بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَه وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّه بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَه وَفِی کُلِّ سَاعَه وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
تشریففرمایی برادران عزیز را به این مؤسسه که خانه دوم خودشان است خوشآمد عرض میکنم و فرارسیدن این ایام مبارک دهه فجر را به همه شما تبریک میگویم.
خوشبختم که برادران عزیز از دورترین نقاط جهان را در اینجا ملاقات میکنم و توفیق آشنایی با شما را دارم. از خداوند متعال برای همه شما آرزوی موفقیت دارم. هر چند ما ازنظر جغرافیایی از هم دور هستیم ولی یک رابطه معنوی، دلهای ما را به هم مربوط کرده و به هم پیوسته و آن ایمان به خداست. خداوند متعال به پیغمبرش میفرماید نعمت بزرگی که خداوند متعال به تو مرحمت فرمود این است که خدا به وسیله مؤمنانی که دلهایشان با هم مهربان بود و همه آنها در پرتو ایمان با هم مرتبط شده بودند تو را به وسیله آنها یاری کرد. من در این جا میخواهم روی همین جمله تکیه کنم که پیغمبرصلیاللهعلیهوآله به چه کمکی از مردم احتیاج داشت و مردم چه استفادهای از پیغمبر میکردند؟!
پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله در مدت چهل سال در میان مردم و ایلوتبار خودش و در شهر خودش با احترام زندگی میکرد و مردم به ایشان لقب امین داده بودند و امانتهای خودشان را برای اینکه محفوظ بماند به ایشان میسپردند. در طول این چهل سال، رابطه پیغمبر با مردم یک رابطه بسیار عادی و بلکه غالباً دوستانه و خیرخواهانه بود. هم مردم به ایشان احترام میگذاشتند و هم ایشان نسبت به مردم، دلسوز و مهربان بود.
از آن وقتی که ایشان از طرف خداوند متعال مأمور شدند که مردم را به خدای یگانه هدایت کنند و آنها را از پرستش بتها باز بدارند و همینطور از کارهای زشت و غیرانسانی نهی کنند دشمنی مردم با ایشان شروع شد. میدانیم که پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله در مقابل این دعوتشان از مردم چیزی نمیخواستند و درخواست مزد و پاداشی نمیکردند و نمیفرمودند من را رئیس خودتان قرار بدهید و از من اطاعت کنید؛ همه حرف ایشان این بود که خدای یگانه را بپرستید و از کارهای زشت دست بردارید. تنها چیزی که باعث دشمنی مردم نسبت به پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله میشد یک تعصب جاهلانهای بود که نسبت به عقاید خرافی و غلط خودشان داشتند. پیغمبرصلیاللهعلیهوآله درواقع خیر مردم را میخواستند و میخواستند آنها را از جهالت، از بدبختی دنیا و به دنبالش از بدبختی آخرت نجات بدهند اما آنها فکر میکردند که ایشان دارد به مقدسات و عقایدشان توهین و به معبودهایشان بیاحترامی میکند!
عین این جریان برای پیغمبران پیشین هم وجود داشته است. بعد از ایشان هم این جریان به شکلی برای جانشینان پیغمبرصلیاللهعلیهوآله اتفاق افتاده است. همه پیغمبران خدا جز خیر بشر و سعادت دنیا و آخرت آنها را نمیخواستند. ائمه اطهارسلاماللهعلیهماجمعین که جانشینان پیغمبر اسلام هستند و همه کسانی که در مکتب آنها تربیت یافتهاند غیر از خیر مردم چیزی نمیخواهند؛
اولین عاملی که موجب مخالفت مردم با انبیا میشد تعصبات جاهلانه نسبت به عقاید و آدابورسوم آبا و اجدادیشان بود.
بزرگان اقوامی هم بودند که ریاستهایی داشتند و میدیدند که اگر ایمان به خدای یگانه بیاورند آن ریاستها از دستشان میرود؛ یا از راه نامشروع ثروتهایی اندوخته بودند، میترسیدند اگر ایمان بیاورند و دولت اسلامی تشکیل شود آن ثروتهایشان بر باد برود؛ یا سلطههایی بر مردم داشتند و میترسیدند اگر آن سلطهها از بین برود و حکومت حق برپا بشود منافع آنها به خطر بیفتد. پس عامل دوم مخالفت با انبیا، ترس از از دست رفتن منافع بزرگان و سردمداران اقوام بود.
یک عامل سومی هم در میان این عوامل وجود داشت که اختصاص به کسانی داشت که خودشان را اقران و همطراز انبیا و یا برتر از آنها میدانستند و از اینکه کسانی که در یک رده پایینتری هستند، ثروت کمتری دارند، فقیر هستند، ایلوتباری ندارند، اینها دارای یک مقامی بشوند و آنها محروم بشوند ناراحت بودند. درواقع حسد بردن بر کسانی که آنها را مساوی خودشان و یا پایینتر از خودشان میدانستند.
این سه عامل صریحاً در قرآن بیان شده است. درباره عامل اول میفرماید که: بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَىٰ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَىٰ آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ؛[1] وقتی انبیا میفرمودند دست از این بتپرستی و رفتارهای غلط بردارید، آنها میگفتند اینها رفتارهای آبا و اجدادی ماست، ما اینها را از پدرانمان یاد گرفتهایم و اینها را ترک نمیکنیم.
درباره عامل دوم آیات زیادی در قرآن وارد شده که همه انبیا مورد استهزاء و تحقیر ثروتمندها و قدرتمندها واقع میشدند. درباره خود پیغمبر اسلامصلیاللهعلیهوآله هم میفرماید مردم میگفتند اگر خدا میخواست ما را هدایت کند چرا این قرآن را بر یک شخص عظیمی نازل نکرده است؟! یعنی کسی که ثروتمند و قدرتمند باشد؛ لَوْلَا نُزِّلَ هَٰذَا الْقُرْآنُ عَلَىٰ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ.[2]
درباره عامل سوم هم میفرماید أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکتَابَ وَالْحِکمَه وَآتَینَاهُمْ مُلْکا عَظِیمًا؛[3] درباره پیغمبر اسلامصلیاللهعلیهوآله که به خصوص اهل کتاب با ایشان مخالفت میکردند میفرماید مگر اینها بر پیغمبر ما حسد میبرند که ما نبوت را بر او نازل کردیم؟! این اولین بار نیست که ما بر کسانی که شایسته هستند آیات خودمان را نازل میکنیم؛ قبلاً به آل ابراهیم هم این نعمت را داده بودیم و در میان آنها پیغمبرانی را مبعوث کرده بودیم.
اگر در حوادثی که از صدر اسلام تا به حال واقع شده دقت کنیم جای پای این سه عامل را در حوادث اجتماعی و خطرهایی که متوجه جامعه اسلامی شده است مشاهده میکنیم. این حوادث از بعد از وفات پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله شروع شد و همچنان تا امروز نمونههایی از آن در همه کشورهای اسلامی وجود دارد. در همان صدر اسلام کسانی که از یک قبیله دیگری غیر از بنیهاشم بودند با پیغمبر و خاندان پیغمبر به خاطر حسد بردن بر آن طایفه ـ به دلیل اختلاف بین دو طایفه ـ به مخالفت برخاستند که چرا پیغمبر باید از میان آنها مبعوث شود نه از میان ما؟!
اگر ما دقت کنیم فسادهایی که در جوامع غیر اسلامی هم اتفاق افتاده غالباً از همین سه منبع سرچشمه گرفته است. امروز ما به عنوان مسلمانان جهان با کسانی مواجه هستیم که برای خودشان یا برتری نژادی قائل هستند یا برتری در ثروت و مکنت و علم و تکنولوژی و یا اینکه گرفتاریهای اخلاقی و فسادهای اجتماعی دارند و از آرامشی که در جامعه اسلامی در میان مردم برقرار است حسد میبرند؛ یعنی ما امروز هم عامل تعصب، حالا در شکل نژادی یا قومی و یا شکلهای دیگرش، همینطور عامل استکبار، خودبزرگبینی، خودبرتربینی و همینطور عامل حسد و عوامل روانی را در فسادهای اجتماعی دنیا مشاهده میکنیم. تعصبات نژادی را در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی مشاهده میکنیم ولی بدترین شکلش را در اسرائیل میبینیم که خودشان را نژاد برتر میدانند و همه انسانهای دیگر را از نژاد پست میدانند که باید فدای آنها بشوند!
این تقسیم مردم به مستکبر و مستضعف که امروز در فرهنگ ما شایع است یک ریشه قرآنی دارد. در آیاتی از سوره قصص که داستان حضرت موسی را با فرعونیان بیان میکند به همین نکته اشاره شده است که سرّ فسادی که در جامعه متمدن آن روز یعنی در مصر حاکم بود این بود که فرعون، خودش را برتر از دیگران میدید و میخواست نسبت به آنان سلطه داشته باشد؛ إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِی الأَرْضِ.[4] او برای اینکه بتواند سلطه خودش را بر مردم تثبیت کند شروع به ایجاد اختلاف در مردم و دستهدسته کردن آنها کرد؛ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیعًا یسْتَضْعِفُ طَائِفَه مِنْهُمْ؛[5] فرعون مردم را دستهدسته و گروهگروه کرد و گروه و طایفهای از آنان را به استضعاف و به ضعف کشاند.
پس مسئله استضعاف و برتریطلبی بر مستضعفان سابقه طولانی در تاریخ دارد و همچنان نمونههایی از آن امروز هم وجود دارد و عامل این اختلافات، فتنهها، خونریزیها و ظلمهایی است که در عالم مشاهده میشود.
با مروری بر قرآن کریم، شما میتوانید نمونههایی از این عوامل مخرب و فسادانگیز را در جامعه ملاحظه بفرمایید که قرآن به بیان آنها پرداخته است. اینجا یک سؤال مطرح میشود و آن این است که خداوند متعال این داستانها را برای چه نقل کرده و مخصوصاً را بعضی از اینها را خیلی تکرار کرده است و همینطور که ملاحظه فرمودید این سوره را با ذکر داستان موسی و فرعون شروع کرده است؟! یک سوره در قرآن به نام بنیاسرائیل نامیده شده است؛ در بسیاری از آیات قرآن، داستانهای بنیاسرائیل مکرر نقل شده است؛ نام حضرت موسی بیش از هر پیامبری در قرآن کریم آمده است؛ نام موسی بیش از چهل مرتبه در قرآن آمده است؛ چرا قرآن این داستانها را تکرار میکند و این بیانات را برای ما بیان میفرماید؟!
دو نکته به نظر بنده میرسد که عرض میکنم، دوست دارم که شما بعد فکر کنید، شاید نکتههای دیگری به ذهنتان برسد به من هم بفرمایید تا استفاده کنم و یا از اساتید و امثال اینها سؤال کنید و بر معلوماتتان بیفزاید و از قرآن بیشتر استفاده کنید. به نظر بنده ذکر این آیات و این داستانها دو نوع نکته تربیتی دارد؛ یکی مربوط به تربیت فردی است و یکی مربوط به تربیت اجتماعی و مسائل جهانی است؛ اما آنچه مربوط به جنبه فردی است این است که همه ما بفهمیم ریشههای فسادی که ممکن است انسان را به تباهی بکشاند و دنیا و آخرتش را تباه کند چه چیزهایی است؛ عامل اول تعصبات کورکورانه و تقلیدهای غیرمعقول و غیرمنطقی است. اینکه انسان صرفاً به خاطر اینکه پدرانش کاری را انجام میدادند آنها را انجام بدهد یا به خاطر اینکه کسانی که قدرتی داشتند یا قدرتی دارند آنها رفتارشان را میپسندند ما هم از آنها تبعیت کنیم و یا سایر عواملی که موجب تقلیدهای کورکورانه میشود.
نتیجهای که ما از این نکته میتوانیم بگیریم این است که ما در عقایدمان نه بیجهت از کسی بدون دلیل منطقی تبعیت کنیم و نه رفتار دیگران را بدون اینکه دلیلی برای ترجیح آن رفتار وجود باشد برای خودمان الگو قرار بدهیم؛ بنابراین عقاید خودمان را باید بهگونهای انتخاب کنیم که دلیل منطقی و معقول داشته باشد و همینطور رفتارهایی را انتخاب کنیم و در زندگی خودمان رعایت کنیم که جهت عقلانی داشته باشد و وجه صحت و ترجیحی بر رفتارهای دیگر داشته باشد. صرف اینکه چون کسانی که تکنولوژی پیشرفته دارند اینگونه فکر میکنند دلیل نمیشود که فکر آنها در مسائل دینی و مذهبی هم درست باشد. صرف اینکه آنهایی که مثلاً صنایع پیشرفته دارند آنها عریان میگردند، مرد و زنشان رعایت پوشش انسانی و معقول نمیکنند، صرف این، دلیل نمیشود که ما هم از آنها تبعیت کنیم. ما، هم در عقایدمان باید ببینیم عقل چه میگوید و دلیل منطقی چه اقتضاء میکند و هم در رفتارمان، رفتارهایی را انتخاب کنیم که دلیل معقولی داشته باشد و موجب سعادت ما باشد نه اینکه صرفاً از رفتار کسان دیگری، حالا چه اینکه پدران ما باشند یا اقوام برجستهای باشند یا ستارههای سینما باشند از رفتارهای آنها تبعیت کنیم.
نکته دوم اینکه ما در زندگی فردیمان سعی کنیم که دیگران را به نگاه تحقیرآمیز نگاه نکنیم. صرف اینکه اختلاف در رنگ پوست دارند یا اختلاف در فقر و غنا دارند، یکی فقیرتر است، یکی غنیتر است یا سایر مسائل زندگی، باعث این نشود که ما به انسانها بیاحترامی کنیم و آنها را با چشم حقارت نگاه کنیم. این یک نکته اخلاقی است که از اینها استفاده میشود که همه مخالفان انبیا کسانی بودند که از این روح خودبرتربینی، فاسد شده بودند و دیگران را به فساد میکشاندند. ما باید به همه انسانها به عنوان بندگان خدا یکسان نگاه کنیم، به همه آنها محبت داشته باشیم، خیر همه را بخواهیم و از خیرخواهی ماست که اقتضاء میکند سعی کنیم آنها را از اعتقادات فاسد و از رفتارهای غلط نجات دهیم. این هم از خیرخواهی ماست. همه انبیا هم خیرخواه بشر بودند و همه تلاشهایی که کردند و حتی جانهای خودشان را فدا کردند برای این بود که انسانهای دیگر را نجات دهند.
نکتههای دیگری هم استفاده میشود که من برای اینکه صرفهجویی در وقت بشود از آن میگذرم. فقط به یک نکته دیگر اشاره میکنم و آن این است که درست است که در سراسر تاریخ، مستکبران، فرعونها و سلاطین درصدد برتریجویی بر مردم برآمدند و آنها را به استضعاف کشاندند و زیر سلطه خودشان آوردند ولی اراده خدا بر این قرار گرفته که درنهایت، مستضعفان بر مستکبران، پیروز میشوند و این بشارتی است برای ما که هیچ وقت خودمان را در مقابل مستکبران، کوچک نبینیم و مطمئن باشیم که اگر در راه حق، قدم برداریم و خدا و دین خدا را یاری کنیم پیروزی نهایی از آن ماست؛ وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ.[6] این مژده الهی تنها یک وعده نیست که ما منتظرش باشیم و بعد از هزاران سال اتفاق بیفتد. خداوند متعال نمونههایی از عمل کردن به این وعده را باز در قرآن ذکر فرموده است؛ اولش نجات بنیاسرائیل از دست فرعونیان و غرق شدن فرعونیان بود، با اینکه آنها قدرت بسیار چشمگیری داشتند و بنیاسرائیل را به بردگی کشیده بودند ولی درنهایت آنها در دریا غرق شدند و بنیاسرائیل نجات پیدا کردند و به آقایی رسیدند.
یک نمونهای از این وعده الهی هم در زمان ما تحقق پیدا کرد و آن پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود که مردمِ پابرهنه، در مقابل قدرت نظامیای که از طرف همه کشورهای بزرگ دنیا تأیید میشد برای خدا قیام کردند و خدا آنها را بر همه آن قدرتها پیروز کرد و آنها را در دنیا عزیز کرد و رفتار آنها برای دیگران الگو شد که آنها هم در صدد کسب استقلال و آزادی و عزت بربیایند. الحمدلله آثار این بیداری الآن در آمریکای لاتین هم ظاهر شده و کشورهای آمریکای لاتین درصدد بازیافتن عزت خودشان هستند و درنهایت همه ما معتقدیم که با ظهور امام دوازدهمصلواتاللهعليه زیر پرچم توحید قرار خواهند گرفت. امیدواریم که خداوند متعال در ظهور آن حضرت تعجیل بفرماید و انشاءالله همه ما را از یاران آن حضرت قرار دهد.
والسلام علیکم و رحمة الله