صوت و فیلم

صوت:
17

پشت پرده پروتستانتیسم اسلامی یا نهضت اصلاحات دین

در جمع فرماندهان سپاه
تاریخ: 
سه شنبه, 26 آذر, 1381

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌‌‌‌‌‌‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا بفرمایید.

تشریف‌فرمایی برادران عزیز را به این مؤسسه كه یادآور یكى از بركات امام عزیزمان است خوش‌آمد عرض مى‌‌كنم. امیدوارم كه همه در این ایام، مثل ایام خوب گذشته و ان‌شاء‌الله ایام بهتر آینده، در جهت شناخت وظایف و عمل به آن موفق باشیم و باشید. این دوره چون بیشتر توجه به تقویت مبانى فكرى و فرهنگى است و این مباحث شامل شاخه‌‌هاى مختلفى مى‌‌شود كه طبعاً در ظرف چند روز نمى‌‌شود فهرستى از آن را هم ارائه كرد لذا اولویت‌‌ها را باید رعایت كرد و برای مسائلى كه در این ایام، ذهن‌‌ها را بیشتر به خود مشغول مى‌‌كند و پاسخ روشن و قانع‌کننده‌ای مى‌‌طلبد اولویت قائل شد.

تخریب، تضعیف و تغییر در مبانی ارزشی و دینی؛ هدف دشمنان انقلاب اسلامی

با توجه به اینكه اساساً مبنای دین بر فكر، اندیشه و ایمان انسان‌‌هاست و به یك معنا این‌ها مقولاتى فرهنگى هستند، انقلاب اسلامى ما هم كه ویژگى اصلى‌‌اش اسلامیت آن است بُعد فرهنگى آن، بُعد سرنوشت‌‌ساز این انقلاب به شمار مى‌‌رود و طبعاً كسانى كه درصدد تضعیف این انقلاب و یا به خیال خام خودشان درصدد براندازى باشند، مخصوصاً بعد از شكست خوردن در سایر جبهه‌‌ها، همّ خودشان را به تضعیف و تخریب مبانى فرهنگى گماشته‌‌اند و به‌خصوص این روزها كه دیگر ماسك‌‌ها برداشته شده و شمشیرها از رو بسته شده و دیگر سران استكبار همه چیز را آشكار و بی‌پرده مطرح مى‌‌كنند، دیگر جاى تأملى در این نیست كه كمر خودشان را براى نابود كردن فرهنگ اسلامی، محكم بسته‌‌اند و در این راه از شیوه‌‌هاى مختلفى استفاده مى‌‌كنند كه كلیات این شیوه‌‌ها بسیار دیرپا و سابقه‌دار است و امروز در شكل‌‌ها و قالب‌‌هاى خاصى به صورت یک امر نو در آمده است وگرنه ریشه‌‌اش را از كهن‌‌ترین ایام مى‌‌شود پیگیرى كرد.

مغالطه در مفاهیم؛ تاکتیک دشمن برای از بین بردن فرهنگ اصیل اسلامى

یكى از این شیوه‌‌ها - توجه داریم كه سروکار ما با مسائل فكرى است- یكى از این شیوه‌‌ها براى این‌که فرهنگ اصیل اسلامى را از مردم بگیرند مغالطه در مفاهیم است؛ یعنى یك لفظى که در فرهنگ اسلامى یك معناى خاصى دارد و آن معنا، یك بار ارزشى مثبت دارد - یعنى وقتى آدم این لفظ را مى‌‌شنود به فكر آن معنا مى‌‌افتد، آن معنا در او انگیزه‌‌اى ایجاد مى‌‌كند، خوشش مى‌‌آید، آدم در صدد برمی‌آید كه آن را تحقق ببخشد و جایى كه هست پیگیرى كند- آن لفظ را مى‌‌گیرند و آرام‌آرام یك معناى جدیدى به آن مى‌‌بخشند و احیاناً به ‌‌جایى مى‌‌رسد كه درست معناى ضد آن معناى اول از آن اراده مى‌‌شود! با استفاده كردن از آن سابقه خوبى که این لفظ دارد و مردم آن را دوست دارند با لفظ، بازى مى‌‌كنند و یك معناى جدیدى را به آن مى‌‌دهند كه آن معنا، درست بر ضد آن معناى اول است و لیاقت دارد كه لفظى ضد آن برای آن به كار برده شود. امروز این روش در جنگ‌‌هاى روانى بسیار رایج است و شاید كسانى فكر كنند كه شیاطین این عصر هستند كه این را اختراع كرده‌‌اند؛ ولى این‌گونه نیست. این سابقه‌ای بسیار طولانى دارد.

بررسی واژه اصلاح و اصلاح‌طلبی

صرف‌نظر از مباحث سیاسى كه من دوست ندارم اصولاً در مسائل سیاسى احزاب و جناح‌‌ها و امثال این‌ها وارد بشوم، مخصوصاً در چنین جمعی كه براى بررسى مسائل فرهنگى تشكیل شده است ولى به‌هرحال ناچار هستیم و وقتى مباحث روز، مطرح مى‌‌شود آدم بالاخره با یك گروهى ارتباط پیدا مى‌‌كند. صرف‌نظر از انتساب این مفاهیمى كه مى‌‌خواهم عرض كنم با یك گروه خاص، خود این واژه اصلاح را ملاحظه بفرمایید که چقدر لفظ قشنگى است. چه اصلاح به معناى آشتى دادن دو نفر باشد كه بینشان كدورتى هست مثل اصلاح بین زوجین یا اصلاح بین دو گروهى كه با هم تخاصم دارند، وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَینِكُمْ،[1] یا اصلاح ذات البین كه در روایات آمده است كه از همه عبادات، افضل است؛ و چه اصلاح به معناى این‌که فسادهایى كه در یك جایى پدید آمده، رخنه كرده و یا حتى امكان پدید آمدنش است، به عنوان پیشگیرى جبران شود. دیگر آن جا طرفین مطرح نباشند؛ یك فسادى در فردى یا در جامعه‌‌اى، فرق نمى‌‌كند، در یك جایى به وجود آمده باشد بدون این‌که در مقابل كسى واقع شده باشند و كشمكشى با كس دیگرى داشته باشند. خود فرد یا جامعه اگر مبتلا به یك فسادی شده در صدد اصلاح آن بربیاید. هر دوى این تعبیرات، صحیح است و در قرآن هم وارد شده است. در مقابل اصلاح هم افساد است؛ اصلاح یعنى رفع فساد كردن، افساد یعنى ایجاد فساد كردن.

فساد انگیزی منافقان زیر پوشش اصلاح و اصلاح‌طلبی!

صفحه اول قرآن را كه باز مى‌‌كنید قرآن كریم در همین سوره بقره از چند دسته از مردم یاد مى‌‌فرماید؛ یك دسته مؤمنان پاك و شایسته هستند، یك دسته كافران سینه‌چاک هستند و یك دسته هم منافقان هستند. قرآن هر سه دسته را در اول سوره بقره دسته‌بندی مى‌‌فرماید. برای منافقان اوصاف خاصى را ذكر می‌فرماید. یكى از اوصاف منافقان این است که وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ؛[2] وقتى به مردم گفته مى‌‌شود كه در زمین ایجاد فساد نكنید این منافقان مى‌‌گویند ما اصلاح‌‌گر هستیم؛ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ.

قرآن بلافاصله جوابشان را مى‌‌دهد و نمى‌‌گذارد که بعد در جاى دیگرى جوابشان را بدهد؛ همان‌جا می‌فرماید اتفاقاً اصلاً مفسد، همین‌‌ مدعیان اصلاح هستند؛ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِنْ لَا یَشْعُرُونَ.[3] آن‌‌هایى كه با ادبیات عربى آشنا هستند مى‌‌دانند که این تعبیر أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ نوعى معناى حصر را افاده مى‌‌كند. ضمیر فصل و خبر محلّى به الف و لام، نوعى افاده حصر مى‌‌كند. می‌فرماید إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ؛ نمى‌‌فرماید إِنَّهُمْ مُفْسِدُونَ.

افساد به بهانه اصلاح!

به‌هرحال منظورم این بود كه این تعبیر اصلاح و اصلاح‌‌طلبى و این حرف‌‌ها یك چیز جدیدى نیست و سابقه‌ای بسیار طولانى دارد. اگر به قبل از اسلام هم برگردیم باز نمونه‌‌هایش را مى‌‌توانیم پیدا كنیم و همیشه شیاطین، منافقان، دو چهره‌‌ها و چند چهره‌ها از همین واژه براى فریب دادن دیگران استفاده مى‌‌كردند؛ لفظ قشنگى را انتخاب مى‌‌كردند، به كار مى‌‌بردند و در آن یك معناى نادرستى را قالب مى‌‌زدند. كارهایى را كه مى‌‌خواستند بكنند که درواقع افساد بود، اسم آن را اصلاح مى‌‌گذاشتند تا دیگران فریب بخورند و قبول كنند.

تاریخچه شکل‌گیری نهضت اصلاح‌گرایی دینی در اروپا

در تاریخ بشریت و در اقوام مختلف، یك نقطه عطف‌‌هایى هست و یك حوادث برجسته‌‌اى اتفاق افتاده كه این‌ها در تاریخ، ثبت شده و شهرت پیدا كرده است و حتی گاهى یك قرن به نام یك حادثه‌‌ نامیده مى‌‌شود. یكى از حوادثى كه در تاریخ اروپا واقع شد و ابعاد مختلفى داشت و بُعد غالب آن بُعد دینى و مذهبى بود یك نهضت اصلاح‌‌طلبى بود. اگر شما جلد ششم تاریخ تمدن ویل دورانت را مطالعه بفرمایید، مخصوصاً در كتاب دوم آن، بحث درباره همین نهضت اصلاح‌‌طلبى است كه عمدتاً از سال 1517 به بعد، در اوایل قرن شانزدهم، بعد از نهضت رنسانس در اروپا اتفاق افتاد و این نهضت این‌قدر معروف شد كه اصلاً عصر اصلاح‌‌طلبى به عنوان یك عصرى در تاریخ تمدن اروپا ثبت شد و همین‌گونه كه ملاحظه مى‌‌فرمایید بخشى از تاریخ تمدن اروپا به نام عصر اصلاح‌‌طلبى نامیده شده است. اصلاً اسم جلد ششم همین تاریخ تمدن ویل دورانت، اسم آن اصلاح دینى است.

این اصلاح را همه مى‌‌شناسید. این همان اصلاح پروتستانتیسم یا به قول اولین منادى ایرانی آن، پِراتِستانتیزِم است. او تلفظ انگلیسى آن را به كار برد. پروتستانتیسم تلفظ فرانسوى آن است؛ جریان این بود كه در قرن پانزدهم، در اروپا، كلیساى كاتولیك به نهایت انحطاط خودش رسید. از جهات مختلفى مرتكب اشتباهات بسیار خطرناكی شد كه دیگر آن را در لب پرتگاه سقوط قرار داد. تعدادی از این اشتباهات را به عنوان نمونه عرض می‌کنم؛

دنیاطلبی کلیسای کاتولیک به جای بی‌اعتنایی به دنیا

اولاً مى‌‌دانید که عنوان معروف مسیحیت، آنچه که مسیحیت در میان ادیان به آن عنوان، شهرت دارد و حتى ما هم مسیحیت را بیشتر به همین عنوان مى‌‌شناسیم توجه به معنویات و بی‌اعتنایی به دنیاست؛ تارك دنیا بودن و رهبانیت. این صومعه‌‌ها و دِیرها این‌ها كار مسیحى‌‌ها است. در میان مذاهب دیگر، فرض كنید یهودى، زرتشتى و مسلمان‌‌ها این‌گونه چیزها، نادر یا به طور شاذ پیدا مى‌‌شود ولى اصلاً اساس مسیحیت توأم با پیدایش رَهبانیت و صومعه‌نشینی و این حرف‌‌ها بود. حالا آن هم یك فلسفه‌‌اى دارد كه از بس پیروان حضرت عیسى مورد شكنجه و آزار یهودیان قرار می‌گرفتند، این‌ها از شهرها فرار مى‌‌كردند و مى‌‌رفتند در كوه‌‌ها و غارها زندگى مى‌‌كردند و این كار به صومعه‌نشینی و رَهبانیت رسید. به‌هرحال تعبیرات انجیل، به‌خصوص در این جهت، بسیار قوى و كوبنده است كه بی‌اعتنایی به دنیا و توجه به ملكوت و آسمان و از این تعبیرات، رایج است.

كلیساى كاتولیك كه مهم‌‌ترین كلیساى مسیحیت در آن زمان بود و امروز هم هنوز شاید كاتولیك مهم‌‌ترین كلیساى مسیحیت و قوى‌‌ترین مذهبشان باشد، همین مذهبى كه پاپ رئیس آن است، این‌ها علیرغم شعار دنیا گریزى، آخرت‌‌گرایى و این حرف‌ها یك بساط سلطنتى عجیبى براى خودشان درست كردند. الآن هم در بین پاپ‌‌ها استفاده از انگشترهاى سنگین طلا و آویزان کردن علامت‌‌هاى زیاد طلا به سر و سینه‌‌شان رایج است. گاهى آدم تعجب مى‌‌كند که این دست‌‌هایش را با این انگشترهاى سنگین طلا چطور مى‌‌كشد و آن مدال‌‌هاى طلایی که به سر و سینه‌‌شان آویخته است! كسانى كه ملاحظه فرموده باشند كاخ زندگى پاپ، جایى كه زندگى مى‌‌كند، ادارات و واتیكان، یك كاخ سلطنتى است.

در آن زمان‌‌ها این‌ها بسیار بیشتر شده بود. حتى پاپ، تنه به تنه سلاطین و امپراتورها مى‌‌زد و گاهى با آن‌ها مى‌‌جنگید. دار و دسته قوی‌ای داشت، گاهى با سلاطین كشورهاى دیگر جنگ مى‌‌كرد، لشکرکشی مى‌‌كرد و سلاطین دیگر گاهى براى جنگ‌‌هاى رایجى كه بین خودشان بود از پاپ كمك مى‌‌گرفتند، بندوبست مى‌‌كردند، پول‌‌هایى مى‌‌گرفتند و پاپ یك كمك‌‌هایى به آن‌‌ها مى‌‌كرد. حالا چه سرباز براى آن‌ها می‌فرستاد، چه پول می‌داد و چه كمك‌‌هاى معنوى می‌کرد از قبیل تبلیغات و تأیید حركت آن‌ها.

آمرزش‌نامه‌ای برای بخشش گناهان گذشته و آینده!

این مقدمه را هم باید اشاره كنم که یكى از آداب و مناسكى كه در كلیساى كاتولیك هست این است كه كسانى كه گناهى كرده‌‌اند پهلوى كشیش مى‌‌آیند و به گناه خودشان اعتراف مى‌‌كنند و احیاناً گاهى یك هدیه‌‌اى هم به كلیسا تقدیم مى‌‌كنند و كشیش گناه آن‌‌ها را مى‌‌بخشد. این مرسوم است. الآن هم در همه كلیساهاى كاتولیك مرسوم است. یك جاى مخصوصى هست، شخص گناهكار مى‌‌آید سرش را در آنجا وارد مى‌‌كند و جلوى كشیش اعتراف مى‌‌كند که من چه گناهانى كرده‌‌ام و البته كشیش هم متعهد است که سرّ او را نگه دارد و جایى فاش نكند. بعد که اعتراف مى‌‌كند كه من این گناهان را انجام داده‌ام، همین‌گونه كه عرض كردم احیاناً یك هدیه و نذر و نذوراتى هم اینجا تقدیم مى‌‌كند و كشیش گناه او را مى‌‌بخشد، پاك مى‌‌شود و به بهشت مى‌‌رود! این از سابق بوده، الآن هم هست. از گفتن آن و عمل كردن به آن هم ابایى ندارند.

در اوایل قرن شانزدهم که لئون، پاپ كلیساى كاتولیك بود این كار به جایى رسید كه این‌ها یك آمرزش‌‌نامه‌ای در یك پاكت سربسته‌‌اى تهیه كردند و این برات نجات از آتش جهنم بود و این را با قیمت گزافى مى‌‌فروختند! دیگر بستگى داشت به این‌که چقدر پول بدهند و چه اندازه گناهانشان بخشیده بشود!

در همین تاریخِ ویل دورانت نقل شده است كه نه‌تنها گناهان گذشته‌‌شان را مى‌‌بخشیدند، اگر پول زیادی مى‌‌دادند گناهان آینده‌‌شان را هم مى‌‌بخشیدند! یك براتى به آن‌ها مى‌‌دادند كه دیگر هیچ كس حق ندارد متعرض شما بشود و از این دنیا كه رفتید صاف داخل بهشت مى‌‌روید! حتى سلاطین، درباریان و رجال كشورها براى اینكه در میان مردم خودشان موقعیتى پیدا كنند و دیگر كسى به آن‌‌ها تعرضى نكند پول گزافى مى‌‌دادند و این آمرزش‌‌نامه‌‌ها را مى‌‌خریدند و دیگر كسى نمى‌‌توانست به آن‌‌ها حرفى بزند. مى‌‌گفتند ما هر كارى که كردیم دیگر بخشیده هستیم و بهشتى هستیم. از این راه یك پول بسیار هنگفتى از همه كشورهاى اروپایى كه عمدتاً مسیحى بودند به دربار پاپ سرازیر شد. این یكى از كارهایشان بود.

تجملات و فساد کلیسای کاتولیک و دستگاه پاپ در قرون وسطی

تجملات دستگاه پاپ به آنجا رسید كه در تاریخ نقل كرده‌‌اند - البته این‌ها شهودین عَدلین بالاى سرش نیست یا خبر متواتر نداریم. دیگر این‌ها چیزهایى است كه در همین كتاب‌‌ها نقل كرده‌‌اند. این كتاب‌‌ها را هم خود مسیحیان نوشته‌‌اند، ما نمى‌‌گوییم- به نظرم از خود مارتین لوتر كه مبتكر پروتستانتیسم بود نقل كرده‌‌اند که قبل از این‌که در صدد مبارزه با كلیساى كاتولیك بربیاید وقتی رفته بود که به دیدار پاپ كاتولیك مشرَّف بشود و ایشان را زیارت كند با زانو از پله‌‌ها بالا رفته بود! بعد مى‌‌گوید كه در دربار پاپ، میز شام را دوازده دختر لخت فراهم مى‌‌كردند! نوشته میز شام را كه مى‌‌خواستند فراهم كنند دوازده دختر لخت موظف بودند كه میز شام را فراهم كنند؛ و فسادهاى دیگرى كه گفتنى نیست. این شد مذهبى كه حضرت عیسى آورده بود با آن رَهبانیت و با آن ترك دنیا و ترك تجملات! خودشان این چیزها را مى‌‌گفتند. بالاخره این انجیلشان بود و شعارهایشان همین‌‌ها بود اما زندگى پاپ و دستگاه ریاست مذهبى این‌گونه بود.

مارتین لوتر؛ آغازگر نهضت پروتستانتیسم

كسانى گوشه و كنار اعتراض و انتقاد مى‌‌كردند ولى قدرت، دست آن‌ها بود و گوش كسى به این حرف‌‌ها بدهكار نبود. اولین كسى كه رسماً علیه این وضع قیام كرد مارتین لوتر آلمانى بود كه هم راهب بود و هم در آلمان استاد دانشگاه بود که به‌خصوص بعد از پخش این آمرزش‌‌نامه در سال 1517 میلادى دیگر نتوانست مقاومت كند و شروع كرد به انتقاد كردن و سخنرانى و نوشتن و كتاب و اعتراض به این دستگاه و طولى نكشید كه بازارش خیلى گرفت و در ظرف شاید كمتر از ده سال، تعدادى از شهرهاى آلمان یا اكثریت‌‌شان به او گرویدند و پروتستان شدند و دیگر دكان كاتولیك در آلمان كساد شد. در ظرف یك مدت كوتاهى! خود این مسئله یكى از مسائلى است كه احتیاج به تحلیل جامعه‌‌شناسى دارد كه چه طور در ظرف این مدت، چنین راهب گمنامى توانست چنین نهضتى را به وجود بیاورد و این‌قدر طرفدار پیدا كند؟! آن‌وقت‌ها كه رادیو و تلویزیون و این حرف‌‌ها نبود. با همان وسایل ساده‌‌اى كه آن روز داشتند تبلیغات كردند و كارشان به این زودى گرفت، به‌خصوص در خود آلمان. مشابه آن هم در سوئیس و فرانسه توسط کالون و این‌ها كه نهضت مشابهى را به وجود آوردند اتفاق افتاد. به‌هرحال این نهضت پروتستانتیسم شد.

پروتستانتیسم؛ مذهب اعتراض

اصل پروتستان از پروتست است كه لفظ مشتركى است و هم به انگلیسى و هم به فرانسه استعمال مى‌‌شود و به معنى اعتراض است. سابقاً در دادگسترى، متهم كه اعتراض مى‌‌داد مى‌‌گفتند پروتست مى‌‌دهد؛ پروتست عدلیه. این پروتست همان است، به معنى اعتراض.

این چون کارش به عنوان اعتراض به كلیساى كاتولیك شروع شده بود اسم مذهبش مذهب پروتست شد. كسانى كه این مذهب را مى‌‌گرفتند پروتستان مى‌‌شدند (تلفظ فرانسوى آن) و اسم این گرایش و مذهب هم پروتستانتیسم شد یعنی مذهب اعتراض.

نحوه ظهور و پیدایش نهضت پروتستان

این‌ها مى‌‌گفتند حالا ما كاتولیك و تعلیمات كلیساى روم را که رها كنیم خب چه بگوییم؟! کم‌کم خودش شروع كرد به این‌که یك تعلیمات جدیدى را عرضه كند. روح همه تعلیمات پروتستانتیسم كه در مقابل كاتولیسم مطرح شد و مهم‌‌ترین عنصرى كه این گرایش با آن شناخته مى‌‌شد این بود كه دیگر این وساطت پاپ و اسقف‌‌ها بین انسان و خدا باید برداشته شود. کاتولیک‌ها مى‌‌گفتند باید بروند كشیش گناهانشان را بیامرزد ولی این‌ها مى‌‌گفتند نه، دیگر كار به این‌ها نداریم و براى آمرزش گناهان احتیاج به كشیش و پول دادن و این‌ها نیست چون آن فسادى كه در كلیساى كاتولیك پیدا شده بود از همین‌ها بود که گناه یا آمرزش مى‌‌فروختند!

ولى این سرایت كرد به این‌که گفتند دیگر هیچ كس براى تفسیر كتاب مقدس هم احتیاج به كشیش و اسقف و پاپ ندارد و هر كسى مى‌‌تواند كشیش خودش باشد! باز از خود لوتر نقل كرده‌‌اند كه گفته است در اثر این حركتى كه ما كردیم كار به جایى رسیده است كه ما به تعداد افراد، فرقه مذهبى داریم؛ یعنى هر كسى خودش هر چه از انجیل مى‌‌فهمد آن براى او مذهب مى‌‌شود ولو با همه افكار دیگران اختلاف داشته باشد! یك چنین تعبیرى از او نقل كرده‌‌اند كه ما به تعداد افراد، فرقه مذهبى داریم.

فرقه‌ها و اصلاحات پروتستانی

این مسئله كه ما احتیاج به مفسِّر نداشته باشیم و هر كسى خودش به كتاب مقدس مراجعه كند و استفاده كند این براى این بود كه هیمنه پاپ و کشیش‌ها و دستگاه آن‌‌ها را بشكنند و مردم را از آن طرف برگردانند تا دیگر كسى دنبال آن‌‌ها نرود؛ ولى همین‌گونه كه خود ایشان گفت نتیجه این شد كه هر كسى كشیش خودش بشود، هر كسى مفسر خودش بشود و هر كسى بتواند یك فرقه مذهبى درست كند. هیچ مؤونه‌ای ندارد، هیچ ضابطه‌‌اى ندارد دیگر. هر كس هر چیز فهمید، وجدان خودش قاضى می‌شود و فهم خودش هم تعیین‌کننده مذهبش است.

نقش پروتستانتیسم در تحولات اقتصادى و صنعتى اروپا

این مذهب ابعاد مختلفى داشت و تحولاتى ایجاد كرد تا اینکه بعدها مورد بحث‌‌هاى زیادى واقع شد. در همین اواخر در همین تحلیل‌‌هایى که روى مذهب پروتستانتیسم كردند یكى از مسائل مهمى كه مطرح شد نقشى بود كه پروتستانتیسم در تحولات اقتصادى و صنعتى اروپا داشته است. ماكس وبر جامعه‌‌شناس معروفى كه یكى از اَبطال جامعه‌‌شناسى است یك كتابى نوشته است به نام اخلاق پروتستانتیسم. آن‌‌جا ادعا مى‌‌كند كه اصلاً این پیشرفتى كه اروپایى‌‌ها به آن رسیده‌‌اند، این صنایع و این اختراعات و امثال این‌ها، این‌ها مرهون همین نهضت پروتستانتیسم است. بعد در تحلیلش این‌گونه مى‌‌گوید؛ مى‌‌گوید این‌ها در مقابل تجمل‌گرایی دستگاه كاتولیك، دعوت به زهد مى‌‌كردند و مى‌‌گفتند آدم باید زاهد باشد؛ زاهد باشید یعنى چه؟ یعنى كم مصرف كنید.

این‌ها تحلیل جامعه‌‌شناختى آقای ماكس وبر است، به من اعتراض نكنید. ایشان مى‌‌گوید این گرایش به زهد باعث این شد كه مردم كم خرج مى‌‌كردند و زیاد پس‌انداز مى‌‌كردند. پس‌اندازها موجب این شد كه سرمایه‌‌هاى بزرگ به وجود بیاید. سرمایه‌‌هاى بزرگ که به وجود آمد فعالیت‌‌هاى اقتصادى بزرگ هم راه افتاد و پیشرفت‌های صنعتى پدید آمد و به اینجا رسید. پس این پیشرفت مادى و اقتصادى اروپا مرهون تعلیمات زهدگرایانه مارتین لوتر و مذهب پروتستان بود. ایشان معتقد است كه پیشرفت اروپا مرهون این مذهب بود. این اخلاق پروتستانتیسم یعنى زهدگرایى بود كه اروپایى‌‌ها را به این اوج اقتصاد و پیشرفت مادی و صنعتی رساند. حالا این یک تحلیل است؛ العُهدة علی مُحلِّلِه.

فرقه‌های متعدد پروتستان

خب این یک تاریخچه‌ای از پیدایش مذهب پروتستانتیسم در اروپا بود که اصلاً این مذهب چیست و چرا پیدا شد و به كجا رسید؟ شاید خیلى از شما اطلاعاتتان در این زمینه، بیشتر از بنده باشد. من یك اشاره‌‌اى كردم كه اصلاً این مذهب چیست؟ روحش چیست؟ چرا پیدا شد و چگونه رواج پیدا كرد؟ امروز هم فرقه‌‌هاى زیادى از پروتستان‌‌ها وجود دارد. هر روز هم یك فرقه جدیدى پیدا مى‌‌شود. الآن فرقه‌‌هاى اصلى پروتستان در عالم، بیش از پانصد فرقه است! پانصد فرقه مهم! صرف‌نظر از فرقه‌‌هاى كوچكى كه در یك شهر یا یك كشور، تازه پیدا مى‌‌شود پروتستان‌‌ها بیش از پانصد فرقه مهم دارند كه تاریخچه‌‌هایشان در كتاب‌‌ها نوشته شده است.

تأثیر جو فرهنگى غرب بر برخی از جوانان دانشجو

حالا این را داشته باشید. عده‌‌اى دانشجو از ایران ما براى تحصیلات، برای یاد گرفتن صنایع و تكنولوژى پیشرفته غرب، برای تبادل و گفتگوى فرهنگى و دیالوگ و چیزهایى از این قبیل به خارج رفتند. بسیارى از این‌ها، حالا من نمى‌‌گویم همه‌‌شان، بسیارى از این‌ها به طور طبیعى تحت تأثیر فرهنگ و تمدن غربى واقع شدند. هیچ قابل انكار هم نیست. حالا اگر كسانى که مثلاً فرض كنید ده، دوازده سال رفته باشند در پاریس مانده باشند و تحت تأثیر واقع شده باشند را با بعضى اشخاصى كه چند روز مسافرت اروپا مى‌‌روند و برمی‌گردند و عوض مى‌‌شوند مقایسه ‌‌كنید این قابل فهم خواهد بود. ما كسانى را داریم كه چند تا سفر خارجى مى‌‌كنند و به اروپا مى‌‌روند، بعد که برمی‌گردند عوض مى‌‌شوند. حالا آن‌هایی كه هفت، هشت سال رفته‌‌اند و در پاریس یا لندن یا برلین درس خوانده‌‌اند و برگشته‌‌اند اینکه آن‌ها عوض شده‌‌اند این تعجبى ندارد. یك جوانی که پایه فكرى قوی‌ای هم ندارد، ده، دوازده سال آنجا دانشگاه رفته است. خود استاد هم نقش مهمى را دارد. همین‌که استاد باشد كافى است که در فكر طرف اثر بگذارد.

مى‌‌دانید یكى از نویسندگان، چند تا از این اساتید فرانسوى را مى‌‌گوید این‌ها معبودهاى من هستند! مقاله‌‌اى دارد تحت عنوان معبودهاى من! یكى‌‌شان هم این آقاى سارترِ صهیونیست طرفدار اسرائیل است كه مؤسس یك مذهب اگزیستانسیالیسم الحادى هم به شمار مى‌‌رود. این را مى‌‌گوید یكى از معبودهاى من است! و كسانى از این قبیل. بنده حالا در مقام قضاوت درباره شخص و این‌ها نیستم. منظورم اشاره به این است كه استاد و جو فرهنگى چگونه مى‌‌تواند در یك دانشجوى جوان اثر بگذارد.

نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران

براى كسانى كه خارج رفته باشند و با تاریخ و ادبیات اروپا آشنا شده باشند و تحت تأثیر نهضت رنسانس و پروتستانتیسم واقع نشده باشند تقریباً كمتر مى‌‌شود استثنایى قائل شد. از همان اوایل، تقریباً از زمان ناصرالدین‌شاه كه رفتن دانشجویان به خارج و ارتباط با آن‌‌جا شروع شد و حركتى كه میرزا تقی‌خان امیرکبیر البته با حسن نیت، تا حدود زیادى شروع كرد و ترویج كرد، از همان وقت‌‌ها عده زیادى به كشورهاى اروپایى مى‌‌رفتند و تحصیلات مى‌‌كردند و حالا كم یا زیاد تحت تأثیر این‌ها واقع مى‌‌شدند. نهضت روشنفكرى و فراماسونرى هم از همان وقت شروع شد. میرزا مِلكُم خان معروف از همین‌‌هاست. میرزا فتحعلى آخوندزاده از همین‌‌هاست؛ سران عصر روشنفكرى ایران چه قبل از مشروطه و چه دنباله‌‌هایشان بعد از مشروطه.

میرزا فتحعلى آخوندزاده (آخونداُف)؛ منادى پروتستانتیسم در ایران

یكى از این سران روشنفكر كه شدیداً تحت تأثیر فرهنگ اروپایى واقع شده بود همین آقاى میرزا فتحعلى آخوندزاده بود كه مدتى در روسیه زندگى مى‌‌كرد و هم در زمان تزار روسیه، قبل از نهضت بلشویك‌‌ها و قبل از انقلاب اكتبر، با تزارها ارتباط داشت و هم بعد از انقلاب اكتبر، با بلشویك‌‌ها ارتباط داشت و چون مدتى در آنجا زندگى كرده بود به همین جهت، این‌ها با همان لهجه تركى آذربایجان شوروى به او آخونداُف مى‌‌گفتند و گاهى هم آخوندزاده مى‌‌گویند. این همان میرزا فتحعلى آخوندزاده است. ایشان تقریباً منادى پروتستانتیسم در ایران است. وقتى آدم بررسى مى‌‌كند می‌بیند که این آقا آدم بسیار حسابگرِ سَیّاسی بوده است یعنى كارهایش روى طرح و برنامه حساب‌شده بوده است.

خودش زندگی‌نامه، فعالیت‌‌ها و كارهایى كه كرده را شرح داده است. بیشترین چیزی كه از آثار ایشان باقى مانده است كتابى است به نام كمال الدوله كه نامه‌‌هایى بوده که براى نماینده‌‌ها و دوستانش مى‌‌فرستاده و این‌ها جمع آورى شده و بعد به صورت مجموعه‌‌اى در آمده است. آنجا افكار ایشان كاملاً مشخص است.

فتحعلی آخوندزاده؛ غرب‌زده اسلام‌ستیز

قبل از این‌که تقى‌‌زاده مثلاً بگوید ما وقتى پیشرفت مى‌‌كنیم كه سرتاپا فرنگى بشویم، چنین حرفى را البته نه با این عبارت، همین آقاى آخوندزاده گفته است. او از پیشرفت فرنگ خیلى تعریف مى‌‌كند و می‌گوید عقل‌گرایی و حكمت - حكمت منظور همان گرایش‌‌هاى فلسفى آن روز بوده كه در آن زمان، تازه در اروپا رواج پیدا كرده بوده- مى‌‌گوید این‌ها باعث این شد كه این‌ها پیشرفت كنند و ما در اثر این تقید به دین و مناسك خودمان و خرافات و امثال این‌ها از قافله تمدن عقب مانده‌ایم و براى این‌که از این وضع نجات پیدا كنیم باید همان راهى را برویم كه فرنگ رفت؛ باید دین را كنار بگذاریم و به دنبال علم و حكمت برویم - تعبیر حكمت را چون خودش به كار مى‌‌برد من هم عرض مى‌‌كنم- و این حكمت غربى است كه این‌ها را به این اوج رسانده و این، دین است كه ما را عقب نگه داشته است.

حفظ ظاهر دین و عوض کردن محتوای آن؛ سناریوی فتحعلی آخوندزاده

ولى بعد به دوستانش سفارش مى‌‌كند و مى‌‌گوید نروید صریحاً با دین مبارزه كنید چون شكست مى‌‌خورید. اگر مى‌‌خواهید پیروز بشوید اسم دین را حفظ كنید و محتوایش را تغییر بدهید. مى‌‌گوید نروید بگویید مردم باید بی‌دین بشوند تا كارشان درست بشود. مى‌‌گوید هیچ وقت چنین چیزی را نگویید بلکه بگویید دین اسلام دین بسیار خوبى است، شما در تشخیص اسلام اشتباه کرده‌اید، اسلام این نیست كه شما مى‌‌گویید.

تخریب چهره روحانیت با هدف ایجاد پروتستانتیسم اروپایی در ایران!

به‌خصوص این را به عنوان یك تز مطرح مى‌‌كند كه باید یك نهضت پروتستانتیسم یا به قول خودش پِراتستانتیزم در ایران به وجود بیاورید. اگر این به وجود بیاید مملكت ما اصلاح مى‌‌شود، ما به قافله تمدن مى‌‌رسیم وگرنه ما همچنان عقب‌مانده خواهیم بود. یكى از جهاتش هم این است كه مردم تا دنبال این آخوندها و امثال این‌ها هستند این‌ها به قافله تمدن نمى‌‌رسند. باید یك كارى كرد كه بین این‌ها و بین روحانیت فاصله بیفتد همان‌گونه كه مارتین لوتر بین مردم و بین پاپ و اسقف‌‌ها فاصله انداخت. عاملى كه باعث شد مردم از آن‌ها جدا بشوند رفتار بد آن‌ها بود لذا شما باید وانمود كنید كه این آخوندها آدم‌‌هاى فاسدى هستند و همان‌گونه که آن‌ها گفته‌اند هر كسى خودش مى‌‌تواند كتاب مقدس را بفهمد و تفسیر كند، شما هم باید این فكر را در مردم به وجود بیاورید كه براى فهمیدن قرآن سراغ آخوندهایشان نروند و بگویند من خودم مى‌‌فهمم. این درسى بود كه فتحعلى آخوندزاده به پیروانش، به فراماسونرها و به كسانى كه به‌هرحال شیفته فرهنگ فرنگى بودند داد.

این حركت كه شروع شد كسانى، حالا من نمى‌‌دانم چه اندازه آگاهانه و چه اندازه از روى غفلت و بی‌توجهی، این درس را از ایشان خوب فراگرفتند؛ باور كردند كه اولاً راه پیشرفت ما ایجاد یك نهضت پروتستانتیسم است و همان‌گونه كه این نهضت در اروپا موجب پیشرفت شد در اینجا هم مى‌‌شود.

ترویج پروتستانتیسم اسلامی با هدف پیشرفت!

همین نویسنده‌‌اى كه اشاره كردم باز در یكى از نوشته‌‌ها و سخنرانى‌‌هایش در یك مقوله فلسفى وارد شده كه ما وقتى دو تا پدیده اجتماعى که با هم همسو و متلازم هستند را مى‌‌بینیم رابطه علیت را بین آن‌ها كشف مى‌‌كنیم. آن مثلاً یك بحث فلسفى است؛ ما چگونه علیت بین پدیده‌‌هاى اجتماعى را كشف مى‌‌كنیم؟ یك راه، تلازمى است كه بین آن‌ها وجود دارد.

بعد مثال مى‌‌زند كه وقتى مى‌‌بینیم پدیده پروتستانتیسم با پیشرفت تمدن، با هم توأم بوده‌اند پس مى‌‌فهمیم که این دو با هم رابطه علیت دارند و چون این مقدَّم بوده است پس پروتستانتیسم علت پیشرفت اروپایى‌‌ها بوده است - این استدلال یك روشنفكرِ به اصطلاح اسلام‌شناس است! - بنابراین ما اگر بخواهیم پیشرفت كنیم باید از همان فرمول استفاده كنیم؛ آن پروتستانتیسم مسیحى بود، ما باید یك نهضت پروتستانتیسم البته پروتستانتیسم اسلامى به وجود بیاوریم.

روحانیت ستیزی؛ وجه اشتراک پروتستانتیسم اسلامى با پروتستانتیسم مسیحى

خب این پروتستانتیسم اسلامى چه اشتراكى با آن پروتستانتیسم مسیحى دارد؟ یكى از اشتراك‌‌هایش این است كه مردم را از روحانیت جدا كنید؛ اسلام، منهاى روحانیت. مى‌‌دانید كه این تز مال كیست؟ این درس گرفتنِ از همان نهضت پروتستانتیسم اروپایى است و خود ایشان در یك كتابى كه مجموعه سخنرانى‌‌های ایشان است باز چند چیز را پیشنهاد مى‌‌كند؛ یكى ایجاد رنسانس اسلامى است و یكى هم ایجاد پروتستانتیسم اسلامى.

امروز مى‌‌بینید كه پیروان آن‌ها هم همین مسئله را مطرح كرده‌‌اند و این جریان اخیر كه این سروصداها و این جنجال‌‌ها و تشكیل دادگاه و این حرف‌‌ها را به دنبال داشت از همین‌جا نشأت گرفت؛ بحث بر سر پروتستانتیسم اسلامى بود.

اصلاح؛ خوب یا بد؟!

حالا ما ببینیم این پدیده به عنوان یك پدیده‌‌اى كه در كشورمان اتفاق افتاده و سوابقى هم دارد و قریب صد سال پیش، از فتحعلى آخوندزاده شروع شد، بعد كسان دیگرى از فراماسونرها آن را دنبال كردند و بعد هم بعضى از روشنفكرهاى اخیر و حالا امروز به اینجا رسیده، بالاخره ببینیم این چیست؟ ما چه قضاوتى در این باره داشته باشیم؟ طبعاً هر كسى دلش مى‌‌خواهد اطلاعات بیشترى داشته باشد و بتواند یك موضع صحیحى بگیرد؛ بالاخره ما چه بگوییم؟ بگوییم خوب است؟! بگوییم بد است؟! اگر بگوییم بد است مى‌‌گویند خب این پروتستانتیسم یعنى اصلاح. مگر اصلاح بد است؟! این همان رفرماسیون است كه لوتر و كارل وَن و امثال آن‌‌ها به وجود آوردند، اصلاح مذهب است، آدم خرافات را دور مى‌‌ریزد، این مگر بد است؟! مگر در مذهب ما یك خرافاتى پیدا نشده است؟! ما می‌خواهیم با این کار اصلاحش كنیم!

حذف دین به بهانه اصلاح!

این همان مغالطه‌‌اى است كه عرض كردم. بله، در فرهنگ ما هم یك عناصر ضعیفى وجود دارد؛ در مراسم مذهبى‌‌مان هم نقص‌‌هایى وجود دارد؛ كسانى كه به اسم روحانیت فعالیت‌‌هایى مى‌‌كنند گاهى رفتارهاى نادرستى هم دارند؛ روضه‌خوان‌ها و مداح‌‌هاى ما هم گاهى در روضه‌‌خوانى‌‌شان اشتباهاتى مى‌‌كنند و گاهى یك حرف‌‌هاى دروغى هم مى‌‌زنند؛ خب این‌ها باید اصلاح شود؛ اما حالا اصلاح آن به چیست؟! اصلاح این‌ها به این است که بگوییم قرآن كلام خدا نیست؟! بگوییم وحى یك حالت خلسه عارفانه‌‌اى بود كه براى پیغمبر پیدا مى‌‌شد و معلوم نیست محتوایش درست باشد؟! بگوییم احكام اسلامى، تاریخ‌مصرف دارد و وقتى تاریخ‌مصرف آن گذشت باید دور ریخت؟! این مى‌‌شود اصلاح؟!

اصلاح یا افساد؟!

اصلاح، چیز خوبى است و همه مى‌‌خواهند اما اول باید فساد را شناخت و ببینیم عیب كجاست، كدام معیوب است و آن عیب را چگونه مى‌‌شود برطرف كرد، نه اینکه ما یك عیب بزرگ‌‌ترى به نام اصلاح ایجاد كنیم! این همان مغالطه است. سوءاستفاده از لفظ و بار ارزشی‌ای كه آن لفظ دارد براى تحقق بخشیدن به اهداف شیطانى؛ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ. مى‌‌گوید این كارها چیست؟ این حرف‌‌هایی که مى‌‌زنید چیست؟ این‌ها خلاف ضروریات دین است، این‌که انكار اصل دین است. یكى مى‌‌گفت، مثلاً فلان شخص که كجای این خلاف ضروریات دین است؟! گفتم ضروریات دین مال یك احكامى است كه جزو ضروریات دین است. كسى مى‌‌گوید اصلاً دین افیون حكومت‌‌ها هم هست، بیش از آنچه ماركس گفته است! آن مى‌‌گوید ماركس گفت دین افیون توده‌‌هاست، او بخشى از حقیقت را گفت، من بخش دیگرش را مى‌‌گویم؛ من مى‌‌گویم دین نه‌تنها افیون توده‌‌هاست بلكه افیون حكومت‌‌ها هم هست! از این باید پرسید که این كجا انكار ضرورى كرده است؟! این اصلاً انكار دین است! صحبت سر این نیست كه كدام حكم ضرورى را انكار كرده است! دیگر از این توهین بدتر مى‌‌شود به دین كرد؟!

ماركسى كه اصلاً به خدایى معتقد نیست، به دینى معتقد نیست، به پیغمبرى معتقد نیست، اصلاً دین را مایه شكست و مایه عقب‌ماندگی جامعه مى‌‌داند، دین را ابزارى در دست سرمایه‌دارها براى فریب دادن طبقه كارگر و پرولتاریا مى‌‌داند، او آخرین حرفى كه زد این بود که گفت دین، افیون توده‌‌هاست. اگر یك كسى گفت من بالاتر از آن را مى‌‌گویم این مى‌‌شود دین‌‌دار؟! این مى‌‌شود مجاهد؟! اسم این كار چیست؟! پروتستانتیسم اسلامى! عجب! اصلاح؛ اصلاح دینى است! اصلاح دینى به نفى دین است! قانون اساسى را باید اصلاح كرد؛ آن را چه كار كنیم؟! ولایت‌فقیه را بردارید! مقید بودن به اسلام را بردارید! شوراى نگهبان را بردارید كه ضامن اسلامى بودن حكومت است تا اصلاح بشود! عجب! این اصلاح است؟! پس افساد كدام است؟!

پیروى از ولایت‌فقیه؛ راه شکست نقشه‌های شیطانی

نتیجه‌‌اى كه مى‌‌خواهم بگیرم این است كه این شیوه شیطانى كه به تعبیر قرآن شیاطین انس و جن به همدیگر یاد مى‌‌دهند و از همدیگر اقتباس مى‌‌كنند، يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا،[4] این شیوه‌‌اى است كه از قرن‌‌ها پیش، انسان‌‌ها یا به كمك ابلیس یا با فكر شیطانى خودشان، اختراع و از آن استفاده کرده‌اند. بعد از این هم خواهند كرد؛ هر روز در قالب نوتر و با زرق‌وبرق بیشترى كه دیگران را فریب بدهد.

متأسفانه ما تابه‌حال کم‌وبیش فریب این نقشه‌‌هاى شیطانى را خورده‌‌ایم. حالا نمى‌‌گویم همه‌‌مان ولى خیلى‌‌ها. خیلى‌‌هایمان. شاید همین شما عزیزانى كه اینجا بودید نمى‌‌دانستید كه این آقاى اسلام‌شناس چه چیزهایى درباره پروتستان گفته و چه اغراضى داشته و شخصیتش چگونه ساخته شده و چه اهدافى را دنبال کرده است. بعد از این هم خواهد شد. شیطان نمرده است بلكه قوى‌‌تر شده و تجربه‌‌هایش بیشتر شده است.

درسى كه ما باید بگیریم این است كه هوشیار باشیم! اگر این‌جور کلاه‌ها اقلاً ده بار به سرمان رفته، بار یازدهمى نگذاریم به سرمان برود! گول این شعارهاى توخالى را نخوریم! براى چندمین بار باید كلاه سرمان برود؟! جامعه مدنى، دولت پاسخگو، مبارزه با اقتدارگرایى، شایسته‌سالاری، فراجناحى، مبارزه با ظلم اجتماعى، مبارزه با تبعیض، این‌ها شعارهایى است كه كم شنیده‌‌اید؟! وقتى بر خر مراد سوار شدند به چند تا از این شعارها عمل كردند؟! و آیا بدتر از سابق نكردند؟! تا كِى مى‌‌خواهیم گول بخوریم؟! چه كنیم گول نخوریم؟! یك راه، بیشتر ندارد؛ بازگشت به دین و تبعیت از كسانى كه آزمایش خودشان را در صداقت، در صلاح، در اخلاص و در فداكارى براى خدا و خلق خدا ثابت كرده‌‌اند؛ یعنى پیروى از ولایت‌فقیه شایسته.

وفقنا الله و ایاكم


[1]. انفال، 1.

[2]. بقره، 11.

[3]. بقره، 12.

[4]. انعام، 112.