بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح پرفتوح امام راحلرضواناللهعلیه و همه شهدای والامقام اسلام، صلواتی اهدا میکنیم.
خدا را شكر میکنم كه حیات و توفیقی عنایت فرمود كه بار دیگر در جمع نورانی شما سروران و بزرگواران حضور پیدا كنم و این محفل انس و خداپسند را شاهد باشم. اینطور كه انتظار داریم و حدس میزنیم انشاءالله فضای مجلس از رفتوآمد فرشتگان رحمت الهی پُر است و برای تحقق اهداف خداپسند شما دعا میکنند. بنده به عنوان یك خدمتگزار، فقط برای عرض تشكر از حضور عزیزان، مخصوصاً كسانی كه از شهرستانها تشریف آوردهاند و این جلسه مبارك را برگزار کردهاند به اینجا آمدهام و برای اطاعت امر عزیزان در حد چند جمله مزاحم میشوم.
موضوعی كه امر فرمودند درباره آن صحبت شود راههای انقلابی ماندن حوزه است. این عنوان، پیشفرضها و لوازم و ملزوماتی دارد. وقتی میگوییم راهكار انقلابی ماندن چیست، با فرض این است که انقلابی واقع شده و این انقلاب، خداپسند و مطلوب است و باید باقی بماند و یکی از نهادهایی كه برای انقلابی ماندن، تكلیف خاصی دارند حوزه علمیه است و برای انقلابی ماندن، راههایی وجود دارد. اینها پیشفرضهای مسئله است. حالا میخواهیم بحث كنیم که این راهها كدام است؟ در خصوص این مسئله از راههای مختلف و با روشهای مختلفی میشود بحث کرد که این راهها عمدتاً راههای تحلیلی، استقرائی و تركیبی است.
بنده بحث را از اینجا شروع میکنم که بیشتر جنبه تاریخی دارد که اصلاً این انقلاب چگونه اتفاق افتاد و به دنبال آن، جای این بحث هست که چه شرایطی ایجاب كرد که چنین انقلابی اتفاق افتاد؟ چنین انقلابی چرا جلوتر اتفاق نیفتاده بود؟ فرق اساسی این انقلاب با سایر انقلابهایی كه در جهان و در همه كشورها و قارههای دنیا اتفاق افتاده چیست و ما چگونه باید این انقلاب را با ویژگی اسلامی آن حفظ كنیم؟
خود انقلاب بما أنه انقلاب، به عنوان یک مفهوم جامعهشناختی ارزش مطلق ندارد. انقلاب آن وقتی مطلوب است كه اسلامی باشد. برای اسلامیماندن انقلاب، كما اینكه اسلامی بودن این انقلاب از اول، قائم به رهبری حضرت امامرضواناللهعلیه و سایر یاران ایشان بود، بقاء انقلاب به وصف اسلامی بودن هم در گرو كسانی است كه جای امامرضواناللهعلیه و مرتبه نازلتری از موقعیت امامرضواناللهعلیه را دارا باشند و آن نقش را ایفا کنند؛ بهعبارتدیگر همانگونه كه علت مُحدِثه این انقلاب اسلامی، روحانیت و بهخصوص شخص رهبر یعنی حضرت امامرضواناللهعلیه بود علت مُبقیه آن هم روحانیت است وگرنه اگر روحانیت در رأس این حركت نمانَد و كنار برود یا آن را كنار بگذارند این وصف اسلامی بودن برای این انقلاب ضمانتی نخواهد داشت.
اینكه مقام معظم رهبری چنین مضمونی را میفرمایند که اگر حوزه، انقلابی نماند تهدیدی برای آینده خواهد بود به خاطر همین است كه اگر روحانیت در رأس این انقلاب و در مقام پشتیبانی كامل این انقلاب نباشد، وصف اسلامی بودن آن خدشهدار میشود و در آن صورت، انقلاب، ماهیت و ارزش خودش را از دست خواهد داد و بلكه تبدیل به خطر و تهدید میشود. اینها پیشفرضهای قضیه است كه بنابراین روحانیت میبایست انقلابی بماند.
اینکه چگونه شد كه این انقلاب به دست روحانیت اتفاق افتاد، محققان، پژوهشگران و تحلیل گران تاریخ و تاریخ معاصر، انشاءالله این بحث را در آینده به طور كامل و مستوفی انجام خواهند داد. بنده نه تخصصی در این زمینه دارم و نه حال و عمر من اقتضاء میکند اما برای خالی نبودن عریضه به دو نكته اشاره میکنم؛ آنچه باعث این شد كه در حوزهها تحولی پیش بیاید و زمینه تحقق یك انقلاب به وصف اسلامیت در این كشور فراهم شود ابتدا یك نگرش و بینش خاصی بود كه نسبت به وظایف اجتماعی مسلمانها و بهخصوص روحانیون پیدا شد.
همه ما میدانیم که حدود 80 سال یا 100 سال پیش، حالا آنی كه بنده خودم یادم هست از 70 سال پیش را خوب یادم است، در محیط دینی ما، در كشور اسلامی ما و در مراكز مذهبی ما هر جا صحبت از دین میشد مسائل فردی دین مطرح بود یعنی نماز و روزه و چیزهایی شبیه اینها یا اندكی پشتیبانی اینها اما اینکه چیزی به این عنوان كه یکی از وظایف ما مبارزه با كفر و استكبار و استعمار و ظلم و تجاوز و این حرفهاست، بنده یادم نمیآید که به عنوان یك وظیفه شرعی مطرح شده باشد. تنها چیزی كه جای این بود که در همان فضای فرهنگی آن زمان به این مسائل پرداخته شود باب امر به معروف و نهی از منكر بود که اصلاً درباره آن هم خیلی كم بحث میشد. در حوزههای ما هم درباره بحث امر به معروف و نهی از منكر، بسیار كم تحقیق و كتاب نوشته میشد، برخلاف باب نجاسات و طهارات و باب نماز و تا حدودی خمس و زكات و اینها.
یادم نمیآید که از 70 سال پیش، بحث خارج قویای راجع به امر به معروف و نهی از منكر مطرح شده باشد و یا مثلاً کتابهای مفصل و مشروحی و یا تحقیقی در این خصوص نوشته شده باشد. از 70 سال پیش را میگویم ها! از زمانی كه نهضت حضرت امامرضواناللهعلیه شروع شد یك حركاتی در قشر متوسط جامعه آن زمان شروع شد. بحثهایی درباره امر به معروف و نهی از منکر مطرح شد و یک نوشتهها و مقالاتی در این موضوع نوشته شد. بعضی از كسانی كه امروز در پست مرجعیت هستند آن زمانها بحثهایی هم درباره امر به معروف و نهی از منكر در همان سطحهای آن زمان كردند و تازه وقتی هم بحث مطرح میشد نتیجه آن این بود كه امر به معروف و نهی از منكر درست است، از ضروریات اسلام است اما شرایطی دارد. یكی از شرایطش این است كه احتمال خطر نباشد. طبعاً این شرط این موضوع را اصلاً منتفی میکرد برای اینكه هر نوع مبارزهای برای كفر و استكبار و استعمار و ظلمهای باقی و داخلی و این حرفها بالاخره بدون خطر نمیشد. دایره خطر هم خیلی وسیع است؛ خطر حتماً خطر جانی نیست، خطر عِرضی هم هست، مثلاً بیاحترامی کردن به یك كسی یا مثلاً یك عالمی را متهم كردن هم یك خطری برای امر به معروف و نهی از منكر است و بهاینترتیب تخصص پیدا میکرد بر اینكه امر به معروف و نهی از منكر واجب نیست؛ برای اینكه عِرض مؤمن، محترم است و این تجاوز به عِرض مؤمن است و لذا شرط آن موجود نیست پس واجب نیست. با این حساب، دیگر چه چیزی برای امر به معروف میماند؟! اینکه خانم! رویت را بگیر! و آقا! ریشت را نتراش! دو موضوع برای امر به معروف و نهی از منكر بود. در بین علما و روحانیون و اهل منبر، هر جا صحبت از امر به معروف میشد در بین مردها صحبت این بود که ریشتراشی حرام است و در بین خانمها اینکه حجاب خودتان را داشته باشید و روی خودتان را بگیرید. من این را صادقانه عرض میکنم؛ از مصداق امر به معروف و نهی از منكر در 60، 70 سال پیش غیر از این دو چیز یادم نمیآید؛ یكی اینکه خانم! رویت را بگیر! و یكی هم اینکه آقا! ریشتراشی جایز نیست، ریشت را کوتاه نکن! چیز دیگری یادم نمیآید.
البته چیزهای كلی همیشه استثناء داشته است. آن زمان هم در بعضی استانها كسانی بودند كه گرایشهای اندكی مخالف با این نگرش عمومی در بین آنها بود. گاهی بعضی از علمای شهرستانها یك اقداماتی میکردند و یك حركاتی انجام میدادند. مثلاً از آن زمانی كه حكومت رضاخان خیلی قدرت گرفت و به اوج رسید و برنامههای دینی از مدارس حذف شده بود و در مدارس بهکلی هیچ صحبتی از دین نمیشد و برعكس صحبت از نظام شاهنشاهی و ملیت ایرانی و این حرفها بود، مرحوم حاج آقا حسین قمی كه آن زمان در مشهد ساكن بودند حرکتهایی را انجام دادند. اول تلگراف و نوشتن نامه و این حرفها و بعد هم حركت كردند و به تهران تشریف آوردند و مدتی را به عنوان تحصن و اعتراض به این كار دولت در حرم حضرت عبدالعظیم اقامت كردند. کسانی هم از بعضی از شهرستانهای دیگر به آنها ملحق شدند ولی محور، مرحوم حاج آقا حسین قمی بود و همین باعث این شد كه در برنامههای آموزش و پرورش یك تصرفی كنند و یك ساعت برای قرآن و یك درس شرعیات هم بگذارند. این نتایج آن حركتی بود كه علمای آن زمان به رهبری مرحوم حاج آقا حسین قمی انجام دادند. گاهی بعضی از مراجع و بعضی از علما یك حركاتی در این حدّها انجام میدادند وگرنه در سایر مسائل هیچ صحبتی نمیشد. تشخیص آنها این بود كه اگر در این زمینهها اقدامی شود اصلاً اساس اسلام را برمیاندازند و حوزهها را بهکلی نابود میکنند!
این جریان کموبیش ادامه داشت. بعد از اینكه حكومت پهلوی رو به افول رفت و بعد هم خود او را بیرون كردند و پسر او را جانشین او كردند و الیآخر كه کموبیش همه اطلاع دارید، سلطنت تا یك حدّی ضعیف شد و احزاب وابسته به خارج، مخصوصاً وابسته به انگلستان، تقویت شدند و باز هم بقایای همان روش پدر باقی ماند و ترویج بیدینی و مسخره كردن دین و نسبت دادن به خرافات و این چیزها همچنان ادامه داشت.
نقطه عطفی كه ما در تاریخ سراغ داریم، حالا ممكن است اطلاعات بنده خیلی دقیق یا مستند نباشد ولی آن كه در ذهن بنده هست خیال میکنم اكثر شما هم موافق باشید، نقطه عطف، حركت امامرضواناللهعلیه بود كه تاریخچه آن را همه شما باز بهتر از من میدانید و گفتن آن هم اگر لازم باشد الآن و در این جلسه میسر نیست. ایشان یك حركتی را شروع كردند، ابتدا با یك سخنرانی و با یك اعلامیه و بهتدریج ادامه پیدا كرد، بیانیهها، سخنرانیها، نامههایی كه شب تا سحر به دست خط مبارك خودشان برای علمای شهرستانها مینوشتند و بعضی از مراجع آن زمان هم همراهی كردند، بعضیهایشان خیلی صادقانه همراهی كردند، خب مراتب داشت و درنهایت بعد از 15، 16 سال! این حركت به ثمر نشست و این انقلاب پیروز شد و نظام اسلامی در این كشور برقرار شد.
این كار با حركت یك مرجع تقلید، یك فقیه مورد اتفاق و احترام همه علما ولو اینكه در بعضی جهات، اختلافنظرها و سلیقههایی داشتند ولی همه به ایشان احترام میگذاشتند آغاز شد. بعضی از اختلافات سر اختلاف در مسائل فلسفه و عرفان و از این حرفها بود. من این را صادقانه باید عرض كنم كه ما میدانیم بعضی از مراجع ما نظر خوبی نسبت به فلسفه و عرفان ندارند اما بعد از برقراری نظام اسلامی به رهبری حضرت امامرضواناللهعلیه، دبیری شورای نگهبان این كشور را پذیرفتند و آن كسی كه امروز یكی از مراجع بزرگ جامعه تشیع ما هستند با وجود همه اختلافسلیقههایی كه در بعضی مسائل داشتند سالها دبیر و سخنگوی شورای نگهبان بودند و اینها واقعاً مایه افتخار روحانیت است که با همه اختلافنظرها، وقتی پای دین و اسلام و مسائل مهمتر به میان میآید مسائل شخصی و جزئی فراموش میشود و ما باید درس بگیریم. بنده به سهم خودم از این بزرگواران خاضعانه تشكر میکنم كه وقتی وظیفه خودشان دانستند مسائل جزئی را طاق نسیان گذاشتند. در مشهد كسانی بودند که اصلاً نماد ضد فلسفه بودند اما با شروع حركت حضرت امامرضواناللهعلیه به عنوان یكی از جدیترین افراد مبارز، در صحنه حضور پیدا كردند. اینها مایه افتخار روحانیت است و درسی است برای ما كه یك وقتی جوان بودیم و شمایی كه جوان هستید.
بههرحال اولین عامل مثبتی كه در حوزه پدید آمد كه زمینه تحقق انقلاب را فراهم كرد یك تحولی در فكر روحانیت بود كه مبدأ آن هم شخص امامرضواناللهعلیه بود. البته باز بیانصافی نكنم؛ زمینه این تفكر از زمان مرحوم آقای بروجردیرضواناللهعلیه پیدا شده بود. از كسانی كه به ولایتفقیه به صورت جدی معتقد بودند و تبیین كردند شخص مرحوم آیتالله بروجردیرضواناللهعلیه بودند و بعد، از كسانی كه از مرحوم آقای بروجردیرضواناللهعلیه خیلی متأثر بودند مرحوم آقای گلپایگانیرضواناللهعلیه بودند و بعضی دیگر از بزرگانی كه امروز تشریف دارند از همان جریان متأثر هستند كه نسبت به نظام و نظام حكومتی و ولایتفقیه تعمل دارند.
اگر یادتان باشد كسانی در بعضی از مسائل به مرحوم آقای گلپایگانیرضواناللهعلیه مراجعه كرده بودند، ایشان فرموده بودند امروز آقای خمینی رئیس هستند و باید به ایشان مراجعه كرد. اینها نمونههایی از تقوا، پاكی، صفا و صداقت علما و مراجع ما هست كه ما باید قدر بدانیم و یاد بگیریم.
بههرحال یک تحول فكری در حوزه و روحانیت پیش آمد كه آقا! دین فقط نماز و روزه نیست. مسئولیت اجتماعی هم یك وظیفه بزرگ است بلكه بخش اعظم دین است. تعبیری كه حضرت امامرضواناللهعلیه فرمود. اصلاً این فراموش شده بود و اگر ما بدانیم که خدا چقدر به این كار امامرضواناللهعلیه اجر میدهد بنده كه عقل من نمیرسد؛ خدا به واسطه همین تحول فكری كه ایشان در حوزه ایجاد كرد دریا، دریا و اقیانوس، اقیانوس به ایشان اجر خواهد داد.
اگر این كار نشده بود من و شما هم امروز فكر میکردیم که دین یعنی همان نماز و آخرش هم سینهزنی؛ والسلام! لازمه مبارزه با ظلم، زندان رفتن، شكنجه شدن، سختی دیدن، تهمت شنیدن بود. این بود که همه اینها فراموش شده بود و بلكه نبود اینها شرط انجام تكلیف بود؛ اگر تهمت نزنند، اگر بیاحترامی نكنند، اگر زندان نكنند ما تكلیف امر به معروف داریم یعنی تكلیف داریم امر به معروف کنیم و بگوییم ریشت را نتراش! وگرنه این همه فسادهای فردی و اجتماعی دیگری كه در جامعه وجود داشت همه اینها فراموش شده بود.
اینکه این تحول چگونه انجام گرفت راههای مختلفی داشت. یكی از نمونههای بارز آن بحث ولایتفقیه بود كه امام در نجف مطرح كردند و همان وقتها چاپ میشد و جزوههای آن تكثیر میشد. البته چاپ كه نه، ابتدا پلیکپی میشد و بعدها به صورت كتاب در آمد. این آغاز حركت بود و همانگونه كه اشاره فرمودند ستون اصلی این نظام، همین مسئله ولایتفقیه بوده، هست و خواهد بود. اگر این مسئله كمترین لطمهای بخورد خطر بزرگی برای اصل انقلاب خواهد بود یعنی اصل اسلامِ شامل مباحث اجتماعی و سیاسی را به خطر میاندازد. حفظ این اصل از واجبترین واجباتی است كه به عهده ما روحانیت هست. اگر در این تردید كنیم مثل این میماند كه خیمهای باشد و عمود آن را بكشیم و اعتناء نكنیم و بگوییم حالا رنگ و لعاب آن را بشوییم تا تمیز شود، رنگ بزنیم و جارو كنیم تا تمیز بشود. عمود آن كه افتاد خیمهای نمیماند!
البته این به عنوان یك نمونه از مسائل سیاسی و اجتماعی اسلام است. مسائل اجتماعی اسلام، منحصر به اینها نیست. اصلاً خود اینکه نظام حكومتی اسلام چیست، مردم برای تشكیل حكومت اسلامی چه وظایفی دارند، طبقات مختلف چه وظایفی دارند، فقها چه وظیفهای دارند، اینها هزاران مسائل فرعی دارد كه انشاءالله روزی بیاید كه تمام اینها حل نهایی، قاطع و روشنی داشته باشد.
متأسفانه بعد از گذشت حدود 50 سال یا بیش از 50 سال از شروع نهضت، ما هنوز نتوانستهایم، حالا اینگونه تعبیر كنم بهتر است، ما هنوز نتوانستهایم همه مسائل را درست تبیین كنیم. هنوز نقطههای ابهامی در خیلی جاهای آن باقی مانده است. پس اولین آسیبی كه میتواند این انقلاب را تهدید كند از ناحیه این شناخت است كه نظر اسلام راجع به مسائل اجتماعی و سیاسی و بهخصوص در بین همه مسائل، راجع به اصل حكومت و ولایت چیست؟ چه كسی باید ولی باشد؟ چگونه؟ چه شرایطی دارد؟ مردم برای پشتیبانی از او چه وظیفهای دارند؟ برای تأسیس آن چه وظیفهای دارند؟ طبقات مختلف چه وظیفهای دارند؟ بههرحال فروعی دارد. هرچه این شناختها کاملتر بشود از آسیبپذیری آن كاسته میشود.
ولی تنها شناخت صحیح هیچوقت مشکلگشای تام و علت تامه نبوده و نخواهد بود. همیشه داشتهایم كسانی كه مطلبی را میدانستند و خلاف آن عمل میکردند! آیا نداشتهایم؟! برای انجام یك فعل اختیاری، غیر از شناخت، انگیزه لازم است؛ دل من هم باید بخواهد كه آن را كه میدانم عمل كنم. این همین است كه در هر حركت اصلاحی، دو عامل، مهم است؛ یكی شناخت، یكی هم تربیت و خودسازی یا بفرمایید شرایط علمی و شرایط اخلاقی. بودهاند كسانی كه مسائل برای آنها كاملاً حلشده بوده و صددرصد مخالفت كردند! اگر درباره هركسی شك كنید ظاهراً درباره عمر سعد شك نمیکنید. وقتی ابن زیاد به او پیشنهاد كرد، تحاشی كرد که من حسین را بكشم؟! وقتی مسئله جدی شد که پس حكومت ری منتفی میشود یك مقدار تأمل کرد و مهلتی خواست تا فكری بكند! صبح عاشورا كه گفت یا خَیْلَ اللّهِ ارْكَبی وَ بِالْجَنَّةِ اَبْشِری! آیا اینها واقعاً عقیده او بود؟! آیا نمیدانست؟! آیا حسینعلیهالسلام در ظرف این چند روز تغییر كرده بود و از امام واجب الاطاعة، خارجی واجب العصیان شده بود؟! من كه باور نمیکنم. نمیدانم شما باور میکنید یا نه؟ من خیال میکنم یقیناً همان اعتقاد را داشت، میدانست، ولی دیگر نمیخواست. برای او ارزش حكومت ری بیشتر بود و بیشتر دلش میخواست.
ما برای هر حركت صحیحی، این دو عامل را باید با هم داشته باشیم. شاید سرّ اینكه قرآن هم یزَكِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ را با هم میفرماید به خاطر این باشد كه این دو عامل در كنار هم اثر میکنند وگرنه اگر تنها یكی باشد و آن دیگری نباشد كارساز نخواهد بود. اگر به خیال خودمان خودسازی و تقوا باشد اما از روی جهل و جاهلانه كار كنیم نتیجه ضد خواهد داد و عاملی در دست دشمن و در دست شیطان میشویم. یک آدم متقی باتقوای مقدس زیارت عاشورا بخوان که عبا سر بكشد، میتواند عامل بسیار خوبی برای دست استكبار باشد. این تقوا وقتی میتواند اثر مثبت خودش را داشته باشد که در كنار آن، شناخت روشن و بصیرت هم باشد. همیشه از بچگی در مكتب هم میگفتند که علم و عمل دو بال هستند كه با هم میتوانند پرواز كنند.
ما اگر بخواهیم انقلابی بمانیم، آن شناختی را كه امامرضواناللهعلیه به ما داد و میبایست آن را تكمیل كنیم و تفریعات آن را انجام بدهیم و نكردیم یا كم كردیم، آن را باید ادامه بدهیم، تقویت كنیم، تعمیق كنیم. حوزه باید شناخت مسائل اسلامی را، فقه حكومتی را، فقه سیاسی را یك وظیفه جدی و یك واجب متعین برای خودش بداند و در این راه آنچه میتواند مایه بگذارد و تلاش كند. خب امامرضواناللهعلیه یكبار رساله ولایتفقیه نوشت دیگر كافی است؟! پس چطور هر روز این همه كتاب طهارت و صلاة نوشته میشود؟! یك طهارتِ شرح لمعه بود كافی بود. حالا آن نه، طهارت شیخ بود كافی بود. چطور ما هر روز دائماً طهارت، طهارت، طهارت، صلاة، صلاة، صلاة اما برای مسئله امر به معروف یكبار که نوشتند كافی است؟! برای حكومت اسلامی یكبار که امامرضواناللهعلیه حكومت را نوشتند دیگر كافی است؟! مخصوصاً با توجه به اینكه طهارت و صلاة ما امروز دشمن چندانی ندارد. آمریكا هم میگوید هرچه دلتان میخواهد درباره نجاست و طهارت و حیض و استحاضه بحث كنید، هیچ اشکالی ندارد. حتی حاضر است كمك مالی هم بكند، امكانات آموزشی هم در اختیار شما قرار بدهد که فقه اسلام را عمل كنید اما نجاست و طهارت و حیض و استحاضه را عمل كنید! آن كه دشمن دارد آن است كه به پر آمریكا و به پر شیطان بزرگ برمیخورد كه واقعاً به عقیده من این باز از الهامات الهی است كه بر زبان امامرضواناللهعلیه جاری شد. برای این استكبار به عنوان یك جریان جهانی، وصف بهتری از این تعبیر شیطان بزرگ نمیشد بكنیم. شاید آن روز برای خیلی از ما باور كردن آن آسان نبود. آن روز میگفتند شوروی خطرناکتر است، آنها منكر خدا هستند اما دیدیم که ریشه همه خطرها به آمریكا برمیگردد.
بههرحال این جریان با خدایی كه ما میگوییم مخالف است ولی با آن خدایی كه وهابیت و امثال اینها گوید مخالفتی ندارد؛ با پیغمبری كه ما میگوییم با آن مخالف است؛ با امامی كه ما میگوییم صددرصد مخالف است؛ با لفظ آن هم مخالف است! آخر مگر لفظ امام گناهی كرده است؟! مگر شما در فقهتان و در رساله عملیه نمیگویید امام جماعت؟! چطور وقتی امام سیاست و مدیریت شد آنجا اشكال پیدا میکند؟! قرآن میفرماید وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا؛[1] یاد میدهد دعا كنید كه شما امام شوید. آن وقت ما بگوییم نه، امام، مخصوص امام معصوم است. این عجیب نیست كه شیطان چنین القائی بكند؛ عجیب از مؤمنینی است كه سادهانگارانه این حرفها را و این شبهههای شیطانی را بپذیرند. این شبههها مسخره است ولی متأسفانه افراد سادهدلی پیدا میشوند که به همین چیزها میگویند این حركت، انحرافی است چون امام را دارد 13تا میکند! امام به چه معنا 13تا نمیشود؟! اگر یك امام جماعتی هم پهلوی امام معصوم گذاشتیم آنوقت 13تا میشود؟! آن یك معنای دیگری است، این یك معنای دیگری است؛ این یك مصداق دیگری از امامت است آن یک مصداق دیگری؛ اینها چه ربطی به هم دارد؟! مگر در همه کتابهای فقهی ما مسئله حكومت عدل و حاكم عادل مطرح نیست؟! خیلی جاها مثل مرحوم شیخ طوسی و دیگران در یك مواردی در مصادیق آن به جای حكومت عدل میگویند حكومت ولایتفقیه. ما بگوییم نه، حكومت مخصوص معصومین هست، در حكومت اسلامی اسم كس دیگری را نداریم و شبهاتی از این قبیل. پس یك بخش كاری كه برای انقلابی ماندن ما لازم است این است كه این شناخت را تعمیق و توسعه بدهیم، جدیتر و محکمتر بیان كنیم، تبیین كنیم، هم خودمان باور کنیم و هم به دیگران بباورانیم، شبهات آن را رفع كنیم و نگذاریم شیاطین با این شبهات واهی مضحك و متأسفانه در بعضی جاها فریبنده، فضا را آلوده كنند.
غیر از عامل شناخت، عامل دوم عامل نفسانی است. چرا آدم دلش نمیخواهد؟ عامل اول تنبلی است. آدمیزاد، آسایشطلب است. البته اختصاص به انسان ندارد و برای جنبه حیوانیت او هست. چهارپایان هم همینگونه هستند و میخواهند از زیر بار در بروند. آدم هرچه راحتتر باشد بهتر است؛ آهسته بیا، آهسته برو كه گربه شاخت نزند! اگر بخواهی حرف بزنی، كسی متعرض شود، رویارویی پیدا شود، احیاناً یک وقت زندانی، فلانی یا اتهامی، وصلهای بچسبانند و اینها، ما چه داعی داریم؟! سری كه درد نمیکند را چرا دستمال ببندیم؟! آرام زندگی کنیم؛ آقا! درست را بده! مردم هم بیایند دست تو را ببوسند و خیالت راحت! چرا وارد یك صحنهای بشوی كه درگیری در آن بیاید، ضرر داشته باشد، زندان داشته باشد، فحش داشته باشد؟! البته بدترین فحشها فحش مقدسین است! اگر آمریكا فحش بدهد شنیدن آن گاهی شیرین است ولی به آنجا میرسد كه مقدسین فحش بدهند! مگر از نزدیکترین اصحاب امام حسنعلیهالسلام نیامدند سجاده را از زیر پای ایشان كشیدند و گفتند السلام علیك یا مُذلَّ المؤمنین؟! آنها كفار نبودند؛ ولی كسی كه وارد این صحنه میشود و بخواهد در مسائل اجتماعی، امر به معروف كند باید پیه اینها را هم به تن بمالد.
این اولین عامل نفسانی آن هست، راحتطلبی آن هست. بعد چیزهای دیگری است كه متفرع بر این میشود. به دنبال راحتطلبی، آدم آسایش و رفاه زندگی هم داشته باشد. مگر بد است؟! نعمت خداست، ما هم استفاده کنیم! بعد بتواند از این راه برای دین هم خدمت كند دیگر، حوزههای علمیه را شهریه بدهد، اداره كند، برای آنها حقوق معین كند و عنوان دیگری كه آخِرُ ما یَخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّیقینَ؛ آن هم عامل سومی است كه مانع میشود از اینکه آدم بتواند به صورت كامل از ولایتفقیه حمایت كند و برای اجرای آن فداكاری كند.
اگر بخواهیم حوزه، انقلابی بماند ما حتماً باید در دو بخش كار كنیم. البته یك شرط لازم سوم هم دارد که آن بصیرت است كه مقام معظم رهبری میفرمایند. البته آن هم جزو وجوه شناخت حساب میشود. آن شناخت دین است، آن هم شناخت شرایط عمل و شرایط اجتماعی است. اگر بخواهیم جدا كنیم اول اینكه ما باید فقه اجتماعی اسلام را تقویت كنیم. طبعاً مبانی آن را هم، قرآن و حدیث و ادله عقلی آن را هم باید تقویت کنیم.
دوم؛ خودسازی یعنی با هوای نفس، با راحتطلبی، با آسایشطلبی خودمان مبارزه كنیم. برای فداكاری و تحمل سختی آماده شویم، تا آنجایی كه اگر جان دادن لازم شد جان بدهیم. البته حل كردن مسائل فقهی آن یك مقدار مشكل است اما مرد میدان آن باز خود امامرضواناللهعلیه بود. البته قبل از امامرضواناللهعلیه امام حسینعلیهالسلام فرموده بود که أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ؛ یعنی یكی از مصادیق امر به معروف، گاهی كشته شدن در صحرای كربلا را هم ایجاب میکند؛ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ.[2] حضرت این را فرموده بودند اما فراموش شده بود. در عصر ما امامرضواناللهعلیه این را دوباره زنده كرد. پس یك مسئله، شناخت است؛ یك مسئله، خودسازی است و یک هم آماده شدن برای فداكاری در راه دین.
وَفَّقَنَا اللهُ وَ إیَّاکُمْ إنشاءالله