایید. حالا اینجا شهر مذهبى است، ولى به‌هرحال نمونه‌هایی گاهى در بعضی قسمت‌ها مى‌‌توانیم ببینیم. یک‌وقتی یکی از دوستانمان گفتند ما در هر دكانى رفتیم كه یك لباسى بخریم كه روی آن انگلیسى ننوشته باشد، عكس خوك روى آن نباشد، عكس سگ روى آن نباشد پیدا نكردیم! مى‌‌خواستیم براى بچه لباس بخریم، ده تا مغازه رفتیم که براى بچه لباسى بگیریم كه روی آن خط انگلیسى نوشته شده نباشد و عكس خوك یا عكس سگ هم روى آن نباشد پیدا نكردیم! یعنى چه؟! این‌ها اتفاقى انجام مى‌‌گیرد؟! چه طور در این مناطق آزاد، اجناسى كه وارد مى‌‌شود و بعد به طور قاچاق وارد كشور مى‌‌شود و مثلاً ارزان‌تر از اجناس دیگر هم به فروش مى‌‌رسد، هر چه شما جنس مى‌‌بینید از همین قبیل است. این‌ها سیاستى است و در جایى طراحى شده كه براى شما چه جنسى وارد كنند تا چشم شما با خط اروپایى آشنا بشود؛ یعنى اگر خط فارسى روى آن نوشته شده باشد، نه، به درد نمی‌خورد، باید خط انگلیسى باشد، باید روی آن شعارهایى باشد كه در دنیاى غرب مورد قبول است. البته گاهى شعارهاى خیلى زننده‌‌تری هم هست كه من زبانم را به ذكرش آلوده نمى‌‌كنم. جوان‌ها می‌شناسند كه بعضى از لباس‌هایی كه مى‌‌پوشند چه چیزهایى روى آن نوشته شده و چه علامت‌هایی بر روى آن نصب شده است! آن‌ها هم هست، در همین بازار جمهورى اسلامى هم هست، گاهى این‌ها به دست بازرگانان خود ایرانى هم تهیه مى‌‌شود! چرا؟! براى اینكه چشم با این‌ها آشنا بشود. گوش هم با این سخنان، با این موسیقی‌های مبتذل و برنامه‌‌هاى دیگر آشنا بشود. بیش از هشتاد درصد فیلم‌های سینمایی‌ای كه تلویزیون جمهورى اسلامى پخش می‌کند هم از همین قبیل است. وقتى هم اعتراض می‌کنیم مى‌‌گویند ما كه نمى‌‌توانیم بودجه بگذاریم و این‌همه فیلم بسازیم، ناچاریم از فیلم‌های خارجى استفاده كنیم، علاوه بر اینكه مشترى‌‌هاى ما تابع فیلم‌های خارجى هستند و چاره‌‌اى نداریم.

راه نفوذ در فرهنگ ما در بخش ارزش‌ها و آنچه مربوط به رفتارهاست ارائه نمونه‌‌هاى ضد ارزشى است، چیزهایى كه چشم ببیند یا گوش بشنود. اگر شما در این زمینه مطالعه كنید، ببینید اجناس بازار از بعد از انقلاب تابه‌حال چگونه است؟ روزنامه‌‌ها و مجله‌‌هاى پرمشتری، مجله‌‌هاى ورزشى، مجله‌های هنری، چگونه مطالبى در آن هست؟ چه عکس‌هایی روی آن هست؟ درباره چه اشخاصى صحبت مى‌‌كنند؟

امروز روزنامه‌‌هایى كه از بودجه بیت‌المال اداره مى‌‌شود مبلِّغ فاحشه‌‌هاى اروپایى یا فاحشه‌‌هاى قبل از انقلاب است! و شنیده‌ام که در بعضى از استان‌ها، براى بعضى از برنامه‌‌هاى هنرى، از اشخاص بدنام دوره رژیم شاه استفاده شده و به بعضى از این‌ها جوایز سنگینى داده شده است! چرا؟! براى اینكه فرهنگ ما را تغییر بدهند. آن‌قدر مدام از این گوینده و نویسنده و شاعره و سناریونویس و كارگردان تعریف مى‌‌كنند آن‌هم فقط به‌عنوان یك كالاى هنرى! می‌گویند ما به دین و مذهبشان چه كار داریم؟ منظورمان فقط كار هنری‌اش است. این کارها را می‌کنند تا این‌ها ستاره بشوند، تا این‌ها بت بشوند، آن‌وقت رفتارشان مورد تأسی قرار بگیرد. پس راه نفوذ در فرهنگ و تهاجم فرهنگى در بخش رفتارها، ارائه الگوهاى ناهنجار، ضد ارزشی و ضد اسلامى است. متأسفانه در بعد از انقلاب، دشمنان در هر دو بخش به موفقیت‌های قابل‌توجهی هم دست یافته‌اند!

مثل اینكه وقت من گذشته است. بحثم را در همین‌جا خاتمه مى‌‌دهم. در زمینه اصل تهاجم فرهنگى و راه‌های این تهاجم صحبت شد. ان‌شاءالله اگر خدا توفیق داد و حیاتى بود در جلسه آینده در خصوص راه‌های مبارزه با آن، عرایضى تقدیم خواهیم كرد.

و‌صلّى اللّه على محمد و‌آله الطاهرین


[1]. در اصطلاح، جای سخت‌گیری نیست.

[2]. فرقان، 44.

[3]. حجر، 3.

[4]. انفال، 55.

[5]. جاثیه، 32.

[6]. کهف، 36.